مقدمه
حقیقت و مجاز یا همان پویایی و تطور واژگان زبان یا زاد و مرگ معانی واژهها امروز یکی از مباحث مهم معنیشناسی است. شاید قدیمیترین کتاب در اینباره در جهان اسلام، کتاب مجاز القرآن ابوعبیده (211ه.ق) است که علم بیان را ساخت. علم بیان سه پایه دارد: تشبیه، مجاز و کنایه و شاید بتوان استعاره را به آنها افزود.[1] در تمام زبانها گاهی لفظ در معنای ما وضع له استعمال میگردد که به آن حقیقت گویند و گاه لفظ در معنای غیر ما وضع له استعمال میشود که به آن مجاز گویند. یکی از مباحث بسیار مهم در زبانشناسی بررسی این مطلب است که چگونه الفاظ به معانی خود اختصاص مییابند. برخی رابطه لفظ و معنا را ذاتی دانسته و قائلند از آسمان نازل شده است که اکثر محققان آن را طرد کردهاند. برخی طرفدار وضع تعیینی بوده ولی اکثر دانشمندان طرفدار وضع تعینیاند؛ زیرا اکثر الفاظ به خاطر کثرت استعمال در یک معنای خاص تعین یافته و حقیقت میگردند و معلوم نیست که استعمال نخستین به موجب چه عاملی بوده است.
معنای مجازی معنایی است که لفظ به آن اختصاص ندارد بلکه به موجب مناسبتهای از قبیل شباهت، تلازم، مجاورت، تضاد و امثال آنف که با معنای حقیقی دارد، لفظ در آن معنی استعمال میگردد. مجوز استعمال معنای مجازی یا ترخیض واضع است یا ذوق و طبع استعمال کنندگان است که هر یک از این دو نظریه طرفداری در علم بلاغت و اصول فقه دارد.
در اصول فقه آمده که زمانی دلیل روشنی خلاف معنای ظاهری (حقیقی) لفظ برای آن ثابت نشود، باید آن لفظ را در همان معنایی که مردم از آن درک میکنند به کار برد.[2] عبدالقاهر جرجانی استعاره را نیز از مجاز دانسته و مینویسد:«مجاز اعم از استعاره است و صحیح آن استکه بگوییم: هر استعارهای مجاز است ولی هر مجازی استعاره نیست».[3] یکی از سوالات همیشگی در طول تاریخ اسلام این بوده است که آیا در قران مجاز به کار رفته است؟ اصل و حالت طبیعی در هر زبان آن است که الفاظ در معانی حقیقی خود به کار روند ولی گاه در پی هدفهایی که بیشتر آنها به فنون بلاغت یا تشبیه معقول به محسوس باز میگردند، بعضی واژهها در معانی مجاز به کار برده میشوند. بر همین اساس اصحاب حدیث، ظاهریه و سلفیان منکر وجود مجاز در قرآن شده و قائلند که گوینده زمانی به این گونه معانی روی میآورد که از آوردن حقیقت عاجز باشد و چون خداوند قادر مطلق است چنین نسبتهایی نسبت به آن نارواست و او توانایی بیان مطالب را بر اساس معانی حقیقی دارد و احتیاج به کار بردن مجاز در قرآن نیست.
بلاغیون این دیدگاه را رد کرده؛ زرکشی، سیوطی، تفتازانی، جرجانی در پاسخ گفتهاند که زیبایی قرآن به مجازات اوست و «المجاز ابلغ من الحقیقه»، بنابراین این شبهه بیپایه و اساس است.[4] ابن قتیبه دینوری هم دیدگاه منکران مجاز در قرآن را رد کرده و با آوردن نمونههای فراوان به ضعف استدلال آنان اشاره کرده است.[5] برای نمونه قرآن از همسران پیامبر به عنوان مادران مؤمنان یاد کرده است که این مجازگویی است و در حقیقت همسران پیامبر، مادر مسلمانان نیستند. به نظر این افراد مجاز نشانه پویایی زبان و برتری کلام است. فراوانی مجاز در زبان و ادبیات عرب نشانهباروری و نشاندهنده توانایی و قدرت تعبیر در آن زبان است که در همین راستا، خداوند در قرآن از این توانایی استفاده کرده و با تعبیرات استعاری، مجاز و کنایهای، مفاهیم بلند معنوی و باطنی خود را به مردم جاهل آن زمان فهمانده است. هنر بهرهگیری از مجاز در قرآن به صورت الگویی برای شاعران و سخنوران درآمد و نمونههای بسیاری از معانی مجازی الفاظ بر پایه مجازهای بیشمار قرآن در نثر و شعر اسلامی دیده میشود.[6] با این همه سلفیان مجاز را طاغوت سوم وضع شده توسط عقل گرایان دانسته تا حقایق اسماء و صفات را به تعطیلی کشیده و مردم را از فهم صحیح قرآن باز دارند. لذا در این فصل به دلایل سلفیان مبنی بر انکار مجاز در قرآن پرداخته و دلیلهای آنان را بررسی میکنیم.
سلفیان و عدم مجاز در قرآن
ابن قیم جوزی در کتاب مختصر الصواعق المرسله به زعم خود با پنجاه دلیل ثابت کرده است که در قرآن مجاز راه نیافته و خدای حکیم احتیاجی به مجازگویی نداشته است. لذا تمام آنچه در قرآن در باب اسماء و صفات خداوند آمده است عین حقیقت است و خداوند دارای صفات خبری بوده، اگرچه عقل ما از درک کیفیت آن عاجز باشد. ایشان تقسیم الفاظ به حقیقت و مجاز را مردود دانسته و مینویسد که تقسیم الفاظ به حقیقت و مجاز یا عقلی است یا شرعی یا لغوی یا اصطلاحی که سه قسم اول باطل است؛ زیرا هیچ راهی برای عقل در تقسیم الفاظ نیست چون اگر عقل را راهی در این زمینه بود نباید میان امتها در اینباره اختلافی باشد و هیچکس نباید جهل به آن داشته باشد. لذا این تقسیم عقلی نیست. این تقسیم در شرع نیامده و هیچ اشارهای هم به آن نشده است. اهل لغت هم نگفتهاند که عرب لغات خود را به حقیقت و مجاز تقسیم کرده و هیچ عربی نگفته که این لفظ حقیقت است و آن لفظ مجاز است و در کلمات خلیل و سیبویه و فراء و اصمعی هم این مطالب نیامده است این مطالب نیز در کلمات صحابه و تابعین نیامده است و شافعی با کثرت مصنفات و مباحثاتش با محمد بن حسن شیبانی از لفظ مجاز استفاده نکرده است و در رساله خود هیچ کجا از مجاز سخن نگفته است بلکه اولین کسی از مجاز سخن گفته است ابوعبیده محمد بن مثنی است که در تفسیر قرآن کتابی نوشت و نام آن را مجاز القران نامید که منظور تفسیر قرآن است.[7] اما به نظر میرسد که این سخنان ابن قیم، خودش ناقض خودش است؛ زیرا از نظر زمانی و تاریخی شافعی با ابوعبید هم دوره بوده و شافعی در سال (204 ه.ق) و ابوعبید در سال (209 یا 211 ه.ق) از دنیا رفته است و اگر فردی در همان زمان اسم کتاب خود را مجاز القرآن گذاشته، نشان از این دارد که این مطالب در آن دوره به صورت گسترده مطرح بوده که عالمی آن را در یک اثر جمعآوری کرده و نامش را مجاز القرآن نامیده است.
نکته دیگری که در نقد ابن قیم میتوان گفت این است که خود ابن قیم در ابتدا گفته که لفظ مجاز در آثار ائمه اربعه نیامده است ولی در ادامه به مطلبی اشاره دارد که دقیقاً نقیض حرف سابق بوده و مینویسد:«احمد بن حنبل در کتاب الرد علی جهمیه درباره آیه «اننی معکما اسمع و اری»[8] بیان داشته که این در لغت به نحو مجاز جایز است». ابن قیم جوزی در توجیه و رفع تعراض معتقد است که مراد احمد بن حنبل این بوده که این نحوه استعمال در لغت جایز است یعنی ممتنع نیست نه اینکه لغت دارای دو قسمت حقیقت و مجاز است.
حال این سوال پیش میآید که چه فرق میان جایز بودن استعمال لفظ در غیر ما وضع له با این جمله است که «این نحو استعمال در لغت جایز است». هر دو یک مطلب را افاده کرده و میرسانند که در لغت عرب الفاضی یافت میشوند که در معنای اصلی و حقیقی خود استعمال نشده و معنای کنایی و استعاری آن مورد نظر است که علمای اهل بلاغت اسم آن را مجاز گذاشتهاند. دعوا بر سر اسم مجاز و حقیقت نیست بلکه دعوا بر سر این واقعیت است که آیا عرب در کلمات و الفاظ و لغتش از الفاظی استفاده میکند که معنای حقیقی آن را اراده نکرده باشد. احمد بن حنبل این مطلب را پذیرفته و بر اساس آن دو آیه قرآن را تفسیر کرده است و اگر مجاز در قرآن در یک مورد را پذیرفتید، دیگر نمیتوان دیگران را منع کرد که مجاز در قرآن وجود ندارد.
ابن قیم در ادامه مینویسد: «برخی از حنابله به همین کلام احمد بن حنبل تمسک کرده و قائلند که در قران مجاز وجود دارد مثل قاضی ابویعلی، ابن عقیلف ابن خطاب و غیر آنان ولی عدهای دیگر از اصحاب احمد بن حنبل مجاز در قرآن را منکرند مثل ابوعبدالله بن حامد، ابوالحسن جزری و ابوالفضل تمیمی، اصحاب مالک بن انس هم در این زمینه دو دسته هستند. بسیاری از متأخران آنها مجاز در قرآن را ثابت دانسته ولی متقدمان مثل ابنوهب و أشهب و ابن قیم در این زمینه چیزی از آنان نرسیده است. برخی تصریح دارند که در قرآن مجاز نیست مثل محمد بن خواز منداد بصری مالک مذهب و داود بن علی اصفهانی و پسرش ابوبکر ... و عدهای منکر مجاز در لغت عرب گردیدهاند مثل ابواسحاق اسفراینی ... که بهترین قول را بیان کرده است... برخی هم قائلند که اکثر لغت عرب مجاز است که قبیحترین قول است...».[9]
دلایل سلفیان در رد مجاز در قرآن همگی از ضعف محتوا برخوردار است و همچون دلیل اول که ذکر شد ادعای آنان را ثابت نمیکند. از دلایل دیگر ابن قیم جوزی برای طرد و نفی مجاز این است که تقسیم کلام به حقیقت و مجاز دلالت بر وجود مجاز در لغت نمیکند؛ زیرا اگر این تقسیم، تقسیمی ذهنی است هیچ فایدهای ندارد و اگر این تقسیم خارجی است دلیلی بر آن اقامه نشده است لذا دیدگاه کسانی که قائلند در زبان عرب مجاز وجود دارد، صحیح نیست.[10]
در پاسخ به این استدلال که فرمودند: «در خارج دلیلی برای آن اقامه نشده است» فقط ایشان را به اشعار عرب ارجاع داده که چه مقدار مجاز در آنان یافت میشود. هم چنین اگر ابنقیم به قرآن توجه میکرد، این همه مجاز در قرآن را میدید. در قرآن آمده:«و اسئل القریة ؛ از روستا بپرس» حال سوال اینجاست آیا اینجا حقیقت است یا مجاز؛ مگر میتوان از روستا سوال کرد؟ نیز در قرآن آمده:«ینزل لکم من السماء رزقا ؛ برای شما از آسمان روزی میفرستد» در اینجا آیا در واقع روزی از آسمان میآید یا باران فقط از آسمان میآید؟! هم چنین در قرآن آمده:«یجعلون اصبعهم فی ءاذانهم ؛ انگشتانشان را در گوشهایشان قرار میدهند» که مقصود سر انگشتان است نه تمامی انگشتان که محال است. قران درباره کافران میگوید:«ولا یلدوا الا فاجرا کفارا؛ نمیزایند مگر تبهکار و نافرمان». در این مثال از نوزدان با صفت تبهکار و نافرمان یاد شده که همه میدانند که نوزاد در ابتدا نه تبهکار است نه نافرمان؛ بلکه در بزرگسالی است که به خاطر تربیت ناسالم و محیط اطراف به طرف عصیان کشیده میشود و همچون پدرانشان کافر و ظالم میگردند؛ چون از آنان جز ظلم و عصیان ندیده و نیاموختهاند. این مثالها در قرآن فراوان یافت میشود، حال چگونه بپذیریم که در قرآن مجاز راه نیافته است.
ابن قیم جوزی به این نکته توجه دارد که در کلمات رسول خدا (ص) سخنان فراوانی یافت میشود که به نحو مجاز قابل فهم است. ایشان در این زمینه برای فرار از مجاز محتوای مجاز را میپذیرد اما از پذیرش نام مجاز خودداری میکند. وی دراینباره می نویسد که در بسیاری از حقایق، نفی کردن آن حقیقت از آن جایز است. زیرا فایدهای برای آن مترتب نیست ولی این مجاز نیست مثل روایاتی که بیان داشته که هر کس امانتپذیر نیست، ایمان ندارد یا سلب ایمانی از زانی و سارق، شارب و امثال آنکه در این موارد حقیقت ایمان از عالمان آن سلب شده به خاطر اینکه آن ایمان دیگر فایدهای ندارد نه اینکه ایمان ندارد. جالب است که ابنقیم پذیرفته که سارق میتواند ایمان داشته باشد در عین حال پیامبر ایمان را از آن نفی کرده باشد. ایشان در ادامه به حدیث «لا صلاه لمن لم یفراً فیها بفاتحه الکتاب» نیز اشاره کرده و بیان میدارد که اطلاق حقیقت بر نمازگزار جایز است اما نمیخواهد بپذیرد که این گفتار پیامبر به نحو مجاز به کار رفته است بلکه تکرار میکند که چون فایده نماز برای این فرد وجود ندارد پس اطلاق نفی نماز برای این شخص صحیح است اما این بیان، مجاز نیست.[11] بیشترین ادله ابنقیم جوزی در رد و انکار مجاز به مصادیق بازگشته کرده و گاهی به تعاریف موافقان مجاز ایراد وارد میکند که مورد بحث ما نیست.
ابنقیم جوزی در دلیل بیست و پنجم به این نکته میپردازد که در قرآن برخی الفاظ به خدا نسبت داده شده که لایق پروردگار نیست و عقلگرایان این الفاظ را با این بیان که مجاز است حل کردهاند. حال کسانی که مجاز در قرآن را قبول ندارند، نسبت به این الفاظ چه میگویند؟ عقلگرایان قائلند که از آن جهت که نسبت دادن این صفات مثل کید و مکرر و نسیان و خدعه به خداوند اولاً و بالذات جایز نیست لذا این الفاظ به نحو مجاز به کار رفتهاند. ابنقیم در جواب گوید: صواب این است که معانی این صفات به دو قسم تقسیم میشوند، محمود و مذموم.
مذموم آن به ظلم و کذب بر میگردد یعنی اگر به ظلم و کذب بازگردد، مذموم است و خداوند منزل از آن است لذا خدا در قرآن آنها را مذموم دانسته است و چون در اغلب موارد این معانی در قسم مذموم به کار میروند، عقلگرایان خیال کردهاند که همه جا این معنا مذموم است لذا کاربرد آن برای خدا جایز نیست و باید به نحو مجاز استعمال شود. حال اگر در معنای محمد آن به کار رود، حسن است و هیچ ایرادی ندارد لذا خداوند خود را به کید و مکر و خدعه توصیف نکرده است و از اسماء حسنای خداوند محسوب نمیشود، بلکه در موضعی ممدوح و در موضعی مذموم است که در هر دو قسم به نحو حقیقت به خداوند اطلاق شده است نه به نحو مجاز.[12]
سلفیان با تمسک به آیه تعلیم بیان به انسان معتقدند که خداوند الفاظ را به انسان آموخت و علم معانی آن را نیز به او داد و در نفس آن تصویر نمود. بنابراین الفاظ تابع تصور انسان است که خداوند به او داد، پس ادعای مجاز، ادعایی است که عقل از آن ابا دارد و آن را نمیپذیرد.[13] بنابراین در نگاه سلفیان اصل در کلام خدا و رسولش (ص) حقیقت است و جایز نیست بر مجاز حمل گردد؛ زیرا مجاز خلاف اصل و ظاهر است و جایز نیست به خدا و رسول نسبت دهیم که در کلامشان خلاف ظاهر را اراده کرده و حقیقت را رها کرده و غیر آن را اراده کردهاند.[14]
...............................................
پی نوشت ها:
[1] . خطیب، التلخیص فی علوم البلاغه، ص 238.
[2] . سید مرتضی، الذریعه، ج 1، ص 10-12.
[3] . جرجانی، اسراسر البلاغه، ص 368.
[4] . سیوطی، الاتقان، ج 2، ص 120، زرکشی، البرهان، ج 2، ص 54.
[5] . ابن قتیبه، تأویل مشکل القرآن، ص 76.
[6] . محمد اسعدی، سایهها و لایههای معنایی قرآنف ص 36-48.
[7] . ابن قیم جوزیف، مختصر الصواعق المرسله، ج 2، ص 271-272.
[8] . طه، 46.
[9] . ابن قیم جوزیف، مختصر الصواعق المرسله، ج 2، ص 272-273.
[10] . همان، ج 2، ص 276.
[11] . همان، ج 2، ص 280.
[12] . همان، ج 2، ص 289-292.
[13] . همان، ج 1، ص 198/دلیل سی و پنجم.
[14] . همان، ج 2، ص 317.
.................................................
نویسنده: دکتر مهدی فرمانیان
ماخذ: مبانی فکری سلفیه، مهدی فرمانیان، پایانامه دکتری مرکز تربیت مدرس، 1388ش.
|