در دروس گذشته با توطئه منع نقل تدوین و نگارش حديث و عواقب جبران ناپذير آن در بين اهل سنت آشنا شديم. در مقابل جناح حاکم بر جامعه اسلامی، حضرت علی (ع) و پيروان اهل بيت(ع) قرار داشتند. آنان به هيچ وجه تسليم اوامر و نواهی ابوبکر و عمر نشده و حتی به قيمت جان خود نيز از نقل احاديث نبوی دست بر نداشتند. لذا مسلمانان پس از رحلت پيامبر (ص) از نظر کتابت حديث نبوی به دو دسته متمايز تقسيم شدند؛
1) پيروان خلفاء و اکثريت جامعه، که حتی آنچه را در زمان حیات پيامبر (ص) از آن حضرت شنيده و نوشته بودند به امر خلفاء سوزاندند و نابود کردند.
2) اميرالمومنين علی (ع) و پيروان او که طرفدار شديد نگارش حديث نبوی بودند در ذيل به چند نمونه از مقاومتهای ياران با وفای اميرالمومنان (ع) جهت زنده نگه داشتن آثار نبوی اشاره میکنیم:
1. ابوذر غفاری
جُندَب بن جُناده معروف به ابوذر از اصحاب جليلالقدر پيامبر (ص) و از اولین مسلمانان است. پيامبر اکرم (ص) در مورد راستگويی او فرمود: «آسمان سايه نيافکنده و زمين حمل نکرده کسی را که از ابوذر راستگوتر باشد.»
ابوذر در ايام حج- در زمان خلافت عمر و يا عثمان – در نزديکی جمره وسطی – همانجا که حاجيان آن ستون و ديوار سنگی را که رمز شيطان است سنگ باران میکنند- نشسته بود. مردمی که او را میشناختند و نزديکی او به پيامبر (ص) را میدانستند دور او حلقه زده و از او پرسشهای دينی میپرسيدند. ابوذر نيز با نقل حدیثی از پيامبر (ص) پاسخ آنان را میداد.
در آن حين مردی- که از مزدوران خليفه بود- بالای سرش ايستاد و گفت: مگر تو را از فتوا دادن نهی نکردهاند؟
ابوذر سر برداشت و به آن مرد نگريست و گفت:
«آيا تو مأمور من هستی؟ اگر شمشير را اينجا بگذاری (به پشت گردن خود اشاره کرد) و بخواهيد مرا سر ببريد و من بدانم برای اينکه حديث میگويم سرم را قطع می کنید، در این صورت که در فاصلهای که تا شمشير شما به حلقوم من برسد بتوانم يک کلمه از کلمات پيامبر (ص) را بگويم، خواهم گفت.»
2. رُشيد هَجَری
رشيد هجری از ياران مخلص و با وفای اميرالمومنین بود. ابن زياد حاکم کوفه به امر معاويه دست و پای او را به جرم نقل حديث در فضائل اميرالمومنان (ع) بريد. بستگان رشيد او را به خانهاش بردند. هنگامی که بستگان و همسايگانش او را بدان حال ديدند به گريه و شيون افتادند. رشيد که قلبی پولادين داشت گفت:«گريه نکنيد بلکه کاغذ و قلم بياوريد تا آنچه از مولايم اميرالمومنان (ع) آموختهام برای شما بگويم.»
آنگاه شروع کرد و احاديثی از اميرالمومنان (ع) برای اطرافيان خود روايت کرد. هنگامی که اين خبر به ابنزياد رسيد جلادی را فرستاد تا زبان او را نيز از کامش بيرون کشيدند. رشيد در همان شب به ملکوت اعلی پيوست. رضواناله عليه. (بحارالانوار 42: 121)
3. ميثم تمار
ميثم تمار نيز از ياران مخلص اميرالمومنین بود. وی نيز سرنوشتی مشابه رشيد داشت. ابن زياد وی را به چوبه دار کشيد اما او گويا بر فراز منبر بود و همچنان در فضائل اميرالمومنان (ع) حديث نقل میکرد. وی در بالای دار میگفت:«ایّها الناس من اراد ان یسمع الحدیث المکنون عن علی بن ابی طا لب(ع) »
ابن زياد لعين دستور داد زبان ميثم را نيز همچون رشيد از حلقوم بيرون کشيده و وی بالای دار شهيد شد. "رضوانالله عليه" (بحارالانوار 42: 133)
اولين و کاملترين کتاب حديث نبوی در اسلام
بنا بر اسناد معتبر تاريخی که در کتب شيعه و سنی ذکر شده است، اولين و جامعترين کتابی که در جهان اسلام جامع همه احاديث نبوی است کتابی است که به املای شخص رسول مکرم (ص) و نگارش امام علی (ع) بوده است. در منابع تاريخی و حديثی از اين کتاب با نام «جامعه»،«صحيفه»، «جفر»، «مصحف فاطمه» و امثال آن ياد شده است. در اين کتاب تفسير آيات قرآنی، احکام حلال و حرام اسلام و حتی حکم کوچکترين احکام اسلامی همچون میزان ديه ی خراش سطحی بر بدن ذکر شده است. اميرالمومنان اين کتاب ارزشمند را در زمان پيامبر (ص) و تحت نظارت آن حضرت نگارش نمود. پس از رحلت پيامبر (ص) و فتنه سقيفه، امام علی (ع) عهد نمود که جز برای نماز جماعت عبا بر دوش نياندازد تا آن کتاب را بصورتی مبّوب تدوين نمايد. در ذيل نمونههايی را ذکر خواهيم کرد که اين کتاب شريف از هر امامی به امام بعد به ارث میرسيده و اينک نسخه اصلی آن در نزد حضرت بقيهالله "عج روحی فداه" محفوظ است.
مرحوم کلينی به سند خود از سليم بن قيس هلالی حديثی در اين باره نقل میکند که به جهت اهميت آن تمامی آن را نقل میکنم:
سليم میگويد به اميرالمومنان (ع) نقل کردم: از سلمان و ابوذر و مقداد چيزهايی در تفسير قرآن و احاديث پيامبر (ص) میشنوم که با آنچه در دست مردم است متفاوت است. آنگاه از شما شنيدم که آنچه آنها نقل میکنند تأييد نموده و با آنچه مردم از پيامبر (ص) نقل میکنند مخالف هستيد و معتقديد همه آنها باطل است. آيا شما معتقديد مردم عمداً بر پيامبر (ص) دروغ بستهاند و قرآن را به رأی خود تفسير کردهاند؟ حضرت علی (ع) به من توجه کرد و فرمود: سوال کردی پس جواب آن را هم بفهم:
«همانا در دست مردم حق و باطلی است و راست و دروغ و ناسخ و منسوخ، و عام و خاص، محکم و متشابه، و حفظ و وهم است. براستی حتی در زمان پيامبر (ص) هم احاديثی از ايشان جعل شد و لذا بر فراز منبر فرمود:«ای مردم دروغگويان در باره من زياد شدهاند. هر کس عمداً کلامی را از من به دروغ نقل کند جايگاه او در دوزخ است.» سپس بعد از آن حضرت هم بر او دروغ بستند. کسانی که حديثی برای شما نقل میکنند يکی از اين چهار گروه هستند و پنجمی وجود ندارد.
1) منافقی که تنها اظهار ايمان نموده و تظاهر به مسلمانی دارد. او از گناه دروغ بستن عمدی بر پيامبر (ص) باکی ندارد. اگر مردم بدانند که او منافقی دروغگوست، حديث او را نپذيرفته و او را تصديق نمیکنند. اما مردم میگويند: او صحابی پيامبر (ص) بوده و آنحضرت را ديده و سخن ايشان را شنيده است! از اين رو حديث او را میپذيرند بدون آنکه از حال او آگاه باشند. خداوند متعال در قرآن به اندازه کافی در باره منافقين خبر داده است و در توصيف آنها فرموده است:«واذا رایتهم تعجبک اجسامهم وإن یقولوا تسمع لقولهم »
اينان پس از پيامبر (ص) خود را به رهبران گمراه و کسانی که با دروغ و بهتان مردم را به سوی آتش دوزخ میکشانند نزديک ساختند. رهبران گمراه نيز رياست و ولايت امور را بدانها داده و آنها را روسای مردم کردند و به واسطه آنها به مطامع دنيوی خود رسيدند. همانا مردم با پادشاهان و اهل دنيا هستند مگر کسانی را که خود خداوند حفظ نمايد. اين يکی از آن چهار گروه است.
2) کسی که چيزی از پيامبر (ص) شنيده اما متوجه مقصود پيامبر (ص) نشده و موضوع بر او مشتبه شده است. او عمداً بر پيامبر (ص) دروغ نبسته است. اما آن حديث در دست اوست. آن را نقل نموده و به آن عمل میکند و میگويد:من خودم آن را از پيامبر (ص) شنيدم. اگر مردم میدانستند که او مقصود پيامبر (ص) را نفهميده و امر بر او مشتبه شده، آن حديث را از او نپذيرفته و او را ترک میکردند!
3) کسی که چيزی از پيامبر (ص) شنيده و آن حضرت زمانی به آن چیز امر کرده و سپس از آن نهی نموده است. اما اين شخص از آن (نهی) آگاهی ندارد. يا او شنيده است که پيامبر (ص) از چيزی نهی نمود و سپس آن حضرت بدان امر نمود ولی اين شخص از آن (امر) آگاهی ندارد. پس او آن کلام منسوخ را حفظ نمود بدون آنکه ناسخ آن را بداند، او اگر میدانست اين حديث را پيامبر (ص) در جای ديگر نسخ کرده آن حديث را ترک میکرد. مسلمانان نيز اگر میدانستند که اين حديث نسخ شده است، آن را ترک میکردند.
4) کسی است که بر پيامبر (ص) دروغ نمیبندد و از دروغ، به جهت ترس خدا و به دليل بزرگداشت مقام پيامبر (ص)، بيزار است. او حديث را فراموش نکرده بلکه آنگونه که شايسته است آن را حفظ کرده است بدون آنکه چيزی از آن بکاهد و يا بدان بيفزايد. او حديث ناسخ و منسوخ را میداند. لذا به حديث ناسخ عمل نموده و منسوخ را ترک میکند. زيرا کلام پيامبر (ص) نيز مانند قرآن ناسخ و منسوخ (عام و خاص) و محکم و متشابه دارد. گاه کلام پيامبر دارای دو معنا بود: يکی عام و ديگری خاص، همانگونه که قرآن نيز اينچنين است. خداوند متعال میفرمايد:«ما اناکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا ». پس کسانی که مراد پيامبر (ص) را متوجه نمیشدند امر بر آنها مشتبه میشد. اينگونه نبود که همه اصحاب پيامبر (ص) هر گاه سوالی از آن حضرت میکردند متوجه پاسخ آن حضرت شوند. لذا برخی دوست داشتند يکی از اعراب و باديه نشينان بيايد و سوالی از پيامبر (ص) بپرسد تا متوجه منظور پيامبر (ص) شوند.(زيرا برای باديهنشينان به سادگی و روشنی صحبت میفرمود)
5) من هر روز يکبار و هر شب يکبار به ديدار پيامبر (ص) میرفتم. در آن وقت کاملاً همراه پيامبر (ص) بودم. اصحاب پيامبر (ص) هم میدانستند که آن حضرت با هيچکس جز من چنين جلساتی نداشت. اين ديدارها گاه در خانه من بود و پيامبر (ص) به منزل من میآمد و اکثراً هم اينگونه بود. و هر گاه من به منزل ايشان میرفتم با من خلوت میکرد.و همسرانش را از اتاق بيرون میفرستاد بطوريکه جز من کسی با وی نبود. اما هر گاه به منزل من میآمد. نه فاطمه (ص) را از اتاق بيرون میفرستاد و نه فرزندانم را. هر گاه از ايشان سوال میکردم پاسخ مرا میداد و هر گاه سکوت میکردم و سوالی نداشتم آغاز به سخن میکرد. هيچ آيه ای از قرآن بر آن حضرت نازل نشد جز آنکه آن را برای من قرائت میفرمود و به من املاء میکرد.و من با خط خود آن را مینوشتم. آنگاه تأويل و تفسير و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و عام و خاص آن را به من ياد میداد. آنحضرت برای من دعا میفرمود که خداوند به من فهم و حفظ آن (علوم) را عنايت فرمايد. از آن زمان که آنحضرت در حق من دعا فرمود هيچ آيهای از کتاب خدا و هيچ علمی که آن حضرت برای من املاء نموده است را فراموش نکردهام. هر چه را خداوند، از حلال و حرام و امر و نهی گذشته و آينده و کتابهايی که بر پيامبران گذشته نازل شده و احکام اطاعت و معصيت خدا در آن است، به آنحضرت ياد داده بود به من آموخت و من آنها را حفظ نمودم و حتی يک حرف آن را فراموش نکردم. آنگاه پيامبر (ص) دست مبارک را بر سينه من گذارد و از خداوند خواست قلب مرا پر از علم و فهم و حکمت و نور گرداند. من به ايشان عرض کردم: ای پيامبر خدا پدر و مادرم فدايت باد از زمانی که برای من از خدا چنين درخواستی نمودهايد من هيچگاه چيزی را فراموش نکرده و هيچگاه نگران فراموش کردن چيزی که ننوشتهام نشدهام! حضرت فرمود: من برای تو از فراموشی و نادانی نگران نيستم.» (الکافی 1: 62-64 حديث اول)
در بين مورخين اهل سنت، ابن سعد (متوفای 230) اين حديث را با اختصار در کتاب معروف خود «الطبقات» در شرح حال حضرت علی (ع) 2/2،101 نقل نموده است. مشابه آن را نسائی نيز در «سنن» 1: 178 باب التنحنح فی الصلاة ذکر کرده است.
کتاب «جامعه» در اختيار امامان اهل بيت (ع)
شواهد فراوانی در روايات اهل بيت (ع) دلالت دارد که نسخه اصلی کتاب «جامعه» امام علی (ع) در اختيار امامان اهل بيت (ع) بوده است. با توجه به خفقان شديد دوران معاويه، امام حسن و امام حسين نامی از اين کتاب شريف برای کسی نمیبردهاند. لذا ظاهراً اولين امامی که مستقيماً از کتاب «جامعه» امام علی (ع) نام برده است، حضرت سجاد (ع) است. مرحوم کلينی به سند خود از ابان نقل میکند که وی از امام سجاد (ع) درباره مردی که به «چيزی» (شیء) از مال خود وصيت کرده بود سوال کرد که مراد از «شیء» چيست؟ حضرت فرمود: «شیء» در کتاب علی (ع) يک ششم است.» (الکافی 7: 40)
از روايات تاريخی و احاديث بخوبی میتوان فهميد که امامان اهل بيت (ع) در کتمان و مخفی نگاه داشتن اين کتاب شريف نهايت اهتمام را داشتهاند و حتی از بردن نام آن در حضور نامحرمان پرهيز میکردهاند.
با اين حال به ندرت به گونهای آن را به اصحاب کاملاً مورد اعتماد خود نشان میدادهاند و يا برای اثبات حقانيت کلام خود به طور خصوصی آنرا به برخی از محدثين سنی هم نشان میدادهاند.
نجاشی (متوفای 450 هجری) از محمد بن عذافر صيرفی نقل میکند که من با حکمبن عُيينه (يکی از زهدی مذهبان) نزد امام باقر (ع) بوديم. حکم از امام (ع) سوال مینمود و امام باقر (ع) با احترام (مکرماً) و يا با کراهت (مکرهاً: بنابر بعضی نسخهها) پاسخ او را میداد تا آنکه در يک مسئله اختلاف نمودند. امام باقر (ع) به فرزندش فرمود: بر خيز کتاب جدم اميرمومنان (ع) را بياور. فرزند امام (ع) کتابی آورد بسيار بزرگ و در هم پيچيده.آنگاه امام باقر (ع) جواب مسئله را در آن يافت و فرمود: اين کتاب خط علی (ع) و املاء رسول خدا (ص) است. سپس رو به حکم کرد و فرمود: ای ابا محمد تو و سلمه و ابوالمقدام هر جا میخواهيد برويد. ولی به خدا سوگند علم مورد اعتماد را جز در نزد کسانی که جبرئيل بر آنان نازل میگردد نخواهيد يافت. (رجال نجاشی 2: 261)
حماد صائغ میگويد: از مفضلبن عمر شنيدم که میگفت: خدمت امام صادق (ع) بودم و از ايشان سوالاتی میکردم که ابوالحسن موسی (ع) وارد شد. امام صادق (ع) به من فرمود: آيا اگر به صاحب کتاب علی (ع) بنگری شادمان میشوی؟ عرض کردم: چه افتخاری از اين بالاتر؟! حضرت فرمود: اين شخص – امام کاظم(ع)- صاحب کتاب علی (ع) (پس از من) است. (بحارالانوار 48-22)
از اين رو تمام فرمايشات ائمه معصومين (ع) در حقيقت حديث پيامبر (ص) است. سماعه میگويد: به امام کاظم (ع) عرض کردم: آبا آنکه نقل می کنید از کتاب خدا و سنت نبی است يا از نزد خودتان است؟
حضرت فرمود: بلکه هر چه را میگوييم در کتاب خدا و سنت نبی اوست. (بصائر الدرجات، ص 301)
کتاب «جامعه» در صحيح بخاری و مسلم
برای آنکه خواننده محترم گمان نکند که داستان کتاب «جامعه» تنها حقيقتی است که محدثين شيعه آن را نقل کردهاند در ذيل نمونههايی از احاديث موجود در صحيح بخاری و مسلم که در آنها اشاره به کتاب امام علی (ع) شده است ذکر خواهيم کرد.
الف) بخاری از ابی جحيفه نقل میکند: «قلت لعّلی هل عندکم کتاب .قال: لا،الّا کتاب الله اوفهم اُعطیَه رجل مسلم او مافی هذه الصحیفة.قلت:وما فی هذه الصحیفة؟قال: العقل(یعنی دیه قتل)وفکاک الاسیر ولا یُقتل مسلم بکافر0» (صحیح بخاری ج1ص36)
ب) بخاری از ابراهيم التيمی از پدرش از علی (ع) نقل میکند:«ما عندنا شیءالّا کتاب الله وهذه الصحیفةُ عن النبی (ص): المدینة حرم ما بین حائرٍالی کذا....» (همان،ج2ص221)
ج) بخاری به همان سند نقل میکند: «خطبنا علیّ فقال:ماعندنا کتاب فقروه الا کتاب الله وما فی هذه الصحیفه،فقال: فیها الجراحاتُ واَسنانُ الابل والمدینة حرم مابین غیرٍ الی کذا...»
مشابه اين احاديث را «مسلم» و ديگران نيز نقل کردهاند. ابن حجر در شرح حديث اول از احاديث فوق میگويد:«صحیفة علی کانت مشتملة علی کلّ ما ورد... » يعنی «صحيفه علی (ع) شامل همه احاديثی است که از پيامبر (ص) وارد شده است، گر چه هر راوی بخشی از آن را نقل کرده است يا بخاطر آنکه در آن موضع خاص تنها نياز به همان بخش بوده و يا آنکه بقيه را فراموش کرده و يا اصلاً از بقیه محتويات صحيفه آگاه نبوده است و معلوم است که راويان مطالب آن را نقل به معنی کردهاند، از اين رو الفاظ روايات با يکديگر متفاوت است.» (فتحالباری1 :215)
همانگونه که پيش از اين گفته شد نسخه اصلی – و احتمالاً منحصر به فرد- اين کتاب شريف اکنون در نزد حضرت بقيهاله الاعظم (عج) و روحی فداه است. البته حضرات ائمه معصومين (ع) با استناد به اين کتاب احاديثی نقل نموده اند که مجموع آنها اجمالاً توسط اصحاب آنان در «اصول اربعمائه» جمع آوری شده است. در باره «اصول اربعمائه» در ادامه اين درس توضيح خواهيم داد.
سوال: ممکن است خواننده گرامی با خود بگويد چرا امامان اهل بيت (ع) در دوران آزادی تدوين حديث اقدام به تکثير و انتشار اين کتاب شريف ننمودهاند؟
پاسخ: اولاً همانگونه که خواهيم ديد قانون لغو منع نقل حديث و تدوين کتب حديث چندان در مورد اهل بيت پيامبر (ص) و پيروان ايشان جاری نمیشد. از اين رو کتابهای شيعيان بارها در معرض حمله حکام وقت قرار گرفته و نابود شدند. ثانياً با توجه به عدم امکانات چاپ در آن زمان و فقدان نظارت تام بر نسخههای آن، اشاعه اين دُرّ يتيم قطعاً حاصلی جز نابودی و يا تحريف آن نمیداشت. اين بلائی است که در طول تاريخ به سر کتب حديثی اصحاب آن حضرات (ع) همچون کتاب «سليم بن قيس» آمده است.
|