با بررسی آثار اهلحدیث و متقدّمان ، مثل احمدبنحنبل، سفیان ثوری (د 126ق.)، ابنزبیری حمیدی (د 219ق.)، ابنابیزید قیروانی (د 386ق.)، عبدالغنی مقدسی (د 600ق.) و ابنقدامهی مقدسی (د 620ق.)، که عقایدشان را فواز احمد زمرلی در مجموعهی عقائد أئمة السّلف گرد آورده و آنان را پیشوایان سلف دانسته، برجستگی خاصی در باب توحید الوهی یا عبادی نمییابیم و آنچه به عنوان عقیدهی اهل سنت و سلف بدان پرداختند مباحث اسما و صفات به ویژه قدیم بودن کلام الهی و به تبع، قدم قرآن و مباحث قضا و قدر است. همچنین ابنخزیمه در کتاب «التّوحید» و بیهقی (د 458ق.) در کتاب «اسماء و صفات» به تفصیل در باب صفات الهی سخن گفتند و کمتر به مسئله توحید عبادی پرداختند، اما در آثار ابنتیمیّه و بعضی شاگردان با واسطهی او، به ویژه محمدبنعبدالوهاب میبینیم، توحید عبادی برجستگی خاصی پیدا کرده است، تا آنجا که ابنعبدالوهاب توحید را به توحید عادی منحصر میکند، چنانکه در کتاب توحید[1] و رسالهی «کشف الشّبهات» توحید را به یگانهپرستی معنا کرده است،[2] و رسالت رسولان را منحصر به توحید در عبادت دانسته و معنای لا إله إلّا الله را تنها به توحید عبادی معنا کرده است.[3] ابنتیمیّه موضع دقیقتری دارد و مینویسد: «عبادت به الوهیّت وابسته است و استعانت به ربوبیّت».[4]
بنباز از معاصران نیز توحید را سه قسم میداند، اما در بحث از شرک تنها شرک در عبودیّت را در تعارض با توحید میشمارد و میگوید: اگر کسی ایمان داشته باشد که تنها خدای سبحان خالق و مدبّر همهی امور است و او شایسته همه اسما و صفات جلال و جمال است، اما در عبادت غیر او را شریک سازد اقرار او به توحید ربوبی و اسما و صفات، نفعی برای او نخواهد داشت.[5]
نقد: آری اگر این فرض که ابنعبدالوهاب و بنباز محقق شود جزای شرط هم محقق خواهد شد. آیا میتوان پذیرفت انسانی در توحید نظری اعتقادش و ایمانش کامل باشد و در عمل او هیچ تأثیری نداشته باشد؟ اگر چنین است پس چرا انبیای الهی به همان اندازه که برای توحید در الوهیّت و عبودیّت کوشیدند برای توحید ربوبی هم تلاش کردند؟ چرا ابراهیم (علیهالسلام) وقتی بت پرستی قومش را دید[6] در ربوبیّت اختر و ماه و خورشید با آنها محاجّه، و بعد از آنکه ربوبیّت آنها را باطل کرد[7] فرمود:«إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ حَنِيفًا وَ مَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِکِينَ؛ من با اخلاص تنها به سوی کسی که آسمانها و زمین را آفریده است روی آوردهام و از مشرکین نیستم»[8] مگر نه این است که عبادت از لوازم معرفت است و خدای سبحان میفرماید:«يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِي خَلَقَکُمْ وَ الَّذِينَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ . الَّذِي جَعَلَ لَکُمُ الأَرْضَ فِرَاشًا وَ السَّمَاء بِنَاء وَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّکُمْ فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلّهِ أَندَادًا وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ؛ ای مردم، پروردگارتان را عبادت کنید همان کسی که شما و گذشتگان شما را آفرید. امید است پرهیزکار شوید. همان کسی [را بپرستید] که زمین را برای شما بگسترانید و آسمان را برافراشت و از آسمان آب فرستاد و به واسطهی آن، ثمرات را از زمین رویانید و روزی شما گردانید و شما اینها را میدانید پس برای او شریکی قرار ندهید»[9]
در اینجا خدای سبحان توجه میدهد که لازمهی این معرفت این است که در عبودیّت اخلاص داشته باشیم و برای خدا شریک نتراشیم. اگر توحید منحصر در عبودیّت باشد، چرا خدای سبحان به پیامبرش میفرماید: «قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ أَبْغِي رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَيْ؛ ای پیامبر، بگو: آیا غیر خدا پروردگاری برگزینیم، در حالی که او پروردگار هر چیزی است؟»[10] و به پیامبرش میفرماید:«قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ قُلِ اللّهُ ...؛ (به آنها) بگو: پروردگار آسمانها و زمین کیست؟ و بگو که الله است»[11] و چرا پیامبر از آنان اقرار به ربوبیّت میگیرد؟ بعد در ادامه میفرماید: «بگو: وقتی خدا ربّ آسمانها و زمین است، چرا غیر او را، که مالک نفع و ضرری برای خودشان هم نیستند چه رسد که مالک نفع و ضرر شما باشند، به ربوبیّت بر میگزینند؟» خدای سبحان در تمجید اصحاب کهف میفرماید:«وَ رَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَهًا ...؛ ما قلبهای آنها را (به محبت توحید) محکم ساختیم، چون (علیه مشرکان) برخاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است (نه امپراتوریهای روم، که ادعای خدایی دارند). و هرگز اله و معبودی غیر از پروردگار آسمانها و زمین را بر نمیگزینیم»[12] در ادامه میفرماید:«وَ مَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ ؛ آنها غیر از خدا را عبادت نمیکردند.»[13]
نتیجه اینکه این آیات شریفه ابتدا بینش اعتقادی و نگرش آنان را از جهت حکمت نظری بیان کرده و توحید ربوبی آنها را اظهار داشته سپس به توحید عملی آنان اشاره کرده است. دیگر اینکه توحید عبادی لازمهی توحید ربوبی است و ابراهیم(علیهالسلام) در محاجّه با قومش میفرماید: «پروردگار شما پروردگار آسمانها و زمین است و او همان کسی است که آنها را اول بار آفریده است[14]» و الیاس در محاجّه با قومش میفرماید: «چرا خداترس و پرهیزکار نمیشوید؟ آیا بت بعل را میخوانید و خدا را، که بهترین خالقین است، رها میکنید؟ (بدانید که) خدا، پروردگار شما و پدران گذشته شماست»[15] و ترجیع بند آیات سورهی شعرا در دعوت انبیای الهی مثل نوح، هود، صالح، لوط و شعیب دو آیه «إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ» و «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ»، که در اولی به ربوبیّت خدای عزیز و رحیم اشاره و در دومی بر دعوت به تقوای الهی و اطاعت پیامبران الهی تکیه شده است.[16] در این مجموعه، آیه اول نه بار و آیه دوم هشت بار تکرار شده است. اگر مشرکان در ربوبیّت مطلق الهی شکی نداشتند پس چرا این همه تکیه و تکرار در اثبات ربوبیّت آمده است؟ مگر نه اینکه مشرکان اگر غیر خدا را عبادت میکردند یکی از دلایل مهم آنان این بود که برخی از آنان برای معبودهای خویش مقام ربوبیّت و برخی شفاعت و ... قائل بودند و به دنبال این نگرش بود که در مقام عبودیّت هم به جای عبادت پروردگار آسمانها و زمین، به عبادت بتان میپرداختند. در مقابل اینها برخی همچون فرعون برای خودش هم مقام ربوبیّت قائل بود و میگفت: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى»[17] و هم مقام الوهیّت، و میگفت:«يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِي...؛ ای بزرگان قوم، من خدای غیر از خودم را برای شما نمیشناسم».[18]
اشکال محمدبن عبدالوهاب این است که به جای تفسیر قرآن و نگاه همه جانبه به آن، به تطبیق قرآن با آرای خود میپردازد و فقط آیاتی را مینگرد که بر طبق اعتقاد او است، در حالی که قرآن در محاجّه با مشرکان و اهل کتاب ابتدا در صدد اصلاح اندیشهی آنان است؛ از اینرو میفرماید: «وَجَعَلُواْ لِلّهِ شُرَکَاء الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُواْ لَهُ بَنِينَ وَبَنَاتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يَصِفُونَ . بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنَّى يَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَکُن لَّهُ صَاحِبَةٌ وَخَلَقَ کُلَّ شَيْءٍ وهُوَ بِکُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ . ذَلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمْ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ خَالِقُ کُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَيْءٍ وَکِيلٌ؛ گروهی (از مجوس) اهریمنان را شریکان خدا قرار دادند در صورتی که آنها آفریدههای خدا هستند و (گروهی از اهل کتاب و مشرکان قریش) ناآگاهانه (عزیر، مسیح و فرشتگان را) پسران و دختران خدا پنداشتند در صورتی که خدا از این نسبتها منزّه و برتر از آن چیزی است که او را وصف میکنند. آفرینندهی آسمانها و زمین است. چگونه او را فرزندی است، در حالی که همسری برای او نیست و او هر چیزی را آفرید و او بر هر چیزی نگهبان است»[19]
از محمدبن عبدالوهاب که میگوید:«مشرکان اقرار داشتند که هم خالق زمین و آسمانها و هم ربّ آنها و رازق انسان، خداست.[20]» سؤال میشود: آیا این اقرار تنها اقرار علمی بود یا واقعاً ایمان هم داشتند؟ بدیهی است که لازمهی ایمان قلبی، عمل به ارکان، یعنی عبادت و پرستش خدای واحد است، پس شرک عبادی آنها ریشه در شرک ربوبی داشت نه اینکه در ربوبیّت، اعتقاد و ایمانی همسنگ پیامبر داشتند و تنها در عبودیّت مشرک باشند. آیا میشود تصوّر کرد انسان برای موجودی هیچ اثری در نفع یا ضرر یا شفاعت یا تقرّب الی الله قائل نباشد و بعد آن را عبادت کند؛ مثلاً سنگ را از آن جهت که سنگ است بپرستد؟ پس چرا این همه آیات در اثبات و انحصار ربوبیّت خدا آمده است؟ چرا هر روز در هر نماز، اعم از واجب و مستحب، ابتدا باید بگوییم: «الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»[21] و بعد باید بگوییم: «إِيَّاکَ نَعْبُدُ وإِيَّاکَ نَسْتَعِينُ»[22] چون خدای سبحان میخواهد به بشر بباوراند که اگر عبادت منحصراً برای خداست به جهت این است که ربوبیّت همهی عالمیان، یعنی همهی موجودات و ماسویالله به دست اوست که رحمن و رحیم است: رحمت عام او همهی عالمیان را در برگرفته و رحمت خاص او هم تنها برای مؤمنان است.[23] اوست که صاحب و مالک و مَلِک روز جزاست، پس او تنها شایستهی عبودیّت است و تنها از او باید در هر امری، چه عبادت و چه غیر آن، استعانت جست، و از او باید هدایت به صراط مستقیم را طلب کرد. پس موحّد کسی نیست که تنها در عبادت موحّد باشد، یعنی هم ذات حق را یگانه و بسیط و بدون اجزای خارجی، وهمی و عقلی بداند و هم در اسما و صفات و هم در ربوبیّت و هم در عبودیّت موحّد باشد.
پس چگونه است که بنباز چنین فرضهای غیر معقولی میکند و بین ایمان و عمل، این همه تمایز قائل میشود؟ آیا این، از مصادیق تفسیر به رأی نیست که انسان اندیشه خود را بر قرآن تحمیل کند؟ کاش اینها در مباحث نظری محدود میشد، لکن میبینیم بر اساس این اندیشه، بسیاری از مسلمانان را به جرم زیارت قبر پیامبر یا ائمهی هدی و دیگر صالحان، مشرک و کافر قلمداد میکنند و گرفتن جان و مال آنها را بر خود مباح میشمارند. خلاصه اینکه تأکید سلفیه بر توحید عبودی، امر پسندیدهای است، اما انحصار معنای توحید از نظر محمدبن عبدالوهاب در توحید الوهیّت و عبودیّت، موجب تجزیهی معنای توحید و انحراف از صراط مستقیم است.
ج) توحید در اطاعت
دیگر از اقسام توحید عملی، توحید در اطاعت است که ثمرهی توحید نظری به ویژه توحید افعالی و توحید در محبت است، چرا که انسان وقتی از حیث بینش نظری و بصیرت عقلی به این درجه از معرفت رسید که در دار هستی خلق و امر و تدبیر او و همهی ممکنات در دست خداست و ماسوای او فقر محضند و هیچ فعلسی در عالم از هیچ فاعلی صادر نمیشود مگر به اذن او، چنین انسانی تنها خدا را شایسته اطاعت میداند و از احدی اطاعت نمیکند، مگر خدا و آنان که خدا امر به اطاعتشان کرده باشد، چنانکه قرآن کریم میفرماید:«أَطِيعُواْ اللّهَ وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِي الأَمْرِ مِنکُم ؛ از خدا و رسول او و صاحبان امر از میان خودتان اطاعت کنید».[24]
قرآن اطاعت رسول را اطاعت خودش میداند و میفرماید: «مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ»[25] و نیز فرموده است: از کافرین و منافقین[26]، تکذیب کنندگان حق[27]، اسراف کاران[28]، غافلان از ذکر خدا و هواپرستان[29] و رهبران گمراهی[30] پیروی نکنید. اینها همه از لوازم توحید در اطاعت است، اما احمدبنحنبل، از رهبران سلفیها، معتقد است از پادشاهان و حاکمان، خواه عادل باشند یا فاجر، باید اطاعت کرد. حتی طاعت کسی که بر حاکم مسلمین خروج کرد و با جنگ و غلبه بر او پیروز و خلیفه مسلمین شد، واجب است، و همین انسان اگر در این راه کشته شد مرگ او مرگ جاهلیت است، چون خروج بر حاکم مسلمان جایز نیست و بدعت است.[31] سفیان ثوری (د 126ق.) نیز مینویسد، از اصول سنت این است که تحت پرچم هر پادشاهی، خواه عادل باشد یا ظالم، باید صبر کرد.[32]
نقد: سلفیه باید به این سؤال پاسخ دهند که این اعتقاد با توحید در عبادت و توحید در اطاعت چگونه جمع میشود، که خدای سبحان فرمود:«أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ ؛ خدا را عبادت کنید و از طاغوت دوری گزینید؟»[33] آیا حاکمان ستمگر از مظاهر طاغوت نیستند؟ آیا خدای سبحان اطاعت از هواپرستان را منع نکرده و نفرموده است:«وَ لَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ وَ کَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا؛ از کسانی که قلبشان را از یاد خودمان غافل ساختیم و پیرو هوای نفس خویش شدند و به تبهکاری پرداختند پیروی مکن؟»[34] آیا حاکمان ستمگر از مصادیق آشکار غافلان از یاد خدا و هواپرستان و تجاوزکنندگان از صراط حق نیستند؟ و آیا این حدیث از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را نشنیدهاند که فرمودند: «لا طاعة لِمخلوقٍ فی معصیة الخالق؛ از هیچ مخلوقی به ازای معصیت خالق نمیتوان اطاعت کرد»[35] نظیر همین معنا را در صحیح بخاری ندیدهاند که فرمانده منصوب پیامبر وقتی اصحابش را به دخول در آتش امر کرد و عدهای از دخول در آن امتناع کردند و ماجرا را به پیامبر رساندند حضرت فرمود: «لا طاعة فی معصیةٍ إنّما الطّاعة فی المعروف[36]؛ هیچ اطاعتی در معصیت پذیرفته نیست و اطاعت تنها در کار نیک است» آیا اطاعت از پادشاهان فاجر، اطاعت از غافلان از ذکر خدا و هواپرستان نیست، و این شرک در اطاعت به حساب نمیآید؟
د) توحید در دعا، استعانت، استغاثه و ...
بدیهی است وقتی انسان از جهت بینش اعتقادی تنها خدای یگانه را ربّالعالمین، مالکالملک، رزّاق، رحمان، رحیم، غفور و حکیم یافت و همهی امور عالم را صادر از اراده و مشیّت و قضا و قدر و اذن و امضای او دانست و دریافت هیچ کس در عالم بدون اذن او صاحب اثری نیست. بدیهی است که در دعا و استعانت و استغاثه هم تنها رو سوی او خواهد کرد و اگر غیر این باشد باید در معرفت و ایمان او تردید کرد. انبیای الهی هم خود تنها خدا را میخواندند و هم مردم را دعوت میکردند که جز او را نخوانند، چرا که مالک نفع و ضرر تنها خداست، چنانکه به پیامبر بزرگ اسلام امر نموده است که جز او را نخواند، چرا که غیر او هیچ کس مالک نفع و ضرری نیست. اگر او برای بندهای ضرری مقدر نماید هیچکس نمیتواند آن را برگرداند و اگر ارادهی خیری هم نماید باز احدی نمیتواند مانع و رادع حکم خدا باشد[37]. پس جا دارد که انسان در هر امری تنها از او استعانت بجوید، چنانکه خدای سبحان تعلیم فرموده است با قرائت سورهی حمد در هر نماز، دست کم روزی ده بار بگوییم: «إِيَّاکَ نَعْبُدُ وإِيَّاکَ نَسْتَعِينُ»
از نشانههای اخلاص در دعا این است که انسان، چه در سختی و چه در خوشی، چه در صحّت و چه در مرض، تنها خدا را بخواند نه چون مشرکان که هنگام سختیها و حوادث هولناک خدا را خالصانه میخواندند، اما هنگام آسایش از یاد او غافل بودند[38]. الگوی موحّد، ابراهیم (علیهالسلام) است که میفرماید: «تنها خدا را میپرستم؛ آن خدایی که او خالق من است و او مرا هدایت میکند، و اوست که چون گرسنه شوم به کَرَم خویش غذایم میدهد و چون تشنه شوم سیرابم میکند و آنگاه که بیمار شوم، شفایم میبخشد، همان کسی که حیات و مرگم در دست اوست و امید آمرزش از او دارم»[39]
بسیاری از علمای سلف در بحث توحید در دعا و استعانت و استغاثه با ما همداستان هستند، اما برخی راه افراط پیمودند، چنانکه محمدبنعبدالوهاب شفیع قرار دادن پیامبر و اولیایالهی را منافی توحید میداند[40]. بنباز از علمای سلفی معاصر، ضمن تجویز زیارت قبر نبیاکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و سایر مسلمانان، مینویسد: «ولایجوز للزائر و لا لغیره دعاء الأموات أو الاستغاثه بهم ... لیشفعوا له أو یشفوا مریضهم أو ...، لأن هذه الأمور من العبادة[41]؛ جایز نیست زایر یا غیر او، مردگان را بخواند یا از آنان طلب فریادرسی کند ... تا برای او نزد خدا شفاعت کنند یا مریضشان را شفا دهد، زیرا این امور عبادت محسوب میشوند و عبادت مخصوص خداست.»
نقد: به دلایل عقلی و نقلی ثابت میشود که این مسئله اگر با توجه به این نکته باشد که نافع و ضارّ واقعی تنها خداست و اینها تنها وسیله هستند: «وَ ابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ»[42] منافاتی با توحید ندارد، چنانکه خدای سبحان به کسانی که تخلّف کرده و به حکم رسول خدا راضی نشده بودند امر کرد تا به سوی رسول خدا بروند و از او بخواهند تا برایشان استغفار کند که خدای سبحان به احترام دعای پیامبر، دعایشان را برآورد و آنان را مورد مغفرت قرار دهد. با توجه به دیدگاه سلفیون افراطی در بحث توحید عبادی این اشکال قابل طرح است که چرا غیر خدا را خواندند تا برایشان استغفار کند؟ شوکانی[43] در فتحالقدیر و رازی در تفسیرکبیر تصریح کردهاند که خداوند امر کرد تا به خدمت پیامبر برسند و از گناهشان برگردند و اظهار ایمان و اطاعت رسول خدا کنندو رسول خدا برای آنان در نزد خدا شفاعت نماید تا خداوند به جهت اجلال و تکریم رسول خدا از گناهشان بگذرد و آنان را بیامرزد. پس شفیع قرار دادن عبد صالحی چون رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم و اهلبیت او، که از مقام طهارت و عصمت برخوردارند، چون به امر خداست منافاتی با توحید ندارد. و از ابیهریره از قول رسول خدا نقل شده که فرمود: «لکلِّ نبیّ دعوةٌ یدعو بها فأرید أَنْ أختبی دعوتی شفاعة لِأُمتی فی الآخرة[44]؛ برای هر رسولی دعای مستجابی است و من دعایم را شفاعت امّتم در آخرت قرار دادم.»
با استقصایی که نگارنده در المعجم المفهرس لِالفاظ الحدیث النّبوی به عمل آورده، بیش از سی روایت از نبیّاکرم دربارهی شفاعت نقل شده است. پس شفاعت امری است که هم عقلاً و هم نقلاً ثابت شده است، چون از سیرهی عقلاست که وقتی میخواهند به نزد مقام بسیار بزرگی شرفیاب شوند کسانی را که در نزد آن بزرگ از موقعیت و منزلتی برخوردارند، واسطه قرار میدهند و توسط او خواستهشان را مطرح میکنند تا جواب منفی نشنوند. انسان هم وقتی خودش را گنهکار و خجل در نزد خدا دید سعی میکند همانگونه که خدا امر کرده واسطهای برای بیان خواستهی خویش قرار دهد، اما نکتهی قابل بحث این است که آیا انبیا و اولیای الهی بعد از مرگشان هم دارای این مقام و مسؤلیت هستند یا خیر؟ گر چه سلفیه این را نمیپذیرند، از نظر ما دلایل عقلی و نقلی این امر مسلّم است، چنانکه شیخ امام فقیه محدّث، علیبن عبدالکافی تقیالدّین سُبکی شافعی (م 756ق.) از علمای اهل سنت در شفاء السقام فی زیارة خیر الأنام یک باب از آن را به جواز توسّل و شفاعت و استعانت و استغاثه به پیامبر در درگاه خدایتعالی اختصاص داده و احادیث زیادی را از منابع مورد وثوق اهل سنت و سلفیه گردآورده است که از جملهی آنها بیهقی در دلائلالنبوة و ابوعیسیترمذی در کتاب الدّعوات و طبرانی در المعجمالکبیر و ... است. وی در این کتاب بر اساس ادلهی عقلی و نقلی ثابت میکند که طلب شفاعت و استعانت و استغاثه از نبیّ و توسّل جستن به او اختصاص به زمان حیات آن حضرت ندارد، بلکه انبیای گذشته قبل از حیات مادّی آن حضرت و صحابه بعد از حیات دنیایی آن حضرت به او توسّل جستهاند و حاجتشان برآورده شده است پس آن را جایز میدانستند،[45] چنان که سیدعلینقی، فرزند سیدابوالحسن مینویسد: توسل به نبیّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به سوی خدای تعالی و دعا در نزد قبر آن حضرت از سوی صحابه و تابعین و تابعین تابعین امری پذیرفته شده بوده و یکی از آنها توسل عایشه، همسر پیامبر گرامی اسلام به قبر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) برای طلب باران بوده است و این توسل موجب بارش باران گردید.[46] او هم چنین از ابنعبدالبرّ، محدث مورد قبول اهل سنت، نقل میکند که مردم در زمان عمر به خشکسالی مبتلا شدند، یکی از مسلمانان به نزد قبر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آمد و گفت: ای رسول خدا، برای امت خودت طلب باران کن که در معرض نابودی هستند، و کسی از اصحاب او را از این کار منع نکرد.[47]
آری اگر کسی پیامبر یا بندهی صالحی را مستقلاً صاحب تأثیر در امور عالم بداند لازمهی کار او شرک است که در فصل بعد بررسی خواهد شد. پس مسئلهی شفاعت نه منافات با دعا و درخواست مستقیم بنده از خدا دارد و نه منافاتی با توحید در استعانت، چون وقتی با توحید منافات پیدا میکند که پیامبر یا اولیای الهی را مستقلاً در عرض خدا و بدون اذن خدا صاحب اثر بداند و در مالکیت و حکومت مطلق خدا شریکی تصوّر نماید، و الّا اگر پیامبر را، با توجه به این که خدا اذن شفاعت به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) داده، شفیع قرار دهد محذوری ندارد و این مقام، همانگونه که در دنیا و در زمان حیاتشان برای انبیا و اولیای الهی ثابت است، بعد از رحلتشان از دنیای محدود و در برزخ و آخرت هم ثابت است، چرا که پیامبر و ائمهی داوزدهگانه شیعه در نزد خدا زندهاند و خدا از آنان راضی است، چون دارای نفس مطمئنه هستند.[48]
خلاصهی سخن ما در باب توحید، این سخن جاودانهی خدای سبحان است که به رسول گرامیاش تعلیم فرموده:«قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَ نُسُکِي وَ مَحْيَايَ وَ مَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ . لاَ شَرِيکَ لَهُ وَ بِذَلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَاْ أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ؛ بگو: همانا نمازم و عبادتم و (سراسر) زندگی و مرگم برای خدا، پروردگار جهانیان است او را شریکی نیست و به همین اخلاص کامل مرا فرمان داده است و من اول کسی هستم که تسلیم امر خدایم»[49]
خلاصه
1 . شناخت خدای سبحان مراتب و درجاتی دارد که با روشها و مبانی سلفیه در شناخت، تنها بعضی از آن مراتب قابل تحصیل است.
2 . براساس کلام امیرمؤمنان علی(علیهالسلام) چهار معنا برای توحید متصوّر است[50] که دو معنا از آن دربارهی خدای سبحان جایز است: اول، توحید به معنای واحدیت (مثل و مانند نداشتن) و دوم، توحید به معنای احدیت (بسیط بودن و جزء نداشتن). بر پایه اصول و مبانی سلفیها، توحید حقتعالی به معنای وحدت عددی و نهایتاً واحدیّت قابل اثبات است، اما مرتبهی بالاتر توحید، یعنی احدیّت (احدیّ المعنی بودن) حقتعالی اثبات شدنی نیست.
3 . توحید در تقسیمبندیای عقلی دو قسم است: توحید نظری و توحید عملی.
توحید نظری به معنای یکتا و یگانه شدن و خالص شدن برای خدا در محبت، عبادت، اطاعت و استعانت است که بر اساس دیدگاه سلفیها در صفات خبری، توحید ذات، به معنایی که اشاره کردهایم، و توحید صفات به معنای یگانگی و عینیّت صفات خدای سبحان با ذاتش و عینیّت مصداقی صفات با یکدیگر، ثابت نمیشود و با تفسیری که از توحید فعلی دارند برخی از اصول فکری اسلام مانند مختار و مرید بودن انسان به اثبات نمیرسد. از سوی دیگر با تفسیرشان از توحید عملی بعضی دیگر از اصول مسلّم اسلام، مانند شفاعت و توسّل نفی میشود.
..................................................
پی نوشت ها:
[1]. مجموعه التوحید
[2] . همو، مجموعهی التّوحید، رسالهی «کشفالشّبهات»، ص 85.
[3] . همان، ص 86 و 87.
[4] . ابنتیمیّه، همان، ج 1، ص 74.
[5] . بنباز، همان، ص 9.
[6] . انعام، آیهی 74.
[7] . انعام، آیههای 76 و 78.
[8] . انعام، آیهی 79.
[9] . بقره، آیههای 21 و 22.
[10] . انعام، آیهی 164.
[11] . رعد، آیهی 16.
[12] . کهف، آیهی 14.
[13] . کهف، آیهی 16.
[14] . انبیاء، آیهی 56.
[15] . صافات، آیههای 124 ـ 126.
[16] . نک: شعرا، آیههای 9، 68، 104، 122، 140، 159، 175 و 191.
[17] . نازعات، آیهی 24.
[18] . قصص، آیهی 38.
[19] . انعام، آیهی 100 ـ 102.
[20] . محمدبنعبدالوهاب، التوحید، ص 86.
[21] . حمد، آیهی 2.
[22] . حمد، آیهی 5.
[23] . شوکانی، همان، ص 15.
[24] . نساء، آیهی 59.
[25] . نساء، آیهی 80.
[26] . احزاب، آیهی 1.
[27] . قلم، آیهی 8.
[28] . شعرا، آیهی 151.
[29] . کهف، آیهی 38.
[30] . احزاب، آیهی 67.
[31] . ابنحنبل میگوید: «السمع و الطاعة الدائمة و أمیرالمؤمنین البر الفاجر ممَّن ولی الخلافه... و مَن خَرَجَ علی إمام من أئمة المسلمین... فقد شق هذا الخارج عصا المسلمین و خالف الآثار عن رسول الله، فإن مات الخارج علیه مات میتة الجاهلیة.» ر ک: العقیدة بروایة أبیبکر الخلال، ص 123 ـ 124 و زمرلی، همان، ص 29، 30، 38.
[32] . همان، ص 145.
[33] . نحل، آیهی 36.
[34] . کهف، آیهی 28.
[35] . سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج 4، ص 400.
[36] . بخاری، همان، ص 1527، ح 7257.
[37] . یونس، آیههای 106 و 107.
[38] . یونس، آیهی 22 و عنکبوت، آیهی 65.
[39] . نک: شعرا، آیههای 77 ـ 82.
[40] . محمدبنعبدالوهاب، مجموعة التّوحید، ص 93.
[41] . بنباز، مجموع فتاوی، ج اول، بخش دوم، ص 769.
[42] . مائده، آیهی 35.
[43] . شوکانی، همان، ج 1، ص 475، و فخررازی، تفسیرکبیر، ج 9 و 10، ص 162.
[44] . مالکبنانس، موطأ، ص 212.
[45] . تقیالدّین مسکی، شفاء السقام فی زیارة خیر الأنام، ص 160 ـ 178.
[46] . سیدعلینقی بن سیدابوالحسن، رسالة کشف النقاب عن عقائد ابنعبدالوهاب، ص 29 ـ 30.
[47] . همان، ص 30.
[48] . نک: فجر، آیههای 27 ـ 30،
[49] . انعام، آیههای 162 و 163.
[50] . توحید عددی؛ توحید نوعی؛ توحید به معنای بیمانندی؛ توحید به معنای اَحَدیّ المعنی بودن.
.............................................................
نویسنده: دکتر علی الله بداشتی
منبع : بررسی و نقد آرای سلفیه درباره توحید ، دکتر علی الله بداشتی ، انتشارات تحسین ، دفتر تبلیغات اسلامی ، چاپ اول مهر
|