در درس گذشته با اهميت حديث در آشنايی و عمل به اسلام آشنا شديم و نشان داديم که بدون استمداد از احاديث نبوی به بديهیترين احکام اسلامی همچون نماز هم نمیتوان عمل نمود. بنابراين داعيه «کتاب خدا ما را بس است» نتيجهای جز بی دينی بدنبال نخواهد داشت.
عليرغم آنچه در درس گذشته گفته شد، رواياتی در کتب حديث اهل سنت مبنی بر نهی پيامبر (ص) از ثبت و ضبط حديث آن حضرت وارد شده است! در زير به چند نمونه از اين احاديث اشاره و سپس به نقد و بررسی توجيهات علمای اهل سنت خواهيم پرداخت:
1. امام احمدبن حنبل ، مسلم ، دارمی (استاد بخاری) ، ترفدی و نسايی همگی از ابوسعيد خذری نقل کردهاند:«پيامبر (ص) فرمود:"لا تکتبوا عنی شیئاسوی القرآن فمن کتب عنی غیر القرآن فلیمحه"
2. احمد بن حنبل در مسند از زيد بن ثابت نقل میکند: پيامبر (ص) از اينکه چيزی از حديث او را بنويسيم نهی کرد و آنها را پاک کرد.( مسند احمد 5:182)
3. احمد بن حنبل در مسند خود از ابوهريره نقل میکند: ما نشسته بوديم و آنچه از پيامبر (ص) شنيده بوديم مینوشتيم. پيامبر (ص) بر ما وارد شد و فرمود: چه مینويسيد؟ عرض کرديم: آنچه از شما میشنويم. پيامبر (ص) فرمود: آيا کتابی در کنار کتاب خدا (تأليف میکنيد)؟!
گفتيم: آنچه میشنويم (مینويسيم)
پيامبر (ص) فرمود: کتاب خدا را بنويسيد. تنها کتاب خدا را بنويسيد. آيا کتابی غير از کتاب خدا مینويسيد؟ تنها کتاب خدا را بنويسيد. ابوهريره میگويد: بدنبال فرمايش پيامبر (ص) نوشتههای خود را در يک جا جمع کرده و آنها را سوزانديم!( مسند احمد3: 12-13)
امثال اين روايات در کتب حديثی اهل سنت فراوان است و در بين آنها حديث اول را صحيح و معتبرترين حديث در اين موضوع میدانند.
براستی موضوع اين احاديث، مصداق روشن قاعده ای منطقی است که «قضايائی که صحت آنها مستلزم کذب آنهاست». اگر اين احاديث صحيح باشد و براستی پيامبر (ص) از نقل و نوشتن حديث نبوی شريف نهی کرده باشد، آقايان احمد بن حنبل و دارمی و مسلم و ساير محدثين اهل سنت که اين احاديث و صدها حديث ديگر را در کتب خود نقل و ضبط کردهاند بايد به جرم مخالفت با امر پيامبر (ص) مواخذه شوند!
از اين رو برخی علمای اهل سنت[1]در بحث «تعادل و تراجيح، در جهت حل و آشتی بين اين روايات و رواياتی که پيامبر (ص) تشويق به نگارش کتابت حديث نمودهاند، بر آمدهاند.
از عجائب روزگار آن است که آنان گاه در توجيه اين احاديث جعلی میگويند:
دليل اين نهی آن بوده است که قرآن با حديث مشتبه نشود!
آيا ممکن است قرآنی که معجزه جاويد است با کلام نبوی اشتباه شود؟ لازمه اين سخن يا انکار اعجاز قرآن است و يا ادعای اعجاز احاديث نبوی و هيچ مسلمانی قائل به هيچيک نشده است. آيا امروزه که هم قرآن و هم حديث نبوی مکتوب شده بين آندو اشتباه میشود؟!
گاه میگويند: پيامبر (ص) از نوشتن سخنان خود نهی نمود تا مبادا احکام و اوامر و نواهی شرعی زياد شود!
بنابراين ادعا، نمازی که امروزه مسلمانان – اعم از شيعه و سنی- ادا میکنند با تفاصيل اذکار و عدد رکعات و احکام موجود در آن اعم از ارکان و واجبات و مستحبات مورد رضايت پيامبر (ص) نمیباشد! آيا پيامبر (ص) میخواستهاند مسلمانان اجمالاً و به هر صورتی که مايل باشند يک نمازی بخوانند؟! آيا هيچ عالم سنی ملتزم به اين امر میشود؟
گاه میگويند بين اين دو دسته، روايات حکم ناسخ و منسوخ جاری است و عجيب است که میگويند روايات نهی ناسخ و روايات جواز منسوخ است. زيرا زمان روايات ناسخ متأخر از روايات جواز است. دليل آنها بر اين تأخر آن است که ابوبکر و عمر نيز در دوران خلافت خود- که متأخر از زمان پيامبر (ص) بوده است- از نقل و نگارش حديث نبوی نهی کردهاند!
در اين درس نشان خواهيم داد که احاديث منع، يا قطعاً جعلی است و يا دستوری خاص برای شخصی خاص- مانند ابوهريره- بوده است. زيرا پيامبر (ص) نمیخواستهاند دروغ پردازانی همچون ابوهريره احاديثی به اسم آن حضرت نقل کند. عجيب آن که عليرغم نهی پيامبر (ص) به ابوهريره- بنا به نقل خود وی- با اين حال امروزه کتب حديثی اهل سنت پر از نقلهای ابوهريره است، به حدي که از منظر اهل سنت هيچکس به اندازه ابوهريره از پيامبر (ص) حديث نقل نکرده است[2].
دليل جعل اين احاديث – همانگونه که در اين درس توضيح داده خواهد شد- چيزی جز توجيه نمودن بدعت ابوبکر، عمر و جلوگيری و سانسور شديد آنها از احاديث نبوی نبوده است.
مراحل منع روايات«حديث نبوی»
پيش از بررسی دلائل منع نقل و تدوین حديث نبوی (ص) لازم است نگاهی به روند منع حديث نبوی داشته و سپس به بررسی علل آن بپردازيم:
1.در زمان حیات پيامبر اسلام (ص):
اولين مرحله منع نقل و تدوین احاديث پيامبر (ص) از همان زمان حيات رسول مکرم اسلام آغاز شد. شواهد تاريخی نشان میدهد برخی از اهالی قريش که نسبت به اهل بيت پيامبر (ص) حسادت داشتهاند، مانع نقل و تدوین احاديث نبوی – بويژه احاديثی که در فضائل اهل بيت و يا بر عليه برخی از قريش گفته میشد- میشده اند.
دارمی در مقدمه «سنن» و حاکم در المستدرک و ديگران از عبدالله فرزند عمر و بنالعاص نقل کردهاند:«من هر چه از پيامبر (ص) میشنيدم مینوشتم تا آنکه قريش مرا از اين کار منع کردند و گفتند: آيا هر چه از پيامبر (ص) میشنوی يادداشت میکنی، حال آنکه پيامبر (ص) نيز بشری است که خشم و خشنودی دارد؟ از اين رو من از نوشتن حديث دست برداشته ، و قضيه را به اطلاع پيامبر (ص) رسانیدم. حضرت با انگشت خود به دهان مبارک اشاره کرد و فرمود:"اکتب فوالذی نفسی بیده ما خرج منه ال`ا حق"(سنن الدارمی ج1:125،مستدرک الحاکم ج105:1 -106)
2. آخرين روزهای عمر پيامبر اسلام (ص):
يکی از وقايع بسيار تلخ و تأسف بار در اواخر عمر مبارک پيامبر اسلام (ص)، فاجعه ممانعت عمر از کتابت وصيت پيامبر (ص) است که، در تاريخ بعنوان «فاجعه روز پنجشنبه» معروف شده است.راقم اين سطور در شرح تحليلی زندگانی پيامبر مهربانی(ص) به تفصيل در اين باره توضيح داده است. در اينجا تنها به يک نقل از کتاب صحيح بخاری اکتفا میکنیم:
«ابن عباس میگويد: هنگام احتضار پيامبر (ص) مردانی در منزل آن حضرت بودند از جمله عمربن خطاب. پيامبر (ص) فرمود: بياييد کتابی برای شما بنويسم که هرگز پس از آن گمراه نشويد. عمرگفت: همانا درد بر پيامبر (ص) غلبه کرده و در نزد شما کتاب خدا هست. پس کتاب خدا برای ما کافی است! بدنبال اين گفتار بين کسانی که در منزل بودند اختلاف شد. برخی هم صدا با عمر شدند و چون سر و صدا و مشاجره بالا گرفت، پيامبر (ص) فرمود:از پيش من برخيزيد (و دور شويد) زيرا مشاجره در نزد من جايز نيست.»-صحيح بخاری کتابالعلم-
این واقعه که در بسياری از کتب حديثی اهل سنت نقل شده و ترديدی در صحت آن وجود ندارد، گوياترين شاهد بر مبارزه علنی عمر بن خطاب و حزب او با نقل و ضبط احاديث نبوی است. در تاريخ اسلام، عمربن خطاب اولين کسی است که داعيه «کتاب خدا ما را کافی است» سر داده است.
3. دوران خلافت ابوبکر:
با آغاز خلافت ابوبکر، سياست قريش مبنی بر جلوگيری از انتشار احاديث نبوی (ص) با اعمال قدرت دستگاه حاکمه شدت و قوت بيشتری يافت.
ذهبی در ذيل شرح حال ابوبکر نقل میکند:«پس از وفات پيامبر (ص)، ابوبکر مردم را جمع کرده و گفت: شما از پيامبر (ص) احاديثی نقل کرده و درباره آنها با يکديگر اختلاف نظر داريد. پس از شما نيز مردم در اين باره اختلاف بيشتری خواهند داشت. پس از اين پس هيچ سخنی از پيامبر (ص) نقل نکنيد و هر کس از شما (در اين باره) پرسيد، بگوييد: بين ما و شما کتاب خدا وجود دارد. پس حلال آن را حلال بدانيد و حرام آن را حرام بدانيد.»( تذکرهالحفاظ 1: 2و3)
ذهبی همچنان واقعه زير را از قول عايشه دختر ابوبکر نقل کرده است:
«پدرم پانصد حديث از پيامبر (ص) جمع آوری کرده بود. شبی (در دوران خلافت خود) ناآرام بود و تا صبح نخفت. صبح به من گفت: دخترم آن احاديثی را که نزد توست برايم بياور. آنها را در نزد او بردم. او همه را سوزاند! و گفت:میترسم بميرم و اين احاديث در نزد تو بماند و مبادا آنها را از کسی که به او اطمينان داشته نقل کرده باشم، در حالیکه حديث آنگونه که او نقل کرده نبوده باشد، مبادا مسئوليت آن به گردن من بيفتد!».( همان مأخذ ص 5 و کنزالعمال10:285) واقعه فوق را حاکم نيز در المستدرک نقل کرده است.
4. دوران خلافت عمر:
عمر پس از ابوبکر از جمادیالثانی سال 13 هجری تا 26 ذیالحجه سال 23 هجری به مدت 10 سال و شش ماه حکومت کرد.سياست جلوگيری از نقل و ضبط احاديث نبوی در دوران حکومت عمر تحت نظارت مستقيم وی به اوج خود رسيد.
ابن عبدال.`بر و بيهقی و ابن سعد از عروه نقل کردهاند: عمر تصميم گرفت روايات پيامبر (ص) را بنويسد. وی در اين باره از اصحاب پيامبر (ص) نظر خواهی کرد. آنان به او پيشنهاد کردند که احاديث را بنويسد. اما عمر يکماه در اين باره از خدا استخاره میکرد!"فطنق عمر یستخیر الله شهراً"
سپس روزی اعلام کرد: من تصميم داشتم احاديث پيامبر (ص) را بنويسم اما به ياد مردمانی که پيش از شما بودند افتادم. آنها کتابهايی را نوشته و بر آنها اعتماد کرده و کتاب خدا را ترک کردند. بخدا سوگند من کتاب خدا را هرگز به چيز ديگری مخلوط نمیکنم.
ابن سعد در ادامه نقل میکند: عمر از مردم سوگند گرفت احاديثی که از پيامبر (ص) نوشتهاند در نزد او حاضر کنند. هنگامی که اصحاب کتابهای حديث خود را آوردند، عمر دستور آتش زدن آنها را صادر کرد.-(طبقات ابن سعد ذيل ترجمه قاسم بن محمد بن ابی بکر)
ذهبی میگويد: عمر ابن مسعود و ابوالدر داء و ابومسعود انصاری را به جرم آنکه احاديث زيادی از پيامبر (ص) نقل کردهاند بازداشت کرد.( تذکره الحفاظ 1:7 ذيل ترجمه عمر) عمر از نقل احاديث پيامبر (ص) جلوگيری کرد ولی در عوض به تميمالداری که در اصل راهب مسيحی بود اجازه داد پيش از نماز جمعه سخنرانی عمومی داشته باشد!
5. دوران خلافت عثمان:
عثمان 12 سال بر مردم حکومت کرد. عثمان از خاندان بنی اميه بود.[3]از اين رو گوی حکومت را بيشتر به سوی بنیاميه- دشمنان ديرينه و قسم خورده اسلام- سوق داد. او نيز با حرکتی شديدتر و خشنتر سياست جلوگيری از احاديث پيامبر (ص) را ادامه داد.
عثمان ابوذر را به جرم نقل احاديث پيامبر (ص) از مدينه به شام- نزد معاويه- تبعيد کرد. معاويه نيز دستور داده بود هيچکس حق ندارد با ابوذر سخنی بگويد(طبقات ابن سعد2: 354 ذيل ترجمه ابوذر) و بالاخره اين صحابی جليلالقدر پيامبر (ص) در سال 31 هجری در بيابان ربذه غريبانه رحلت نمود.
عثمان، همچنين عمار و ابن مسعود را به جرم نقل حديث، مورد ضرب و شتم قرار داد، در حالیکه به تميم دارمی اجازه داد، دو بار در هفته سخنرانی کندو کعبالاحبار يهودی رسماً عالم در بار عثمان شد!
6. دوران امام علی(ع):
گرچه در دوران کوتاه حکومت امام علی (ع) سياست منع نقل و نگارش حديث لغو شد اما به دليل جنگهای پياپی داخلی که بر حضرت علی (ع) تحميل شد، فرصت تدوين رسمی حديث فراهم نگرديد. ما در بررسی تاريخ حديث در نزد شيعه در اين باره توضيحات بيشتری خواهيم داد.
7. دوران معاويه:
انگيزه اصلی مخالفت خلفاء با نقل و نگارش احاديث نبوی با سياست ضد علوی معاويه روشن گرديد.ابن ابی الحديد نقل میکند: معاويه پس از «عامالجماعة»[4]نامه واحدی به همه کارگزاران خود نوشت و به آنها اعلام کرد که هر کس چيزی در فضيلت ابوتراب (يعنی حضرت علی (ع))و اهل بيت او نقل کند تحت حمايت حکومت نمیباشد. در اين دوران مردم کوفه بيشترين تلفات و شکنجهها را دادند.( شرح نهجالبلاغه 3: 15)
در اين دوران ياران با وفای حضرت امير (ع) همچون حجر بن عدی به روش «صبر»(آويختن محکوم به چوبه دار تا به مرور زمان از تشنگی و گرسنگی بميرد) و رشيد هجری و ميثم تمار به دار آويخته گردیده و به جرم نقل احاديث پيامبر (ص) در فضيلت امام علی (ع) شهيد شدند. در دوران معاويه نه تنها با شدت تمام احاديثی که در فضيلت اهل بيت (ع) بود سانسور میشد، بلکه از سوی ديگر روايات جعلی بسياری تدوين گرديد. ما در آينده در اين باره بيشتر توضيح خواهيم داد.
تراژدی جلوگيری از حفظ و کتابت احاديث نبوی همچنان در دوران حکومت بنیاميه ادامه يافت.
تا بالاخره در دوران حکومت عمربن عبدالعزيز(99 تا 101 هجری) اين ممنوعيت برای هميشه همراه با حکم لعن حضرت علی (ع) لغو شد ( صحيح بخاري 1: 33) ). بدين گونه با سياست شوم برخی از سران قريش موضوع تدوين سنت پيامبر (ص) به عنوان بهترين تفسير قرآن در بين عموم مسلمين بيش از يک قرن به تأخير افتاد.
بديهی است ضبط و ثبت و نقل سنت و سیره پيامبر (ص) پس از گذشت بيش از يکصد سال و مرگ حداقل دو نسل کاری است بس دشوار و باعث ایجاد نقلهای ضد و نقيض فراوانی خواهد شد.
تحليل انگيزههای اصلی منع حديث:
1/ بررسی نقلهای تاريخی که پيرامون منع نقل و نگارش حديث وارد شده بخوبی نشان میدهد هيچگاه پيامبر اسلام (ص) به طور عمومی مسلمانان را از نوشتن حديث منع نکرده بودند. بهترين شاهد اين سخن آن است که حتی بنابر «روايات منع» بسياری از اصحاب از جمله ابوبکر و عمر کتب حديث داشتهاند.آيا ممکن است پيامبر اکرم (ص) از کاری منع کرده باشند و با اين حال تعداد زيادی از اصحاب با آن مخالفت نموده باشند؟ وجود فرهنگ کتابت حديث بهترين گواه بر جواز آن در عصر پيامبر (ص) است. وگرنه امروزه اصلاً حديثی از پيامبر (ص) از طريق اصحاب در دست نمیبود. دليل ديگر بر وجود اين فرهنگ در بين اصحاب آن است که وقتی عمر از اصحاب پيامبر (ص) در باره کتابت حديث نبوی (ص) استفتاء میکند همگی اين کار را تصويب میکنند. بنابراين منع حديث بدعتی بوده که عمر گذاشته است.
2/ ابوبکر در توجيه سوزاندن کتاب حديث خود اظهار داشت که میترسد مبادا نقلهای غير صحيح از طريق او از پيامبر اکرم (ص) باقی بماند! عمر نيز به بهانه اينکه مبادا مردم از قرآن اعراض کنند اقدام به سوزاندن کتابهای حديث نمود.
اگر براستی دليل منع نقل و نگارش حديث همين بود آيا منطقی تر نبود شورايی برای ارزيابی احاديث صحيح و تمييز آنها از احاديث غير صحيح تشکيل و در همان عصر احاديث در باره پيامبر (ص) را تدوين کنند؟ ابوبکر ساليان طولانی مصاحبت پيامبر (ص) را درک کرده بود. قطعاً سخنان فراوانی از دو لب مبارک پيامبر (ص) شنيده بود..
آيا به نقل خود نيز اعتماد نداشت؟!
ابوبکر اظهار میداشت که نگران است اختلاف اصحاب در نقل و نگارش احاديث از پيامبر (ص) سبب اختلاف مسلمانان شود. امروزه شاهد هستيم که مهمترين و بلکه يگانه دليل اصلی پيدايش و اختلاف مذاهب اسلامی ريشه در احاديث مختلفی دارد که پس از بيش از يک قرن از رحلت پيامبر (ص) جمع آوری شدهاند.
3/ به نظر میرسد ريشه اصلی ممانعت قريش عموماً و خلفاء خصوصاً از نقل و نگارش حديث را بايددر موضوع «خلافت پس از پيامبر (ص) جستجو کرد. قريش دشمن ديرينه اسلام بود و مردان بسياری از قريش با شمشير ذوالفقار حضرت علی (ع) به درک واصل شده بودند. آنها کينه شديدی از علی (ع) در دل داشتند. در توطئه سقيفه بنی ساعده ابوبکر و عمر و جناح آنها حکومت را که حق مسلم و منحصر به فرد علی بن ابیطالب (ع) بود تصاحب کردند. از سوی ديگر پيامبر گرامی اسلام در طول دوران رسالت خويش بارها فضائل منحصر به فرد حضرت علی (ع) را به مسلمين يادآور و او را به عنوان وصی و جانشين خود معرفی کرده بودند. تنها راهکار توجيه خلافت ابوبکر و پيروانش بويژه برای نسلهای بعدی جلوگيری از نقل سخنان پيامبر (ص) در باره فضائل حضرت علی (ع) بود. نمونههای زير شواهدی است که از متن روايات منع، میتوان استنباط نمود:
الف: قريش عبدالله بن عمر و بن عاص را از نوشتن سخنان پيامبر (ص) نهی کردند.(اولين حديث منع، ص 3)
آنها در استدلال خود بر اين کار گفتند:«پيامبر (ص) هم انسانی است که خشم و خشنودی دارد». از اين استدلال معلوم میشود احاديثی که عبدالله نقل کرده بود يا در ذکر فضائل کسی و يا در مذمت ديگری بوده است.
بديهی است که آن احاديث درباره فضائل قريش نبوده است و گرنه آنها مانع نوشتن آن احاديث نمیشدند.
ب: عمر به اصحاب پيامبر (ص) دستور داده بود:«کمتر از پيامبر حديث نقل کنيد مگر در احکام عملی».(تاريخ ابن کثير 8: 107)
انگيزه اصلی عمر جلوگيری از نقل احاديثی بود که اصحاب در فضائل علی (ع) شنيده بودند. زيرا بدعتی که ابوبکر و عمر پايهگزاری کردند در دوران معاويه به اوج خود رسيد و معاويه علناً مردم را از ذکر فضائل علی (ع) منع میکرد، بلکه حتی احاديثی در مذمت آن حضرت جعل نمود.
ج: قانون منع نقل و نگارش حديث شامل دوستان و طرفداران صميمی خلفاء و خود آنها نمیشد.خلفاء در عين سانسور شديد احاديث نبوی، زمينه را برای جعل احاديثی در فضائل خود فراهم میآوردند. در بين کسانی که مشمول قانون منع حديث نمیشدند امالمومنين عايشه دختر باوفای ابوبکر بود. وی در دوران ابوبکر و عمر و عثمان سخنگوی رسمی دستگاه خلافت بود.(رک:علامه عسکری نقش عايشه در تاريخ اسلام 1: 119)
همچنين عمر نيز آزادانه احاديثی در فضائل خود جعل و نقل میکرد، مانند «روايات موافقات»[5].
---------------------------------------
[1] - مانند رشيد رضا در تفسير المنار ج 10 ص 766 و ج19 ص 511 به بعد. همه توجيهات مذکور در متن از اوست.
[2] - در کتب اهل سنت 5374 حديث از ابوهريره نقل شده است! با آنکه تنها کمتر از دو سال آخر عمر پيامبر (ص) را درک کرده بود!
[3] - نسب او چنين است: عثمان بن عفان بن ابی العاص بن اميه
[4] - عام الجماعه سال چهلم هجری است که با شهادت حضرت علی (ع)، معاويه بر تمام ممالک اسلامی حکومت يافت و کسی با او مخالفت نکرد.
[5] - موافقات، روايتهايی است که نشان میدهد خداوند در مواردی نظر عمر را بر نظر پيامبر (ص) ترجيح داده و آن را پسنديده و بر اساس آن آياتی نازل شده است. برای توضيح بيشتر نگاه کنيد:الغدير
|