توحید، اصطلاحی مهم در فرهنگ و معارف اسلامی که از حیث عقیده، باور به یکتایی خداوند، و از حیث عمل، منحصر کردن عبادت به خدای یکتا ست. از آنجا که توحید محوریترین آموزۀ اسلام و دیگر ادیان توحیدی است، این آموزه در ابعاد گوناگون فرهنگ اسلامی بازتاب داشته، و در علوم و معارف دینی نیز مباحث گستردهای بدان اختصاص یافته است.
توحید در قرآن و روایات:
يگانهپرستی به عنـوان مهمترين اصول دين و مفاهيم اساسی در بنيان دين اسلام و ديگر اديان توحيدی، امری است که بدون شک توجه فراوان بدان در قرآن کریم دور از انتظار نيست. انبوهی از يادکردهای قرآنی که مستقيم يا غيرمستقيم به موضوع يگانگی پروردگار اشاره دارد، نشاندهندۀ ميزان ارزشمندی اين مبحث در نگاه قرآنی است. در تبيین ابعاد مختلف انديشۀ توحید میتوان به برخی از کليدیترين قالبهای کاربرد آن توجه کرد. هر مسلمان روزانه بارها در اذان با جملۀ «اشهد ان لا الٰه الا اللّٰه» و «اللّٰه اکبر» به يگانگی و بزرگی پروردگار شهادت میدهد و در تشهد هر نماز با جملۀ «اشهد ان لا الٰه الا اللّٰه وحده لا شريک له» به تکرار و يادآوری دوبارۀ وحدانيت پروردگار مـیپردازد. جملۀ پراشتهار «قولوا لا الٰه الا اللّٰه تفلحوا» نيز که آموختهای از پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود و بعدها به عنوان شعارگـونهای از سوی مسلمانان به کـار میرفت (1)، نمونۀ مناسبی از همين دست کاربردها ست.
گسترۀ پهناور پرداختهای قرآنی به موضوع يگانهپرستی، رابطۀ میان مفهوم الوهيت با ربوبيت و خالقيت و نيز مبحث تقابل توحيد با شرک، از مهمترين شاخصهای قابل بررسی در اينباره هستند. از سوی ديگر بر پايۀ آنچه در آيات آمده، برخی مفاهيم کلی دربردارندۀ معنای يگانگی الٰهی است. در واقع زيرمجموعۀ آنچه خدايی است و در شمار افعال و صفات ذات حق جای میگيرد، خودْ پايهای برای درک مفهوم يکتايی است. موضوعاتی کلی همچون خالقيت آفريدگار مطلق از آن رو که در امر خلق شريک ندارد، در شمار مصاديق توحيد جای میگيرد. سروری پروردگار در ملک و مالکيت بر هر آنچه در جهان وجود دارد، تنها بخشی از ملک الٰهی است. هر آنچه در آسمانها و زمين است، نفع و ضرر آدمی و حتى رزق خلايق، همه در اختیار پروردگار است و نمونۀ آيات فراوانی در قرآن کريم از اين امر نشان دارد (2).
«ولی» و «نصير» در منظر قرآنی، مبحث ديگری است که از مصاديق شرک ناپذيری قلمداد میشود. انبوهی از آيات (34 بار) که در آنها دربارۀ امتناعِ گرفتن ولی و نصيری جز خدای واحد سخن رفته، در همين شمار است (3).
منحصر بودن عبادتْ به خداوند نیز از برجستهترین نمودهای توحيد در قرآن کریم است (4).
1. تاريخ يکتاپرستی در ديدگاه قرآنی:
بررسی دربارۀ پیشینۀ يکتاپرستی از نگاه عام دينشناسی اگرچه پرستش خدای واحد را با برخی مقاطع زمانی پيوند زده است، و برای نمونه اخناتون را به عنوان نخستين يکتاپرست میشناسد، اما درمنظر قرآنی يکتاپرستی از آنجا که در فطرت انسانی جای دارد، دارای پيشينهای دستکم به قدمت انسان است. در انبوهی از آيات تصريح شده است که انسان در هر حال در رجوع به درون و فطرت خويش، برای صانع اين جهان، جز يکتايی را نمیپذيرد. انسان حتى اگر در ظاهر شرک بورزد، آنگاه که دربارۀ خالق از او پرسش شود، جز به وحدانيت خدا رأی نخواهد داد (5).
در قرآن کریم دورههای مختلفی از رويارويی انبيای يکتاپرست و اقوام ايشان ديده میشود. در زنجيرۀ قصص انبيا، سيری که قرآن پيش روی مینهد، قابل توجه است. يادکرد قرآنی از قوم نوح و پرستش بت های وَدّ، سُواع، يَغوث، يَعوق و نَسر توسط ايشان سخن از شرکی بسيار کهن است و دعوت نوح(علیه السلام) به يکتاپرستی، نخستين نمونۀ بيان تقابل با بتپرستی و چندخدايی کهن است (نوح/71/23). اگرچه در قوم نوح شمار مؤمنان و يکتاپرستان بسیار نيست، اما در حد قليل هم خود نشان از وجود دارد (6). در ترتيب نَسَبی انبيا، پس از نوح (محلی، 1/640)، دعوت مستقيم به یکتاپرستی را در بيان هود(علیه السلام) میيابيم که بارها به دعوت او به پرستش خدای واحد اشاره شده است (7). وجود يارانی برای اين نبی در زمان خويش و نجات و رهايی يکتاپرستان از عذاب الٰهی (8)، ادامۀ تاريخ يکتاپرستی در زمان هود است. اين دعوت با پرستش پروردگار يکتا در سخن صالح نبی (9) و پذيرش ياران يکتاپرست او ادامه میيابد (10).
جریان یکتاپرستی در قصص ابراهيم نبی(علیه السلام) بهويژه رنگی ديگر يافته، موضوع دعوت به اسلام و توحيد و دين حنيف جلوهای خاص پيدا میکند (11). در مضامین قرآنی مربوط به ابراهیم (علیه السلام) دعوت به توحید با برخی مفاهيم استدلالی و آزمون و خطا همراه میشود (12). برخورد ابراهيم(علیه السلام) با بتها و موضوع شکستن آنها را بايد نقطۀ عطفی در تاريخ يکتاپرستی قرآنی به شمار آورد.
در نگاهی کلی بر قصص قرآنی انبيا، اگر پيش از ابراهيم(علیه السلام)، عذاب الٰهی در واقع اصلیترين بازخورد تقابلی با شرک بود، آيات به زيبايی با گذر زمان، دورۀ ابراهيم نبی(علیه السلام) را زمان رویاروییِ صريح انسانی و زمينی با شرک قلمداد کرده، ابراهيم را عامل و فاعل قرار میدهد (13). از مباحث مهم ديگر که در قصص ابراهيم(علیه السلام) آمده، این موضوع مهم است که در این زمان، يکتاپرستی به نوعی بر روی زمين مفهوم ملموس يافته، در اوامر الٰهی میيابيم که ابراهيم(علیه السلام) و فرزندش مأمور به ساخت خانۀ کعبه میگردند. امری که به خواست خدا و با دستان ابراهيم(علیه السلام) و فرزندش صورت میگيرد (14). بدينترتيب جلوۀ زمينی يکتاپرستی مجال بروز میيابد. پس از ابراهيم(علیه السلام)، فرزندان و اخلافش راه او را در پيش گرفتند، انديشۀ يکتاپرستی که وی عرضه داشت، به مثابۀ شیوهای در فکر و عمل باز تابيد و انديشۀ «ملة ابراهيم» به عنوان توحید ابراهیمی با پسزمينهای از معنای صراط مستقيم، راه حق و دين خداپرستی پیروی گردید.(15)اين روند قرآنی تا دورۀ رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ادامه میيابد. در همين زمان است که آيات الٰهی در انبوهی از نمونهها به يادکرد مشرکان عرب و قريش میپردازد و جایجای قرآن انباشته از گونهای مبارزه با اين شرک است.
2. رابطۀ توحيد، نبوت و معاد:
نبوت و معاد را به عنوان دو اصل مهم دين، بیشک نمیتوان مجرد از توحید در نظر آورد و اين اصول سه گانه هر کدام به نوعی در قرآن کريم مورد توجه جدی قرار گرفتهاند و زنجيرۀ يکتاپرستی با مفهوم دعوت انبيا و نتيجۀ اخروی اين يکتاپرستی در قرآن ديده میشود. اساس انگيختن پيامبران در بيشتر آيات الٰهی ايمان به الله ياد شده، و نبوت برای دعوت انسان به پرستش پروردگار یکتا و دوری از طاغوت دانسته شده است (16). دور نيست در اين میان، پذيرش نبوت از جايگاهی ارزشمند برخوردار است و پيروی از رسولان در اوامر باری تعالى نه تنها تأکيد میگردد، بلکه الزامی دانسته میشود (17). بر همين اساس است که ايمان آوردن به خدا و رسولان در بسياری از آيات ديده میشود (18)؛ ايمانآوری به رسول و به آنچه بر او نازل شده است، اطاعت از رسولان خدايی (بقره/2/285)، در کنار ایمان به خداوند یکتا جای میگیرد و هر آنکه در انديشۀ نبوت شک کرده، از رسولان دوری گزيند، در شمار کافران قرار میگیرد (نساء/4/150).
آنچه را رسولان الٰهی مبنای دعوت خود قرار میدهند، در نهايت با انذار و تبشير بازتابی نتيجهبخش میيابد و آنچه در انديشۀ معاد تبيين میشود و انبيا بدان توجه میدهند، غالباً در رابطهای تنگاتنگ با دو مفهوم توحيد و نبوت روی مینمايد. در نخستين نگاه به آيات الٰهی چنين میيابيم که ايمان به يکتايی پروردگار، صدق رسولان و روز جزا به مثابۀ مفاهيمی مربوط به هم مورد توجه قرار گرفتهاند (19). ايمان به روز جزا آشکارا در ادامۀ انديشۀ توحید ديده میشود.(20) همان خدايی که آسمانها و زمين را بيافريد و آن را تدبير کرد، محققاً در روز جزا توان باز گردآوری همه چيز را خواهد داشت و اين باور به روشنی در آيات الٰهی نمایان است (رعد/13/2؛ نمل/27/65 بب ). انبوهی از موارد تبيين مبحث معاد در قرآن بهويژه در راستای انديشۀ توحید و نبوت قابل پیجويی است (21). در پی اين انديشه است که ايمان و اعتقاد به کتب رسولان موجب رهايی بندگان است و انکار آن جز عذاب در روز قيامت به همراه ندارد (22). قرارگرفتن در آتش جهنم نتيجهای است که برای کافران و مشرکان حتمی است و در مقابل، بهشت از آنِ ايمانآوردگان به یکتاپرستی است.(23)
الف ـ توحيد اساس دين الٰهی:
1. توحيد بالاصاله: برخی از مواضع توحيدی قرآن کريم، اگرچه بدون شک ردی بر آراء و عقايد مشرکان و پيروان انديشۀ چندخدايی در سرزمين حجاز دارد، اما نگاه اين کتاب الٰهی به توحيد، دارای ابعادی گستردهتر بوده، و در فضايی وسيعتر بيان گشته است. بر همين اساس بايد دانست که تقابل توحيد و شرک تنها وجهی از وجوه مورد توجه قرآن کريم است و در نگاه قرآنی مبحث يگانهپرستی به خودی خود و مجرد از هر آنچه بيرونی است، نيازمند تبيين است. در اوایل سورۀ آلعمران (3/2) تعبیر «اَللّٰهُ لٰا اِلٰهَ اِلّا هُوَ الْحَیُّ الْقَيّوم» در کنار مجموعۀ آيات پسين در سخن از جايگاه قرآن کريم، و تکرار آن به صورت «لٰا اِلٰهَ اِلّا هُوَ الْعَزيزُ الْحَکيمُ» (آيات 6 و 18) به روشنی بيانگر آن است که در قرآن، توحيد اصالتاً و بدون رويارويی با مفاهيم متقابل مورد توجه و دارای ارزشی بسيار است. در همين آيۀ اخير اشارۀ دقيق به شهادت به يکتايی پروردگار و ارتباط دادن آن با موضوع عدل الٰهی، دیده میشود (نیز نک: طوسی، التبيان، 2/416).
در برخی از آيات هنگام وصف پروردگار و در شرح مفاهيمی چون خلق يا حشر، به يگانگی باری تعالى تصريح شده است. وصف خدا در آيات 4-8 سورۀ طه و نيز قصص/28/70؛ غافر/40/3، 65 و اوصافی از آخرالزمان، اشراط الساعه و روز حشر (24)، همه نمونههايی قابل توجهاند که در آنها با جملاتی همچون «(اَللّٰهُ) لٰا اِلٰهَ اِلّا (هوَ)....» و «...لِلّٰهِ الْواحِد...» به شيوۀ ايجابی يا سلبی به وحدانيت پروردگار تصريح شده است. آنچه در اين آيات توجه را به خود جلب میکند، آن است که اين ترکيبهای مکرر غالباً مقدمهای هستند برای بيان يکی از صفات باری تعالى؛ حال آنکه موضوع وحدانيت در اين نمونهها به گونهای در چرخۀ جملات جای يافته که مشخصاً مبحثی از پيش تثبيتشده تلقی گشته است. در چنين حالتی، نهتوحید الٰهی، که آن صفت مبحثی برای بيان قرآنی بوده است. آنچه بهويژه در تفاسير متقدم مورد توجه قرار داشته، وجهی از همين ارزش ذاتی است که در آنها بازتاب يافته است.
2. توحيد بالعرض: آنگاه که انديشه و مفهوم يکتايی و يکتاپرستی با همۀ جوانب اعتقادی آن، صورت عينی يابد و در جهان نمودی واقعی پيدا کند، میتوان انتظار داشت که از نخستين بازخوردهای آن بروز انديشۀ مقابل آن در قالب شرک و گريز از توحید باشد. شايد به همين دليل است که در بررسی توحيد، شناخت شرک نقشی اساسی ايفا میکند. اين شرک در تبیین قرآنی در دو فضا مطرح شده است: نخست قصص انبيا و امتهای پیشین، و دیگر هر آنچه به دورۀ پيامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مربوط میشود؛ چه، دعوت به توحيد، مقابلهجويی از سوی مشرکان را به همراه دارد و آشکار است که قصص پيامبران بهترين نمونهها بهشمار میآيند. پرداختهای قرآنی از قصص انبيا، اقوام و صاحبان اديان پيشين در طيفی از مباحث گوناگون بيان شده که يکی از مهمترين و پرتکرارترين اين مباحث، پرداختهايی اشارهای يا کلی به جايگاه عقيدۀ توحيدی نزد اين اقوام و ملل است. مجموعهای از آياتی که از زبان پيامبرانی الٰهی چون نوح، هود، صالح و شعيب(علیه السلام) به صورت «... قالَ يا قَوْمِ اعْبُدوا اللّٰهَ ما لَکُمْ مِنْ اِلٰهٍ غَيْرُه...» (25) برای دعوت قوم خود به يکتاپرستی بيان شده، نشانگر پسزمينهای از دعوت به يکتاپرستی از سوی اين پيامبران است.
در این نمونهها از آيات، تقابل دو انديشۀ يکتاپرستی و شرک و پيشينۀ آن به روشنی ديده میشود و افزون بر آنکه مبين اصالت ذاتی و جايگاه توحيد در ميان اديان الٰهی سلف است، نشان از تقابل خارجی اين دو فکر نيز هست. قصص شايانتوجه ابراهيم نبی(علیه السلام) که به گروش آن پيامبر خدا به يکتاپرستی پرداخته، با شيوۀ بيان خارقالعادۀ آن که بر مبنای آزمون و خطا پی ريخته شده، از مهمترين و کاربردیترين نمونههای آيات قرآنی در اين زمينه است. در اين آيات به زيباترين شيوهها با طرد هرگونه جايگزين برای الله، به نشانهها و صفات الٰهی پرداخته شده، و يکتاپرستی، بهمثابۀ اصلی اصيل مورد توجه قرار گرفته است (نک: انعام/6/74). در اين آيات چنين میيابيم که ابراهيم نبی(علیه السلام) به عنوان زيستگری در ميان مشرکان، جدا از تقابل اعتقادی در برابر قوم، خود فی نفسه در پی يافتن مفهوم دقيقی از وحدانيت الٰهی است. دستکم در دورۀ آزمون و خطا، و پذيرش برخی نمودهای طبيعی به عنوان پروردگار، و سپس درک ميرايی آنها و ناتوانی در انجام دادن هر امری، اين پيامبر در پی مقابله با قوم نبوده، بلکه مسیری خداجويانه را دنبال میکرده است (26). در همين راستا، در يک سخن کلی میتوان گفت رسيدن انبيای قرآنی به درکی متقن از يگانگی پروردگار، خود، نخستين گام از گام های رسالت بوده است. آنچه دربارۀ يوسف نبی(علیه السلام) در کلام الٰهی آمده نیز شايان توجه است. در اين آيات چنين میيابيم که يوسف در زندان، با شناسايی خداوند «واحد قهار»، ديگر زندانيان را با پرسشی جدی به تقابل با انديشۀ چندخدايی میانگیزد (27).
تقابل توحيد و شرک در دورۀ پيامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، بهويژه با توجه به گرايشهای چندخدايی در ميان مشرکان قريش دارای شاخصههای مهم تاريخی نيز هست. بتپرستی و رونق آن در ميان اعراب شبهجزيره امری است که با انبوهی نشانههای تاريخی، بهويژه با يادکرد نام کسانی همچون لُحَيّ بن حارثه و عمرو بن ربيعه از همان آغاز بسيار مورد توجه نويسندگان بوده است (مثلاً نک: کلبی، 8). انواع بتها با وظايف گوناگون و انتساب آنها به قبايل و تيرههای مختلف و در سطحی گستردهتر، پیدایی مناصبی چون سدانت، همه نشان از جايگاه جدی بتپرستی نزد اعراب آن زمان داشته است (نک: ه د، شرک).
طبیعی است که با ظهور اسلام تقابل توحيد و شرک ظهوری روشن يافت. بازخورد اين تقابل، در برخی آيات الٰهی قابل پيگيری است که نام بردن از 3بت بزرگ لات، عُزّى و مَناة (28)، از مهمترين نمونههای آن است. يادکرد ناکارآمدی اين بتها از سوی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و سپس دعوت مشرکان به پرستش خداوند يکتا نمايی از تقابل توحيد و شرک در قرآن است که به دورۀ حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مربوط میشود. افزون بر اين یادکرد بتها، در انبوهی از آيات، پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان مخاطب قرآن، به گونههای مختلفی از برخورد توحيدی با مشرکان، مأمور گشته است (29).
ب ـ آموزش الٰهی:
1. آموزش ارشادی کلی: نزول قرآن کريم برای ارشاد و هدايت انسان در انبوهی از اشارات الٰهی بيان شده که آيات نخستين سورۀ بقره، بهويژه آيۀ «ذٰلِکَ الْکِتابُ لارَيْبَ فيهِ هُدَیً لِلْمُتَّـقين» نمونۀ بارز اين هدف است. اين هدايت که در قرآن کريم هميشه با آموزش و ارشاد انسان همراه است، در مبحث توحيد نيز بازتابی روشن دارد. تقريباً در همۀ آثار مفسران کهن توجه به محوری بودن سورۀ توحيد دیده میشود و حتى برخی آن را بخش اصلی قرآن دانستهاند. به عنوان يکی از اصلیترين و کليدیترين سور قرآنی در تبيين مسئلۀ توحيد، اين سوره دقيقاً دارای کارکرد آموزشی بوده، و با مخاطب قرار دادنی که با فعل امر «قل» همراه است، تلاش میکند تا توحید را آموزش دهد. اين شيوۀ آموزش که در جای جای قرآن کريم به وضوح ديده میشود، بهويژه دربارۀ تحذير و انذاری که پيامبران پيشين برای هدايت قوم خويش به کار میگرفتند، کاربرد فراوان دارد. تقريباً در همۀ مواردی که پيامبری قصد هدايت قوم خود را داشته، بيان الٰهی همچون شیوهای کلی گوشزد کردن و آموزش را مبنای کار آن رسولان نهاده است.
واقعيت اين است که اين آموزش خود دارای جوانب متنوعی است که از اصلیترين نمونههای آن، استفاده از جملات استفهامی است. قرآن کريم در اين موارد غالباً با بيان جملهای پرسشی همچون «هَلْ مِنْ خالِقٍ غَيْرُ اللّٰهِ يَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْاَرْضِ لا اِلٰهَ اِلّٰا هُوَ فَاَنّى تُؤْفَکون» (فاطر/35/3) در واقع به بيان موضع خويش پرداخته، رويکرد الٰهی در اين زمينه را مطرح ساخته است. ادات پرسشی در اين نمونهها، نه نشانی از استفهام، که مبين آموزشی جديد است. «اَغَيْرَ اللّٰهِ اَبْغِی رَبّاً» (انعام/6/164)، خود تبيين و آموزشی در يکتاپرستی برای انسان است. آياتی که با ترکيبهايی همچون «اَفَلَا يَرَوْن» و «اَوَلَمْ يَرَوْا» آغاز میشود (30)، نيز نمونههايی هستند از کاربرد لحن استفهام، نه برای پرسش، که برای بزرگنمايی و يادآوری.
دیگر آنچه در روشهای قرآنی در زمينۀ آموزش مفهوم توحيد دیده میشود، روش استدلالی است (31). اين بدان معنا ست که در قرآن کريم شماری از آيات وجود دارد که با رويکردهايی متفاوت، تلاش میکند تا با استدلال به اثبات و تفهيم توحيد پردازد. آيۀ 22 سورۀ انبياء با بيانی شيوا نتيجۀ ناگزير تعدد خدایان را تنها فساد و تباهی در امر آسمانها و زمین دانسته است. گاه يادکرد آفرينش جهان با نمودهای گوناگون آن همچون زمين و آسمانها، استدلالی قرآنی برای دعوت به توحيد است (32). آيات 14 به بعد در سورۀ ملک (67) نمونهای کامل از اين دست استدلالهاست. از پرکاربردترين قالبهای قرآنی برخوردی ساختاری است با اصل موضوع شرک که برای ريشهکنی آن با بيان چرايی بطلان، سعی در از ميان بردن آن دارد. انبوهی از نمونهها چون «اَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ مٰا لٰايَمْلِکُ لَکُمْ ضَرّاً وَ لٰا نَفْعاً»؛ «وَ لٰا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللّٰهِ مٰا لٰا يَنْفَعُکَ وَ لٰايَضُرُّکَ...» (33)، بيانی استدلالی برای مشرکان است که در آنها نشانههايی از قصد در برخورد با ساختار فکری مورد نظر بوده است.
2. آموزش به پيامبران: پيامبران، به عنوان ارشادگر، از اصلیترين حلقههای ارتباطی ميان پروردگار و مردم به شمار میروند؛ آشکار است که ذات حق طلب رسولان نيازمند آموزشی است که بتواند راهگشای مسائل قوم باشد. در يادکردی از قصص موسى (علیه السلام) بايد به فرمانهای الٰهی اشاره کرد که در آنها به موسى(علیه السلام) آموخته میشود تا به همراه برادرش هارون به سراغ فرعون رفته، از وحدانيت پروردگار سخن گويند. در اين آيات آشکارا با دو شيوۀ امر و نهی و اثبات و سلب به موسى(علیه السلام) طريقۀ مواجهه با فرعون و دعوت او به يکتاپرستی ارائه شده است (34). در قصص يوسف (علیه السلام) آنگاه که اين پيامبر در زندان برای لحظهای الله را فراموش کرده، از خداوندِ زندان به جای خداوند متعال، برای رهايی، طلب یاری میکند، نتيجۀ آن را در قالب دوام حبس مییابد (نک: ثعلبی، 110). قابل توجه آن است که در رسالت انبيا، خود پيامبران نخستين کسانی هستند که نيازمند آموزش و فراگيری توحيدند و اين امری است که بايد در تمامی شئون زندگی ايشان، همچون همۀ انسانها مورد توجه قرار گيرد. فراگيری اين آموزش از سوی انبيا، آنها را برای آموختن توحيد به قوم آماده میسازد. نمونۀ آياتی که دربارۀ يونس نبی(علیه السلام) آمده، تبيينی از همين مفهوم است (انبياء/21/87).
بدينترتيب، چنين میيابيم که وجه اشتراک تمامی پيامبران، نخست آموختن يکتاپرستی بوده است و سپس تلاشی سخت و جانکاه برای آماده سازی قوم خويش در پذيرش وحدانيت و يگانهپرستی. در مسير همين دعوت به يکتاپرستی است که انبيا يا از سوی اقوام، يا در رویارویی با آزمونهای الٰهی بيشترين آزارها را ديدهاند (35). شيواترين بيان آيات در اين باره را شايد بتوان در آموزشهای الٰهی به پيامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشاهده نمود.
ج ـ فروع تحققی مبحث توحید:
1. نمود خارجی دوری از توحيد: انديشۀ يکتايی و يکتاپرستی که در اسلام و ديگر اديان الٰهی مطرح است، از آنجا که به عنوان يک واقعيت دارای مفهوم مخالف در جهان بيرون است، خود نیز در تحقق خارجی امری قابل پیجویی است. به تعبیر دیگر شرک و توحید در مقابل آن میتوانند با رویکردی تاریخی ـ اجتماعی نیز نگریسته شوند. بدون قصدی برای بسط مباحث تاريخی در آستانۀ ظهور اسلام، تنها بايد به ياد آورد که اعراب شبهجزيره با توسل به بتهای خويش، نيازهای درونی به وجود خدا را برآورده میکردند. در اينجا خدايی بتان در واقع بازتابی است از مفهوم خدايگان در قالب «رب» و کارکردهایی که مشرکان برای بتها در امور زندگی خود قائل بودند (36). در چنين فضايی است که قرآن با بیداری انديشۀ يکتاپرستی که به حاشیه رانده شده، نزول میکند و به طور طبيعی در شمار نخستين مخاطبان اين فضا همان مشرکان قريش وشبه جزيره قرار میگیرند.
پرستش خدايانی ديگر که از ديدگاه قرآنی قرار دادن شريکی برای پروردگار است، خود نياز پرداختن به مفهوم شرک در قرآن را ناگزير میدارد. از اينرو، يکی از مهمترين مفاهيمی که دقيقاً در برابر مبحث توحيد قرار دارد و در بررسی توحيد بايد مورد توجه دقيق قرار گيرد، موضوع شرک است. در اين ميان برائت از شرک از چنان اهميتی برخوردار است که برای نمونه هر مسلمان در شبانه روز بارها در نماز به عنوان شعاری قاطع، در هنگام تشهد تکرار میکند که «اَشْهَدُ اَنْ لٰا اِلٰهَ اِلّا اللّٰهُ وَحْدَهُ لٰا شَريکَلَه». واقعيت اين است که انبوهی از کاربردهای مختلف واژگانی از ريشۀ «ش ر ک» در قرآن کريم میتواند ميزان اهميت اين مبحث در آيات الٰهی را نشان دهد. بسياری از جملات تکرارشونده در قرآن کريم وجود دارد که با تخطئۀ شرک، به تثبیت توحيد پرداخته است. جملۀ «مٰا کانَ مِنَ الْمُشْرِکين» خاصه دربارۀ ابراهيم خليل(علیه السلام) که مفهوم مخالف آن جای داشتن در جرگۀ موحدان است، از همين نمونههاست. از شاخصترین یادکردهای شرک در قرآن آنهايی است که با عناوينی مانند اصنام، ارباب، انداد و جز آن به خدایان مورد پرستش مشرکان اشاره دارد. «فَلٰاتَجْعَلوا لِلّٰهِ اَنداداً وَ اَنْتُمْ تَعْلَمونَ» (بقره/2/22)؛ «وَ لٰايَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً اَرْباباً مِنْ دونِاللّٰهِ» (آل عمران/3/64) نمونههايی از تبيين نمود خارجی دوریگزينی از توحيد است (37).
2. الوهيت و ربوبيت: در قرآن کريم یاد الله بارها و بارها به صورت «رب» آمده است و برای نمونهای آشنا «اَلْحَمْدُلِلّٰهِ رَبِّ الْعالَمينَ» يکی از موارد نامبری آن است. در اين ميان در بسيـاری موارد، قرآن کـريم با يادکرد رب بـه عنوان خدای يگانه و مورد پرستش مؤمنان، بهويژه در ترکيب «رب العالمين» با بسامد 39 بار (مثلاً فاتحه/1/2)، انسان را از برگزيدن ارباب انواع به جای ذات حق، برحذر داشته است. اين جملۀ عميق که «اَغَيْـرَ اللّٰهِ اَبْغی رَبّاً» (انعام/6/164) نیز خود نکوهشی عظيم است. در سخن از ربوبيت همچون ديگر موارد، دو نوع رويکرد ايجابی و سلبی ديده میشود؛ در گروهی از آيات با تثبيتالله به عنوان رب، به تبيين اهميت اين یگانهانگاری میپردازد. جملۀ «هُوَ اللّٰهُ رَبّی»، «هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ» و نمونههای مشابه مثلاً انعام،آیه164؛ کهف،آیه38، در کنار رب آسمانها و زمين؛ رب عرش عظيم؛ و رب مشرق و مغرب (38)، با رويکردی ايجابی، تبيين، تثبيت و تکرار همان موضع قرآنی است که مردم را به عبادت رب خـويش ــ یعنـی همو کـه آنهـا را بيافـريـد ــ دعوت میکند (39). در مقابل، در دستهای از آيات، با رويکردی سلبی و رد هرگونه شرک در ربوبيت، نه تنها دعوی ربوبيت خدایگانها را مردود میشمارد (40)، بلکه با آموزش دوری از شرک در ربوبيت (41)، گزينش خدايانی جز خدای واحد را ناصواب میشمارد (42).
3. توحيد عبادی: از موضوعاتی که قرآن کريم بسيار بدان توجه داشته، موضوع پرستش است. در تحلیل موضوع يکتاپرستی، مؤلفۀ اصلی يکتايی خداوند، و فرع آن مفهوم پرستش است. به عنوان اصلی مهم در اسلام، یگانگی معبود، یا خدایی است که از او یاری طلبیده میشود و این یگانگی در آیهای از سورۀ فاتحه «اِيّاکَ نَعْبُدُ وَ اِيّاکَ نَسْتَعين» به مثابۀ شعاری جدی بازتاب یافته است که روزانه بارها در نماز خوانده میشود. اينکه بايد خدا را پرستيد و برای او شريکی قرار نداد، در کنار هم، در آيۀ 36 سورۀ نساء(4) جلبنظر میکند. اين امر چنان است که در ميثاق الٰهی با بنیاسرائيل، در ميان چند موردی که گوشزد شده، اينکه پرستش تنها از آن خداوند يکتا ست، نخستين سخن است (بقره/2/83). تقريباً در بيشتر نصايح انبيا به اقوام پيشين، تأکيدی جدی بر پرستش خداوند يکتا شده، و جز خدا را نپرستيدن، تذکری همواره است. نمونۀ تأکيد نوح(علیه السلام) به قوم خويش (نک: هود/11/26) و نيز هود و صالح و شعيب (علیه السلام) (هود/11/50، 61، 84) از همين دست است. افزون بر آن، در قرآن میخوانيم که آفريدگار متعال برای هر امت و قومی رسولی فرستاده است برای تذکر پرستش و عبادت خدا و دوری جستن از طاغوت (نحل/16/36).
قرآن کریم در خطاب به رسول گرامی اسلام تصريح کرده که به رسولان پيش از وی نيز وحی شده است که جز پروردگار يکتا را نپرستند (43). اين امر تا آنجا دارای ارزش بوده که در آيهای پرستش خالق يکتا با موضوع به پاداری نماز برای يادکرد پروردگار پيوند خورده است (طه/20/14؛ بينه/98/5؛ نیز نک: ابنحجر، 2/7 بب )؛ چه، پرستش خداوند يکتا تنها راه راست و صواب است و پرستش شيطان گام نهادن در مسیری خطا ست (يٰس/36/60-61). هر آن که از پرستش طاغوت دوری گزيد و پرستش خالق يکتا را پيش روی نهاد، مورد لطف الٰهی است و بر او بشارت بهترينها ست و جز اين هر چه باشد، خسران به همراه دارد (زمر/39/12-17)؛ به هر روی، در قرآن خروج از خيل عباد الٰهی، آغازی برای ورود به جهنم است (غافر/40/60).
4. خلق و امر: یکی از نمودهای دوری از توحید به خصوص نزد مشرکان عرب جدا ساختن خلق و امر در عالم کون و نسبت دادن «امر» یا به تعبیر دیگر «اعمال ربوبی» به خدا یگانه است. قرآن کریم بارها تصریح کرده که اگر از مشرکان سؤال شود چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟، خواهند گفت: «الله» (44)؛ اما نمود شرک ایشان در آنجاست که تنها خلق و حیطههایی از امر را به الله منسوب میداشتند و بخشی از امر را به «انداد» و «ارباب» نسبت میدادند. گاه چنین مینماید که آنان کار الله را از «ارباب» بر مبنای آسمانی و زمینی بودن جدا میکردند و بر همین اساس اموری چون فرستادن باران را که امری آسمانی بود نیز به الله منسوب میکردند (عنکبوت/29/61، 63). آیۀ قرآنی که تصریح دارد الله، هم در آسمان و هم در زمینْ خدا ست (زخرف/43/84)، اشاره به همین باور مشرکانه است. به هر روی، تا آنجا که به خلق مربوط میشود، در دستهای از آيات چنين میيابيم که به اختصاص آفرينش تنها برای پروردگار يکتا تصريح شده است. اين پرسش قرآنی که آيا جز خدای يکتا، آفرينندهای هست؟ و تأکيد ادامۀ آيه به اينکه تنها او ست که خالق مطلق است (فاطر/35/3)، بيانگر نگاه قرآنی به اين امر است. اين مبحث بهويژه در آيات مربوط به «خلق» دارای وجهی خاص است که بر اساس آن آفرينش آسمانها و زمين و سپس تدبير امور آن تنها از آن پروردگار يکتا ست (اعراف/7/54)؛ و تنها او ست که تدبير امور از آسمان تا زمين را در اختیار دارد (سجده/32/4؛ روم/30/25؛ نیز نک: ابن منده، التوحید، 1/113). باور به هرگونه آفرينندگی، جز از سوی خدای واحد در برخی آيات به عنوان شرک ياد شده (45)، حال آنکه در دستهای از آيات الٰهی موضوع خلق، به صورت دليلی برای وحدانيت الٰهی مورد توجه قرآن قرار گرفته است (46). در خصوص امر باید گفت تدبير و خواست الٰهی در شمار شاخصههای خدايی است (آل عمران/3/128) و تغيير و تحول در امور جهان که جز از او نيست، گاه در قالب شعار «اِنَّ اللّٰهَ عَلى کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ»بارها تکرار شده است.(47)
دـ مصـاديق گـريز از توحيد:
نفـی توحيد و شـرک بر پروردگار، اگرچه مفهومی نکوهيده است، در آيات الٰهی افزون بر اساس اين انديشه، بروز خارجی آن در ميان آدميان نيز امری مذموم بوده، به کرات بدان اشاره شده است. قبح برگزيدن غير خدا در قالب اصنام (بتان) و انداد (شریکان) بارها در اين آيات گوشزد شده است (بقره/2/22، 165، جم ). واژۀ اصنام 4 بار در قرآن کریم تکرار شده است که به جز يکبار در باقی موارد به قصص ابراهيم نبی(علیه السلام) مربوط میشود. به دور از اينکه يادکرد اصنام در قرآن در کدام قصص آمده، فضای حاکم بر آيات الٰهی مشحون از بيان طيفهای متفاوت اصنام و انداد و مفهوم بتپرستی است. بايد گفت دوریگزينی از يکتاپرستی و گرايش به پذيرش شريکی برای خداوند، ابعاد گوناگونی را شامل میشود که در ردههای مختلفی همچون فرشتگان، انبيا، احبار و رهبانان، اصنام، و جز آنها بازتاب دارد. در يک تقسيمبندی کلی میتوان اينگونه از شرک را در دو طبقۀ کلی در نظر آورد: انتساب فرزند به پروردگار و قرار دادن شريک برای ذات حق.
1. انتساب فرزند به پروردگار: انتساب فرزند به پروردگار در مبحث توحيد دارای ارزشی فزاينده است و يادکرد «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يولَدْ» در سورۀ توحيد (112/3) دقيقاً به همين بعد از شرک نظر دارد. اين نوع از شرک در قالبهای گوناگونی در قرآن کريم بازتابانده شده است. اشارۀ کلی آيۀ 116 سورۀ بقره به اين اعتقاد، در آيۀ 100 سورۀ انعام با بيان انتساب دختران و پسرانی به پروردگار صورت دقيق يافته، در عرض شرک در الوهيت جای يافته است. اينکه مشرکان فرشتگان را دختران خدا میانگاشتند و بر اين سخن پای میفشردند، در عمل دور شدن از توحید بود. بر همين اساس است که پاسخ قرآنی در انبوهی از آيات به صورت نقد و رد اين سخن ديده میشود (48).
آنچه به صورت محاجّه در اين آيات وجود دارد، ضمن بيان نشانههايی در معارضه با اين آراء ناصواب، بيانگر تبری جستن از انتساب هرگونه فرزندی به مقام الٰهی نيز هست. عبارت قرآنی «وَلَدَ اللّٰهُ وَ اِنَّهُمْ لَکاذِبونَ» (صافات/37/152) ضمن برشماری صفت کذب به عنوان صفتی از صفات مشرکان، به رد هرگونه وابستگی پروردگار به فرزند پرداخته است. در نگاه قرآنی اينگونه شرک بر خدا افترايی بزرگ است (اسراء/17/ 40) و آنها که فرشتگان را دختران خدا میدانند، در شمار بیايمانان قرار میگيرند (49). انتساب فرزند به باری تعالى در بسياری از انديشهها از حد فرشتگان گذر کرده، در قالب شخصيتهای انسانی نيز بروز يافته است. میتوان انديشيد آن هنگام که فرزندی خدا به انسانی نسبت داده شود، به طور طبيعی اين انسان برگزيده، برای قرارگيری در چنان موقعيت اعتقادی، بايد در شمار بزرگانی همچون انبيا باشد. انتساب عزير و مسيح (علیه السلام) به فرزندی خدا از سوی يهودیان و مسیحیان نيز که در قرآن کريم بدان اشاره شده، در همين راستا ست (توبه/9/30). در این نقد قرآنی، اينگونه انديشهها اسباب آن را فراهم میآورد که باور دارندگان به آن از اهل کتاب از توحید خالص دور شوند و اندیشۀ آنان شرکآلود گردد، حال آنکه خدا يکی است و او را شريکی نيست (50).
نمونهای اين چنين در انديشۀ مسیحیان در قالب باور به فرزندی حضرت مسيح (علیه السلام) برای پروردگار روی نموده است. اين انديشه که در قالب تثليث مسيحی صورتبندی شده، با قرار دادن خدايانی در کنار خدای يکتا، مجموعۀ سهگانۀ «اب، ابن، روح القدس» را پی ريخته است. آيات الٰهی با بیان اين اعتقاد به مردود دانستن آن پرداخته، ذات حق را از داشتن فرزند، به هر تعبیری، منزه دانسته است؛ چه، نتیجۀ فرزند انگاری مسیح (علیه السلام) چيزی به جز انکار يگانگی الله نيست (51).
2. شريکی برای ذات حق: تصور شریکی برای باری تعالى جلوههایی متنوع دارد؛ اگرچه شرک در همۀ انواع خود، دارای مفهومی مشخص است. در سطحی از نگاه که بازتاب آن را میتوان در برخی از آيات الٰهی مشاهده نمود، انديشۀ دوگانگی یا ثنویت در «خلق» یا «امر» نزد گروهی به چشم میخورد. به کارگيری مفهوم همراهی با الله (أَ اِلٰهٌ مَعَ اللّهِ) که بارها در سورۀ نمل تکرار شده است (27/60-65)، شايان توجه مینمايد. در اين آيات پس از تبيين چنين عقيدهای، ضمن برشماری قدرت پروردگار، به رد وجود هرگونه همراه در کار الٰهی پرداخته شده است (52). اين نمونه از عقايد بهويژه در سطحی ديگر با مفهوم جايگزين برای ذات حق قابل پيگيری است. در اين سطح از برخورد آيات الٰهی مفهوم جايگزين و دوگانگی برای پروردگار مورد نقد قرار گرفته است. آنچه در ترکيب «مِنْ دونِ اللّٰهِ» بارها در قرآن تکرار شده (مثلاً بقره/2/ 23،107، جم )، بازتاب همين نگاه و ردّ قرآنی بر آن است. از سوی ديگر هرگونه جايگزين برای الله ناصواب دانسته شده است و با استدلالی شايان توجه چنين میيابيم که آفرينندگان متفاوت، آفريدههای گوناگون را نيز در پی خواهند داشت؛ پس به ناچار هر خالقی در پی تحقق امر خود خواهد بود (53). آن دسته از آياتی هم که با ادات استفهام خدايی غير از خدای واحد را نفی میکنند، به نوعی در همين گروه جای میيابند (54).
ه ـ رابطۀ توحيد و اخلاق:
در نگاهی کلی بر آيات الٰهی چنين میيابيم که در رويارويی توحيد و شرک، عملاً به تمامی میتوان تقابل خير و شر را مشاهده نمود. آثار شرک که تباهی، خسران و جای يافتن در جهنم است، عملاً در برابر بهروزی، نيکی و يافتن مأوايی در جنت است. تمامی خوبيها در ادامۀ توحيد و همۀ بديها در ادامۀ شرک جای دارد؛ بيان محکم قرآنی در اين باره که حتى با مشرکان ازدواج نکنيد، بسيار حائز اهميت است، چه، در بيانی کلی مؤمنان و مشرکان با خير و شر از يکدیگر تفکيک گشتهاند (بقره/2/221). اين خير و شر به ويژه آنگاه که جلوۀ بيرونی يافته، در زيست انسانی واقع میگردد، بازتابندۀ آثاری قابل توجه است. آنچه در شمار امور اخلاق انسانی جای میيابد، در چارچوب توحيدی، جايگاه خود را پيدا میکند. در نصايح لقمان به فرزندش چنين میيابيم که وی پس از برحذر داشتن فرزند از شرک، آن را ظلمی بزرگ ياد کرده است (55). اين معنا در بسياری از ديگر آيات نيز به گونههايی مورد توجه قرار داده شده است (مثلاً يونس/10/106) و حتى چنان است که انبيا نيز در صورت فراموشی توحيد، خود را در شمار ستمکاران آورند.(انبياء/21/87)
از موضوعات شايان توجه عطف برخی از موضوعات اخلاقی در کنار يکديگر است. اين بدان معنا ست که در قرآن چنين میيابيم که پس از بر حذر داشتن از پرستش غير خدا به عنوان ظلمـی بر خـويشتـن، به موضـوعات اخلاقـی ـ اجتماعـی ديگـر میپردازد که از مهمترين آنها احسان به والدين است. در ادامه، برخی از مفاهيم اساسی در انديشۀ دينی همچون برپای داشتن نماز، دادن زکات و اعمالی چون نيکی به يتيمان و مساکين از ديگر مباحثـی است که به عنوان موضوعات اجتماعی ـ اخلاقی، در کنار تبيين مفهوم يکتاپرستی آمده است (56). تصريح انبوهی از آيات الٰهی به جهل انسان در برابر علم الٰهی (57)، مقدمۀ بروز ظلمی ياد شده بر خويشتن است؛ زیرا شرک بر آنچه نفع و ضرری حتى برای خود ندارد (مثلاً انعام/6/71)، مفهومی جز جهل از آن متصور نيست. اين جهل آشکار (نک: زمر/39/64)، به سبب غروری است که بر ايشان غلبه کرده، و موجب تيرهبختی آنها ست (58). بی گمان پذيرش ولايت غير خدا در هر گونهای، جز از سر نادانی و فریفتگی نيست (59)، فریفتگیای که برای انسان خسران و تباهی به بار میآورد (60). جالب آنکه در آموزههای قرآنی، نه تنها شرک آشکار، که وانهادن در خالق یکتا و پناه بردن به مخلوق او موجب تباهی و افزونی گمراهی دانسته شده است (جن/72/6).
در نهايت بايد دانست که خسران منتج از شرک و دوری از توحيد، در مفهوم آن جهانی خود، آتش جهنم را در پی دارد؛ چنانکه اين نتيجۀ ناگزير در سورۀ اعراف (7/152) به روشنی تبيين شده است. در اين آيه که به قصص موسى (علیه السلام) مربوط میشود، چنين میيابيم که قرار دادن شريک برای پروردگار و دوری از يکتاپرستی، نتيجهای جز ذلت دنيا و آخرت به همراه ندارد. در مقابل نتيجۀ قرآنی ناگزير از اقرار به توحيد، جای يافتن در شمار بهشتيان است. بدينترتيب، توحيد و يا نفی شرک و پيوستن به موحدان بهترين اسبابی است که در دو جنبۀ دنيوی و اخروی آثاری مثبت را برای موحد به همراه دارد.
وـ روايات توحيد و محدثان:
تمامی آنچه در طيف وسيعی از آموزههای قرآنی در زمينۀ يکتاپرستی آمده، در سطح وسیعی در روايات و احاديث اسلامی نیز بسط یافته است. انبوهی تفريعات نيز از درون اين هستۀ قرآنی رخ نمود و بدينترتيب هستههای نخستين مجموعههايی از انديشه و اعتقادات اسلامی که به يگانگی آفريدگار میپرداخت، شکل گرفت. مثل اين تفکر اسلامی که آتش جهنم بر فرد آگاه به يگانگی پروردگار سرد میشود و بهشت جايگاه کسانی است که به توحيد الٰهی معتقدند و انبوهی از اين دست روايات، همه به نوعی بازتابندۀ همين شکلگيريها ست. در همین راستا ست که در حدیث معروف به «سلسلة الذهب» کلمۀ «لٰااِلٰهَ اِلّااللّٰه» قلعۀ خداوند دانسته شده، و هر آن کس که به این قلعه وارد شده، از عذاب الٰهی در امان دانسته شده است. باید گفت که این حدیث قدسی به روایت امام رضا(علیه السلام) از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در منابع شیعه و اهل سنت نقل شده است.(61) هم چنين میتوان به ايجاد ارتباطی دقيق ميان علم و آگاهی انسانی و درک مفهوم يکتايی که در روايات وارد شده است، توجه کرد (مثلاً نک: بخاری، 3/87). بازخورد اجتماعی و اخلاقی اين اعتقاد نيز از مباحث قابل توجه در روايات اسلامی است (ترمذی، 2/413). بسياری از نشانههای اين دست روايات توحيد را در برخی از آثار سدههای نخست میتوان بازيافت (62). واقعيت اين است که در مجموعۀ عظيمی از احاديث و روايات، مفهوم و موضوع يکتاپرستی در جوانب گوناگون بيان شده، و حتى در بسياری از مجاميع حديثی بخشی به احکام مربوط به موحدان اختصاص داده شده است.
در سخن از روايات توحيد، بهويژه در ميان آثار شيعی، کنارهمآيی و عطف دو موضوع توحيد و عدل به يکديگر، همپا با آنچه در کتب کلامی دیده میشود، از اهميت بسزايی برخوردار است (63). اين بدان معنا ست که در بيشتر مواضع از جمله احتجاجات، نامبریها، تأويلات قرآنی و امثال آن، ترکيب «التوحيد و العدل»، دارای نمونههايی تکرار شونده است (64)؛ و بر همين منوال است که در اين انديشه، اساس دين، مجموعۀ توحيد و عدل دانسته میشود (سبط طبرسی، 39).
در ادامۀ آنچه در فرهنگ قرآنی به عنوان با همآیی توحید و نبوت بررسی شد و با توجه به جايگاه ویژۀ «ولی» در تفکر شيعی، در روایات شیعه، ولایت نیز در کنار نبوت و توحید جای گرفته است. نمونههای متعددی وجود دارد که در آنها توحيد الٰهی و ايمان به نبوت رسول گرامی در کنار اعتقاد به ولايت امام علی (علیه السلام) جای گرفته است (65). این باهمآیی در اذکار اذان نزد شیعه نیز دیده میشود. بروز اصطلاح «اهل توحيد» یا «موحدان» بهعنوان تعبیری اخص که ناظر به گروهی معلوم از مسلمانان باشد که دفاع از توحید را وجهۀ همت خاص خود قرار دادهاند، از تحولات معنايی در تاریخ مبحث توحيد است (66). این عنوان ناظر به تفاخر پيروان فرق گوناگون در انتساب و نامبری خويش به اين نام است که بازتاب آن در آثار قدما آشکار است.
در اين میان، به همان ميزان که به سبب اوضاع اجتماعی دورۀ ظهور اسلام، شرک به مفهوم بت پرستی آن روی مینمود، با بروز انديشههای کلامی، و رشد انديشه وری در ميان مسلمانان، ديگر نه بت پرستی، که مفاهيمی ديگر در تقابل با توحيد قرار میگرفت. در واقع برخی تأويلها و برداشتها از آيات الٰهی که مناقشاتی کلامی در زمينۀ تشبيه را برمیانگيخت، اسباب آن را فراهم آورده بود تا در تقابل مفهوم اهل توحيد، اهل تشبيه جای يابند (67). بر همين اساس و با در نظر داشتن مبحث مهم ايجاد تفاوتی تاريخی در معنای توحيد، بايد گفت که در انبوهی از روايات، اين دو نام را در مقابل يکديگر، و تشبيه را دارای مفهوم شرک میيابيم (68).
همانگونه که آشکار است، اين تقسيمات گاه دربردارندۀ شناسههايی کلامی است و عملاً پايهريز برخی آراء در اين زمينه بوده است (69). اما بايد به ياد آورد که کلام اسلامی تنها بستر مناسب برای اين دست از روايات نبود. در واقع از همان دورۀ پيامبرگرامی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) افزون بر مفاهيم دربردارندۀ تقابل انديشۀ يکتاپرستی با شرک اعراب پيش از اسلام، انبوهی از احاديث و روايات در زمينۀ يکتايی در مباحث گوناگون مجال بروز يافت. در اين ميان، برخی از مجموعه شعائر اسلامی همچون «لٰا اِلٰهَ اِلّا اللّٰه» با تأکيد بر مفهوم يگانگی پروردگار از مباحثی است که بسيار مورد توجه قرار گرفته، مجموعه روايات فراوانی را با مضامين و رويکردهای مختلف دربر میگيرد (70). بر اين منوال در برخی آثار حديثی به تناسب موضوع، ابوابی با مضامين و تحت عنوانی چون «باب ما جاء فيمن يموت وهو يشهد اَن لٰا اِلٰهَ اِلّا اللّٰه» قرار داده شده است (مثلاً ترمذی، 5/23).
در بررسی مجاميع حديثی اين ابواب گوناگون، طيف گستردهای از موضوعات مربوط به توحيد را شامل میشود (71). علت وجودی اين ابواب آن است که در واقع در دورۀ تدوين احاديث و روايات و تبويب و ترتيب آثار و مجاميع حديثی، بخشی تحت عنوان «کتاب التوحيد» در مجموعه کتابهای اين جوامع جای يافت که در بر دارندۀ روايات مربوط به مبحث توحيد در تمامی شئون بود که برای نمونه بخش «کتاب التوحيد» در صحيح بخاری از همين دست است (بخاری، همانجا). اين روايات مجموعههايی را تشکيل میدادند که در دورۀ تفکيک علوم و دانش های اسلامی، هر کدام جايگاه خود را يافتند و در موضوعات و مباحث مختلف همچون موضوعات سيره، تاريخ، کلام، تصوف و مباحثی چون جهاد جای گرفتند (72). در همين زمان طيف ديگری از آثار اسلامی روی نمود که به طور خاص موضوع توحيد را منظور نظر داشته، اسباب گردآوری عناوينی کلی تحت همين نام «التوحيد» را به وجود آورد. به عنوان يکی از کهنترين آثار حديثی در اين زمينه که به نيمۀ سدۀ 2ق مربوط میشود، بايد از التوحيد بخاری ياد کرد. بخاری افزون بر «کتاب التوحيد» در صحيح خود (همانجا)، اين اثر مجزا را البته بدون محدوديتهای موجود در روايات صحيح، گرد آورد (GAS, I/134). از اين زمان به بعد آثاری با رويکرد حدیثگرا تأليف شد که در قالب مجموعهای موضوع محور از احادیث یا در قالب عقيدهنامهای مبتنی بر روایات دارای نمونههای متعدد است (73). به نظر میرسد با برخی تفکيکهای به وجود آمده در علوم بهويژه در سدههای 3 و 4 ق و تدوين و تأليف آثار در زمينههای موضوعی مختلف اسلامی، مباحث حدیثگرایانه در باب توحید نيز در همين مسير شکل مدونی يافت. به عنوان نمونه باید به کتاب التوحيد ابوجعفر طبری (د 310ق) در همين دوره اشاره کرد.
تألیف در موضوعات دربارۀ توحيد و مباحث و فروع آن نزد محدثان شيعی نیز از همان دوره آغاز شده، و نمونههای آن آثاری از محمد بن ابی عمیر با عنوان التوحید (نجاشی، 326-327)، عبدالله بن جعفر حميری تحت عنوان التوحيد و الاستطاعة (طوسی، الفهرست، 189) و علی بن ابراهيم قمی تحت عنوان التوحيد و الشرک (آقابزرگ، 4/486) است.
در نسل پسين مؤلفان شيعی نیز میتوان کسانی چون اسماعيل بن محمد مخزومی، علی بن حاتم قزوينی، حسين بن قاسم ابوعبدالله کاتب، ابويعلى حمزة بن قاسم علوی و ابوالقاسم علی بن احمد علوی را نام برد (74). در اين سده و در ميان نويسندگان شيعی در مبحث توحيد، گونهای از تخصيص موضوعی ديده میشود. آثاری با عناوينی چون التوحيد و الايمان از ابوالفضل محمد بن احمد صابونی (همو، 4/485)، التوحيد و العدل و الامامة از ابوطالب انباری و التوحيد و المعرفة از ابوالحسن قزوينی (همو، 4/486-487) نمونههايی از همين گرايش به تفکيک موضوع و البته نشاندهندۀ اهميت مبحث تخصيص داده شده است.
در بازگشت به اهل سنت و توحیدنویسی محدثان در سدۀ 4ق، کتاب التوحيد و اثبات صفات الرب ابن خزيمۀ نیشابوری (د 311ق) دارای ارزش فراوان است. او در اين اثر با تبيين آيات الٰهی و پرداختن به ظواهر قرآن کريم و با دوری جستن از تشبيه به تأويل و بررسی موضوع توحيد با منظر صفات الٰهی پرداخته است (نک: 1/4-5). تأويلهای او در زمينههای مختلفی همچون رواياتی که در ابواب مربوط به «اثبات العين» و «اثبات اليد» آورده، بيانگر آن است که او تلاش کرده تا با رويکردی متفاوت و به دور از تشبيه به بيان صفات الٰهی بپردازد (مثلاً 1/42 بب ، 53 بب ،90، جم ). به طورطبيعی مفاهيم يادشده در قرآن کريم و بازتاب آن در روايات و احاديث همچون مفاهيمی مانند عبادت هم در اين اثر مورد توجه قرار گرفته است (75).
در همين زمان تأليف اثری با نام کلی التوحيد از ابن بابويه (د 381ق)، از عالمان شيعی در قالب روايی ـ درايی از جايگاه ارزشمندی برخوردار است. مؤلف در اين اثر با بهرهگيری از احادیث معصومین(علیهم السلام)، ابوابی چون ثواب موحدان و بيان رواياتی در مبحث نفی تشبيه، رويکرد تفسيری و اعتقادی شيعه را مورد بررسی قرار داده است. مؤلف در بخشی با تفسير روايی سورۀ توحید، و يادکرد آراء امامان شيعی دربارۀ اين سوره، ذات حق را از انتساب به خاندان مبرا دانسته است (ص 88 بب ). مبحث تجسيم و تشبيه نيز که از کليدیترين مباحث در روايات توحيد بهويژه در زمان ابن بابويه، و مورد توجه فراوان محافل علمی بوده است، در بخشی از اين اثر آورده شده (ص 97 بب )، و به موضوعی چون نفی صفات باری تعالى و مبحث تعطيل پرداخته است. در اين کتاب موضوعاتی همچون مفهوم قدرت الٰهی و توحيد ربوبی با براهين آنها آمده است. اين اثر طی تاريخ مورد توجه فراوان اماميان پسين واقع گشت و شروحی بر آن نوشته شد که از آن ميان میتوان به شرح قاضی سعيد قمی (76) اشاره کرد.
در ادامۀ يادکرد از سدۀ 4ق به عنوان زمانی برای تأليف انبوهی از آثار ماندنـی در زمينۀ مبحث توحيد، بررسی کتاب التوحيد و معرفة اسماء الّٰله عز و جل و صفاته اثر ابن منده (د 395ق) نمونۀ شايان توجه است. مؤلف با عقيدۀ سلفی خويش و با استفاده از سنت نبوی و اقوال سلف به بيان تفسير اين نصوص پرداخته است. ابن منده کتاب را با مبحث ربوبيت و با توجه به مفهوم عبادت آغاز کرده است. بهرهگيری از جايگاه مفهوم فطرت بشری در اين بخش، نگرشی بر يکتاپرستی فطری انسان است. الوهيت، اسماءاللّٰه الحسنى و صفات باری از ديگر بخشهای کتاب است. مصحح کتاب وصف موجزی از بخشهای مختلف اين اثر را در مقدمۀ خود گنجانده است (فقيهی، 33-42).
از ميان آثار محدثان در سدههای پسين میتوان به نمونههايی چون الحجة فی بيان المحجة از ابوالقاسم اسماعيل بن محمد اصفهانی (د 535 ق) و منهج المريد فی التوحيد از ابن خميس شافعی(د 552 ق) اشاره کرد (77).
..................................................
پی نوشت ها:
1. نک: ابن خزيمه، 1/82؛ دارقطنی، 3/44؛ طوسی، التبيان، 2/53؛ ابن کثير، تفسير، 4/565؛ ابن حجر، 11/501
2. نک: اعراف/7/188؛ يونس/10/31، 49؛ اسراء/17/ 111؛ فرقان/25/2؛ عنکبوت/29/17؛ فاطر/35/13
3. برای نمونه، نک: انعام/6/14، 70؛ توبه/9/116؛ رعد/13/11؛ سجده/32/4؛ شورا/ 42/46؛ فتح/48/22؛ جم
4. برای نمونه، نک: بقره/2/83؛ آلعمران/3/64؛ نحل/16/36؛ طه/20/14؛ غافر/40/66؛ احقاف/ 46/21؛ جم
5. مثلاً عنکبوت/29/61؛ لقمان/31/25؛ زمر/39/38؛ زخرف/43/9؛ نیز نک: بغوی، 3/474 بب
6. نک: هود/11/36، 40؛ شعراء/26/121
7. مثلاً اعراف/7/65 بب ؛ هود/11/50-52؛ فصلت/41/14
8. اعراف/7/72؛ هود/11/58
9. مثلاً اعراف/7/73-74؛ هود/11/61؛ مؤمنون/23/32
10. هود/11/62-65؛ نمل/27/45-46
11. مثلاً بقره/2/131، 135؛ آل عمران/3/67؛ جم
12. مثلاً بقره/2/258؛ انعام/6/76 بب ؛ مريم/19/42 بب ؛ انبياء/21/52-56؛ عنکبوت/29/16-18
13. نک: انبياء/21/57 بب ؛ صافات/37/ 88
14. بقره/2/125-128؛ آل عمران/3/96 بب ؛ ابراهيم/14/35؛ حج/22/ 26
15. مثلاً نک: انعام/6/161؛ يوسف/12/38
16. مثلاً نحل/16/36؛ مؤمنون/23/32؛ فتح/48/8-9
17. نساء/4/64؛ نيز التفسير...، 319
18. مثلاً آل عمران/3/179؛ نيز ابن هشام، 3/118
19. مثلاً بقره/2/8، 62، 177؛ نساء/4/136
20. نساء/4/87؛ نیز سبط طبرسی، 39؛ ابن طاووس، الطرائف، 517
21. مثلاً نک: انعام/6/38 بب ؛ فرقان/25/17 بب ؛ قصص/28/62 بب ؛ روم/30/12 بب ؛ زمر/39/67 بب ؛ قيامت/75/1 بب ؛ نيزنک: ابنحجر، 6/266
22. بقره/2/85، 174، 211بب ؛ آل عمران/3/ 184-185؛ جم
23. مثلاً آل عمران/3/151؛ مائده/5/72
24. دخان/44/1-8؛ نيز بقره/2/162-163؛ ابراهيم/14/48؛ غافر/40/16؛ محمد/47/19
25. اعراف/7/59، 65، 73، 85؛ هود/11/50، 61، 84؛ مؤمنون/23/ 23، 32
26. طبری، 7/242بب ؛ بيضاوی، 2/422بب
27. يوسف/12/39؛ نیز قرطبی، 9/191-192
28. نجم/53/19-20؛ نیز کلبی، 9 بب ؛ ازرقی، 1/124 بب ؛ ابن قيم جوزیه، 2/218بب ؛ ابن حجر، 7/143؛ سيوطی، الدر...، 7/652 بب
29. مثلاً نک: انعام/6/19؛ رعد/13/16؛ انبياء/21/108؛ نیز نک: طبری، 3/131 بب ؛ نسفی، 1/316 بب
30. رعد/13/41؛ اسراء/17/99؛ طه/20/89؛ انبياء/21/44؛ فصلت/41/15
31. طبرسی، فضل، 9/9؛ سيوطی، همان، 4/665 بب ؛ بيضاوی، 3/468 بب ؛ ابوالسعود، 5/197
32. مثلاً بقره/2/22؛ نیز طبری، 1/161؛ زرکشی، 76-77
33. مائده/5/76؛ يونس/10/106؛ نيز انعام/6/71؛ رعد/13/16؛ طه/20/89؛ حج/22/12؛ فرقان/25/55؛ شعراء/26/ 73
34. قصص/28/34 بب ؛ طوسی، التبيان، 8/149-150
35. مثلاً نک: انبياء /21/87-88؛ صافات/37/125-127
36. کلبی، 9 بب ؛ فاکهی، 5/161 بب ؛ ابنکثير، البداية، 2/187
37. نک: طبری، 1/161 بب ؛ طوسی، التبيان، 2/489؛ ابن کثير، تفسیر، 1/372 بب
38. رعد/13/16؛ انبياء/21/56؛ شعراء/26/28؛ نمل/27/26
39. بقره/2/21؛ نساء/4/1؛ اعراف/7/54؛ نیز نک: طبری، 1/160
40. نک: نازعات/79/24؛ نیز فخرالدین، 31/43-44
41. آل عمران/3/64؛ يوسف/ 12/39؛ نیز زمخشری، 3/371
42. آل عمران/3/80؛ توبه/9/31؛ نیز واحدی، 1/95 بب ، 461 بب ؛ ابن کثير، همانجا؛ ابن حجر، 5/179
43. انبياء/21/25؛ فصلت/41/14؛ نیز نک: طوسی، التبيان، 7/239-240
44. عنکبوت/29/61؛ لقمان/31/25؛ زمر/39/38؛ زخرف/43/87
45. اعراف/7/191؛ نیز طبرسی، فضل، 4/783-784
46. مثلاً رعد/13/16؛ طور/52/35-36؛ نیز طوسی، التبيان، 6/235-236
47. مثلاً بقره/2/109؛ مائده/5/ 17؛ فاطـر/35/1؛ طلاق/65/12؛ نیز نک: مفيد، اوائل...، 22؛ ابن حجر، 2/92
48. نک: صافات/37/149 بب ؛ نجم/53/ 27؛ زخرف/43/16بب ؛ اسراء/17/40؛ نک: طبری، طبرسی، فضل، نیز سيوطی، الدر، ذيل آيات.
49. نجم/53/27؛ نيز نک: نحل/16/57، 62؛ يونس/10/68؛ انبياء/21/26؛ مؤمنون/23/91
50. توبه/9/31؛ نيز نک: بغوی، 2/284
51. نساء/4/171؛ مائده/5/73؛ توبه/9/30؛ نيز نک: ه د، تثليث
52. نک: مؤمنون/23/91؛ نیز زمخشری، 3/200؛ طبرسی، فضل، 7/185-186
53. نک: انبياء/21/22؛ مؤمنون/23/91؛ رعد/13/16
54. مثلاً نک: انعام/6/14، 40، 164؛ اعراف/7/140؛ شعراء/26/29
55. لقمان/31/13؛ نیز نک: ثعلبی، 313-314؛ طبرسی، فضل، 8/494-496
56. مثلاً بقره/2/83؛ نساء/ 4/36؛ انعام/6/151-152؛ اسراء/17/23؛ عنکبوت/29/8؛ لقمان/31/ 13-14؛ نيز نک: قمی، 2/273
57. انعام/6/111؛ اعراف/7/138؛ احقاف/46/23
58. نک: طوسی، التبيان، 9/43-44؛ طبرسی، فضل، 8/790؛ فخرالدین، 27/13
59. نساء/4/119-120؛ نیز نک: بغوی، 1/481 بب
60. مثلاً نساء/4/119؛ انعام/6/19-20
61. صحیفة الرضا(علیه السلام)، 79؛ ابن عساکر، تاریخ...، 5/462، 7/115، 48/367
62. مثلاً نک: ابن مبارک، 31، جم ؛ ابن ابی عاصم، الزهد، 34 بب
63. نک: طوسی، همان، 2/416
64. مثلاً نک: طبرسی، احمد، 2/170؛ ابن شهرآشوب، 3/142؛ سيد مرتضى، 1/103
65. نک: التفسير، 319، 465؛ قمی، 1/107؛ طبرسی، احمد، 2/51؛ ابن طاووس، جمال...، 265
66. مثلاً ابن ابی عاصم، السنة، 1/280
67. نک: زرکشی، 114 بب ؛ اسماعیلی، 51 بب ؛ خواجه عبدالله، سراسر اثر
68. مثلاً مفيد، الاعتقادات...، 21، جم ؛ سيدمرتضى، 2/2
69. مثلاً نک: ابن قتيبه، تأويل...، 20؛ ماتريدی، جم ؛ ابن عساکر، تبیین...، 305
70. مثلاً مسلم، 1/55؛ ترمذی، 4/711؛ هيثمی، 10/87
71. مثلاً بخاری، 6/2685؛ مسلم، همانجا؛ ابن جارود، 1/258؛ هيثمی، 10/193؛ ابن حجر، 2/7
72. مثلاً نک: ربيع، 1/32؛ احمد بن حنبل، 1/198؛ حکیم ترمذی، 3/51؛ بيهقی، 1/63؛ ابن منده، الايمان، 1/261؛ سيوطی، الجامع...، 1/84؛ ابن حجر، 1/77 بب
73. برای نمونه، نک: ... GAL,S, I/315, 355, 918
74. نک: طوسی، همان، 58، 60، 213؛ آقابزرگ، 4/478، 480
75. نک: 1/229 بب ، 325 بب
76. چ تهران، 1416، 1419ق
77. نک: حاجیخليفه، 1/484، 631، 2/1519، 1881
................................................
مآخذ:
آقابزرگ، الذريعة؛ ابن ابی عاصم، احمد، الزهد، به کوشش عبدالعلی عبدالحميد حامد، قاهره، 1408ق؛
همو، السنة، به کوشش محمد ناصرالدین البانی، بیروت، 1400ق؛
ابن بابويه، محمد، التوحيد، به کوشش هاشم حسينی، تهران، 1387ق؛
ابن جارود، عبدالله، المنتقى من السنن المسندة، به کوشش عبدالله عمر بارودی، بيروت، دار الجنان؛
ابن حجر عسقلانی، احمد، فتح الباری، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی و محب الدين خطيب، بيروت، 1379ق؛
ابن خزيمه، محمد، التوحيد، به کوشش محمدخليل هراس، بيروت، 1408ق/1988م؛
ابن شهرآشوب، محمد، مناقب، قم، المطبعة العلمیه؛
ابن طاووس، علی، جمال الاسبوع، به کوشش جواد قيومی جزهای اصفهانی، تهران، 1371ش؛
همو، الطرائف، قم، 1371ق؛
ابنعساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت/ دمشق، 1415ق/1995م؛
همو، تبيين کذب المفتری، بیروت، 1404ق؛
ابن قتيبه، عبدالله، تأويل مختلف الحديث، به کوشش محمد زهری نجار، بيروت، 1393ق/1973م؛
ابن قیم جوزیه، محمد، اغاثة اللهفان، به کوشش محمدحامد فقی، بیروت، 1408ق/1988م؛
ابن کثير، البداية؛
همو، تفسير، بيروت، 1401ق؛
ابن مبارک، عبدالله، الزهد، به کوشش حبيب الرحمان اعظمی، بيروت، دارالکتب العلميه؛
ابنمنده، محمد، الایمان، بهکوشش علی بن محمد فقیهی، بیروت، 1406ق/1985م؛
همو، التوحید، به کـوشش علی بن محمد فقیهی، مطابع الاسلامیه؛
ابنهشام، محمد، السيرة النبوية، به کوشش طه عبدالرئوف سعد، بيروت، 1411ق؛
ابوالسعود، محمد، تفسير، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛
احمد بن حنبل، الورع، به کوشش زينب ابراهيم قاروط، بيروت، 1403ق/1983م؛
ازرقی، محمد، اخبار مکة، به کوشش رشدی صالح ملحس، بیروت، 1403ق/1983م؛
اسماعیلی، احمد، اعتقاد ائمة الحدیث، به کوشش محمد بن عبدالرحمان خمیس، ریاض، 1412ق؛
بخاری، محمد، الصحيح، استانبول، 1401ق؛
بغوی، حسین، معالم التنزيل، به کوشش خالد عک و مروان سوار، بيروت، 1407ق/1987م؛
بيضاوی، عبدالله، تفسير، به کوشش عبدالقادر عرفات حسونه، بيروت، 1416ق/1996م؛
بيهقی، احمد، شعب الايمان، به کوشش محمد سعيد بن بسيونی زغلول، بيروت، 1410ق/1990م؛
ترمذی، محمد، سنن، به کوشش عبدالوهاب عبداللطيف، بيروت، 1403ق؛
التفسير، منسوب به امام حسن عسکری، به کوشش محمدباقر ابطحی، قم، 1409ق؛
ثعلبی، احمد، قصص الانبياء، بیروت، المکتبة الثقافیه؛
حاجیخليفه، کشف؛
حکیم ترمذی، محمد، نوادر الاصول، به کوشش عبدالرحمان عمیره، بیروت، 1992م؛
خواجه عبدالله انصاری، الاربعین من دلائل التوحید، به کوشش علی بن محمد فقیهی، مدینه، 1404ق؛
دارقطنی، علی، سنن، به کوشش عبدالله هاشم یمانی، بيروت، 1386ق/1966م؛
ربيع بن حبيب، مسند، به کوشش محمد ادريس و عاشور بن يوسف، بيروت، 1415ق؛
زرکشی، محمد، معنى لا الٰه الّا اللّٰه، به کوشش علی محيیالدين علی قرهداغی، قاهره، 1985م؛
زمخشری، محمود، الکشاف، بيروت، دارالکتاب العربی؛
سبط طبرسی، علی، مشکاة الانوار، به کوشش مهدی هوشمند، قم، 1418ق؛
سيد مرتضى، علی، الامالی، به کوشش محمد بدرالدين نعسانی، قاهره، 1325ق/1907م؛
سيوطی، الجامع الصغير، جده، دار طائر العلم؛
همو، الدر المنثور، بیروت، 1413ق/1993م؛
صحیفة الرضا (علیه السلام)، به کوشش ابطحی، قم، 1408ق؛
طبرسی، احمد، الاحتجاج، نجف، 1386ق/1966م؛
طبرسی، فضل، مجمع البيان، به کوشش هاشم رسولی محلاتی و فضل الله يزدی طباطبايی، بيروت، 1408ق/1988م؛
طبری، تفسير، بيروت، 1405ق؛
طوسی، محمد، التبيان، به کوشش احمد حبيب قصيرعاملی، نجف، 1382ق/1963م؛
همو، الفهرست، به کوشش محمود رامیار، مشهد، 1351ش؛
فاکهی، محمد، اخبار مکة، به کوشش عبدالملک عبدالله دهيش، بيروت، 1414ق؛
فخرالدین رازی، التفسير، بيروت، 1410ق/1990م؛
فقيهی، علی، مقدمه بر التوحيد ابن منده (نک: ابن منده)؛ قرآن کريم؛
قرطبی، محمد، تفسير، به کوشش احمد عبدالعليم بردونی، قاهره، 1372ق؛
قمی، علی، التفسير، به کوشش طيب موسوی جزايری، نجف، 1386-1387ق؛
کلبی، هشام، الاصنام، به کوشش احمدزکی پاشا، قاهره، 1332ق/1914م؛
کلينی، محمد، الکافی، به کوشش علی اکبر غفاری، بيروت، 1388ق؛
ماتريدی، محمد، التوحيد، به کوشش فتحالله خليف، اسکندريه، دار الجامعات المصرية؛
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، 1403ق/1983م؛
محلی، عبدالرحمان، «تفسير»، ضمن تفسير جلالين، قاهره، دارالحديث؛
مسلم بن حجاج نيشابوری، صحيح، بيروت، دارالفکر؛
مفید، محمد، الاعتقادات فی دین الامامیة، به کوشش عصام عبدالسید، دارالمفید، 1414ق؛
همو، اوائل المقالات، به کوشش ابراهیم انصاری زنجانی، بیروت، 1414ق/1993م؛
نجاشی، احمد، الرجال، به کوشش موسى شبیری زنجانی، قم، 1407ق؛
نسفی، عبدالله، تفسير القرآن الجلیل، مطبعة معارف، 1333ق؛
واحدی، علی، الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، به کوشش صفوان عدنان داوودی، دمشق/بيروت، 1415ق؛
هيثمی، علی، مجمع الزوائد، قاهره، 1407ق؛
نیز: GAL,S; GAS.
......................................................
نویسنده: فرامرز حاج منوچهری
|