قال امیرالمؤمنین علیه السلام :لا شَفيقَ كالوَدودِ النّاصِح. / (فهرست غرر، ص 382)
هيچ دوست باعطوفتي براي انسان مانند دوست خيرخواه و بيغِل و غِش نيست.
خذلان دنیا و آخرت !!
نسیان حق موجب نسیان انفس میشود، چه «نسیان» به معنی فراموشی باشد یا به معنی ترک، در هر دو معنی هشدار شکنندهای است. لازمه فراموشی حق تعالی آن است که انسان خود را فراموش کند، ...و در مرحله عمل، آن کس که خدا را و حضور او جلّ و علا را فراموش کند به فراموشی از خویشتن خویش مبتلا شود ... و کسی که نداند چیست و کیست و چه وظیفه دارد و چه عاقبت، شیطان ، در او حلول نموده و به جای خویشتنِ او نشسته، ... اگر به خود نیاید و به یاد حق برنگردد و به همین حال طغیان و عصیان از این جهان منتقل شود، شاید به صورت شیطان مطرود حق تعالی در آید. و به معنی دیگرش که به معنی ترک باشد، دردناکتر است زیرا اگر ترک اطاعت حق و ترک حق موجب شود که حق او را ترک کند و به خود واگذارد و عنایات خود را از او قطع فرماید شک نیست که به خذلان دنیا و آخرت منتهی میشود. درادعیه شریفه معصومین علیهم السلام ... تأکید شده است؛ [ که «لاتکِلنی إلی نفسی طَرفة عینٍ ابدا ». [خدایا] چشم به هم زدنی مرا به خودم وامگذار. و... ) ] (به خاطر آن است که ) آنان- علیهم السلام- میدانستند پیامدهای این مصیبت را، و ما از آن غافل هستیم.
( صحیفه امام، ج 18، ص 510-521)
ممکن است فردائی وجود نداشته باشد!
... قال امیر المؤمنین علی علیه السلام :... وليسَ لأمسٍ أن مضى عودةٌ ولا المرء من غدٍ على ثقة، الأولُ للأوسطِ رائد، والأوسط للآخرِ قائد و الیوم الهائل لکلّ آزف و هو الیوم الّذی لا ینفع فیه مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ . ( امالی شیخ صدوق ، ص 170 )
... دیروزی که رفت دیگر بر نخواهد گشت ، کاری که دیروز کردید ، در نامة عمل شما باقی ماند و آنچه انجام گرفت ، ثبت شد ، این ، تغییر پذیر نیست مگر بوسیله توبه و انابه و استغاثه و تضرّع پیش پروردگار . والّا آنچه گذشت ، دیگر گذشت و برگشتنی نیست. ولاالمرء من غدٍ على ثقه ، هیچ کس نسبت به فردا اطمینانی ندارد ، ممکن است فردائی وجود نداشته باشد. دیروز که رفت ، فردا هم معلوم نیست باشد یا نباشد ، آنچه در اختیار ماست الآن است . الأولُ للأوسطِ رائد ، آن که جلوتر است برای کسی که وسط است، پیشرو است ؛ او جلو می رود ، این وسطی هم پشت سرِ اوست. والأوسط للآخرِ قائد ، آن جوان ، آن نوجوان یا آن کودکی که آخر صف است او هم دنبال اینها حرکت می کند. همه به یک محل خاصی حرکت می کنند. آن روز هولناک به سرعت دارد می آید! ( در آن روز نه مال بدرد انسان می خورد نه فرزندان بلکه قلب سلیم) دلِ سالم، دل پاک ، دل دور از گناه و آلودگی را باید در آنجا برد، آن به درد می خورد.
[ شرح حدیث از امام خامنه ای مدظلّه العالی ، در مقدمه درس خارج ، 8/10/93 ]
پشت سر امام زمانش !
روزی مقدس اردبیلی(ره) از علمای بزرگ شیعه از بیابانی گذر می کرد. (سیدی نورانی) با ایشان برخورد نموده و وی را بر روی مرکب خود سوار می کند. سپس از وی می پرسد: حال فلان آقا چطور است؟ وضعش چگونه است؟ چگونه انسانی است؟ "مقدس"، بسیار از او تعریف و تمجید می کند. بار دیگر نیز آن بزرگوار از شخص دیگری سؤال می کند، "مقدس" همانند دفعه قبل، بسیار از او هم تعریف و تمجید می کند. پس از آن سؤال می کند: ملا احمد اردبیلی وضعش چطور است؟ چگونه انسانی است؟ "مقدس" با تواضع و فروتنی می گوید: " او نه علم (آنچنانی) دارد، و نه دین و تقوایِ (درستی )" و بدین گونه بسیار از خود انتقاد می کند. آن سید بزرگوار ، می فرمایند: عجب آدم بدی است! و حال آن که هم اکنون پشت سر امام زمانش سوار شده است!
[ منبع: کتاب حکایات آسمانی ]
دوصفتی که جوان می شود!
نقل می کنند: روزی هارون الرشید به اطرافیان خود گفت : بگردید شخصی را که خود مستقیما و بی واسطه از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله حدیثی شنیده است را نزد من بیاورید.می خواهم حدیثی از او بشنوم. به هارون گفتند: دیگر در این زمان بعد از حدود یک قرن و اندی بعید است کسی باشد که مستقیما از خود پیامبر کلامی شنیده باشد. هارون گفت : بگردید پیدا کنید. پس از مدت ها جست و جو پیرمرد فرتوتی را پیدا کردند و او را در سبد و زنبیلی گذاشتند و نزد هارون آوردند. هارون پرسید: پیرمرد تو خود از رسول خدا حدیث شنیده ای؟ پیرمرد گفت: بله، من هفت ساله بودم که به اتفاق پدرم خدمت رسول خدا رسیدیم و من یک حدیث از حضرت شنیدم و دیگر هم او را ندیدم. هارون خوشحال شد و گفت : کلام پیامبر چه بود؟ پیرمرد گفت: پیامبر(ص) فرمودند: " انسان به مرور پیر می شود و دو صفت در او جوان می گردد، حرص و آرزوهای طولانی" هارون کیسه ای طلا به او هدیه داد و ماموران او را در سبد گذاشتند و از تالار خارج کردند. پیرمرد به ماموران گفت: مرا برگردانید با خلیفه کاری دارم. گفتند: دیگر نمی شود. گفت : هنوز که از قصر خارج نشدیم ،از شما خواهش می کنم من را برگردانید کاری دارم. وقتی او را برگرداندند پیرمرد به هارون گفت: جناب خلیفه می خواستم بدانم این سکه های طلا فقط برای همین یک بار بود یا جیره هر ماه من است؟ هارون شروع کرد به خندیدن و گفت: راست گفت رسول خدا!!! پیرمرد ،من گمان نمی کردم تو تا همین در قصر زنده بمانی و فرصت استفاده از همین یک کیسه را پیدا بکنی. حال تو حرص ماه های آینده را میزنی و آرزوی آن را داری؟
(کتاب سرنوشت انسان – احتضار و عالم قبر- ،حجت الاسلام مسعود عالی،ص35)
طرح شیطانی!
محال است از نفوس پلید شیطانی، خیری صادر شود. نفوس شیطانی، توفیق بر انجام خیر ندارند. نفس باید الهی و تابع رضای خدا باشد، تا بتوانند کار خیری انجام دهد. نفس تا جنبه الهی پیدا نکند، اگر به شما ناهار هم بدهد گمان نکنید احسان است. اگر دقیق متوجه شوید، باطنش یک طرح شیطانی است. بنابراین، ملاک در عمل صالح این است که وجه ی عمل، حیثیّت الهی (داشته) باشد، گرچه نسبت، نسبت الهی نباشد. اگر نسبت الهی شد، ولی وجه عمل شیطانی باشد، آن عمل از اعمال صالح نیست.
[ نردبان آسمان ، آیت الله بهاءالدینی (ره) ، چاپ دوازدهم ، انتشارات قدسیان ،1389 ، ص 72 ]
رد پا روی مین !
شب عملیات ... خوردیم به یک میدان مین، ... بچه های اطلاعات عملیات اصلا ماتشان برده ... ما نوک حمله بودیم و اگر معطل می کردیم هیچ بعید نبود عملیات شکست بخورد ... شروع کردیم به گشتن؛ همه امیدمان این شد که معبر خود عراقی ها را پیدا کنیم. ... ولی بی فایده بود. ... تمام گردان منتظر دستور حمله ما بودند... بچه های اطلاعات عملیات خیره خیره نگاهم می کردند، گفتند: چی کار می کنی حاجی؟ با اسلحه کلاش به میدان مین اشاره کردم گفتم می بینین که هیچ راه کاری برامون نیست گفتند یعنی … بر می گردیم؟ متوسل شدم به خانم حضرت زهرا (علیها السلام) ... به سجده افتادم روی خاک ها ... گریه ام گرفت عجیب هم قلبم شکسته بود که نمی دانم یکدفعه چی شد که گویی کاملاً از اختیار خودم آمدم بیرون یک (آن)، از خود بیخود شدم، یک دفعه رفتم نزدیک بچه های گردان ... و دستور بر پا دادم بعد هم دستور حمله ! خودم هم آمدم بروم یکی از بچه های اطلاعات جلوم رو گرفت با حیرت گفت: حاجی چی کار کردی؟!! تازه آنجا فهمیدم چه دستوری دادم ، ولی دیگر خیلی ها وارد میدان مین شده بودند همان طور هم به طرف دشمن آتیش می ریختند یکی دیگرشان گفت : حاجی همه رو به کشتن دادی! ... آن شب ولی به لطف بی بی دو عالم بچه ها تا نفر آخرشان از میدان مین رد شدند ، حتی یکی از مین ها هم منفجر نشد... صبح زود هنوز درگیر عملیات بودم.یک دفعه چشمم افتاد به چند تا از بچه های اطلاعات لشکر، داشتند می دویدند و با هییجان از این و آن می پرسیدند حاجی برونسی کجاست؟! رفتم جلوشان گفتم چه خبره؟چی شده؟ گفتند: فهمیدی دیشب چیکار کردی حاجی؟! ... می دونی گردان رو از کجا رد کردی؟ پرسیدم از کجا؟ جریان را با آب و تاب گفتند به خنده گفتم: مگه میشه که ما از روی میدون مین رد شده باشیم؟حتما شوخی می کنید؛ دستم را گرفتند گفتند بیا برویم خودت نگاه کن! همراهشان رفتم دیدن آن میدان مین واقعا عبرت داشت، تمام مین ها رویـشان جـای رد پا بود، بـعضی حـتی شاخک هاشان کج شده بود ولی الحمد لله (به لطف خانم حضرت زهرا سلام الله علیه ) هیچ کدام منفجر نشده بود.
[ سعید عاکف ، خاک های نرم کوشک ، راوی شهید برونسی ، ص 184 ]
یک استفتاء
سوال: اگر مالی که خمس ندارد مانند جایزه و مانند آن، با سرمایه مخلوط شود، آیا در پایان سال خمسی جایز است که آن را از سرمایه استثنا کرد و سپس خمس بقیه اموال را پرداخت؟
جواب: استثنای آن اشکال ندارد.
[برگرفته از استفتائات امام خامنهای در، پایگاه Khamenei.ir ]