میتوان گفت که شکلگیری رژیمهای دموکراتیک در کشورهای عرب انقلاب کرده لزوماً این معنا را نخواهد داشت که دولتهای منتخب این کشور خواستهای ملتهای عرب را در صورت وقوع رویدادهایی نظیر حمله رژیم صهیونیستی به نوار غزه سرکوب خواهد کرد.
سال 2011 میلادی در تاریخ و حافظه امت عرب جاودان خواهد ماند. در کمتر از 6 ماه سه انقلاب مهم در سه کشور مهم خاورمیانه به پیروزی رسیدند و رژیمهای دیکتاتوری و مستبد این کشورها را سرنگون کردند. در تونس زینالعابدین بن علی بلافاصله پس از گسترش موج اعتراضها خاک این کشور را به اتفاق خانوادهاش ترک کرد و به عربستان سعودی پناهنده شد. در مصر حسنی مبارک رئیس جمهور مخلوع این کشور خود و علا و جمال مبارک دو فرزند نقش آفرینش در حیات سیاسی مصر برای پاسخگویی به اتهامهای گوناگون در قفس اتهام قرار گرفتند.
معمر قذافی رهبر پیشین لیبی از دو سو تحت پیگرد قرار دارد. هم دادگاه بینالمللی جنایات جنگی وی و دو فرزندش عبداله سنوسی رئیس دادگاه امنیتی لیبی را به اتهام جنایت علیه بشریت تحت تعقیب قرار داده و هم ملت لیبی که پس از سقوط طرابلس پایتخت لیبی در جست و جوی قذافی است. آخرین پیام صوتی که در تاریخ 12 شهریور ماه از قذافی پخش شد به هواداران توصیه شده به مقاومت خود ادامه دهند و اگر از این پس نتوانند صدای او را بشنوند، مقاومت را دنبال کنند. علی عبدالله صالح رئیس جمهور یمن طی یک عملیات انتحاری در مسجد کاخ ریاست جمهوری زخمی شد و برای معالجه به عربستان سعودی منتقل شد. همه شواهد حاکی است که اجرای عملیات انفجار در مسجد ریاست جمهوری با یک عملیات سازمان یافته و هدفمند برای خارج کردن رئیس جمهور یمن از معادله سیاسی یمن به منظور انتقال مسالمتآمیز قدرت در چارچوب گفت و گو با مخالفان با هدف زدودن واژه انقلاب از قیام مردم یمن علیه رژیم سی ساله علی عبدالله صالح صورت گرفته است. ظاهراً حساسیت دولت عربستان سعودی روی این ضرورت متمرکز است که واژه انقلاب به حوزه خلیجفارس و به طور مشخص بحرین سرایت پیدا نکند. به همین دلیل عربستان سعودی به پروژه اعزام نیروی سپر جزیره برای خاموش کردن اعتراضها و موج پیوسته قیام مردم بحرین متوسل شده است.
طرح شورای همکاری خلیجفارس برای مذاکره با رهبران ستاد مشترک و نمایندگان انقلابیون یمن با هدف انتقال مسالمتآمیز قدرت به نایب رئیس جمهور یمن و سپس انتقال به یک مرحله انتقالی به منظور برگزاری انتخابات پس از فروکش کردن قیام و تظاهرات مردم یمن صورت میگیرد. علی عبدالله صالح بارها از امضای توافق با نیروهای مخالف مطابق طرح پیشنهادی شورای همکاری خلیجفارس سرباز زده است، اما اکنون که عملاً در یک اقامت اجباری در عربستان سعودی تحت عنوان گذراندن دوره نقاهت قرار دارد قصد دارد طرح پیشنهادی شورای همکاری خلیجفارس را با اندکی تعدیل بپذیرد.
موضوع یمن علاوه بر نقاط مورد اشاره در بالا یک ویژگی دیگری نیز دارد و آن اینکه موافقان و مخالفان علی عبدالله صالح در لشکرکشیهای خیابانی بطور نسبی برابر بوده و هر دو طرف همچنان میتوانند هواداران خود را بسیج کنند و این موضوع تاکنون راهحل ممکن را در این کشور دشوار کرده است. با این حال ظاهراً نیروهای تحولخواه در یمن دست برتری در مقایسه با طرفداران رئیس جمهور دارند. به همین دلیل و چنانکه گفتیم راهحل ممکن دشوار میشود. ظاهراً تاریخ به طور نسبی نام رئیس جمهور تونس و مصر را به عنوان رؤسای کمتر مقاومت کرده ثبت خواهد کرد. زیرا زینالعابدین بن علی با کمترین تلفات (حدود 30 کشته) ترجیح داد خاک تونس را ترک کند.
حسنی مبارک نیز که انقلاب مردم مصر رکورد زمان کوتاه شروع و پایان پیروزی انقلاب به سرعت و مطابق پیشینه نهاد ارتش مصر نتوانست تاب بیاورد و طی یک نطق تلویزیونی که به وسیله عمر سلیمان معاون وی قرائت شد قدرت را به شورایعالی نظامی این کشور سپرد. تلفات انسانی انقلاب مصر اگر چه در مقایسه با تونس بالاتر بود (حدود 850 کشته)، اما در مقایسه با دیکتاتور لیبی همراه با مقایسه نسبت جمعیتی مصر (75 میلیون) و لیبی (6 میلیون) بسیار پایین بود و این نشان میدهد که در شوک اولیه انقلابهای بهار عرب رژیمهای دیکتاتوری به سرعت سرنگون شدند، اما در مورد نمونههای دیگر نظیر یمن و بحرین به دلیل دخالت قدرتهای منطقهای و بیگانگان بویژه ایالات متحده و با بررسی مدل دو کشور تونس و مصر مقاومت بیشتری برای بقای رژیمهایشان از خود نشان میدهند.
برخی کشورهای دیگر که در معرض این توفان قرار داشته و دارند به سرعت دست به کار شدند و سبدی از اصلاحات پیشنهادی را برای تغییر نیمه ساختاری بحرانهای سیاسی مطرح کرده و برای مدتی شرارههای قیامها و اعتراضها را خاموش کردند. مراکش، الجزایر، عربستان سعودی، سلطنتنشین عمان و اردن از جمله این کشورها هستند. البته این پایان ماجرا نیست، زیرا با شکلگیری دولتهای جدید مصر و تونس و لیبی و ظهور جاذبههای احتمالی دولتهای جدید، ملتهای این کشورها، به زیادهخواهی از رژیمهای خود روی خواهند آورد.
از آغاز این انقلابها در اوایل سالجاری مسیحی در تونس، مصر، یمن و لیبی بخشهای گوناگون در مورد ماهیت و هویت نیروهای انقلابی در مراکز مطالعاتی، اطلاعاتی و تصمیمگیری غرب شکل گرفت. پارهای تحلیلها و برآوردهای اولیه روی این نکته متمرکز بود که انقلابهای تونس و مصر جنبه خودجوشی داشته و به دلیل استعداد سیاسی این جوامع، هیچ حزب و سازمان و تشکیلات شناخته شده در راهاندازی و مدیریت قیامها و انقلابها نقش مهم و تعیین کننده نداشتند. به همین دلیل و به طور مشخص در مصر بسیاری از سازمانهای شناخته شده به تدریج و البته با احتیاط به صف انقلابیون در میدان تحریر قاهره پیوستند. به عنوان مثال ایالات متحده امریکا تا هفته منجر به پیروزی انقلاب مصر از حکومت مبارک به عنوان متحد استراتژیک واشنگتن یاد میکرد.
در مورد کشور یمن بحث بر سر برنده واقعی این کشور یعنی نیروهای القاعده متمرکز شد. علی عبدالله صالح روی این رگ حساسیت غرب سرمایهگذاری کرد. عبدالله صالح مخالفان خود را بارها مشتی گروههای منفعتطلب، بازرگانان اسلحه و بعضاً راهزن و بالاخره نیروهای وابسته به القاعده توصیف میکرد. حتی گارد ریاست جمهوری علی عبدالله صالح طی چند فقره عملیات نمایشی اعلام کرد که چند واحد از نیروهای القاعده را در مناطق ناآرام شهرهای یمن به قتل رسانده و یا آنها را بازداشت کرده است. قذافی پا را از این هم فراتر نهاد و عوامل انقلابی را در شهر بنغازی به عنوان عناصر وابسته به امارت اسلامی نیروهای القاعده معرفی کرد. این نوشته قصد دارد جنجال و مناقشات مربوط به هویت، پیشینه و ماهیت نیروهای مخالف را مطابق قرائت رژیمهای حاکم و نیز مطابق برخی نیروهای اپوزسیون سنتی این کشورها و نیز ابهامات پایتختهای غرب در مورد وضعیت نیروهای مخالف جوامع عرب قیام کرده که به سردرگمی تصمیمگیرندگان غرب حداقل در یک دوره کوتاه منجر شدمورد بررسی قرار دهد.
یکم. در مورد نمونه مصر با توجه به جایگاه این کشور در منظومه جهان عرب و با توجه به ارتباط استراتژیک با دولت صهیونیستی مطابق موافقتنامه کمپ دیوید، حساسیت کشورهای غربی و به طور مشخص ایالات متحده بسیار فراوان بود. کارشناسان غربی نخست شعارهای مردم قیام کرده مصر را مورد بررسی قرار دادند، به نظر میرسد انقلابیون مصر طی یک برنامه از پیش تعیین شده و به منظور کاهش ضریب حساسیت کشورهای غربی، از طرح شعارهای رادیکال در امور منطقهای و بینالمللی مصر پرهیز کرده و عمدتاً به طرح شعارهای مطلقاً بومی در چارچوب مطالبات ملی پرداختند. در تونس نیز این آگاهی و سطح بالای فهم انقلابیون در اصلی کردن و فرعی کردن خواستها و مطالبات مردم به خوبی به چشم میخورد. در دو نمونه تونس و مصر بسیاری از ناظران و کارشناسان معتقد بودند که نیروی برنده در انقلاب مصر، اخوانالمسلمین بوده و در تونس جنبش النهضه به رهبری راشد غنوشی است، اما هم جنبش اخوان در مصر و هم رهبران اسلامگرای تونس بویژه راشد غنوشی روی ضرورت تشکیل یک دولت دموکراتیک و مدنی پافشاری میکردند. در نمونه لیبی موضوع اندکی متفاوت بود، زیرا بسیاری از اسلامگراها که سابقه جنگ در افغانستان در کنار مجاهدین این کشور علیه اتحاد جماهیر شوروی سابق و سپس در دوره دخالت نیروهای ایساف در این کشور داشتند، در بسیج نیروهای لیبی دخالت کرده و بعضاً به مراتب بالای فرماندهی انقلابیون بویژه پس از انتقال بحران لیبی به فاز مسلحانه دست یافتند. به عنوان نمونه عبدالحکیم بلحاج فرمانده شورای نظامی آزادسازی طرابلس پایتخت لیبی، یکی از همین اسلامگراهایی است که از القاعده جدا شده بود و با تکیه بر تجربه گرانبهایش در افغانستان نقش مهمی در طراحی عملیات آزادسازی شهرهای لیبی بویژه پایتخت این کشور ایفا کرد.
دوم. شناخت عمومی کشورهای غربی بویژه ایالات متحده امریکا از نیروهای آلترناتیو کشورهای عرب قیام کرده به دو دسته تقسیم شد. در مورد مصر واشنگتن میدانست تنها نیروی تشکیلاتی منسجم در همه زمینهها که میتوانست این سطح از فرماندهی میدانی را در میدان تحریر قاهره مدیریت کند و این جنبش مسالمتآمیز را گام به گام به مرز پیروزی برساند، جنبش اخوانالمسلمین بود، ایالات متحده ترجیح داد، نیروی غیرقابل حذف با چشمپوشی وارد مذاکره شود. چنانکه همه میدانند امریکا تنها نیرویی که به صورت رسمی برای مذاکره در قاهره انتخاب کرد، گروه اخوانالمسلمین بود. این مذاکره با موافقت شورایعالی نظامی مصر در قاهره در حضور شخصیتهای بلند پایه ایالات متحده صورت گرفت. گفته میشود ایالات متحده امریکا پس از اطمینان از اینکه رهبران اخوانالمسلمین قصد دارند در سیاستهای آینده خود از مدل حزب عدالت و توسعه ترکیه پیروی کنند، دیدگاه سنتی خود را در مورد موقعیت اخوانالمسلمین تغییر داد. در حال حاضر ترکیه و نمایندگان حزب عدالت و توسعه به صورت پیوسته با اخوانالمسلمین مصر در حال گفت و گو هستند. اینکه عبدالله گل رئیس جمهور ترکیه اولین رئیس یک دولت خارجی است که از مصر پس از پیروزی انقلاب این کشور دیدار میکند خالی از پیام و برنامه و هدف نیست.
گفتنی است عبدالله گل با نمایندگان اخوانالمسلمین در قاهره و نیز نمایندگان اسلامگرای میدان تحریر قاهره و به طور مشخص دکتر صفوت حجازی رئیس اسلامگرای هیأت امنای انقلابیون میدان تحریر دیدار کرد. دکتر صفوت حجازی اکنون در شش برنامه مفصل شهادت خود را در شبکه الجزیره در مورد رویدادهای میدان تحریر قاهره از روزهای نخست تا روزهای پایانی فروپاشی رژیم مبارک بازگو میکند که بسیار شنیدنی و آموزنده و نشان دهنده حجم نقش بدنه تشکیلاتی جنبش اخوانالمسلمین است. احزاب سکولار و سنتی کشورهای تونس و مصر در مورد ماهیت برخی نیروهای اسلامگرا ابراز نگرانی کرده و میکنند. آنها بویژه از رخنه این نیروها در صفوف انقلابیون میدان تحریر هشدار داده بودند، اما اقبال مردم مسلمان مصر به این نیروی تشکیلاتی مانع از تغییر عقیده مردم به خاطر تبلیغات نیروهای سکولار شد. اعضا و مقامات بلند پایه حزب دموکراتیک ملی حاکم مصر بیشترین نقش را در بزرگنمایی خطر اسلامگراها بویژه اخوانالمسلمین ایفا کردند، اما سیاستهای هوشمندانه و موضعگیریهای حساب شده رهبران اخوان در مرحله انقلاب مصر بویژه در امور منطقهای و بینالمللی سهم مهمی در کاهش ابهامات و زدودن نگرانیهای جامعه جهانی ایفا کرد.
بدینترتیب میتوان گفت که حزب حاکم عدالت و توسعه در ترکیه که خود نیز ریشه اخوانی دارد مسئولیت گفت و گو و مذاکره با اسلامگرایان میانهرو بویژه اخوانالمسلمین را در مصر، اردن و سوریه بر دوش گرفت. عربستان سعودی نیز به نوبه خود، مذاکره و گفت و گو با اسلامگرایان تندرو یا نیروهای سلفی جهادی را به عهده گرفت. نقشآفرینی عربستان سعودی در حوزههای سوریه، لیبی و مصر البته با هماهنگی ایالات متحده امریکا در همین چارچوب تفسیر میشود، اما جالب است بدانیم که عربستان سعودی بر خلاف ترکیه نه تنها هیچگونه گفت و گویی حتی در نقش میانجی با مردم و گروههای اپوزسیون بحرین به عمل نیاورده بلکه با اعزام نیروهای سپر جزیره به منامه عملاً در کنار رژیم بحرین در سرکوب قیام مردم این کشور قرار گرفت. بهانه ریاض این بود که بحران بحرین، یک بحران فرقهای است و با دخالتهای ایران شعلهور شده است، اما ریاض آماده پذیرش یا حداقل بررسی ادعای دولت سوریه در مورد دخالت امریکا و فرانسه در اختصاص بودجه کلان به مخالفان دولت سوریه به منظور برهم زدن امنیت کشور نبود بلکه برعکس اولین کشوری بود که سفیر خود را به منظور مشورت به ریاض فراخواند. در واقع عربستان سعودی اولین کشوری بود که در موضوع بحران بحرین از نیروهای مخالف رژیم این کشور خواست که از رژیم آل خلیفه اطاعت کرده و به فرایند گفت و گوهای ملی به منظور حل و فصل بحران این کشور ملحق شوند، در عین حال عربستان اولین کشوری بود که عبدالله پادشاه این کشور از دولت بشار اسد خواست که به خواستهای ملت خود گردن نهد.
سوم. سردرگمی و کشمکش بر سر ماهیت و هویت و عملکرد رهبران انقلابهای تونس، مصر، لیبی و یمن در محافل تصمیمگیرنده غرب همچنان حاکم است. بخشی از این سردرگمی ناشی از عدم فهم چگونگی عکسالعمل کشورهای عرب از بند رسته نسبت به رویدادهای منطقه بویژه بحران مادر یعنی مسئله فلسطین است. شما ملاحظه کنید که دولت جدید مصر در مورد کشته شدن یک افسر و دو سرباز مصری در مرز سینا با اسرائیل چه عکسالعملی از خود نشان داد. همین اقدام و وادار کردن مقامات رژیم صهیونیستی بویژه ایهود باراک وزیر دفاع اسرائیل به ابراز تأسف از وقوع این حادث و دادن وعده تشکیل کمیته تحقیق در این زمینه نشان میدهد که مصر پس از انقلاب با مصر دوره مبارک بکلی متفاوت است. یکی از کارشناسان روزنامه هآرتز چاپ اسرائیل گفته بود در صورت حمله نظامی اسرائیل به باریکه غزه ، عکسالعمل ملت مصر ممکن است به گونهای شکل بگیرد که دولت قاهره ناگزیر از همراهی با خواست و اراده مردم شود و این موضوع میتواند اسرائیل را در آینده با چالشهای جدید مواجه کند. در نتیجه میتوان گفت که شکلگیری رژیمهای دموکراتیک در کشورهای عرب انقلاب کرده لزوماً این معنا را نخواهد داشت که دولتهای منتخب این کشور خواستهای ملتهای عرب را در صورت وقوع رویدادهایی نظیر حمله رژیم صهیونیستی به نوار غزه سرکوب خواهد کرد.
دوران رفتارهای تسلیمطلبانه رژیمهای عرب وابسته سپری شده و به نظر میرسد رژیم صهیونیستی در وضعیت بسیار تنگنایی قرار خواهد گرفت. شما مدل برخورد دولت اردوغان را با رژیم صهیونیستی به دلیل حمله ناوچههای جنگی به کاروان مرمره در سال گذشته ملاحظه کنید. دولت انکارا به رغم صدور گزارش نماینده سازمان ملل که در آن محاصره غزه و حمله به کاروان مرمره را در چارچوب دفاع از خود قلمداد کرده است، بیدرنگ سفیر اسرائیل را از انکارا اخراج کرد و کلیه موافقتنامههای نظامی دو جانبه را به حالت تعلیق درآورد.
احمد داوود اوغلو وزیر خارجه ترکیه روز جمعه 12 شهریور ماه و بلافاصله پس از انتشار گزارش کمیته تحقیق سازمان ملل در مورد حمله اسرائیل به کاروان مرمره (که در آن 9 تن از داوطلبان کمکرسانی به مردم محاصره شده نوار غزه به وسیله سربازان اسرائیلی آنهم در آبهای بینالمللی به قتل رسیدند) اعلام کرد که روابط انکارا با تلآویو به نقطه بازگشت ناپذیر رسیده است. دولت عدالت و توسعه با تکیه بر چه نیرویی جز نمایندگی ملت ترکیه آنهم در یک انتخابات دموکراتیک میتواند با این صلابت برخورد کند. احمد داوود اوغلو در همین مصاحبه گفت که دوران وجود کشورهای فوق قانون سپری شده و اسرائیل باید هم عذرخواهی کند و هم به خانواده قربانیان کاروان مرمره غرامت بپردازد.
چهارم. تنها کشور جهان که از نقطه آغاز قیامها و انقلابهای عرب، صفت موج بیداری اسلامی برای این انقلابها برگزید، جمهوری اسلامی ایران بود. به طور مشخص این نامگذاری نخستین بار از زبان آیت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی جاری شد.
به نظر میرسد که جمهوری اسلامی ایران با درک افق آینده این انقلابها برای هدفهای نهایی این انقلابها نامگذاری کرد نه دوره قیام یا دورههای انتقالی. حماقت رژیم صهیونیستی در تیرهسازی روابط با ترکیه و نیز حمله به نوار غزه برای ترور رهبران جنبش مقاومت ضدصهیونیستی پروسه هدفسازی و هدفمندی انقلابهای عرب را به گونهای باورنکردنی تسریع بخشیده است. رواج تکبیرها در میان خواستها و یا در اعتراض به یک مسئله، رواج و گسترش بینظیر برگزاری مراسم نماز جمعه در هر هفته در میادین اصلی شهرهای کشورهای انقلاب کرده، تنظیم ادبیات اسلامی در نطقهای رهبران انقلاب کرده، حذف تصاویر رهبران سرنگون شده از ادارات رسمی و نصب تابلوی حاوی واژه «کلمة الله هی العلیا» در مراکز مهم تصمیمگیری حکومتی، افزایش نوای الله اکبر از پشت بامهای منازل در نمونه بحرین همه و همه از نشانههای اولیه میل ملتهای منطقه به بازگشت به اصالتهای خویش هستند.
در یک کلام این نکته باید مورد توجه و بلکه بررسی و تحقیق قرار گیرد که قیامها و انقلابهای جهان عرب حتی در کشورهایی که سابقه قابل قبولی در رویارویی با سیاستها و طرحهای نظام سلطه جهانی دارند، لزوماً به سمت و سوی مغایر با اراده مردم مسلمان منطقهای نخواهد رفت، زیرا عصر غلبه خواستها و اراده ملتها آْغاز شده و این رژیمها هستند که باید خود را با سمت و سوی عقل جمعی کم خطای ملتهای منطقه سازگار کنند. تازه نشانههای یاد شده به دوره انتقالی تعلق دارد. کشورهای مصر، تونس، لیبی و یمن هنوز قانون اساسی جدید را تدوین نکردند، هنوز سیاستهای کلان دولتها در سطح منطقه و جهان مشخص نشده است، هنوز نمایندگان واقعی این موج بیداری اسلامی به نهادهای منتخب این کشورها منتقل نشدند. شما عکسالعمل گروههایی از مردم مسلمان مصر را در قبال عملیات قتل سه نظامی مصر در مرز سینا را ملاحظه کردید. در ایام ماه مبارک رمضان هزاران تن کلیه موانع موجود بر سر راه سفارت رژیم صهیونیستی را از میان برداشتند تا پرچم اسرائیل را از طبقه بالای ساختمان 18 طبقهای مقر سفارت رژیم صهیونیستی به پایین کشیدند و به جای آن پرچم مصر را به اهتزاز در آوردند و چند هفته پس از آن به سفارت اسرائیل حمله کردند و سفیر رژیم صهیونیستی را بیرون کردند.
اکنون بحث و جدل مربوط به ضرورت تغییر ماهیت موافقتنامه کمپ دیوید در ادبیات سیاسی کارشناسان مصری، ضرورت تجدیدنظر در قرارداد صدور گاز مصری به رژیم صهیونیستی و یا حداقل رساندن آن به بهای جهانی درگرفته است.
درآینده این ادبیات در صورت تبدیل شدنش به وجدان عمومی حکومتهای منتخب مصر یا دیگر کشورهای انقلاب کرده ناگزیر از یافتن مجاری قانونی عملی کردن آرمانهای انقلابهای مردم منطقه خواهند بود. شاید به همین دلیل رژیم صهیونیستی با عنصر زمان مسابقه گذاشته است تا هر چه زودتر شرق بیتالمقدس را با دهها پروژه شهرکسازی یهودینشین به صورت قطعی یهودیسازی کند تا درمذاکرات مربوط به سرنوشت نهایی، واقعیتهای موجود را به عنوان عنصر مذاکراتی مطرح کند. رژیم صهیونیستی در سایه انقلابهای عرب و دلمشغولی رهبران منطقه و جهان نسبت به فرجام نهایی این انقلابها دست به اجرای بیوقفه پروژههای شهرکسازی یهودینشین غصب اراضی بیشتر فلسطینیها برای پیشبرد طرحهای توسعهطلبانهاش زده است. دولت نتانیاهو به بهانه تظاهرات اعتراضآمیز صدها هزار اسرائیلی به گرانی مسکن و بیعدالتی اجتماعی وعده داده است که شهرکهای بیشتری برای اسکان یهودیان آنهم در مناطق فلسطینی احداث کند. فلسطینیها و کشورهای عربی، اتحادیه عرب، کمیته قدس و سازمان همکاری اسلامی نباید نسبت به این وضع بیتفاوت باشند.
سایت مرکز مطالعات خاورمیانه سیدحسین موسوی |