قال امیر المؤمنین علیه السلام : مَنِ استَنصَحكَ فَلاتَغُشُّه. / (فهرست غرر، ص 381)
اگر كسي از تو نصحيت و راهنمايي خواست تو برحذر باش كه (با سخنان غيرواقعي) او را فريب ندهي.
آن وقت دیگر نمیشود!
باید خودمان را بسازیم. ... نگذارید برای این که بعد آخرعمر؛! بسیاری از وسوسههای شیطان یکیش همین است. شیطان باطنی انسان، همین است که حالا جوانیم، انشاءاللّه وقتی که پیر بشویم آن وقت توبه میکنیم. شما نمیدانید که برای پیر توبه کردن دیگر به این زودیها امکان ندارد. یک درختی که تازه درآمده است میشود کند آن را، و یک بچه هم میکند آن را. این درخت وقتی که یک مقداری بزرگ شد، یک مرد بزرگ میتواند بکند. یک قدری بزرگتر شد محتاج به آلات است تا کنده بشود. یک وقت درختی که تناور شد و بزرگ شد، مثل «چنارِامامزاده صالح» نمیدانم حالا هست یا نه ـ این را دیگر به این[آسانی]ها نمیشود کند . ... انسان هر عملی بکند یک ریشهای در نفس پیدا میشود، اولش آسان است. یک معصیتی کرد، میتواند زودی برگردد. یک قدری که اضافه شد مشکل ترمیشود. هر چه برود طرف پیری این قوی تر میشود، و انسان ضعیف تر میشود. اراده انسان ضعیف تر میشود، لکن این معانی که انسان گرفتارش بوده زیادتر میشود. نگذارید برای زمان پیری توبه را! نگویید که ما وقتی که حالا رسیدیم به بالاتر، آن وقت، آن وقت دیگر نمیشود. همین طور وسوسه میکند شیطان، تا آخر که نگذارد ما با ایمان وارد بشویم به آن عالم.
[فرازی از سخنان امام خمینی در حضور کارکنان بخش خبر و جهاد سازندگی در صدا و سیما ، قم،58/08/02 ]
رفتار متواضعانه
قال رسول الله صلی الله علیه و آله : «خمسٌ لاأدعُهُنَّ حتیَّ المَمات: الأکلُ علی الحضیض مع العبید، و رکوبی الحمار مؤکفاً و حلبی العنز بیدی، و لبس الصّوف و التسلیم علی الصبیان لتکون سنّةً من بعدی؛ ( امالی شیخ صدوق ، ص 130 )
حضرت فرمودند: پنج کار است که تا دمِ مرگ ، من آنها را رها نخواهم کرد: 1ـ روی زمین نشستن و با بردگان غذا خوردن. انسان ننگش نکند که با افرادی که از لحاظ موقعیّت اجتماعی پائین اند ، با این ها بنشیند غذا بخورد. 2ـ بر دراز گوش سوار شوم ، چون در آن روز ،پست ترین مَرکب ها ،دراز گوش بوده است. 3ـ شیر بز را بدست خودم بدوشم . انسان خودش شیر را بدوشد نه این که دستور بدهد شیر را در یک لیوان تمیز جلویش بگذارند. 4ـ پوشیدن لباس پشمی. مراد لباس با پشم خشن است در مقابل لباس های نرم و لطیفی که در آن روز بوده است مانند کتان و پنبه 5ـ به بچه ها سلام بدهم. بعد می فرماید من این کارها را می کنم تا برای آیندگان امت من درس باشد. البته الان شرایط روزگار طوری نیست که انسان الان در خانه بز نگهدارد ،شیر بدوشد و یا ... بلکه می خواهد به ما یاد بدهد رفتارتان را در جامعه رفتار متواضعانه قرار بدهید. در هر مقامی و در هرجا که هستید. اگر رئیسید،اگر مدیرید،اگر تحت امر شما عده ای زندگی می کنند ، حرف شما را گوش می کنند. این موجب غرور و خودباختگی شما نشود .
[ شرح حدیث از امام خامنه ای مدظلّه العالی در مقدمه درس خارج 9/9/93 ]
از برد و سلام خبری نیست !
خدا به اندازه ای که شما یاری کردید کمک می کند: " ان تنصرالله ینصرکم" در دستگاه خدا نمی توان حقه بازی کرد. حقه بازی مال بازار است. باید ابراهیم وار آماده برای آتش شد تا خدا آتش را بَرد و سلام کند. اگر به مخلوق التماس کند، به زید التماس کند، از برد و سلام خبری نیست. کسی که همه یاری ها را از خدا دید، قهرا مومن به خدا می شود، می بیند کارها را غیر خدا نمی تواند انجام دهد.
[ منبع: کتاب شُهره آفاق ، شرح کلمات عرفانی، اخلاقی آیت الله بهاءالدینی(ره) ]
هذا عزاكَ یا حسین / روحی فداكَ یا حسین
آقا شیخ مرتضی زاهد دوست داشت تا در روزهای جانسوز شهادت حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام از كلمات و الفاظی برای سینه زنی استفاده كند كه تأیید و رضایت اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام را در برداشته باشد. به همین خاطر در یکی از سالها متوسل به ائمه اطهار علیهمالسلام میشود و بعد، شبی در عالم خواب، خود را در كربلای امام حسین علیهالسلام مشاهده می كند. در میان خیمه های مصیبت زده امام حسین علیهالسلام این كلمات را به او القا میكنند و او نیز شروع به گفتن این كلمات می كند كه: « هذا عزاكَ یا حسین / روحی فداكَ یا حسین» اما همراه با القای این كلمات، یك سوز عجیبی نیز به آقا شیخ مرتضی داده میشود و از آن سال به بعد، به محض اینكه در روزهای تاسوعا و عاشورا با همان لحن و صدای معمولی، از دهانش خارج میشده است كه: « هذا عزاكَ یا حسین / روحی فداكَ یا حسین » یك سوز و گداز غیر عادی و بسیار شدیدی به جان مردم میافتاده است و هر شنوندهای با هر معرفت و مرامی، به شدت منقلب و گریان میشده است.» او که عمری با عشق و سر سپردگی به مولایش امام حسین علیه السلام سرکرده غریب نیست اگر حضرتش علیه السلام نیز کریمانه کسی را به سراغش بفرستد. یکی از تجّار تهران از دنیا رفته بود و فرزندانش تصمیم گرفتند جنازهاش را به کربلا انتقال دهند و آنجا دفن کنند. اما موفق به گرفتن اجازه از دولت عراق و ایران برای این انتقال نمیشدند و مجبور شدند پدرشان را در ایران به خاک بسپارند. او که دفن میشود به فاصلهی چند روز اجازهی حمل جناز به کربلا ، به دست فرزندانش میرسد و این همزمان میشود با ارتحال شیخ مرتضی زاهد رحمه الله علیه . فرزندان آن تاجر اجازه نامه را به خانوادهی شیخ مرتضی میدهند و جنازهی ایشان پس از انتقال به کربلا در صحن حضرت اباالفضل(علیه السلام ) به خاک سپرده میَشود.
[زاهد العلما – زندگی نامه آیت الله شیخ مرتضی زاهد-، حسین حاجی حسینی ، انتشارات مطیع، 1394 ،ص 26 و ص67 ]
برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
در کتاب کاشف الاسرار داریم که پنج فکر است که آدم را ترقی می دهد. و هر یک ساعتش ثواب 60 سال عبادت را دارد. اول فکر در خدا شناسی: خودت را بشناس. خودت را که شناختی خدا را هم می شناسی.دوم: فکر در گناهانی که یک عمر کردم. یک خوفی در من پیدا بشود. نمیدانم با این گناهانی که کردم خدا از من راضی است یا نه. در گناهانت فکر کن. غیبت، دروغ، نگاه به نامحرم، ... سوم: به نعمتهایی که خدا بهت داده فکر کن. خیلی نعمتها خدا به من داده که به دیگران نداده. آن رفیقم خانه ندارد، من دارم. او زن ندارد، من دارم. او زنش بد است، من زنم نماز شب خوان است... چهارم: فکر در آیات وعد. آیات وعد آیاتی است که در مورد بهشت است. «بشر الصابرین». بشارت بده به صابران. «الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ». هر کس عمل صالح انجام دهد، وارد بهشت می شود. تعداد زیادی آیات داریم که راجع به بهشت است. به آن آیات وعد می گویند. پنجم: فکر در آیات وعید. «وعید» آیات جهنّم است. یکی از آیاتش را بخوانم. « كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ»(نساء/56) وقتی پوست جهنّمی در جهنّم می سوزد. خدا یک پوست دیگر به بدنش خلق می کند که دو مرتبه بسوزد. باز می سوزد باز پوست دیگر خلق می کند که بسوزد. چون در جهنّم مرگ نیست. نه در بهشت مرگ است نه در جهنّم. در این آیات آدم باید فکر کند. گریه کند. بگوید خدایا اگر مرا ببرند جهنّم چه می شود. پوستم هی می سوزد دو مرتبه پوست جدید می روید، «لِيَذُوقُوا الْعَذَاب»؟
[ برگرفته از سخنان آیت الله مجتهدی تهرانی - ره ]
هیچی نیستم!
سید ابوالفضل کاظمی یکی از فرماندهان دفاع مقدس می گوید: ابراهیم در یکی از مغازه های بازار مشغول کار بود . یک روز ابراهیم را در وضعیتی دیدم که خیلی تعجب کردم ؛ دو کارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود . جلوی یک مغازه کارتن ها را روی زمین گذاشت .وقتی کار تحویل تمام شد ،جلو رفتم و سلام کردم .بعد گفتم : آقا ابرام ،برای شما زشته ؛ این کار باربرهاست نه کار شما ! نگاهی به من کرد و گفت :کار که عیب نیست ،بیکاری عیبه!این کاری که من انجام میدم برای خودم خوبه! مطمئن میشم هیچی نیستم ،جلوی غرورم رو میگیره.گفتم :اگه کسی شمارو این طور ببینه خوب نیست ، تو ورزشکاری و ....خیلی ها می شناسَنت .ابراهیم خندید و گفت : ای بابا ،همیشه کاری کن که اگه خداتو رو دید ،خوشش بیاد ؛ نه مردم !
[ سلام بر ابراهیم ،گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، نشر شهید ابراهیم هادی، چاپ هفتاد و ششم ،1394 ص 43 و 44]
یک استفتاء
سوال: پس از پرداخت خمس در فروردين امسال مبلغ 5500000 ريال در حساب اينجانب باقی ماند، به مرور حقوق ماههای بعد هم اضافه شده بهطوری که پول خمس داده شده و نشده باهم مخلوط شده است. وظيفه من در هنگام هزينه کردن اين پولها چيست؟
جواب: با نيّت خود میتوانيد مشخص كنيد كه پول مخمّس را از حساب خود دريافت میكنيد يا پول مربوط به حقوق سال جديد را.
[ اجوبة الاستفتائات، سؤال 1935 / khamenei.ir]