فقه به معنای فهم، یا فهم از روی تأمّل و دقّت[1] و فقه الحدیث به معنای فهم حدیث است. اصطلاح فقه الحدیث در كنار اصطلاح مصطلح الحدیث و رجال الحدیث، اصطلاح شناخته شده ای است كه به یكی از دانش های مهم حدیث ناظر است. احتمال می رود این اصطلاح از روایت مشهور نبوی برداشت شده باشد، آنجا كه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: نضّر الله عبداً سمع مقالتی فوعاها و بلغها من لم یسمعها فربّ حامل فقه الی من هو افقه منه، ربّ حامل فقه الی غیر فقیه[2] ؛ خداوند شاد گرداند بنده ای را كه گفتارم را شنیده و بفهمد و به كسی كه آن را نشنیده برساند، كه چه بسیار است كسی كه فهم (و دانشی) را به كسی می رساند كه از خود او فهیم تر است و چه بسیار كسی كه فهم (و دانشی) را به كسی كه فهیم نیست می رساند.
چه در این روایت افزون بر شنیدن روایت از دریافت و فهم آن سخن به میان آمده و حامل حدیث به حامل فقه و فهم آن تعبیر شده است.
فقه الحدیث در حقیقت به معنای تفسیر حدیث است. و همان گونه كه درباره قرآن می گوییم كه وجود ابهاماتی در آیات، تفسیر قرآن را ضروری می سازد، درباره حدیث نیز چنین است ؛ یعنی به خاطر وجود ابهامات و مشكلاتی در به دست دادن مدالیل حدیث، تفسیر آن ضروری می باشد.
بر این اساس تاریخ و مصطلحات حدیث همسان با علوم قرآنی و فقه الحدیث همسان با تفسیر قرآن است. و دانش رجال الحدیث كه مختص به حدیث است به خاطر وجود پدیده سند در روایات است كه این پدیده در قرآن وجود ندارد. در مجموع می توان فقه الحدیث را این چنین تعریف كرد: مبانی و ضوابطی كه در فهم متون و مدالیل روایات مورد استفاده قرار می گیرد و تفسیر و تبیینی كه بر اساس این مبانی از احادیث ارائه می گردد. با این تعریف فقه الحدیث افزون بر مبانی فهم، شرح و تفسیر روایات را نیز شامل می گردد.
در این نوشتار به خاطر رعایت اختصار به بررسی پنج مبنا از مبانی فهم حدیث می پردازیم.
- بررسی برخی از مبانی فقه الحدیث
1. مفاهیم واژه ها
واژه ها و الفاظ هر گفتاری مهم ترین ركن معنادهی آن را تشكیل می دهند. واژه شناس مشهور قرآن ؛ راغب اصفهانی در سخنی نغز، واژه ها را در حكم آجرهای یك ساختمان دانسته و در تبیین جایگاه مفردات قرآن می گوید: به دست آوردن معانی مفردات الفاظ قرآن نخستین كمك كار به دست آوردن آجرهای آن است. و فهم واژه ها تنها در علم قرآن سودمند نیست، بلكه در تمام علوم شرعی نافع است[3].
از مثال های متداول كه بیان گر میزان تأثیر مفاهیم واژه ها در نوع نگرش از متون وحیانی است، واژه ید است، قرآن بر بریدن دست دزد تأكید كرده است، آن جا كه می فرماید: السارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما جزاء بما كسبا نكالاً من الله[4] و مرد و زن دزد را به (سزای) آنچه كرده اند، دستشان را به عنوان كیفری از جانب خدا ببرید. اما این كه از كجای دست باید بریده شود بسته به مفهومی است كه در واژه ید به دست می دهد. برخی ید را به معنای تمام دست و برخی تا بازو و برخی تا آرنج و برخی تا ساعد و برخی تا مچ و برخی تا سر انگشتان دانسته اند، پیداست طبق هر یك از این معانی می بایست دست سارق به طور كامل یا از بازو، یا از آرنج یا از ساعد یا از مچ یا از سر انگشتان او بریده شود[5]. ظاهراً چنین اختلاف نگرشی تا عصر امام جواد علیه السلام ما بین فقهاء اهل سنت وجود داشته و باعث سر در گمی در برخورد با حكم سرقت شده بود كه آن حضرت در جلسه ای در حضور معتصم عباسی با استفاده از آیه شریفه و انّ المساجد لله فلا تدعوا مع الله احداً[6] اثبات نمودند كه مقصود از ید تا بن انگشتان است[7].
در مباحث غیر فقهی نیز مفاهیم واژه ها نقش تعیین كننده ای در معنادهی دارند، كه از نمونه های بارز آن واژه ولی است. بر اساس مدّعای متكلمان، محدثان و مفسران شیعه، واژه ولی در آیه ولایت[8] و نیز حدیث غدیر من كنت مولاه فعلی مولاه، به معنای اولی در تصرف یا همان حكومت و امامت است. اما عالمان اهل سنت آن را به معنای هم پیمان، دوست، ناصر، عاقبت و.... دانسته اند[9]. طبق این تفسیر نادرست نمی توان به حدیث غدیر، یا آیه ولایت برای اثبات امامت حضرت امیر علیه السلام كمك گرفت.
در بررسی واژه ها می بایست نكات ذیل مورد توجه قرار گیرد:
1 ـ 1. توجه به ریشه واژه ها
واژه ها بسان شاخ و برگ های یك درختِ تنومند اند كه در نهایت به یك تنه و ریشه می رسند و بر همین اساس دانش صَرف شكل گرفته است ؛ زیرا در علم صرف گفته می شود كه هر واژه یك مصدر یا بن دارد كه بنا به كاركردهای مختلف از نظر شمار انجام دهنده كار، زمان و كیفیت صدور عمل، دفعه، یا استمرار عمل و.... به قالب های مختلف فعلی، فاعلی، اسم مفعولی، صفت مشبّهی، اسم زمان، اسم مكان و..... تغییر می یابد. اما وقتی به تمام شكل ها و قالب های متعدد آن نگریسته شود، ریشه و بن كلمه هم چنان در همه آنها وجود دارد. بر این اساس توجه به ریشه واژه ها نقش مهمّی در معنادهی آن دارد.
به عنوان مثال شیخ طوسی پس از ذكر روایاتی كه موجبات وضو را بیان كرده این روایت را ذكر می كند: رأیت أبی ـ صلوات الله علیه ـ و قد رعف بعد ما توضّأ دماً سائلاً فتوضّا ؛ پدرم را دیدم كه پس از وضو گرفتن وقتی خون روانی از بینی او خارج شد، دوباره وضو ساخت[10].
طبق ظاهر روایت، خروج خون از بینی از جمله موجبات وضو عنوان شده است، در حالی كه با روایات پیشین با دیدگاه مشهور، بلكه اجماع فقهاء شیعه سازگار نیست. شیخ طوسی برای حلّ این اشكال، از رهگذر ریشه واژه بهره می گیرد، به این معنا كه می گوید: واژه توضّأ در این روایت به معنای وضوء اصطلاحی نیست، بلكه به معنای شستن است ؛ زیرا ریشه آن وضائت به معنای حسن است. و به كسی كه دستش را شسته و نظیف و تمیز نماید می گویند: وضأها ؛ دستش را نیكو ساخته است. در حالی كه توضّأ اصطلاحی از ریشه وضوء به معنای شستن اعضاء به صورت خاص است[11].
2 ـ 1. توجه به گوهر معنایی
گذشته از واژه هایی كه به خاطر اشتراك معنوی، دارای مفهوم مشترك، یا به تعبیر ما گوهر معنایی هستند، آن دسته از واژه هایی كه از مفاهیم لاهوتی و ماوراء حسّ و مادّه حكایت می كنند نیز دارای گوهر معنایی هستند. و بر این اساس هم بر مصادیق مادی قابل انطباق اند و هم بر مصادیق فرا مادّی.
به عنوان مثال در آیات و روایاتی كه از چند و چون عالَم قبر و قیامت سخن به میان آورده، واژه هایی، هم چون سراج
(= چراغ) ؛ میزان (= ترازو) ؛ ظلّ (= سایبان) ؛ و.... به كار رفته است. یا در آیات و روایاتی كه به خدا شناسی و عالم ملكوت پرداخته از واژه هایی ؛ هم چون نور، سمیع، بصیر ؛ غضب، رضایت، عرش (= تخت) ؛ جناح (= بال فرشتگان)؛ خزینه (= گنجور الهی) و.... استفاده شده است.
در برخورد با این دست از واژه ها سه مكتب وجود دارد:
الف. مكتب تعطیل، كه معتقد است ما حقّ هیچ گونه تفسیر و تبیینی در برابر مفاهیم لاهوتی كه دور از دسترس است نداریم و تنها وظیفه ما ایمان به وجود این مفاهیم و واگذاری حقیقت آن به خداوند است. بر این اساس ما نمی دانیم مقصود از چراغ در قبر و قیامت چیست ؟ میزان اعمال، یا سایبان بهشتیان، یا جهنمیان چه ماهیتی دارد ؟ یا این كه خداوند نور، سمیع و بصیر است، یعنی چه ؟ یا این كه خداوند دارای خشم، رضا یا خزینه است، یعنی چه ؟ یا این كه فرشتگان دارای دو، سه یا چهار بال هستند به چه معناست ؟ هر چند وجود و تحقّق این مفاهیم را در عالم واقع می پذیریم.
ب. مكتب تشبیه، كه تمام این واژه ها را به همان مفاهیم مادی شان حمل می كنند. پس اگر آمده است كه خداوند نور یا سمیع و بصیر است به همین معنای شناخته شده نور، شنیدن و دیدن در این نظام دنیاست، چنان كه ترازوی اعمال در قیامت نیز ترازویی از نوع ترازوی دنیاست.
ج. مكتب میان تعطیل و تشبیه (مكتب اعتدال)، كه ضمن ردّ تعطیل به ورطه تشبیه هم نمی غلطد، یكی از اصولی كه این مكتب در تفسیر این دست از واژه ها كمك می گیرد، اصل گوهر معنایی در مفاهیم واژه هاست. بر اساس این اصل، واژه هایی مثل نور دارای مراتب وجودی متفاوت اند كه از نور شمع گرفته تا نور الهی استمرار می یابد، اما شمع یا خورشید بودن جزء مقوّم ماهیت نور نیست تا استعمال این واژه درباره خداوند، مفهوم مادی آن را به دست دهد. نور دارای یك گوهر معنایی است كه بدون در نظر گرفتن عناصر مادی و ماوراء مادی بر مصادیق متعدّد نور صادق است. آن گوهر معنایی عبارت است از: الظاهر لنفسه المظهر لغیره ؛ آنچه كه در ذات خود دارای روشنی و برای غیر خود روشنگری است. این تعریف همان گونه كه شمع، نور افكن های بزرگ و خورشید را در عالم ماده در بر می گیرد.، نور بودن خداوند را نیز شامل می شود، بی آن كه مفهومی مادی از آن به دست آید. بر این اساس خداوند حقیقتی است كه افزون بر آشكاری درونی آشكار كننده غیر خود نیز هست. هم چنین مفهوم میزان به معنای: ما یوزن به ؛ آنچه بدان سنجش انجام می گیرد خواهد بود كه در دنیا بر ترازوهای كفه دار و دیجیتالی و در قیامت بر انسان كاملی اطلاق می شود كه به عنوان معیار سنجش انسان ها و ارزش كارهای آنان به كار می رود.
بنابر این اگر در روایتی آمده باشد كه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام میزان اعمال مردم اند، واژه میزان به همین معنا به كار رفته است[12].
3 ـ 1. توجه به مفاهیم واژه ها در عصر صدور
برخی از واژه ها در گذار زمان و متأثر از تحولات اجتماعی و فرهنگی از معانی نخستن فاصله گرفته و در مفاهیمی دیگر، یا مفاهیمی كه از نظر گستره مفهومی با معنای نخست دچار ضیق، یا سعه است، به كار رفته است. از این جهت زبان را هماهنگ با فرهنگ ها دارای حیات، پویایی و قدرت تحول دانسته اند. گذشته از خوب، یا بد بودن این تحول معنایی آنچه قابل اهمیت است، توجه به عصر صدور این واژه ها است. با پذیرش اصل تحول مفاهیم واژه ها كسانی كه در سده های آتی نگاشته های این عصر و سده را مطالعه می كنند، می بایست به این اصل توجه كنند و مبادا كه واژه هایی تحول یافته را بر اساس مفاهیم عصر خود معنا كنند.
این پدیده درباره واژه های انعكاس یافته در متون دینی ؛ اعم از قرآن و حدیث كه از عصر صدور تا روزگار ما گاه با تحوّلات زیادی روبرو بوده، كاملاً صادق است. از این جهت در به دست آوردن مفاهیم آنها می بایست به مفاهیم واژه ها در همان عصر صدور كه طبعاً مورد نظر صاحبان گفتار بوده توجه داشت. و به دست آوردن این امر گاه با مراجعه به منابع لغت نیز میسّر نمی گردد. از این جهت باید به نوع كار كرد واژه ها در سایر آیات و روایات نیز توجه داشت.
برای روشن شدن مدّعا نمونه ای از واژه های متحوّل را مورد بررسی قرار می دهیم:
در قرآن كریم در آیه نفر تفقّه در دین به عنوان هدف میانی كوچ كردن برای تحصیل علم اعلام شده است، آنجا كه خداوند می فرماید: فلولا نفر من كلّ فرقه منهم طائفه لیتفقّهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلّهم یحذرون[13]. و شایسته نیست مؤمنان همگی كوچ كنند پس چرا از هر فرقه ای از آنان، دسته ای كوچ نمی كنند تا در دین آگاهی پیدا كنند و قوم خود را وقتی به سوی آنان بازگشتند بیم دهند ـ باشد كه آنان بترسند ؟
هم چنین در روایت مشهور نبوی درباره انتشار چهل حدیث چنین آمده است:
من حفظ من امّتی اربیعن حدیثاً ینتفعون بها بعثه الله یوم القیامه فقیهاً عالماً[14] ؛ هر كس از امّت من چهل حدیث سودمند حفظ كند، خداوند او را در روز قیامت فقیه و عالم محشور می كند.
حال وقتی به مفهوم فقه و تفقّه در دوران معاصر بلكه چند سده اخیر مراجعه می كنیم، در می یابیم كه مقصود از این واژه قدرت اجتهاد و استنباط در احكام شرعی و فروع دینی است. حال اگر این معنا مقصود آیه و روایت فوق باشد، مفهوم آنها این خواهد بود كه خداوند هدف از كوچ كردن به مراكز علمی دینی را دستیابی به اجتهاد مصطلح دانسته و مقصود از روایت نبوی آن است كه منتشر كننده چهل حدیث به صورت مجتهد اصطلاحی محشور می گردد. اما وقتی به مفهوم این واژه در عصر صدور آنها مراجعه كنیم، در می یابیم كه مقصود از آنها بصیرت در دین بوده و فقاهت در دین، تمام عرصه ها ؛ اعم از عقیده، اخلاق و احكام را در بر می گیرد، نه اجتهاد در خصوص احكام شرعی را.
شیخ بهاء الدین عاملی در ذیل روایت نبوی مزبور چنین آورده است:
مقصود از فقه در گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم: بعثه الله یوم القیامه فقیهاً عالماً.... علم به احكام شرعیه علمیه از روی ادله تفصیلی (معنای اصطلاحی فقه) نیست ؛ زیرا این معنا، معنای نوپیدایی است، بلكه مقصود از آن بصیرت در امر دین است و فقه در احادیث بیشتر به همین معنا آمده است[15].
4 ـ 1. توجه به اصطلاحات خاص روایات
برخی از واژه ها با صرف نظر از معنای لغوی در زبان روایات و در مفاهیم خاصی به كار رفته اند كه به خاطر كثرت این استعمال می توان معانی ثانوی و اصطلاحی آنها را حقیقت شرعیه دانست. به دست آوردن چنین مفاهیمی با مراجعه به كتب لغت، یا عرف امكان پذیر نیست و تنها راه دستیابی به آنها مراجعه مستقیم به كاركرد این دست از واژه ها در متن روایات است. به عنوان مثال میان كاركرد دو واژه ایمان و نفاق در فرهنگ قرآن و روایات تفاوت وجود دارد. ایمان در قرآن به مرتبه ای فراتر از اسلام و ابراز شهادتین ؛ یعنی دستیابی به باور قلبی به غیب اطلاق شده است، چنان كه در این آیه بدان تصریح شده است: قالت الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لكن قولوا اسلمنا و لمّا یدخل الایمان فی قلوبكم[16].
بادیه نشینان گفتند: ایمان آوردیم، بگو: ایمان نیاورده اید، لكن بگویید: اسلام آوردیم. و هنوز در دل های شما ایمان داخل نشده است. و منافق در قرآن به كسی اطلاق می شود كه به رغم پنهان ساختن كفر در باطن، در ظاهر خود را مؤمن معرفی می كند. اما در اصطلاح روایات ایمان به معنای باور به امامت ائمه علیهم السلام است. در برابر، به كسانی كه به امامت ائمه علیهم السلام ایمان نداشته باشند، منافق اطلاق شده است[17].
2. بررسی ساختار جملات
پس از نقش اساسی كه واژه ها در معنادهی ایفاء می كنند، نوبت به چینش و نوع ارتباطی می رسد كه واژه ها نسبت به یكدیگر پیدا كرده و ساختار جملات را می سازند. با توجه به این كه در زبان عربی ساختار جملات از تنوع زیادی برخوردار بوده و هر یك از نوع چینش جملات در نوع معنای آنها مؤثّر است، دقت در این امر كه با آگاهی گسترده از علم نحو و به كار بستن قواعد آن میسور است، امری ضروری می باشد.
این امر اختصاص به احادیث ندارد، بلكه درباره قرآن نیز صادق است. به عنوان مثال در ذیل آیه شریفه و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم یقولون آمنّا به كلّ من عند ربّنا [18]. و تأویل آن را جز خدا و ریشه داران در دانش كسی نمی داند و آنان كه می گویند: ما بدان ایمان آوردیم، همه از جانب پروردگار است.
مباحث مفصّلی در نوع تركیب این آیه ارائه شده است، برخی از مفسّران و نحویان عطف الراسخون فی العلم بر الله را مطابق با قواعد نحوی دانسته، در نتیجه گفته اند كه راسخان در علم نیز از تأویل قرآن آگاه اند.
گروهی نیز آن را مخالف قواعد نحوی دانسته و نتیجه گرفته اند، كه آگاهی از تأویل متشابهات منحصر به خداوند است، یا آن كه برای اثبات آگاهی راسخان در علم از تأویل قرآن می بایست از دلیل دیگری كمك گرفت[19].
در روایت معروفی آمده است: انّ الله خلق آدم علی صورته از ظاهر این روایت ـ بر اساس بازگشت ضمیر صورته به الله ـ چنان كه مدافعان تشبیه و تجسیم می گویند ـ استفاده می شود كه خداوند آدم را بسان صورت خود آفریده ؛ پس خداوند نیز دارای قد و قامت و قواره است. سید مرتضی در تبیین این روایت می گوید: ممكن است ضمیر به جای الله به آدم ارجاع شود كه در این صورت معنای روایت این است: خداوند آدم را بر صورتی كه با آن قبض روح می شود آفریده است؛ یعنی صورت آدمی از آغاز تا پایان حیات ثابت است. برخی نیز گفته اند: به رغم بازگشت ضمیر به الله، اضافه،
تشریفیه است نه حقیقیّه ؛ نظیر اضافه در آیه نفخت فیه من روحی[20] در این صورت نیز تجسیم استفاده نمی شود[21].
3. توجه به زبان روایات
چنان كه گفته شد، روایات، منطبق با زبان عرف صادر شده و در زبان محاوره ای عرف و نیز در شعر و نثر پدیده هایی ؛ هم چون مجاز، تشبیه، استعاره، تمثیل یا نمادگویی، حذف بخشی از گفتار با تكیه بر قرائن و..... وجود دارد، بی آن كه در فهم آنها دچار چالش جدی شویم. اگر مجموعه ای از گفتاری كه در یك روز با آن روبرو می شویم را مورد توجه قرار دهیم می بینیم كه حجم قابل توجهی از این پدیده ها در گفتار ما متداول است.
این پدیده ها در آیات قرآن نیز به صورت گسترده منعكس شده است. به عنوان مثال در آیه: ثم استوی الی السماء و هی دخان فقال لها و للارض ائتیا طوعاً او كرهاً قالتا اتینا طائعین[22]. سپس آهنگ (آفرینش) آسمان كرد و آن بخاری بود، پس به آن و زمین فرمود: خواه یا ناخواه بیایید. آن دو گفتند: فرمان پذیر آمدیم.
شماری از مفسران گفته اند: زبان این آیه زبان تمثیل است ؛ یعنی مخاطبه واقعی میان خداوند با آسمان و زمین ـ كه جماد و فاقد شعور اند ـ، صورت نگرفته است، بلكه كرنش اطاعت پذیری كامل آنها به صورت زبان حال و در قالب گفت و شنود به تصویر كشیده شده است[23].
و نیز آیاتی نظیر و جاء ربّك و الملك صفاً صفاً. و فرمان پروردگارت و فرشته ها صف در صف آیند. و وجوه یومئذ ناظره الی ربّها ناظره[24]. در آن روز چهره هایی شاداب اند، به سوی پروردگار خود می نگرند. به مجاز حذف تفسیر شده است[25]. برخی از مفسران گفته اند: در این دو آیه واژه رحمت حذف شده است. بدین ترتیب مقصود از آمدن خداوند آمدن رحمت اوست و منظور از نگریستن به خداوند نگریستن به رحمت اوست. بنابر این از آیات جسمانیت خداوند به دست نمی آید. در روایات نیز پدیده های مجاز، تشبیه، استعاره، تمثیل و..... نیز به صورت قابل توجّه راه یافته است. به عنوان مثال در روایت معروف: لا صلاه لجار المسجد الا فی المسجد ؛ برای همسایه مسجد نماز جز در مسجد روا نیست. گفته شده كه به خاطر دلالت مجاز حذف در آن راه یافته است. و صورت كامل روایت چنین است: لا صلاه كامله لجار المسجد الا فی المسجد بنابر این مقصود از این روایت بطلان نماز همسایه مسجد در صورتی كه در خانه نماز بخواند نیست، بلكه به این معناست كه نماز چنین شخصی فاقد كمال است نه فاقد شرط صحت[26].
و نیز در روایت معروفی درباره آفرینش عقل چنین آمده آست: لمّا خلق الله العقل استنطقه، ثم قال له: اقبل، فاقبل، ثم قال له: ادبر، فادبر.
.. ؛ هنگامی كه خداوند عقل را آفرید آن را به نطق در آورد و به او فرمود: پیش بیا و عقل پیش آمد.
آنگاه فرمود: عقب رو و عقل به عقب باز گشت[27] برخی از شارحان این حدیث گفته اند كه مقصود از این روایت، مخاطبه واقعی میان خداوند و عقل نیست، بلكه تصویری از زبان حالِ عقل است. به عنوان مثال علامه مجلسی آورده است كه به گفت و گو پرداختن با عقل، پشت و رو كردن عقل از باب استعاره تمثیلیه است تا نشان دهد كه محور تكالیف، كمالات و توقیات عقل است[28]. هم چنین در برخی از روایات از گریه آسمان و زمین بر مرگ مؤمن سخن به میان آمده است. نظیر روایت امام كاظم علیه السلام كه در آن آمده است: اذا مات المؤمن بكت علیه الملائكه و بقاع الارض التی كان یعبد الله علیه[29] ؛ هر گاه مؤمنی از دنیا برود، فرشتگان و بخش هایی از زمین كه بر روی آنها خداوند را عبادت كرده، برای او می گریند. گریه فرشتگان، حقیقی است، اما گریه مناطقی از زمین كه بر روی آن عبادت كرده ممكن است از باب مجاز و تمثیل باشد. علامه شعرانی در حاشیه این روایت چنین آورده است: چنین گفتاری در زبان عربی و فارسی متداول است. و شاعر عربی می گوید:
لما اتی خبر الزبیر تواضعت سور المدینه و الجبال الخشع[30]
هنگامی كه خبر زبیر آمد، دیوار شهر و كوه ها تواضع كردند و سر به خاك ساییدند.
..... و در شعر فارسی چنین آمده است:
ماتم سرای گشت سپهر چهارمیـن روح الامین به تعزیـت آفتـاب شـد
گردون سر محمّد یحیی به باد داد محنت رقیب سنجر مالك رقاب شد[31]
هم چنین ملا صالح مازندرانی احتمال داده كه این روایت از باب مبالغه در بزرگداشت مؤمن است ؛ زیرا عرب در مرگ انسان های گران قدر از باب مبالغه در شأن آنان می گوید كه آسمان و زمین بر او می گریند[32].
در برخی از روایات آمده است كه آسمان و زمین بر شهادت امام حسین علیه السلام چهل شبانه روز گریسته اند[33]. به نظر می رسد این روایات نیز بر زبان نمادین و مجاز تمثیل قابل حمل است.
4. نقش سیاق در معنا رسانی
سیاق را به معنای اسلوبی كه گفتار بر اساس آن جاری می شود[34]، شیوه سخن، طرز جمله بندی[35]، تسلسل و پی در پی هم آمدن گفتار[36] دانسته اند. شهید صدر در تعریف آن آورده است:
سیاق عبارت است از نشانه هایی كه معنای لفظِ مورد نظر را كشف كند. چه این نشانه ها، نشانه های لفظی باشند ؛ مانند كلماتی كه با لفظ مورد نظر كلام واحدی را با اجزاء به هم پیوسته به یكدیگر تشكیل می دهند و چه این نشانه ها قرائن حالیه ای باشند كه كلام را در بر گرفته و بر معنای خاص دلالت دارند[37].
با توجه به موارد كاركرد سیاق، به نظر می رسد كه مقصود از آن تنها نشانه های لفظی است و بر قرائن حالیه، سیاق اطلاق نمی گردد، هر چند ممكن است این قرائن در نوع معنادهی گفتار مؤثر باشد.
هر گفتاری افزون بر واژه ها و نوع چینش آنها با در نگریستن به مجموعه و صدر و ذیل آن در بسیاری از موارد قرائنی را به دست می دهد كه برای فهم صحیح تر آن كمك می رساند. این امر در آیات قرآن كه فقرات آن از یكدیگر با عنوان آیه جدا شده بیشتر مشهود است. به عبارت دیگر در موارد زیادی مراجعه به آیه بدون توجه به آیات پیشین و پسین، معنادهی كاملی را به دست نمی دهد، اما وقتی به آیات قبل و بعد، یا حتی صدر و ذیل همان آیه توجه شود، این معنادهی كامل شده و ابهام های احتمال مرتفع می شود[38]
سیاق در روایات نیز گاه نقش تعیین كننده ای ایفاء می كند و مانع برخی برداشت های ناقص، یا نادرست می گردد. به یك نمونه اشاره می كنیم.
الف. به رغم تواتر حدیث غدیر عموم متكلمان اهل سنت زیر بار دلالت آن نرفته اند. بسیاری از آنان با اذعان به صحت روایت: من كنت مولاه فهذا علیّ مولاه، می گویند: مقصود از ولایت در این حدیث، حكومت و امامت، یا جانشینی پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله نیست، بلكه مقصود دوستی و یاری است ؛ یعنی هر كس من دوست یا یار او هستم علی نیز چنین است.
یكی از براهین محكم متكلّمان شیعه در پاسخ از این شبهه تمسك به قاعده سیاق است. آنان می گویند: پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله پیش از بیان این جمله فرموده است: الست اولی بالمؤمنین من انفسهم و اموالهم ؛ آیا من نسبت به جان و مال مؤمنین از آنان اولی به تصرّف نیستم ؟
و مسلمانان همگی پاسخ آری دادند. این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ناظر به آیه شریفه النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم[39] ـ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است ـ است و روشن است كه ولایت در گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و آیه مزبور به معنای ولایت در تصرف ؛ یعنی همان حاكمیت علی الاطلاق است و وقتی پیامبر با گفتن این جمله به عنوان مقدمه فرموده است: هر كس من مولای او هستم علی مولای اوست، مقصود، ولایت در تصرف است ؛ یعنی هر كس من نسبت به او ولایت در تصرف دارم علی علیه السلام نیز نسبت به او ولایت در تصرف دارد. می بینید كه سیاق به عنوان دلیلی محكم از مفهوم روایت ابهام زدایی كرده است[40].
5. توجه به قرائن خارجی
روایات ائمه علیهم السلام بسان حلقات یك زنجیر به هم مرتبط و متصل است. بدین خاطر ائمه علیهم السلام روایات خود را از طریق پدران خود عین روایات پیامبر دانسته اند. گویا از نظر محتوا و متن میان مجموعه روایات آنان كه طی حدود 250 سال ارائه شده، هماهنگی كاملی وجود دارد و این امر نشان گر آن است كه روایات در نهایت به منشأ وحیانی متصل است. و چنان كه در آیه: افلا یتدبّرون القرآن و لو كان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً كثیراً [41]. آیا در قرآن نمی اندیشند ؟ اگر از جانب غیر خداوند بود قطعاً در آن اختلاف بسیاری می یافتند. آمده است كه هر آنچه منتسب به خداوند باشد با تناقض و تضاد روبرو نخواهد بود.
از این گفتار دو نكته قابل استفاده است:
الف. در مجموعه آیات و روایات به خاطر هماهنگی پیكره آنها، اختلاف به صورت تنافی و تناقض راه ندارد. بنابر این اگر در جایی از روایات به تنافی با قرآن، یا سنت قطعی برخورد كنیم، در صورتی كه روایت تأویل بردار نباشد، مردود است؛ یعنی از ائمه علیهم السلام صادر نشده و منشأ آن یا جعل است، یا اشتباه راویان در نقل و كتابت.
ب. مجموعه آیات و روایات نسبت به یكدیگر جنبه تفسیری و تبیینی دارند ؛ زیرا مجموعه آنها به منزله گفتار یك گوینده است كه حق دارد در آغاز، یا وسط یا پایان گفتار خود با آوردن قرائنی مقصود خود را به دست دهد سرّ تفسیر آیات قرآن با آیات دیگر همین نكته است. روایات نسبت به قرآن و نیز نسبت به روایات دیگر چنین حالتی دارند ؛ یعنی می توانند در رفع ابهام های یكدیگر كمك رسانده و مفسّر یكدیگر باشند.
بر این اساس توجه به رابطه روایات با قرآن و به عكس و نیز رابطه روایات نسبت به یكدیگر، حائز اهمیت زیادی است. مفاهیمی ؛ هم چون مجمل و مبیّن، عام و خاص، مطلق و مقید، محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ و..... بر همین اساس شكل گرفته است كه بخش قابل توجهی از آنها در مباحث اصول فقه مورد بررسی قرار گرفته و در فقه كارآیی خود را نشان داده است. مقصود ما از توجه به قرائن خارجی همین نكته است ؛ یعنی وقتی یك روایت را در هر یك از عرصه های دینی از نظر واژه ها ، ساختار جمله، سیاق و..... مورد بررسی قرار داده و به معنا و مفادی دست یافتیم، نباید شتاب زده آن را مراد جدّی و نهایی ائمه معصومین علیهم السلام دانسته و به عنوان آموزه دینی قلمداد كنیم، بلكه لازم است در كنكاشی شایسته، تمام یا عموم روایات و آیات مرتبط با آن موضوع را گرد آوری كنیم، آنگاه به دسته بندی آنها پرداخته و پس از انجام مبانی فقه الحدیث درباره هر یك از آنها، نتیجه نهایی را دنبال كنیم.
پیداست كه هر قدر این مراحل با دقت بیشتری انجام گیرد، منظر نهایی ارائه شده با منظر واقعی دینی هماهنگ تر خواهد بود و به عكس كوتاهی در چنین كاوشی نگاهی یك سویه از پیكره دین به دست خواهد داد. بدون تردید یكی از مهم ترین عوامل انحرافات و پیدایش مذاهب و فرق در میان مسلمانان همین یكسو نگری و عدم توجه به قرائن بیرونی برای به دست آوردن نتیجه نهایی از یك متن دینی ؛ اعم از قرآن و روایات است.
به عنوان مثال نگاه جبر گرایانه كه در طیف گسترده ای از متفكّران اسلامی پدید آمد و به پیدایش فرقه هایی ؛ هم چون مجبّره انجامید، ناشی از یكسو نگری به آن دسته از آیات و روایاتی است كه از ظاهر بدوی آنها جبر فهمیده می شود.
و یا متصوفه به مجموعه ای از آیات و روایات در نگریسته اند كه در آنها از دنیا و محبت به آن نكوهش شده و به گرایش به زهد و آخرت ترغیب شده است.
بدون تردید اگر این دو دسته به بخشی دیگر از آموزه های دینی توجه می كردند، كه در آنها به صراحت به آزادی و اختیار انسان و نیز نكوهش عزلت و گوشه نشینی تأكید شده، به چنین ورطه های خطرناكی نمی غلتیدند.
بر این اساس ائمه علیهم السلام هماره از كسانی كه بدون اطلاع و احاطه به همه آموزه های دینی و چگونگی عرضه آنها به یكدیگر به كار داوری یا تفسیر یا فقاهت می پردازند، به شدت نكوهش كرده و آنان را از این كار بر حذر داشته اند[42]
پی نوشت:
-----------------------------
[1] - ر. ك: الصحاح، ج 6، ص 2243 ؛ النهایه فی غریب الحدیث، ج 3، ص 465 ؛ الفروق اللغویه، ص 412.
[2] - بحار الانوار، ج 74، ص 146 ؛ مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 183.
[3] - مفردات الفاظ قرآن، ص 6.
[4] - سوره مائده آیه 38.
[5] - برای تفصیل بیشتر ر. ك: معالم الدین و ملاذ المجتهدین، ص 157 و 158.
[6] - سوره جن آیه 18.
[7] - ر. ك: نور الثقلین، ج 5، ص 439.
[8] - سوره مائده آیه 50.
[9] - برای تفصیل بیشتر ر. ك: الهدایه، ص 152 ؛ معانی الاخبار، ص 69 ـ 70 ؛ رسائل المرتضی، ج 4، ص 131.
[10] - تهذیب الاحكام، ج 1، ص 13.
[11] - همان، ص 14.
[12] - بحار الانوار، ج 97، ص 291 ؛ المزار، ص 185.
[13] - سوره توبه آیه 122.
[14] - عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 41 ؛ بحار الانوار، ج 2، ص 153.
[15] - اربعین شیخ بهایی، ص 10.
[16] - سوره حجرات آیه 14.
[17] - مصباح الفقاهه، ج 5، ص 95 ؛ بحار الانوار، ج 29، ص 33.
[18] - سوره آل عمران آیه 7.
[19] - برای آگاهی بیشتر ر. ك: الاتقان فی علوم القرآن، ج 3، ص 5 ؛ مفاتیح الغیب، ج 7، ص 188 ـ 189 ؛ التمهید فی علوم القرآن، ج 3، ص 38 ـ 42 ؛ المیزان، ج 3، ص 56.
[20] - سوره حجر آیه 29.
[21] - برای تفصیل بیشتر ر. ك: التوحید، ص 103 ـ 104 ؛ شرح ملا صالح مازندرانی، ج 3، ص 196 ـ 198 ؛ بحار الانوار، ج 4، ص 11 ـ 15.
[22] - سوره فصّلت آیه 11.
[23] - برای آگاهی بیشتر از دیدگاه مفسران در این زمینه ر. ك: اطیب البیان، ج 11، ص 416 ؛ مخزن العرفان، ج 7، ص 315 ؛ مجمع البیان، ج 5، ص 6 ؛ التبیان، ج 9، ص 109 ؛ المیزان، ج 17، ص 387 ؛ تفسیر نمونه، ج 2، ص 227.
[24] - سوره قیامت آیه 22 و 23.
[25] - برای تفصیل بیشتر ر. ك: التمهید فی علوم القرآن، ج 3، ص 92 ـ 97 و، ص 112.
[26] - ر. ك: تذكره الفقهاء، ج 1، ص 170 ؛ ذكری الشیعه، ص 267 ؛ عدّه الاصول، ج 3، ص 10.
[27] - كافی، ج 1، ص 10.
[28] - مرآه العقول، ج 1، ص 27.
[29] - كافی، ج 1، ص 38.
[30] - این شعر از جریر است. ابن عساكر می نویسد: هنگامی كه خبر كشته شدن زبیر را برای علی علیه السلام آوردند، آن حضرت و فرزندانش گریستند و ایشان فرمود: كشته شدن زبیر ما را غصه دار كرد. آن گاه افزود كه جریر چنین سرود:.... ر. ك: تاریخ مدنیه دمشق، ج 18، ص 428 ؛ الطبقات الكبری، ج 3، ص 113.
[31] - شرح ملا صالح مازندرانی، ج 1، ص 91 پاورقی.
[32] - همان.
[33] - ر. ك: مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 212 ؛ العمده، ص 405 ؛ مدینه المعاجز، ج 4، ص 146.
[34] - معجم لغه الفقهاء، ص 252.
[35] - فرهنگ معین، ج 2، ص 1967.
[36] - معجم الفاظ الفقه الجعفری، ص 236.
[37] - روش علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، ص 202 به نقل از دروس فی علم الاصول، ج 1، ص 130.
[38] - به عنوان نمونه ر. ك: المیزان، ج 20، ص 370.
[39] - سوره احزاب آیه 6.
[40] - برای تفصیل بیشتر ر. ك: خلاصه عبقات الانوار، ج 9، ص 87 ـ 93.
[41] - سوره نساء آیه 82.
[42] - برای تفصیل بیشتر ر. ك: وسائل الشیعه، ج 17 ابواب صفات القاضی، باب وجوب الجمع بین الاحادیث المختلفه و باب عدم جواز استنباط الاحكام النظریه من ظواهر القرآن.
علي نصيري- آشنايي با علوم حديث، ص 237 |