قال محمد باقر علیه السلام : مَن لَم يَجعلْ لَهُ مِن نفسِهِ واعظاً فَاِنَّ مَواعِظَ النّاسِ لَن تُغِنيَ عَنهُ شَيئاً. / (بحار، 78، ص 173)
کسي که براي خود پنددهندهاي از خود نداشته باشد پند و اندرز ديگران براي او سودي نخواهد داشت.
بگونکن!
همه ما... مسئولیم در مقابل خدا و در مقابل وجدان... اگر یک فرد خیلی به نظر مردم پائین (از) فردی که به نظر مردم خیلی اعلا رتبه هم هست، اگر از او یک انحرافی دید .... اسلام گفته برو به او بگو نکن ـ بایستد در مقابلش بگوید این کارَتْ انحراف بود نکن ... تربیت اسلامی این است که در مقابل اجرای احکام خدا و در مقابل راه انداختن نهضت های اسلامی هیچ ملاحظه از کسی نکند، این آقاست این غیر آقا، این پدر است این پسر ، این رئیس است این مرئوس. ابداً این مسائل نباشد در کار، مسئله این باشد که آیا به طریق اسلام عمل می کند یا نه، به طریق اسلام عمل می کند هر فردی باشد باید از او قدردانی کرد و تشویق کرد و محبت به او کرد. برخلاف اسلام که باشد هر فردی می خواهد باشد یک روحانی عالی مقام یک آدمی باشد که مثلاً رأس باشد، یک سر کرده باشد، وقتی دیدند برخلاف مسیر دارد عمل می کند هر یک از افراد موظفند که به او بگویند که این خلاف است...
[ صحیفه امام، ج 10، ص 110. ]
بی حیائی نکنید!
قال علی علیه السلام : ایها الناس! ... ولا تَهتِکوا استارَکم عند مَن لا تَخفی علیه اَسرارُکم ... ( امالی ،ص 172 )
علی الظاهر مراد این است که بی حیائی نکنید! پرده های خود را ندرید! پرده دریدن کنایه از بی حیایی کردن و بی مبالاتی کردن در مقابل کسی است که رعایت حرمت او لازم است. می فرماید در مقابل کسی که اسرار و ضمائر شما را می داند، در مقابل چنین کسی بی حیائی نکنید. این بی حیائی فقط بی حیائیِ در عمل جوارحی نیست بلکه بی حیائیِ قلبی و عمل جوانحی هم هست. در دل هم انسان اگر فکری، خیالی ، تصمیمی، عزمی داشته باشد که بی حیائیِ در مقابل ذات اقدس پروردگار محسوب بشود ، این هم مشمول همین جمله است.
[ شرح حدیث از امام خامنه ای مدظلّه العالی در مقدمه درس خارج مورخ 22/10/1393 ]
روش عـاشـقی!
جناب شیخ رجبعلی خیاط معتقد بود که راه رسیدن به محبت خدا، محبت به خلق خدا، و خدمت به مردم، بخصوص انسان های مستضعف و گرفـتار است. یکی از شاگردان شیخ می گوید: با مـعرفی جناب شیخ، مدتها به خدمت آیت الله شیخ محمد کوهستانی(ره) در نِکا می رفتم، تا این که یک روز صبح که برای رفتن به نکا به گاراژ ایران پیما(در خیابان ناصرخسرو) می رفتم، جناب شیخ را دیدم. فرمودند: کجا می روی؟ عرض کردم: به نکا، نزد آیت الله کوهستانی. فرمودند: شیوه ی ایشان، زاهدی است. بیا برویم تا من، روش عاشقی خدا را یادت بدهم. بعد، دست مرا گرفت وبه خیابان امام خمینی فعلی- که آن روزها سنگ فرش بود- بُرد. در جنوب خیابان، در کوچه ای، درِ منزلی را زد. دخمه ای نمایان شد که تعدادی افراد فقیر، ازکوچک و بزرگ، در آنجا بودند. جناب شیخ، به آنها اشاره کرد و فرمود: رسیدگی به این بیچاره ها، انسان را عاشق خدا می کند. درس تو این است. نزد آیت الله کوهستانی، درس زاهدی بود و حال این درس عاشقی است. و از آن به بعد، تا حدود ده سال،با جناب شیخ، به سراغ افرادی بیرون شهر می رفتیم. شیخ آنها را نشان می داد و من، آذوقه تهیه می کردم و به آنها می رساندم.
[ محمدی ری شهری ، کیمیای محبت ، چاپ دوازدهم 1382، انتشارات دارالحديث ، ص173 ]
باز آی باز آی هر آنچه هستی باز آی
میگن یه مطربی بود در مشهد به نام کریم تار زن. آلوده بود. خیلی بد بود. تارش سر شونش بود. داشت می زد و می رفت. تو راه دید یه جایی جمعیت خیلی زیاده، دم بازار فرش فروشای مشهد.پرسید چه خبره اینجا؟گفتن که آسیدهاشم نجف آبادی اینجا منبر میره(ایشان اهل دل بود.صاحب نفس بود.نفسش در مردم اثر می کرد).کریم تار زن یه مرتبه با خودش گفت که بریم در خونه خدا.ببینیم این چی می گه که این قدر مردم جمع میشن .
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است.
وارد مسجد شد.شلوغ بود.همون دم در که مردم کفشاشونو در میارن زانو زد و نشست. مرحوم آسید هاشم رو منبر نشسته بود.دید یه مشتری براش اومده.از اون مشتریای عالی.بحثش رو عوض کرد آورد توی توبه و رحمت و مغفرت حق.با لحن شیرینی که داشت شروع کرد این ابیات معروف رو خوندن: « باز آی باز آی هر آنچه هستی باز آی/گر کافر و گبر و بت پرستی باز آی / این درگه ما درگه نومیدی نیست/ صد بار اگر توبه شکستی باز آی.» تارزنه شروع کرد گریه کردن. دستشو بلند کرد. صدا زد:«آی آقا یه سوال دارم ازت.» سوالت چیه؟بپرس. « گفت رو منبر از قول خدا داری می گی : باز آی باز آی هر آنچه هستی باز آی.سوالم اینه که اگه من آلوده هم برگردم راهم می ده؟آخه من خیلی بدم.» گفت عزیز دلم، خدا در خونشو برا تو وا کرده.منم برا تو منبر رفتم. خدا این مجلسو برا تو آماده کرده. کریم تارشو بلند کرد زد زمین. تار شکست. گفت آقای نجف آبادی قیامت شهادت بده که من آمدم.آشتی کردم. یکی از علمای بزرگ مشهد می فرمود کار این تارزنه به جایی رسید هر که توی مشهد یه حاجت سختی داشت صبح میومد پیش این تارزنه می گفت: آقا امروز رفتی حرم امام رضا علیه السلام سفارش ما رو بکن. می رفت سفارش می کرد امام رضا علیه السلام حرف این مطربه رو می خرید.
[ جبرائیل حاجی زاده ، کرامات و حکایات عاشقان خدا ، جلد سوم ، چاپ اول،1390 انتشارات حریم علم ، ص 73 تا 75 ]
این جور از خدا راضی می شود!
در زندگی دنیا اگر می خواهید از خدا راضی باشید همیشه به آن (کسی) که از شما پست تر (و پایین تر) است نگاه کنید. به آن باجناقی که در شمیران خانه دو هزار متری دارد نگاه نکن. به خانه اش برو ، اما نگاه خریداری نکن. آه نکش که ای کاش من هم چنین خانه ای داشتم. خوب نیست. آن وقت از خدا ناراضی می شوی. پیامبر گرامی اسلام صلوات الله علیه وآله به جناب ابوذر می فرمایند: یا اباذر، اُنْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ تَحْتَکَ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ فَوْقَکَ... ای اباذر، به پائینتر از خود نگاه کن و به بالاتر از خود نظر مکن... در کتاب های قدیم خوانده ام، سعدی یک وقتی کفش نداشت، پول هم نداشت کفش بخرد، عصبانی شده بود که من شاعر ایران باشم، ولی یک کفش ندارم، این چه وضعیه؟! یک روز از کنار مسجدی رد می شد دید یک بنده خدایی از زانو به پایین پا ندارد. خیلی خوشحال شد که الحمدلله که اگر کفش ندارد پا که دارد! این نتیجه نگاه کردن به پایین دست است. اگر آدم به پایین دستش نگاه کند این جور از خدا راضی می شود.
[ برگرفته از بیانات آیت الله مجتهدی تهرانی ، در محضر استاد، اعظم قاسمی، آیینه مهر، چاپ اول،1392 - ص 13 و 14]
آدم سازی !
یک بار آقای بازرگان و طباطبایی از قم از دیدار حضرت امام (ره) مراجعت می کردند. آنها در زمین چمن دانشگاه افسری پیاده شدند و سرهنگ نامجوی برای استقبال خدمت آنها رسید. و به خاطر علاقه ی خاصی که به امام (ره) داشت، رو به مهندس بازرگان کرد و گفت: «شما که پیش امام بودید برای ما چه هدیه ای آوردید؟» و آقای طباطبایی در جواب گفت: «ما خدمت امام یک جلد قرآن مجید برده بودیم. امام آن را از ما گرفت و جمله ای در آن نوشت و به ما داد ما هم آن را به شما تقدیم می کنیم». نامجوی قرآن را گرفت و پس از بوسیدن، آن را باز نمود؛ امام با خطی زیبا این جمله را در گوشه قرآن نوشته بود: «قرآن برای آدم سازی است. روح الله الموسوی الخمینی »
[برگرفته از کتاب مجموعه خاطرات 9 / شهید امیر سرلشگرسیّد موسی نامجوی / انتشارات یازهرا(سلام الله علیها)، ص26]
یک استفتاء
سوال: شخصی در حال صحّت، پولی به فرزندش میدهد كه به عنوان خمس بپردازد هنگامی كه فرزند میخواهد اين پول را بدهد، مطلع میشود كه پدر مشاعرش را از دست داده است. آيا اين مبلغ را میتوان به عنوان خمس، قبول نمود؟
جواب: اگر پدر، فاقد مشاعر در حدّ سقوط تكليف باشد، تصرّفات او در مال خودش به پرداخت خمس و غيره نافذ و صحيح نيست ولی اگر چنين شخصی فوت كند، ورثه مكلّفاند بدهی بابت خمس او را از تركه جدا نموده و بپردازند تا بتوانند در تركه تصرّف كنند.
[برگرفته از استفتائات امام خامنهای در، پایگاه Khamenei.ir ]