قال علی علیه السلام : مَن كانَ لَهُ مِن نَفسِهِ واعِظٌ كانَ عَلَيه مِنَ اللهِ حافِظٌ.ُ / (نهجالبلاغه، کلمة 76)
کسي که از طرف خود واعظ و هشداردهندهاي دارد از طرف خدا نيز محافظ و نگهبان خواهد داشت.
کار الهی!
باید بسازیم خودمان را ، جدیّت کنید که این جهادِ سازندگی را از خودتان شروع کنید. وقتی از خودتان شروع کردید هر کاری بکنید، این کاری است الهی. وقتی خودتان را ساختید، تمام کارهایتان کارهای الهی می شود. برای این که از ظلمتها بیرون رفته اید. در نور وارد شده اید. ... انبیا آمدند که ما اشخاصی که از نور بهره ای نداریم و ظلمات ـ از هر طرف ما را ـ احاطه کرده است، از این ظلمتهای گوناگون نجات بدهند و برسانند به عالم نور، که اگر رسیدید به عالم نور، شما سر تا پایتان نورانی می شوید؛ نور می شوید. اصلش حرفی که می زنید نورانی است. حرفی که می شنوید نورانی است. گوش و سمع و بصر[نورانی است]همۀ گوش خودت را رها کرده ای، یک گوش نورانی پیدا کرده ای. چشم ظلمانی را رها کرده ای، یک چشم نورانی پیدا کرده ای. چشمی است که با آن، توجه به خدا دارید. گوشی است که با آن توجه به خدا دارید.
[ سخنرانی امام خمینی (ره) در قم ، 2/10/1358 ]
مدادُ العلما ء این است!
قال الصادق علیه السلام : إِذَا كَانَ یوْمُ الْقِیامَةِ جَمَعَ الله عَزَّ وَ جَلَّ النَّاسَ فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ وَ وُضِعَتِ الْمَوَازِینُ فتوزَنُ دِماءُ الشهداءِ مع مِدادِ العلماء فَیُرَجَّح مدادُ العلماءِعلی دماءِ الشهداء ( امالی شیخ صدوق ، ص233 )
در روز قیامت همة انسانها در روی یک زمین جمع می شوند ، میزانها قرار داده می شوند. که البته آنچه در قیامت و در آن نشئه وجود دارد، شبیه اشیاء این نشئه نیست، یک عالَم دیگر و وضعیت دیگری است. میزان آن نشئه هم متناسب با حقائق آن نشئه است. این جا حضرت می فرمایند: فتوزَنُ دِماءُ الشهداءِ مع مِدادِ العلماء خونِ شهیدان را با مرکبِ عالمان، با همدیگر مقایسه می کنند. فَیُرَجَّح مدادُ العلماءِعلی دماءِ الشهداء ، مرکب عالمان رجحان پیدا می کند، سنگین تر می شود از خون شهیدان. مطلب مهمی است ! شهید یعنی کسی که از وجود خود گذشته است، از خیرات مادّی دنیا گذشته است؛ از پدر و مادر، زن و فرزند (گذشته است.) مرگی که همه ما و همه بشر از آن می گریزند او با رغبت به استقبال مرگ رفته است و ... با مقایسه با شهیدِ با این عظمت، فرمود: مداد علماء یعنی مرکب علما بر این خونها ترجیح دارد. این واقعاً جای تأمل و فکر کردن دارد. عالِم همه نوع قلمی ممکن است بزند؛ فرض کنید در باره تحقیقاتِ اصولی یا دقت های فقهی یا امثال اینها ممکن است صدها صفحه بنویسد، آیا این است آنچه ترجیح دارد بر دماء شهدا؟! نه این نیست. مداد علماء آن چیزی است که انسانها را آماده می کند برای حضور در آن میدانهایِ دشوارِ جهاد، مداد علماء یعنی آن بیان و آن ایجاد بصیرتی که موجب می شود انسانها از مادیّات صرفنظر کنند (و) در میدان جهاد فی سبیل الله برای خدا، خودشان را فدا کنند و از همه این لذائذ زندگی و مادیات بگذرند، مداد علماء این است.
[ شرح حدیث از امام خامنه ای مدظّله العالی در مقدمه درس خارج مورخ : 28/10/93 ]
من نبودم !
خدا در همه ی جزئیات زندگی من و شما دخالت دارد ما کم متذّکر خداییم. باید از درون متذّکر بود. همه ی هنرهایی که داری مال خداست؛ مال تو نیست. هرچه کرده ای را حاشا بزن و بگو «کی بود؟ من نبودم.» چه کسی اولاد درست کرد؟ چه کسی به آن ها غذا داد؟ چه کسی عبادت کرد؟چه کسی به دیگران خوبی کرد؟ همه را خدا کرد. درون آن قدرتی که به تو رزق می دهد، اولاد می دهد، اراده ات را فَسخ می کند و... خدا را ببین. قرآن می گوید اگر کار خوبی از تو سر زد مال خداست؛ مَّا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ و اگر کار بدی سر زد مال نفس خودت است؛ وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِكَ ...(النساء79) کسی که فعل خود را کار خدا بداند عُجب و ریا برایش بی معنی خواهد بود بلکه بخاطر توفیق طاعت ، خود را بدهکار خدا می بیند.
[ فرازی از سخنان مرحوم حاج اسماعیل دولابی، برداشت از کتاب مصباح الهدی، ص 31 ]
در این شهر فقط غلامرضا گنه کار است!
آیت الله حاج شیخ غلامرضا یزدی (مشهور به فقیه خراسانی )یکی از اولیای خاص الهی و عالم صاحب نفس بود ، حالات مخصوصی داشتند. وقتی روی منبر دعا می کردند محاسنشان را به دست می گرفتند و دعا می کردند. درباره استجابت دعاهای ایشان می گویند که : « زمانی در یزد، هفت شبانه روز باران آمد و بسیاری از بناهای خشت و گلی فرو ریخت. مردم به آب انبارها و ساختمانهای آجری پناه بردند. شب هفتم بود که نیمه های شب دیدم ، عمّامه شان را برداشته اند و زیر باران، در وسط حیات ایستاده اند و با صدای بلند تضرع می کنند و می گویند: «ای خدا! همه مردم به دنبال کسب و کار و اطاعت و عبادت اند. در این شهر فقط غلامرضا گنه کار است؛ اگر این باران برای عذاب غلامرضا است تو او را عفو کن.» خدا شاهد است که پس از نیم ساعت، ابرها به حرکت درآمدند و باران ایستاد.
[فقیه خراسانی;، الگوی تقوا و تبلیغ ، مبلغان - اسفند 1387 و فروردین 1388 - شماره 113 ]
وَ بَشِّرِ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ
« وَ بَشِّرِ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ». عمل صالح ، انجام واجبات الهی و ترک محرمات است. این ها ایمان را تقویت می کند، معصیت و نافرمانی خدا، کار را به جایی می رساند که ایمان را از انسان سلب می کند. این گونه نیست که بگویید: ما ایمان داشتیم و الان هم داریم. اگر در مسیر شیطان قرار گرفتی و حرکت شما، حرکت شیطانی بود، این ایمان هم از شما گرفته می شود:« ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساءُوا السّوأی أَن کَذَّبوا بِآیاتِ اللَّهِ وَکانوا بِها یَستَهزِئونَ؛» مردم معصیت کار ، عاقبت امرشان این است که دیگر ایمان هم ندارند. معصیت، انسان را به شیطان نزدیک می کند و بندگی خدا، انسان را به خدا.
[ نردبان آسمان ، آیت الله بهاءالدینی رحمه الله علیه ، چاپ دوازدهم ، انتشارات قدسیان ،1389 ، ص 65 ]
جبران خسارت! (راوی : خانم اقدس بابایی)
همیشه پدرم آرزو داشت، عباس پزشک و ترجیحاً دکتر داروساز شود. شاید این بدان علّت بود که خودش کمک داروساز بود و چنین می پنداشت که اگر عباس پزشکی بخواند، در آینده خواهد توانست با دریافت جواز داروخانه، در کنار هم کار کنند، از این رو در تعطیلات تابستان یکی از سالها عباس را به داروخانه ای معرفی می کند و از مسئول داروخانه می خواهد تا مهارتهای نسخه خوانی را به او بیاموزد. خاطرم هست که عباس هیچ علاقه ای به کار در داروخانه نداشت؛ ولی مثل همیشه به خاطر احترام به خواسته پدر پذیرفت و تمام تابستان آن سال را در داروخانه مشغول به کار شد. مدتها گذشت و عباس پس از پایان تحصیلات متوسطه ... به دانشکده خلبانی رفت. پس از گذرانیدن دوره های مقدماتی به منظور ادامه تحصیل عازم آمریکا شد و پس از پایان دوره خلبانی هواپیماهای شکاری به ایران بازگشت و ما به شکرانه بازگشت او از آمریکا، گوسفندی قربانی کردیم. یکی دو روز بعد به هنگام تقسیم گوشت میان افراد بی بضاعت، در حال عبور از کنار آن داروخانه بودیم که ناگهان عباس اتومبیل را متوقف کرد و گفت: ـ چند لحظه در ماشین بمانید؛ من سری به داروخانه می زنم و فوری بر می گردم. عباس رفت و بعد از زمانی تقریباً طولانی برگشت. از او پرسیدم: ـ چه کار داشتی؟ چرا این قدر دیر آمدی؟ آخر گوشت ها بو گرفت. ابتدا سرش را به زیر انداخت و چیزی نگفت و وقتی پافشاری مرا دید گفت: ـ حدود هفت، هشت سال پیش در این داروخانه کار می کردم. روزی صاحب این داروخانه به من حرف رکیکی زد و چون من در آن موقع بچّه بودم و نمی توانستم از خودم دفاع کنم. به تلافی آن حرفِ زشت، فلاکس چای او را شکستم. حالا امروز رفتم تا جبران خسارت کنم و پولش را بپردازم.
[ پرواز تا بی نهایت ، خاطرات امیر سرلشگر عباس بابایی ، چاپ هشتم ،نشرآجا،1382 ،ص47 ]
یک استفتاء
سوال: کسی که می خواهد شخصی را امر به معروف و نهی از منکر نماید، آیا باید قدرت بر آن را داشته باشد؟ در چه زمانی امر به معروف و نهی از منکر بر او واجب می شود؟
جواب: امر به معروف و نهى کننده از منکر بايد عالم به معروف و منکر باشد، و همچنين بداند که فاعل منکر عمداً و بدون عذر شرعى مرتکب آن مى شود، و زمانى اقدام به امر ونهى واجب مى شود که احتمال تأثير امر به معروف و نهى از منکر در مورد آن شخص داده شود، و ضررى براى خود او نداشته باشد، و در اين مورد بايد تناسب بين ضرر احتمالى و اهميت معروفى را که به آن امر مى نمايد يا منکرى که از آن نهى مى کند، ملاحظه نمايد. در غير اين صورت، امر به معروف و نهى از منکر بر او واجب نيست.
[برگرفته از استفتائات امام خامنهای در، پایگاه Khamenei.ir ]