قال رسول الله (ص):إنَّ أَعظَمَ النّاسِ مَنزِلَةً عِندَاللّه يَومَ القيامَةِ أَمشاهُم فی أَرضِهِ بِالنَّصيحَةِ لِخَلقِهِ؛ (كافى، ج2، ص 208، ح5)
بلند مرتبه ترين مردم نزد خداوند در روز قيامت كسى است كه در روى زمين بيشتر در نصیحت و ارشاد مردم قدم بردارد.
****************************
آخرین تیر شیطان !
بدان كه شیطان ملعون و نفسِ خبیثِ امارةِ بالسوء، انسان را از طُرُق بسیارى مغرور مى كنند و به هلاكت ابدىِ همیشگى مى كشانند، و آخر تیرى كه در كمان دارند مغرور كردن انسان است در اوایل امر به رحمت حقّ ، و انسان را به واسطه این غرور از عمل باز می دارند. و این اتکّال به رحمت (الهی) از مكائد شیطان و غرور آن است و شاهد و دلیل آن این است كه ما در امور دنیایى به هیچ وجه اتكّال به رحمت حق تعالى نداریم و یكسره اسباب طبیعى و ظاهرى را مستقل و كاركن مى دانیم به طورى كه گویى در عالم ، مؤثرى جز اسباب ظاهرى نیست و در امور اخروى غالبا اتكّال به رحمت حق در گمان خود مى كنیم و از دستورات خدا و رسول صلى الله علیه وآله غفلت مى نماییم ، گویى خداوند ما را قدرت عمل نداده و راه صحّت و سُقم نیاموخته .
[ امام خمینی - ره ، چهل حدیث ، ص 309 ، نشر فرهنگی رجا،1368 ]
****************************
محبوب دلها
قالَ رسولُ اللهِ ( صلى الله عليه و آله ) : جُبِلَتِ القُلُوبُ على حُبِّ مَنْ أحسَنَ إليها و بُغْضِ مَنْ أساءَ إليها ( الشافی ، ص 828 )
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مىفرماید: « دلها در بند دوستى آن کسى است که به آنها نیکى کرده و دشمن آن که به آنها بدى کرده است. »
شرح حدیث از حضرت آیت ا.. العظمی امام خامنه ای (مدظلّه العالی)
در فطرت و (خلقت) دلهاست که به کسی که با آنها خوبی بکند ، محبت پیدا کنند. به هرکسی که احسان کردید ، چه احسان مادی و چه احسان معنوی ، به شرطی که او بفهمد که این احسان انجام گرفته است، (خلقت) و فطرت او این است که به آن شخص محبّت پیدا می کند. همچنین جِبِلَّت (خلقت) و فطرت انسان اقتضاء می کند ، به کسی که به انسان بدی کرده است، بغض و دشمنی پیدا می کند. استفاده ای که از بیان حکمت آمیز باید بگیریم ، این است که : هرچه می توانیم، به دیگران محبّت کنیم تا محبوب دلها شویم ، محبوب بودن در دلهای مردم چیزِ خوبی است ، در زیارت امین الله از جمله چیزهایی که می خواهید : محبوبة فی ارضک و سمائک . از خدا می خواهید که شما را در زمین و آسمان محبوب کند، در زمین پیش بندگان خدا، در آسمان پیش کرام الکاتبین و ملائکة الله . پس این مطلوب است. برای اینکه این امرِ مطلوب را پیدا کنید ، هرچه می توانید، به این و آن احسان و محبت کنید. (البته) اگر می ترسید محبت دشمنان خدا در دل شما وارد بشود ، احسان و محبّت هر کسی را قبول نکنید. 29/ 11/ 1391
****************************
اینها بروند بهشت !
در روز قیامت ما سنگ قبر نداریم ، شناسنامه نداریم ، اسم مردم ، سن مردم، عناوین مردم ، پست مردم ، مقام مردم و منصب مردم و اینکه آیت الله باشند یا نباشند، وزیر باشند یا نباشند ، فقیر باشند یا نباشند، ثروتمند باشند یا نباشند، قدرت داشته باشند و یا نداشته باشند و ... اینها نیست ، اینها اصلا ملاک نیست. اول از همه می گویند آنهایی که پدر و مادرشان از آنها راضی هستند، دستها بالا، اینها بروند بهشت ! دوم آنهایی که در طول عمر خود، به مردم منفعت رسانده اند و مردم از آنها راضی هستند بروند بهشت ! سوم آنهایی که در طول عمر خود یک یا حسین شهید گفته اند دستها بالا ، اینها (هم) بروند بهشت ! چهارم آنهایی که یک قطره اشک برای فاطمه زهرا سلام الله علیها ریخته اند دستها بالا، اینها (هم) بروند بهشت و بهشت جای این آدمهاست ! بعد ملائکه به حرف در می آیند که خدایا ،ای خدای مهربان پس این شهدا و رزمندگان، اینها چطور؟ اینها به بهشت نروند ؟! خداوند می فرماید مقام و منزلت اینها قابل مقایسه نیست و احترام و عزت اینها خیلی مهم است. با اینها بایستی معامله کنیم . با اینها بایستی صحبت کنیم ، کجا خوششان می آید و کجای بهشت می خواهند بروند. احترام اینها به خاطر عملکرد خوب اینها قابل مقایسه نیست. مقام و منزلت اینها که قبلا گفته بودم خیلی بالاست . بایستی معامله کنیم .رضایت اینها را بایستی جلب کنیم.
[ این جملات ارزشمند سخنان مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت (ره) در حضور سردار صفوی و جمعی از فرماندهان و رزمندگان دوران دفاع مقدس بود. ( منبع : http://salehin.ir )]
****************************
وفای به عهد !
سید عبدالکریم کفاش شخصی بود که مورد عنایت ویژه امام زمان (عج) قرار داشت و حضرت دائماً به او سر می زد. روزی حضرت به حجره کفاشی او تشریف آوردند در حالی که او مشغول کفاشی بود. پس از دقایقی حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم، کفش من نیاز به تعمیر دارد ، برایم پینه می زنی؟» سید عرض کرد: آقاجان به صاحب این کفش که مشغول تعمیر آن هستم قول داده ام کفش را برایش حاضر کنم، البته اگر شما امر بفرمائید چون امر شما از هر امری واجب تر است، آن را کنار می گذارم و کفش شما را تعمیر می کنم. حضرت چیزی نگفتند و سید مشغول کارش شد. پس از دقایقی مجدداً حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم ! کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می زنی !؟ » سید کفشی را که در دست داشت کنار گذاشت ، بلند شد و دستانش را دور کمر مبارک حضرت حلقه زد و به مزاح گفت : قربانت گردم اگر یک بار دیگر بفرمایید کفش مرا پینه می زنی ، داد و فریاد می کنم آی مردم آن امام زمانی که دنبالش می گردید، پیش من است، بیایید زیارتش کنید ! حضرت لبخند زدند و فرمودند : « خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که داده ای چقدر مقید هستی.»
(کتاب روزنه هایی از عالم غیب؛ آیت الله سید محسن خرازی)
****************************
همه مشكل تو از همين «من» است!
حاج ميرزا جواد آقا مىفرمودند : يك روز در نجف ، پيش استادم آمدم و به او گفتم : درس را خوب ياد نمىگيرم ، مغزم هم كم ندارد ، خيلى حافظه و گيرندگى من خوب است ، اما اين درسهايى را كه شما مىگوييد- حكمت الهى ، عرفان يا فقه - خوب ياد نمىگيرم، نشاطى هم ندارم. سر درس دوست ندارم كه گوش بدهم، كسل هستم. مشكل دارم؟ مشکل کجاست؟ استادم گفت: اهل كجا هستى؟ گفتم: تبريز. گفت: چند وقت است كه به نجف آمدهاى؟ گفتم: چهار سال است. گفت: در نجف قوم و خويش دارى؟ گفتم: بله. گفت: كيست؟ گفتم: خاله زادهام هست. گفت: چه كار مىكند؟ گفتم: او هم طلبه است. گفت: ميانهات با او صاف نيست؟ گفتم: نه، صاف نيست. بالاخره حسادت، غرور و كبر در قوم و خويشها هست. گفت: مىخواهى درس متوجه شوى و قلبت را روشن كنم؟ گفتم بله . گفت بايد از خود بگذرى. درس كه تمام شد، زودتر مىروى و كفش پسر خالهات را جفت مىكنى. گفتم: من؟! گفت : بله، همه مشكل تو از همين «من» است !
( استاد شیخ حسین انصاریان ، سخنرانی مکتوب ، پایگاه عرفان )
****************************
بیا برای هم مثل آیینه باشیم
( روایتی ازداود نشاط افشاری، همرزم امیر شهید سپهبد صیاد شیرازی)
« انگار زیردستهايش مثل بچّههایش بودند. برای همه مثل یک پدر بود. خیلی به تربیت و اخلاق بچّهها (کارکنان ) اهمّیت میداد. ما را به حال خودمان رها نمیکرد. برای بازرسهايش کلاس اخلاق گذاشته بود. میفرستادشان قم، پیش آقای بهاءالدینی یا آقای اشرفی اصفهانی. خودش هم به کلاسهای اخلاقی اهمّیت میداد. یک بار به من گفت: بیا برای هم مثل آیینه باشیم. عیبهای هم را به هم بگويیم. من هم باورم شده بود. وقتی گفت: بگو؛ هر عیبی داشت گفتم و امّا نوبت من که شد هیچی نگفت. هیچ وقت مستقیم حرف نمیزد. حرفهايش را در قالب داستان ، آیه ي قرآن یا مطالب اخلاقی بیان میکرد».
[ غفّاری، فاطمه، خدا میخواست زنده بمانی، انتشارات روایت فتح، چاپ سوم، 1389.]
****************************
یک استفتاء
سوال: پرداختن به کارهای دیگر در ساعت مخصوص به یک برنامه مثل ورزش چه حکمی دارد؟
جواب: باید طبق آنچه ابلاغ شده است عمل شود و پرداختن به امور دیگر غیر از برنامه ابلاغ شده بدون هماهنگی و مجوز جایز نیست.
استفتائات مقام معظم رهبری - دفتر ظوابط شرعی ن. س