متن سخنرانی دكتر غلامعلی حدادعادل در همایش «نظریهی بیداری اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی رحمهالله و حضرت آیتالله خامنهای»
عنوان صحبت بنده «خواب دیروز و بیداری امروز» است. وقتی میگوییم «بیداری»، با «خواب»ی كه قبلاً بوده ملازمه دارد. اول خوابی بوده است كه بعد از آن بیداری حاصل شده است. بنابراین برای آنكه بیداری را بهتر درك كنیم باید بدانیم خواب دیروز چه بوده است؟ بنده از تقابل بین خواب دیروز و بیداری امروز در جهان اسلام به حكم تعرفالاشیاء باضدادها استفاده میكنم تا بیداری اسلامی بهتر تبیین شود.
در قرن پانزدهم میلادی در دنیا میان قوای مسلمین و مسیحیان نوعی توازن و تعادل كلی وجود داشت؛ یعنی هیچیك از این دو تمدن بر دیگری از نظر نیروی مادی غلبهی آشكار و مطلق نداشت. اما این توازن به هم خورد و از قرنهای شانزدهم به بعد با تحولاتی كه در دنیای غرب پدید آمد، دنیای غرب دست بالا را از نظر قدرت مادی پیدا كرد. اختراع سلاح از راه دور، تفنگ، توپ و امثال آن، عامل مؤثری در تغییر این موازنه بود. توسعهی علوم طبیعی و ریاضی، افتادن علوم به مسیر دیگر - راهی كه توسط نیوتون آغاز شد و ریاضیدانان و فیزیكدانان آن را دنبال كردند - در تسلط دنیای غرب بر طبیعت مؤثر بود.
انقلاب صنعتی دنیای غرب را قادر ساخت تا از انرژی طبیعت برای تولید انبوه و انباشت ثروت استفاده بكند. تسلط بر دریاها و قوتیافتن در دریانوردی و استخدام نیروی نظامی دریایی به دنیای غرب امكان دستاندازی به كشورهای دور و ادارهی آن كشورها را داد و پدیدهای به نام «استعمار» از مجموع این عوامل و عوامل دیگر در جهان پدید آمد. توازن به هم خورد و به موازات قوتیافتن تمدن غرب، ضعف تمدن كشورهای اسلامی در برابر غرب آغاز و آشكار شد و این پوسیدگی درونی ادامه پیدا كرد تا در قرن بیستم این بنا فرو ریخت. قرن بیستم تا سال ۱۹۷۹ كه سال پیروزی انقلاب اسلامی است، قرن ناكامیهای مسلمانان در جهان است. قرنی سیاه، تلخ و قرن شكستهای پیدرپی و از دست رفتن قدرت سیاسی مسلمانها است.
در قرن بیستم، خصوصاً در نیمهی دوم آن، از بعد از جنگ دوم جهانی، كشورهای مستعمره استقلال ظاهری پیدا كردند، اما از این تحولات هیچ بهرهای عملاً عاید جهان اسلام نشد. یعنی تحولات سیاسی ناشی از پایان جنگ دوم جهانی به احیای قدرت اسلامی در هیچ جای جهان منجر نشد. مهمترین اتفاقی كه در قرن بیستم برای جهان اسلام روی داد، فروپاشی امپراتوری عثمانی بود. عثمانی قدرتی بود كه سراسر خاورمیانهی امروز و شمال آفریقا و بخشهایی از خلیج فارس و بالكان را در اختیار داشت و این قدرت در اروپا تا پشت دروازهی وین پیش رفته بود. اما در جنگ جهانی اول از پای درآمد و آن اتفاقی افتاد كه هنوز كه هنوز است دودش به چشم مسلمانها میرود.
دانشگاهها بهویژه در علوم انسانی تحت سیطرهی نظریههای غربی بود و هیچ كشور اسلامی در دانشگاه، داعیهای و انگیزهای و اندیشهای برای ایجاد علوم انسانی دیگری غیر از آنچه در تمدن غرب پدید آمده بود و به كشورهای اسلامی سرازیر شده بود، نداشت.
بنده برای آنكه اهمیت این موضوع بهتر معلوم شود، مناسب دیدم بخشی از بیانات امام راحل را كه در هجدهم شهریور ماه 1343 در قم ایراد فرمودهاند بازگو كنم. ایشان میفرمایند: «مسلمین آنها بودند كه مجد آنها دنیا را گرفته بود، تمدن آنها فوق تمدنها بود، معنویات آنها بالاترین معنویات بود، رجال آنها برجستهترین رجال بود، توسعهی مملكتشان از همهی ممالك بیشتر بود، سیطرهی حكومتشان بر دنیا غالب شده بود، دیدند كه با این سیطره، با این وحدت دول اسلامی نمیشود تحمیل كرد چیزهایی را كه آنها میخواهند. نمیشود ذخایر اینها را، طلای سیاه اینها را، طلای زرد اینها را، نمیشود اینها را قبضه كرد، درصدد چاره برآمدند. چاره این بود كه بین ممالك اسلامی تفرقه بیندازند. شاید بسیاری، بعضی از شما یادشان بیاید جنگ بینالمللی را، جنگ اول بینالمللی را كه با مسلمین و با دولت بزرگ عثمانی چه كردند. دولت عثمانی یكی از دولی بود كه اگر با شوروی طرف میشد گاهی او را زمین میزد. سایر دول، حریف میدان او نبودند. دولت عثمانی یك دولت اسلامی بود كه سیطرهاش گرفته بود تقریباً از شرق تا غرب را. آنها دیدند كه با این دولت اسلامی به این قویای نمیشود چارهای كرد. نمیشود ذخایر را برد، بعد از اینكه در آن جنگ با آن بساط غلبه پیدا كردند، تجزیه كردند دولت عثمانی را به دول بسیار كوچك كوچك. برای هر یك از آنها هم یا امیری قرار دادند، یا سلطانی قرار دادند، یا رئیس جمهوری قرار دادند. آنها در قبضهی مستعمرهچیها و ملت بیچاره در قبضهی آنها. با این وضع یك دولت عثمانی با آن مجد را زمین زدهاند و دولتهای اسلامی از خواب بیدار نشدهاند یا خودشان را به خواب زدهاند. این دولت اسلامی در تحت ظل خلافت اسلامی، در تحت ظل اتكای به قرآن مجید آن مجد را داشت، بعد از آنكه تجزیه شد در زمان ما ]...[ اسلام را در آنجا القا كردند و الآن دولت تركیه، دولت مسلم نیست. دولت حسابش از اسلام جداست، مراسم دینی ندارد. دولت، احكام دینی دولت ندارد. لكن ملت شریف تركیه مسلم هستند و اینها هستند كه در سالهایی كه به مكه میروند طایفهی اینها به نسبت بیشتر از دیگران است. دولت یك همچین دولتی است. آن مجد را به اتكای اسلام به دست آورد و آنها دیدند كه اتكای به اسلام نقطهی بسیار بزرگی است كه با این اتكا نمیشود دولتهای اسلامی را از بین برد. در تركیه اسلام را از حساب دولت جدا كردند.»
امام در واقع سكولار شدن دولت تركیه را با این بیان میفرمایند. كلمهی سكولاریسم را به زبان نمیآوردند، اما مفهوم و مدلول آن را بیان میكنند. بعد باز قدری بعدتر میفرمایند: «دولت عثمانی با آن عرض و طول را حالا چند تا دولت كردهاند، همه كوچك كوچك كوچك. ملتهای بیچاره را، این ملت انبوه چند صد میلیونی را در تحت اسارت یك عده از خدا بیخبر قرار دادهاند و آنها، آنها را استعمار میكنند و این سران ممالك، ملت خودشان را بیچاره میكنند. نباید این دول اسلامی از خواب بیدار بشوند؟» اینها بیانات امام است در سال ۱۳۴۳.
اما ناكامیها محدود به فروپاشی عثمانی نبود. گرچه از همه مهمتر، فروپاشی عثمانی بود. این به معنای این نیست كه امام، همهی رفتارهای سلاطین عثمانی را منطبق بر اسلام میدانستند. امام یك دیدگاه دیگری داشتند فراتر از این امور. اتفاق دیگری كه افتاد كه لطمهی دیگر قرن بیستم بود، پیروزی انقلاب ماركسیستی و كمونیستی در روسیه و پدید آمدن آنچه اتحاد جماهیر شوروی خوانده شد بود كه سبب شد دهها میلیون مسلمان در قفقاز، تاجیكستان، تركمنستان، قزاقستان، قرقیزستان و در آسیای میانه، همهی اینها تحت سیطرهی حكومت ضد دینی و الحادی ماركسیستی قرار گرفتند و رابطهی آنها با اسلام و با جهان اسلام برای مدت هفتاد سال قطع شد.
پدید آمدن مقاومت اسلامی و حزبالله در لبنان، پدید آمدن انتفاضه و حماس در فلسطین و انواع حركتها و نهضتهای اسلامی در جهان اسلام، همهی اینها برخاسته از این است كه مردم، تودههای مسلمان بهویژه جوانان و دانشجویان باور كردهاند كه میشود با اعتقاد به اسلام و قرآن جامعه را اداره كرد و حكومت دینی و اسلامی داشت.
اتفاق بسیار فاجعهبار دیگر، پدید آمدن یك دولت جعلی به نام اسرائیل در خاورمیانه در سال ۱۹۴۸ و بعد از جنگ دوم جهانی بود كه همچون خنجری بر پیكر جهان اسلام فرو رفت كه به تعبیر امام یك «غدهی سرطانی» بود. در این شصت و چند سالی كه از پدید آمدن این دولت غاصب مجعول گذشته است، چه مصائبی كه بر سر مردم فلسطین و اعراب و مسلمانها آمده و چه مصیبتهایی دامنگیر جهان اسلام شده است.
اتفاق دیگری كه در شرق جهان اسلام افتاد، تشكیل كشور پاكستان بود. بنیانگذاران پاكستان نیتشان این بود كه یك كشور اسلامی ایجاد كنند و مسلمانها را در یك جا متمركز كنند و به قدرت برسانند. اما آرزوی آنها برآورده نشد. پاكستان متأسفانه به یك كشور اسلامی نیرومند مبدل نشد. از همان آغاز جدایی هند و پاكستان مرزهای هند و پاكستان مرز صلح نبود بلكه مرز جنگ بود. این زخم كهنهی كشمیر همچنان سبب درگیری بود و دشمنان نمیخواستند این مسأله حل شود. هند به سوی شوروی متمایل شد و پاكستان به دامن آمریكا افتاد. بعدها همان پاكستان به نوبهی خود تجزیه شد و پاكستان شرقی به نام بنگلادش از پاكستان غربی جدا شد و باز هم تجزیه و تفرقهای دیگر شكل گرفت.
اگر ما در دههی شصت و هفتاد میلادی نقشهی جهان اسلام را باز كنیم و از اندونزی در خاور دور تا مراكش در مغرب اقصای جهان اسلام را در نظر بگیریم، میبینیم عموم این كشورها تحت سلطهی غرب هستند و غرب برای این كشورها دو الگوی حكومت و به اصطلاح دو مدل طراحی كرده است. آنجا كه تظاهر به دموكراسی میشود، مثل پاكستان و تركیه، شما میبینید كه غرب، دخالت و سلطهی خودش را از طریق ارتش و ژنرالهای ارتشی اعمال میكند. ما در عمر خودمان شاهد بودهایم كه تقریباً هر ده سال یك بار كه فضای دموكراسی ظاهری در پاكستان آشفته میشد و مصلحت غرب چیز دیگری بود، یك ژنرال ارتشی پنجرهی كودتا را باز میكرد و یك سوتی میكشید و همه را به خط میكرد و بعد تا ده سال دیگر یك نظم جدیدی شكل میگرفت و ژنرال دیگری به سیاست وارد میشد.
در تركیه هم همینطور بود. به محض اینكه احساس میشد كه یك كمی ممكن است اوضاع تغییر كند، ژنرالهای ارتشی - ارتشی كه در اختیار آمریكا بود - با اجازه و اشارهی آمریكا وارد عمل میشدند. این یك مدل بود. مدل دوم كه الگوی بسیاری از كشورهای عربی بود، این بود كه در آنجاها از دموكراسی و انتخابات خبری نبود. هر جایی یك شیخی، یك امیری، یك رئیس قبیلهای - حالا یا به نام شیخ یا رئیس جمهور یا شاه - حاكم میشد و دیگر صحبت از دموكراسی نبود. آن شیخ و آن امیر و آن شاه به صورت مستقیم مأمور و مزدور و گماشتهی غرب بر آن ملت بود.
در این سرزمین پهناور جهان اسلام آنچه از جهان اسلام برای دنیای غرب معنا داشت این بود كه تودههای مسلمان، یك میلیارد مسلمان در دههی هفتاد، بازار مصرف گستردهی كالاهای غربی بودند. سرزمینهای مسلمانها هم جایی بود برای پایگاههای نظامی غرب، هم این جغرافیا تأمینكنندهی مواد خام برای صنایع غربی بهویژه نفت بود و هم این دنیای پهناور از نظر فكری و فرهنگی مقهور دنیای غرب و جهانبینی غرب بود. خودباختگی و تسلیم شدن در برابر افكار غربی، امری طبیعی بود. روشنفكران در كشورهای اسلامی راه نجات را در اسلام نمیجستند، گروهی به ناسیونالیسم پناه میبردند، گروه دیگری به سوسیالیسم و ماركسیسم پناه میبردند و همه به سكولاریسم معتقد بودند. دانشگاهها بهویژه در علوم انسانی تحت سیطرهی نظریههای غربی بود و هیچ كشور اسلامی در دانشگاه، داعیهای و انگیزهای و اندیشهای برای ایجاد علوم انسانی دیگری غیر از آنچه در تمدن غرب پدید آمده بود و به كشورهای اسلامی سرازیر شده بود، نداشت. و از همهجا بدتر خاورمیانه بود كه با حضور اسرائیل در آنجا، ظلم و جنگ و تجاوز دائمی بود.
قرن بیستم تا قبل از سال ۱۹۷۹، قرن ناكامیهای بزرگ، شكستهای پیدرپی، قرن انحطاط جهان اسلام و اضمحلال قدرت سیاسی مسلمانها بود. هیچ راه نجاتی وجود نداشت و از هیچسو نور امیدی نمیتابید. در چنین شرایطی در یك كشور بزرگ در جهان اسلام و در یك كشور به نسبت پرجمعیت، یعنی ایران، ایران كهن، ایران با سابقه، در عین ناباوری دنیای غرب، انقلابی به نام انقلاب اسلامی به رهبری یك روحانی، یك فقیه و یك مرجع تقلید در سال ۱۳۵۷ شمسی و ۱۹۷۹ میلادی به پیروزی رسید.
این انقلاب بر پایهی اندیشههای اسلامی، نهضتی بود ضد استعماری، ضد استبدادی، استقلالطلبانه، اما متكی به خود؛ هم از حیث فكری و فرهنگی و هم از حیث روشهای مبارزه. انقلابی كه امام آن را به پیروزی رساند هیچ وابستگی به شرق و غرب نداشت. شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» استقلال فكری و سیاسی این انقلاب را در برابر قدرتهای حاكم آن زمان نشان میداد و به همهی كشورهای اسلامی اعلام میكرد كه این انقلاب با همهی حركتها، جنبشها و نهضتهایی كه تحت عناوین «ایسم»های گوناگون غربی در كشورهای اسلامی صورت گرفته به كلی متفاوت است؛ هم با شرق كمونیستی و هم با غرب سرمایهداری مخالف است.
امام در روش مبارزه از هیچ یك از روشهای مرسوم و معلوم در غرب سرمایهداری و شرق كمونیستی تبعیت نكردند؛ نه از قواعد حزبی غربی طبیعیت كردند و نه از مبارزات كارگری و چریكی و دهقانی و طبقاتی و زیرزمینی و مسلحانهی كشورهای كمونیستی. اتكای به خدا و بهرهمندی از حمایت تودههای مردم و مبارزه با دست خالی، روش مبارزهی امام بود. بعد كه انقلاب به پیروزی رسید فرمودند «جمهوری اسلامی، نه یك كلمه كم، نه یك كلمه زیاد»
كار امام در آن دنیای پر از ناامیدی، در آن قرن آكنده از ناكامی، در آن روزگاری كه از هیچسو هیچ چراغی دل هیچ جوان مسلمانی را در آفاق اسلامی روشن نمیكرد این بود كه حكومت دینی را در جهان احیا كرد. مفهومی كه غرب چهارصد سال بود پروندهی آن را مختومه اعلام كرده بود و آن را به تاریخ اندیشه سپرده بود و تصور نمیكرد كه یك بار دیگر دین بر مسند حكومت بنشیند. امام، حكومت دینی اعلام كرد و فرهنگ جهاد و شهادت را احیا كرد. احكام فراموششدهی جهاد و شهادت را احیا كرد. كاری كه امام كرد، نفی سكولاریسم فراگیری بود كه بر اندیشهی غرب و شرق و غربزدگان و شرقزدگان در كشورهای اسلامی سیطره داشت. امام، قدرت سیاسی اسلام را احیا كرد. هم نظریهی حكومت دینی را تدوین كرد و در آن نظریه، رابطهی مردم و خدا و جایگاه وحی و احكام الهی و جایگاه مردم و نقش مردم را به صورت نظری تبیین كرد؛ و مهمتر از آن اینكه یك نمونهی واقعی در عمل ایجاد كرد. یك حكومت به وجود آورد تا گفته نشود كه این حرفها قابل اجرا نیست و فقط روی كاغذ است و به درد حجرهها میخورد.
امام در میدان عمل آنچه را كه در قالب نظریهی ولایت فقیه تدوین كرده بود اجرا كرد. اجرای متناسب با زمان، با استفاده از همهی ظرفیتهای اسلام از جمله ظرفیت اجتهاد. این حكومت در سی و سه سال گذشته ممكن بودن حكومت اسلامی را به همهی مسلمانهای دنیا نشان داده است. امروز، دیگر صحبت از امكان حكومت اسلامی مطرح نیست، یعنی یگر كسی در امكان حكومت اسلامی شك ندارد. برای اینكه اقوی دلیل بر امكان چیزی، وجود آن چیز است. حكومت اسلامی در ایران با دوام خودش، با پایداری خودش در برابر مشكلات، ممكن بودن حكومت دینی را روز به روز اثبات میكند. حالا برای سایر مسلمانان، سؤال این نیست كه آیا میشود با دین حكومت كرد یا خیر، كه این سؤال جوابش داده شده است؛ سؤال این است كه چگونه در كشورهای خودشان این امكان را به وجود بیاورند و این امر ممكن را از قوه به فعل در بیاورند.
ایستادگی جمهوری اسلامی در برابر تحریمها، تهدیدها، توطئهها و ایجاد انواع نظامهای نرمافزاری و امكانات سختافزاری و پیشرفتهای علمی و صنعتی در جمهوری اسلامی، همهی اینها پیام است برای همهی مسلمانها، از نوجوانهایی كه در مدارس و دانشگاههای اندونزی با ایمان اسلامی رشد میكنند تا جوانهایی كه در میدان تحریر قاهره قلبشان به نام اسلام میتپد؛ همه و همه چشم به جمهوری اسلامی دوختهاند و آن را یك نمونهای از ورق خوردن تاریخ میدانند. جمهوری اسلامی الگویی برای سایر مسلمانها شده است. مخالفت با سلطهی غرب بهویژه آمریكا و زندگی و پیشرفت، بدون رابطهی با آمریكا به یك پیام برای همهی مسلمانها تبدیل شده است. مخالفت با اسرائیل، مخالفت با كمپدوید و مخالفت با سازش یك پیام است برای همهی مسلمانان.
آثار این انقلاب چه بوده است؟ پدید آمدن مقاومت اسلامی و حزبالله در لبنان، پدید آمدن انتفاضه و حماس در فلسطین و انواع حركتها و نهضتهای اسلامی در جهان اسلام، همهی اینها برخاسته از این است كه مردم، تودههای مسلمان بهویژه جوانان و دانشجویان باور كردهاند كه میشود با اعتقاد به اسلام و قرآن جامعه را اداره كرد و حكومت دینی و اسلامی داشت. امروز، اسلام به عنوان یك نظام اجتماعی، یك نظام جامعی كه سعادت فرد و جامعه توأمان در آن ملحوظ شده قد علم كرده است. دیگر اسلام صرفاً یك سلسله معنویات فردی و قلبی و متعلق به عالم درون نیست. اسلام هم برای عالم درون همه برای محیط بیرون برنامه دارد. همانطور كه مقام معظم رهبری فرمودند نتیجهی این تحول این شده است كه امروز دنیا بر سر یك پیچ تاریخی قرار دارد.
اما این تحول چقدر و تا كجا بوده است؟ یك صد سال پیش خاورمیانه درست كردند. وقتی امپراتوری عثمانی متلاشی شد، امثال چرچیل نشستند و مثل بچههایی كه با مقوا بازی میكنند، قیچی دست گرفتند و هر جایی دوست داشتند كشور درست كردند. گفته میشد كه عراق، كاردستی چرچیل است. اینها دنیای اسلام را اینگونه طراحی و تجزیه كردند. خاورمیانه را اینگونه درست كردند. اصلاً اصطلاح خاورمیانه را باب كردند. ما چنین اصطلاحی نداشتیم، برای اینكه از اطلاق لفظ اسلام خودداری كنند، این عنوان را جعل كردند.
ای كاش دوستان جوان ما و مؤسساتی كه به این امور اهتمام دارند، همت میكردند تا كتابی نوشته شود تحت عنوان «جهان اسلام در قرن بیستم» و انقلاب اسلامی را در دو دههی آخر قرن بیستم به عنوان نقطهی عطف ناكامیها تحلیل كنند.
دوباره در آغاز قرن بیست و یكم یك هجوم دیگر آوردند به نام خاورمیانهی جدید. تصور میكردند دنیای اسلام همان دنیای صد سال پیش است. اما آیا توانستند مثل یكصد سال پیش به راحتی طراحی و كشورسازی كنند؟ این خاورمیانهی جدید كه درست شد، نقطهی مقابل آن چیزی بود كه میخواستند. همهی اینها ناشی از این بود كه اسلام به یك قدرت سیاسی مبدل شده است. مسلمانها به قدرت خود پی بردند. دیگر راه برای غربیها باز نیست و دیگر روشنفكران و جوانان و تحصیلكردگان مسلمان پیش پای حكام و سلطهگران غربی فرش قرمز پهن نمیكنند و اینطور نیست كه در كشوری مثل ایران هر كس میخواهد كاری بكند از غرب اجازه بگیرد. وقتی رهبر معظم انقلاب یك هفته پیش از سقوط نامبارك مصر، با حضور در نماز جمعه، مردم مصر را به ایستادگی و قیام فراخواندند و خطبهی ایشان به فارسی و عربی در مصر پخش میشد و ما هم توفیق داشتیم كه از نزدیك میشنیدیم. آن روز من مجد و عظمت مسلمانها و مسلمانهای ایران و مردم خودمان را در قامت و در سخن رهبری لمس كردم و حس نمودم.
رهبری به عنوان یك رهبر جهان اسلام كه بهعنوان یك مسلمان در پیشگاه خدا احساس وظیفه میكند فراتر از همهی عرفهای دیپلماتیك آمدند و ملت مصر را به قیام و نهضت و سرنگونی حكومت حسنی مبارك فراخواندند. هنوز مبارك حاكم بر مصر بود؛ یعنی یك رهبر اسلامی بدون كمترین اعتنایی به آمریكا و اروپا و قدرتهای غربی، جهان اسلام را مخاطب قرار میدهد و آنها را به حركت دعوت میكند. این یك نمادی است از آن تحولی كه در جهان اسلام از لحاظ نظری و عملی رخ داده است. شجاعت، صداقت، اسلامی بودن، خدایی بودن، مستقل بودن، اینها آن چیزهایی است كه در ایران اتفاق افتاده و از ایران به جاهای دیگر سرایت كرده است.
در پایان یك پیشنهادی را ارائه میكنم. ای كاش دوستان جوان ما و مؤسساتی كه به این امور اهتمام دارند، همت میكردند تا كتابی نوشته شود تحت عنوان «جهان اسلام در قرن بیستم» و انقلاب اسلامی را در دو دههی آخر قرن بیستم به عنوان نقطهی عطف ناكامیها تحلیل كنند. بنده به كتابهای مختلفی كه اوضاع سیاسی دنیا را در قرن بیستم بیان كرده مراجعه كه میكنم میبینم چیزی كه اصلاً وجود ندارد، قدرت سیاسی مسلمانها است و غربیها مادامی كه كتاب بنویسند بر همان عادت خودشان هستند. آنها حالا طول میكشد تا متوجه بشوند چه اتفاقی افتاده است. اما خود ما باید كتابی دقیق، جامع، دانشگاهی و متین تألیف كنیم تا جوانهای ما بدانند كه امام و مقام معظم رهبری چه خدمتی با اندیشههای خودشان به بیداری اسلامی كردند و شهدای ما جانشان را برای چه هدف والایی نثار كردند و ما چه وظیفهای داریم. خداوند انشالله به همهی ما توفیق قدردانی و پاسداری از این نعمت بزرگ و این میراث ارزشمند امام را عنایت بفرماید. |