دلالت نصوص تبرک
نصوص تبرک به آثار پيامبر (ص) دلالت صريح دارد بر اينکه برکت پيامبر اکرم (ص) از ذاتش به اشيايي که به حضرت يک نوع ارتباط داشته منتقل ميشود. نووي در شرح صحيح مسلم در مورد حديث عتبان بن مالک که از پيامبر (ص) درخواست کرد تا در مکان او نماز گذارد تا آنجا را مصلاي خود قرار دهد ميگويد: وفي حديث عتبان فوائد کثيرة منها: التبرک بالصالحين وآثارهم والصلاة في المواضع التي صلوا بها و طلب التبرک منهم..(1) و در حديث عتبان فوائد بسياري است از جمله آنها تبرک به صالحين و آثار آنان و نماز بهجاي آوردن در مواضعي که آنان در آنجا نماز بهجاي آوردند و نيز طلب تبرک از آنان.
ابن حجر عسقلاني در «فتح الباري» در شرح اين حديث ميگويد: إنّما استأذن النبي (ص) لأنّه دعي للصلاة ليتبرک صاحب البيت بمکان صلاته، فسأله ليصلّي في البقعة الّتي يحبّ تخصيصها بذلک.(2) پيامبر (ص) اذن خواست، زيرا او دعوت به نماز شده بود تا صاحب خانه به مکان نماز حضرت تبرک جويد. لذا از پيامبر (ص) درخواست کرد تا در قسمتي را که اختصاص به اين کار داده بود نماز به جاي آورد.
همين عبارت از قاضي عيني در «عمدة القاري» و شيخ صديق حسن خان در «عون الباري» نقل شده است.
موارد اختلاف در تبرک
وهابيان در دو مورد از تبرک، با ديگران اختلاف کرده و آن را جايز نميدانند:
1. تبرک به آثار پيامبر (ص) بعد از وفات در غير منصوص
در غيرمواردي که ذکر شد از مواردي که صحابه به آثار پيامبر (ص) تبرک جستهاند وهابيان آن را جايز نميدانند. ابن جديع ميگويد: فما عدا ذلک من صيغ التبرک بالرسول (ص) بعد وفاته غير مشروع بل هو ممنوع...(3) غير از اين موارد تبرک به پيامبر (ص) بعد از وفاتش، مشروع نيست بلکه ممنوع ميباشد...
ادلّه وهابيان
وهابيان در اين باره به ادلهاي تمسک کردهاند؛ از قبيل:
دليل اول: نبود دليل : دليلي در قرآن و سنت بر مشروعيت اين نوع تبرک وجود ندارد.(4)
پاسخ
اولاً: تبرک از غير خدا خواستن، يا از آن جهت است که درخواست برکت از غير خداست، يا با اعتقاد به اين است که اصل برکت از جانب خداست و اوست که در واسطه، اين برکت را قرار داده، در اين صورت در تمام موارد منصوص و غير منصوص جايز است، و اگر بدون اين اعتقاد بوده بلکه با اعتقاد استقلال باشد، در تمام موارد، چه منصوص و چه غير منصوص، حرام و شرک يا راهي به شرک است، و اگر در محضر پيامبر (ص) تبرک به آثار او بوده و حضرت سکوت کرده است اين خود دليل بر آن است که تبرک با اعتقاد صحيح، شرک يا راهي به شرک يا بدعت نيست.
ثانياً: ادلهاي که دلالت بر وجود برکت در افراد يا اماکن و ازمنه و اشياء دارد خود دليل بر تبرک جستن از آنها در هر زمان و مکان از هر شخص است، خصوصاً که حيات برزخي در جاي خود ثابت شده است.
ثالثاً: گرچه صحابه به برخي امور تبرک جستهاند ولي ميدانيم که آن امور خصوصيت ندارد و لذا ميتوان از آنها القاي خصوصيت کرده و بر غير آنها تعميم داد.
رابعاً: تبرک صحابه از پيامبر (ص) از آن جهت بوده که همراه اعتقاد به تبعيت برکت او از برکت خداوند بوده است و لذا اختصاص به موارد منصوص ندارد.
دليل دوم: سد ذرايع
گفته شده است از آنجا که سدّ ذرايع و بستن راه هاي حرام لازم است، لذا تحريم تبرک به جهت سدّ باب وقوع در شرک لازم مي باشد. پيامبر (ص) از اينکه قبرش عيد قرار گرفته و قبرها مسجد شود نهي کرده است. و نيز ثابت شده که اين عمل از سنن يهود و نصارا است.(5)
پاسخ
اوّلاً: ممکن است که مقصود از عيد قرار گرفتن قبر که از آن نهي شده اين باشد که قبرها مثل عيدها نباشد که هر سال يک بار تکرار شود بلکه بايد مکرر در طول سال به زيارت قبر پيامبر (ص) آمد.
ثانياً: ممکن است که مقصود از نهي، اين باشد که در کنار قبر پيامبر (ص) همانند مراسم عيد رفتار نشود بلکه بايد از معنويات آن استفاده گردد.
ثالثاً: در قسمت دوم حديث از محل سجده قرار گرفتن قبر پيامبر نهي شده است همانگونه که يهود و نصارا چنين ميکردند و مسلمانان هيچگاه بر قبر پيامبر (ص) سجده ننموده و نميکنند.
دليل سوم: ترک صحابه
سلف از صحابه و افرادي که بعد از آنها آمدند چنين کاري نکردهاند.(6)
پاسخ
جواب اين اشکال از مباحث گذشته معلوم ميگردد.
دليل چهارم: عدم نفع زيارت براي ميت
مقصود از زيارت قبور، تبرک به ميت و... نيست، بلکه همانند نماز بر ميت نفع رساندن به اوست...(7)
پاسخ
اوّلاً: تبرک اختصاصي به زيارت قبور ندارد.
ثانياً: مورد تبرک به ميت، براي افراد عادي است که احتياج به نفع دارند نه افرادي که مثل پيامبرند.
دليل پنجم: عدم اعتقاد خلیفه دوم (عمر) به تبرک حجرالاسود
بخاري و مسلم به سندشان از خلیفه دوم (عمر) نقل کردهاند که: جَاءَ إلي الْحَجَرِ الأَسْوَدِ فَقَبَّلَهُ فَقَالَ: إِنِّي أَعْلَمُ أَنَّکَ حَجَرٌ لاتَضُرُّ وَلاتْنَفَعُ وَلَوْلا أَنِّي رَأَيْتُ النَّبِيُّ (ص) يَقْبَلُکَ مَا قَبَّلْتُکَ.(8)
خلیفه دوم (عمر) به نزد حجر الاسود آمد و آن را بوسيد و گفت: من ميدانم که تو سنگي هستي که نه ضرر ميرساني و نه نفع، و اگر نبود که مشاهده کردم رسول خدا (ص) تو را ميبوسيد، من تو را نميبوسيدم.
گفته شده: عمر بن خطاب اعتقاد به برکت داشتن حجرالاسود نداشته است.
پاسخ
اوّلاً: قول عمر بن خطاب و فعل او خصوصاً با مخالفت ديگر صحابه با آن، مدرک و حجت براي ما نيست.
ثانياً: کلام عمر تنها دلالت بر وجوب تسليم در برابر شارع در امور دين دارد، و اين آن چيزي است که تبرککنندگان از تبرک اراده ميکنند. و کسي که ادّعا کرده قصد عمر از اين عبارت تحريم تبرک است بايد آن را اثبات کند.
2. تبرک به غير پيامبر (ص)
يکي از اعمالي که شديداً مورد مذمّت و طعن وهابيان قرار گرفته و آن را بدعت و شرک مينامند مسأله مسح کردن و دست کشيدن بر قبور اولياي الهي و حتي پرده خانه کعبه و ديوار کعبه است. آنها نه تنها حکم به حرمت و شرک بودن اين عمل کردهاند، بلکه شديداً با آن به مقابله فيزيکي ميپردازند. اينک جا دارد اين عمل را بهطور خصوص مورد بحث و بررسي قرار دهيم.
اقوال در مسأله
درباره دست ماليدن و مسح کردن بر قبور اولياي الهي حتي قبر پيامبر (ص) و هر آنچه به حضرت مرتبط است اقوالي از علماي اهل سنّت رسيده است.
1. عدم استحباب تبرک
برخي تنها به عدم استحباب شرعي آن اشاره کرده و اصل اين عمل را بدعت يا حرام ندانستهاند. عبدالرحمان بن قدامه مينويسد:
مسح کردن ديوار قبر پيامبر (ص) و بوسيدن آن مستحب نيست. احمد ميگويد: حکم آن را نميدانم. « اثرمي » ميگويد: اهل مدينه را ديدم که قبر پيامبر (ص) را لمس نميکنند، بلکه در کناري ميايستند و سلام ميدهند. ابوعبدالله ميگويد: ابن عمر نيز چنين انجام ميداد. او ميگويد: امّا درباره منبر، ابراهيم بن عبدالله بن عبدالقاري روايت ميکند که او ابن عمر را ديد که دستش را بر محل نشستن پيامبر (ص) بر روي منبر گذاشت و سپس دست خود را بر صورتش کشيد.(9)
نووي بعد از نقل کلامي از ابوموسي در اين باره ميگويد: ... و نيز به خاطر اينکه استلام دو رکن شامي کعبه مستحب نيست؛ چون سنّت نبوده است، با اينکه استلام دو رکن ديگر آن مستحب است. با اين وصف، مسّ قبور به طريق اولي مستحب نميباشد. و خداوند به حکم اين مسأله داناتر است.(10)
2. کراهت تبرک
محيي الدين نووي ميگويد:
قالوا: ويکره مسحه باليد وتقبيله بل الأدب أن يبعد منه کما يبعد منه لوحضره في حياته (ص) . هذا هو الصواب الّذي قاله العلماء وأطبقوا عليه...(11) گفتهاند: مسح با دست و بوسيدن قبر پيامبر (ص) مکروه است، بلکه ادب اقتضا ميکند که از قبر دور باشد همان طوري که در حال حيات حضرت نزد او حاضر ميشدند. اين سخن درستي است که علما گفتهاند و بر آن اجماع و اتفاق دارند...
محمّد بن شربيني ميگويد: ويکره مسحه باليد وتقبيله ؛ و مسح قبر پيامبر (ص) با دست و بوسيدن آن کراهت دارد.(12)
3. جواز و استحباب تبرک
شيعه امامي به طور اتفاق و بسياري از علماي اهل سنّت معتقد به جواز، بلکه استحباب لمس کردن و بوسيدن قبور اولياي الهي و در رأس آنها پيامبر اسلام (ص) ميباشند.
نظرات انديشمندان در جواز و استحباب تبرک
شيعه و بسياري از علماي اهل سنت به جواز و استحباب تبرک تصريح کردهاند:
الف) ابن حجر عسقلاني در اينباره مينويسد: فائدة أخري: إستنبط بعضهم من مشروعية تقبيل الأرکان جواز تقبيل کلّ من يستحقّ التعظيم من آدمي وغيره، فأمّا تقبيل يد الآدمي فيأتي في کتاب الأدب. وأمّا غيره فنقل عن الإمام أحمد أنّه سئل عنه تقبيل منبر النبيّ (ص) وتقبيل قبره فلم ير به بأساً. واستبعد بعض أتباعه صحّة ذلک. ونقل عن ابن أبي الصيف اليماني أحد علماء مکّة من الشافعية جواز تقبيل المصحف وأجزاء الحديث وقبور الصالحين وبالله التوفيق.(13)
بعضي از علما از مشروع بودن بوسيدن ارکان کعبه، جايز بودن بوسيدن هرکسي را که مستحقّ تعظيم باشد از آدم و غير آن، برداشت نمودهاند؛ امّا حکم بوسيدن دست آدمي، در کتاب الادب ميآيد و امّا درباره غير آدمي از امام احمد نقل شده است که از او درباره بوسيدن منبر و قبر پيامبر (ص) سؤال شد، او اين مسأله را بياشکال دانست، ولي بعضي از پيروان او صحيح بودن آن را بعيد شمردهاند. و از ابن ابي صيف يماني يکي از علماي شافعي مکه، جايز بودن بوسيدن مصحف (قرآن) و اجزاي حديث و قبور صالحان، نقل شده است و توفيق از ناحيه خداست.
ب) سمهودي ميگويد: قال العزّ في کتاب العلل والسؤالات لعبدالله بن أحمد بن حنبل عن أبيه رواية أبي عليّ بن الصوف عنه، قال عبدالله: سألت أبي عن الرجل يمسّ منبر رسول الله (ص) ويتبرّک بمسّه، ويقبّله ويفعل بالقبر مثل ذلک رجاء ثواب الله تعالي، قال: لابأس به. قال العزّ بن جماعة: وهذا يبطل ما نقل عن النووي من الإجماع. قلت: النووي لم يصرّح بنقل الإجماع لکن قوّة کلامه تفهمه.(14) «عزّ» ميگويد: در کتاب «العلل و السؤالات» عبدالله بن احمد بن حنبل از پدرش روايت ابي علي بن صوف را از او نقل کرده که عبدالله گفت: از پدرم درباره مردي که منبر رسول خدا (ص) را مسّ ميکند و به آن تبرّک ميجويد و آن را ميبوسد و همينکار را با قبر آن حضرت به اميد ثواب انجام ميدهد، پرسيدم او گفت: اين کار اشکال ندارد. عزّ بن جماعه ميگويد: اين سخن، اجماع منقول از نووي را باطل ميکند. ميگويم: نووي به نقل اجماع، تصريح نکرده ولي قوّت کلامش اجماع را ميفهماند.
ج) قاضي سبکي ميگويد: إنّ عدم التمسّح بالقبر ليس ممّا قام الإجماع عليه: قد روي... في أخبار المدينة...قال: أقبل مروان بن الحکم، فإذا رجل ملتزم القبر، فأخذ مروان برقبته ثمّ قال: هل تدري ماتصنع؟ فأقبل عليه فقال: نعم إنّي لم آت الحجر، ولم آت اللّبن، إنّما جئت رسول الله (ص) .(15)
بر جايز نبودن مسح قبر، اجماع اقامه نشده است. در «اخبار مدينه» روايت شده است که مروان بن حکم با مردي که به قبر پيامبر ملتزم شده بود (به آن چسبيده بود) مواجه شد، مروان گردن او را گرفت و گفت: آيا ميداني که چه ميکني؟ آن مرد به مروان رو کرد و گفت: آري، من سنگ و خشت را نگرفتهام بلکه من به پيشگاه رسول خدا (ص) آمدهام.
اين جريان را علامه اميني (رحمه الله) از داود بن ابيصالح اينگونه نقل ميکند: أقبل مروان يوماً فوجد رجلا واضعاً وجهه (جبهته) علي القبر فأخذ مروان برقبته ثمّ قال: هل تدري ماتصنع؟ فأقبل عليه فإذا أبوأيّوب الأنصاري، فقال: نعم إنّي لم آت الحجر إنّما جئت رسول الله (ص) ولم آت الحجر سمعت رسول الله (ص) يقول: لاتبکوا علي الدين إذا وليه أهله ولکن أبکوا علي الدين إذا وليه غير أهله.(16) روزي مروان بن حکم با مردي که صورتش (پيشانياش) را روي قبر (پيامبر) گذاشته بود، مواجه شد، مروان گردن او را گرفت و گفت: آيا ميداني که چه ميکني؟ وقتي به او رو کرد، ديد ابوايّوب انصاري است و گفت: آري، من براي سنگ نيامدهام بلکه به پيشگاه رسول خدا (ص) آمدهام که ميفرمود: هرگاه متولّي و سرپرست دين، اهل آن بود، بر دين گريه نکنيد. ولي آنگاه بر دين گريه کنيد که سرپرستي آن را (انسان) نااهلي عهدهدار شود.
علامه سپس ميگويد: اين جريان را حاکم در «مستدرک» (17) نقل کرده و آن را صحيح دانسته و عدهاي ديگر (نيز) نقل نمودهاند. ميگويد: اين داستان به ما خبر ميدهد که منع از توسّل به قبور طاهره از زمان صحابه از بدعتهاي امويهاست و از هيچ صحابي انکار توسّل به قبر پيغمبر (ص) و تبرّک به آن، غير از زاييده بنياميّه، مروان حکم شنيده نشده است.(18)
د) سمهودي نيز ميگويد: أنّ بلالا لمّا قدم من الشام لزيارة النبيّ (ص) أتي القبر، فجعل يبکي عنده، ويمرغ وجهه عليه، وإسناده جيّد.(19) هنگامي که بلال از شام براي زيارت پيامبر (ص) مشرّف شد، نزد قبر پيامبر آمد و گريه ميکرد و صورتش را بر آن ميماليد. سندهاي اين روايت خوب است.
علامه اميني (رحمه الله) داستان بلال را از ابن عساکر در تاريخ شام و حدود ده نفر از بزرگان معروف اهل سنّت در «الغدير» (20) نقل نموده است.
ه) طاهر بن يحيي حسيني ميگويد: حدّثني أبي عن جدّي جعفر بن محمّد عن أبيه عن عليّ (ع) قال: لمّا رُمِس رسول الله (ص) جائت فاطمة(س)، فوقفت علي قبره (ص) ، وأخذت قبضةً من تراب القبر ووضعت علي عينيها وبکت، و أنشأت تقول: مَاذَا عَلي مَنْ شَمَّ تُرْبَةَ أَحْمَدَ أَنْ لاَيَشَمَّ مَدَي الزَّمَانِ غَوَالِيَا صُبّتْ عَلَيَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا صُبَّتْ عَلَي الأَيَّامِ عِدن لَيَالِياً(21) پدرم از جدّم از جعفر بن محمّد از پدرش از علي (ع) برايم حديث نقل کرد که فرمود: وقتي پيامبر (ص) به خاک سپرده شد، حضرت فاطمه(س) بر سر قبر پيامبر (ص) ايستاد و مشتي از خاک قبر را گرفت و بر روي چشمانش گذاشت و گريه کرد و اين شعر را خواند:
کسي که تربت احمد (پيامبر) را ببويد ابداً سختي و بدبختي نخواهد ديد.
مصيبتهايي بر من وارد شده که اگر بر روزها وارد ميشد، به شب بدل ميشدند.
علامه اميني اين واقعه را از ابن جوزي در «الوفاء»، ابن سيدالناس در «سيره نبويّه» (22)، قسطلاني در «المواهب»، القاري در «شرح الشمائل»(23)، شبراوي در «الاتحاف»(24)، الخالدي در «صلح الاخوان» (25)، الحمزاوي در «مشارق الانوار» (26)، السيد احمد زيني دحلان در «السيرة النبوية» (27) و عدّهاي ديگر از بزرگان اهل سنّت نقل نموده است.
و) «خطيب بن حمله» ميگويد: إنّ ابن عمر کان يضع يده اليمني علي القبر الشريف، وأنّ بلالا وضع خدّيه عليه أيضاً... ثمّ قال: ولاشکّ أنّ الإستغراق في المحبّة يحمل علي الإذن في ذلک، والمقصود من ذلک کلّه الإحترام والتعظيم، والناس تختلف مراتبهم في ذلک کما کانت تختلف في حياته فأناس حين يرونه لايملکون أنفسهم بل يبادرون إليه وأناس فيهم أناة يتأخّرون، والکلّ محلّ خير.(28)
ابن عمر همواره دست راستش را روي قبر شريف پيامبر (ص) ميگذاشت و بلال دو طرف صورتش را بر آن ميگذاشت. او سپس ميگويد: شکي نيست در اينکه شدت محبّت بر جواز اين کار حمل ميشود (جايز بودن آن را اثبات ميکند) و مقصود از اين کارها صرفاً احترام و تعظيم کردن است و مراتب مردم به اختلاف درجاتشان در اين مسأله متفاوت است؛ همانطوري که در زمان حيات حضرت، مردم چنين بودند؛ بعضي از آنها وقتي پيامبر (ص) را ميديدند، نميتوانستند خويشتنداري کنند و به سرعت به طرف او ميرفتند و بعضي شکيبايي ميکردند و عقبتر ميايستادند، همه اينها خير و نيکي است.
ز) حافظ بن حجر ميگويد: فنقل عن أحمد أنّه سئل عن تقبيل منبر النبيّ (ص) وقبره، فلم ير به بأساً، واستبعد بعض أتباعه صحّته عنه. ونقل عن ابن أبي الصحف اليماني أحد علماء مکّة من الشّافعيّة جواز تقبيل المصحف واجزاء الحديث وقبور الصالحين. ونقل الطيّب الناشري عن المحبّ الطبري إنّه يجوز تقبيل القبر ومسّه؟ قال: وعليه عمل العلماء الصالحين وأنشد: لو رأينا لسليمي أثراً لَسَجَدنا ألف ألف للأثر و قال آخر: أمرّ علي الديار ديار ليلي أقبل ذا الجدار وذا الجدارا و ما حبّ الديار شغفن قلبي ولکن حبّ من سکن الديارا(29)
از احمد نقل شده که از او درباره بوسيدن قبر و منبر پيامبر (ص) سؤال شد، او اين مسأله را بياشکال دانست، ولي بعضي از پيروانش صحّت اين مسأله را بعيد شمردند. و از ابن ابيصيف يماني يکي از علماي شافعي مکه، جايز بودن بوسيدن مصحف (قرآن) و اجزاي حديث و قبور صالحان نقل شده است. طيّب ناشري از محبّ طبري نقل کرده است: که (از او سؤال شد:) آيا بوسيدن قبر و مسّ آن جايز است؟ او گفته است: علماي صالح آن را انجام ميدادند و اين شعر را خوانده است:
اگر از دوست سالم و بيعيبم اثري ديدم، براي آن اثر هزار هزار سجده ميکنم. و ديگري گفته: سرزمينها را به دنبال سرزمين ليلي ميگردم و اين ديوار و آن ديوار را ميبوسم، اين محبّت سرزمين نيست، بلکه عشق ساکن سرزمين است که مرا دلباخته کرده است.
ح) سمهودي ميگويد: ونقل بعضهم عن أبي خثيمة قال: حدّثنا مصعب بن عبدالله حدّثنا إسماعيل بن يعقوب التيمي قال: کان ابن المنکدر يجلس مع اصحابه، قال: وکان يصيبه الصمات. فکان يقوم کما هو يضع خدّه علي قبر النبيّ (ص) ثمّ يرجع، فعوتب في ذلک، فقال: إنّه يصيبني خطرة، فإذا وجدت ذلک إستشفيت بقبر النبيّ (ص) وکان يأتي موضعاً من المسجد في الصحن فيتمرّغ فيه ويضطجع، فقيل له في ذلک فقال: إنّي رأيت النبيّ (ص) في هذا الموضع، أراه قال في النوم.(30)
بعضي از آنها از ابي خثيمه نقل کردهاند که او گفت: مصعب بن عبدالله براي ما حديث نقل کرده که اسماعيل بن يعقوب تيمي براي ما در حديثي گفت: ابن منکدر، همواره با اصحاب خود مينشست، او گفت: ابن منکدر همواره در سکوت به سر ميبرد تا اينکه با آن حال از جا برميخاست و صورتش را بر قبر پيامبر (ص) ميگذاشت و باز ميگشت. آنگاه او از ناحيه ديگران به خاطر اين عمل، مورد سرزنش قرار گرفت؛ وي گفت: همانا براي من ناراحتي پيش ميآيد، در اين حال از قبر پيامبر (ص) شفا طلب ميکنم او در مکاني از صحن مسجد (پيامبر) روي زمين ميغلطيد و خود را ميماليد و در آنجا خواب و استراحت ميکرد. به او گفته شد: اين چه کاري است؟ در جواب گفت: من پيامبر (ص) را در خواب ديدم که اينجا را نشان ميدادند.
ط) سمهودي نيز ميگويد: و في الأحياء قال بعض العلماء: إنّه قصد بوضع اليد مصافحة الميّت يرجي أن لايکون به حرجٌ ومتابعة الجمهور أحقّ.(31) در کتاب «الاحياء العلوم» آمده بعضي از علما ميگويند: اگر از گذاشتن دست بر روي قبر، مصافحه ميّت را قصد نمايد، اميد است که اشکالي نداشته باشد و در هر صورت، تبعيت از قول جمهور علما سزاوارتر است.
ي) سمهودي نيز ميگويد: قد انعقد الإجماع علي تفضيل ما ضمّ الأعضاء الشريفة، حتّي علي الکعبة المنيفة وأجمعوا بعدُ علي تفضيل مکّة والمدينة علي سائر البلاد، واختلفوا أيّهما أفضل، فذهب عمر بن الخطّاب وابنه عبدالله ومالک بن أنس وأکثر المدنيّين إلي تفضيل المدينة، وأحسن بعضهم فقال: محلّ الخلاف في غير الکعبة الشريفة، فهي أفضل من المدينة ماعدا ما ضمّ الأعضاء الشريفة إجماعاً، وحکاية الإجماع علي تفضيل ما ضمّ الاعضاء الشريفة نقله القاضي عياض وکذا القاضي أبوالوليد الباجيّ قبله کما قال الخطيب ابن جملة، وکذا نقله أبواليمن ابن عساکر وغيرهم، مع التصريح بالتفضيل علي الکعبة الشريفة، بل نقل التاج.(32)
اجماع منعقد شده است بر فضيلت قبري که اعضاي شريف (پيامبر) را در بر دارد حتي بر کعبه معظّمه هم فضيلت دارد و پس از آن بر فضيلت مکه و مدينه بر ساير بلاد اجماع کردهاند؛ امّا بر افضل بودن يکي از آن دو بر ديگري اختلاف نمودهاند، عمر بن خطّاب و پسرش عبدالله و مالک بن انس و اکثر اهل مدينه به افضل بودن مدينه نظر دادهاند و بعضي از آنها نيکو نظر دادهاند و گفتهاند که: محلّ خلاف در غير کعبه شريفه است؛ چون فضيلت کعبه بر مدينه غير از مکاني که اعضاي شريف پيامبر را در بردارد، اجماعي است و حکايت اجماعي بودن فضيلت مکان اعضاي شريف (قبر پيامبر) را قاضي عياض و قبل از او قاضي ابووليد باجي نقل کرده است؛ چنانکه «خطيب بن جمله» آن را گفته است. نيز ابويمن بن عساکر و غير ايشان اين مطلب را نقل کردهاند و به فضيلت کعبه شريفه تصريح نمودهاند، تاج چنين نقل کرده است.
از فضيلت داشتن خاک قبر پيامبر (ص) مي توان برکت آن را استفاده کرد.
ک) علاّمه احمد بن محمّد مقري مالکي (متوفّي 1041ه .ق) در «فتح المتعال بصفة النعال» به نقل از ولي الدين عراقي نقل کرده که گفت: أخبر الحافظ أبوسعيد بن العلا قال: رأيت في کلام أحمد بن حنبل في جزء قديم عليه خطُّ ابن ناصر وغيره من الحفّاظ أنّ الإمام أحمد سئل عن تقبيل قبر النبيّ (ص) وتقبيل منبره؟ فقال: لابأس بذلک. قال فأريناه التقيّ ابن تيميّه فصار يتعجّب من ذلک ويقول: عجبت من أحمد عندي جليل هذا کلامه أو معني کلامه. وقال: واي عجب في ذلک وقد روينا عن الإمام أحمد أنّه غسّل قميصاً للشافعي وشرب الماء الّذي غسّله به؟ وإذا کان هذا تعظيمه لأهل العلم فما بالک بمقادير الصحابة؟ وکيف بآثار الأنبياء عليهم الصّلاة والسلام؟ وما أحسن ما قاله مجنون ليلي: أمرّ علي الديار ديار ليلي أقبل ذا الجدار وذا الجدارا و ما حبّ الديار شغفن قلبي ولکن حبّ من سکن الديارا(33)
حافظ ابوسعيد بن علا خبر داده است: در جزء قديم کلام احمدبن حنبل که به خطّ ابن ناصر و ديگر حفّاظ است، ديدم که از امام احمد درباره بوسيدن قبر و منبر پيامبر (ص) سؤال شد، او گفت: اشکالي ندارد. ابوسعيد گويد: آن نوشته را به تقي بن تيميّه نشان دادم، او از اين کلام تعجب کرد و گفت: از احمد که نزد من جليل القدر است، تعجب ميکنم! آيا اين کلام اوست يا معناي کلام او؟ ابوسعيد ميگويد: چه تعجبي در اين کلام است؛ در حالي که از امام احمد به ما روايت رسيده است که او پيراهن شافعي را شست و آبي را که با آن پيراهن را شسته بود نوشيد؟ و اگر اين عمل تعظيم اهل علم است، پس حکم ارزش صحابه پيامبر و نيز آثار انبيا ـ عليهم الصلاة و السلام ـ چه ميشود؟ و چه زيبا گفته است مجنون درباره ليلي: امرّ علي الديار...
و اين را «الغدير» در پاورقي ذکر نموده است که اين جريان؛ يعني شستن پيراهن شافعي را «ابن جوزي» در مناقب احمد و ابن کثير در تاريخ خود(34) نقل نمودهاند.
ل) شافعي صغير، محمّد بن احمد رملي (متوفي 1004ه .ق) فقيه مذهب شافعيّه در شرح المنهاج ميگويد: ويکره أن يجعل علي القبر مظلّة، وأن يقبّل التابوت الّذي يجعل فوق القبر واستلامه وتقبيل الأعتاب عند الدخول لزيارة الأولياء، نعم، أن قصد التبرّک لايکره کما أفتي به الوالد فقد صرّحوا بأنّه إذا عجز عن إستلام الحجر سنّ له أن يُشير بعصا وأن يقبّلها.(35) روي قبر، سايه انداختن و بوسيدن تابوت بالاي قبر و استلام کردن آن و بوسيدن درگاهها هنگام داخل شدن براي زيارت اوليا مکروه است؛ آري، اگر قصد تبرّک داشته باشند، مکروه نيست؛ چنان که پدرم به آن فتوا داده است و علما تصريح کردهاند به اينکه اگر کسي از استلام سنگ (قبر) عاجز باشد، جايز است بر او که با عصا اشاره کند و عصا را ببوسد.
و در پاورقي ميگويد: أخرج الحميدي في الجمع بين الصحيحين وأبوداود في مسنده أنّ رسول الله (ص) کان يشير إلي الحجر الأسود بمحجنته [بمحجنه] ويقبّل المحجن. حميدي در جمع بين صحيحين و ابوداوود در مسندش گفته اند: رسول خدا (ص) با عصايش به حجرالاسود اشاره ميکرد و آن گاه عصا را ميبوسيد.
م) ابوالعباس احمد رملي کبير انصاري، در حاشيه کتاب «روض الطالب» که در حاشيه کتاب «اسني المطالب» چاپ شده(32)، در ذيل سخن مصنّف، درباره ادب مطلق زيارت قبور (اينکه زائر به قبر، به همان اندازهاي که در حال حيات به صاحب قبر نزديک ميشد، نزديک گردد) گفته است: قال في المجموع: ولايستلم القبر ولايقبّله، ويستقبل وجهه للسّلام، والقبلة للدّعاء، وذکره أبوموسي الأصبهاني قال شيخنا: نعم، إن کان قبر نبيّ أو وليّ أو عالم واستلمه أو قبّله بقصد التبرّک فلا بأس به.(36)
در کتاب «المجموع» گويد: و (زائر) قبر را استلام نکند و نبوسد و براي سلام کردن، رو به قبر و براي دعا کردن رو به قبله بايستد. و ابوموسي اصفهاني همين مطلب را ذکر نموده است. شيخ (استاد) ما گفته است: آري، اگر قبر نبي يا ولي يا عالم باشد، استلام کردن و بوسيدن آن به قصد تبرّک اشکال ندارد.
ن) زرقاني مصري مالکي در «شرح المواهب» گفته است:(37) تقبيل القبر الشريف مکروه إلاّ لقصد التّبرّک فلاکراهة کما اعتقده الرّملي.(38) بوسيدن قبر شريف پيامبر، مکروه است مگر اينکه به قصد تبرّک باشد که در اين صورت کراهت ندارد، چنان که رملي بر اين اعتقاد است.
ق) شيخ ابراهيم باجوري در حاشيه خود بر شرح ابن قاسم غزّي بر متن شيخ ابي شجاع در فقه الشافعي گفته است:(39) يکره تقبيل القبر واستلامه ومثله التابوت الّذي يجعل فوقه وکذلک تقبيل الأعتاب عند الدخول لزيارة الاولياء إلاّ إن قصد به التبرّک بهم فلايکره، وإذا عجز عن ذلک لازدحام ونحوه کاختلاط الرّجال بالنساء کما يقع في زيارة سيّدي أحمد البدوي وقف في مکان يتمکّن فيه من الوقوف بلامشقّة وقرأ ما تيسّر وأشار بيده أو نحوها ثمّ قبّل ذلک. فقد صرّحوا بأنّه إذا عجز عن استلام الحجر الأسود يسنّ له أن يشير بيده أو عصا ثمّ يقبّلها.(40)
بوسيدن قبر و استلام آن مکروه است و همين حکم را تابوتي که بالاي قبر ميگذارند نيز دارد. و همچنين بوسيدن درگاهها هنگام داخل شدن براي زيارت اوليا مکروه است مگر اينکه به قصد تبرّک باشد که در اين صورت کراهت ندارد و اگر به خاطر ازدحام جمعيت و مانند آن؛ مثل اختلاط مردان و زنان، از اين کارها عاجز باشد، همان طوري که در زيارت آقايم احمد بدوي اتفاق ميافتد، در جايي که بدون زحمت امکان توقّف وجود دارد بايستد و هرچه ميتواند (قرآن) قرائت کند و با دست خود و يا چيز ديگر به قبر اشاره کند و سپس آن را ببوسد؛ چون علما تصريح کردهاند به اينکه اگر (زائر) از استلام حجرالاسود عاجز باشد، جايز است که با دست يا عصايش به آن اشاره کند و سپس آن را ببوسد.
ر) شيخ حسن عدوي حمزاوي مالکي در کتاب «کنزالمطالب» (41) و «مشارق الانوار» (42) بعد از نقل عبارت رملي مذکور، ميگويد: ولامرية حينئذ أنّ تقبيل القبر الشريف لم يکن إلاّ للتبرّک فهو أولي من جواز ذلک لقبور الأولياء عند قصد التبرّک، فيحمل ما قاله العارف علي هذا المقصد، لاسيّما وأنّ قبره الشريف روضة من رياض الجنّة.(43) در اين صورت، شکي نيست که بوسيدن قبر شريف (پيامبر) تنها براي تبرّک ميباشد، پس اين جواز، در مقايسه با بوسيدن قبور اوليا به قصد تبرّک سزاوارتر است، بنابراين، آنچه عارف گفته است، بر اين معنا حمل ميشود به ويژه اينکه قبر شريف آن حضرت، باغي از باغهاي بهشت ميباشد.
ش) سيد بدرالدين حوثي در اين باره ميگويد: فنقول في التبرک: هو تطلّب البرکة و التماسها بفعل مايعتقد سبباً لها او يجوّز انّه سبب لها، و هو ههنا ثلاثة اقسام؛ لانّ الزائر المتبرک يلتمس البرکة، فهو في حال الزيارة يرجو انّه قد صار عند مصدر البرکة، فهذه البرکة التي يرجو انّ الميت او ما حوله مصدرها لايخلو الزائر من ان يکون معتقداً انّها من فعل فاعل يذکره الزائر في نفسه أو لا؛ فان کان يعتقد البرکة فعل فاعل يذکره في نفسه، فان کان يعتقد انّ الفاعل هو الله فليس التبرک شرکاً؛ سواء کان خطأ ام صواباً، و هذا القسم الاول. و ان کان يعتقد انّ الفاعل هو الميت أو قبره فهي عقيدة شرک، فحيث اقترنت الزيارة بنوع من الخضوع لاجل الاعتقاد هذا، فهي شرک. و هذا القسم الثاني. اما إذا کان الزائر المتبرک غافلا عن الفاعل للبرکة ولايخطر بباله أنّها فعل الميت أو القبر، و انّما هو يرجو وجود البرکة هناک فهو يلتمسها بالزيارة، کما يلتمس الرائحة الطيبة بحضور محلها مع غفلة عن فاعلها، فهذا غافل ولايحکم بشرکه؛ لخلوه عن عقيدة الشرک. و هذا القسم الثالث...(44)
در مورد تبرک ميگوييم:آن عبارت است از درخواست برکت و التماس آن به فعلي که اعتقاد به سببيت آن بوده يا مجوز سببيت آن باشد و آن در اينجا بر سه قسم است؛ زيرا زائري که تبرک ميجويد تقاضاي برکت دارد و او در حال زيارت اميدوار است که نزد منبع برکت باشد، و اين برکتي که اميد دارد ميت يا اطراف او منبع برکت باشد يا به اين نحو است که زائر معتقد است که برکت از ناحيه فاعلي است که او را در نفس خود ياد کرده است يا اينگونه نيست؛ اگر اعتقاد دارد که برکت از فعل فاعلي است که او را در نفس خود ياد کرده، يا اين است که معتقد ميباشد آن فاعل همان خداست، اين تبرک شرکآلود نيست؛ خواه تبرک خطا باشد يا صواب، و اين قسم اول است. و اگر معتقد باشد که فاعل همان ميت و يا قبر اوست، اين عقيده شرکآلود ميباشد؛ چرا که زيارتش مقرون به نوعي از خضوع به جهت اين اعتقاد شرکآلود است، و اين قسم دوم است. اما اگر زائري که تبرک ميجويد، از فاعل برکت غافل است و به ذهنش خطور نميکند که برکت کار ميت است يا قبر او، و تنها اميد به وجود برکت در آنجا دارد و او تنها از راه زيارت به دنبال آن است، همانگونه که بوي خوشي را به حضور در محلّ آن استشمام ميکند با غفلت از فاعلش، پس اين شخص غافل است و حکم به شرک او نميشود به جهت خالي بودن او از عقيده شرکآلود. و اين قسم سوم است...
کلام حوثي محل اشکال است؛ زيرا در صورتي که برکت از صاحب قبر دانسته شود ولي به اذن خدا، شرک به حساب نميآيد و اين مطلبي است که از آيات نيز استفاده ميشود؛ زيرا در برخي آيات شفا و برکت به ولي خدا نسبت داده شده ولي به اذن خدا.
ت) ابن الحاج در کتاب «المدخل» مينويسد: ... و هذه صفة زيارة القبور عموماً، فان کان الميت المزار ممن ترجي برکته فيتوسل إلي الله تعالي به. و کذلک يتوسل الزائر بمن يراه الميت ممن ترجي برکته إلي النبي (ص) ، بل يبدأ بالتوسل إلي الله تعالي بالنبي (ص) ، اذ هو العمدة في التوسل. و الاصل في هذا کله و المشرع له فيتوسل به (ص) و بمن تبعه باحسان إلي يوم الدين... ثم يتوسل بأهل تلک المقابر اعني الصالحين منهم في قضاء حوائجه و مغفرة ذنوبه، ثم يدعو لنفسه و لوالديه و لمشايخه و لأقاربه و لأهل تلک المقابر و لأموات المسلمين و لأحيائهم و ذريتهم إلي يوم الدين، و لمن غاب عنه من اخوانه. و يجأر إلي الله تعالي بالدعاء عندهم، و يکثر التوسل بهم إلي الله تعالي؛ لانّه سبحانه و تعالي اجتباهم و شرّفهم و کرّمهم، فکما نفع بهم
في الدنيا ففي الآخرة اکثر. فمن اراد حاجة فليذهب اليهم و يتوسل بهم؛ فانهّم الواسطة بين الله تعالي و خلقه. و قد تقرر في الشرع و علم ما لله تعالي بهم من الاعتناء، و ذلک کثير مشهور، و ما زال الناس من العلماء و الأکابر کابراً عن کابر، مشرقاً و مغرباً يتبرکون بزيارة قبورهم، و يجدون برکة ذلک حسّاً و معني.(45) ...اين توصيف زيارت قبرها به طور عموم است، اگر ميتي که زيارت ميشود از کساني است که اميد به برکت او ميباشد (زائر) بايد به سبب او به خداوند متعال متوسل شود. و نيز زائر توسل ميکند به کسي که (اکنون) او را مرده ميبيند و از جمله کساني است که اميد به برکتش نزد پيامبر (ص) است، بلکه شروع به توسل نزد خداوند متعال به پيامبر (ص) ميکند؛ چرا که او عمده در توسل است و اصل در تمام اين امور و تشريع کننده اوست پس به او توسل ميجويد و به کساني که او را با نيکي تا روز قيامت پيروي مي کنند...
سپس به اهل آن مقبرهها يعني صالحان از آنان در برآورده شدن حوائجش و مغفرت گناهانش توسل مي جويد، آن گاه بر خودش و براي پدر و مادرش و اساتيد و نزديکانش و براي اهل آن مقبرهها و براي اموات مسلمانان و براي زندهها و ذريه آنان تا روز قيامت و برادران دينياش که از او غائب ميباشند دعا ميکند. و با دعا کردن نزد آنان به خداوند متعال پناه ميبرد، و به آنها نزد خداوند متعال توسل ميجويد؛ زيرا خداوند سبحان و متعال آنان را برگزيده و شرف داده و تکريم نموده است، و همانگونه که به آنان در دنيا نفع داده در آخرت بيشتر خواهد داد. پس هرکس حاجتي ميخواهد بايد نزد آنان رود و به آنان توسل جويد؛ چرا که واسطه بين خداوند و خلقش ميباشند. و در شرع مقرّر و دانسته شده که خداوند متعال چهقدر به آنان اهميت ميدهد، و اين امور زياد و مشهور است، و هميشه علما و بزرگان، در طول تاريخ، چه در شرق و چه در غرب عالم از زيارت قبور آنان تبرک ميجويند و برکت آنان را حسّ کرده و در عالم معنا درک مينمايند.
ث) غزالي (متوفاي 505ه .ق) در آداب مسافرت مينويسد: و يدخل في جملته زيارة قبور الانبياء (عليهم السلام) و زيارة قبور الصحابة و التابعين و سائر العلماء و الأولياء، و کل من يتبرک بمشاهدته في حياته يتبرک بزيارته بعد وفاته، و يجوز شدّ الرحال لهذا الغرض.(46) و داخل ميشود در جمله آن زيارت قبور انبياء (عليهم السلام) و زيارت قبور صحابه و تابعين و ساير علما و اوليا، و هرکس که به مشاهدهاش در حياتش تبرک جسته شود، به زيارتش بعد از وفاتش تبرک جسته ميشود، و بار سفر بستن براي اين هدف جايز است.
4. حرمت تبرک به قبور اوليا
ابن عثيمين ميگويد: «برخي از زائرين دست به محراب و منبر و ديوار مسجد ميکشند، که تمام اينها بدعت است».(47)
سمهودي از زعفراني نقل ميکند که گفته است: «قرار دادن دست بر روي قبر و مسّ کردن و بوسيدن آن از بدعتهايي است که شرعاً مُنکَر است».(48)
شيخ محمّد بن ابراهيم آل الشيخ نيز در اين باره ميگويد: و هذا غلط ظاهر، لا يوافقهم عليه اهل العلم و الحق؛ و ذلک انّه ما ورد الاّ في حقّ النبي (ص) ، فابوبکر و عمر و ذوالنورين عثمان و علي و بقية العشرة المبشرين بالجنة و بقية البدريين و اهل بيعة الرضوان، ما فعل السلف هذا مع واحد منهم... فاقتصارهم علي النبي (ص) يدلّ علي انّه من خصائص النبي (ص) .(49) و اين غلطي آشکار است که اهل علم و حقّ با آن موافقت ندارد؛ زيرا اينگونه تبرکات تنها در حقّ پيامبر (ص) وارد شده است، پس ابوبکر و عمر و ذوالنورين عثمان و علي و بقيه ده نفري که بشارت به بهشت به آنها داده شده و بقيه بدريها و اهل بيعت رضوان، هيچگاه سلف در حقّ يکي از آنان چنين نکردند... پس اکتفاي آنان بر تبرک به پيامبر (ص) دلالت دارد بر اينکه تبرک جستن اختصاص به پيامبر (ص) داشته است.
از اين عبارت عالم وهابيان استفاده ميشود که آنان تبرک را منحصر به پيامبر (ص) ميدانند و تبرک به غير آن حضرت را جايز نميدانند.
ادله عدم جواز تبرک به غير پيامبر (ص)
وهابيان بر عدم جواز تبرک به غير پيامبر (ص) به ادلهاي تمسک کردهاند:
دليل اول: اجماع صحابه بر ترک تبرک به غير پيامبر (ص)
اجماع صحابه بر ترک تبرک به ذوات و آثار غير پيامبر (ص)، با اينکه انگيزه آن وجود داشته است، که از آن جمله محبت به اوليا و مردان خدا بوده است و اين دلالت دارد بر اينکه تبرک از مختصات پيامبر (ص) است.(50)
پاسخ
اوّلاً: اگر ثابت شود که صحابه عملي را انجام نداده است چند احتمال در آن است:
الف) ترک مقصود؛ که اصوليون از آن به ترک وجودي تعبير ميکنند، و ترکي است که صحابه از ترک آن، قصد و هدف داشته و انجام ندادهاند تا ديگران نيز ترک کنند تا به مفسدة آن مبتلا نشوند.
ب) ترک غير مقصود؛ که از آن به ترک عدمي تعبير ميکنند، و آن موضوعي است که شارع و صحابه متعرض حکم آن نشدهاند؛ زيرا مقتضي آن نبوده است، و مورد بحث صورت دوم است.
علوي مالکي ميگويد: انّ کون النبي (ص) او السلف الصالح لم يفعله ليس بدليل بل هو عدم دليل، و دليل التحريم انّما يکون بورود نصّ يفيد النهي عند فعل الشيء أو الإنکار علي فعله من المشرّع الأعظم (ص) ، أو ممّن يقوم مقامه من الذين جعل سنتهم هي سنته و طريقتهم هي طريقته...(51) اينکه پيامبر (ص) يا سلف صالح اين کار را انجام نداده دليل نميشود، بلکه عدم دليل است، و دليل تحريم به ورود نصّي است که دلالت بر نهي از انجام شيء يا انکار از کاري از مشرّع اعظم (ص) دارد يا از کساني که جانشين آنان بوده در اينکه سنّت و روش آنها همان سنّت و روش رسول خدا (ص) بوده است...
ثانياً: ترک غير مقصود نميتواند دليل شرعي باشد؛ زيرا از پيامبر (ص) نقل شده که فرمود: دَعُونِي مَا تَرَکْتُمْ، إِنَّمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ بِسُؤالِهِمْ وَاخْتِلافِهِمْ عَلي أَنْبِيَائِهِمْ، فَإِذَا نَهَيْتُکُمْ عَنْ شَيْءٍ فَاجْتَنبِوُهُ، وَإِذَا أَمَرْتُکُمْ بِأَمْرٍ فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ ؛ هرجا که شما را رها کردم شما نيز مرا رها کنيد؛ زيرا افرادي که قبل از شما بودند با سؤال و رفت و آمدنشان نزد انبيا [به جهت پرسيدن زياد] هلاک شدند، پس چون شما را از چيزي نهي کردم اجتناب کنيد و چون شما را به چيزي دستور دادم در حدّ استطاعت انجام دهيد.(52) هم چنين ميفرمايد: إِنَّ اللهَ فَرَضَ فَرَائِضَ فَلاَ تُضَيِّعوُهَا، وَحَدَّ حُدُوداً فَلاَ تَعْتَدُّوهَا وَسَکَتَ عَنْ أَشْيَاءَ رَحْمَةً بِکُمْ غَيْرَ نِسْيَانٍ فَلاَ تَبْحَثُوا عَنْهَا ؛ همانا خداوند واجباتي را فرض کرده پس آنها را ضايع نکنيد، و حدودي را معين نموده پس از آنها تجاوز ننماييد و از چيزهايي به جهت رحمت بر شما بدون فراموشي گذشت کرده پس آنها را پيگيري نکنيد.(53)
از پيامبر (ص) در جايي ديگر نقل شده که فرمود: اَلْحَلالُ مَا أَحَلَّ اللهُ فِي کِتَابِهِ، وَالْحَرَامُ مَا حَرَّمَ اللهُ فِي کِتَابِهِ، وَمَا سَکَتَ عَنْهُ فَهُوَ مِمَّا عَفَا عَنْه ؛ حلال، هر چيزي است که خداوند آن را در کتابش حلال کرده و حرام هر چيزي است که خداوند آن را در کتابش حرام نموده است، و آنچه را که از آن سکوت کرده از جمله چيزهايي است که عفو نموده است.(54)
ثالثاً: تبرک به پيامبر (ص) و آثار او به لحاظ مبارک بودن پيامبر (ص) است و چون برکت غير پيامبر (ص) را ثابت کرديم لذا ميتوان به غير پيامبر (ص) نيز تبرک را تعميم داد. و اگر صحابه انجام ندادهاند دليل بر عدم جواز نيست؛ زيرا بسياري از مسائل را صحابه درست تشخيص ندادهاند، مثل؛
الف) تشخيص خيط ابيض از خيط اسود مورد نظر در آيه 187سوره بقره؛
ب) حکم عثمان به سنگسار زن جهنيهاي که بچه ششماهه زاييده بود؛
ج) حکم عمر به رجم زن ديوانه.
دليل دوم: ذريعه شرک در تبرک
وهابيان ميگويند: اگر حکم به جواز تبرک داده شود باعث ميگردد که برخي اعتقاد استقلالي پيدا کرده و از اين طريق در شرک واقع شوند، و لذا بايد از باب مقدمه حرام و سدّ ذرايع، از اين عمل به طور کلي جلوگيري کرد.
پاسخ
نميتوان براي آنکه ممکن است برخي به جهت حکم به جواز تبرک به شرک بيفتند از آن منع کرد؛ و تنها بايد از تبرک شرکي جلوگيري نمود و به عبارت ديگر مقدمه موصله يا مقدمه حرام، حرام ميباشد و نميتوان جلو تمام موارد را گرفت گرچه موصل به حرام نباشد و به قول معروف درب مسجد را به خاطر يک بي نماز نبايد بست.
بدرالدين حوثي در مورد اين اشکال و پاسخ آن ميگويد:
فان قيل: هذا باب اذا فتح کان فتحاً لباب المغالاة التي تکون مقدمة للشرک، فهو ذريعة للشرک، فلايجوز.
فالجواب: انّ تحريمه علي الاطلاق تشريع و ابتداع في الدين، اذ ليس کلّه ذريعة شرک، و تحريمه علي من هو في حقه ذريعة شرک لايستلزم تحريمه علي غيره من المسلمين الذين لايتخذون ذريعة إلي الغلو و لا الشرک.
فان قيل: انّه کلّه ذريعة شرک. قلنا: معني هذا انّه لايکون تبرّک إلاّ و يعقبه شرک من المتبرک، و هذه دعوي لا دليل عليها فهي باطلة.
فان قيل: فالغالب فيه انّه ذريعة شرک. قلنا: لانسلم ذلک؛ اذلا دليل عليه.(55)
پس اگر گفته شود: اين باب اگر گشوده شود موجب باز شدن باب غلو ميگردد که مقدمه شرک است، و لذا اين کار راهي به سوي شرک ميباشد و جايز نيست.
پاسخ اينکه تحريم آن به طور مطلق تشريع و بدعت در دين است؛ زيرا تمام اقسام آن راهي به شرک نيست، و تحريم آن بر کسي که در حق او راهي به سوي شرک است، مستلزم تحريم آن بر غير او از مسلمانان نيست، کساني که اين کار را راهي به سوي غلو و شرک قرار ندادهاند.
پس اگر گفته شود: تمام اقسام آن راهي به سوي شرک است، در پاسخ ميگوييم: معناي آن اين است که تمام انواع تبرک از سوي تبرککننده شرک ميباشد، و اين ادعايي بدون دليل و باطل است. و اگر گفته شود: غالب در آن راهي به سوي شرک است. ميگوييم: اين مطلب را قبول نداريم؛ زيرا دليلي بر آن نيست.
دليل سوم: عدم جواز قياس اوليا به پيامبر (ص)
ابن جذيع ميگويد: لا يجوز قياس الصالحين و غيرهم علي النبي (ص) في جواز هذا التبرک؛ سدّاً للذريعة، و لا ريب انّ سدّ الذرائع قاعدة عظيمة من قواعد الشريعة الاسلامية، فمن وجوه موانع القياس هنا سدّ الذرائع، خوفاً من ان يفضي ذلک إلي الغلو فيمن يتبرک به من الصالحين.(56) قياسکردن صالحان و ديگران بر پيامبر (ص) در جواز اين تبرک جايز نيست؛ به جهت بستن راه (بهانه تراشي)، و شکي نيست که بستن راهها(ي بهانه تراشي) قاعدهاي بزرگ از قواعد شريعت اسلامي است، و از وجوه موانع قياس در اينجا بستن راههاست، به جهت ترس از اينکه در موارد تبرک به صالحان منجرّ به غلو نسبت به آنها شود.
بن باز از مفتيان وهابيان ميگويد: التبرک بآثار الصالحين غير جائز و انّما يجوز ذلک بالنبي (ص) خاصة، لما جعل الله في جسده و ماسه من البرکة، و امّا غيره فلا يقاس عليه لوجهين:
أحدهما: انّ الصحابة لم يفعلوا ذلک مع غير النبي (ص) ، و لو کان خيراً لسبقونا اليه.
الوجه الثاني: سدّ ذريعة الشرک؛ لانّ جواز التبرک بآثار الصالحين يفضي إلي الغلو فيهم و عبادتهم من دون الله، فوجب المنع من ذلک.(57)
تبرک به آثار صالحان جايز نيست، و اين عمل تنها نسبت به آثار پيامبر (ص) جايز است؛ زيرا خداوند در جسد و چيزهايي که با حضرت تماس داشته برکت قرار داده است، ولي غير از حضرت را به دو وجه نميتوان قياس بر او کرد:
وجه اوّل اينکه: صحابه با غير پيامبر (ص) چنين نکردند، و اگر اين کار خوب بود آنان بر ما سبقت ميگرفتند.
وجه دوم: به جهت بستن راه شرک؛ زيرا جواز تبرک به آثار صالحان منجرّ به غلو در حقّ آنان و عبادتشان به نحو استقلال از خداوند يکتا ميگردد و لذا بايد از آن جلوگيري کرد.
پاسخ
اوّلاً: اشکال عدم فعل صحابه را قبلاً پاسخ داديم.
ثانياً: اگر تبرک به آثار صالحان منجرّ به غلو و عبادت آنان شود که بايد از باب سدّ ذرائع منع شود فرقي بين مواردي که صحابه انجام داده يا ندادهاند وجود ندارد و نيز فرقي بين زمان حيات پيامبر (ص) و بعد از آن نيست.
ثالثاً: در جاي خود ثابت شده که مقدمه موصله به حرام، حرام است.
دليل چهارم: حرمت تبرک قبور، به جهت شرک بودن
مسح قبور و بوسيدن آنها از آن جهت که شرک است حرام ميباشد. و در اين جهت فرقي بين شرک کوچک و بزرگ نيست.
پاسخ
اوّلاً: شرک زماني است که زائر هنگام تبرّک جستن از قبور اولياي الهي با ديد استقلالي به آن بنگرد. با اين نيّت که صاحب قبر به طور مستقل در اين عالم تصرّف ميکند و داراي برکت است. ولي اگر تمام تصرفات را از جانب خداوند بدانيم و برکات صاحبان قبور را به اذن خدا به حساب آوريم نه تنها اين عمل هرگز شرک به حساب نميآيد بلکه در راستاي توحيد است.
ثانياً: مسأله تبرک جستن از قبور اولياي الهي امري است که مورد قبول صحابه بوده و عدهاي در منظر آنها اين عمل را انجام ميدادند و هرگز از طرف شخصي مورد سرزنش قرار نميگرفتند.
ثالثاً: در جاي خود ثابت نمودهايم انساني که از اين دنيا رحلت ميکند حيات و تصرفات او باقي است، بهويژه که آن انسان يکي از اولياي الهي باشد.
رابعاً: گمان اشکالکننده بر اين است که اين عمل شرک در عبادت است، در حالي که به اثبات رسانديم عبادت دو رکن اساسي دارد: يکي نهايت خضوع و ديگري همراه بودن با اعتقاد به ربوبيت يا الوهيت کسي که براي او خضوع ميشود. در مورد تبرک و دست کشيدن بر قبور و بوسيدن آنها هرگز چنين نيتي وجود ندارد.
دليل پنجم: بدعت بودن تبرک از قبور
دست کشيدن بر قبور و بوسيدن آن بدعت بوده و از منکرات است.
پاسخ
اوّلاً: نبود دليلِ بر نهي و حرمت، شرعاً و عقلاً دليل بر جواز است و نيازي به نصّ و تصريح بر جواز ندارد؛ زيرا اصل در اشياء حرمت و عدم جواز نيست، بلکه عکس آن ميباشد. و در مورد دست کشيدن بر قبور و بوسيدن آن هيچ دليلي بر حرمت وجود ندارد.
ثانياً: نه تنها دليل بر حرمت وجود ندارد بلکه ـ همانگونه که اشاره شد ـ ادلهاي بر جواز بلکه استحباب و رجحان اين عمل موجود است.
سيد بدرالدين حوثي درباره تبرک مردم از آثار اوليا ميگويد: انّ اکثر التبرک الذي يصدر من العامة ليس المقصود به إلاّ طلب البرکة لا التدين، فلا يکون بدعة و لا غلوّاً، و لا اعتقدوا انّ الميت يخلقها، فلا يکون شرکاً، فلاينکر عليهم؛ لانّ الاصل خلو اذهانهم عن کلّ خاطر غير طلب البرکة و اعتقاد الفضل في الميت و رجائهم حصول البرکة عند زيارته او لمس قبره او اخذ ترابه بسبب اعتقادهم لفضله، و لا دليل علي تحريم ذلک، و ان ثقل علي النواصب و شبهوه بعبادة الأصنام حسداً من عند انفسهم و عداوة مذهب. نعم لو ظهر من بعض المتبرکين اعتقاد شرک أو غلو و بدعة باقرار منه، أو فعل يجري مجري الاقرار فيجب تعليمه و نهيه، و ذلک حيث ظهر منه المنکر بوجه صحيح لا بمجرد تهمة الاعداء...(58)
بيشتر تبرکها که از عوام مردم صادر ميشود مقصود به آنها جز طلب برکت نيست نه تدين به آن، لذا بدعت يا غلوّ به حساب نميآيد و آنان اعتقاد ندارند که ميت آن را ايجاد کرده است، لذا شرک نميباشد، و نميتوان بر آنان ايراد گرفت؛ زيرا اصل خالي بودن ذهنهاي مردم از هر خاطرهاي جز طلب برکت و اعتقاد فضيلت در ميت و اميد آنان به حصول برکت هنگام زيارت يا دست کشيدن به قبر آنان و برداشتن خاکشان به جهت اعتقاد به فضلشان است، و دليلي بر تحريم اين امور نميباشد،گرچه اين امور بر نواصب گران آمده و آنان را ـ به جهت حسدي که در وجودشان است و دشمني مذهبي که دارند ـ به پرستش بتها تشبيه نمودهاند.
آري اگر از برخي تبرکجويان اعتقاد شرکآلود يا غلو و بدعت به اقرار خودشان ظاهر شود، يا کاري که دلالت بر اقرار داشته باشد بايد او را تعليم داده و نهي نمود؛ و اين در جايي است که از او به طور صحيح مُنْکَر (و کار زشت) ظاهر شود نه به مجرد تهمت دشمنان...
دليل ششم: کراهت تبرک به قبور نزد عبدالله بن عمر
از عبدالله بن عمر نقل شده که او کراهت داشت از اينکه قبر پيامبر (ص) را زياد مسّ نمايد. و نيز از او نقل شده که: از سنّت نيست مسّ ديوار قبر و بوسيدن آن و طواف در اطراف آن.(59)
پاسخ
اوّلاً: اين نقل فقط دلالت بر کراهت دارد و از طرفي تعارض دارد با نقلي ديگر که از ابن عمر رسيده است.
سمهودي از «خطيب بن حمله» نقل کرده که گفت: إنّ ابن عمر کان يضع يده اليمني علي القبر الشريف وأنّ بلالا وضع خده عليه ايضاً...(60) همانا ابن عمر همواره دست راستش را بر روي قبر شريف پيامبر ميگذاشت ولي بلال دو طرف صورتش را نيز به آن قرار ميداد.
ثانياً: نقل او با عمل برخي از صحابه منافات دارد؛ زيرا همانگونه که اشاره شد عدهاي از صحابه چنين ميکردند.
ثالثاً: ابن ماجه در سنن خود نقل کرده که ابوبکر، پيامبر (ص) را در حالي که از دنيا رفته بود بوسيد.(61) و بوسيدن قبر حضرت نيز به مانند بوسيدن خود حضرت است.
رابعاً: در جايي که بوسيدن قبر پدر و مادر اشکالي ندارد بلکه سنّت است، به طريق اولي بوسيدن قبر پيامبر (ص) سنّت ميباشد.
شخصي نزد پيامبر (ص) آمد و عرض کرد: «اي رسول خدا! من سوگند خوردهام که آستانه درب بهشت و پيشاني حورالعين را ببوسم». حضرت به او امر فرمود تا پاي مادر و پيشاني پدر را ببوسد. عرض کرد: «اي رسول خدا! اگر پدر و مادرم زنده نباشند چه کنم؟» حضرت فرمود: «قبرشان را ببوس». آن شخص عرض کرد: «اگر قبرشان را ندانم؟» حضرت فرمود: «دو خطّ بکش يکي را به نيّت قبر مادر و ديگري را به نيّت قبر پدر، آنگاه آن دو را ببوس تا اينکه سوگند خود را نشکني».(62)
دليل هفتم: تبرک به قبور اوليا از عادات يهود و نصارا
سمهودي از کتاب «احياء العلوم» غزّالي نقل کرده که: «مسّ مشاهد و بوسيدن آنها از عادات نصارا و يهود است».(63)
پاسخ
اوّلاً: دست کشيدن بر قبور و بوسيدن آنها ـ همانگونه که اشاره کرديم ـ از عادات مسلمانان و بزرگاني از صحابه چون ابوايّوب انصاري و بلال و عدهاي ديگر بوده است.
ثانياً: هر نوع عادتي از يهود و نصارا دليل بر حرمت آن نيست؛ زيرا چه بسيار مواردي که در شرع اسلام جايز بوده و هست و در شرايع سابق نيز جايز بوده است.
تبرک به تربت امام حسين (ع) و سجده بر آن
با مراجعه به روايات اهل بيت(ع) پي ميبريم که نه تنها آن بزرگواران مشروعيت تبرک به قبر امام حسين(ع) را قبول داشتهاند، بلکه به اين امر ترغيب نيز کردهاند:
1. ابن قولويه به سندش از امام باقر(ع) و او از اميرالمؤمنين (ع) نقل کرده که فرمود: رسول خدا(ص) به زيارت ما آمد در حالي که امّ ايمن براي ما شير و کره و خرما به عنوان هديه فرستاده بود. حضرت از آن تناول فرمود، آنگاه برخاست و به کناري از اتاق رفته و دو رکعت نماز بهجاي آورد. در آخر سجدهاش گريه زيادي کرد. کسي علّت آن را از حضرت ـ به جهت اجلال و تعظيم به او ـ سؤال ننمود. امام حسين (ع) برخاست و در دامان پيامبر (ص) نشست و عرض کرد:
اي پدرم! شما داخل خانه ما شدي و ما به چيزي مثل وارد شدن شما بر ما مسرور نشديم، سپس گريهاي کردي که ما را محزون نمود، چه چيزي شما را به گريه واداشت؟
پيامبر (ص) فرمود: يا بني! اتاني جبرئيل(ع) آنفاً فاخبرني انّکم قَتلي، و انّ مصارعکم شتّي، فقال: يا ابه! فما لمن يزور قبورنا علي تشتّتها؟ فقال: يا بني! اولئک طوائف من امّتي يزورونکم فيلتمسون بذلک البرکة، و حقيق عليَّ أن آتيهم يوم القيامة حتّي أخلّصهم من أهوال الساعة من ذنوبهم و يسکنهم الله الجنّة. اي فرزندم! جبرئيل الآن بر من وارد شد و مرا خبر داد که شما کشته خواهيد شد و قتلگاه شما پراکنده خواهد بود. امام حسين (عليه السلام) عرض کرد: اي پدرم! با اين پراکندگي اگر کسي قبور ما را زيارت کند بر او چه ثوابي خواهد بود؟ پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود: اي فرزندم! آنان طوائفي از امتم هستند که شما را زيارت ميکنند و با اين کار برکت ميطلبند، و بر من سزاوار است که روز قيامت به نزدشان آمده تا از هولهاي قيامت و گناهانشان خلاصي داده و خداوند آنان را در بهشت سکني دهد.(64)
2. ابوالصباح کناني از امام صادق(ع) نقل کرده که فرمود:
طِينُ قَبْرِ الْحُسَيْنِ (ع) فِيهِ شِفَاءٌ وَإِنْ أُخِذَ عَلي رَأْسِ مِيلٍ ؛ در تربت قبر حسين (ع) شفاست گرچه از فاصله يک ميل گرفته شده باشد.(65)
3. عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) نقل کرده که فرمود: قَبْرُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ(هما) عِشْرُونَ ذِرَاعاً فِي عِشْرِينَ ذِرَاعاً مُکَسَّراً، رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّة ؛ قبر حسين بن علي(هما) که بيست ذراع ضرب در بيست ذراع است باغي از باغهاي بهشت ميباشد.(66)
4. ابن ابي يعفور ميگويد: قُلْتُ لأَبِي عَبْدِاللهِ(ع) : يَأْخُذُ الإِنْسَانُ مِنْ طِينِ قَبْرِالْحُسَيْنِ (عليه السلام) فَيَنْتَفِعْ بِهِ وَيَأْخُذُ غَيْرُهُ فَلايَنْتَفِعُ بِهِ؟ فَقَالَ: لا، وَاللهِ الَّذِي لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ، مايَأْخُذُهُ أَحَدٌ وَهُوَ يَري أَنَّ اللهَ يَنْفَعُهُ بِهِ إِلاَّ نَفَعَهُ اللهُ بِهِ ؛به امام صادق (ع) عرض کردم: کسي از تربت امام حسين(ع) برميدارد و از آن نفع ميبرد، ولي يکي ديگر از آن برميدارد و نفع نميبرد؟ حضرت فرمود: اين چنين نيست، به خدايي که به جز او خدايي نيست. هيچکس از آن تربت برنميدارد در حالي که معتقد است که خداوند به واسطه آن نفع ميدهد، جز آنکه خداوند او را به واسطه آن تربت نفع ميرساند.(67)
5. زيد شحّام از امام صادق(ع) نقل کرده که فرمود: إِنَّ اللهَ جَعَلَ تُرْبَةَ الْحُسَيْنِ(ع) شِفَاءً مِنْ کُلِّ دَاءٍ، وَأَمَاناً مِنْ کُلِّ خَوْفٍ، فَإِذَا أَخَذَهَا أَحَدُکُمْ فَلْيُقَبِّلْهَا وَلْيَضَعْهَا عَلي عَيْنِهِ وَلْيُمِرَّهَا عَلي سائِرِ جَسَدِهِ... همانا خداوند تربت حسين (ع) را شفاي از هر دردي و امان از هر خوفي قرار داده است، و لذا چون يکي از شما از آن برداشت بايد آن را بوسيده و بر چشم خود بگذارد و نيز بر ساير اعضاي بدنش بمالد...(68)
سجده بر تربت امام حسين (ع)
از موضوعاتي که مورد توجه و سؤال وهابيان واقع شده اين است که چرا شيعه بر تربت امام حسين (ع) سجده ميکند؟ آيا در حقيقت اين سجده بر امام حسين يا سجده بر تربت نيست؟ براي روشن شدن مطلب به بررسي اين موضوع ميپردازيم:
فتواي وهابيان
صالح بن فوزان ميگويد: السجود علي التربة المسمّاة تربة الولي؛ ان کان المقصود منه التبرک و التقرب إلي الولي فهذا شرک اکبر؛ و ان کان المقصود التقرب إلي الله مع اعتقاد فضيلة هذه التربة و انّ السجود عليها فضيلة کالفضيلة التي جعلها الله في الأرض المقدسة في المسجد الحرام و المسجد النبوي و المسجد الأقصي فهذا ابتداع في الدين... سجده بر تربتي که به نام تربت ولي معروف است اگر مقصود از آن تبرک به اين تربت و تقرب به ولي است، اين شرک اکبر است، و اگر مقصود تقرب به خداست ولي با اعتقاد به فضيلت اين تربت و اينکه سجده بر آن فضيلتي است همانند فضيلتي که خداوند در سرزمين مقدس در مسجدالحرام و مسجد نبوي و مسجد الاقصي قرار داده، اين عمل بدعت در دين است...(69)
سجده شيعه بر هر نوع خاک
عالمان شيعي، سجده بر تربت امام حسين (ع) را واجب نميدانند، بلکه حکم به جواز سجده بر هر تربت و خاکي نمودهاند، ولي از آنجا که تربت امام حسين (ع) امتياز خاصي دارد، حکم به استحباب سجود بر آن دادهاند.
برتري برخي زمينها از ديدگاه قرآن
از مجموع آيات استفاده ميشود که برخي از زمينها مبارک بوده، بر ساير زمينها برتري خاصّي دارند.
خداوند متعال ميفرمايد: «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَکَّةَ مُبَارَکاً وَهُديً لِلْعَالَمِينَ ؛ نخستين خانهاي که براي مردم قرار داده شد، همان است که در سرزمين مکه است که پربرکت و مايه هدايت جهانيان ميباشد.» (آل عمران: 96)
و نيز ميفرمايد: «وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلاً مُبَارَکاً وَأَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ ؛ و بگو پروردگارا مرا در منزلگاهي پربرکت فرود آور و تو بهترين فرود آورندگاني.» (مؤمنون: 29) در آيهاي دیگر آمده است: «وَ نَجَّيْنَاهُ وَلُوطاً إِلَي الأَرْضِ الَّتِي بَارَکْنا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ ؛ و او و لوط را به سرزمين [شام] که آن را براي همه جهانيان پربرکت ساختيم نجات داديم.» (انبياء: 71)
درباره حضرت موسي (ع) ميفرمايد: «إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُويً؛ چون پروردگارش او را در وادي مقدس طوي ندا داد».(نازعات: 16)
هم چنين در خطاب به او ميفرمايد: «فَاخْلَعْ نَعْلَيْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوي ؛ کفشهايت را بيرون آر که تو در سرزمين مقدس طوي هستي.» (طه: 12)
درباره قصه سليمان (ع) آمده است: «وَ لِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِليَ الأَرْضِ الَّتِي بَارَکْنَا فِيهَا ؛ و تند باد را مسخر سليمان ساختيم که به فرمان او به سوي سرزميني که آن را پربرکت کرده بوديم جريان مي يافت.» (انبياء: 81)
در مورد پيامبر اسلام (ص) ميفرمايد: «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْري بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَيَ الْمَسْجِدِ الأَقْصَي الَّذِي بَارَکْنَا حَوْلَهُ ؛ پاک و منزه است خدايي که بندهاش را در يک شب، از مسجدالاقصي که گرداگردش را پربرکت ساخته ايم برد.» (اسراء: 1)
اختلاف برخي زمينها از ديدگاه روايات
از ديدگاه روايات اهل سنت و شيعه استفاده ميشود که قطعههاي زمين همانند ساکنان آن، متّصف به صفت شقاوت و سعادتند:
1. بخاري به سندش از عبدالله بن عمر نقل ميکند: پيامبر اکرم (ص) هنگامي که از سرزمين «ثمود» ميگذشت، فرمود: داخل نشويد در سرزمينهايي که صاحبان آنها به خود ظلم نمودند، تا شما نيز همانند آنان به مصيبت مبتلا نگرديد، مگر در حالي که گريانيد. آنگاه رسول خدا (ص) سر مبارکش را پوشانيد و به سرعت از آن وادي گذر نمود.(70)
2. همو نقل ميکند: «علي (ع) کراهت داشت در سرزمين فرو رفته «بابل» نماز بخواند».(71)
3. حلبي در سيره خود نقل ميکند: اجماع امّت بر آن است که اين مکان (مدينه) که اعضاي شريف پيامبر (ص) را در بر گرفته، بهترين قسمتهاي روي زمين است و حتّي از کعبه برتر ميباشد. برخي ديگر گويند: افضل قسمتهاي روي زمين است، و حتّي از عرش الهي برتر است.(72)
4. سمهودي شافعي در بحث علل برتري سرزمين مدينه بر سرزمينهاي ديگر ميگويد: جهت دوم آنکه: اين سرزمين مشتمل بر قطعه زميني است که به اجماع امت بر ساير قطعهها برتري دارد و آن همان قطعهاي است که بدن شريف پيامبر (ص) را در برگرفته است.(73)
5. هم چنين اين مطلّب را که مردم بعد از رحلت رسول خدا (ص) ميآمدند و به جهت تبّرک از خاک قبر آن حضرت بر ميداشتند و با خود ميبردند. عايشه به جهت آنکه بدن پيامبر (ص) نمايان نگردد، دستود داد ديواري به دور قبر پيامبر (ص) کشيده شود.(74)
شرافت تربت امام حسين (ع)
تربت امام حسين (ع) از جمله تربتهايي است که خداوند متعال آن را به جهاتي مبارک گردانيده است، زيرا آن تربت قطعه زميني است که جسد پاک و طيّب و طاهر سيدالشهدا (ع) را در بردارد. علامه اميني (رحمه الله) در سرّ سجود به تربت کربلا ميفرمايد: اين امر بر دو اصل اساسي استوار است:
الف) آنکه شيعه اماميه در صدد آن است که براي خود تربت و مهري پاک به همراه داشته باشد تا بر آن سجده نمايد.
ب) برخي از بقاع بر بعضي ديگر برتري دارد، لذا آثار و برکاتي بر آن مترتب است؛ به همين دليل کعبه و حرم حکم خاصي به خود گرفته است. از جمله سرزمينهايي که بر ساير بقاع برتري پيدا کرده و داراي آثار و برکاتي خاص است محلي است که بدن شريف سيدالشهدا (ع) را در خود جاي داده است. همان بقعهاي که امام علي (ع) قبل از شهادت امام حسين (ع) قبضهاي از خاک آن را برداشت و استشمام کرد و چنان گريست که زمين از اشکهاي حضرتش مرطوب گشت.
سپس حضرت فرمود: از اين سرزمين هفتاد هزار نفر محشور شده و بدون حساب وارد بهشت ميگردند.(75) آيا سجده بر چنين تربتي مطلوبيّت و قداست ندارد و سبب تقرّب به خداوند متعال نميگردد؟. آيا سزاوار نيست که انسان بر تربتي سجده کند که در آن نشانههاي توحيد و عشقبازي در راه معبود است؟ تربتي که در صورت توجه خاص به حقيقت آن، حالت رقّت قلب در انسان ايجاد شده و انسان را به سوي خداوند نزديک ميکند...(76)
استاد عباس محمود عقاد ـ نويسنده مصري ـ در مورد سرزمين کربلا مينويسد: سرزمين کربلا حرمي است که مسلمانان براي عبرت و ياد آوري به زيارت آن ميآيند و غير مسلمانان براي مشاهده و بازديد، ولي اگر بنا باشد که حقّ اين سرزمين ادا شود بايد آن را زيارتگاه هر انساني قرار داد که براي نوع خود نصيبي از قداست و بهرهاي از فضيلت قائل است، زيرا ما به ياد نداريم که قطعهاي از زمين به مانند کربلا اين چنين داراي فضيلت و منقبت باشد. اين نيست مگر به جهت آنکه اين سرزمين با اسم کربلا و منزلگاه حسين (ع) مقرون و عجين شده است.(77)
شيخ محمد حسين آل کاشف الغطاء (رحمه الله) در بيان حکمت استحباب سجده بر تربت حسين (ع) ميفرمايد: از جمله اغراض و مقاصد عالي در استحباب سجود بر تربت حسين (ع) آن است که نمازگزار هنگامي که پيشاني خود را بر تربت ميگذارد به ياد فداکاري و عشق بازي امام حسين (ع) در پيشگاه الهي ميافتد و اينکه چگونه يک انسان ميتواند در راه عقيده و مبدأ، اينگونه فداکاري کرده و با ظالمان مقابله کند. و از آن جا که سجود بهترين حالات يک بنده نزد خداوند است، مناسب است که در آن حالت به ياد ارواح پاک و طيب و طاهري بيفتد که جانشان را در راه معشوق فدا کردند. در اين هنگام و با اين تفکّر، حالت خضوع و خشوع در انسان ظاهر ميشود و دنيا و آنچه در آن است در نظرش حقير جلوه ميکند و حالتي عرفاني و معنوي در نفسش نسبت به خداوند متعال حاصل ميشود، همانند حالتي که براي امام حسين (ع) و اصحابش حاصل شده است. و اين به جهت توسل و ارتباط با امام حسين (ع) از طريق تربت اوست. از همين رو در روايات ميخوانيم که سجده بر تربت حسين (ع) حجابهاي هفتگانه را پاره ميکند. پس در حقيقت سجده بر تربت حسين (ع) سرّ صعود و عروج از تراب به ربّ الارباب است...(78)
عبدالرزاق مقرّم (رحمه الله) مينويسد: از جمله اسلوبهايي که اهل بيت (ع) به جهت شناساندن مظلوميّت امام حسين (ع) به مردم به کار گرفتهاند، امر به سجود بر تربت حسيني(ع) است، زيرا از مهمترين اسرار آن اين است که نمازگزار هر روز در وقت نمازهاي پنجگانهاش هنگامي که چشمش به تربت حسيني (ع) ميافتد به ياد امام حسين (ع) و فداکاريهاي او، و اصحاب و اهل بيتش ميافتد و معلوم است که يادآوري اين چنين الگوهايي از حيث روانشناسي اثر تربيتي و معنوي عجيبي در نفس انسان خواهد گذاشت...(79)
قبر امام حسين (ع) همانند قبر رسول الله (ص)
در ابتداي بحث به شرف و فضيلت قبر پيامبر (ص) و قطعه زميني که حضرت را در خود گرفته اشاره نموديم، حال اين نکته را ياد آور ميشويم که: قبر امام حسين (ع) همانند قبر رسول (ص) است؛ زيرا امام حسين(ع) پاره تن رسول خدا (ص) است. پيامبر (ص) فرمود: «حُسَيْنٌ مِنِّي وَأَنَا مِنْ حُسَيْنٍ ؛ حسين از من و من از حسينم».(80)
امّ الفضل در عالم رؤيا ديد که قطعهاي از پيکر مطهّر پيامبر (ص) جدا شد و در دامانش قرار گرفت. هنگامي که در مورد اين خواب از پيامبر (ص) سؤال نمود، حضرت آن را به ولادت امام حسين (ع) و تربيتش در دامان ام الفضل تعبير کرد...(81) پس امام حسين (ع) پاره تن پيامبر (ص) است و اگر پيامبر (ص) احترامي دارد که به تبع آن، خاک قبرش هم متبرّک است، امام حسين (ع) نيز چنين است.
فضيلت تربت امام حسين (ع)
1. احمد بن حنبل از عامر شاطبي نقل ميکند: در سفري همراه علي بن ابيطالب (ع) بودم. حضرت هنگامي که در مسير خود به صفين به نينوا رسيد، صدا داد: «اي اباعبدالله! در کنار شطّ فرات صبر کن». عامر شاطبي ميگويد: «عرض کردم: براي چه؟» فرمود: روزي بر پيامبر (ص) وارد شدم، در حالي که گريان بود؛ عرض کردم: اي نبي خدا! آيا کسي شما را غضبناک کرده؟ چه شده است که گريانيد؟ پيامبر (ص) فرمود: خير، بلکه الآن جبرئيل از نزد من خارج شد و خبر داد که حسين (ع) در کنار شطّ فرات به شهادت ميرسد. جبرئيل گفت: آيا ميخواهي که تربت او را استشمام نمايي؟ عرض کردم: آري. آنگاه قبضهاي از خاک تربت امام حسين (ع) را به من داد که در اين هنگام طاقت نياوردم و گريستم.(82)
2. امّ سلمه ميگويد: روزي رسول خدا (ص) مضطرب از خواب بيدار شد، دوباره خوابيد و بار ديگر همين حالت به وي دست داد، بار سوم نيز اين عمل تکرار شد، در اين مرتبه ديدم که در دستان مبارکش تربتي سرخ بود که آن را ميبوسيد و اشک ميريخت. عرض کردم: «اي رسول خدا! اين تربت چيست؟» فرمود: جبرئيل به من خبر داد که فرزندم حسين (ع) در سرزمين عراق به شهادت ميرسد. به جبرئيل گفتم: تربتي که حسين (ع) در آن به شهادت ميرسد به من بنما، جبرئيل از آن تربت آورده و به من داد.(83)
دانستن اين نکته ضروري است که فرق است بين مسجود له و مسجود عليه، شيعه اماميه که بر تربت امام حسين (ع) سجده ميکند آن را مسجود له قرار نميدهد، بلکه آن را مسجود عليه قرار ميدهد، يعني شيعه براي تربت امام حسين (ع) سجده نميکند، بلکه بر روي تربت امام حسين (ع) براي خداوند متعال سجده مينمايد. و بين اين دو فرق آشکار است.
......................................................
پی نوشت ها:
1. المنهاج في شرح صحيح مسلم، ج5، ص 161.
2. فتح الباري، ج1، ص 518.
3. التبرک، ص 317.
4. التبرک، ص 329.
5. التبرک، ص 329.
6. التبرک، ص 332.
7. همان، ص 333.
8. صحيح بخاري، ج 2، صص 160 و 162؛ صحيح مسلم، ج 4، صص 66 و 67.
9. الشرح الکبير، ج 3، ص 496.
10. المجموع، نووي، ج 5، ص 311.
11. همان، ج 8، ص 275.
12. مغني المحتاج، ج 1، ص 513.
13. فتح الباري، ج 3، ص 475.
14. وفاءالوفاء، ج 2، ص 1404.
15. همان، ج 4، ص 1404؛ المعجم الاوسط، طبراني، ج 4، ص 1405.
16. الغدير، ج 5، ص 148.
17. همان، ج 4، ص 515.
18. همان، ج 5، صص 148 و 149.
19. وفاءالوفاء، ج 4، ص 1405.
20. الغدير، ج 5، ص 147.
21. وفاء الوفاء، ج 4، ص 1405.
22. همان، ج 2، ص 340.
23. شرح الشمائل، ج 2، ص 210.
24. الاتحاف، ص 9.
25. صلح الاخوان، ص 57.
26. مشارق الانوار، ص 63.
27. السيرة النبويه، ج 3، ص 391.
28. وفاء الوفاء، ج 4، ص 1405.
28. همان، ج 4، ص 1406.
29. همان، ج 4، ص 1406؛ الغدير، ج 5، ص 150.
30. همان، ج 4، ص 1402.
31. همان، ج 1، ص 28.
32. الغدير، ج 5، صص 150 و 151 به نقل از فتح المتعال، ص 329.
33. ابن کثير، ج 10، ص 331.
34. الغدير، ج 5، ص 151، به نقل از حمزاوي در کنز المطالب، ص 19.
35. همان، ج 1، ص 133.
36. همان، ج 5، ص 152.
37. همان، ج 8، ص 315.
38. همان، ج 5، ص 153.
39. همان، ج 1، ص 276.
40. الغدير، ج 5، صص 153 و 154.
41. کنز المطالب، ص 20.
42. مشارق الانوار، ص 66.
43. الغدير، ج 5، ص 154.
44. الايجاز في الردّ علي فتاوي الحجاز، صص 141 و 142.
45. المدخل، ابن الحاج، ج1، صص 189 و 190.
46. احياء علوم الدين، غزالي، ج2، ص247.
47. دليل الأخطاء، ص 107.
48. وفاء الوفاء، ج 4، ص 1402.
49. من مجموع فتاوي و رسائل ابن ابراهيم، ج 1، صص 103 و 104.
50. التبرک انواعه و احکامه، ناصر بن عبدالرحمان بن محمّد جذيع، ص 265.
51. منهج السلف في فهم النصوص، ص 412.
52. صحيح بخاري، ج 8، ص 142؛ صحيح مسلم، ج 7، ص 92.
53. سنن دار قطني، ج 4، ص 184؛ سنن بيهقي، ج 10، ص 12.
54. سنن ترمذي، ج 4، ص 220.
55. الايجاز في الردّ علي فتاوي الحجاز، ص 143.
56. التبرک (انواعه و احکامه)، ص 266.
57. التبرک، ص 268، به نقل از او.
58. الايجاز في الردّ علي فتاوي الحجاز، ص 142.
59. الشرح الکبير، ج 3، ص 496.
60. وفاء الوفاء، ج 4، ص 1405.
61. سنن ابن ماجه، ج 1، ص 468.
62. کشف الارتياب، ص 350.
63. وفاءالوفاء، ج 4، ص 1402.
64. بحارالأنوار، ج 100، ص 118.
65. وسائل الشيعه، ج 10، ص 402.
66. وسائل الشيعه، ج 10، ص 319.
67. کامل الزيارات، ص 461.
68. همان، صص 409 و410.
69. المنتقي من فتاوي الشيخ صالح بن فوزان، ج 2، ص 86.
70. صحيح بخاري، ج 6، ص 7.
71. همان، ج 1، ص 90.
72. سيره حلبي، ج 3، ص 306.
73. وفاء الوفاء، ج 1، ص 52.
74. همان، ص 385.
75. المعجم الکبير، ج 3، ص 111.
76. السجود علي التربة الحسينية عند الشيعة الاماميه، صص 69 ـ 87.
77. ابوالشهدا، ص 145.
78. الارض و التربة الحسينيه، صص 32و33.
79. مقتل الحسين7، صص 103و104.
80. سنن ترمذي، ج 5، ص 658؛ مسند احمد، ج 4، ص 174؛ سنن ابن ماجه، رقم 144.
81. مستدرک حاکم، ج 3، ص 176
82. مسند احمد، ج 2، ص60
83. مستدرک حاکم، ج 4، ص 398
.......................................................
فهرست منابع:
* قرآن کريم.
1. احياء علوم الدين، غزالي، بيروت، دارالمعرفة.
2. اقتضاء الصراط المستقيم، ابن تيميه، يک جلدي.
3. الايجاز في الردّ علي فتاوي الحجاز، بدرالدين الحوثي، صنعا، مکتبة اليمن الطبري.
4. بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، تهران، منشورات المکتبة الاسلاميه.
5. البداية و النهاية، ابن کثير، طبع محمد بن راشد مکتوم.
6. تاريخ مدينة دمشق، ابن عساکر دمشقي، بيروت، دارالفکر.
7. التبرک (انواعه و احکامه)، ناصر بن عبدالرحمان بن محمد جذيع، رياض، مکتبة الرشد، 1421ه..ق.
8. التوسل (انواعه و احکامه)، محمدناصرالدين الباني، بيروت، المکتب الاسلامي.
9. جمهرة اللغة، ابن دريد، بيروت، دارالکتب العلمية.
10. السجود علي التربة الحسينية عند الشيعة الامامية، علامه اميني، بيروت، دارالمهحجة البيضاء.
11. شرح صحيح مسلم، نووي.
12. صحاح اللغه، جوهري، بيروت، دارالعلم للملايين.
13. عمدة القاري، قاضي عيني، دارالفکر.
14. الغدير، علامه اميني، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
15. فتاوي الجنة الدائمة للبحوث العلمية و الفتاء، جمع احمد بن عبدالرزاق دويش، رياض، دارالمؤيد.
16. لسان العرب، ابن منظور، بيروت، داراحياء التراث العربي.
17. مجموع فتاوي و رسائل، ابن عثيمين، رياض.
18. المدخل، ابن الحاج، بيروت، دارالفکر.
19. معجم مقاييس اللغة، عبدالسلام هارون، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي،.
20. مفردات، راغب اصفهاني، بيروت، دارالمعرفة.
21. المنتقي، من فتاوي الشيخ بن فوزان.
22. منهج السلف في فهم النصوص، محمد بن علوي مالکي، چاپ دوم، 1419ه.ق.
23. النهاية، ابن اثير، قم، انتشارات اسماعيليان.
24.وسائل الشيعه، شيخ حرّعاملي، تهران، المکتبة الاسلامي
...........................................................
نویسنده: علی اصغر رضوانی
ماخذ: کتاب وهابيت و تبرک، علی اصغر رضوانی، مشعر، تهران، 1390ش.
|