پیشگفتار
نقش اساسی و کلیدی در مباحث توحید و شرک بر عهده مبنائی است که یک متفکر در تحلیل توحید اتخاذ میکند. در اینجا ما مبانی وهابیت را در مباحث توحید و شرک بطور کامل تشریح میکنیم. ما ابتدا اقسام توحید را از دیدگاه وهابیان ذکر مینمائیم و سپس هر یک از اقسام را براساس دیدگاه مزبور تحلیل مینمائیم. هم چنین ما روشن خواهیم کرد که به اعتقاد وهابیان تمام نزاع آنها با سایر مسلمین در مسئله توحید عبادی است، هم چنین مبنای وهابیت را در تحلیل عبادت و توحید عبادی خواهیم گفت و روشن خواهیم کرد که چگونه آنان شرک عبادی را بر مبنای خودشان منطبق بر هر 3 دسته از اعمال مسلمین میکنند و نیز چگونه اذن و امر الهی میتواند معیار شرک و عدم شرک در موردی باشد. ما میبایست یک نمای کاملی از شاکله نظام توحید از دیدگاه وهابیان ارائه بدهیم و نقاط افتراق آنان را از سایر مسلمین کاملاً بارز و روشن نموده و سعی کنیم که توجه خود را برای ارائه پاسخهای مناسب بر آن نقاط متمرکز کنیم.
اقسام توحید و شرک از دیدگاه وهابیت
برای روشن شدن مبانی فکری وهابیان در مسئله توحید و شرک قبل از هر چیز بررسی این نکته لازم است که ببینیم از نظر وهابیان توحید و شرک به چند دسته تقسیم میشود. متفکران وهابی همگی یک تقسیمبندی واحدی در مورد اقسام توحید ارائه ندادهاند بلکه ما میتوانیم در متون وهابیّت به دو نحو تقسیمبندی دست بیابیم:
1ـ نخستین تقسیم تقسیمی است که ابنتیمیه و برخی دیگر آن را ارائه دادهاند. در این تقسیم توحید دارای سه قسم دانسته شده که ابنتیمیه از آنها به این شکل یاد میکند که: توحید بر 3 نوع است 1ـ توحید ربوبی 2ـ توحید الوهی 3ـ توحید در اسماء و صفات[1] در اینجا توحید ربوبی همان توحید افعالی خداوند میباشد و توحید اسماء و صفات اشاره به توحید ذاتی و صفاتی دارد نکته مهم این است که ابنتیمیه توحید الوهی را بمعنای توحید در عبادت گرفته و اله را به معنای معبود دانسته و گفته «النوع الثانی وهو توحید الالوهیة فهو الذی وقع فیه النزاع فی قدیم الدهر وحدیثه وهو توحید الله بافعال العادة کالدعاء و...»[2] توحید الوهی همان امر مورد نزاع میباشد که توحید در عبادت است.
درباره اینکه آیا کاربرد عنوان توحید الوهی برای حکایت از توحید در عبادت صرفاً یک نوع جعل اصطلاح است یا اینکه تأکیدی است بر این نکته که إله فقط به معنای معبود است و از جهت ملاک صدق آن بر مصادیقش چیزی جز وقوع افعال مصطلح عبادی مطرح نیست و نیاز به اعتقاد به اتصاف به خصائص الوهیت ذات باریتعالی در مورد اشیاء و اشخاص نمیباشد، سؤال مهمّی نهفته است که ما تأثیر عمیق پاسخ این سؤال را در تشکّل مبنای وهابیان در آینده ذکر خواهیم کرد.
نکته دوّمی که در این تقسیمبندی نهفته است این است که در توحید ربوبی کلمه ربوبیت اعم از خالقیة و ربوبیة دانسته شده و البته این امر مجرّد اصطلاح است چرا که اولاً وهابیان بالاتاق عدم وجود تراعی کبروی را در توحید ربوبی و خالقی معتقدند علاوه بر اینکه اختصاص کلمة ربوبیت به نفس تدبیر نیز در بسیاری از استعمالاتشان خود نشاندهنده عدم اعتناء و اهتمام آنان به چگونگی کاربرد این اصطلاح است فلذا خرده گرفتن این امر بر آنان چندان محملی ندارد. برخی از متأخران وهابی نیز چنین تقسیمی ارائه دادهاند: «وهو ثلاثة اقسام احدها: توحید الاسماء والصفات و هو اعتقد انفراد الرب جل جلاله بالکمال المطلق... الثانی توحید الربوبیة بأن یعتقد العبد ان الله هو الرب المتفرّد بالخلق و الرزق و التدبیر... الثالث توحید الالهیة ـ ویقال له توحید العبادة وهو العلم و الاعتراف بان الله و الالوهیة و العبودیة علی خلقه»[3] ترجمه: توحید بر سه قسم است 1ـ توحید اسماء و صفات که عبارت است از اعتقاد به وحدانیت رب جل جلاله در اتصاف به کمال مطلق 2ـ توحید ربوبیت که عبارت است از اعتقاد بنده به تفرّد خداوند در خلق و رزق وتدبیر 3ـ توحید الالهیة یا توحید عبادة که عبارت است از علم و پذیرش این امر که تنها خدا دارای حق الوهیت و عبودیت بر بندگان خود هست.
نکته مهمی که در کلام ابنتیمیه جلب نظر می کند این است که وی پس از تقسیم توحید به سه قسم، شرک را که مقابل توحید است به چهار قسم تحت عناوین مغایر با عناوین موجود در اقسام توحید تقسیم میکند. «و هو اربعة انواع النوع الاول شرک الدعوة... النوع الثانی شرک النیة و الأرادة و القصد... النوع الثالث شرک الطاعة... النوع الرابع شرک المحبّة...».[4] ترجمة: شرک اکبر بر 4 قسم است 1ـ شرک در دعا 2ـ شرک در نیت و قصد و ارادة 3ـ شک در طاعت 4ـ شرک در محبّة» ابنتیمیه برای هر یک از اقسام شرک آیاتی بعنوان دلیل ذکر کرده و این نشان میدهد که وی بیشتر در صدد بیان موارد کاربرد شرک در قرآن بوده تا بیان اقسام استقرائی یا عقلی شرک آن گونه که در توحید مطرح است.
2ـ یک تقسیمبندی دیگری که در تألیفات وهابیان مطرح است تقسیم ثنائی میباشد که در آن بین قسم اول و دوم در تقسیم ثلاثی سابق تلفیق حاصل شده و از هر دو تحت عنوان توحید نظری یاد شده و از توحید عبادی تحت عنوان توحید عملی سخن بمیان آمده. بنباز پس از اینکه تقسیم ثلاثی را بیان میدارد میگوید که: «میتوان بیانی دیگر ارائه داد و گفت: توحیدی که انبیاء آوردهاند دو قسم است 1ـ توحید در مقام شناخت که به معنای ایمان به اسماء و صفات و ذات خدا و خالقیه و رازقیة و مدبریه او مرشؤون بندگانش است 2ـ توحید در قصد و طلب که عبارت است از یگانه قرار دادن خدا در قصد و طلب و صلاة و صوم و سائر عبادات...»
شیخ عبدالرحمن نیز توحید را دو قسم دانسته و میگوید: «التوحید نوعان: توحید فی المعرفة و الاثبات وهو توحید الربوبیة و الاسمائ و الصفات و توحید فمی الطلب و القصد وهو توحید الالهیة و العبادة»[5] «توحید 2 نوع است 1ـ توحید در شناخت که همان توحید ربوبی و توحید اسماء و صفات است 2ـ توحید طلبی و ارادی که توحید در عبادت است» عیناً همین تقسیم را شیخ عبدالرحمن از ابنقیم جوزیه نقل مینماید. این بیان اخیر چگونگی بازگشت تقسیم دوم را به تقسیم اول روشن نموده و تلفیقی را که در تقسیم دوم انجام شده مورد تصریح قرار میدهد. ما برای وضوح کامل مطلب تقسیمبندی اول را بدلیل تفصیل بیشتر مورد توجه قرار داده و سعی در بررسی اقسام سهگانه آن میکنیم، و البته در اینجا هیچ تفاوتی بین دو تقسیمبندی مذکور نیست نه در جهت مباحث تالیه و نه در جهت شاکله نظام بندی موضوعی چرا که تقسیمبندی دوم همان تقسیمبندی اول بوده و تنها از دو قسم اول در تقسیم اول تحت یک عنوان یاد شده لذا ما شروع به تفسیر اقسام سه گانه توحید از دیدگاه وهابیت میکنیم.
1. توحید در اسماء و صفات
یکی از اقسام توحید که وهابیان بر میشمارند توحید اسماء و صفات است. این قسم از توحید میتوان گفت که اشاره به توحید ذاتی و صفاتی دارد چرا که عصاره و جوهره توحید اسماء و صفات بیان وحدت ذات کامل من جمیع الجهات میباشد آنگونه که در متون وهابیت چنین امری کاملاً مشهور است. در این قسم از توحید سعی شده که وحدت ذات واجب الوجودی که متصف به جمیع صفات کمالیه و مبرّی از جمیع نقائص است بیان شود. عمده جهتی را که وهابیان در توحید اسماء و صفات دنبال می کنند وحدت ذات متصف به صفات کمال و انحصار ذات باری در اتصاف به صفات کمالیه است. ولی در هر حال اثبات ذات حق و وحدت آن داخل در این قسم دانسته شده. در زمینه تعریف توحید اسماء و صفات شیخ بنسعد میگوید: «وهو اعتقاد انفراد الرب جل جلاله بالکمال المطلق من جمیع الوجوه بنعوت العظمة والجلال و الجمال التی لا یشارکه فیها مشارک بوجهٍ من الوجوه»[6] «توحید اسماء و صفات عبارت است از اعتقاد به یگانگی پروردگار در اتصاف به کمال مطلق از تمام وجوه، اتصاف به اوصاف عظمة و جلال و جمال آنگونه که احدی در آن بوجهی از وجوه مشارکت ندارد.
نظر به اینکه در تحلیل توحید و اسماء و صفات متفکران وهابی چیز جدیدی ارائه نداده و با سایر مسلمین مشترکند و بیان آنان شبیه بیان شیعه در تعریف توحید ذاتی و صفاتی است و نیز خود متفکران وابی در حول آن سخنی نرانده و چندان بحثی نکردهاند و حتی در یک مورد هم کسی را در این زمینه متهم به شرک نکردهاند، برخلاف دو قسم دیگر لذا ما در این جهت دیگر اطالة کلام نمیکنیم.
2. توحید ربوبی
این قسم از توحید همان توحید افعالی میتواند باشد زیرا توحید ربوبی دارای دایره وسیعی در نزد وهابیان است چرا که هم خلق و هم تدبیر را شامل است. در توحید ربوبی وهابیان تأکید بر وحدت خالق و مربّی و مدبّر شؤون عالم دارند. توحید ربوبی عبارت دانسته شده از اقرار و ایمان به افعال پروردگار و اینکه فقط او مدبّر شؤون عالم دارند. توحید ربوبی عبارت دانسته شده از اقرار و ایمان به افعال پروردگار و اینکه فقط او مدبّر عالم است و متصرف در احوال شؤون جهان و اوست که میبخشد و می گیرد و میمیراند و زنده میکند و خلاصه او بر هر چیزی قادر است. همانطوریکه میبینید مبنای وهابیان در توحید ربوبی دقیقاً همان مبنای شیعه در تحلیل توحید افعالی و ربوبی است. هر دو معتقدند مراد از وحید ربوبی این است که تنها موجودی که مستقلاً می تواند در شؤون عالم دخل و تصرّف نماید خداست و سایر موجودات مخلوق او هستند و باذن او تصرف در امور میکنند، و نیز هر دو اعتقاد به تفویض را شرک میشمارند و معتقدند که اعتقاد به استقلال انسان در افعال اختیاری خود آنگونه معتزله میگویند نوعی شرک ربوبی محدود[7] است و هر دو توجیهات دیگری در باب اختیار انسان قائل شدهاند اگرچه وهابیان نظر دقیق شیعه را در تحلیل مسئله هرگز نداشتهاند.[8] در هر حال چون بحث ما در ارتباط با اراده نیست بیش از این در آن مورد سخن نمیگوئیم. ما مدعای خود را در تعریف و تحلیل توحید ربوبی از دیدگاه وهابیت با شواهد زیر تأیید میکنیم:
- «توحید الربوبیه: بأن یعتقد العبدان الله هنو الرّبّ المتفرّد بالخلق و الرزق و التدبیر الذی ربّی جمیع الخلق بالنعم و ربّی خواصّ خلقه و هم الانبیائ و اتباعهم بالعقائد الصحیحة...»[9] «توحید ربوبی عبارت است از اعتقاد به یگانگی پروردگار در خالقیه و رازقیه و تدبیر پروردگاری که تربیت کرد جمیع مخلوقین را با دادن نعمتها بدانها و تربیت کرد خواص مخلوقین یعنی انبیاء و تابعین آنهارا با عقاید صحیح و...»
- «ان اعتقد انّها هی الدافعه الرافعة فهذا الشرک الاکبر وهو شرکٌ فی الربوبیّة حیث اعتقد شریکاً مع الله فی الخلق والتدبیر و شرکٌ فی العبودیة حیث تألّه لذلک و علّق به قلبه و أن اعتقد أنّ الله هو الدافع... ولکن اعتقدها سبباً... هو من جملة وسائل الشرک.. وذلک نوع شرک»[10] «اگر معتقد شود که انگشتر دافع بلایار مضرات است این شرک اکبر و شرک ربوبی است چرا که با خداوند شریکی در خلق قائل شده... و اگر خدا را دافع بلایا بداند و انگشتر را سببی از اسباب (که خدا جعل کرده) این از جمله وسائل شرک است و این نوعی شرک است»
نویسنده در این بیان خود در تحقق شرک ربوبی قصد فاعلیه استقلالی برای شیء ایی را لازم دانسته در حالی که برای تحقق نوع دیگری از شرک چنین چیزی را لازم نمیداند.
نزاع صغروی در شرک ربوبی
تنها بحثی که بین شیعه و وهابیت در مورد شرک ربوبی جریان دارد بحث صغروری در آن است، چرا که در بسیاری از موارد که وهابیت سایر مسلمین را متهم به شرک عبودی میکند قائل به تحقق شرک ربوبی نیز هست بدین معنی که وهابیت و تشیّع در عین اتفاق بر یک مبنای واحد در تفسیر ربوبیت و توحید ربوبی در مصداقیابی برای این کلی در مورد برخی از اعمال اختلاف نظر دارند یعنی وهابیت قائل به تحقق کلی شرک ربوبی در برخی موارد است ولی شیعه آن را منتفی میداند. بنباز میگوید: «دو تعتقد انّه له سراً یتصرّف به فی الکون فیعطی من یشاء و یمنع من یشاء کما یعتقده بعض الجهله فی بعض من یسمّونهم بالاولیاء و هذا شرک فی الربوبیة اعظم من شرک عباد الاوثان».[11] «اعتقاد به اینکه میت نهانی دارد که میتواند در آن سقع تصرف در کون کند و هر کس را بخواهد بدهد یا منع کند چنانکه بعضی نادانان در مورد برخی از اشخاص مینامندشان معتقند، شرک ربوبی و اعظم از شرک بتپرستان است»
توجه به این نکته ضروری است که دلیل خلط مصداقی در نزد وهابیان این امر بود که در نزد آنان بکار بردن این جملات که فلان یتصرّف فی الکون یا فلانٌ یعلم الغیب ظهور در استقلال از خدا دارد. این امر نه تنها در بین وهابیان شایع است بلکه در بین تمام اهل سنت از صدر اسلام تاکنون متداول میباشد. شما اگر در زندگانی امیر مومنان علی علیه السلام مطالعه کنید می بینید برخی اوقات هنگامی که حضرت سخنی درباره آینده کسی یا چیزی غیبی بزبان مبارک میآوردند، در مقابل، اشخاصی که واقعیت امامت را نیافته بودند به ایشان میگویند آیا ادعای علم غیب میکنی! و خلاصه از این عمل حضرت برداشت ادعای الوهیت میکردند و حضرت چون میدانستند که اصطلاح علم غیب ظاهر در خصیصه الوهی است لذا فوراً میگفتند «بل تَعَلُّمٌ من الله» و با این سخن سعی میکردند که بار منفی ادعای علم غیب را کاملاً از بین ببرند. در زمان حاضر نیز هنگامیکه سخن از شفای مریضی یا امثال این کرامت بدست معصومین علیهم السلام رانده میشود وهابیت با بهرهگیری از چنان شاکله ذهنی که ذکرش بمیان آمد شیعه را متهم به شرک ربوبی میکند. روی این جهت میتوان نزاع صغروی حول شرک ربوبی را صرفاً یک خلط مبحث نامید و آن را نتیجه کجفهمی واضح وهابیت که ناشی از زمینه فکری اهل سنت میباشد دانست.
وهابیت و نزاع در شرک ربوبی
گفته شد که در شرک ربوبی نزاع مهمی صورت نگرفته بلکه صرفاً در خصوص برخی از اعمال مسلمین بالاخص شیعه از سوی وهابیت کج فهمیهائی صورت گرفته اما بطور کلی میتوان مدعی شد که هر 2 طرف در تحلیل توحید و شرک ربوبی مشترک و متفقند. حتی وهابیان در بسیاری موارد تصریح به این امر کردهاند که سایر مسلمین غیر وهابی معتقد به توحید ربوبی هستند وحتی این اعتقاد را در مورد مشرکین عصر جاهلی توسعه دادهاند!!
«فتوحید الربوبیة أقرّبه المشرکون و لم ینکروه لکنهم لم یدخلوا به فی الاسلام لانهم لم یخصّوا الله بالعبادة»[12] «توحید ربوبی مورد اقرار مشرکین بود و آن را انکار نمیکردند اما بدلیل شرک در عبادت داخل اسلام نشدند»
«وهذا النوع الثالث وهو توحید العبادة... و هو الذی انکره المشرکون الاولون وینکره المشرکون الیوم ولایؤمنون به»[13] «نوع سوم توحید در عبادت است که مورد انکار مشرکین عصر جاهلی و مشرکین امروز است»[14] این بیانات صریح در تخصیص نزاع به شرک عبادی است ولکن همانطوریکه کمی پیش یاد شد وهابیت در اثر فهم نادرستش از کلام مردم عامی آنان را در برخی مواضع متهم به شرک ربوبی کرده است. چنانکه شیخ عبدالرحمن پس از اینکه در باب تبیین نوع شرک مشرکین میگوید «مشترکین بتها را در خلق و تدبیر همسان خدا ندانستند بلکه آنان را در محبت و تعظیم کنار خدا قرار دادند»[15] در کتاب دیگرش بنام قوة العیون میگوید «وقد وقع الشرک فی الربوبیة ایضاً فی کثیر من الخاصة والعامة فی آخر هذه الأمّة فاعتقدوا ان لهذه الأموات تصرفاً فی الکون و نحو ذلک»[16]
عباراتی نظیر این مورد مذکور در تألیفات وهابیان ممکن است بکرّات مشاهده شود ولی همانگونه که گفته شد در وراء این نزاع صغروی چیزی جز یک خلط موردی نهفته نیست و شیعه ووهابی متفقند که نزاع مهم و کبروی بر سر مسئله توحید عبادی است و ما این امر را با آوردن شواهدی از کلمات وهابیان که تصریح به احضار نزاع کبروی در توحید عبادی داشت ثابت کردیم. وهابیان به حدی در این امر جلو رفته بودند که اصطلاح شرک اکبر را در مورد آنچه که از دیدگاه آنان شرک عبادی شناخته میشد بکار میبردند. «امّا الشرک الاکبر: هو ما یتضمّن صرف العبادة لغیر الله او بعضها...»[17] شرک اکبر عبارت است از آن چیزی که متضمّن انجام تمام یا برخی از اعمال عبادی برای غیر خدا باشد». این امر حتی در سخنان کسانی که از فرق اسلامی غیر حنبلی وهابی گرایشاتی بسوی وهابیت داشتند کاملا آشکار میباشد: «شرک اکبر آن است که مخلوقی مخلوق دیگر را عبادت و پرستش کند و شرک اصغر از اثبات افعال مختص به ذات خداوندی است به غیر او مثل اینکه غیر خدا را شافی بداند»[18]
از مطالبی که گذشت روشن شد که عمده جهتگیری مباحث مربوط به توحید و شرک که در منازعات بین وهابیت و سایر مسلمین جریان دارد مربوط به بخش توحید در عبادت است. محمد بنعبدالوهاب میگوید: ان التوحید الذی جحدوه هو توحید العبادة الذی یسمیه المشرکون فی زماننا الاعتقاد... و عرفت إنّ اقرارهم بتوحید اربوبیة لایدخلهم فی الاسلام و ان قصدهم الملائکة أو الانبیاء و الاولیاء یریدون شفاعتهم و التقرب الی الله ذلک هو الذی احل دمائهم و اموالهم»[19]
3. توحید در عبادت
توحید در عبادت به عنوان محور مباحث عقیدتی وهابیان است. در نزد آنان توحید در عبادت یک توحید عملی در طلب و اراده و قصد است، که مربوط به اعمال مسلمین میباشد به عبارت دیگر آن دسته از اعمال مسلمین که مصداق عنوان عبادت واقع میشود باید فقط در مقابل خدا و برای خدا و تقرب به خدا انجام شود، و اگر عملی عبادت خدا باشد و برای غیر خدا انجام شود این موجب تحقق شرک در عبادت است. خلاصه از دیدگاه وهابیت هر آنچه که به وسیله ان، بندگان بندگی و پرستش می کنند باید مختص به خدا باشد. اظهار بندگی و زبونی از طریق یک عملی که مصداق عبادت است. برای غیر خدا شرک در عبادت است. هر عملی جوارحی یا جوانحی که قرآن و یا سنت دالّ بر عبادی بودن آن باشند آن عمل فقط باید به گونهای انجام شود که یصدق انه عبادة الله ولو آن عمل در مقابل غیر خدا محقق شود. اما اگر در مقابل خدا باشد ولی عبادت برای خدا محسوب شود شرک اصغر یا ریاست و اگر در مقابل غیر خدا و برای غیر خدا باشد شرک اکبر و شرک در عبادت است. این یک بیان اجمالی از دیدگاه وهابیت در تحلیل توحید در عبادت است. از این بیان دو نکته به دست میآید 1ـ شرک عبادی اصلاً بر شرک ربوبی در اعتقاد توفقی ندارد 2ـ عبادت را باید به عنوان نوعی عمل که در شرع مقدس اسلام بر عبادی بودن آن و تحقق پرستش بوسیله آن تصریح شده تصور کرد و نه چیزی زائد بر آن. از این پس شروع به بیان تفصیلی دیدگاه وهابیت مینمائیم.
عبادت و توحید عبادی
اولین قدم در راه شناخت دیدگاه وهابیت در شرک عبودی بررسی تعاریف یا تحلیلات مندرج در تألیفات متفکران وهابی است. لذا ما در این قسمت اقدام به بررسی نظرات آنان مینمائیم. قبل از شروع در بیان تعاریف وهابیان از توحید عبادی ذکر دیدگاه آنان در مورد عبادت ضروری و لازم است چرا که نوع تعریفی که برای عبات میشود به طور کامل دخیل در معنا و مفهوم توحید عبادی است. در توضیح مطلب فوق می گوئیم که تمام تعاریف در مورد عبادت به دو دسته تقسیم میشود 1ـ تعاریفی که در تحقق عبادت عنصر اعتقاد به الوهیت و ربوبیت معبود را در تمام یا برخی از شؤون عالم ضروری و لازم میدانند.
تعاریفی که برای اعمال عبادی موضوعیة قائل شده و تحقق آنان رابا نهایت خشوع و خضوع به قصد تقرب کافی در تحقق عبادت میدانند. از نکات جالب در بحث توحید و شرک این است که هر دو دسته از تعاریف در میان وهابیت قائل دارند برخلاف شیعه و البته این امر در طی این فصل و فصل آینده کاملاً روشن خواهد شد. ما در توضیح هر رأی و نظری که از یک متفکر اعم از شیعه یا وهابی نقل خواهیم کرد مسلماً این نکته را روشن خواهیم کرد که تعریف ارائه شده از سوی آن متفکر داخل در کدام دسته میباشد. تأثیر این امر در تعیین جهت نزاع که آیا کبروی است یا صغروی کاملاً نمایان است. چرا که از دستهبندی تعاریف فوق چهار فرض پدید میآید:
1ـ تعریف وهابی داخل در دسته اول باشد در این صورت نزاع وی با متفکر شیعی اعم از اینکه مبنای شیعی در تعریف عبادت مبنای اول باشد یا دوم یک نزاع صغروی خواهد بود. چرا که تنهای راهی که وی می تواند اثبات شرک آمیز بودن اعمال مسلمین را از دیدگاه خودش بنماید این است که بگوید مسلمین در اعمال خود تا حدی ربوبیت و استقلال در مورد اموات قائلند، تنها در همین امر میتواند با شیعیان تعارض کند چرا که وی مبنائی که اخص از هر دو مبناست پذیرفته و البته خود ادعای مذکور نیز در اثبات شرک اعمال مسلمین از سوی وهابی متوقف بر نتیجه نزاع صغروی دیگری است که بعداً توضیح میدهیم.
2ـ تعریف وهابی در دسته دوم و بر طبق مبنای ثانی باشد. در اینصورت یا متفکر شیعی بر طبق مبنای اول مشی کرده یا بر طبق مبنای دوم در صورت نخست دو نزاع مهم بین دو فرقه جریان مییابد یکی نزاع کبروی بر سر اینکه کدامیک از این دو مبنی درست است؟ و ما در فصل چهارم خواهیم گفت که معیار در صحت یک مبنای در تعریف عبادت چیست؟ و یکی نزاع صغروی بر سر اینکه بر فرض قبول مبنای وهابیت آیا امر یا اذن الهی در مورد اعمال مسلمین در ارتباط با اولیاء خدا پس از مرگ هست تا بدین ترتیب با عمل مذکور تقرب بسوی ذات حق باشد یا خیر تا تقرب بسوی ذات خود میت یا سنگ و چوب باشد؟ با این بیان روشن شد که نزاع صغروی در فرض مذکور با نزاع صغروی در فرض سابق کاملاً متفاوت است. و اما در صورت دوم که مبنای متفکر شیعی مبنای دوم باشد و هر دو دسته بر مبنای واحد اتفاق کرده باشند در اینصورت فقط نزاع صغروی مذکور جریان دارد.
ما در مباحث آینده این فصل خواهیم گفت که آن دسته از متفکران وهابی که مبنای اول را اتخاذ کردهاند همچون ابوالاعلی مودودی بیشتر شرک آمیز خواندن اعمال را از این ناحیه دانستهاند که اعتقاد به علم غیب و تصرف در کون را برای اولیاء خدا همان اعتقاد به ربوبیت یا الوهیت محسوب داشتهاند و از این طریق وارد در جرگه وهابیان شدهاند و متفکرانی که مبنای دوم را اتخاذ کردهاند سعی کردهاند با نفی احادیث و سیرههای منقوله در تجویز اعمال خاص و ایراد ضعف و نقص در آنها به شرکآمیز بودن اعمال برسند. توضیح مطالب مطروحه در آینده بطور مفصل خواهد آمد. هم اکنون آغاز به طرح آراء متفکران و بانیان مشهور وهابی در زمینه تعریف عبادت میکنیم.
عبادت از دیدگاه ابنتیمیه
ابنتیمیه در مورد عبادت چنین بیان میدارد: «فان قیل فما الجامع لعبادة الله؟ قلت: طاعته بامتثال او امره و اجتناب نواهیه.»[20] «اگر گفته شود جامع برای عبادت خدا چیست؟ میگویم: طاعت خدا از طریق امتثال او امر و نواهیش»
«اگر سؤال شود که انواع عبادت کدامند؟ میگویم عبارتند از: دعا، استعانه، استغاثه، ذبخ، نذر، خوف، رجا، ...، محبة خشیة، ...، تأله، ...، تعظیمی که از خصایص الوهیت است»[21] «العبادة اصل معناها الذّل ایضاً یقال طریقٌ معبّد اذا کان مذلّلاً... لکن العبادة المأموربها تتضمّن معنی الذّلّ و معنی الحبّ فهی تتضمن غایة الذلّ لله تعالی بغایة المحبة له، فان آخر مراتب الحب هو التتیم»[22] عبادت در لغت به معنای ذلّ است... اما عبادت مصطلح متضمّن معنای ذلّ و حبّ است پس عبادت متضمن نهایت خضوع برای خدا و غایت محبت به اوست، و بالاترین مرحله دوست داشتن تتیم نام دارد»
با توجه به دو بیان مختلف ابنتیمیه در تعریف عبادت و با توجه به اینکه ابنتیمیه طاعة را بعنوان جامع برای ماهیت عبادت ذکر کرده و خشوع و خضوع را بعنوان مفاهیم ضمنی که جزء المفهوم هستند بکار برده، ما در طی مباحث آینده سعی می کنیم که وجود یک نوع تردد در ظاهر کلمات ابنتیمیه در تفسیر معنای عبادت را نشان دهیم. از کلمات ابنتیمیه 2گونه استظهار میتوان کرد 1ـ عبادت را خضوع به قصد طاعت معبود می دانند. 2ـ عبادت را نفس خضوع دانسته و طاعت معبود را نتیجه آن میدانند نظریه اول را در این بخش تقویت مینمائیم و سپس پس از ذکر محمد بنعبدالوهاب نظریه دوم را بعنوان استدراکی بر مطالب گذشته ذکر نموده و بعنوان نظریه مختار ابنتیمیه و محمد بنعبدالوهاب معرفی میکنیم.
ربوبیت تشریعی و عبادت در نزد ابنتیمیه
مقدمتاً باید گفت که آنطور که از ظاهر برخی عبارات ابنتیمیه استفاده میشود نفس عمل عبادت خدا نیست بلکه طاعتی که همراه با اتیان عمل عبادی صورت میگیرد سبب تحقق عبادت است پس اگر خدا امر به صله رحم کند نه تنها امتثال امر خدا مقرّب است بلکه اظهار طاعت و انقیاد از مولا نیز عبادت خداست. طاعت خدا هم به امتثال امر بصلاة حاصل است و هم به امتثال امر به صله رحم یا کسب معاش. به عبارت دیگر از دیدگاه ابن تیمیه هر عملی که در آن قصد قربت از طریق امتثال امر خدا باشد، آن عمل حتماً عبادت است آن هم از جهت طاعت بودن آن برای امر خدا. با این توضیحات شاید ما به این تیجه برسیم که هسته مرکزی در عبادت از دیدگاه ابنتیمیه عبارت است از تقرب از طریق طاعت بامتثال امر الهی. که در این امر نوع عمل دخیل نیست اگرچه برخی از اعمال اگر بطور جدّ و از روی عقل اتیان شوند همیشه فقط دارای یک جنبه هستند و آنهم جنبه مقرّبیت از طریق طاعت مانند صلاة و برخی از اعمال جنبه عبودیة در آنها بسیار بارز است نسبة به سایر جنبهها مثل دعای خاشعانه و متضرعانه. این تفسیر اول در مورد تعریف ابنتیمیة از عبادت بود حال ببینیم که آیا تعریف ابنتیمیه براساس این تفسیر در کدامیک از مبانی فکری در تحلیل عبادت جای میگیرد؟ براساس این تفسیر میتوان گفت از واژه قصد طاعت در نزد ابنتیمیه عنصر اعتقاد به طاعت محض که ملازم با اعتقاد به حاکمیت و مشرّعیت مطاع است مراد میباشد که در اینصورت این طاعت یکنوع طاعتی در عرض طاعة الله میباشد نه طاعتی در طول طاعت خدا مثل طاعت از رسول خدا(ص) لذا اطاعت اینچنانی مستلزم تصور استقلا مطاع ولو صرفاً در تشریع و تقنین و صدور اوامر است و این اعتقاد نوعی اعتقاد به ربوبیت میباشد چنانکه در فصل بعد در توضیح اقسام توحید از دیدگاه شیعه خواهد آمد. پس روی این بیان میتوان مدّعی شد که ابنتیمیه مبنای اول را اتخاذ کرده.
ممکن است گفته شود اگر ابنتیمیه طاعت را عنصر و هسته مرکزی عبادت شمرده پس میبایستی عبادت مشرکین در ارتباط با احجار و اصنام و خورشید و ماه همگی عبادت شیطان و هوی و هوس باشد نه عبادت آنچه ذکر شد. می گوئیم این سخن کاملاً صحیح است لذا خود ابنتیمیه روی آن پافشار نموده و گفته است که: «فان کان مشرکاً یعبد الکواکب و الأوثان... تکون عبادته فی الحقیقه للشیطان»[23] اگر مشرکی عبادت میکند ستارگان و بتها را عبادتش در حقیقة برای شیطان است. و بلکه ابنتیمیه معتقد است اعمال شرکآمیز مشرک حتی در حقیقت در مقابل خود شیطان میباشد نه در مقابل بت یا کواکب و یا... «هرکس که سجده میکند برای خورشید و ماه و ستارگان او هنگامی که قصد سجده میکند شیطان مقارن خورشید و غیره میشود تا سجود وی برای آنها سجود برای خودش باشد و لذا شیطان متمثّل به صورت معبود مشرکین میشود»[24]
پس در نزد ابنتیمیه تعریف عبادت به طاعت بدین معنی است که عمل عبادی حاکی از طاعت معبود است به امتثال امر او یا نهی او، هرگاه این فرمانبرداری بسوی خدا جهت گرفته باشد توحید است ولی اگر بسوی غیر خدا جهتگیری کند شرک عبادی است، و چنین موردی تنها در صورتی تحقق مییابد که طاعت غیر در عرض طاعت خدا باشد نه در طول آن، بنابراین نفس عمل باید مأمور به خود خداوند نباشد و از این جا بحث روائی در مورد احادیث و اراده در مورد مثلاً توسل و غیره در نزد ابنتیمیه موضوعیت یافته و جنبه اساسی پیدا میکند.
ربوبیت تکوینی و عبادت از دیدگاه ابنتیمیه
گفته شد ابنتیمیه طاعت بامتثال اوامر و نواهی را محقّق عبادت میداند و در صورتی که این طاعت بامر خدا باشد حتی از ظاهر عمل نسبت به غیر انجام شود در اینصورت آن عمل عبادت خدا میباشد. در این تحلیل هیچ جایی برای دخالت اعتقاد به ربوبیت در تکوین، در تحقق مصداق عبادت باقی نمیماند. به عبارت دیگر اگر موردی یافت شود که یک عمل عبادی که حاکی از طاعت غیر خدا است محقق شود ولو عامل اعتقاد به ربوبیت یا الوهیت آن غیر در تکوین نداشته باشد چنان عملی از نظر ابنتیمیه عبادت است و به علت جهتگیری آن بسوی غیر خدا شرک عبادی است. با این بیان روشن شد که مبنای ابنتیمیه قسمی خاص از مصادیق مبنای اول که در دستهبندی تعاریف ذکر شد میباشد که در آن تا حدودی اعتقاد به ربوبیت تشریعی اخذ شده منتهی سؤالی که باقی میماند اینست که در سجود در قبال خورشید و اقلاک و سنگ ها و بت ها و... چگونه طاعت بامتثال امر معنی پیدا میکند؟ در اینجا سه احتمال را در مورد ابنتیمیه میتوان داد:
1. طاعت نسبت به امر شیطان و خواسته شیطان و نفس شیطانی صورت گرفته
2. اوامر و نواهی خورشید و غیره توسط کاهنان که بعنوان سخنگویان و نمایندگان خدایانی چون بتها، در اذهان مشرکین جاهل هستند طرح میگردد فلذا مناسک و ذبائح و اعمالی که به دستور کاهنان توسط مشرکین غافل جاهل صورت می گیرد طاعت بت است چرا که اهمیتی که به کاهن میدهند بواسطه عظمتی است که برای بت قائل هستند.
3ـ در اینگونه موارد در ابتدا عمل عبادی بعنوان طاعت از مرد نیکوکار پس از مرگ وی برایش انجام میشد بتصور اینکه وی امر بدین کارها کرده و چون این گونه طاعت بسوی خود میت جهت یافته بود شرک بود که پس از مرور زمان تمثال و بتی بعنوان تجلّی آن میت ساخته شد و همان کارهای شرکآمیز نسبت به او انجام گرفت.
در پایان ما میتوانیم این نتیجه را از کلام ابنتیمیه بگیریم که عبادت موقعی عبادت خدا محسوب است که در آن اصاله به خدا داده شود اما هرگاه یک عمل عبادی در مقابل غیر انجام شود و در عین حال به آن غیر هم اصالت دهد در اینصورت اصطلاحاً عبادت غیر محسوب میشود و مراد از اصالت، اصالت در تقرب و یا طاعة میباشد، یعنی تقرب به خود غیر و طاعت ذات بما هو هو منظور باشد و برای آن غیرشأن، منزلتی در تشریع و یا ارزشهای معنوی فرض شود که تقرب به آن و طاعت آن بدون توجه به شأن خدا و معنی پیدا کند.
عبادت از دیدگاه محمّد بنعبدالوهاب
نخستین تحلیلی که درباره کلمات ابنتیمیه سابقاً ذکرش مفصلاً بمیان آمد و نیز استدراکی که بعداً نسبت به تعریف عبادت از دیدگاه ابنتیمیه خواد شد هر دو در مورد محمد بنعبدالوهاب نیز صادقند. وی در برخی کلمات خود در تعریف عبادت چنین گفته: «فان کان لایعرف العبادة ولا انواعها فبینها له بقولک: قال تعالی: ادعواربّکم تضرّعاً و خفیةً انّه لایحبّ المعتدین فاذا اعلمته بهذا فقل له: هل علمت هذا عبادة الله؟ فلا بدّ ان یقول نعم و الدعائ مخّ العبادة، فقل له اذا اقررت انها عبادة و دعوت الله ثم دعوت فی ذلک احاجة نبیاً او غیره هل اشرکت فی عبادة الله غیره؟ فلا بدّ ان یقول نعم»[25]
اگر معنای عبادت و انواع آن را نمی داند پس بدو تبیین کن بدین نحو که خدا فرموده «فرا خوانید پروردگارتان را در جال ترس و تضرع همانا او دوست ندارد تجاوزکاران را» سپس بگو به او که آیا دعا عبادت است؟ لاجرم میگوید بلی دعا مخ عبادت است سپس بگو حال اگر دعا کنی خدا را در حاجتی و سپس دعا کنی نبی را در آن حاجت آیا با خدا شریک قرار دادهای غیرش را؟ لاجرم میگوید بلی.
در جائی دیگر محمد بنعبدالوهاب در تأکید بر سخن قبلی مطالبی میگوید که خلاصهاش چنین است «اگر شخص مشرک در عصر حاضر بخواهد بگوید من عبادت نمیکنم نبی یا غیره را و مشرکین عصر جاهلی عبادت بتها میکردند در جوابش گفته میشود که معنی عبادت بت این نیست که شخص به خالقیة و رازقیة و مدبّریة بت معتقد باشد بلکه بدین معنی است که کسی قصد و توجه خود را معطوف به چوب یا سنگ نموده و برای آنها ذبح کند و بگوید اینها مقرّ ما به خدا هستند و خداوند به برکت اینها از ما دفع ضرر نموده و به ما نفع میرساند»[26] در جائی دیگر میگوید که «توحید ربوبیت فعل رب است مثل خلق و رزق و غیره و توحید اوهیة فعل عبد است مثل دا و خوف و رجا[27] و...»
از مجموعه سخنانی که در این قسمت از محمد بنعبدالوهاب ارائه شد چنین بدست میآید که وی در تحقق عبادت نفس فعل را دخیل میداند و قائل به تمایز اعتقاد در توحید ربوبی از عمل در توحید عبادی است یعنی ولو فرد معتقد به هیچگونه ربوبیتی در حق معبود خود نباشد انجام عملی که عبادت خدا محسوب است باز هم شرک عبودیّ است پس در اینصورت وی مبنای دوم را اتخاذ کرده. اما باز ما در کلمات وی به سخنانی برخورد میکنیم که موضعی نظیر موضوع ابنتیمیه اختیار کرده و حتی در مواردی ربوبیت تکوینی را نیز به ظاهر دخیل عبارت دانسته وی در جائی میگوید: «فان قیل: فما الجامع لعباده الله وحده؟ قلت طاعته بامتثال اوامره و اجتناب نواهیه»[28] این بیان عین همان تعریفی است که ابنتیمیه ارائه داده بود. یا در جائی دیگر می گوید «فان الرب والاله هو الذی له الحکم القدری و الحکم الشرعی و الحکم الجزائی وهو الذی یؤلّه و یعبد وحده لاشریک له ون یطاع طاعه مطلقة»[29] «رب و اله کسی است که حاکمیت در قدر و شرع و جزا دارد و اوست که پرستش شد و شریکی ندارد و مطلقاً مطاع است»
پس ایشان در معنای اله حاکمیت و مطاع مطلق بودن را داخل کرده لهذا در تفسیر لا اله الاالله که وی آن را دال بر توحید عبادی می داند بالطبع همان معنی را دخیل میداند پس در تحقق عبادت فرض اعتقاد به حاکمیت و صاحب اختیار بودن معبود در نزد محمد بنعبدالوهاب موضوعیت دارند. اما ما با بررسی دقیق آرائ محمد بنعبدالوهاب میتوانیم به یک نتیجه قاطع برسیم و آن اینکه عبادت عملی است که یک نوع دلبستگی و توجه و تعلّق تام قلبی را نسبت به معبود نشان می دهد. از دیدگاه محمد بنعبدالوهاب عمل عبادی در هر صورت و همراه با هر عقیده ای که باشد (اعتقاد به ربوبیت یا عدم ربوبیت) حاکی از دلبستگی تامّ عابد است و یکنوع جذب و کششی را از سوی معبود نشان میدهد در این دلبستگی، معبود در تصور عابد اصالت دارد و تنها او مراد عابد است در اینکه یک عمل عبادی حاکی از دلبستگی تام قلبی نسبت به چه کسی است؟ وی معتقد است نسبت به آن کسی که به حکم او و به انگیزه خواست وی و طاعت از امر وی عمل صورت گرفته یعنی بخاطر حّب و علاقه قلبی شدید به او این عمل صورت گرفته و در نتیچه اگر بامر خدا یک عمل عبادی در ارتباط با سنگ یا غیر آن انجام شود در اینجا باز آن عمل عبادت است اما عبادت خدا ولی در غیر اینصورت انجام عمل عبادی در مقابل غیر، حاکی از تعلّق قلبی به غیر است، لذا وی در مورد استلام حجرالاسود در عین پذیرش عبادی بودن آن عمل، میگوید: «وامّا استلام الحجر الاسود و تقبیله و استلام الرکن الیمانی من الکعبة المشرّفه فهذا عبودیة لله فهو روح التعبّد؛[30] و اما دست مالیدن به سنگ حجرالاسود و بوسیدن آن و نیز دست مالیدن به رکن یمانی کعبه شریف عبودیت و تعظیم خدا است و روح بندگی است»
در اینجا ما برای تأیید نتیجهگیری خود از قول محمد بنعبدالوهاب برخی عباراتی را که صریح در نکته فوق است میآوریم.[31]
کسانی را که اهل شرک در زمان حاضر به عنوان واسطه میانگارند همان کسانی هستند که مشرکین جاهلی آلهه مینامیدند و الله همان واسطه است و لااله الاالله نفی واسطه است» در این بیان محمد بنعبدالوهاب تأکید دارد که ربوبیت بایّ نحو دخیل در تعریف عبادت نمیباشد. «و شرک فی العبودیة حیث تألّه لذلک و علّق به قلبه طعماً و رجاءً لنفعه»[32] دست کردن انگشتر شرک عبودی است زیرا مجذوب و وابسته بدان شده و علقه قلبی بدان یافته برجاء رسیدن به نفع آن»
استدراکی در دیدگاه ابنتیمیه و محمدبنعبدالوهاب
ما از بررسی نقطه نظرات متفرق و متشتت ابنتیمیه و ابنعبدالوهاب در صفحات قبل بدین نتیجه رسیدیم که هر 2 در تصور خود از عبادت دو نکته اساسی را مورد نظر قرار دادند 1ـ مسئله طاعت 2ـ مسئله تقرب و تعلّق قلبی
ما با توجه به اینکه در کلام اسلامی طاعت مطلق و مستقل از غیر خدا بعنوان نوعی شرک شناخته شده و با توجّه به این نکته که مسئله محبت قلبی و تقرب و امثال ذلک عناوین مترادف با همان خشوع و خضوع و یا ملازم با آن هستند این نتیجه را میگیریم که از دیدگاه آنان هم طاعت از غیر خدا شرک است که ممکن است در اعمال عبادی برخی افراد نسبت به غیر خدا تجلّی پیدا کند. و هم خشوع و خضوع تام و کاملی که حاکی از محبت و تعلق تام قلبی به غیر خدا است شرک میباشد. و هیچگونه جمعی بین این دو مورد در ارتباط با شرکآمیز خواندن اعمال مسلمین در کلمات آن امکان پذیر نیست و احتمالاتی که قبلاً در مورد ابنتیمیه داده شده بسیار ضعیف است.[33] پس از دیدگاه آنان عبادت به دو گونه محقق میشود 1ـ از طریق طاعت 2ـ از ریق خشوع و خضوعی که منتهی به تعلق قلبی به معبود شود بر مبنای مورد دوم اعمال مسلمین را شرک دانستهاند. روی این مبنی ما معتقدیم بانیان وهابیت هر دو مبنای موجود در عبادت را موجد مصادیق عبادت میدانند اگرچه قسمت اهمّ اتهام های واهی خود را بر مبنای دوم یعنی تعریف عبادت بدون دخالت هیچ قسمی از اقسام اعتقاد به ربوبیت، بنا ساختهاند. تأیید سخن ما از تعاریفی که بعضی از بزرگان متأخر وهابیت کردهاند بدست میآید. مثلاً سید محمود آلوسی در تعریف عبادت میگوید: «عبادت آخرین درجه خضوع بوده و به معنی اطاعت نیز استعمال میشود مثل الّا تعبدوا الشیطان و در دعا نیز استعمال شده است «انّ الذین استکبروا عن عبادتی».[34] یا مثلاً لو الاعلی مودودی مواردی سه گانه برای استعمال عبادت در قرآن بیان میکند وی بر این اساس سه تعریف برای این واژه ارائه داده و متذکّر میشود که در بعضی از آیات هر سه مورد جمع شده و واژه عبادت بمعنای جامع استعمال میشود او این سه مورد را عبودیت و اطاعت و تأله میداند و در تعریف آنها میگوید.
«عبودیت اعتراف و اذعان به بزرگی و غلبه کسی را گویند که انسان در برابر او هیچگونه مقاومت و نافرمانی نداشته باشد و تسلیم او باشد. اطاعت: امتثال اوامر و نواهی مولاست آن چنان که وظیفه عبد بودن اقتضا میکند. تألّه: یعنی علاوه بر دو عنصر قبل اعتراف قبلی به بزرگی شأن معبود همراه با احساس شکر و سپاس در برابر نعمتها و انجام آخرین درجه تمجید و تعظیم در برابر اوست»[35] خود ابن تیمیه نیز در جائی دیگر از کتاب مجموعة التوحید میگوید: عبادتی که بدان امر شده مفهوماً متضمّن نهایت درجه تذلّل در پیشگاه خداوند و بالاترین مرتبه محّبت نسبت به اوست.
هم چنین ابنقیم جوزیه که شاگرد ابنتیمیه است و شارح افکار وی میباشد در تعریف عبادت محبت و خضوع را ملاک قرار داده و میگوید: «العبادة توحید المحبة مع خضوع القلب و الجوارح فمن احب شیئاً و خضع له فقد تعبد قلبه له فلاتکون المحبة المنفردة عن الخضوع عبادة ولا الخضوع بلا محبه عبادة فالمحبة والخضوع رکنان للعبادة»[36] عبادت محبت با خضوع قلب و جوارح است پس هر کس دوست داشته باشد چیزی را و خضوع کند برای او پس قلبش برای او تعبد و بندگی کرده و پس محبت خالی از خضوع و خضوع خالی از محبت عبادت نستند و محبت و خضوع 2 رکن برای عبادت هستند»
از تمام این مطالب مابه این نتیجه میرسیم که از دیدگاه ابنتیمیه و ابنعبدالوهاب و اتباع اینها فقط ایت و نهایت خضوع و خشوع همراه با محبت شدید قلبی ابنتیمیه از آن به «تتیّم»[37] تعبیر کرده پدید آورنده عبادت هستند و اعتقاد به ربوبیت حتی ربوبیت در تشریع بعنوان مقوم عبادت حساب نشده منتهی این سؤال پیش میآید که پس از چه جهت در کلام ابنتیمیه طاعت به عنوان جامع عبادت شناخته شد و یا عبادت صرفاً متضمّن خشوع و خضوع توأم با حبّ دانسته شد؟ در جواب این مطلب به نظر میرسد که اگرچه قبل از تحقق عبادت نیازی به اعتقاد به ربوبیت ولو تشریعی در مورد معبود نیست، لیکن وقتی حبّ تام و ذلّ تام نسبت به موجودی در قلب و جوارح فردی پدیدار گشت این امر مسلماً یا متضمّن طاعة و انقیاد از محبوب است و یا منتهی به آن و به هرحال طاعت و انقیاد در درون غایت حب و ذلّ نهفته است. علاوه بر اینکه خضوع مصداق حقیقی و دقیق آن طاعت است. با توجه به این نکته و با توجه به این جهت که طاعت (که لازم بیّن حب تامّ است) مفهوماً از حبّ تام و یا ذلّ تام اصرح و ابلغ است،[38] ابنتیمیه سعی کرده که عبادت را به طاعت تفسیر کند. أبیبطین[39] در مورد تعارض موجود در سخنان هم کیشان خود چنین گفته: «وَمَن عرفها بالحب مع الخضوع فلانّ الحبّ التام مع الذلّ اتامّ یتضمّن طاعته المحبوب والانقیاد له و الخضوع لمحبوبه»[40] «هرکس عبادت را به حب توأم با خضوع تعریف کرده این بدان جهت است که حب و تذلّل تام متضمّن طاعت از محبوب و انقیاد برای او و خضوع برای اوست»
پس روشن شد که طاعة به عنوان مقوّم و یا شرط لازم قبل از تحقق عبادت تحت عنوان ربوبیت تشریعی ملحوظ متقدسین وهابی نمیباشد آن گونه که در بیان دیدگاه ابنتیمیه احتمال داده شده. بدین ترتیب ما تا بدینجا به یک تلفیقی در اقوام متعارض متقدمین وهابیت و بلکه کلمات متشتت هرکدام از آنها رسیدیم. برهمین وجه جمع مذکور عده زیادی از متفکران وهابی مشی کردهاند که نام عدهای از آنها همچون آلوسی برده شد و نیز از جمله آنها میتوان از بنباز که شخصیت معاصر وهابی است نام برد وی عبارت را اینگونه تعریف کرده است که: «حقیقت عبادت یگانه شمردن خداوند است در تمام آنچه که بندگان بدان عبادت میکنند بر وجه خضوع برای باری تعالی و رغبه به ذات او و رهبت با کمال حب به او و خواری در مقاب عظمت او»[41] هم چنین وی پس از ذکر تعریف ابنتیمیه برای عبادت میگوید: «وهذا یدل علی انّ العبادة تقضی الانقیاد التام الله تعالی امراً ونهیاً و اعتقاداً و قولاً و عملاً»[42] «و این بیان دال بر اینست که عبادت مقتضی انقیاد و سرسپردگی تام در مقابل خداوند متعال است در امر نهی و اعتقاد و گفتار عمل»؛ «فکل عبادة لله موافقة لشریعة تسمّی طعة و لیس کل طاعة بالنسبة الی غیر الله تسمّی عبادة بل فی ذلک تفصیل»[43] «هر عبادتی برای خدا در صورتی که بر طبق شریعت او باشد طاعت وی میباشد ولی هر طاعتی نسبت به غیر خدا عبادت نیست بلکه در این امر تفصیل باید قائل شد»
«اگر معنای لااله الاالله، لا رب الا الله میبود مشرکین منکر آن معنی نمیشدند چرا که آنان میدانستند خدا پروردگارشان و خالقشان است و طاعت او بر آنها واجب است ولی مع ذلک میخواستند بتها بپرستند بر وجه طلب شفاعت به سوی خدا و امید تقرّب به خدا»[44] در این جملات به خصوص بیان اخیر مسئله طاعت چیزی جدا از ماهیت عبادت دانسته شده و بدین ترتیب طاعت صرفاً بعنوان ثمره خضوع شناخته شده. و آنچه که سابقاً به عنوان استظهار اول تأیید شد مبنای مختار وهابیت[45] نیست این بیان محوریّت خشوع و خضوع و عدم محوریت طاعت را از دیدگاه ابنتیمیه و ابنعبدالوهاب و متحجّران تابع اینها اثبات میکند.
ما تاکنون بدین جا رسیدیم که مبنای دوم که همان محوریت خشوع و خضوع مطلق میباشد دستاویز بانیان فاسد وهابیت و پیروان منحرف آنان بوده در مقابل از این پس ما شما خواننده عزیز را به یک دودستگی و انشقاق و تزلزل فکری در خیل متفکران وهابی رهنمون میشویم و اثبات میکنیم که حتی خود وهابیان در ابتدای کار در مورد معنی و مفهوم آنچیزی که با تمسک بدان حربه فکری خود را تهیه دیده و اقدام به تکفیر مسلمین میکنند اتفاق ندارند و به این ترتیب شما را متوجه سستی این بنیان فکری میکنیم.
دودستگی متفکران وهابی در مبانی فکری
در مقدمه کتاب بیان شد که پس از افول حرکت وهابیان در قرن سیزدهم و استمرار ناقص آن در عصر حاضر در جزیرة العرب یک حرکت آرام و صلح آمیزی در خارج جزیرة العرب توسط بعضی از متمایلان به افکار وهابیت آغاز شد این عدّه که سعی داشتند در لواء روشنفکری بر اساس عقل و منظر پیش آیند، هرگز در حرکات فکری خود روش های تند ابنتیمیه و محمد ابنعبدالوهاب را دنبال نکردند بلکه سعی کردند که در عین طرفداری از حرکت وهابیت مجانی فکری درستی برای آن ترسیم کنند، روی این جهت ما میبینیم که از همان قدم اول در تعریف عبادت و توحید عبادی از سیره سلف خود فاصله یافتهاند.
دکتر یوسف قرضاوی درباره عبادت ارائه داده و گفته است: انّ الذی یمیز العبادة من غیرها من ألوان الخضوع و التذلّل لیس هو درجة الخضوع و الطلاعة کما یقولون اللغوتون الذین یرون العبادة هی اقصی الطاعة و الخضوع، وانّما ینظر الی منشأ هذا الخضوع و الأنقیاد فان کان منشأه و سببه امراً ظاهراً کالملک و القوّة و نحوهما فلایسمّی عبادةً و ان کان منشأه الاعتقاد بانّ للمعبود عظمته و قدرة فوق الادراک و الحسّ فهذا هو العبادة».[46] «ممیز عبادت از غیر عبادت که انواع خضوع و تذلل است درجه خضوع و طاعت نیست آنگونه که لغویون قائلند که عبادت نهایت طاعت و خضوع است بلکه توجه به منشأ خضوع و انقیاد می شود که اگر منشأش امری ظاهری همچون مال و قدرت باشد عبادت نیست ولی اگر منشأش اعقاد به عظمت و قدرت فوق تصوّر معبود باشد عبادت است»
در این بیان کاملاً روشن شده که نویسنده هم قائل است که درجهبندی خضوع فایدهای در تمایز عبادت ندارد و هم اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت مقوم عبادت است. والبته توجه به این نکته ضروری است که کلمه قدرت لایتناهی یا قدرت فوق تصور در نزد عامه بالخوص وهابیان ظهور در استقلال دارد فلذا ذکر اعتقاد به قدرت فوق تصور و حسّ کافی در فهم این نکته است که گوینده اعتقاد به ربوبیت را قصد کرده. بر همین مبنی ما ممکن است که ابوالأعلی مودودی را نیز هم مسلک و هم قدم با نویسنده بدانیم چرا که مودودی در زمینه عبادت قائل به لزوم وجود اعتقاد به تعالی وعلو و غلبه معبود در نزد عابد است[47] و مسلم است که این علو و غلبه یک تعالی و استیلای استقلالی است نه علو و غلبه ربطی و وابسته که تمام شؤون آن در کف اختیار موجودی برتر باشد. در همین زمینه شیخ محمد شلتوت شیخ جامعة الازهر میگوید که العبادة خضوع لایحد لعظمة لایحد» عبادت خضوع بینهایت برای عظمت بینهایت است و مسلماً عظمت لایتناهی همان اله و ربع متعال است بس پس «عظمة لایحدّ» بیانی دیگر از الوهیت و ربوبیت است.
نتیجه بحث در مورد دیدگاه وهابیت در تعریف عبادت
عبادت مسلماً نوعی خشوع و خضوع از عابد نسبت به معبود است منتهی وجه تمایز آن از سایر انواع خضوع چیست؟ در مورد تعیین جواب این سؤال دو مبنی وجود دارد که در میان متفکران وهابی هر دو مبنی مشاهده میشود آن دو مبنی در بیان ذیل خلاصه میشوند:
1ـ درجات خضوع متفاوت است، غایة درجات خضوع را عبادت میگویند.
2ـ خضوع توأم با اعتقاد به ربوبیت مخضوع له در تمام یا برخی از شؤون (ولو بسیار کوچک) بوجود آورنده عبادت است.
هر دو مبنی در میان متفکران وهابی قائل داشت که این ما را به دو نکته اساسی متوجه میگرداند:
1ـ وجود تزلزل عمیق فکری در مباحث انحرافی وهابیت: از متونی برخی متفکرین پذیرفتهاند که در میان مسلمین افرادی که اعمالی در ارتباط خدا پس از مرگ انجام میدهند همگی یا اکثراً اعتقاد به الوهیت و یا ربوبیت خدا متعال هیچ جزئی ندارند ولی مع ذلک معتقدند چون در تحقق عبادت خدا بتوسط چنین اعمالی اعتقاد به الوهیت و ربوبیت خدای متعال هیچ مدخلیتی ندارد لذا انجام آنها برای غیر خدا علاوه بر لغو بودن موجب شرک در عبادت است. از سوی دیگر عده ای از وهابیان پذیرفتهاند که در تحقق عبادت اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت مدخلیت دارد معتقدند این اعتقاد با تصوری که مسلمین غیر وهابی از اموات اولیاء خدا دارند حاصل است. این تعارض و تضاد فکری نشانگر ضعف درونی در مبانی عقیدتی نهضت وهابیت است.
2ـ نکته دوم که ما متوجه آن می شویم این است که ما در اظهارات متفکران وهابی در توجیه شرک آمیز بودن اعمال مسلمین در ارتباط با اولیاء خدا پس از مرگ همگی از یک روش پیروی نکرده بلکه از دو راه و دو گونه استدلال استفاده شده که قبول هر کردام موجه ابطال و طرد دیگری است.
توحید عبادی از دیدگاه وهابیت
پس از بررسی معنای عبادت در نزد وهابیان وارد بیان معنای توحید عبادی از دیدگاه آنان میشویم. توحید عبادی همانگونه که از ظواهر عنوان مشخص است به معنای یگانه دانستن خدا در عبادت میباشد. حال اگر عبادت را به غایه الخضوع تفسیر کنیم مراد این خواهد بود که محبت تام و خضوع تام فقط برای خداست. و اگر عبادت را به معنی خضوع و توأم با اعتقاد خاص بدانیم در این صورت توحید عبادی یعنی تنها خدا را با اعتقاد الوهیت و ربوبیت وی بایستی خضوع کرد. توجه به این نکته ضروری است که هم شیعه و هم وهابیت توحید عبادی را توحید عملی محسوب داشتهاند در مقابل توحید نظری. یعنی عبادت را که نوعی عمل جوارحی یا جوانحی مختص خدا دانستهاند، اگرچه در ویژگیهای این عمل هم بین شیعه و وهابی هم در درون خود وهابیت اختلاف نظر است. در هر صورت براساس مبانی متخذ در تعریف عبادت تحلیلی از سوی بانیان وهابیت و پیروان آنان ارائه شده که در آن تحلیل سخنی از الوهیت و ربوبیت به میان نیامده. معنی لااله الا الله این است که هیچ معبودی حقی نیست مگر خدا پس هر چه که پرستش شود غیر از خدا مانند انسان یا فرشته یا جن معبود باطل است.[48]
توحید عبادی این است که تمام زندگی فرد براساس دین خدا باشد و در سلوک و اعمالش تماماً قصد خضوع برای دین خدا داشته و از هر گونه هوا پرستی دوری کند پس هر کس که در بعض جوانب زندگی خود برای خدا خضوع میکند و در برخی برای مخلوقین خدا عابد و و بنده خدا نیست.[49] توحید خدا یگانه دانستن خداست در عبادت از روی باور و تصدیق و عمل، نه اینکه صرف کلام باشد. و باید همراه با اعتقاد به این باشد که غیر خدا باطل است و عبادت کنندگان غیر خدا مشرکند و از آنها میبایست برائت جست»[50]
«قسم دوم توحید در قصد و طلب است که عبارت است از یگانه انگاشتن خداوند متعال در قصد و طلب صلاه و صوم و سائر عبادات و فقط رضای او مورد نظر باشد در انجام این عمل و هم چنین است در صدقات و سایر اعمالی که بدانها تقرب به خدا جسته میشود که باید در همه فقط خدا مقصود باشد.»[51]
«اصل التوحید و روحه: اخلاص المحبة لله وحده و هی اصل التأله و التعبدله بل هی حقیقه العبادة ولایتم التوحید حتی تکمل محبة العبد لربه و تسبق محبتة جمیع المحاب و تغلبها»[52] «اساس توحید و روح آن اخلاص محبت برای خداوند است و همین معنی اساس تأله و تعبد برای خداست بلکه حقیقت عبادت است و توحید به حد کمال و تمام نمیرسد مگر اینکه محبت عبد به پروردگارش به کمال برسد و محبت او به پروردگارش از تمام دوستیها سبقت گرفته و بر آنها غالب شود»
محمد بن عبدالوهاب توحید در عبادت را دقیقاً عین همان توحید در حب تام و ذل و خضوع تام میداند و البته همان طور که بیان شد این امر نتیجه همان مبنائی است که سابقاً در مورد عبادت اتخاذ کرده بود و در جائی دیگر به طور خلاصه تمام اقسام توحید اینگونه بیان میشود که: «اصل التوحید اثبات ما اثبته الله لنفسه او اثبته له رسوله من الاسماء الحسنی و معرفة ما احتوت عیه من المعانی الجمیلة و التعبد لله بها و دعاوه بها»[53] «اساس توحید ثابت دانستن اسماء حسنی برای خداوند و شناخت معانی زیبای آن اسماء و بندگی بر خدا به آن اسماء الحسنی و دعا از خدا به سبب و واسطه آن اسماء»
همان گونه که بیان شد متفکرین وهابیت این امر را که عبادت نوعی خضوع و حبّ است پذیرفته اند و نیز متفقند که تمام خضوع ها عبادت نیستند و از آنجا که اکثراً با درجه بندی خضوع سعی در تمییز بین عبادت و غیر آن کردهاند توحید در عبادت را توحید در حبّ معنی میکنند و باز همان ابهامی که در مورد خود غایة الخضوع بود در مورد حبّ هم پیدا میشود چرا که آنان پذیرفتهاند که حب هم دارای اقسامی است و تنها یک قسم آن عبادت است. در هر حال توحید در حبّ تام و خضوع تام همان ابهامی که در معنای حب تام و خضوع تام موجود است بدنبال خود میکشد و ابهام موجود در معنای حبّ تام یا خضوع تام همان ابهامی است که در معنای کیفی و روان شناختی نهفته است که توضیح دقیق آن در فصل چهارم بع عنوان یک پاسخ به وهابیت خواهد آمد. و البته در مقابل این دیدگاه نخست وهابیان که دیدگاه اکثریت هم هست دیدگاه دیگر، دیدگاه وهابیان متأخر است که در نزد آنان توحید در عبادت به معنای توحید در خضوع در مقابل خدا با اعتقاد انه اله او ربّ یعنی فقط باید خدا را با اعتقاد ربوبیت او شدیداً مورد کرنش و خضوع قرار داده در این دیدگاه دیگر بین توحید عبادی و توحید ربوبی تلازم است یعنی هر کس عبادت غیر خدا کند حتماً غیر خدا را هم رب یا اله و لو بنحو جزئی دانسته، البته عکس آن صادق نیست. ما بدلیل اینکه این دیدگاه مطابق دیدگاه شیعه است توضیح آن را به فصل بعد موکول کرده و فقط نحوه ایراد اتهام به شرک بر مسلمین از سوی وهابیان معتقد به این مبنی را در پایان این فصل ذکر میکنیم. و لذا از این پس توجه خود را معطوف به دیدگاه وهابیان متقدم و نیز وهابیان فعلی مستقر در عربستان سعودی میکنیم، که این دیدگاه همان دیدگاه ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب است.
عنصر اصلی در تحقق شرک عبادی از دیدگاه وهابیت
با توجه به اینکه از این پس بناء ما بر پی گیری وهابیان که همان تابعان مقلّد ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب هستند میباشد لذا از این جهت میگوئیم در تحقق شرک عبادتی از دیدگاه وهابیت بایستی سه عنصر اساسی محقق شود اولاً بایستی شخص خشوع و خضوع در قلب یا جوارح وی تحقق بیابد ثانیاً بایستی این خضوع و محبت به حدّ غایت و نهایت خود برسد و ثالثاً میبایستی این خشوع و خضوع و محبت نسبت به غیر خدا باشد. دو عنصر اول کاملاً واضح میباشند، اما در توضیح عنصر سوم از دیدگاه وهابیت باید گفت از آنجا که وهابیان معتقد به محوریت محبت در تحقق عبادتند و نیز از آنجا که با امر خدا حتی میتوان به غیر خدا نهایت محبت را داشت لذا به این امر منتهی میشویم که در نزد وهابیان نبود اذن خدا و نیز اصالة دادن محبّ به محبوب در جهة غایة حب و خضوعش نسبت به او جزو ارکان شرک در عبادت محسوب میشوند. پس عنصر اصلی تحقق شرک در عبادت در نزد وهابیت جهت گیری خضوع و حب تام است. به عبارت دیگر در نزدیک وهابی که مهم است این است که ببیند آیا خضوع کامل و غایت حبّ ولو به صورت سلسله وار و طولی منتهی به خدای متعال میشود یا خیر؟ اگر بله که در این صورت هیچ منافاتی با توحید ندارد و اگر نه که منافی توحید در عبادت خواهد بود.
بررسی دلائل وهابیت بر مبنای مختارشان در تعریف عبادت و شرک عبادی
ما در این بخش سعی در بررسی ادله وهابیت در مورد مبنای مختارشان در باب تحلیل توحید عبادی میکنیم همان طور که ذکر شد اختلاف وهابیت با سایر مسلمین در مورد تحلیل توحید عبادی است و در سایر اقسام توحید از لحاظ مفهومی با هم متفقند اما در مورد توحید عبادی بانیان وهابیت و پیروان آنان تحلیلی در باب عبادت ارائه دادهاند که تبعات فکری و نیز عملی خشونت بار و تندی را داشت. ما تبعات و نتایج مباحث تحلیلی وهابیت در مورد توحید در عبادت را تحت عنوان بحث از ملاک صدق توحید و شرک در عبادت از دیدگاه وهابیت روشن کرد.
دلیل اول: فهم عرف عصر جاهلی از شرک عبادی
اولین دلیلی که وهابیان آن را به عنوان مستمسک خود بیان میکنند این است که معتقدند معنائی را که پیامبر(ص) از اطلاق واژه «مشرک در عبادت» در هنگام مواجهه با مشرکین قصد میکرد همان مفهوم خضوع مطلق و مانند اینها است یعنی فهم مشرکین از سخن پیامبر(ص) که میفرمودند غیر خدا را عبادت نکنید همین اندازه بود که غیر خدا را کرنش و خضوع نکنید نه اینکه غیر خدا را با اعتقاد ربّ او اله مورد کرنش قرار ندهید. به عبارت دیگر خطاب پیامبر و نهی او متوجه اعمال مشرکین نسبت به بت ها بود نه در مورد عقیده آنها چرا که آنان قبول داشتند که خدا خالق و ربّ جهان است و اوست که مدبر عالم میباشد ولی مع ذلک چون عبادت غیر خدا را میکردند پیامبر آنان را از این کار منع میکرد. پیامبر روی ا ین جهت که خضوع و حبّ تام نسبت به بتها و کرنش مقابل آنها موجب طاعت از آنها خواهد شد لذا آنان را از این عمل نهی میکرد. به عبارت دیگر پیامبر مسیر غلبه ظالمین بر افکار مظلومین و اعمال و کردار آنها را همان پرستش بتها میانگاشت، چرا که ظالمینی هم چون کاهنان و سرمایه داران زورمندی چون ابوجهلها و ابولهبها و ابوسفیانها خود را به عنوان سخنگویان بتها و نمایندگان مقرّب خدایان میانگاشتند و لذا محبت و عشق جاهلان نسبت به بتها که باعث دمیدن روحیه ذلّت و طاعت مطلق نسبت به بتها در روح عبادت کنندگان اصنام میگشت مردم را در حقیقت مطیع این زورمداران و انسانهای باطل و بدکار میکرد. و پیامبر با نهی مشرکین غافل از خضوع تام در برابر بتها میخواست با هدم کامل ریشه طاعت مطلق در برابر بتها آن مردم را از زیر یوغ ظالمان گمراه کننده بیرون کشیده و بدین ترتیب بنیان آداب و رسوم جاهلی نیز که توسط همان انسانهای زورگو و مفسد با استفاده از غفلت مردم بر آنها تحمیل شده بود بر هم زند.
وهابیت نتیجهای که از این بیان خواسته بگیرد این است که همان اعمالی که فرد را مهیا برای طاعت در برابر معبود میکرد که اگر بخواهیم این نتیجه را در یک جمله کوتاه بگوئیم چنین میشود: پرستش مساوی است با نهایت کرنش. ما ابتدا عباراتی از کتب وهابیت در بیان این استدلال آورده و سپس نقطه ضعف آن را بیان کرده و به تفصیل پاسخ آن را ذکر خواهیم کرد.
«ان عرب الجاهلیه هم اهل لغة القرآن الفصحاء فلایجهلون شیئاً من معنی التوحید الذی قرّره. اما هؤلاء الذین فشافیهم الیوم شرک العبادة فلیسوا من اهل ملکة هذه اللغة... و اذا کان مثل الفخر الرازی من اکبر ائمه متکلمهم و اصولییهم اخطلأ فی فهم معنی الأدله فی تفسیر قوله تعلی «یا موسی اجعل لنا ألها کما لهم آلهة» فما الظّن من علمائهم...»[54] «عرب عصر جاهلیه اهل لغت قرآن بوده و فصاحت داشتند لذا هیچ چیز از معنای ثابت توحید را نسبت بدان جاهل نبودند. اما این کسانی که شرک در عبادت در میانشان شایع شده است اینها دارای ملکه لغت قرآن نیستند. و صرفاً متدین به یکسری اصطلاحاتی می شوند که بعضی از آنها به بعضی دیگرا القا می کنند اعم از مصطلحات کلامی و عامی. وقتی که مثل فخر رازی[55] که از بزرگترین ائمه متکلمین و اصولیین در میان دیگران[56] است در تعریف إله در تفسیر این آیه از قرآن که خداوند در آن میفرماید «ای موسی برای ما خدائی هم چون خدایان آنان قرار بده» خطا کرده پس چه جای امیدواری نسبت به علمای پائینتر از او میباشد، آیا این امر بعید بعید و غریب خواهد بود که آنان ندانند که هر کس فرا خواند مردهای یا نیکوکار زندهای را در آنچه که فقط خدا در آن خوانده میشود یا طواف کند قبری را یا نذر کند برای آن شخص عبادت کننده آن قبر یا میت خواهد بود و او را إله خودش قرار داده؟؟!! پس عبادت در تمام اقسام ناشی از تأله قلب میباشد به سبب حب و خضوع و تذلّل»
در این بیان فوق نویسنده خواسته بگوید که فهم مشرکین از عبادت و توحید در عبادت مطابق فهم وی است. منتهی این نحوه استدلال دارای دو نکته ضعف اساسی است:
1ـ اولاً بنابراین استدلال اصل توحید یک اصل تعبّدی خواهد شد. که براساس معنای مراد پیامبر و مشرکین از کلمه عبادت، یک اصل بدست آورده شده در صورتی که اصول دین میبایستی قبل از اینکه با فهم عرف و اصول تعبّدی تأیید شود با اصول تعقلی ثابت شود این اشکال بر ادّله دیگر نیز وارد میباشد. توضیح اشکال در فصل چهارم خواهد بود.
2ـ ثانیاً بر فرض اینکه نهایت خشوع و خضوع و پدید آمدن حبّ تام قابل تصور باشد و ابهامی در آن نباشد، امری ساده و پوچ نیست که یک فرد بدون انگیزه نسبت به موجودی پیدا کند، بحث ما بر سر علت و انگیزه این حبّ و خضوع است شما بدون توجه به این امر بیتی میسرائید که مصراع اول آن نا پیدا است و میگوئید مشرکین غایت الخضوع و نهایت حب و تعظیم را نسبت به بتها داشتند و پیامبر اکرم(ص) آنها را از این کار نهی کرد. سوال این است که تا محبوب تقدس تام در اعتقاد محب نداشته باشد چگونه محب او را در نهایت حبّ در قلب خود جای دهد؟ تقرب خدایان کوچک به خدای بزرگ به کدامین سبب است؟ آیا نیاکان مشرکین که اعمالشان مورد استناد مشرکین عصر جاهلی بود هم چون عمر و بن لحیّ برای بتها تقدس قائل بودند؟
به عقیده ما دیدگاه مشرکین عصر جاهلی و نیز تصوری که پیامبر اکرم(ص) از عبادت و شرک عبادی داشتند دقیقاً مؤید دیدگاه شیعه است. توضیح مطلب به عنوان پاسخی به وهابیت خواهد آمد، ولی ما اجمالاً در تأیید ادعای خود همین را میگوئیم که بعضی از متمایلین به تفکر وهابیت در جائی ضمن اینکه همین استدلال اول را ذکر کردهاند، در هنگام تعریف عبادت نظری دیگر دادهاند به این عبارت توجه کنید: «زمانی که رسول اکرم(ص) فرمود قولوا لااله الاالله تلفحوا بگوئید خدائی نیست جز او تا رستگار شوید ـ مشرکین چون اهل زبان بودند هنگامی که این کلمه را شنیدند چون دیدند که اگر این سخن را بپذیرند باید از هر معبودی جز خدا بیزاری جویند و خضوع و تذلل احدی جز خدا نکنند و حاجت از غیر خدا نخواهند فریادشان بلند شد و گفتند «اجعل الالهه ألها واحدا»[57]
سپس همین نویسنده در تعریف عبادت مینویسد: «محقق سلف میگویند عبادت منتهای حبّ و دوستی با شدّت خضوع و غایت تذلّل و خواری در مقابل حق تعالی است. ولی این معنی را عاشقان مجازی نسبت به معشوق نیز دارند و نهایت دوستی و منتهی تذلل و خواری را از خود نشان میدهند پس آنچه میتوان تحقیق کرد چنان که بعضی از محققین گفتهاند معنی عبادت و پرستش آن است که با غایت محبت و دوستی و نهایت ذل و خواری در پیشگاه ربوبی اعتقاد و شعور داشته باشد به اینکه برای معبود حقیقی سلطنتی است غیبی و حکومتی است فوق اسباب و علل که با این سلطنت و قدرت تامّهاش بر نفع و ضرر و تغییر اسباب و خلق اسباب دیگر قادر است، مسبب الاسباب و آسان کننده مشکلات است»[58] [59]
دلیل دوم: وهابیت از طریق آیات قرآن
عامل دومی که وهابیان آن را مؤید و مثبت خود میپندارند تعداد زیادی از آیات قرآن است که در باب توحید و شرک در عبادت وارد شدهاند. تعداد آیاتی که درباره توحید و شرک میباشد در قرآن بسیار زیاد است که تفصیل آیات را ما به نحو زیبایی در کلام ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین مییابیم[60] در حال وهابیان به یکسری از آنها که ظاهرشان را موافق میانی خود میدیدند تمسّک جسته و خواستهاند که بدین ترتیب قرآن را دلیل بر مدّعای خود بیاورند. آیاتی که مورد استدلال آنان قرار میگیرد به دو بخش تقسیم میشود 1ـ آن بخش از آیاتی که حاکی از نفی اعتقاد به خالقیت و ربوبیت بتها در نزد مشرکین است 2ـ آن بخش از آیاتی که حاکی از وجود قصد تقرب در نیت مشرکین حین انجام اعمال عبادی و عبادت بتها میباشد. البته لازم به ذکر است که آیات دال بر توحید در عبادات تماماً مورد استدلال وهابیان قرار نمیگیرد چرا که بسیاری از آیات کاملاً ظهور در این امر دارد که مشرکی که عبادت بترا میکند انتظار نفع و دفع ضرر از بت را دارد و او را مالک امر یا شأن خاصی میداند که در این زمینه میشود به آیات زیادی اشاره نمود. مثلاً خداوند در سوره احقاف خطاب به مشرکین که خیال میکنند بتها به آنها خالق اند میگویند:
1- «قل أرأیتهم ما تدعون من دون الله ارونی ما ذا خلقوا من الارض ام لهم شرک فی السموات أیتونی بکتاب من قبل هذا و أثارة من علم ان کنتم صادقین و من أضل ممن یدعو من دون الله من لا یستجیب له الی یوم القیامة و هم عن دعائهم غافلون؛[61] به آنان بگو این معبودهائی را که غیر خدا پرستش میکنید به من نشان دهید چه چیزی از این زمین را آفریدهاند، یا شرکتی در خلق آسمانها داشتند؟»
2ـ «قل ادعوا الذین زعمتم من دونه فلا یملکون کشف الضرّ عنکم و لا تحویلا؛[62] بگو بخوانید آنانکه غیر از خدا گمانشان داشتید پس (خواهید دید) نمی توانند ضرری را از شما دور کرده و نه دگرگونی حاصل کنند.»
3ـ «الله الذی خلقکم ثم رزقکم ثم یمیتکم هل من شرکائکم من یفعل من ذلکم من شیء سبحانه و تعالی عما یشرکون؛[63] خدا آن کسی است که آفرید شما را سپس روزی را و سپس میراند و سپس شما را زنده میکند شریک قرار میدهید کسی هست که بتواند چنین کارهائی را انجام دهد.»
4ـ «خلق السماوات و الارض بالحق تعالی عما یشرکون؛[64] آسمان ها و زمین را بحق آفرید، او برتر است از آنکه همتایی برای او قرار دهید.»
5ـ «أانکم تکفرون بالذی خلق الارض فی یومین و تجعلون له انداداً ذلک رب العالمین؛[65] آیا شما بدان کسی که زمین را در دو روز خلق کرد کفر میورزید و برای او شریک قرار میدهید. او پروردگار جهانیان است.»
6ـ «انما تعبدون من دون الله اوثاناً و تخلقون أفکا ان الذین تعبدون من دون الله لایملکون لکم رزقا فابتغوا عند الله الرزق و اعبدوه و اشکروا له الیه ترجعون؛[66] بدانید که آنچه جز خدای میپرستید بتهائی بیش نیست که شما خود بدروغ ساختهاید ـ اینک بدانید ـ که هر چه را جز خدا میپرستید قادر به رزق شما نیستند پس از خدا روزی طلبید و او را بپرستید و شکر نعمت وی بجای آرید ـ و بدانید که باز رجوع شما بسوی اوست.»
نظیر این آیات دهها آیه دیگر وجود دارند که حاکی از وجود کسانی هستند که در عین شرک عبودی شرک ربوبی هم داشتند. اما یکسری آیات ظاهر آنها شرک خالقی و شرک ربوبی را در مورد دستهای از مشرکین نفی میکند و فقط آنان را مشرک در عبادت میداند، وقتی ثابت شد که شرک ربوبی تلازمی با شرک عبودی ندارد بدین ترتیب مبنای شیعه نفی و مبنای وهابیت اثبات میشود. توضیح ادقّ مسئله بدین صورت است که بر طبق مبنای وهابیت آن گونه که بیان شد و بعداً نیز لوازم آن مشروحاً خواهد آمد دیگر تلازمی بین شرک در عبادت و شرک الوهی یا ربوبی نیست در صورتی که بر طبق مبنای مدعای شیعه تحقق شرک در عبادت مستلزم اعتقاد به نوعی الوهیت یا ربوبیت معبود در نزد مشرک میباشد چرا که چنین اعتقادی به عنوان جزئی از مفهوم عبادت شناخته شده حال که چنین شد اگر موردی یافت حتی به نحو موجبه جزئیه که در آن مورد خداوند عملی را شرک در عبادت بیانگارد و از او نفی شرک ربوبی و خالقی کند این نتیجه بدست میآید که مبنای وهابیت در تعریف توحید در عبادت درست بوده و مبنای شیعه توالی فاسدی در بر دارد. وهابیان خواستهاند بگویند که ما آیاتی داریم که از آن آیات براحتی انفکاک توحید و شرک در عبادت از توحید و شرک در ربوبیت و الوهیت بدست میآید و گفتهاند که این آیات از لحاظ لحن بیان و چگونگی افاده مراد به دو دسته تقسیم میشوند:
1ـ دسته اول شامل آن آیاتی است که مستقیماً نفی شرک ربوبی و خالقی از مشرکین عابد بت ها میکنند که در این زمنیه وهابی ها آیات زیادی را به عنوان استشهاد آوردهاند که میتوان برخی موارد را بر شمرد:
- «و لئن سئلتهم من خلق السموات و الارض لیقولنّ الله؛[67] اگر از ایشان بپرسی آسمان ها و زمین را چه کسی خلق کرد میگویند خداوند.»
- «ولئن سئلتهم من خلق السموات و الارض لیقولن خلقهن العزیز العلیم؛[68] اگر از ایشان بپرسی آسمان ها و زمین را چه کسی خلق کرد خواهد گفت خدای عزیز علیم آنها را آفریده.»
- «قل من یرزقکم من السماء و الارض؟ امن یملک السمع و الابصار و من یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی و من یدبر الامر فسیقولن الله افلا تتقون؛[69] بگو چه کسی از آسمان و زمین شما را روزی داد؟ مالک گوش ها و چشم ها کیست؟ و چه کسی زنده را از مرده را از زنده بیرون آورد؟ و چه کسی مدبّر امر عالم است؟ پس خواهند گفت خداوند. پس بگو آیا تقوی پیشه نمیکنید.»
- «قل لمن الارض و من فیها ان کنتم تعلمون؟ سیقولون لله قل افلا تذکرون؛[70] بگو زمین و آنچه در آن است از آن کیست؟ اگر می دانید خواهند گفت برای خداوند است پس بگو آیا متذکر نمی شوید»
- «من رب السموات و ربّ العرش العظیم؟ سیقولون لله، قل افلا تتقون؛[71] کیست پروردگار آسمانها و عرش بزرگ میگویند خداوند.»
- «قل من بیده ملکوت کل شیء؟ و هو یجیر و لا یجار علیه ان کنتم تعلمون فسیقولون لله قل فأنی تبحرون؛[72] بگو ملکوت تمام چیز ها در دست کیست؟، و حال اینکه او پناه میدهد و کسی را نیست که دیگری را از عذاب او پناه دهد، اگر میدانید. خواهند گفت الله. بگو پس چرا محسور شیطان گشتهاید.»
نظیر این آیات در قرآن زیاد به چشم میخورد که حاکی از این امر است که مشرکین عصر جاهلی در مقابل پیامبر اکرم(ص) ایمان به خالقیت و ربوبیت خداوند متعال و عدم خالقیت و ربوبیت بتها داشتند و فقط عبادت بتها را میکردند. وهابیان از این دسته چنین استفاده کردهاند که در تحقق عبادت هیچ گونه اعتقادی به ربوبیت و الوهیت بتها دخیل نبوده و فقط نفس خضوع تام و حب کامل و نهایت ذلت عبادت محسوب است که پی آمد آن در مشرکین تبعیت و طاعت کاهنان و ظالمان وقت بوده است ولکن حق مطلب این است که آنچه که در تحقق عبادت دخیل است اعتقاد به نوعی الوهیت و ربوبیت استقلالی با تفویضی چه در کل شؤون یا در شأنی خاص میباشد و آنچه که در این آیات مبارکه و نظیر آنها مورد انکار[73] مشرکین قرار گرفته خالقیت و ربوبیت بتها برای تمام شوون عالم و یا خالقیت و ربوبیت مستقل است اما اینکه خدا هرگز مورد نظر آیات نیست و بلکه آیاتی هم چون آیه ششم از سوره احقاف که سابقاً ذکرش به میان آمد تأکید دارد که مشرکین معتقد به تفویض الامر به بتها هستند و خدا از آنها مطالبه دلیل کند. تفصیل پاسخ در فصل چهارم خواهد آمد.
2- دسته دوم از آیات مورد استدلال وهابیان عبارتند از آیاتی که در آن آیات صریحاً غرض و نیت مشرکین در حین عبادت بیان می شود و از آنجا که در نیت مشرکین سخنی از اعتقاد به ربوبیت یا الوهیت مطرح نشده این نتیجه بدست می آید که مشرکین اعمال عبادی را بدون اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت بت یا غیره انجام می دادند و چون قرآن در عین عدم اعتقاد مشرکین به ربوبیت یا اولوهیت مخضوع له، خود به آنان خطاب مشرک در عبادت کرده چنین نتیجه ای به دست می آید که از دیدگاه قرآن در تحقق عبادت نیت الوهیت یا ربوبیت معبود هیچ دخلی ندارد.
مضمون این آیات درصدد بیان مقصود مشرکین و مافی الضمیر آنان در ارتباط با اعمالشان است لذا تمام حقیقت عبادت از توجه به این آیات روشن خواهد شد، چرا که عبادی بودن این اعمال که توسط مشرکین در قبال بتها انجام می شد امری مسلّم است و نیز این جهت که مشرکان شرکشان در همین اعمال پدیدار میگشت، لذا تحلیل این اعمال و بررسی عناصر تشکیل دهنده آنها مسلماً خواهد توانست حقیقت عبادت و توحید عبادی را برای ما روشن کند حال با توجه به این نکته ابتدا چند نمونه از آیاتی که در این زمنیه توسط وهابیان مورد استدلال قرار گرفته ذکر میکنیم و سپس بیان آنها را در استدلال به آن آیات ذکر میکنیم.
1ـ قوله تعالی: «أم اتخذوا من دون الله شفعاء قل اولو کانوا لایملکون شیئاً و لا یعقلون قل لله الشفاعة جمیعاً له ملک السموات و الارض؛[74] آیا آنان غیر از خدا شفیعانی گرفتهاند به آنان بگو (آیا از آنان شفاعت میطلبید) هر چند مالک چیزی نباشند. بگو شفاعت از آن خداست چرا که حاکمیت زمین و آسمان از اوست.»
2ـ قوله تعالی «و یعبدون من دون دون الله ما لایضرّهم و لا ینفعهم و یقولون هؤلاء شفعاء نا عند الله. قل أتنبؤن الله بما لا یعلم فی السموات و لا فی الارض؟ سبحانه و تعالی عمّا یشرکون؛[75] آنان غیر از خدا چیز هائی را می پرستند که نه به آنان ضرری میرساند و نه سودی میبخشد و میگویند اینها شفیعان ما نزد خدا هستند. بگو آیا خدا را به چیزی خبر میدهید که در آسمان و زمین سراغ ندارند. منزه است او و برتر است از آن همتایانی که برای او قرار میدهند.»
3ـ قوله تعالی «و الذین اتخذوا من دونه اولیاء ما نعبدهم الالیقرّبونا الی الله زلفی إن الله یحکم بینهم فیما هم فیه یختلفون إن الله لا یهدی من هو کاذب کفّار؛[76] آنانکه غیر خداوند را اولیای خود قرار میدادند و دلیلشان این بود که «اینها را نمیپرستیم مگر بخاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند، خداوند روز قیامت بین آنها در آنچه که اختلاف داشتند داوری میکنند...»
این دو آیه اخیر در تمام تألیفات وهابیان مورد استدلال قرار میگیرند در هر حال این سه نمونه از آیاتی است که به نظر وهابیان بیانگر عناصر مهم و اصلی تشکیل دهنده شرک عبادی است. در این میانه در تأیید این دسته از آیات معمولا یکسری از آیاتی ذکر میشود که بیانگر نهی از دعاء از غیر خدا و شرک خواندن آن هستند و چون این آیات به نظر وهابیان فقط نهی از نفس دعا میکنند و ظاهرا دعای از غیر خدا را منفک از اعتقاد به ربوبیت او به تصویر میکشند پس مؤید آیات سابق در جهت تحلیل عبادت و تعیین ماهوی آن میباشند.
1ـ قوله تعالی: «و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احداً؛[77] مساجد از آن خداست پس هیچ کس را با خدا نخوانید.»
2ـ قوله تعالی «له دعوة الحق و الذین یدعون من دونه لا یستجیبون لهم بشیء؛[78] دعوت حق از آن خداست و کسانی را که (مشرکان) غیر از خدا میخوانند (هرگز) به دعوت آنان پاسخ نمیگویند.»
در این آیات به نفس دعا موضوعیت داده شده و نیز دعا به گفته وهابیان همان دعای اصطلاحی است که مخّ عبادت است پس براساس ظاهر این آیات خود دعای از غیر شرک است و اعتقاد به الوهیت با ربوبیت غیر دخلی در مسئله ندارد. نظیر آیات دعا آیاتی در مورد لزوم تعلق خشیة و رغبة و رهبة و حبّ فقط به خداوند نیز مورد استفاده وهابیان بعنوان مؤید واقع شده، امّا در هر حال اصل استدلال در مورد آیات بیانگر نیّت و هدف مشرکان از انجام اعمال عبادی در قبال اصنام و اوثان میباشد. که توضیح آن در نزد وهابیان بدین ترتیب بیان میشود که خداوند در قرآن میفرماید عدهای در موقع عبادت بتها هیچ غرضی جز تقرب به خدا از طریق تقرب به بتها ندارند و میخواهند بتها واسطه بین آنها و خدای متعال شوند و سبب شوند که خداوند گناه آنان را ببخشد اما در عین حال چنین کاری از دیدگاه قرآن شرک بوده و به عامل آن مشرک گفته میشود در بررسی عمل این دسته از مشرکین، وهابیان چنین نتیجه میگیرند که آنان هرگز اعتقاد به ربوبیت با الوهیت بتی را نداشتند و صرفاً آنان را دارای شأن و منزلتی عظیم در جوار خداوند متعال میدانستند و بواسطه تقرب و منزلت آنان به درگاه الهی آنان را واسطه قرار میدادند تا با انجام اعمال عبادی و عبادت آنها و نزدیکی به آنها به خدا متقرب شوند و با تقرّب به خدا که بواسطه بتها میباشد آمرزش خدا را به دست آورند.
به بیان دیگر وهابیان معتقدند در قرآن مشرکان چند دسته شدهاند که همگی را میتوان در دو گروه جمع نمود 1ـ آن دسته از مشرکان که اعتقاد به ربوبیت و مالکیة معبود خود داشتند2ـ آن دسته از مشرکان که صرفاً معبود خود را مقرّب درگاه الهی میشمردند و با تقرب به او میخواستند به خدا برسند و آنان را سبب شفاعت خود در نزد پروردگار قرار دهند. از این بیان قرآن وهابیان خواستهاند چنین نتیجه بگیرند که قصد الوهیت یا ربوبیت معبود هرگز در تحقق عبادت دخیل نیست و عبادت به صرف انجام اعمال عبادی که مصادیق أتم و اکمل خضوع و خشوع تام هستند محقق است. توجه به این نکته ضروری است که وجود آیاتی که دال بر اعتقاد برخی از مشرکین به الوهیت یا ربوبیت معبودشان است نمیتواند مضرّ به این بیان باشد، چرا که اطلاق شرک بر برخی مشرکین که پرستش غیر خدای میکردند بدون اعتقاد به ربوبیت معبود کافی برای اثبات مدّعی در نزد وهابیت است، ولیکن نکته ضعف اساسی در این استدلال وهابیان دید محدود آنان در مفهوم ربوبیت الوهیت میباشد چرا که در نزد وهابیان هنگامی که سخن از الوهیت شییء و یا شخصی رانده میشود و یا بحث از ربوبیت آن میگردد تمام خصائص الوهی و ربوبی منحصر در سه چیز میگردد 1ـ اعتقاد به سلطه غیبی 2ـ علم به غیب 3ـ قدرت بر ما لایقدر علیه الا الله مراد از دو قسم اول که روشن است و مراد از امر سوّم این است که انسان عقیده به قدرت شیی یا فرد بر عملی که بطور عادی انسان نمیتواند انجام دهد داشته باشد امّا اعتقاد به اینکه معبود میتواند موجب آمرزش گناهان در نزد خدا گردد و او مقام و منزلتی دارد که به خواست خود قادر بر چنین کاری است و این قدرت را در اثر تفویض خدا در بدو خلقت وی بدست آورده، در نزد وهابیت به عنوان اعتقاد به ربوبیت یا الوهیت منظور نمیشود. به عبارت دیگر اگر چه وهابیان قائل به اختصاص شفاعت و تقرّب و امثال اینها به خدا هستند اما هرگز اثبات آنها را برای غیر خدا موجب اله و یا رب دانستن غیر نمیدانند. از طرفی آیات به خوبی بر تام الاختیار بودن بتها و تفوق اراده آنها بر اراده خدا در امر شفاعت و انحصار آن در نزد بتها به عقیده مشرکین دلالت دارند و همین یک نوع اعتقاد به الوهیت است.
استدلال دوم که نوعی تمسک به آیات قرآن بود در تمام تألیفات وهابیان دیده میشود که ما به موردی از آنها اشاره میکنیم:
«القاعده الثانیة: ان الکفار الذین قاتلهم رسول الله(ص) ما ارادوا ممن قصدوا الاقربة و شفاعة و دلیل القربة قوله تعالی «والذین اتخذوا من دونه ما نعبدهم الا لیقرّبونا الی الله زلفی ان الله یحکم بینهم...»[79] «قاعده دوم: کفاری که رسول خداوند(ص) با آنها جنگید درباره آنانکه عبادتشان میکردند تنها قصد قربت و شفاعة آنها را داشتند بدلیل قول خداوند «الآیة»
«و المعنی یقولون ما نعبدهم الالیقربونا الی الله زلفی ما عبدناهم لأنهم یضرّون و ینفعون اولانهم یخلقون و یرزقون اولانهم یدبّرون الامور عبدناهم لیقرّبونا الی الله زلفی و لیشفعوا الناعنده»[80] «معنی آیه این است که مشرکین میگویند ما بتها را عبادت نمیکنیم مگر برای اینکه ما را به خدا نزدیک سازند یعنی بخاطر نفع و ضرر آنها یا بخاطر اینکه آنها خالقند یا روزی دهنده هستند یا مدبر امورند آنها را عبادت نمیکنیم»
«کأهل الشرک فانهم یتعلقون بآلهتهم و یعبدونها من دون الله و یقولون انها تقربها الی الله زلفی و تشفع لهم لدیه و لایعتقدون أنها تتصرف بذاتها فی شفائهم او ....؛ پس معلوم میشود که مشرکین معنی لااله الا الله را فهمیده بودند که مبطل خدایانشان است و موجب انحصار عبادت برای خدا میگردد و لذا هر کس از آنها ایمان میآورد هر آنچه که قبلا از شرک در خود داشت ترک میکرد و عبادتش را مخلصانه برای خدا مینمود. و اگر معنای لااله الاالله، لا رب الا الله باشد. در این صورت آنان منکر این معنی نبودند چرا که آنان میدانستند که خدا خالق و پروردگارشان است و طاعتش بر آنها واجب است ولیکن معتقد به پرستش بتها و انبیاء بودند بر وجه طلب شفاعة بدانها بسوی خدا و بامید تقرب به خدا»[82]
«کان المشرکون الذین جعلوا معه آلهة اخری مقرّین بانّ آلهتهم مخلوقة ولکنهم کانوا یتخذونهم شفعاء و یتقربون بعبادتهم الیه؛[83] مشرکین که در کنار خدا به خدایان دیگری اعتقاد داشتند اقرار به این امر داشتند که خدایان آنها مخلوق هستند ولی آنها را همیشه شفیعان خود میدانستند و با پرستش آنها میخواستند که مقرّب خدا شوند.»
«قوله تعالی «انا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً و داعیاً الی الله باذنه و سراجاً منیراً» فمن دعا الی غیر الله فقد اشرک و من دعا الیه بغیر اذنه فقد ابتدع».[84] خداوند میفرماید«ما ترا بعنوان شاهد و بشارت دهنده و فرا خوانده خدا باذن او....» پس هرکسی غیر از خدا را فرا خواند مشرک است و هر کسی خدا را بدون اذن او بخواند بدعت گذار است».
اله در فرهنگ وهابیت
گفته شد که وهابیان از طریق آیات سعی در اثبات این نکته را داشتند که اگر چه غالب مشرکین در طول اعصار و ازمنه قبل از اسلام و حتی در ابتدای ظهور اسلام اعتقاد به نوعی شرک در ربوبیت داشتند اما با وجود این دستهای از مشرکین بودند که در عین عدم اعتقاد به هیچ گونه الوهیت یا ربوبیتی در مورد بتها یا معبودات خود آنها را عبادت میکردند که قرآن عمل آنها را شرک در عبادت دانسته و آن را منافی توحید که اصلی ضروری است معرفی کرده. از همین جا مسئلهای مهم در طرد وهابیان مطرح میشود و آن این که تمام مشرکان به بتهای معبود خود بالاتفاق أله یا الهه خطاب میکردند و این امر که حتی آن دسته از مشرکین که پرستش آنها توأم با اعتقاد به ربوبیت نبود نیز به معبود خود اطلاق أله میکردند امری مسلم میباشد، از سوی دیگر ما میبینیم که در مقابل شرک مشرکین جاهلی شعاری که مسلمین در نفی شرک عبادی آنان گفتند کلمه توحید یا لااله الاالله بود از همین جا این اشکال مطرح میشود که پس در هر حال مشرکین برای معبودات خود نوعی مقام الوهیت قائل بودند و صرفا بتها را مخلوقین مقرب نمیانگاشتند، پس این ادعا که مشرکین عصر جاهلی هیچ گونه الوهیت و ربوبیتی برای بتها قائل نبودند بیوجه میشود چرا که إله یعنی آن کس که الوهیت و خدایی را داراست و دارا بودن الوهیت به معنی این است که خصایص خدایی و قدرت مختص او را داشته باشد ولو در جهتی خاص. در جواب وهابیان این مطلب را مرتباً تأکید میکنند که إله صرفا به معنای معبود است یعنی هر گاه افرادی در جواب وهابیان این مطلب را مرتباً تأکید میکنند که إله صرفا به معنای معبود است یعنی هر گاه افرادی شیئی یا شخصی را پرستش کنند تنها با پرستش آنها آن معبود إله خوانده میشود و معبود به صرف معبود إله خوانده میشود اگرچه ممکن است در اثر معبود به مرور زمان مطاع شود و یا به مرور زمان در حق او سلطه غیبیّه و یا علم به غیب فرض شود و بدین ترتیب ربّ هم خوانده شود. پس آنچه را که خصائص الوهیت نامیدند صرفاً تبعات و پیامدهای عبادت بود که در مورد أله به وجود میآید ابن قیم در این باره میگوید: «إله کسی است که الوهیت او مورد پذیرش و تعبّد قلوب باشد از جهت این که مورد محبت باشد و تجلیل و بزرگ داشته شود و در مقابل او پشیمان شده و او گرامی داشته شود و مورد کرنش واقع شود و در مقابل او ذلیل و خاضع و ترسان باشند و امید به او داشته باشند و به او توکل کنند».[85]
و ابن تیمیه در تفسیر کلمه توحید چنین سخن میراند که : «أله عبارت است از معبود مطاع پس إله یعنی مألوه و مألوه یعنی مستحق عبادت و استحقاق او ناشی از اتصاف صفاتی است که مستلزم این است که آن ذات محبوب باشد در نهایت حب و مورد خضوع واقع شود در نهایت خضوع پس إله عبارت است از محبوب معبودی که قلوب دلبسته به حب او شده باشد و خضوع برای او کنند و در مقابل او ذلیل شوند و ... ».[86] حتی برخی از وهابیان اصلاً مادّه أله را به معنای عبد دانسته اند. «طیبی میگوید:أله فعال به معنی مفعول است مثل کتاب به معنای مکتوب و از أله ألهة به معنای عبد عباده است»[87]
در مقابل وهابیان برخی از علمای بزرگوار سعی در مقابله نموده و خواستهاند که اثبات کنند أله صرفاً به معنای معبود نیست به این دلیل که أله به معنای معبود باشد کذب لازم[88] می آید چرا که لامعبود الا الله با وجود عبادت بتها توسط مشرکین دروغ خواهد بود ولیکن جواب صحیح به وهابیان نکته زیر بنایی تحلیل نفس عبادت است. به عبارت دیگر تأویل إله از معنای معبود به معنای مستحق للعباده هیچ تأثیری در ردّ ادعای وهابیت ندارد چرا که اگر عبادت به مفهوم خضوع تام فرض شود پس استحقاق عبادت ... هم بدان مفهوم خواهد بود و کلمه توحید نمی تواند ردّی بر نظریه آنان باشد و هم چنین اگر عبادت به معنای خضوع به قید اعتقاد خاص فرض شود استحقاق عبادت و یا معبودیت هم تحت همان معنی تفسیر میشود فلذا کلمه توحید ولو با تفسیر منتخب وهابیان ردّی بر نظریه شیعه نخواهد بود چرا که در هر صورت کلمه توحید وظیفه خود را که اعلام توحید در عبادت است انجام میدهد و مفهوم مطابقی او چیزی زائد بر این مطلب نیست، پس نتیجه میگیریم این همه هیاهوی وهابیان و مانورهای عقیدتی که روی کلمه توحید میدهند همگی لغو و براساس مصادره به مطلوب میباشد. و هم چنین تراع سر این که آیا معنای کلمه إله معبود است یا غیر آن؟ تأثیری در موضع گیری های مبنایی در بحث توحید در عبادت ندارد، چنان که هر دو قول در کلام منقول از ابن تیمیه آمده است. بله اگر إله را به معنایی که متضمّن یا مستلزم معبودیت یا استحقاق برای عبادت است بگیریم و در آن معنی اعتقاد به وجود اوصاف الوهی و ربوبی را در مصداق إله دخیل کنیم قطعا نظریه شیعه مقدّم است و ما خواهیم گفت که علمای شیعه بالاتفاق چنین نظری در باب مهفوم أله دارند. چرا که آنان که إله را به معنای مستحق عبادت تفسیر کردهاند مرادشان استحقاق برای عبادت به معنای خاص آن در نزد شیعه است که چنین استحقاقی مسلماً بر گرفته از اعتقاد به ربوبیت یا الوهیت میباشد. با این بحث ما به این نتیجه رسیدیم که کلمه توحید و نیز آیاتی که در آنها کلمه اله به کار رفته و تعدد در اله نفی شده هرگز نمیتواند در جهت اثبات مدّعای وهابیان به کار روند. و بلکه ما براساس برخی از آن آیات مدّعای شیعه در در فصل چهارم ثابت میکنیم.
استدلال سوّم: احادیث نبویّ
وهابیان معتقدند احادیثی صحیح السند از پیامبر(ص) در موارد مختلفی نقل شده که در آنها پیامبر(ص) اعمال خاصی را شرک شمرده، این اعمال به نحوی است که پس از تحلیل و بررسی کامل مشاهده میشود که در آنها صرفاً نوعی خضوع تام و ذلّ از سوی عامل آنها ابراز میشود و هیچ گونه اعتقاد به الوهیت یا ربوبیتی در آنها در کار نیست مهم ترین حدیثی که در این باب به عنوان مستمسک وهابیان مورد استفاده آنان قرار میگیرد حدیث ذات انواط است. تقریری که در استدلال به این حدیث در کلمات وهابیان یافت میشود بدین گونه است که میگویند در این حدیث پیامبر نفس عمل تبرّک به درخت به قصد تقرب به خدا را که مشابه عمل مشرکین است سنت شرک آمیز میخواند. متن حدیث از ابی واقد لیثی از صحابه رسول خدا(ص) و نیز از عمرو بن عوف نقل شده که چنین است. «خرجنا مع رسول الله الی حنین و نحن حدثاء عهد بکفر و للمشرکین سدرة یعکفون عندها و ینوطون بها اسلحتهم یقال لها ذات انواط فمرر نابسدرة فقلنا یا رسول الله اجعل لنا ذات انواط کما لهم ذات انواط فقال رسول الله الله اکبر انها السنن قلتم و الذی نفسی بیده کما قالت بنوا اسرائیل لموسی اجعل لنا الها کما لهم آلهه قال انکم قوم تجهلون لترکبن سنن من کان قبلکم»[89] با رسول خدا به حنین میرفتیم و همگی مردمی تازه مسلمان بودیم مشرکین درخت سدری داشتند که همگی نزد آن اعتکاف کرده و سلاحهایشان را بدان میآویختند (به قصد تبرّک) و آن درخت را ذات انواط می گفتند. سپس از جلوی درخت سدری میگذشتیم که به پیامبر گفتیم ای رسول خدا(ص) از برای ما هم ذات انواطی معین بفرما سپس پیامبر گفت الله اکبر این سنت مشرکان است. قسم به کسی که روح من در قبضه قدرت اوست سخنی گفتید که عین آن را بنی اسرائیل به موسی گفتند که از برای ما خدایی قرار بده چنانکه آنان خدایانی دارند، موسی گفت شما قومی جاهل هستید (و بعد رسول اکرم(ص) فرمود) شما طریقه اقوام گذشته را تبعیت کردید».
استدلالی که به این حدیث شده با تکیه بر این نکته است که عکوف یا اعتکاف مشرکین در نزد درخت سدر معهودشان به عنوان تبرک به آن درخت و تعظیم آن درخت بود و آن سلاح های خود را برای جلب خیر و برکت به درخت میآویختند. حال با توجه به این مطلب و نیز با توجه به این نکته که پیامبر(ص) این عمل را دقیقاً مانند گفتار بنی اسرائیل دانسته بنابراین تعظیم مقابل درخت سدر از نظر پیامبر شرک بوده و نوعی تأله و تعبد اوست. به عبارت دیگر مسلمانان فکر میکردند که این کار محبوب در نزد پیامبر و خداوند متعال است و با همین خیال خود میخواستند دست به چنین کاری بزنند ولی مع ذلک پیامبر آن عمل را ولو با آن تصور، شرک خوانده پس خضوع و تعظیم برای درخت سدر ولو برای تقرّب به خدا باشد و با اعتقاد به ربوبیت یا الوهیت آن نباشد شرک در عبادت خواهد بود. وهابیان از این تفسیری که برای حدیث کردهاند خواستهاند نتیجه بگیرند که پس عبادت با صرف تعظیم شییء یا شخصی به صورت غایة خضوع حاصل است ولو اگر به قصد قربت به خدا هم باشد و هیچ گونه ربوبیت با خالقیتی در این مقام برای معبود فرض نشود. صاحب کتاب فتح المجید در این زمینه چنین میگوید: «اعتکاف مشرکین در نزد درخت سدر معهودشان به خاطر تبرّک به آن درخت و بزرگداشت آن بود».[90] و در ذیل این گفتار بن باز چنین میگوید«کما این که امروزه عباد القبور اعتکاف میکند در نزد قبور و مجاور آنها میشوند به این اعتقاد که بدین عمل مقرّب درگاه الهی میشوند و جاهلان هم چنین عقیدهای پیدا کرده و با انجام نذورات و صدقات برای تقرب به آن اموات آنان را یاری میکنند و این شرک اکبر است»[91]
قائل مذکور پس از تفسیر خود از حدیث ذات انواط چنین میگیرد که: «پس در این حدیث بیان این نکته نهفته است که عبادت مشرکین برای بتها به شکل تعظیم و اعتکاف و تبرک بدانها بوده و بدین سه امر درختها مانند آنها پرستش میشدند».[92]
و یا قائل دوم چنین نتیجه میگیرد که: «پس طاعات ما بدین جهت عبادت نامیده شده است که از روی خضوع برای خدا و خواری در پیشگاه او انجام میگیرد».[93] در زمینه استدلال به احادیث نبوی، روایات دیگری[94] نیز مستمسک واقع شده به توسط وهابیان ولی هیچ کدام بدین حدّ مورد توجه آنان نیست.
اشکال اساسی استدلال وهابیان این است که بر طبق عقیده مشرکین درخت سدر مؤثر در پیروزی آنها در جنگ و شکست دشمنانشان شناخته میشد چرا که مشرکین قبل از هر جنگی به سراغ آن درخت میرفتند و دقیقاً به همین منظور سلاح بر آن میآویختند و الا اگر مراد مشرکین تأثیر درخت و فتح و پیروزی آنان نبود دیگر سلاح بر درخت بیآویزند؟ از کلام خود نبی که بین درخواست مسلمانان و درخواست بنی اسرائیل تشابه قائل شده به این نتیجه میرسیم که درخت سدر در نزد مشرکین موقعیتی هم چون گوساله طلائی در نزد بنی اسرائیل داشته و ما در قرآن میبینیم که الهه بنی اسرائیل مقام ربوبیت را داشته از آنجا که در قرآن آمده «پس پدید آورد برای آنان با زر و زیورها گوسالهای که صدایی شگفت داشت پس گفتند این خدای شما و خدای موسی است که آن را فراموش کرده»[95] این آیه صریح در این است که بنی اسرائیل حتی با اعتقاد به خالقیت گوساله طلائی پیش رفته بودند. توجه به سایر احادیث نیز نشان می دهد که در تمام مواردی که احادیثی نبوی(ص) مستند واقع شده اعتقاد به نوعی تأثیر استقلالی بوده مثلاً مشرکین انگشتر را به خودی خود و فی نفسه رافع و دافع بلا می دانند.
چگونگی تطبیق دیدگاه وهابیان بر اعمال مسلمین
ما در این قسمت سعی در بررسی چگونگی تطبیق دیدگاه وهابیان در بحث شرک عبادی بر اعمال مسلمین در ارتباط با اولیاء خدا پس از مرگ می کنیم. و نیز نحوه استدلالات آنها را ذکر خواهیم کرد. نتایج دیدگاه وهابیت در مورد عبادت و توحید عبادی نیز خود قابل توجه میباشد که در این گفتار سعی در بررسی آنها مینماییم.
ملاک برای شرک در عبادت از دیدگاه وهابیت
گفته شده که از دیدگاه بانیان وهابیت ماهیت و حقیقت عبادت را درجه اکمل و اتّم خضوع و حبّ تشکیل میدهد و ماهیت توحید در عبادت را توجه و جهت گیری این خضوع به سوی خداوند متعال و نه غیر او می دانند به عقیده وهابیت در هر خضوع و حب و خشوعی یک مخضوع له و محبوبی در کار است که بالاصالة و به خاطر خودش مورد حب و خضوع تام است این مخضوع له باید فقط خدا باشد، در نتیجه اگر موردی هم یافت شود که خضوع نسبة به یک فردی به امر خدا صورت گرفت این خضوع دو مخضوع له دارد چرا که از طرفی برای طاعت خداوند است که این نوعی خضوع تام برای اوست و از طرفی خضوعی برای فرد مورد امر الهی است، اما چون مخضوع له بالاصالة و حقیقی فقط خداست این خضوع در مقابل غیر خدا شرک نیست. اما اگر امری از ناحیه خدا نباشد و یا حتی نهی هم در کار باشد در این صورت اگر شخص متوجه نهی خدا باشد ولی بخواهد خضوع تام را برای غیر خدا بکند ولو به این قصد باشد که بخواهد آن غیر را برای خدا و برای حب خدا خضوع کند در این صورت شرک در خضوع تام را مرتکب گشته و مشرک در عبادت است. در ترتب حکم مذکور دو مورد دیگر نیز ملحق به این مورد میباشند:
1ـ در جایی که فرد فقط مأذون و مأمور به خضوع تام و حب به نحوی خاص باشد مثلاً به نحو طاعت مطلق یا به نحو حب قلبی صرف، در این صورت اگر او خضوع را به صورت دیگری محقق کند و مثلاً در مقابل غیر سجده کند باز مشرک است.
2ـ در صورتی که امر به خضوع تام، به نحو خاصی، فقط در حالت خاصی نسبة به فردی باشد و حالات دیگر وی مستثنی باشد در این صورت اگر مأمور در غیر آن حالت خاص بخواهد مأمور به را که همان خضوع تام در حالت خاص است در مقابل غیر بجا آورد کند باز مرتکب شرک گشته مثلاً اگر در حال حیاة نبی(ص) فرد مأمور به اطاعت از وی و مأذون در تبرک به بدن و لباس وی استشفاء و استشفاع و غیره باشد این امر رافع شرک آمیز بودن این اعمال پس از مرگ نبی اکرم(ص) نخواهد بود. تمام این مطالب به عنوان نتایج مبنای متخذ وهابیان در بحث عبادت و توحید عبادی میباشند حال در اینجا دو سؤال مطرح میشود:
1ـ ملاک برای تشخیص حصول و یا تحقق خضوع تام چیست؟
2ـ ملاک برای تمایز مخضوع له بالاصالة از غیر آن چیست؟
در توضیح سؤال اول باید گفت که برای هر فردی این پرسش پیش میآید که بر چه مبنایی شما تشخیص میدهید که فردی خضوع تام را برای غیر خدا انجام میدهد در حالی که هر روز یک فرد مکررا در مقابل افراد زیادی اظهار خشوع و خضوع و علاقه میکند؟ چه ملاکی شما را به این نتیجه گیری وا میدارد که فقط برخی از عمال یک فرد را خضوع تام مینامید؟
ما پس از مطالعه تألیفات وهابیان دیدیم تنها ملاکی که آنها ارائه داده بودند عبارت از این نکته بود که در شرع هر آنچه که منتج و مسبب خضوع و ذل و حب تام باشد به عنوان یک نوع عبادت امر به ایان آن برای خدا شده، حال یا به نحو وجوبی و یا به نحو استحبابی، فلذا امر شریعت و آداب و مناسک دین مبین اسلام بهترین ملاک برای تشخیص مصادیق خضوع مطلق میباشند. ما برای این که بفهمیم چه عملی موجب خضوع تام است و نباید آن را جز برای خدا انجام دهیم کافی است که به شریعت مبین اسلام رجوع کنیم و ببینیم آیا این عمل به عنوان یک عملی عبادی مورد امر خدا هست به نحوی که اگر برای خدا اتیان نشود عبادت خدا محسوب است یا خیر؟ در این باره محمد بن عبدالوهاب میگوید: «اگر مخاطب نمیداند که عبادت و انواع آن چیست؟ بدین نحو میتوان به او بیان کرد که خداوند میفرماید:«پروردگارتان را در حال تضرع و ترس فرا خوانید و او معتدین را دوست ندارد»[96] سپس به او بگو آیا قبول داری که دعا عبادت خدا میباشد (طبق این آیه) بلاجرم میگوید بلی چرا که دعا هسته عبادت است. پس به او بگو حال که قبول داری دعا عبادت است و خدا را صبح و شام و از روی ترس و امید فرا خواندی سپس در همان حاجت نبی یا غیر او را هم فرا خواندی آیا در عبادت شرک نورزیدی؟ مسلماً باید بگوید بله پس به او بگو خدا میفرماید:«پس برای پروردگارت نماز بگذار و قربانی کن»[97] حال آیا ذبح برای خدا عبادت میباشد؟ مسلماً بله، پس اگر برای مخلوقی ذبحی را کردی شرک ورزیدهای».[98]
اما در این زمینه که براساس چه ملاکی ما بفهمیم که مخضوع له بالاصالة چیست؟ یعنی ما چگونه در مورادی که میخواهیم در مقابل شیی یا شخصی خضوع تام کنیم، بتوانیم درک کنیم که در این خضوع اصالتی برای مخضوع له ظاهری قائل نیستیم و بلکه اصالة را به خدا دادهایم و در واقع او را خضوع میکنیم؟
ملاکی که در این زمینهها وهابیان ارائه دادهاند باز هم نفس احکام شریعت و اوامر و نواهی آن است یعنی به عقیده وهابیان هرگاه از سوی شارع اذن و یا امری نسبت به عملی که مبرز خضوع تام است هم چون طلب شفاعت وجود داشت در این صورت طلب مذکور خضوع تام برای نبی(ص) نیست بلکه نبی به خاطر امر خدا مخضوع له است پس خضوع تام به سوی ذات اقدس الهی جهت گیری مینماید و هیچ منافاتی با توحید ندارد اما اگر در موردی امری در کار نبود تا اذنی مستفاد شود نفس نهی خدا از شرک در عبادت حاکم خواهد بود و انجام عمل مذکور ولو به نیت تقرّب به خدا حرام و شرک است، چرا که با توجه به نهی خدا ولو به صورت عام این عمل نمیتواند متوجه خدا باشد و برای غیر خدا اصالت و حیثیت مجزّایی را متصور میشود.
در مورد نحوه ارائه ملاک توسط وهابیان سه اشکال عمده مطرح است:
1ـ اولاً وهابیان با ارائه چنین بیانی در زمینه ملاک صدق توحید و شرک عبادی نه تنها سبب تعبدی انگاشتن مهمترین اصل از اصول دینی شدند بلکه حتی عقل را عاجز از تعیین و تمایز مصادیق آن معرفی نمودند. واعجبا که دیگر این چه دینی است که اصول آن و بلکه مهمترین اصول آن که توحید و حتی توحید در عبادت است از طریق تعقل به دست نیاید و قابل تمییز عقلی نباشد.
2ـ اگر منظور از عبادی بودن یک عمل این امر باشد که آن عمل در صورت اتیان آن برای خدا مقرب به خدا باشد که در این صورت هر عملی میتواند عبادت باشد پس این بیان وهابیان به عنوان ملاک در تعیین خضوع تام مانع اغیار نمیشود. و اگر منظور این است که در شرع امر خاصی نسبت به آن عمل خاص تعلق گرفته باشد و آن عمل جنبه تعبّدی صرف داشته باشد که در این صورت باز چنین ملاکی جامعه افراد مورد نظر وهابیان نخواهد بود چرا که مثلاً تقبیل با بوسه زدن به تربت پاک رسول اکرم(ص) داخل در چنین ملاکی نیست زیرا بوسه زدن به عنوان یک عمل تعبّدی مأموربه در شرع اسلام نسبت به خدا مطرح نیست پس به نظر ما ملاکی که وهابیان برای تشخیص موارد خضوع تام ارائه دادهاند ابهامش از خود مفهوم خضوع تام بیشتر بوده یعنی یا مانع اغیار نیست یا جامع افراد نیست.
3ـ در صورتی که ملاکی که وهابیت برای تمییز مخضوع له بالاصالة ارائه دادهاند درست باشد در این صورت جای این سؤال پیش میآید که آیا از سوی به دنبال امر و یا اذن شارع گشتن و از سویی طرد برخی احادیث به نام این که منافی توحید است یک تناقض آشکار در کلمات وهابیان نیست و این خود ضعف مبنائی آنان را نشان نمیدهد. از سوئی فردی هم چون ابن تیمیه تمام همّ و غمّ خود را مصروف این امر میکند که اثبات ضعف سندی و متنی احادیث میکند و میگوید: «تمام احادیثی که ذکر کردهاند در باب زیارت قبر نبی (ص) به اتفاق اهل علم حدیث ضعیف و بلکه موضوع هستند و احدی از اهل سنن مورد اعتماد چیزی از آنها را نقل نکرده و هیچ یک از ائمه مذاهب بدانها احتجاج نکرده».[99] درست در میان همین وهابیان میبینیم متفکرینی هستند که احادیث دال بر جواز برخی از اعمال مسلمین را، مثل جواز توسل به نبی(ص) پس از مرگ، به صرف مخالفت آنها با اصل توحید ردّ میکنند، مثلاً رفاعی میگوید[100] چگونه ممکن است نبی امر به عملی کند که تمام رسولان خدا کمر به هدم آن گماشتهاند. و خلاصه ما به وهابیان میگوئیم طبق تحلیل شما از عبادت و توحید عبادی امر رسول خدا(ص) اصلا امر به شرک نیست و این که گاهی اوقات چنین استبعاداتی میکنید خود دقیقاً نشانگر ضعف مبنایی شما است.
تکامل در عبودیت خدا
تا بدین جا روشن گشت که در نزد وهابیت عبودیت و عبادت نوعی ذّلت و خضوع تام است و این مبنی برداشته شده از قرآن و ادله تعبدی و نه ادله تعقلی است و روشن گشت که این عمل مبرز خضوع تامّ هرگز برای غیر خدا نمیتواند با حفظ موحّدیت فرد انجام شود مگر این که به امر خدا باشد و این بدان جهت است که اگر عملی به اذن خدا برای غیر خدا انجام شود این عمل خاضعانه در حقیقت مصداق حقیقی خضوع و طاعت خاضعانه خداست حال ما از این مطالبی که سابقاً بیان شد چند نتیجه را بر مبنای وهابیان مترتب میدانیم:
1ـ اذن خدا تأثیر در رفع شرک و حرمت توأماً دارد.
2ـ اذن خدا سبب میشود که عبادت غیر خدا عبادت شود و موجب تکامل در عبودیت خدا گردد.
3ـ لغویت و شرک آمیز بودن اعمال مبرز خضوع تام برای غیر خدا با هم تلازم دارند.
تأثیر اذن خدا در رفع شرک از دیدگاه وهابیت
خضوع تام در نزد وهابیان به هیچ وجه نباید برای غیر خدا باشد حتی اگر به نیت وساطت غیر به نیت مقرّبیت غیر در نزد خدا باشد یعنی شما اگر در مقابل غیر خدا خضوع تام نمودید مشرک هستید ولو این خضوع شما برای تقرّب به خدا و به نیت وساطت غیر باشد و نیازی به دلیل ناهی از این عمل نیست بلکه این عمل بنفسه شرک است. شرک بودن این عمل بدین جهت است که شما برای غیر خدا خضوع تامّ کردهاید. اما حال اگر در موردی خود خداوند امر به عملی از اعمالی که مبرز خضوع تامّ است. نسبت به فرد یا شیئی کند مثلاً امر کند به تبرک به لباس مطهر نبی(ص) یا به طلب حاجت از کسی که قادر برآورده کردن حاجت است با قدرت الهی در این صورت دیگر این عمل اگر به جهت توجه به اذن خدا برای غیر خدا انجام شود مبرز خضوع و ذل تام برای غیر خدا نخواهد بود و صرفا از این باب که توجه به نیت طاعت خدا و یا طلب عمل از من اقدره الله دارد خضوعی در برابر ذات اقدس الهی است. پس امر خدا از دیدگاه وهابیت یک نوع دگرگونی در نفس عمل پدید میآورد. در همین باب ما میبینیم محمد بن عبدالوهاب به مثلا حجرالاسود مثال میزند و میگوید: «دست مالیدن و بوسیدن حجرالاسود و مالیدن دست به رکن یمانی کعبه مشرفه عبودیت خدا و تعظیم برای اوست و خضوغ در مقابل عظمت اوست پس این عمل روح بندگی و تعظیم خالق است».[101]
در این تحلیل وهابیان، ما مسئله استبعاد از تعقل را بیشتر درک میکنیم چرا که این یک امر مسلم است که شرک در عبادت یک محرّمی است که خدا نمیتواند بدان امر کند در حالی که در تحلیل وهابیان چنین سخنی اصلا موضوعیت ندارد، چرا که هر گاه خدا امری کند فورا آن عملی که بدون امر خدا انجامش برای غیر شرک بود عین توحید میشود. به علاوه هر گاه غایة خضوع و حب برای غیر و متعلق به غیر شد امر خدا این حب و خضوع را متوجه ذات الهی نمیکند بلکه صرفاً آن را در جهت طاعت خدا قرار میدهد، اگر تبرّک به چیزی جستن به دلیل این که صرفاً نشان دهنده غایت حبّ نیست به شیئی یا شخصی که بدان تبرک جسته در این صورت اذن خدا سبب تحویل جهة خضوع به سوی خدا و مخضوع له شدن خداوند نمیشود. بلی خضوع برای مخضوع له آن چنانی در راستای طاعت خداست. اما فرض بر این بود که در نزد وهابیان نفس خضوع تام عبادت است. حال چگونه ممکن است عبادت غیر در راستای طاعت خدا باشد؟ الله اعلم، اگر محمد بن عبدالوهاب میپذیرد که استلام و تقبیل حجرالاسود خضوع تام برای اوست که اذن خدا در سیره نبوی نمیتواند مجوّز عبادت سنگ شود اگر خضوع تام عبادت است و اگر اعمال مذکور خضوع تام نیست که اصلا عبادت و عبودیتی در کار نسیت ناگفته شود که این عبودیت خداست. امر خدا تنها عمل انجام شده را در راستای طاعت قرار میدهد ولی در نفس عمل تغییری ایجاد نمیکند، یعنی عمل قبل از امر خدا و بعد از آن یکی است.
این که در تمام تألیفات وهابیان ما میبینیم آنان درصدد اثبات عدم دلیل شرعی بر جواز عملی هستند صرفاً بدین سبب است که تصوّر میکنند که با امر خدا بر طبق مبنای آنان در عبادت میشود عملی عبادی را برای غیر خدا انجام داد اما در عین حال آن عمل عبادت غیر نباشد بلکه عبادت خدا باشد پس امر خدا ماهیت عمل را دگرگون میکند و اذن او سبب میشود که توالی فاسدی که بر عمل مترتب بود مثل خضوع برای غیر خدا بر طرف میشود ولی گفته شد که خضوع در هر صورت برای غیر حاصل است اما اگر مرادتان خضوعی است که در آن مخضوع له داشته و فی نفسه مراد باشد که باید گفت اصالة در مخضوع له و مستقلاً خود او را لحاظ کردن ممکن نیست مگر در صورتی که برای مخضوع له نوعی استقلال در جهت انگیزه انسان برای خضوع فرض شود یعنی مثلاً چون مخضوع له را عامل شفاعت و شفیع میداند، ولو از باب تفویض، در برابر او خضوع میکند اما اگر در انگیزه فرد مثلا برای طلب که نوعی خضوع است هیچ گونه استقلالی لحاظ نشود هرگز مخضوع له اصالة نمییابد ولو امر خدا نباشد.
اذن خدا
به عقیده وهابیان به دو روش اذن خدا در مورد انجام طلب یا جوار تبرّک یا بالاخره یک نوع عملی که حاکی از خضوع و محبت و ذلّ است بدست میآید.
1ـ اذن تکوینی: هر گاه خداوند فردی را قادر بر عملی کند نفس اقدار الهی خود مجوّز طلب آن عمل از آن شخص است.[102] مثلا وقتی که خدا به قدرت و علم و مشیت خود شخصی را قادر بر طبابت و شفای مریضها میکند. در این صورت یک بیمار میتواند از طبیب طلب شفای خود یا به اصطلاح استشفاء کند. و یا اگر خداوند به واسطه تعالی معنوی فردی توجه خاص به او داشته و دعای او متسجاب باشد در این صورت نیز طلب دعا از او جایز است. و در تمام این موارد به عقیده وهابیان خضوع و ذل در برابر مقام ذات الهی است و یا آنچه را که آنان دلبستگی و تعلق قلب مینامند در حقیقت متوجه خداست. مگر در صورتی که ارتباط با فرد مقرّب نا ممکن باشد.
2ـ اذن تشریعی: در مواردی که قدرت طبیعی و عادی از سوی خدا به فردی افاضه نشده باشد امّا خود خدا دیگران را با نص خود اذن در انجام عملی دهد در این صورت انجام اعمال خاضعانه جایز خواهد بود. که در این مورد به استلام حجرالاسود و امثال ذلک مثال زدهاند و بیان داشتهاند که در چنین مواردی دیگر اصلا عبادت و عبودیت سنگ یا هر شیئی یا شخص دیگری غیر از خدا نیست بلکه دقیقا عبادت خدا انجام میشود. به عبارت دیگر اگر خدا امر کند کسی را به خضوع تام برای غیر خود. از دیدگاه وهایبت این جا خضوع تام برای خدا میباشد و آن شخص صرفاً یک وسیله و یک عامل جنبی است مثل مهر در نماز در نزد شیعه اما اگر امر خدا نباشد همان مهر هم اگر در نماز به کار رود از دیدگاه وهابیان شرک و کفر است. چرا که خضوعی برای غیر خدا انجام میشود.
تکامل در عبودیت
از دیدگاه وهایبان اگر مال عبادات متفاوت، تعبّد معبوداتی مختلف باشد به طوری که عبادات در عرض هم قرار گرفته و معبودات در کنار هم فرض شوند این اعمال شرک بوده و با هم در تضاد میباشند و موجب هدم و حبط یکدیگر میشوند اما اگر خضوع و محبت نسبت به محبوبی در طول خضوع و محبت خدا فرض شود و محبوب در کنار خدا فرض نشود بلکه صرفاً به خاطر خدا محبوب باشد در این صورت محبوبیت وی معبودیت وی نخواهد بود، بلکه محبوبیت غیر خدا مثبت معبودیت خداست چرا که به امری وی صورت گرفته است. از اینجا ما به یک اصطلاح جدیدی در تفکرات وهابیت رهنمون میشویم و آن تکامل عبودیت و عبادت خداست یعنی آنان برخی از اعمال خاشعانه و خاضعانه را که مفید خضوع تام در برابر غیر خدا هستند و باذن خدا هستند عبادت نمینامند بلکه مکمّل عبودیت خدا نامگذاری کردهاند. این تقسیم بندی حب و خضوع تام برای غیر، به مناقض و مکمّل تنها در صورتی متصور است که تحقق مخضوع له اصیل و مستقل از خدا متوقف بر امر الهی و عدم آن فرض شود اما در صورتی که استقلال و اصالت در مخضوع له تنها ناشی از تصوّر استقلال[103] در انگیزه فرد در خضوع فرض شود در این صورت این تبیین و تحلیل مخدوش خواهد بود ولی وهابیان توقف مذکور بر امر و نهی را مسلم انگاشتهاند.
عدم تلازم شرک عبادی و شرک ربوبی
پس از آن که روشن شد که از دیدگاه وهابیت در تحقق عبادت و عبودیت اعتقاد خاصّی جز حبّ درونی و خضوع ظاهری دخیل نیست به این نتیجه میرسیم که وهابیان بین شرک در عبادت و شرک در ربوبیت هیچ تلازمی قائل نیستند، یعنی می شود مشرکی وجود داشته باشد که عبادت غیر خدا را بکند ولی آن غیر را إله یا ربّ به معنایی غیر از معبود نداند، خود وهابیان کراراً این نکته را متذکر شده اند که مشرکین عصر جاهلیت عرب چنین شکلی از شرک را دارا بودند که در عین موحّدیت در اعتقاد به خالقیت و ربوبیت الله تعالی غیر خداوند را هم میپرستیدند. وهابیان این ادّعا را نتیجه آن آیاتی می دانند که سابقاً بدانها برای اثبات مبنای خود در عبادت و توحید عبادی استدلال کرده بودند. چنانچه برخی از آنان چنین میگویند:
«پس از اینجا دانسته شد که مشرکین عبادت میکنند خدا را و با او عبادت میکنند غیر خدا را و فقط نزاع بین آنها و بین پیامبر بر سر تخصیص عبادت به خدا بود».[104]
تلازم لغویت عمل و شرک از دیدگاه وهابیت
از نظر وهابیان از آنجا مثلاً طلب از غیر قادر بر عمل و یا طلب حاجت از غائب یا میّت یک نوع خضوع تام برای میّت یا غائب میباشد بدون این که اذن خدا در کار باشد نفس طلب و استشفاع و استشفاء، عبادت میت است منتهی دو امر دیگر نیز در اینجا حاصل است یکی اعتقاد به علم غیب یا سلطه غیبه فرد غائب یا میت که توضیح آن در نحوه استدلال وهابیان بر شرک بودن اعمال مسلمین خواهد آمد و دیگر لغویت عمل مذکور است یعنی وقتی فردی از میتی چیزی طلب میکند در عین این که مرتکب شرک شده از دیدگاه وهابیت کار لغو نیز انجام داده. چرا که میت نه صدای او را میشنود و نه قدرت بر تصرف در جهان مادی را دارد. به عبارت دیگر از دیدگاه وهابیت شرک عبادی همیشه در هر جا که محقق شود توأم با لغویت و بیفایدگی عمل است. این امر که عبادت توأم با لغویت عمل است به واسطه این که میت قادر بر کاری نیست در تألیفات وهابیان مکرراً آمده.
«هرکس فرا خواند میت و یا غائبی را از انبیاء و صالحین یا فرا خواند ملائکه را همانا فرا خوانده کسی را که یاری نمیکند او را و مالک کشف ضرر و دفع او از وی نیست».[105]
«هرکس غیر خدا را در آنچه که قادر بر آن نیست فرا خواند مشرک و کافر است ... و از عقل نیز تهی است».[106]
عبادت فی الله و عبادت مع الله
وهابیان معتقدند که هر عملی که مورد رضایت خداوند باشد عبادت است منتهی هر گاه آن عمل انجام شد اگر بازگشت آن به سوی خدا نباشد به طوری که خدا فی الواقع مخضوع له محسوب نشود عبادت مع الله شمرده خواهد شد و اگر به عنوان طاعت خدا باشد عبادت فی الله[107] شمرده خواهد شد.[108] و این امر نتیجه مبنای متخذ در نزد آنان در تحلیل ماهیت عبادت است. محمد بن عبدالوهاب در این باره میگوید: «نذر عبادتی است که خداوند وفا کنندگان به آن را مدح کرده و امر کرده پیامبر(ص) را به وفاء به نذر و هر امری که شارع مدح کند یا به جا آورنده آن را ثنا کند یا امر کند به او عبادت است».[109]
براساس همین نتیجهگیری به این جا رسیدهاند که هر گاه فردی خضوعی و محبتی برای نبی بدون اذن خدا انجام دهد در اینجا او به رسول خدا(ص) به عنوان این که او رسول و پیام آور خداست علاقه نشان نمی دهد بلکه در درون او ذات نبی(ص) ارزش دارد و برای او ذات خود نبی مورد نظر است نه رسالت او. و از نظر وهابیان مسلمانان مأذون در حب به نبی(ص) به عنوان این که او نبی(ص) خدا است می باشند و حق ندارند که برای ذات نبی(ص) یک عظمت و تعالی خاصّی قائل شوند و اگر چنین کنند در حقیقت در مورد او نوعی الوهیت قائل شده اند. چنانچه در این باره میگویند: «محبة پیامبر واجب است و تابع محبت خداست و لازمه آن است و لذا محبتی لله است و هر کس که برای خدا محب باشد پس همانا دوست داشتن او فی الله است ... و این نوع محبت در او شوائب شرک نیست مانند دلبستگی و اعتماد به غیر خدا ... و هر محبتی که در او چنین امور شرک آمیز نهفته باشد محبة مع الله است و بدین ترتیب بین محبت فی الله که کمال توحید است و محبت مع الله که در مورد انداد (بتها) است تمییز حاصل میشود».[110]
نظر به همین دو گانه انگاری وهابیت در مورد ذات نبی(ص) و نبوت ایشان ما پی به دلیل تأکید وهابیان بر عدم عصمت ذاتی انبیاء بالاخصّ نبی اکرم(ص) میبریم. توجیه عصمت ذاتی انبیاء در تمام حالات زندگی ایشان تنها در فرضی معقول است که ما نبوت را یک مقام صرفا قرار دادی و اعتباری ندانیم آن گونه که مقام سلطنت و ریاست را در مورد رئیس یا سلطان تصور میکنیم. بلکه مقام نبوت را نه یک مقام بلکه یک وظیفهای که از سوی خدا بر دوش فردی که بر اثر بندگی او به درجات بسیار عالی معنوی رسیده و واجد کمالات لازم در جهت آمادگی برای انجام این امر و وظیفه خطیر و درک مفاهیم عالیه کلمات الهی از طریق شهود گشته بدانیم در این صورت قبل از به دست گرفتن وظیفه نبوت یک نبی حتماً میبایستی دارای تمام کمالات لازم باشد و تعالی روحی او به حدّ کمال رسیده باشد و در این صورت است که دیگر تفکیک بین عصمت قبل از بعثت و عصمت پس از آن یا بین عصمت در رسالت و عصمت در اعمال و شؤونات دیگر نبی معنی نخواهد داشت چرا که یک مرتبه از تعالی روحی نمیتواند موجد اثرات تک بعدی و متمایل به یک جهت باشد بلکه بایستی حتما در تمام جوانب موثر افتاده باشد و موجب تحوّل باشد. و ما از تعبیرات مقطعی و یا تک بعدی فقط میتوانیم تحت عنوان تحولات جبری و نه تعالی اختیاری روحی یاد کنیم. و لذا ردّ عصمت مطلق نبی اکرم(ص) توالی فاسد زیادی در خود علم کلام به همراه دارد. وهابیان بالاتفاق به شدت سعی در نفی عصمت ذاتی کردهاند چرا که هر گونه وحدت در مورد حیثیت ذاتی و حیثیت نبوی نبی را ردّ میکنند قبول این وحدت منجر به این امر خواهد شد که آن دسته از اعمالی که به اعتقاد وهابیان توجه به ذات نبی دارد جایز شود نظر به این که طاعت مقام رسالت و خضوع در بدان مقام کمال توحید است و طاعت و خضوع مقام رسالت عین خضوع در مقابل ذات رسول است. از اینجا ما پی به یک تأثیر و تأثر متقابل بین مبحث توحید و شرک و عصمت ذاتی نبی اکرم(ص) میبریم چنانکه در مقابل وهابیان افرادی که تفاوت مبنایی با آنان دارند هم چون فخر رازی که مورد کینه توزیهای[111] شدید وهابیان هستند به عصمت مطلق نبی تمایل نشان داده و آن را قابل قبول می شمارند.
استدلال بر شرک بودن طلب از میت
در فصل اول بیان شد که اعمال مسلمین در ارتباط با اموات به سه دسته تقسیم می شوند حال ما در این قسمت ادله وهابیان را در شرک دانستن هر دسته بیان میکنیم.
دسته اول عبارت بود از طلب اولیاء خدا پس از مرگ. به عقیده وهابیان دعا یک نوع خضوع و حبّ تام نسبت به مدعوّمنه است پس هر گاه کسی طلب حاجت از غیر خدا کند آن غیر مخضوعله و محبوب وی میباشد حال اگر این طلب او ناشی از این امر باشد که خدا به مدعومنه قدرت داده و یا او را مقرب به خود دانسته و محبت او را موجب تقرب به خود شمرده در این صورت طلب حاجت از آن غیر و یا طلب دعا از فرد مقرّب درگاه الهی هیچ گونه اصالتی به مخضوع له نمیدهد و او در نظر داعی یک ارزشگذاری مستقل از ذات اقدس الهی را دارا نخواهد شد بلکه خضوع واقعی برای خدا خواهد بود. اگر مدعوّمنه نه قدرتی بر انجام عمل دارد و نه مقرّب به درگاه الهی است در این صورت هر گونه خضوع برای او بدین معنی میباشد که برای نفس مدعومنه یک ارزش مستقل قائل میباشد و تقرب به او و خضوع برای او در نظرش موضوعیت دارد. مراد از این سخن وهابیان این است که اگر هیچ گونه اذنی در خضوع تام در برابر مخلوقی نباشد و فردی با علم به این مسئله بخواهد در برابر آن مخلوق خضوع کند ولو بخواهد با این کار به این خدا تقرب جوید این خضوعش شرک میباشد چرا که نیت فرد و تظاهر او به قصد تقرب به خدا سبب تحوّلی در واقعیت عمل نمیشود و واقعیت عمل هم چنان تعلّق قلب را نسبت به میّت و محبت تام نسبت به ذات او را نشان میدهد و هیچ گونه توجهی به خدا ندارند چرا که خدا خود هر گونه قدرت مدعومنه و تقرب او را نفی کرده پس نفس دعا در این صورت عبادت آن مدعومنه که میت باشد میشود و لذا شرک در عبادت است. در توضیح مطلب فوق میبایست گفت که از دیدگاه وهایبت نفس دعاء مصطلح عبادت میباشد و این دعا اگر به اذن خدا از غیر خدا باشد موجب شرک عبودی نیست و الا موجب شرک در عبادت خواهد بود و مراد از این دعا، دعای مخصوصی که توأم با اعتقاد به این باشد که مدعومنه دارای قدرت و اختیار تام است و در حدّ خدا میباشد نیست چرا که به أدعای وهابیان این دیگر شرک عبودی نیست بلکه همان شرک ربوبی است زیرا عمل آن شخص مرکب از دو جزء است 1ـ نفس طلب از غیر خدا 2ـ اعتقاد به قدرت تام آن غیر. جزء اول که همان طلب کلی و عام است و جزء دوم شرک ربوبی است پس تنها موضوعی که باقی میماند برای شرک در عبادت در دعا همان طلب به معنای عام است[112] و البته از دیدگاه وهابیت حتی برخی مشرکین که در طلبهای خود شرک می ورزیدند طلب به معنای عام را می نمودند و هیچ گونه اعتقاد خاصی نسبت به ربوبیت مدعومنه که همان بتها بود نداشتند و معتقد نبودند که بتها به آنها نفع و ضرری میرسانند بلکه فقط آنها را سبب تقرب به خدا میدانستند. پس یک وهابی باید ببیند در طلب از اولیاء خدا ولو بدون اعتقاد به قدرت تفویضی در مورد آنها آیا اذن و جوازی از ناحیه خدا هست یا این که خدا از آن نهی کرده و در نتیجه این عمل شرک است؟ وهابیان معتقدند طلب یک فرد شیعی از نبی(ص) یا ائمه یا طلب از جسم مبارک آنهاست یا طلب از ارواح مقدسه آنها در هر صورت مأذون نیست؟
اما طلب حاجت از اجساد مطهره که وهابیان معتقدند شرک بودن آن واضح است بدین جهت که جسم اولیاء خدا پس از مرگ مانند سایر ابدان است و ابدان پس از مفارقت و جدایی از ارواح هم چون سایر جمادات و اجسام و اشیاءاند پس جسم نبی(ص) پس از مرگ به عقیده وهابیان هیچ تفاوتی با سنگ و چوب ندارند و هم چون اشیاء دیگر نه شأن و منزلتی نزد خدا دارد و نه چیزی میشنود و نه چیزی میگوید و نه این که قادر بر کاری است. پس به هیچ وجه اذنی بر طلب حاجت و خضوع در مقابل آنها نداریم و این امر حتی در آیات و روایات ثابت است با توجه به این مقدمه وهابیان میگویند هر گاه کسی با علم به این که خدا میفرماید بدن میت کاری نمیتواند بکند مع ذلک از آن حاجتی بطلبد این عمل او نشانگر این است که در ذهن او بدن میّت قداست و ارزش خاصی دارد که میخواهد در مقابل او خضوع کند و این خضوع او خضوع فی الله نیست بلکه خضوع مع الله است یعنی بدن واجد قداستی در حدّ خدا و در کنار خدا فرض میشود و خضوع مع الله و محبة مع الله شرک در عبادت است.
اما در مورد ارواح نیز وهابیان شبیه آنچه که در اجساد گفتهاند: قائلند به عقیده وهابیان یک روح پس از مفارقت از بدن به عالمی دیگر منتقل شده و هیچ ارتباطی با این جهان ندارد پس اولاً امکان ارتباط با او را منکرند و ثانیاً معتقدند روح در این جهان قدرت هیچ گونه تصرفی را ندارد چرا که خدا ارواح را در عالم برزخ محدود و مقید نموده و اجازه عملی بدانها نمیدهد و روح نبی(ص) هم در عالم ملکوت در نزد پروردگار بوده و متنعّم به نعم اخروی است و با این جهان ارتباطی ندارد با توجه به این مقدمه وهابیان میگویند که اگر طلب قضای حاجتی از ارواح شود به دو دلیل غیر مأذون و شرک است. یکی این که طلب از روح طلب از غیر قادر است و دوم این که طلب از روح به دلیل عدم امکان ارتباط با آن مانند طلب از غائب است پس او نه طلب ما را درک میکند و نه قدرت بر استجابت آن را دارد. اما طلب دعا کردن از ارواح نیز شرک است به دلیل این که اگر چه ارواح اولیا دارای رفعت و علوّ معنوی و تقرب خاصی در نزد خدا هستند و از این جهت متفاوت با سایر ارواح هستند اما عدم امکان ارتباط با آنها سبب الحاق ارواح به اجساد در حکم شرک بودن طلب دعا از آنها میشود.[113]
تشبیه طلب مسلمین به اعمال مشرکین عصر جاهلی
نظر به برداشتی که وهابیان از تفکرات و اعمال مشرکین عصر جاهلی دارند و نظر به اینکه به عقیده وهابیان صرف خضوع و محبّت مشرکین به بتها مورد انکار رسول خدا(ص) بود، شباهت زیادی بین طلب مسلمین از اولیاء خدا پس از مرگ با طلب مشرکین از بتها در کار خواهد بود چرا که این امر مسلم است که مسلمین هم با طلب خود نوعی خضوع و محبت شدید را از خود نسبت به نبی(ص) یا غیر ایشان ابراز میکنند. از همین جاست که وهابیان این طور اظهار عقیده می کنند که: «مشرکین عصر جاهلی از معبودات خود طلب حاجت نموده و شفای مریضها و پیروزی بر دشمن را می خواستند و برای آنها ذبح میکردند و نذر میکردند و وقتی که رسول خدا این کارشان را ردّ کرد چنین عقیدهای را غریب شمردند».[114] و عیناً همین حالات را به مسلمین عصر حاضر نسبت میدهند. «سپس احوال مسلمین تغییر کرد و جهل بر مردم غلبه یافت به نحوی که اکثر مسلمین به دین مشرکین عصر جاهلی بازگشتند و غلو در انبیاء و اولیاء کرده و از آنها طلب حاجة کرده و بدانها استغاثه کردند و غیره».[115]
در فرهنگ وهابیت دعا دارای دو عنصر است 1ـ عنصر عبادی که از آن تعبیر به دعای عبادتی میکنند2ـ عنصر مسألتی که همان قسمت از دعاست که در آن قضای حاجت مقصود است از نظر وهابیان در هر دعایی یک نحوه عبودیتی نهفته است که در اثر آن داعی خضوع و حب تام خود را نشان میدهد: «دعا دو نوع است: دعاء عبادت و دعاء مسئلت. در قرآن گاهی یکی از این دو مقصود است و گاهی هم دو مورد نظر است و دعای مسئلت عبارت است از طلب آن چیزی که نفع میرساند به دعا کننده که همان جلب منفعت و دفع ضرر باشد و به اعتبار همین معنی است که خداوند هر گونه طلب نفع یا دفع ضرر از غیر خود را که مالک نفع و ضرری نیستند ردّ کرده ... شیخ الاسلام میگوید هر دعای عبادتی مستلزم دعای مسأله میباشد و هر دعاء مسألت مستلزم دعاء عبادت میباشد... زیرا که هر سائلی در دعای خود اخلاص نسبت به خدا میورزد و همین افضل عبادات است ... پس هم داعی است و هم عابد. و از همین جا دعا از انواع عبادت شد».[116]
از این کلام به خوبی بر میآید که از دیدگاه بانیان وهابیت دعا از آن جنبهای که عبادت است. موجب تولید شرک در عبادت میشود اما جنبه دوم آن که طلب حاجت است در صورتی که توأم با اعتقاد به قدرت میت بر تصرف باشد شرک ربوبی را پدید میآورد. از دیدگاه وهابیت اگر کسی از غیر قادر مانند به قدرت میت طلب کند نظر به این که به امر خدا نبوده بلکه توأم با نهی خداست آن جنبه عبودی دعا متوجه ذات میت شده و هیچ گونه عبودیتی نسبت به خدا را نمیرساند و از همین جا شرک در عبادت پدید میآید. البته دو عنصری خواندن دعا به نحوی که منتج عبودیت برای میّت باشد تنها در فرضی معقول است که عبادت به خضوع تام تعریف شود چرا که میتوان تا حدودی مدّعی شد که در دعا نوعی خضوع نهفته است فلذا در صورتی یک وهابی میتواند، کسی را که طلب از میت میکند، بدوت اعتقاد به استقلال ارواح در اجابت، مشرک بداند که از پیش مبنای خود را در تعریف عبادت بر اساس نفی دخالت اعتقاد به ربوبیت یا هر گونه استقلال معبود در تحقق ماهیت عبادت بداند. چنانکه همین نکته در مطاوی کلمات آنان در حول دعا نهفته است. «آنان که فرا میخوانند با خداوند خدایان دیگری را مثل مسیح و ملائکه و اصنام را معتقد به این نبودند که آنها خالق خلق بوده و یا باران نازل نموده و یا باعث رویانیدن گیاهان میشوند بلکه صرفاً ذات آنها و قبور شان و تمائیل آنها را عبادت میکردند».[117] همان طور که میبینید دعا از نظر وهابیان نوعی عبادت است حال میخواهد با هر اعتقادی در مورد مدعوّمنه همراه باشد. و تنها در صورتی تعلقش به غیر خدا موجب عبادت آن غیر نخواهد بود که امر خدا و اذن او حاصل باشد هم چنانن که دعا از انسان زنده قادر چنین است.[118]
در هر صورت از نظر وهابیت طلب و سوال و دعا بنفسه عبادت است و چون دلیل آنها بر این مدّعی مبنایی است که بر گرفته از تعقل نیست بلکه صرفا یک برداشت تعبدی است فلذا نفس تعبد هم می تواند تعیین کنند حد و مرز شرک و توحید در آن بوده و مجوزّ تعلّق آن به برخی افراد باشد. «هرکس انکار کند که سؤال و طلب عبادت است در مقابل نصوص ایستاده و مخالفت اهل لغت و استعمال امت سلفاً و خلفاً (عرفه متشرعه) کرده»[119] «بین دعاء عبادتی و دعاء مسئلتی تلازم است به اعتبار این که ذاکر و تلاوت کننده و مصلی و متقرب بتوسط ذبح و امثاله و غیر اینها در معنی طالب هستند».[120] تا اینجا ما استدلال وهابیان را ردّ طلب از اولیاء خدا پس از مرگ به دلیل شرک عبودی دانستن آن آوردیم هم اینک ما سعی در تبیین استدلال دوم وهابیان در ردّ طلب از میت از طریق شرک ربوبی خواندن آن میکنیم.
دعا و ربوبیت
در ابتدا فصل گفته شد که عدهای از وهابیت در مبنای خود در باب تحلیل عبادت نظری متفاوت از نظر اکثریت وهابیان و بانیان وهابیت دادهاند. این عده از افراد بیشتر توجه خود را متوجه اثبات شرک ربوبی در اعمال مسلمین در ارتباط با اولیاء خدا مصروف داشتهاند. در هر صورت تمام وهابیان در متهم کردن برخی از مسلمین در ارتباط با اولیا خدا مصروف داشتهاند. در هر صورت تمام وهابیان در متهم کردن برخی از مسلمین به شرک ربوبی وحدت کلمه دارند. چنانکه به این مسئله در تصریحات آنان به این که شرک مشرکین عصر حاضر اشدّ از مشرکین عصر جاهلی است تأکید شده و ما برخی عبارات آنان را از متقدمین وهابیت و متأخرین آوردیم. «مشرکین عصر حاضر از دو جهت شرکشان بیش از مشرکین عصر جاهلی است 1ـ شرک بعضی از آنها در ربوبیت 2ـ شرک در راحتی و گرفتاری»[121] خود همین قائل در جای دیگر گفته است: «از همین جا به دست میآید که آنچه که انجام میشود حول قبور و آنچه که انجام میشود توسط بعضی از حجاج نزد قبری نبی(ص) مانند طلب یاری و پیروزی بر دشمنان و استغاثه به آن و شکایت به او و مانند آن تمام اینها عبادت است برای غیر خدا و شرک عصر جاهلی است».[122]
از همین جا ما به این نتیجه می رسیم که هدف اصلی بانیان وهایبت اثبات شرک عبودی است و شرک ربوبی فقط در ارتباط با بعضی از متهمین به شرک عبادی، در نزد آنان مطرح است. اما در نزد برخی از متفکرین معاصر آنها که خارج از جزیرة العرب بودند و مبنای سایر وهابیان را در تحلیل عبادت و توحید عبادی نپذیرفتند شرک عبودی به تقریری که در نزد وهابیان متقدم شرک ربوبی است بیشتر مورد توجه آنان قرار گرفت. در استدلال به شرک ربوبی در ردّ اعمال مسلمین دو تقریر نسبتاً متفاوت وجود دارد.
تقریر اول در اثبات شرک ربوبی
در تقریر اول وهابیان چنین میگویند که اصلاً برخی از مسلمین نسبت به اموات و یا غائبین در هنگام طلب حاجت یک دید خدا انگارانه دارند که سعی در تألیه مدعوّمنه خود دارند. وهابیان با استفاده از یک مقدمه سعی در جا انداختن این ادعای خود دارند. آن مقدمه اثبات غلو سایر مسلمین در انبیاء و ائمه است. آنان چنین اظهار میکنند که برخی از مسلمین درباره ذکر فضائل و درجات معنوی اولیاء خدا به نحوی سعی در مدح و ذکر کرامات آنان میکنند که هر گاه کسی با چنین عقیدهای اقدام به طلب از میّت آن نبی یا ولی کند حتماً با حالت اطمینان به قدرت خارق العادة و علم غیب آن میت چنین کرده. به عبارت دیگر از دیدگاه یک وهابی وقتی به یک مسلمان غیر وهابی ادله دال بر عدم قدرت میت ارائه میشود و برای او اثبات میگردد که خدا گفته میت دیگر عملش به پایان رسیده وی در اثر غلوّی که در مورد وجود نبی یا ولی خدا کرده، میت آن را به حدی دارای عظمت میبیند که معتقد است که این میت به خودی خود و ذاتا متعالی بوده و هرگز قدرت و سلطهاش به پایان نمیرسد. و این همان تفویضی است که مشرکین عصر جاهلی در ارتباط با بتهای خود قائل بودند. حال اگر همان مسلمان[123] اقدام به طلب حاجت از میت کند این طلب پیامد عقیده وی در ارزشگذاری ذاتی و وجودی میت است و هر گاه عملی با چنین عقیده ای باشد شرک ربوبی است. همین طور در مورد علم به غیب اولیاء[124] پس از مرگ نیز عیناً همین نحوه بیان جاری است یعنی غلو در نحوه وجودی و فضائل شخصیتی نبی(ص) یا اولیاء خدا سبب میشود که پس از مرگ ولو خدا گفته باشد فقط اوست که علم غیب میداند اما مع ذلک وی آمادگی روحی تامّ دارد که بگوید، صدایش را و مطلوبش را میت درک میکند و او به همه احوالات وی آگاه است و این هم شرک ربوبی است.[125] خلاصه این زیادهروی در ذکر فضائل از سوی بالخصوص شیعیان سبب تصوّر است خارق العاده مردم عادی از دیدگاه وهابیان شده که این را شرک ربوبی میدانند «هرکس درباره پیامبر با فرد نیکوکاری یا ولی از اولیاء خدا غلوّ کند و درباره او نوعی الوهیت تخیل کند مثل این که بگوید ای فلانی شفایم ده یا پیروزم کن و یا روزی ده مرا و یا یاری ده مرا و مانند اینها پس این شرک است و گمراهی است و باید توبه کند و الاّ کشته میشود»[126] «تبرّک نوعی غلوّ در مورد مقبور است و این امر به تدریج منتهی به دعای از میت و عبادت آن میگردد و این همان شرک اکبر است».[127]
تحلیلی که وهابیان در مورد زیارت شرک آمیز ارائه میدهند، آنان را میتوان گفت شرک ربوبی دانسته و تا حدودی مطابق همین تقریر اول شرک میدانند: «زیارت شرک آمیز اصل و اساسش مأخوذ از بندگان بتها میباشد زائرین میگویند میت معظم روحش دارای قرب و مزیتی نزد خداست که دائما الطاف از سوی خدا به روح او نازل میشود و خیرات بر آن افاضه میگردد پس هر گاه انسان روح خود را بدان تعلیق کند (دل در گرو آن بندد) و در مقابل او کوچکی کند از روح مزور به روح زائر همین الطاف به واسطه میت افاضه میشود ... و این زیارت را ابن سینا و فارابی ذکر کردهاند».[128] در جایی دیگر ابن تیمیه اعمال به اصطلاح شرک آمیز را مربوط به رسول خدا به عنوان این که رسول است نمیداند: «اصحاب قبور تعظیم میکنند آنها را برای این که با عبادت آنها به خدا نزدیک شوند و تعظیم نمیکنند رسول خدا را از این جهت که رسول خداست آن که واجب است طاعت او بر جمیع خلق»[129]
تقریر دوم در اثبات شرک ربوبی
در این تقریر وهابیان میخواهند مستقیماً این ادعا را بکنندکه اصلا مسلمین غیر وهابی در اعتقادشان عناصری نهفته است که دقیقاً عین عناصر شرک ربوبی است. عناصر شرک ربوبی را دو قسم ذکر کردهاند:
1ـ اعتقاد به قدرت خارقالعاده و سلطه غیبه.
2ـ اعتقاد به علم خارقالعاده یا علم به غیب.
عنصر اول را دو شکل متحقق میدانند 1ـ اعتقاد به این که معبد هرگونه تصرفی را قادر بر انجامش است. این امر به نظر وهابیان دقیقاً همان شرک ربوبی برخی مشرکین در قبال خدایانشان است. 2ـ اعتقاد به این که معبود قادر بر تأثیر از غیب در عالم کون است. یعنی همانگونه که اعتقاد به تصرف خارقالعاده در مورد شیء یا شخصی سبب اعتقاد به استقلال او از خدا میباشد، چرا که خداوند هرگز کسی را در جهت انجام عمل خارقالعده قادر نکرده مگر انبیا را در معجزات و بنابراین موجب ترفیع او در حدّ ربوبیت و خدائی میگردد، همین طور اعتقاد به این که همان شخص میتواند نه در حضر بلکه از غیب و از عالمی دیگر در این جهان تصرفی کند نوعی خدا انگار در مورد او است چرا که هر دو مورد از خصائص الوهی میباشد عنصر دوم نیز دارای دو مشکل است 1ـ اعتقاد به این که معبود هرچه را میداند و عالم به تمام مجهولات عالم یا حدّی خارقالعاده از آنها است 2ـ اعتقاد به این که مخضوعله ولو یک چیز را از طریق غیر عادی و از طریق غیب میداند یعنی علم به غیب ولو در یک جهت دارد. هر دو شکل این عقیده باطل و شرک ربوبی است مگر این که خدا گفته باشد که کسی را در جهتی عالم به امری از غیب کرده. این امر در مورد برخی موارد جزئی در حیات پیامبر ثابت شده است. اما پس از وفات ایشان نه تنها ثابت نیست بلکه ادّلهای که نفی امکان ارتباط میت و عمل و تصرف او را در این جهان میکنند باقاطعیت تمام هرگونه علم به غیب را در مورد ذات نبوی(ص) پس از وفات نفی میکنند حتی در این حدّ که روح نبی(ص) در آن جهان آگاه از حوائج دعاکننده در این جهان شود. حال وهابیان با توجه به این مقدمه بیان داشتهاند که ما در موقع دعا و طلب میبینیم دعاکنندگان به نحوی دعا میکنند که یقین دارند میت صدای او را میشنود و از طلب او آگاه است و میتواند حاجت او را برآورده کند و چون ادلّه ثابت کرده که میت عملش و ارتباطش با این جهان قطع است پس وقتی داعی با توجه به این مسئله طلب از نبی(ص) پس از وفات می کند این شرک ربوبی است. به عقیده وهابیان یک مُرده قادر به هیچ کاری در این دنیا نیست پس طلب هرچیزی از او طلب مالا یقدر علیه الا الله و به عقیده خدا را کنار خدا قرار میدهد.[130] وهابیان میت را هم مانند فرد غائب میدانند چرا که در عالمی دیگر هستند و ربطی با عالم کون و فساد دنیوی ندارند و هم مانند فرد عاجز میدانند چرا که مأذون در عملی نیستند و خلاصه این که «میت ارتباطش با اهل دنیا و عملش به احوال آنان قطع شده».[131] این تقریر دوم بسیار مورد تأکید وهابیان متحجّر قرار گرفته به طوری که در جاهای مختلف یکی کتاب میتوان آن را دید و ما فقط به چند نمونه کوچک اشاره میکنیم.
- «شکی نیست که آن کس که طلب استغاثه از نبی(ص) یا اولیاء خدا(ع) یا... میکند با این اعتقاد این کار را انجام می دهد که آنها صدایش را میشنوند و حاجاتش را برآورده میکنند و عالم به حالات وی هستند».[132]
- «معنی دعاء غائب بدون آلات حسّی اعتقاد به این است که غائب عالم به غیب بوده و دعای او را اگر چه دور است می شنود و یا به معنای اعتقاد به قدرت او بر تصرف در کون از طریق نهانی است و این شرک در ربوبیت است که از شرک مشرکین جاهلی بدتر است».[133]
این امر باید مورد توجه واقع شود که اعتقاد مذکور که شرک ربوبی شناخته شده به عنوان لازمه عمل و یا زبان حال مسلمین از سوی وهابیان شناخته شده نه این که آنان بگویند غیر وهابیان صریحاً چنین عقیدهای دارند. «مشرکین آنچه را که خدا بدان خبر داد نپذیرفتند و گفتند که معبوداتشان میشنوند و اجابت دعا میکنند و شفاعت میکند یعنی این امر را بلسان حال بیان کردند زیرا که آنان اصرار بر دعایشان نمودند.»[134]
در این تقریر دوم دو نکته اساسی نهفته است 1ـ وجود شرک ربوبی در حقیقت اعمال 2ـ دیدگاه وهابیت نسبت به مرگ و میت و نکته اول متوقف بر دومی است.
مرگ از دیدگاه وهابیان
از نظر وهابیان مرگ یک تحول عظیمی در انسان پدید آورده و کاملاً یک شخص زنده با یک شخص مُرده متفاوت است. از نظر وهابیان مرگ به معنای جدایی کامل انسان از دنیا است و این جدایی در تمام جهات است. انسان دو نحوه ارتباط با جهان خارج دارد 1ـ تأثیر و تأثّر متقابل با جهان مادی خارج از خود 2ـ شناخت جهان مادّی. علم و فعل هر دو با مرگ منتفی میشوند. وهابیان درباره روح چنین میپندارند که روح یک واقعیت انسان است پس از مفارقت از بدن به جهانی دیگر که نه جهان آخرت و نه دنیا است منتقل میشود و آن جهان هیچ ارتباطی با این جهان ندارد. مفارقت روح از بدن در نزد وهابیان سبب میشود که جسم پس از مرگ بیش از سایر اجسام و جمادات ارزش نداشته باشد. ارزش پر خیر و برکت بدن نبی اکرم(ص) تنها در موقعی موجود است که روح در او حلول کرده باشد و الّا پس از مرگ مانند سایر جمادات است.
ادلّهای که وهابیان بر مدّعای خود درباره روح آوردهاند بیشتر ادلّه قرآنی است که عمدتاً حول دو آیه متمرکز گشته 1ـ «انک میت و انهم میتون» [135] با استفاده از این آیه خواستهاند ثابت کنند که پیامبر پس از مرگ همچون سایر اموات است. 2ـ «و ما یستوی الاحیاء و لا الاموات ان الله یسمع من یشیاء و ما انت بمسمعٍ من فی القبور»[136] این آیه دو معنی دارد که وهابیان آن را به گونهای معنی کردهاند که ثابت میکند اموات صدایی و سخنی نمیشنوند. و چون نبیاکرم(ص) پس از وفات همچون سایر اموات است پس او هم چیزی نمی شنود و با او نمیتوان ارتباط برقرار کرد. وهابیان این آیه را به این معنی می گیرند که «زندگان و مردگان یکسان نیستند و خدا هرکه را که بخواهد کلامش را به او میرساند ولی تو نمیتوانی سخنی و صوتی به مردگان بشنوانی بر طبق این معنی، آیه دلالت بر این امر دارد که زندگان نمیتوانند صدایی را به مردگان برسانند. اما معنای درست ایه این گونه نیست و منظور از من فی القبور کسانی هستند که در گورستان جهل و عناد و کفر فرو رفتهاند و مراد از اِسماع فهماندن حق و راه صواب به ان معاندین است و خداوند خطاب به پیامبر(ص) این نکته را ابراز میدارد که تو نمیتوانی آن کفار جاهل معاند را هدایت کنی و فقط ذات احدیت است که یهدی من یشاء و یُضِلّ من یشاء.
با استفاده از این آیات و نیز برخی از تحلیلات کاملاً سطحی به این نتیجه رسیدهاند که بین اموات و احیا هیچ ارتباطی نبوده و هیچ اذن و امری از سوی شارع بر فراخواند اموات وجود ندارد و بدین ترتیب صغرای قیاس خود بر شرک سایر مسلمین را تمام دانستهاند. اصل این است که اموات همگی دعای احیا را نمیشنوند چنانکه خداوند متعال میفرماید «تو نمی شنوی سخن آنان که در قبرها هستند» و در کتاب و سنت دلیلی ثابت نکرده که نبی(ص) به خصوص در دعا یا ندایی را میشنود بلکه صرفاً از نبی اکرم(ص) ثابت شده که سلام و صلوات بر او به او ابلاغ میشود، چه نزدیک به او باشند یا دور.[137]
به نظر ما در این تحلیل وهابیان از مرگ چند عیب اساسی مشاهده میشود:
1ـ آیا روح مجرد است یا مادی؟ اگر مجرّد است که امر مجرّد محدود به مکان نمی شود و نسبت به واقعیت علم حضوری دارد پس تقیید او به عالمی محدود به نام برزخ به معنای ظاهری آن نمیتواند باشد و اگر مادّی است که حلول ماده در مادّه ممکن نیست. نفی موجود مجرّد در نزد ابنتیمیه و وهابیان دلیل عمده اقوال نو ظهور آنان میباشد.[138]
2ـ آیا آیات و ادله شرعی نافی ارتباط بین احیاء و اموات فقط دال بر عدم امکان درک نداء اموات از سوی احیا است یا مثلاً سماع را از هر دو طرف نفی میکند؟ ظاهر تمام ادله شرعیه این است که زندگان به دلیل محدودیتی که در مادّه و بدن دارند ادراکاتشان هم محدود است ولی این امر نافی درک ارواحی که به دلیل مفارقت از مادّه از محدودیتها رهایی یافتهاند نمیباشد.
3ـ اعتقاد وهابیان به نفی هرگونه ارزش برای چسم و مفارقت کامل روح از بدن و انتقال روح به عالمی دیگر با این کلام آنها که می گویند «میت در درون قبرش مورد بازخواست قرار میگیرد و در همانجا متنعم یا معذَّب میشود»[139] کاملاً در تناقض است. هم چنین قول به حیات برزخی جسم نبی(ص) در قبر که مصح تنعّم[140] وی باشد علاوه بر تناقض فوق کاملاً مبهم و بیمعنی است. قول به فترة بین مو و حیات دنیوی قولی بسیار سخیف و احمقانه است تفصیل مطلب در جای خود خواهد آمد.
استدلال وهابیان برشرک بودن دسته دوم از عمال مسلمین
دسته دیگر اعمال مسلمین در ارتباط با اولیاء خدا پس از مرگ مشتمل بر ذبائح و نذورات و سایر اعمالی است که برای روح میت میباشد، این قسم از اعمال مسلمین در نزد وهابیان همگی شرک است. گفته شد که اگر نذر یا ذبح و غیره بدین معنی باشند که مورد مصرف جهتی در ارتباط با اولیاء خدا باشد و یا ثواب عمل برای روح آن بزرگواران باشد اختلاف و نزاعی بر سر عدم شرکآمیز بودن آن نیست اگرچه وهابیان صورت دوم را لغو می دانند به دلیل اعتقاد به عدم امکان ایصال ثواب به روح میت و صورت اول را به دلیل این که زیارات و روضهخوانیها و مانند اینها را حرام میدانند، مقدمة حرام شمرده و نهی میکنند. منتهی نزاع در مسئله توحید و شرک در مورد دسته دوم از اعمال بنابراین فرض بود که فردی مثلاً ذبحی بکند به خاطر این که روحی نبی(ص) خشنود شود و خشنودی نبی(ص) یعنی رضای خدای متعال. وهابیان معتقدند اولاً تمام نذورات و ذبائح و سایر اعمال مسلمین که برای ارواح انجام میشود در این فرض جای دارد و ثانیاً تمام عاملین این اعمال عیناً به همان نحوی که با نفس عمل نذر مثلاً به خدا تقرّب میجویند به اولیاء خدا تقرب میجویند. و تقرّب آنان با ذبح و نذر و غیره دقیقاً عین همان تقرّبی است که مشرکین جاهلی به بتان از طریق قربانی کردن و غیره میجستند.
پس اوّلاً در مورد اعمالی همچون ذبح و غیره صحبت از شرک ربوبی نیست بلکه فقط بحث در شرک در عبادت است و نیز وهابیان این امر را مسلم میگیرند که کسب رضای نبی(ص) یا اولیاء خدا(ع) با ذبح یا غیره دقیقاً به همان معنی میباشد که مشرکان با قربانی کردن میخواستند به بتها یا عباد صالح تقرب جویند. مسلماً این تحلیل فرع بر مبنای متخذ در بحث عبادت میباشد چرا که فرض این که چه دیدگاهی نبی اکرم(ص) و مشرکین عصر جاهلی در مورد عبادت و شرک داشتند کاملاً در مورد تطبیق مسئله به مورد نزاع مؤثر است. منتهی در تطبیق مفهوم شرک در عبادت بر مورد نزاع (ذبح و غیره) علاوه بر تأثیر مبنای متّخذ در عبادت دو عامل دیگر نیز مؤثّرند 1ـ آیا در ذبح و نذر و امثال اینها فرد مسلمان قصد جلب محبت و رضای ولی خدا(ع) را دارد؟ 2ـ بر فرض پذیرش مطلب فوق آیا مسلمین با نفس عمل قرانی کردن و یا نذر میخواهند کسب رضای نبی یا ولی خدا(ع) کنند یا با کاری که با مذبوح و منذور میکنند؟ یعنی بر فرض این که بپذیریم که مسلمین در حین انجام ذبح یا غیره نیتشان متمحّض در کسب رضای خدا نیست و در درون ذهنشان کسب خشنودی نبی(ص) نیز باشد (اگرچه به عنوان واسطه برای تقرب به خدا) منتهی سؤال از اینجا ناشی میشود که در ذبح عبادی و یا نذری که عبادت است نفس عمل قربانی کردن در منی مثلاً و یا نفس عمل نذر و صدقه دادن مقرّب به خداست[141] و نفس عمل برای کسب رضای الهی است. اما آیا در مورد انبیاء و اولیاء با نفس عمل قربانی میخواهیم کسب رضایت آان را کنیم یا با عملی که با مذبوح انجام میدهیم و مثلاً با اطعام فقرا توسط مذبوح قصد کسب رضایت را داریم؟ پس نذر که یک عمل عبادی است برای غیر خدا انجام نشده. ولی باز این سؤال مطرح میشود که در هر صورت یک عمل خیری که محبوب و مأمور به شارع است برای کسب رضایت غیر خدا انجام گرفته[142] تا به خدا تقرب جسته شود و هر عمل خیری که مأمور به شارع باشد از دیدگاه وهابیت عبادت است و اتیان آن برای غیرخدا بدون اذن خدا شرک و حرام است و اذن خدا با توجه به فوت نبی یا غیره منتفی است. پس مسئله کاملاً متوقف بر مبنای متخذ در توحید عبادی است. به هر حال وهابیان چون مفهوم عبادت را عاری از اعتقاد خاص میانگارند و آن را در مورد ذبح در نزد قبور محقق میدانند آن را شرک میخوانند.[143]
وهابیان این تحلیل خود را بیان واقعیت اعمال مسلمین میدانند و میگویند: «مشرک مشرک است اگرچه عملش را چیزی دیگر بنامد و مثلاً دعاء از اموات و یا ذبح برای آنها و یا نذر برای آنها را تعظیم و محبت آنها بداند.»[144] وهابیان حتی جشن گرفتن برای تولد نبی(ص) را اگر به قصد تقرب به نبی(ص) باشد عبادت و شرک میدانند[145] و این البته به عنوان فرعی بر مبانیشان میباشد و آنان خود را در حیطه اعمال خاصی محدود نمیکنند.
استدلال بر شرک بودن دسته سوم از اعمال مسلمین
دسته سوم عبارت بود از تبرّک به پیکور و تربت و قبر و آثار باقی مانده از نبی اکرم(ص) و اولیاء خدا(ع). تبرّک جستن از پیکر و قبر مطهر و ملحقات آن را (مانند ضریح و...) وهابیان به دو دلیل شرک و حرام میدانند:
دلیل اوّل ـ بدن نبی(ص) و لباس و آثار وی تا موقعی ارزشمند و مایه خیر و برکت بوده که نبی(ص) حیّ باشند و روح در قالب بدن باشد اما پس از مرگ به ادلّه شرعیه یگر جسم هیچ ارزشی ندارد و جمادی بیش نیست و از این قاعده بدن نبی(ص) هم مستثنی نمیباشد و چون تقبیل و استلام و غیرهما که نوعی خضوند برای جماداتی که خداوند هرگونه برتری آنها را بر سایر اجسام نفی کرده به معنای تعلق قلب خاضع نسبت به خود بدن و قبر است لذا متبرِّک به آنها عابد آنها میباشد و مشرک است و همچون کسی که بت سنگی را میپرستد قبر سنگی را میپرستد.
دلیل دوّم ـ تبرّک درحقیقت نوعی غلوّ در مورد انبیاء و اولیاء(ع) است چرا که کسی که بدانها تبرّک میجوید در ین این که میداند که خدا گفته اینها نه مالک اثری هستند و نه شافعند و نه غیره در این صورت نوعی قدرت و نفع و ضرر در آنها قائل است و این امر منجر به شرک ربوبی شده و سبب میشود که فرد سایر اعمال عبادی را در ارتباط با ارواح اموات انجام دهد. چنانکه محمّد بنعبدالوهاب میگوید: «تبرّک غلوّ در مورد میت است و این امر به تدریج منتهی به طلب از او و عبادت وی میشود و این شرک اکبر است».[146]
حال با توجه به این مطلب این سؤال پی میآید که چه تفاوتی بین لباس نبیّ(ص) پس از مفارقت از نبی(ص) و انتقال به سرزمینهای دور در زمان حیات وی با همان لباس در زمان ممات وی است که در صورت اول همان لباس جایز است تبرک به آن چنانکه به اعتراف خود وهابیان صحابه به آثار نبی(ص) متبرک میشدند و آنان را در نزد خود نگاه میداشتند اما در صورت دوم تبرّک به همان لباس شرک است؟ به نظر اینجانب وهابیان از هرگونه تحلیلی در این زمینه عاجزند.
ماحصل و مرور
ما در این فصل گفتیم که وهابیان توحید را سه قسم کردهاند.
1ـ توحید در اسماء و صفات
2ـ توحید در ربوبیت
3ـ توحید در عبادت
توحید در اسماء و صفات به معنای جامعیة ذات الوهی برای تمام صفات کمالیّه و جلالیه بود.
توحید ربوبی به معنای وحدت مدبّر عالم بود. وهابیان معتقدند مشرکین عصر جاهلی در این دو قسم موحّد بودند. البته با توجه به تصریحاتشان در برخی موارد به اعتقاد مشرکین به ربوبیت معبودشان این نظر آنان نمیتواند به طور کلی درباره عموم مشرکان عصر جاهلی عمومیت داشته باشد. وهابیان برخی مسلمین بالاخص شیعه را متهم به شرک ربوبی کرده و میگویند ملاک در اعتقاد به ربوبیت غیر خدا اعتقاد به تصرف نهانی او در عالم هستی و ای علم او به مجهولات عالم از طرق غیرعادیة است، که این هر دو را به عنوان لازمه اعمال مسلمین در قبال اموات از اولیاء خدا میدانند و یا معتقدند که چنین عقیدهای در مخیله عوام از مسلمین غیر وهابی وجود دارد. در هر صورت این یک نزاع صغروی توأم با یک مغالطهای از سوی وهابیان را به دنبال خود دارد.
توحید در عبادت: گفته شد که در تعاریف ابنتیمیه و محمّد بنعبدالوهاب از عبادت دو گونه احتمال داده شد.
1ـ عبادت خضوع تام توأم با اعتقاد به لزوم طاعت مطلب از مخضوعله و اعتقاد به ربوبیت تشریعی معبود.
2ـ عبادت خضوع تام و حب مطلق است که نتیجهاش طاعت مطلق از مخضوعله و اعتقاد به ربوبیت تشریعی اوست نظر دوم به عنوان نظر مختار ابنتیمیه و محمّد بنعبدالوهاب معیّن شده و مبنای بانیان وهابیت، اطلاق عبادت بر خضوع تام و حبّ تام که ابنتیمیه از آن به تتیم تعبیر میکند میباشد.
ازطرفی روشن شد که در درون خود وهابیت عدّهای مبنای دیگری در مورد تعریف عبادت اتخاذ کرده و اعتقاد به ربوبیت و یا الوهیت مخضوعله را دخیل در تحقق عبادت دانستهاند. این عدّه معتقدند که در اعمال مسلمین اعتقاد مذکور تا حدودی به صورت اعتقاد به سلطه غیبیه و یا علم به غیب در مورد اولیاء خدا محقق است. و بدین ترتیب شرک در عبادت به صورت متلازم با شرک ربوبی در آنها محقق است. امّا آن که عدّه که خضوع مطلب را به تنهایی عبادت میدانند معتقدند در صورتی که خضوع مطلق در برابر شیئی یا کسی عبادت خدا محسوب شود منافی با توحید در عبادت نخواهد بود و الّا شرک در عبادت خواهد شد. اما در صورتی یک عمل مبرِز خضوع مطلق عبادت خدا محسوب میشود که یا اصلاً برای خدا و در مقابل او اتیان شود و یا این که به اذن و امر خدا نسبت به غیر خدا و در قبال شیئی یا کسی اتیان شود. از نظر وهابیان اذن خدا سبب میشود که خضوع در مقابل غیر خدا به مخضوعله اصالة نداده و به طور تبعی منظور شود و فقط خضوع برای خدا بعنوان طاعت او در نزد خاضع اصالت خواهد داشت. اما اگر در مقابل غیر خدا و بدون اذن خدا خضوع تام شود در این صورت مخضوعله در دید خاضع اصالت داشته و عمل وی عبادت غیر خدا شناخته میشود.
پس ملاک شرک در عبادت از دید وهابیت عدم وجود اذنی برای خضوع تام در مقابل غیر خداست حال چه این خضوع ناشی از اعتقاد به ربوبیت آن غیر باشد یا خیر. بر همین اساس وهابیان میگویند اگر در موردی خدا فردی را عاجز و غیر قادر بر عملی بداند و آن را دارای هیچ قرب و منزلتی در نزد خود نداند عجز آن غیر و یا بیارزشی او در نزد خدا که از طریق قول خود خداوند ثابت شده دلیل بر عدم أذن در خضوع برای آن غیر است. به نظر وهابیان این امر در مورد جسم میت و قبر او ثابت است و روح او نیز علاوه بر این که قادر بر عملی نیست، ارتباط با او نیز مستحیل است. و لذا با بدن و قبر میت یک حکم را خواهند داشت. پس از دید وهابیان ملاک در شرک در عبادت عدم وجود اذن خدا در خضوع خاضع است و این در مورد عجز و موت مخضوعله در صورتی که عمل خاضع طلب حاجتی باشد حاصل است.
وهابیان اعتقاد به سلطه غیبیه و یا علم به غیب برای مخلوقی را دو ملاک برای توحید و شرک ربوبی میدانند که هر دو را در صورت اصرار مشرک در عبادت بر عمل خود، با توجه به آیات قرآن در نفی قدرت و ی نفی امکان ارتباط با میت، به عنوان لوازم اعتقادی عمل آن شخص محقق میدانند. و لذا برخی از مسلمین را هم مشرک در عبادت و هم مشرک در ربوبیت میدانند. با توجه به همین مبنی در مورد دعا و طلب حاجت هم شرک عبودی و هم شرک ربوبی را محقق میدانند و در مورد نذر و امثاله نیز در صورتی که نسبه به غیر انجام شود نیز شرک در عبادت را محقق می دانند و در تبرک به قبر و آثار اولیاء خدا پس از مرگ نیز نه تنها شرک در عبادت را محقق میدانند بلکه آن را سبب غلوّ در ذوات آن بزرگواران دانسته و آن را منتهی به شرک ربوبی میدانند. وهابیان تشابه اعمال مسلمین به مشرکین عصر جاهلی را به عنوان یک ملاک برای شرک و توحید نگرفته اند بلکه خواستهاند که از طریق تحلیل ماهیه اعمال مشرکین و اثبات عدم دخالت هیچگونه اعتقاد به ربوبیت یا خالقیتی در اعمال آنان مبنای خود را ثابت کرده و آن را دقیقاً منطبق بر عمل مسلمین در ارتباط با اولیاء خدا پس از مرگ بدانند.
پس از بررسی کامل مبانی وهابیان در تحلیل اقسام توحید ما باید به بررسی تمام اقسام توحید از دیدگاه تشیع پرداخته و ببینیم که مورد نزاع در اقسام توحید بین تشیع و وهابیت چه بوده و مبنای شیعه چه اختلافاتی با مبنای وهابیت دارد، و تعیین کنیم که نزاع در چه مواردی صغروی و در چه موردی کبروی است؟ و نیز باید این امر را واضح کنیم که آیا مبنای شیعه در موارد متنازع فیه بر مبنای متخذ توسط برخی از وهابیان، در مقابل اکثریت، منطبق است یا خیر؟ اگر بله نزاع بین آنان بر سر چه مسئلهای جریان دارد؟
...............................................
پی نوشت ها:
[1] مجموعة التوحید، ابن تیمیه، ص5 و6، نشر دارالفکر؛
و نیز منهاج الفرقه الناجیة، محمد بنجمیل زینو، ص 18 و ص19؛
و نیز مجموعه الفتاوی و المقالات، عبدالعزیز بنباز، ج1، ص34.
[2] همانها.
[3] کتاب القول السدید فی مقاصد التوحید، شیخ عبدالرحمن بنناصر بنسعدی، ص 13.
[4] مجموعة الفتاوی والمقالات، عبدالعزیز بنباز، ج2، ص70.
[5] فتح المجید، شیخ عبدالرحمن، ص 14.
[6] کتاب القول السدید، الشیخ عبدالرحمن بنناصر بنسعد، ص 11.
[7] در مورد شرک خفی معتزله از دیدگاه شیعه میتوان به کتاب «مع الوهابیین فی خططهم و عقائدهم» تالیف جعفر سبحانی ص 143 رجوع کرد شرک معتزله از دیدگاه وهابیت نیز بالطبع کراراً در تألیفاتشان آمده که در این میان میشود به کتاب مجموعة الرسائل الکبری تألیف ابنتیمیه ج 1 الرسالة الاولی و ج 2 الرسالة الرابعة فی مراتب الارادة مراجعه کرد. ما در آینده در این زمینه مفصل بحث خواهیم کرد.
[8] ابنتیمیه در مورد افعال انسان نظر خاصی دارد و همیشه سعی میکند که نظر خود را در باب توجیه اختیار انسان امرٌ بین الامرین و نظریه وسط معرفی کند این امر رامیتوان در کتاب الرسائل الکبری کاملاً مشاهده نموده در حالی که هرگز نظر وی نمیتواند چنین خصیصهای داشته باشد وی در توجیه اختیار انسان میان فعل و خلق فرق میگذارد و افعال انسان را فعل خود او اما مخلوق خدا میداند. ولی تفاوت بین فعل و خلق را روشن نکرده (منهاج السنة 2: 16)
[9] کتاب القول السدید، الشیخ عبدالرحمن بنسعد، ص 13.
[10] کتاب القول السدید، الشیخ عبدالرحمن بنسعد، ص 35 و 36.
[11] مجموعه الفتاوی، بنباز، ج 5، ص 335.
[12] مجموعة الفتاوی، بنباز، ج 1، ص 34.
[13] مجموعة الفتاوی، بنباز، ج 1، ص 40.
[14] همان.
[15] فتح المجید، شیخ عبدالرحمن، ص 340 «ما سووهم برب العالمین فی الخلق و البربویه...»
[16] همان.
[17] مجموعة الفتاوی، بنباز، ج 1، ص 17.
[18] توحید عبادت، شریعت سنگلجی، ص 36.
[19] کشف الشبهات، محمد بنعبدالوهاب، ص 14.
[20] مجموعه التوحید، ابنتیمیه، ص 17 و ص 18.
[21] همان
[22] مجموعه التوحید، ص388.
[23] الفرقان، ص 156.
[24] همان کتاب، ص 157.
[25] کشف الشبهات فی التوحید، محمد بنعبدالوهاب، بترتیب صفحات 19، 21، 22 و 66.
[26] همان.
[27] همان
[28] همان، ص 78.
[29] کتاب التوحید، محمد بنعبدالواب، ص112.
[30] همان، ص 41.
[31] کتاب الشبهات، محمد بنعبدالوهاب، ص 57.
[32] کتاب التوحید، محمد بنعبدالوهاب، ص 35.
[33] توجه شود که ابنتیمیه وقتی زیارت قبر نبی(ص) را شرک میداند نمیتواند بعنوان شرک در طاعت باشد علاوه بر این محمد بنعبدالوهاب در عین ذکر آراء و عقاید ابنتیمیه در تعریف عباد مجدّداً تعریف دیگری هم از عبادت آورده و این بمعنای اعراض از نظر ابنتیمیه نیست چرا که هر 2 در تألیفات خود از هر 2 مورد تعاریف مذکور برای اثبات شرک آمیز خواندن اعمال مسلمین در ارتباط با اولیاء خدا پس از مرگ استفاده کردهاند.
[34] روح المعانی، تألیف سید محمود آلوسی، ج1، ص 68.
[35] ابوالاعلی مودودی، المصطلحات الاربعة، ص 3 به بعد.
[36] مجموعة التوحید، ص 129.
[37] ابنتیمیه در مجموعه التوحید ص 388 مراتب را عبارت میداند از 1ـ علاقه 2ـ صبابة 3ـ عزام 4ـ عشق 5ـ تتیم
[38] معانی روانشناختی از دیدگاه کلام و فلسفه بخصوص در غرب همگی بعنوان معانی مبهم شناخته شدهاند که هرگز در مورد میزانی خاص در آنها نمیشود اتفاق کرد مثلاً نهایت حب یعنی چقدر این بستگی به ذوق هر فرد دارد. روی این جهت هرگونه استدلال بدان ها به عنوان مغالطه از طریق ابهامگوئی شناخته میشود.
[39] وی شخصیت معاصر عبدالرحمن بنحسن آل الشیخ مؤلف فتح المجید میباشد.
[40] مجموعه التوحید، ص 129.
[41] مجموعه التفاوی والمقالات، بنباز، ج 1، ص 15.
[42] همان، ص 78.
[43] همان، ج 5، ص 17.
[44] مجموعه الفتاوی، عبدالعزیز بنباز، ج 2، ص6.
[45] نه بانیان فکری وهابیت و محمد بنعبدالوهاب و نه اتباع وی بخصوص در جزیرة العرب.
[46] العبادة فی السلام به نقل از تفسیر المنار، ص 30.
[47] مصطلحات اربعة ص 103، والعبادة فی الاسلام، ص 28.
[48] . مجموعة الفتاوی و المقالات عبدالعزیز بن باز، ج1، ص16.
[49] . مجموعة الفتاوی و المقالات عبدالعزیز بن باز، ج1، ص70.
[50]. مجموعة الفتاوی و المقالات عبدالعزیز بن باز، ج2، ص20.
[51] . مجموعة الفتاوی و المقالات عبدالعزیز بن باز، ج2، ص70.
[52] . کشف الشبهات، ابن عبدالوهاب، ص95.
[53] . القول السدید، بن سعد، ص132.
[54] . فتح المجید، شیخ عبدالرحمن، ص40 و 41.
[55] . فخر رازی اگرچه در تعریف عبادت گفته «العبادة عبارة عن نهایة التعظیم» اما از آنجا که وی در تفسیر آن و بیان مفهوم و تأله و تعبد و إله بگونهای پیش آمده که در صدق اله اعتقاد به ربوبیت را دخیل دانسته لذا میبینیم که حتی پس از تفسیری که از عبادت کرد در بیان علل حصر عبادت در ذات باری تعالی بگونهای سخن میگوید که اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت یا مؤثریت و خلاصه قدرت مستقل معبود را در نزد عابد مسلّم میا نگارد. به این عبارت کاملاً دقت بفرمایید «قد دلّ الدیل القاطع علی وجوب کونه تعالی قادراً عالماً... امّا کون غیر کذلک فمشکوک فیه لأنه لا اثر یضاف الی الطیع و الفک و الکواکب و العقل النفس الا و یحتمل اضافته الی قدرة الله تعلی و مع هذا الاحتمال صار ذلک الانتساب مشکوکاً فیه فثبت ان العلم بکون الله تعالی معبوداً للخلق امر یقینی و اما کون معبوداً للخلق فهو امر مشکوک فیه... فوجب طرح المشکوک» تفسیر کبیر 1: 243. بعد فکری فخر رازی از وهابیان در مسئله عصمت نیز متجلّی گشته که ما این نکته را در مباحث آینده روشن خواهیم کرد.
[56] . این تعبیر خود شاهدی بر این مدعی است که خصومت وهابیت تنها با شیعیان نیست آنگونه که اکنون وهابیان ترویج می کنند بلکه آنان حتی سایر مذاهب عامه را نیز مشرک می دانند. اما برای جلب حمایت سایر مسلمین در عصر حاضر بدروغ میگویند فقط شیعه مشرکند ولی اهل سنت غیر وهابی فقط مبدع است.
[57] . توحید عبادت، شریعت سنگلجی، ص20 و 21.
[58] . توحید عبادت، شریعت سنگلجی ، 20 و 21.
[59] .شریعت سنگلجی در جای جای کتابش ادلّه متقدمین و بانیان وهابیت را بر مدّعاتش آورده و در عین حال در مقام تعریف عبادت آن چنان که دیدید مذهب شیعه را می مینمایند؛ من از این تردّد وی به 3 نکته در مورد او دست یافتم 1ـ شریعت سنگلجی اصلا مبانی وهابیت را درک نکرده از سوئی عبادت را همانند و شبیه شیعه تعریف میکند و از سوئی برای اثبات و یا برای بیان دیدگاه مشرکین محوریت خضوع و حب تام را مطرح میکند و این نشان میدهد که او بدون فهم و درک مطالب و تنها برای مقاصد شخصی شهرت دنیوی سخنان دیگران را تکرار کرده 2ـ بیانی که شریعت سنگلجی قبل از تعریف عباده ارائه داد نشان دهنده یک دودستگی در تفکر وهابیت و مبانی فکری آنها است که شرح آن سابقاً گذشت و این سخن وی مؤید مطلب ما است. 3ـ شریعت سنگلجی نه تنها درک شایستهای از تفکرات وهابیت نداشت بلکه مطالب کلامی را نیز درست نیاموخته بود و جای تعجب است که او ادعای تشیع هم میکند.
و در مقابل هم چون فخر رازی این قدر دقیق عبادت و توحید عبادی را موشکافی کند که وهابیت که سالها پس از او ظاهر شدند سخنان او را ناقض سخنان خود بیابند.
[60] . در این زمینه در بحارالانوار احادیث زیادی نقل گشته که میتوان بعنوان مثال از مورد زیر نام برد:
ج3، ص198، باب 6، حدیث1.
ج3، ص22، باب 6.
[61] . احقاف، آیه5.
[62] . اسراء، 56 و یونس، 104.
[63] . اسراء، 40.
[64] .نحل، 3.
[65] . فصلت، 9.
[66] . عنکبوت، 17.
[67] . سوره لقمان، آیه 24.
[68] . سوره 43، آیه 8.
[69] . سوره 10، آیه32.
[70] . سوره مومنون، 23، آیات 83 تا 87.
[71] .سوره مومنون، 23، آیات 83 تا 87
[72] . سوره مومنون، 23، آیات 83 تا 87.
[73] . اگر بپذیریم که آیات چنین محتوایی داشته و دال بر نفی اعتقاد ربوبیت در مورد بتها هستند.
[74] . سوره 39 آیات 43 و 44.
[75] . سوره 10 (یونس) آیه 18.
[76] . زمر(39) آیه 3.
[77] . جن ،آیه18.
[78] . رعد(13) 14.
[79] . مجموعه التوحید، ابن تیمیه، ص15.
[80] . مجموعة الفتاوی، بن باز، ص 26.
[81] . همان کتاب، ص207.
[82] . مجموعة الفتاوی همان کتاب، ص207.
[83] .قاعدة جلیلة فی التوسل و الوسیله،ابن تیمیه، ص11.
[84] . اقتضاء الصراط المستقیم، ابن تیمیه، ص453.
[85] .قال بن القیم: «الاله» هو الذی تالهه اللقلوب محبة و اجلالاً و انابة و اکراماً و تعظیماً و ذلاً و خضوعاً و خوفاً و رجاء و توکلا (فتح المجید، ص43).
[86] . فتح المجید، ص42.
[87] .فتح المجید ص43 «قال الطیبی: الاله فعال به معنی المفعول کالکتاب به معنی المکتوب من اله الهه أی عبد عبادة».
[88] .توجه شود که اولاً کلمه توحید صرفاً بک شعار و یک آرمان و manifest برای مسلمین می باشد و یک شعار یک جمله انتشابی است که گاهی در قالب دعا است و گاهی در قالب دیگر و صدق و کذب خارجی برای جملات انتشائی موضوعیت ندارد ثانیاً آیا طبق عمل و عقید مشرک صدق و کذب لا اله الا الله بررسی می شود یا طبق عمل و عقیده مسلمان، در صورت اول که مشرک بتها را مستحق عبادت میداند پس در هر صورت کلمه توحید کاذب خواهد و در صورت دوم که مسلمان بت را عبادت نمیکند پس در هر صورت کلمه توحید صادق خواهد بود.
[89] . التوحید محمد بن عبدالوهاب، ص40 و 41، نقل از ترمذی.
[90] . فتح المجید، ص142 «و کان عکوف المشرکین عند تلک السدرة تبرکاً بها و تعظیماً لها».
[91] . فتح المجید، ص142 قسمت حاشیه صفحه از عبدالعزیز بن باز «کما یعکف الیوم عباد القبور عندها و یجاورون معتقدین أن لهم بذلک الزلفی و القربی و یعتقد الجاهلون لهم ذلک فیعاونونهم بالنذور لتلک القبور و الصدقات قربة لأولئک الموتی و کل ذلک من الشرک الاکبر».
[92] . فتح المجید، ص143«ففی هذا بیان ان عبادتهم لها با التعظیم و العکوف و التبرک و بهذه الأمور الثلاثة عبدت الاشجار و نحوها».
[93] . مجموعه الفتاوی و المقالات عبدالعزیز بن باز، ج2، ص292، فسمیت طاعاتنا لله عباده لاننانودیها بالذل و الخضوع لله» و نیز «فسمی عبادة لان العباد یؤدون اوامر الله و یترکون نواهیه عن ذل و خضوع و انکسار.
[94] . نظیر روایات وارده در شرک بودن دست کردن انگشتر به قصد رفع بلا مانند احادیث زیر که کتاب التوحید از محمد بن عبدالوهاب ص34 و ص35 آمده «من تعلق تمیمه فقد اشرک». و عن عمران بن حصین ان النبی(ص) رأی رجلاً فی یده حلقه من صفر فقال: ما هذه؟ قال: من الواهنة. فقال: انزعها فانها لا تزیدک الا وهنا فانک لومت و هی علیک ما افلحت ابداً».
[95] . طه (20) آیه 98 «فاخرج لهم عجلاً جسداً له خوار فقالوا هذا الهکم و إله موسی فنسی» از این آیه مشخص می گردد که بنی اسرائیل عیناً همان دیدگاهی که میبایست نسبت به خداوند متعال داشتند نسبت به گوساله طلائی یافته بودند.
[96] . اعراف 55.
[97] . کوثر2.
[98] .کتاب کشف الشبهات (محمد بن عبدالوهاب) ص19 و 20 (فان کان لایعرف العبادة و لا انواعها فبینها له یقولک: قال الله تعالی «ادعو ربّکم تضرعا و خفیة انه لا یحبّ المتعدین» فاذا اعلمته بهذا فقل له هل علمت هذا عبادة الله فلابد ان یقول نعم و الدعا مغ العبادة، فقل له: أذا اقررت أنها عبادة و دعوت الله لیلاً و نهاراً خوفاً و طمعاً ثم دعوت فی تلک الحاجة نبیاً او غیره هل اشرکت فی عبادة الله غیره؟ فلا بدّ ان قول نعم. فاذا علمت یقول الله تعالی «فصل لربک و انحرّ» و اطعت الله و نحرت له هل هذا عبادة؟ فلاید ان یقول نعم فقل له: فاذا نحرت لمخلوق نبی او جنی غیر هما هل اشرکت فی هذه العبادة غیر الله فلا بد ان یقرّ و یقول نعم.
[99] .الرد علی الأخنائی ابن تیمیه ص189 «ماذکره السائل من الاحادیث فی زیارة قبر النبی(ص) فکلها ضعیفه باتفاق اهل العلم بالحدیث بل هی موضوعة لم یرو احد من اهل السنن المعتمدة شیئاً منها و لم یحتج احد من الأئمة بشیئی منها»
و نیز در کتاب قاعدة جلیلة فی التوسل و الوسیله، ص85 چنین میگوید «و الاحادیث التی تروی فی هذا الباب ـ و هو السؤال بنفس المخلوقین ـ هی من الاحادیث الضعیفة الواهبیه بل الموضوعة و لا یوجد فی ائمه الاسلام من احتج بها ولا اعتمد علیها».
[100] . در کتاب التوسل الی حقیقة التوسل چندین حدیث نقل شده که دال بر توسل به ذات نبی(ص) است (صفحات 233 و 238 و 292 و 310) که در تمام آنها نویسنده احادیث را متناً این گونه خدشه کرده که این عمل شرک است چرا که خدا میگوید مشرکین گفتهاند ما نعبدهم الا... و توسل به ذات هم مصداق همین آیه است پس چگونه ممکن است که نبی اکرم(ص) مثلاً در حدیثی به ابوبکر بگوید که این دعا را بخوان که اللهم انی اسئلک بنبیک... تعجب است از این آقا که در اثبات مدعای خود و در شرک بودن توسل به ذات به آیه تمسک میکنند و دست خود را از عقل کوتاه مییابد اما ادله نقلی را قاصر از رفع آن حرمت میبیند و میگوید که چگونه ممکن است نبی(ص) امر به منهی عنه کند کسی نیست که به این آقا بگوید اگر امر و نهی در کار هست همه را پیامبر گفته و هر عمل او ملاک و دلیل است تعجب از شماست که یک گفتار او را حجت شمردی و یکی را مستحیل!!!!.
[101] . کتاب التوحید محمد بن عبدالوهاب ص41 «و اما استلام الحجر و تقبیله و استلام الرکن الیمانی من الکعبة المشرّفه فهذا عبودیة لله و تعظیم لله و خضوع لعظمته فهو روح التعبّد فهذا تعظیم للخالق».
[102] . در چنین مورادی وهابیان از روی خود شیرینی کردن یا بی فکری مرتباً به برخی آیات قرآن استدلال می کنند مثلاً می گویند «الاستغاثه بغیر الله من الاموات و ... من الشرک بالله سبحانه اما الاستغاثه بالمخلوق الحی الحاضر الذی یقدر علی اغاثتک فلابأس بها لقول الله عزوجل فی قصّة موسی «فاستغاثه الذی من شیعته علی الذی من عدوّه» سوره قصص آیه 15 بن باز مجموعة الفتاوی، ج4، ص314.
[103] . استقلال در تأثیر.
[104] . مجموعة الفتاوی عبدالعزیز بن باز، ص51 «فعلم بذلک ان المشرکین یعبدون الله و یعبدون معه سواء ولکن النزاع بینهم و بین الرسل فی تخصیص الله بالعبادة و افراده بها دون کل ماسواء».
[105] .فتح المجید، ص109 «فمن دعا میتاً او غائباً من الأنبیاء و الصالحین او دعا الملائکه فقد دعا من لایستغیثه و لا یملک کشف الضرّ عنه و لا تحویله».
[106] . کتاب القول السدید، ص51«من و دعا غیره.... فیما لا یقدر علیه الا الله فهو مشرک کافر ... فقد تجرّد ایضاً من العقل».
[107] .در متون وهابیت تعبیر عبادت مع الله به کار رفته و به جای تعببیر عبادت فی الله از واژه «محبه فی الله» استفاده کرده اند به عبارتی از فتح المجید، ص345 توجه کنید:
«فمحبته مع الله لما فیه من التعلق علی غیره...»
[108] . روی همین اساس ما در تمام تألیفات وهابیان میبینیم که هر کجا صحبت از جواز انجام نوعی عمل که در آن خضوع و خشوع هست، برای غیر خدا میشود فوراً ادله فراوانی برای اثبات محبوبیت آن عمل برای غیر خدا در نزد خدا میآورند مثلا در مورد صلوات فرستادن بر پیامبر برای این که اثبات کننده موجب تألیه نبی(ص) نمیشود گفتهاند «و الزعم ان المسلمین فی اکثارهم من الصلاة علی رسول الله (ص) قد الهوه بذلک فجوابه ان هذا لیس من التألیه لرسول الله و العبادة له بل ذلک عباده لله وحده و امتثال لامره» مجموعة الفتاوی، ج1، ص 129 پس میبینید که عبادت بودن صلوات نفی نشده ولی عبادت مع الله بودن آن نفی شد.
[109] . کتاب التوحید (محمد بن عبدالوهاب) ص50 «فان النذر عباده مدح الله الموفین به و امر النبی بالوفاء بنذر الطاعه و کل امر مدحه الشارع او أثنی علی من قام به اوامر به فهو عباده».
[110] . فتح المجید، عبدالرحمن آل الشیخ، ص345 «ان محبة الرسول واجبة تابعة لمحبة الله لازمة لها فانها محبة لله... و کل من کان محباً لله فانما یحب فی الله ... و هذه المحبة لیس فیها شیئی من شوائب الشرک کالاعتماد و علیه و رجائه فی حصول مرغوب منه...
[111] .این مطلب در صفحات قبل طی نقل بیانی از بن باز روشن گشت.
[112] . یک دعا علاوه بر دو عنصر مذکور یک نوع انتساب و ارتباط بین این دو عنصر را نیز واجد است و طلب به اعتبار نفس همین ارتباط با اعتقاد خاص شرک عبودی است و این طلب توام با اعتقاد خاص هرگز شرک ربوبی نیست چرا که شرک ربوبی ربطی به اعمال ندارد و در حیطه عقیده نهفته است به عبارت دیگر تمایز دو قسم شرک ربوبی و عبودی صرفاً در مقام اصطلاح است و الا در خارج توأم با هم هستند.
[113] . که از دیدگاه در موردی که مخضوع له مقرب به خدا است ولی ارتباط با او ممکن نیست طلب از وی حکماً شبیه موردی است که اصلاً مطلوب منه قادر بر اجابت نباشد.
[114] . کانوا یسألون معبوداتهم قضاء الحاجات و شفاء المرضی و النصر علی الاعداء و یذبحون لهم و ینذرون لهم فلما انکر علیهم رسول الله ذلک و امرهم باخلاص العبادة الله وحده استغربوا ذلک» مجموعة الفتاوی، ص24، ج1.
[115] . مجموعة الفتاوی، ج1، ص24 «ثم تغیرت الاحوال و غلب الجهل علی اکثر الخلق حتی عاد الاکثرون الی دین الجاهلیة بالغلو فی الانبیاء و الاولیاء و دعائهم و الاستغاثه بهم و غیر ذلک من انواع الشرک».
[116] . اعلم ان الدعاة نوعان دعاء عبادة و دعاء مسألة و یراد به فی القرآن هذا تارة و هذا تارة و یراد به مجموعهما فدعاء المسألة هو طلب ما ینفع الداعی من جلب نفع او کشف ضرّ و لهذا انکر الله علی من یدعو احداً من دونه ممن لایملک لکم ضراً ولانفعاً.... قال شیخ الاسلام فکلّ دعاء عبادة مستلزم لدعاء المسئله و کل دعاء مسئلة متضمن لدعاء العبادة لان السائل اخلص سواله لله وذلک من افضل العبادات و کذلک الذکر لله و التالی لکتابه و نحوه طالب فی المعنی...»
[117] . فتح المجید، ص172 و الذین یدعون مع الله الهة اخری مثل المسیح و الملائکة و الاصنام لم یکونوا یعتقدون انها تخلق الخلائق او ت نزل المطر او تنبت و انما کانوا یعبدونهم او یعبدون قبورهم او یعبدون صورهم» این سخن ادعائی بیش نیست چرا که بر طبق اسناد معتبرش تاریخی اصل پیدایش اصنام در میان عرب توسط عمرو بن لحیّ بود که او در سفر به شام وقتی مواجه با بتها شد و سؤال از آنها کرد بدو گفتند که اینها خدایان ما هستند که هر گاه از آنها باران بخواهیم بر ما باران میفرستند و... و از همین جا بود که چند بت توسط عمرو بن لحی به جزیرة العرب آورده شد.
[118] . چنانکه در این مورد مرتباً وهابیان به آیه فاستغاثه الذی من شیعته علی الذی من عدوّه قصص 5 تمسک می کنند.
[119] . فتح المجید، ص181 «فمن جحدکون السوال و الطلب عبادة فقد صادم النصوص و خالف اللغة و استعمال الامة سلفاً و خلفاً».
[120] .
[121] . مجموعة الفتاوی، ص26،ج1 «اما المشرکون المتأخرون فزادو اعلی الاولین من جهتین احداهما شرک بعضهم فی الربوبیة، و الثانیه شرکهم فی الرخاء و الشدة».
[122] . همان کتاب، ج2، ص21.
«و بهذا تعلم انّ ما یصنع حول القبور المعبودة من دون الله و ما یقع من بعض ... الحجاج عند قبر النبی من طلب المدد و النصر علی الاعداء و الاستغاثه به و الشکوی الیه و نحو ذلک ان هذا عبادة لغیر الله و ان هذا شرک الجاهلیة الاولی».
[123] . اگرچه نحوه استدلال در مورد خاصی محدود نمی شود ولی نظر به این که آنان مرتباً شیعیان را متهم به غلو می کنند این استدلال بیشتر در خصوص شیعه توسط آنان به کار می رود. اما تقریر دوم در مورد تمام مسلمین عمومیت دارد.
[124] .از این بیان روشن شد که اولاً طرح عنوان غلوّ در کلمات وهابیان برای اثبات شرک ربوبی و یا همان شرک عبودی بر مبنای برخی متأخرین میباشد و ثانیاً طرح مسئله علم غیب برای اثبات شرک ربوبی مورد نظر آنان است.
[125] .در این استدلال وهابیان3 نکته اساسی که به نظر ما هرگز شناخته نشده وجود دارد1ـ در مورد انبیاء و اولیا غلوّ می شود2ـ ادعای این که میت هیچ نمی شود و قادر بر هیچ کاری نیست و نیز تمام مسلمین این امر را پذیرفتهاند 3ـ ادعای این که قدرت و علم میت که مورد اعتقاد مسلمین و شیعیان است یک نوع قدرتی ذاتی و تفویضی میباشد نه قدرت و علمی منتسب به خدا. این هر 3 ادعا مورد نقد و ردّ ما میباشد.
[126] . مجموعة الفتاوی، ج3، ص100 «فکل غلا فی نبی او رجل صالح او ولی من الأولیا و ظنّ فیه نوعاً من الالهیة مثل ان یقول یا فلان اشفنی او انصرنی ا و ارزقنی او أغننی و نحو ذلک فان هذا شرک و ضلال یستتاب صاحبه فان تاب و الاصل».
[127] . کتاب التوحید ص 41«فان هذا التبرک غلوّ فیها و ذلک یتدرج به الی دعائها و عبادتها و هذا هو الشرک الاکبر».
[128] .مجموعة التوحید (ابن تیمیه) ص376 «و اما الزیارة الشرکیة فاصلها مأخوذ من عباد الاصنام قالوا المیت المعظم الذی لروحهن قرب روح الزائر من تلک الالطاف بواستطتها کما ینعکس الشعاع من المراة... قالوا فتمام الزیارة ان یتوجه الزائر بروحه و قلبه الی المیت و یعکف بهمته علیه و یوجه قصده کله و اقباله علیه ... و قد ذکره هذه الزیارة ابن سینا و فارابی».
[129] .الرد علی الاخنائی، ص22 «ولکن یعظم اصحاب القبور من جهة ان یعبّدهم لیقربوه الی الله زلفی لا یعظم الرسول من جهة انه رسول الله الذی اوجب علی جمیع الخلق اتباعه و طاعته».
[130] به این بیان فتح المجید ص 76 توجه کنید:
«فیه انّ شفاعة الحیّ لمن سأله الدعائ انّما کانت بدعائه و بعد الموت قدر تعذّر ذلک بامور لاتخفی علی من له بصیرة فمن سأل میتاً او غائباً فقد سأله مالا یقدر علیه الا الله و کل من سأل احداً مالا یقدر علیه الا الله قد جعله نداً لله کان نداً له کما کان المشرکون کذلک»
«شفاعت حیّ برای طالب شفاعت دعاء برای اوست و بعد از مرگ این امر متعذّر میباشد به دلائلی که بر فرد آگاه مخفی نیست پس طلب از میت و یا غائب طلب امری است که فقط خدا قادر بر آن است و هرکس طلب چنین امری را از غیر خدا کند پس برای خدا شریک قرار داده».
[131] مجموعة الفتاوی، ج 2، ص 395 «لان المیت قد انقطعت صلته باهل الدنیا و علمه باحوالهم».
[132] مجموعة الفتاوی، ج2، ص 391 «لا ریب انّ المستغیث بالنبی او بغیره من الاولیائ و النبیائ و الملائکه او الجن انما فعلوا ذلک معتقدین انهم یسمعون دعائهم و یقضون حاجاتهم و انهم یعلمون احوالهم.»
شبیه این مطلب در مصادر دیگری نیز آمده همچون: مجموعة الفتاوی ج4 ص 32 و در کتاب الفتاوی الاسلامیة ج 1 ص 19 و ص 68 و ص 78 و در کتب دیگر.
[133] مجموعة الفتاوی، ج 5، ص 335، لانّ دعاء الغائب بدون الآلات الحسیّه معناه اعتقاد انه یعلم الغیب او انّه یسمع دعائک و ان بعد و هذا اعتقاد باطل یوجب کفر من اعتقده... او تعتقد انه له سرّاً یتصرف به فی الکون فیعطی من یشاء...»
[134] فتح المجید ص 189 «قلت و المشرکون لم یسلموا اللعلیم الخییر ما اخبر به عن معبوداتهم فقالوا تملک و تسمع و تستجیب و تشفع لمن دعاها یعنی قالوا ذلک بلسان حالهم لانهم اصرّوا علی دعائهم...».
[135] زمر (29): 30 «این رسول خدا شخص تو و همه خلق البته با مرگ از دار دنیا خواهید رفت».
[136] فاطر (35): 22 همچنین آیهای دیگر به همین لسان آمده که «انک لاتُسمِع الموتی».
[137] الفتاوی الاسلامیه، ج1، ص 68. «الاصل ان الاموات عموماً لایسمعون نداء الاحیاء من بنی آدم و لا دعاءهم کما قال تعالی «و ما انت بسمعٍ من فی القبور» و لم یثبت فی الکتاب و لا فی السنة الصحیحه ما یدل علی ان النبی. یسمع کل دعاءٍ او نداءٍ من البشر حتی یکون ذلک خصوصیة له و انما ثبت عنه(ص) انه یبلغه8 صلاة و سلام من یصلی و یسلم علیه فقط سواء کان من یصلی علیه عند قبره او بعیداً عنه».
[138] در مورد این امر مفصلاً در فصل 4 توضیح داده خواهد شد.
[139] الفتاوی الاسلامیة، ج1، ص 78 «قد تواترت الاخبار عن رسول الله فی ثبوت سؤال المیت فی قبره و ثبوت نعیمه فیه او عذابه حسب عقیدته و عمله»
[140] همان، ص 67 م ان نبیّنا محمّداً(ص) حیّ فی قبره حیاة برزخیةً تصحح له التنعّم فی قبره...».
[141] به همین دلیل ما میبینیم بسیاری از مشرکین در اعصار مختلف برای بتها فرزندان خود را قربانی میکردند و یا برای آزمایش روحیه بندگی ابراهیم(علیه السلام) به اوامر به قربانی کردن فرزندش شد.
[142] ما در فصل 4 خواهیم گفت که چگونه رضایت و خشنودی نبی(ص) اگرچه در ذهن ذابح یا ناذر یا غیره است امّا به عنوان مقصود وی و نیت وی از عمل نمیباشد و لذا حتی طبق دیدگاه وهابیان نیز عبادت غیر خدا نیست.
[143] در این مورد وهابیان کاملاً تمسک به تحلیلات سطحی میکنند. و مثلاً آیه 2 سوره انعام که میگوید «بگو که نماز من و منسک (ذبح) من و...» به همان معنایی است که ما از عبادت برداشت کردیم و نشان میدهد که ذبح برای غیرخدا به هر شکل حرام است (مجموعة الفتاوی، ج4، ص 321 و ج5، ص 327).
[144] فتح المجید، ص145 «فالمشرک مشرک و اِن سمّی شرکه ما سمّا کمن یسمّی دعاء الاموات و الذبح و النذر لهم و نحو ذلک تعظیماً و محبةً»
[145] فتحالمجید، ص 159 «من اقام المولد لقصد التقرب الی صاحبه و رجاء نفعه و برکته او لکی بدفع عن مقیم المولد بعض الضرر... فهذا تعتبر اقامته المولد عبادة لصابه».
[146] کتاب التوحید محمّد بنعبدالوهاب، ص 41 «فانّ هذا التبرک غلوّ فیها و ذلک یتدرّج به ألی دعائها و عبادتها و هذا هو الشرک الأکبر کما تقدم انطباق الحدّ علیه».
.......................................................
نویسنده: سید صادق سید حسینی
منبع: توحید از دیدگاه تشیع و وهابیت، سید صادق سید حسینی پایاننامه کارشناسی ارشد، مرکز تربیت مدرس حوزه علمیه قم، 1374ش.
|