دوستی و خدمت بی منت
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ الْمُؤْمِنُونَ خَدَمٌ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ قُیل وَ كَیْفَ يَكُونُونَ خَدَماً بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ قَالَ يُفِیدُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً ... کافى، ج 2، ص 761
حضرت امام صادق علیه السلام در این روایت فرمودند: مؤمنین، خدمتکاران یکدیگرند. خدم، جمع خادم است. خادم به همان معناى خدمتکار است. میگوید: مؤمنین خدمتکارهاى همدیگرند. (خب مستمعین)، تعجب کردند: چطور؟ همه خدمتکار همدیگر هستند؟ یا به تعبیر عرفى تر، همه نوکر همند «قیل و کیف یکونون خدما بعضهم لبعض» چه جور میشود که بعضى، بعضى دیگر را خدمتکار باشند؟ یعنى مثلاً بروند خانه هاى همدیگر، خدمتکارى کنند؟ فرمودند: «یفید بعضهم بعضا» (یعنی) به هم فایده برسانند. پس فایده رساندن مؤمنین به یکدیگر، خدمتکارى به آنهاست؛ (و در آن) منّتى وجود ندارد؛ نکته این است. اگر چنانچه ما به هم خدمتى کردیم و به یکدیگر فایده اى رساندیم، چه در عرضِ هم باشیم - مثل ما مردم معمولى کوچه و بازار که به حسب شأن اجتماعى، در عرض یکدیگر قرار داریم - چه آن کسى که به حسب موقعیت اجتماعى، شأن بالاترى دارد؛ مثلاً رئیس یك تشکیلاتى است، دیگر نباید سر یکدیگر منّتى داشته باشیم. به نظر ما نکته ى این حدیث، تنها این نیست که افراد باید به هم نفع برسانند؛ بلکه این هم هست که این نفع رساندن موجب منّت نباشد، تا این خدمتى را که می کنند، با منّت گذاشتن باطل نکنند.
حضرت امام خامنه ای در جلسه درس خارج فقه سی ام آذرماه 89
*********************************
طمع قربانگاه خرد
طمع آنچنان انسان را به بند می کشاند که حتی نتواند گامی به پیش بردارد. برای رفتن به سوی مقصد تربیت ابتدا باید این بندها را گشود چنانکه پیشوای آزادگان علی(ع) می فرماید: «الطمعُ رِقُّ مُؤبّد» طمع، بردگی همیشگی است. یعنی از بردگی بدتر، طمع داشتن است.
نهج البلاغه حکمت 177
*********************************
مواظبت بر نماز
پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: بر نمازها مواظبت کنید؛ زیرا آنگاه که روز قیامت شد ، خداوند عزوجل بنده را می آورد و اول چیزی که از او سؤال می کند نماز است. اگر آن را کامل ادا کرده باشد، اهل نجات است و گر نه به آتش انداخته می شود.
اصول وافی ج 2 ص 70
*********************************
توجه به قرآن و تلاوت آن
امام صادق (ع) می فرمایند: بر شما باد به(تلاوت و مراجعه) قرآن ، پس هر آیه ای یافتید که کسانی قبل از شما با عمل نمودن به آن نجات یافته اند، شما نیز به آن عمل کنید تا نجات یابید و هر آیه ای را که مشاهده کردید که بیانگر هلاکت پیشینیان است شما هم از آن پرهیز کنید .
بحارالنوار ، ج 92 /ص 94
*********************************
تکبر و غرور
لقمان به پسرش گفت : ای پسرم !وای بر کسی که زور گوید و تکبر ورزد! چگونه خود را بزرگ می شمارد کسی که از گِل آفریده شده و به گِل باز می گردد؟! ... چگونه زور گوید کسی که دو بار ، در مجرای بول قرار گرفته است؟!
حکمت نامه لقمان – محمدی ری شهری ص47
*********************************
حکایتی از دیوانه نمای قرآنی
دیوانه نمای عاقلی را نزد معاویه بردند، معاویه گفت: آیا از قرآن چیزی می دانی؟ گفت: می دانم و بسیار نیکو هم می دانم. معاویه گفت بخوان. چنین خواند: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَيْتَ النَّاسَ یَخرجونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا معاویه به قصد مچ گیری فریاد زد: صبر کن صبر کن، غلط خواندی، یخرجون غلط است و یدخلون صحیح است.( یعنی مردم را می بینی که گروه گروه در دین خدا داخل می شوند) آن مرد بلافاصله جواب داد: این که می گویی مربوط به زمان پیغمبر (ص) بود نه زمان تو. تا تو حاکم مسلمانان باشی مردم گروه گروه از دین خارج می شوند.
*********************************
امید به بهشت با نافرمانی معبود حکمت نامه لقمان – محمدی ری شهری
مولای لقمان حکیم به او دستور داد که در زمینش ، برای او کنجد بکارد ؛ ولی او جو کاشت . وقتی که زمان درو فرا رسید ، مولا گفت : چرا جو کاشتی ، در حالی که من به تو دستور دادم که کنجد بکاری؟! لقمان گفت : " از خدا امید داشتم که برای تو کنجد برویاند ". مولایش گفت : مگر این ممکن است ؟! لقمان گفت : " تورا می بینم که خدای متعال را نافرمانی می کنی ، در حالی که از او امید بهشت داری؛ لذا گفتم شاید آن هم بشود." آنگاه ، مولایش گریست و به دست او توبه کرد و او را آزاد ساخت .
*********************************
درخواستی از آیت الله بهجت (ره)
این حقیر مشتاق زیارت امام عصر حضرت حجت بن الحسن العسکری (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشم، از حضرت عالی تقاضا دارم که مرا دعا کنید که به این سعادت نائل شوم. پاسخ: زیاد صلوات اهدای وجود مقدسش نمائید، مقرون با دعای تعجیل فرجش؛ و زیاد به مسجد جمکران مشرف شوید با ادای نمازهایش.
*********************************
امام حسن مجتبی(ع)
براستی بیناترین دیده ها آن است که در خیر نفوذ نماید و شنواترین گوشها آن است که تذکرها را بشنود و از آن بهره مند شود و سالم ترین دلها آن است که از شک و شبهه ها پاک باشد. (تحف العقول - ص 408 - ش 17)
*********************************
از من بهتر بسیجی ها هستند
چند روز بود که صبح زود تا ظهر پشت خاك ریز می رفت و محور عملیاتی لشگر را تنظیم می نمود و روی منطقه تا جایی که برایش امکان داشت، کار را بررسی می کرد. هوای گرم جنوب؛ آن هم در فصل تابستان، امان هر کسی را می برید. یکی از همین روزها نزدیك ظهر بود که آقا مهدی از پشت خاك ریز به طرف سنگر بچه ها آمد و با آب داغ تانکر، گرد و خاك را از صورت پاك کرد و سر و صورتش را آبی زد و وضو گرفت و به داخل سنگر رفت. آقا رحیم که به جلسه آمده بود، با آمدن آقای مهدی سر پا ایستاد و دیده بوسی کردند . در همین حین آقا رحیم متوجه لب های خشك آقا مهدی شد . رحیم به سراغ یخچال رفت و یك کمپوت گیلاس بیرون آورد، در آن را باز کرد و به آقا مهدی داد. آقا مهدی خنکی قوطی را حس کرد و رو به آقا رحیم گفت آیا امروز به بچه ها کمپوت داده اند؟ آقا رحیم گفت: نه آقا مهدی! کمپوت، جزء جیره امروزشان نبوده . باکری، کمپوت را پس زد و گفت: پس چرا، این کمپوت را برای من باز کردی؟ !رحیم گفت، چون حسابی خسته بودید و ترسیدم گرمازده شوید. چند تا کمپوت اضافه بود، کی از شما بهتر؟! آقا مهدی با دل خوری جواب داد: از من بهتر؟! از من بهتر، بچه های بسیجی هستند که بی هیچ چشم داشتی می جنگند و جان می دهند. رحیم گفت: آقا مهدی، حالا دیگر باز کرده ام . این قدر سخت نگیر، بخور.آقا مهدی گفت: خودت بخور رحیم جان ، خودت بخور تا توى آن دنیا هم خودت جوابش را بدهی.
*********************************
می توانم با دست دیگر بجنگم - شهید بهرام ترابی
عملیات بیت المقدس شروع شده بود و آزاد سازی خرمشهر، امید تمام بچه های رزمنده بود. در گرماگرم حمله، خمپاره ای، در جمع بهرام « بچه ها منفجر شد و چند نفر شهید شدند و دست برادر ترکش خورد. همسنگرانش دست او را بستند. ولی او قبول» ترابی نکرد به عقب برگردد و گفت: می توانم با دست دیگرم ماشه را بچکانم و بجنگم.! دقایقی بعد با انفجار خمپاره ای دیگر، از ناحیه شکم مجروح شد.ولی باز هم راضی نشد به عقب برگردد ! سرانجام چند ساعت بعد، با انفجار دیگری از ناحیه سر مجروح شد و همانجا به یاران شهیدش پیوست. (براستی که اگر نبود این شجاعتها و رشادتهای شهدا ، امروز نه از تاك چیزی مانده بود و نه از تاکستان.)