امام علی (ع) : إنَّهُ ليسَ لأنْفُسِكُم ثَمَنٌ إلّا الجَنّةُ، فلا تَبيعوها إلّا بِها؛ / (بحار الأنوار : 71/13/78)
جانْ بهاى شما جز بهشت نيست؛ پس آن را جز به بهشت مفروشيد.

طعمه ابلیس
ای عزیز ... از حیله های نفسانی غافل مشو که نفس و شیطان در کمین هستند و در پی فرصت می گردند که انسان را از راه حق برگردانند. هیچ گاه به کمالات خود مغرور مشو، که غرور از شیطان است. همیشه به خود، بدبین باش، و از سوءِ عاقبت، در ترس و هراس باش. و اگر دیدی در تو از این علوم اعجاب و خود بینی و خود پسندی حاصل شده است، بدان که طعمه ابلیس شدی و از راه سعادت دور افتادی. و آن گاه نظر کن ببین جز پاره(ای) اصطلاحات بی مغز، چه در دست داری؟ آیا می توان با این اصطلاحات، ملائکه الله غِلاظ و شداد را جواب داد؟ ... آیا می توان در قبر و قیامت هم باز با همین پای چوبین رفت و از صراط هم می توان با این پای چوبین گذشت؟
[ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 342 ]

کأنهّ بنا نيست از دنيا جدا بشوند !
عن أبي جعفر عليه السلام قال" سمعت جابر بن عبد اللَّه يقول: اِنَ رَسُولَ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَرَّ بِنَا ذَاتَ يَوْمٍ وَ نَحْنُ فِي نَادِينَا وَ هُوَ عَلَى نَاقَتِهِ وَ ذَلِكَ حِينَ رَجَعَ مِنْ حَجَّةِ اَلْوَدَاعِ فَوَقَفَ عَلَيْنَا فَسَلَّمَ فَرَدَدْنَا عَلَيْهِ اَلسَّلاَمَ ثُمَّ قَالَ مَا لِي أَرَى حُبَّ اَلدُّنْيَا قَدْ غَلَبَ عَلَى كَثِيرٍ مِنَ اَلنَّاسِ حَتَّى كَأَنَّ اَلْمَوْتَ فِي هَذِهِ اَلدُّنْيَا عَلَى غَيْرِهِمْ كُتِبَ ... ( الشافی ، ص821 )
حِضرتباقر(علیه السلام ) روایت میکنند از جابربنعبدالله؛ میگوید جمع شده بودیم، مشغول گفتوگو بودیم، حضرت رسول(صلی الله علیه و آله ) در حالی که سوار شترشان بودند، یک روزی از کنار ما عبور کردند - فرمایش پیغمبر اکرم، خطاب به ماهاست، دربارۀ ما این حرف گفته شده - میفرمایند: چگونه است که میبینم محبتّ دنیا بر بسیاری از مردم غالب شده! گویا مرگ برای آنها نیست و فقط برای دیگران، مرگ مقدّر و معینّ شده است، اینها بنا نیست بمیرند! ... ممکن است ما بگوییم: ما که مرگ را قبول داریم. بله، در ذهنمان قبول داریم، اماّ در باطنِ دلمان کأنهّ قبول نداریم که روزی باید از این عالم به عالمَ برزخ برویم و وارد در یک عالمَ عجیب ناشناختهای شویم که انسان قادر بر کوچکترین عملی برای نجات خودش نیست. در اینجا [در دنیا] هزار کار میتوانیم برای نجات خودمان انجام بدهیم؛ توسّل کنیم، خدمت کنیم، تلاش کنیم، مجاهدت کنیم، همه کار میتوانیم بکنیم، اماّ آنجا که رفتیم، دستها بسته است، برای نجات خودمان از مشکلاتی که آنجا ممکن است پیش بیاید، راهی وجود ندارد. این را باید از عُمق جان باور کرد، صِرف باورِ عقلی و ذهنی کافی نیست .
[ شرح حدیث در مقدمه درس خارج، 17/7/91 ]

مداومت در سه چیز!
شخصى از علماى اصفهان، اهل معقول و منقول بود که به مرحوم میرزاى شیرازى (ره) اشکالاتى داشت. لذا مطالبى نوشت نامه را علماى اصفهان امضا کردند و به نجف رفت تا نامه را به میرزاى شیرازى (ره) بدهد. قبل از آن ، به خدمت مرحوم «ملا فتحعلى سلطان آبادى (ره)» رسید و ایشان از مضمون نامه اى که در جیب آن عالم اصفهانى بود، او را با خبر کرد. آن آقا تکان خورد و تعجب کرد و با این که خودش را خیلى بالا مى دانست تواضع به خرج داد، لذا به ملا فتح على گفت: به ما چیزى بفرمایید تا استفاده کنیم. فرمود: شما که خود از علما و بزرگانید! اصرار کرد. مرحوم ملا فتحعلى فرمود: به سه چیز مداومت داشته باشید: 1- نماز اول ماه؛ 2- زیارت عاشورا در هر روز؛ 3 - هر شب دو رکعت نماز وحشت بخوانید و به مؤمنین و مؤمناتى که کسى را ندارند و از دنیا رفته اند، هدیه کنید.
[ از فرمایشات آیت الله بهجت در کتاب نکته هاى ناب ، ص148]

ما ربُّ الارباب را رها و گم کرده ایم !
مردان الهی و تربیت شده که تربیت یافتگان حق هستند، به وسیله قوّۀ عاقله از همۀ مفاسد ونجاسات باطنی پاک هستند، و به سبب قوۀ عقل هیچ گاه به پلیدیهای نفسانی آلوده نمی گردند. انسان به وسیله تربیت الهی به جایی می رسد که حاکم بر هوای نفس می شود. اگر انسان به این مقام رفیع نائل گردد و روحانی شود، بر همه طبیعت حاکم می شود. اراده مرد الهی و انسان کامل روحانی، همه تأثیر گذارنده های طبیعی و عوالم مادی را از کار می اندازد و تصرّف در ماده کائنات و طبیعت می کند. او حاکم است و طبیعت محکوم و تحت فرمان اوست. به برکت نورانیت و ولایت مطلقه حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) انسان، حاکم بر آتشهای دنیا و آخرت می شود و آتش، تحت فرمان او می گردد. تربیت، از مقام رحمت خداوند نشأت می گیرد، لکن انسان، ظلوم و جهول است. متأسفانه ما انسانها ربُّ الاَرباب را، که ربِّ مطلق است رها و گم کرده ایم و به در خانه او نمی رویم و در عوض به در خانه دیگران مراجعه می کنیم. این هم از بی عقلی و جهل انسانهاست.
[ اکبر اسدی ، نردبان آسمان ( مجموعه درس های اخلاق آیت الله بهاء الدینی)، قدسیان ، چاپ دوازدهم ، ص19 و 20 ]

زمان و روزگار عقیم است که مثل علی مردی را بیاورد
معاویه در برخوردی که با عدی بن حاتم پیدا کرد، می خواست عدی را علیه علی (علیه السلام) که از دنیا رفته بود تحریک کند. به عدی گفت: (اَینَ الطرفات؟) طریف و طرفه و طارف چطور شدند؟ (عدی سه پسر داشت به نامهای طریف، طرفه و طارف که هر سه در رکاب علی علیه السلام شهید شدند. معاویه می خواست فتنه انگیزی کند، داغ جوانهایش را به یادش بیاورد، بلکه بتواند از او یک کلمه علیه علی علیه السلام اقرار بگیرد). عدی گفت: همه شان در صفین در رکاب علی کشته شدند. گفت: علی درباره تو انصاف نداد، بی انصافی کرد، بچه های خودش را حسن و حسین را کنار کشید و بچه های تو را جلو انداخت و به کشتن داد. عدی گفت: من درباره علی انصاف ندادم. اگر من انصاف می دادم، نباید الان علی زیر خاک باشد و من زنده باشم. معاویه که دید تیرش به سنگ خورده است، گفت: ای عدی! دلم می خواهد حقیقت را برایم درباره علی بگویی. عدی، علی (علیه السلام) را بسیار مفصل توصیف کرد. خود او می گوید: آخر کار که شد، یک وقت دیدم اشکهای معاویه به روی ریشش جاری شده است. بسیار اشک ریخت. بعد با آستین خود اشکهایش را پاک کرد و گفت: هیهات! زمان و روزگار عقیم است که مثل علی مردی را بیاورد.
[ مرتضی مطهری ، آزادی معنوی ، تهران ، صدرا ، چاپ سی و هفتم ، 1386 ، ص 83 ]

به راه رفته تان یقین داشته باشید!
تعدادی زن و مرد و بچه و جوان را که همه عرب زبان بودند پشت درهای (سلول) ما به خط کرده بودند . مردها را جدا کرده بودند و زن ها و فرزندانشان را آن طرف تر نزدیک میز نگهبانی برده بودند . بعثی ها پیراهن مجاهدان را در می آوردند. و هرکدام از نگهبانان که می آمد تکه لباس دیگری از تن مجاهدان می کند. در حضور زن و بچه هایشان خجالت می کشیدند و حیا می کردند ، التماس می کردند ، امتناع می کردند اما پاسخ آنها جز شلاق چیز دیگری نبود. ... بعد از آن شب ؛ همه خواب هایم به کابوس تبدیل شده بود.همان قدر که در بیداری می ترسیدم در خواب هم می ترسیدم... تصویر ها و صداها و به خصوص ناله و التماس بچه ها ی کوچک که شاهد شکنجه و بی حرمتی به پدران و مادرانشان بودند لحظه ای از برابر چشمانم دور نمی شد. ... شب هایی که به سختی با خواب کلنجار می رفتم با آقام حرف می زدم. یادم می آمد که آقام می گفت: شما خوب بندگی کنید ، خدا هم خوب خدایی می کند. وقتی به خدا توکّل کردید نگران نباشید، تا لب پرتگاه می روید اما پرت نمی شوید، تا اعماق دریا می روید اما غرق نمی شوید، در شعله های آتش می افتید اما نمی سوزید. فقط به راه رفته تان یقین داشته باشید.
[ معصومه آباد ، من زنده ام (خاطرات دوران اسارت) ، چاپ دویست و پنجم ،1395 ، ص 257 تا 262 ]

یک استفتاء
سوال: آیا فرماندهان اجازه دارند فردی را که با سهل انگاری به سازمان ضرر زده است، به سبب فقر یا مشکل مالی او، از پرداخت خسارت به سازمان معاف کنند؟
جواب: اگر فرد یاد شده مقصر شناخته شود و بتواند با امهال یا تقسیط، خسارت وارده را بپردازد نمی توانند او را معاف کنند وگرنه از مصادیق معسر خواهد بود که باید مطابق احکام معسر با او رفتار گردد.
( استفتائات مقام معظم رهبری امام خامنه ای در سایت معظمً له به آدرس: leader.ir )