امام رضا (ع): أفضَلُ العَقلِ مَعرِفَةُ الإنسانِ نَفسَهُ. / (بحار الأنوار: ج78، ص352، ح9)
برترين خرد، خود شناسى انسان است.

طرح شیطنت آمیز !
جهاد اکبر ، جهادی است که با نفس طاغوتی خودش انسان انجام می دهد. شما جوان ها از حالا باید شروع کنید به این جهاد، نگذارید که قوای جوانی از دستتان برود، هر چه قوای جوانی از دست برود ریشه های اخلاق فاسد در انسان زیادتر می شود و جهاد مشکل تر. جوان زود می تواند در این جهاد پیروز بشود، پیر به این زودی نمی تواند، نگذارید اصلاح حال خودتان را از زمان جوانی به زمان پیری بیفتد، یکی از کیدهائی که نفس انسانی به انسان می کند و شیطان به انسان پیشنهاد می کند این است که بگذار برای آخر عمر، خودت را اصلاح کن، حالا از جوانی استفاده کن و بعدآخر عمر توبه کن. این یک طرح شیطنت آمیز است که نفس انسان می کند به تعلیم شیطان بزرگ. انسان تا قوای جوانیش هست و تا روح لطیف جوانی هست و تا ریشه های فساد در او کم است می تواند اصلاح کند خودش را.
[ صحیفه نور، ج 7، ص 211 ]

تربیتی در حساب خدا !
عَن جابر بن یزید الجُعفی عَن ابی جعفرٍ محمدبنعلیٍ الباقر علیهالسلام قال مَن قَدَّمَ اَولَاداً یَحتَسِبُهُم عِندَالله حَجَبُوهُ مِنَ النَّارِ بِإِذنِ الله عَزَّوَجَل؛ (الامالی شیخ صدوق، صفحهی 634)
«یَحتَسِبُهُم عِندَالله» یعنی جوری این فرزندان را، این اولاد را بار بیاورد که بتواند آنها را به حساب خدا بگذارد. طبعاً فرزندی را انسان می تواند به حساب خدا بگذارد که او تربیت الهی پیدا کرده باشد؛ متدیّن باشد؛ اهل فسق و فجور و تضییع اوقات و این ها نباشد. این [فرزند] را انسان می تواند به حساب خدا بگذارد و الّا اگر یک فرزندی بود که انسان او را بد تربیت کرد –کما این که بعضیها فرزندان خودشان را بد تربیت می کنند؛ از اوّل این بچّه را اهل دنیا و اهل اشرافیگری و اهل شهوات و این ها بار میآورند. در محیط خانواده، پدر و مادر، مشی شان برای فرزند، یک سرمشق است. اگر این سرمشق، سرمشق بدی باشد، بچّه بد بار میآید. فرض کنید پدر و مادر متقلّب [باشند]، دروغگو [باشند]، به همدیگر رحم نمی کنند، به همدیگر خیانت می کنند؛ اینها را هم بچّه، جلوی چشمش می بیند ؛ [پدر و مادر] به مسائل دینی اهمّیّت نمی دهند؛ به فرائض، به نماز، به روزه. بچّه [هم] همینجور بار میآید. این تربیت بد است- گاهی هست که انسان بچّه را، تربیت بد هم نمی کند لکن رها می کند؛ خیلی از ماها گرفتار این معنا هستیم؛ نه این که بچّه را بد تربیت کنیم، نه، امّا رهایش می کنیم؛ کَأنّه احساس مسئولیّتی نسبت به او نداریم. گاهی اوقات برای درس خواندن و مشق نوشتنش وقت صرف می کنیم اما برای نماز خواندنش، برای آشنا شدنش با قرآن، با مسائل دینی، نه، هیچ وقتی نمی گذاریم. این رها کردن بچّه است. این ها را نمی شود انسان به حساب خدا بگذارد؛ یعنی بگوید خدایا این بچّه را من تربیت کردم برای تو، در حساب تو؛ نمی شود. ... تربیت فرزندان، تربیت تکتک فرزندان نیست، تربیت محیط خانواده است. محیط خانواده که خوب بود، چه بچّه یکی باشد چه پنج تا باشد، فرقی نمی کند، بهطور طبیعی، بهطور غالب خوب تربیت می شوند. پس بنابراین «یَحتَسِبُهُم عِندَالله» که در این حدیث شریف هست، معنایش این است که بچّه را جوری تربیت کند که بتواند او را پای خدا حساب کند. حالا، اگر «مَن قَدَّمَ اَولَاداً یَحتَسِبُهُم عِندَالله»، اگر [انسان] تقدیم کند اولادی را -تقدیم کند یعنی بار بیاورد، پرورش بدهد، ارائه بدهد فرزندانی را- که بتواند آنها را پای خدا حساب بکند، این فرزندان، او را از آتش الهی، از عذاب الهی دور نگه می دارند، مانع می شوند. این یکی از این چیزهای مهم است. خدای متعال به ما میگوید که عمل صالح کنید تا پیش خدای متعال مأجور باشید، از عذاب الهی مأمون باشید؛ اما به این اکتفا نمی کند؛ می فرماید اگر چنانچه نسل بعد از خودتان را هم تربیت کردید، این هم یک حسنهای است، یک عمل صالحی است که می تواند شما را حاجب از آتش باشد.
[ برداشت از : Khamenei.ir ]

یک حقیقت !
توجّهات و فضل الهی است که نگهدار انسان است . آن آرامش نفسانی که در انسان موجود است و با آن در برابر حوادث استقامت می کند، مال خداست. خدای ناکرده اگر این آرامش از انسان گرفته شود ، از دیوانه بدتر است. این یک حقیقت است، ولی انسان آن را تجربه نکرده است. خدا نکند یک وقت آرامش از شما ها گرفته شود . این سکون و اطمینانی که در نفوس وجود دارد،از جانب خداست. تمام برکات از خدای تعالی است. انسان خیال نکند ، این برکات مالِ خود اوست. انسان نباید مغرور شود که ما با دیگران خیلی فرق داریم.
[ آیت الله بهاءالدینی ، نردبان آسمان ، ص 149 ]

انسان مستجاب الدعوه !
اين تعبير خيلى عجيب است! به ما میگويند از نماز استمداد كن، از روزه استمداد كن، يعنى تو نمىدانى كه اين نماز چه منبع نيرويى است! اين روزه چه منبع نيرويى است! اگر به شما گفتند نماز بخوانيد، شما را به يك منبع نيرو هدايت كردهاند و اگر گفتهاند روزه بگيريد شما را به يك منبع نيرو هدايت كردهاند. براى اينكه بر نفس و روح خودتان مسلط بشويد نماز بخوانيد، روزه بگيريد. الْعُبوديَّةُ جَوْهَرَةٌ كُنْهُهَا الرُّبوبيَّةُ حال آيا اين ربوبيّت و تسلّط به همين جا خاتمه پيدا مى كند؟ نه ، درجات و مراتب دارد به هر درجه كه شما در مسير عبوديّت جلو برويد ربوبيّت پيدا مى كنيد و به اصطلاح ولايت پيدا مى كنيد يعنى تسلط پيدا مى كنيد. از اين درجه اى كه عرض كردم يك درجه بالاتر به آنجا مى رسيد كه مالك خاطرات نفس خودتان مى شويد... بالاتر از اين هم درجه اى هست ؟ بله ، يك انسان مستجاب الدعوة ـ لااقل درباره خودتان ـ مى شويد. حتى مى توانيد روى بدن خودتان اثر بگذاريد. اعجاز نكنيد، كرامت كنيد.
[ شهید مرتضی مطهری ، آزادی معنوی ، ص 56 . ]

نجات اهل ایمان !
كارى سر خود مىآوريم كه دشمن نمىآورد. آيا هيچ دشمنى مىتوانست آن بلا را بر سر عمر سعد بياورد كه خودش در يك شب آورد؟! مؤمنين با اين همه پيشامدها، براى نجات اهل ايمان به تضرّع و ابتهال و التجا محتاج هستند. چنان كه در شبانه روز به نان احتياج دارند، به دعا و تضرّع نياز دارند.
[ در محضر بهجت ، ج1، ص318. ]

ظلم بزرگ !
ایمان و ولایت، امن و آرامش می آورد. وادی امن، ایمان است نه سرزمین مکّه. این امن برای بندگانی است که ظالم نباشند؛ الَّذینَ آمَنوا وَ لَم یَلبسوا ایمانَهُم بِظُلمٍ اولئِک لَهُم الأمنُ وَ هُم مُهتَدون: کسانی که ایمان آوردند و ایمانشان را با ظلم نپوشاندند، برای آنهاست که امن وجود دارد و آنها هدایت یافتگانند. هرچند حق کسی را از بین بردن و یا سیلی به کسی زدن ظلم است، ولی ظلم بزرگی که به آن توجه نداریم، پوشاندن پیدا و پیدا نمودن پوشیده است. ربّ، پیدایی است که هرگز پوشیده نشود و عبد، پنهانی است که هرگز پیدا نشود. ... عبد از خود چیزی ندارد که پیدا باشد. لذا پیامبرمان(صلی الله علیه و آله) فرمود: اَلفَقرُ فَخری: بی چیزی و تهیدست بودن مایه ی افتخار من است. اَیُهّا النّاسُ اَنتُم الفُقَراءُ الَی اللّهِ و اللّهُ هُوَ الغَنیُّ الحَمید؛ ای مردم، شما در پیشگاه خداوند فقیرید و خداوند بی نیاز و ستوده است. همه ی ما فخرمان همین نداری و فقر است. اگر در هر امری خدا را فاعل دیدی و به غیر نسبت ندادی، در این صورت لباس ظلم به ایمان خود نپوشانده ای. یعنی خدا را باش نه خود را؛ تا به امن و مقام ولایت برسی. به همه چیز از منظر الهی نگاه کن و تنها از او بگو.
[ حاج اسماعیل دولابی ، مصباح الهدی ، ص 18 و 19]

انگشترتان در چه حاله؟
تو یکی از عملیات ها، انگشترم را نذر کردم. با خودم گفتم: اگر ان شاء الله به سلامتی برگرده، همین انگشتر رو میا ندازم تو ضریح امام رضا (علیه السلام). ... (که) کاملاً صحیح و سالم رسید خانه. روزی که آمد، جریان نذر انگشتر را گفتم، و گفتم: شما برای همین سالم اومدین.خندید. گفت: وقتی نذر می کنی، برای جبهه نذر کن.پرسیدم: چرا؟! گفت: چون امام هشتم احتیاجی ندارن، اما جبهه الان خیلی احتیاج دارد؛ حالا هم نمی خواد انگشترت رو ببری حرم بیاندازی. ...تو عملیات بعدی، بدجوری مجروح شد. برده بودنش بیمارستان کرج. یکی از همان جا زنگ زد مشهد و جریان را به ما گفت. خواستم با خودش صحبت کنم، گفتند: حالشون برای حرف زدن مساعد نیست. همان روز برادر خودم و برادر خودش، راهی کرج شدند. فردای آن روز برادرم از تهران زنگ زد. نمی دانم جواب سلامش را دادم یا نه. زود پرسیدم: چه خبر؟ حالش خوبه؟ خندید گفت: خوبتر از اونی که فکرش رو بکنی.... یک پیغام خیلی مهم هم برای شما داشت، یعنی منو به همین خاطر فرستاد که زنگ ... امانش ندادم. پرسیدم: چه پیغامی؟ اولاً که سلام رسوند، دوماً گفت: اون انگشتری رو که عملیات قبل نذر کرده بودی، همین حالا برو حرم، بندازش توی ضریح. گیج شده بودم. ... گفتم: اون که می گفت این کارو نکنم. گفت: جریانش مفصله، ان شاء الله وقتی اومدیم مشهد، برات تعریف می کنم. با هواپیما آوردنش مشهد ، وقتی ما رسیدیم بالا سرش، هنوز به هوش نیامده بود... وقتی به هوش آمد، جریان ( انگشتر) را از خودش پرسیدیم. اولش که طفره رفت، بعد خیلی گرفته و غمگین شروع کرد به گفتن: توی عالم بیهوشی، دیدم پنج تن آل عبا (علیهم السلام) تشریف آوردن بالای سرم. احوالم رو پرسیدن و باهام حرف زدن. دست می کشیدن رو زخم های من و می فرمودند: عبدالحسین ... ، ان شاء الله زود خوب می شه... وقتی می خواستن تشریف ببرن، یکی از آن بزرگوارها، عیناً انگشتر زنم را نشانم دادند. با لحنی که دل و هوش از آدم می برد، فرمودند: انگشترتان در چه حاله؟من خیلی تعجب کرده بودم. بعد دیدم فرمودند: بگویید همان انگشتر را بیندازن توی ضریح.
[ سعید عاکف ، خاک های نرم کوشک ، چاپ دویست و یازدهم، ص 76 تا 79. ]

یک استفتاء
سوال: فردی وطن اصلیش شهربابل بوده و قم رابعنوان وطن دوم اتخاذ نموده است ولی هرسال سه ماهی راجهت زندگی به وطن اصلی می رود آیادخترخانمش که درقم به دنیاآمده والان سیزده ساله است و ازابتدای تولد تاکنون به همراه والدین به بابل می رفته وهمراه آنها سه ماه درسال را دربابل زندگی می کرده ،حکم نمازوروزه اش دربابل چه می شود؟
جواب: در فرض مذکور که در طول سالیان، مقداری از سال در قم و مقداری در بابل زندگی می کند، هر دو شهر وطن ایشان است و نماز و روزه در هر دو شهر کامل است.
( استفتائات مقام معظم رهبری امام خامنه ای در سایت معظمً له به آدرس: leader.ir )