وهابى ها زيارت قبور و نماز خواندن و دعا كردن در نزد قبور و هرگونه نذر و قربانى براى پیامبر(ص) و ائمه(ع) را مغاير با توحيد مى دانند؛ آنان زیارت قبور را بدعت و حرام می داند و در این حرمت حتی زیارت قبر رسول گرامی اسلام را استثنا نمی داند و کار را تا آنجا پیش می برد که سفر به قصد زیارت رسول گرامی اسلام را حرام و نماز را در این سفر کامل می داند. لذا كسانى كه اين گونه اعمال را جايز مى دانند آنها را مشرك و كافر مى شمارند. به برخى از عبارت هاى آنها اشاره مى كنيم:
1. قسطلانى[1] و ابن حجر در الجوهر المنظم از ابن تيميه نقل کرده اند؛ وى زيارت قبر پيامبر(ص) را منع و آن را ـ چه با شدّالرحال[2] و چه بدون شدّالرحال ـ تحريم کرده است. با فتوا به تحريم زيارت قبر نبى(ص)، زيارت ساير قبور به طريق اولى حرام مى شود.
2. ابن تيميه در كتاب هاى خود مانند الردّ على الخنائى و زيارة القبور، مسلمانان را به سبب جايز شمردن زيارت قبر پيامبر(صلى ال عليه وآله) و ديگر انبيا و صالحان، مشرك و كافر مى شمارد، چنان كه می گوید:«هر كس به قصد زيارت قبر پيغمبر(صلى ال عليه وآله) مسافرت كند و موجب اصلى سفر او، رفتن به مسجد آن حضرت نباشد، چنين كسى با اجماع مسلمين مخالفت كرده و از شريعت سيد المرسلين خارج است».
3. محمد بن عبدالوهاب در رساله «كشف الشبهات» بارها مسلمانان را مشرك، كافر، بت پرست، مرتد، منافق، منكر توحيد، دشمن توحيد، دشمنان خدا، اهل باطل، نادان و شياطين خوانده است. وى تصريح مى كند كه مشركين زمان ما (مسلمانان) غليظ تر از مشركان و بت پرستان گذشته اند؛ چون مشركان گذشته در حال رفاه شرك مى ورزيدند، ولى هنگام گرفتارى اخلص داشتند، اما مشركان زمان ما در هر دو حالت به خدا شرك مى ورزند.
4. صنعانى مى گويد: اعمال مسلمانان عيناً مانند اعمال مشركان جاهليّت است با اين فرق كه آنان با بت هايشان چنين معامله مى كردند و قبوريون (پرستندگان قبرها، يعنى كسانى كه زيارت قبر انبيا و صالحان را جايز مى دانند)، نام آن را مشهد گذاشته اند، ولى تغيير نام، اشكال را برطرف نمى كند. آنان شخص مرده را با كلمات كفرآميز خطاب مى كنند و آنها را به خدا سوگند مى دهند و نام آن را توسّل مى خوانند؛ و هر گروهى مُرده اى دارند كه در شدايد و گرفتارى ها آن را مى خوانند. آنان در زبان، سخنى مى گويند كه در دلشان نيست و معناى شرك را نفهميده اند؛ چون تعظيم اوليا و كشتن قربانى براى آنها و امثال اين اعمال شرك است و اين سخنشان فايده اى برايشان ندارد؛ چون عملشان، سخنشان را تكذيب مى كند.
رسول خدا(صلى ال عليه وآله) فرمود: «خون و مال كسى كه به توحيد شهادت مى دهد محترم است، مگر آن كه ريختن خون و گرفتن مال او حق باشد؛ و در اينجا حق آن است كه آنها كشته شوند و مالشان غارت شود؛ چون در عبادت خدا شريك قرار دادند، لذا اين اعتراف به توحيد فايده اى براى آنها ندارد، چنان كه بنى حنيفه و اصحاب مسيلمه نيز چنين بودند، ولى با اين حال، اصحاب پيامبر با آنها نبرد كردند و دشنام شان دادند»ز
يربناى آراى وهابيت در اين مسائل آن است كه براى توحيد و شرك، حدّ منطقى قايل نشده اند و با انگيزه ى خاصى، آنها را شرك، بدعت و يا لااقل حرام مى شمرند. عمده ترين تكيه كلام وهابى ها چهار چيز است: كفر، شرك، كذب و بدعت. در پايان هر يك از جملات و استدلال هايشان يا كفر است يا شرك يا بدعت و يا كذب. اگر كسى فقط واژه هاى كفر و شرك آنها را جمع آورى كند، مقاله ها، بلكه كتابى از واژه ى كفر و شرك را جمع آورى مى كند و هر كجا كه مسلمين عليه آنها به روايتى استدلال كرده و آنها را محكوم نموده اند، در پاسخ اغلب گفته اند:«کذب است، کذب» و هر روايتى كه با عقيده ى آنها مطابقت نداشته باشد تكذيبش مى كنند. خلا صه اينكه وهابى ها به دنبال اين عقايد افراطى، بى محتوا و خشك، تلويحاً يا تصريحاً خود و اتباع خود را موحّد و مسلمان شمرده و ديگر طوايف مسلمانان را مشرك و كافر قلمداد مى كنند و كشتار آنها را جايز و اموالشان را نيز حلال مى شمارند.
اما به اعتقاد شیعه زیارت قبور به چهار دليل امرى مشروع است:
1 ـ قرآن
یکی از مهمترین ادله مشروعیت زیارت آیات قرآن کریم است که به یکی از آنان اشاره می گردد. خداوند عزوجل مى فرمايد: « لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا ؛ هر گاه آنان زمانى بر خويش ستم کرده اند نزد تو اى رسول خدا بيايند و استغفار کنند و پيامبر براى آنان طلب آمرزش کند، خداوند را توبه پذير و رحيم خواهند يافت»[3] زيارت نوعى حاضر شدن نزد زيارت شونده است; خواه براى استغفار باشد يا غير آن. وقتى رجحان چنين عملى در حيات رسول گرامی اسلام (ص) ثابت شد، همين امر بعد از رحلت او نيز ثابت می گردد، چون نبى اکرم داراى حيات برزخى است و سلام زائر را مى شنود و اعمال او نزد آن حضرت عرضه مى شود. سمهودى از سبکى نقل مى کند: علما از اين آيه عموم فهميده اند ; يعنى، حضور در نزد پيامبر(ص) و اينکه از او بخواهند درباره آنان از خداوند طلب آمرزش کند، اختصاصى به زمان حيات آن حضرت ندارد; بلکه زمان رحلت وى را هم شامل مى شود از اين رو علما خواندن اين آيه را نزد قبر آن حضرت، مستحب مى دانند.[4]
هم چنین در تأیید حیات رسول گرامی اسلام در عالم برزخ و ارتباط ایشان با این دنیا ابن زرعه عراقى از ابن مسعود نقل مى کند که پيامبر(ص)فرمود: «قال رسول الله- حياتي خير لکم تُحدِّثون و يُحدَّث لکم، ووفاتي خير لکم، تُعرض عليّ أعمالکم، فما رأيت من خير حمدت اللّه عليه، وما رأيت من شرّ استغفرت اللّه لکم؛ حيات من براى شما خير است ; چون شما با من سخن مى گوييد و نيز من با شما صحبت مى کنم و وفاتم براى شما خير است، چون اعمالتان بر من عرضه مى شود و هر آنچه از خير در اعمال شما مشاهده کنم، خداوند را بر آن ستايش مى کنم و هر آنچه از بدى در اعمال شما ديدم، از خداوند براى شما طلب آمرزش مى کنم».»[5]
2 ـ روايات
احاديث بسيارى به طرق مختلف و با مضمون هاى گوناگونى وارده شده است:
الف. از پيامبر(ص) نقل شده که فرمود: «هر کس قبر مرا زيارت کند، شفاعتش بر من لازم مى گردد»[5] اين حديث داراى 40 منبع از کتاب هاى اهل سنت است. مؤلفان اين کتاب ها از حافظان و ائمه حديث مى باشند.
ب. پيامبر(ص) فرمود: «هر کس حجّ گزارد و قبر مرا بعد از وفاتم زيارت کند، مانند کسى است که در حياتم مرا زيارت نموده است».[6] اين حديث مرفوعاً از ابن عمر نقل شده. اين حديث داراى 25 منبع از کتاب هاى اهل سنت است.
ج. «هر کس حج خانه خدا را انجام دهد و مرا زيارت نکند، به من جفا کرده است». بسيارى از علمای طراز اول اهل سنت[7] اين حديث را نقل کرده اند.
د. سليمان بن بريده از پدرش، از پيامبر(ص) نقل کرده است:«شما را از زيارت قبور نهى کردم، آگاه باشيدکه از اين به بعد قبور را زيارت کنيد».[8] شيخ منصور مى گويد: عموم علما از امر پيامبر(ص) «قبور را زيارت کنيد (فزوروها)» استحباب را فهميده اند و ابن حزم معتقد است: امر در اين روايت دال بر وجوب است که آدمى در طول عمرش، يک بار هم که شده، بايد به زيارت نبى(ص)برود.[9]
ه. پيامبر (ص) فرمود: «من شما را از زيارت قبور نهى مى کردم، سپس به محمد اجازه داده شد که قبر مادرش را زيارت کند. از اين پس قبور را زيارت کنيد که آخرت را به ياد مى آورد» ارباب صحاح ـ به غير از بخارى ـ اين روايت را نقل کرده اند، روايت از ترمذى چنين نقل شده است: «ميت به زائر، خو مى گيرد و با دعايى که زائر براى او مى کند و نيز قرآنى که برايش مى خواند و با صدقه اى که برايش مى بخشد، بهره مند مى گردد و اين همان حکمت زيارت قبور است».[10]
3 ـ عمل اصحاب
1. ابوجعفر(ع) مى فرمايد: فاطمه دختر رسول خدا(ص) هميشه قبر حضرت حمزه را ـ که خدا از او خشنود باد ـ زيارت مى کرد و آن را تعمير و بازسازى نموده و سنگى را به عنوان علامت روى قبر گذاشت.[11]
2. على(ع) مى فرمايد: «حضرت فاطمه هر جمعه قبر عمويش، حمزه را زيارت مى کرد و در آنجا نماز مى گزارد و گريه مى نمود».[12]
3. عمر بن خطاب بعد از فتوحات شام، وقتى وارد مدينه شد، اولين اقدامش اين بود که به مسجد آمد و بر رسول خدا(ص) سلام فرستاد.[13]
4. ابن عون مى گويد: مردى از نافع سؤال کرد: آيا ابن عمر بر قبر نبى اکرم(ص) سلام مى فرستاد؟ نافع گفت: بله، او را صدبار يا بيش از صدبار ديدم که مى آمد کنار قبر و نزد آن مى ايستاد و مى گفت: سلام بر پيامبر(ص).[14]
5 .بلال مؤذن رسول خدا(ص) در عهد عمر بن الخطاب در شهر شام اقامت داشت. شبى در خواب پيامبر را ديد که به وى فرمود: «ما هذه الجفوة يا بلال؟!اما آن لک ان تزورنى يا بلال؟ فانتبه حزينا وجلا خائفا فرکب راحلته و قصد المدينة فاتى قبر النبى (ص) فجعل يبکى عنده و يمرغ وجهه عليه فاقبل الحسن و الحسين (ع) فجعل يضمهما و يقبلهما ؛ اى بلال! اى چه ظلمى است در حق من روا داشته اى؟ آيا وقت آن نرسيده است که مرا زيارت کنى؟ از خواب بيدار شد ناراحتى و ترس سراسر وجودش را فرا گرفته بود با سرعت وسائل سفر را بسته و بر مرکبش سوار شد و به طرف مدينه حرکت نمود. وقتى به شهر مدينه رسيد کنار قبر رسول الله آمد در حاليکه گريه مي کرد صورت خود را بر قبر حضرت ماليد در اين هنگام امام حسن و امام حسين را ديد که به طرف قبر جدشان مى آيند آن دو عزيز را در آغوشش گرفت و غرق بوسه ساخت.»[15]
سبکى از علمای مذهب شافعی می نویسد: تکيه ما براى مشروعيت سفر براى زيارت پيامبر(ص)رؤياى بلال نيست ; بلکه تکيه ما، عمل بلال است. اين عمل در دوره خلافت عمر، با آن همه صحابه که در آن دوره بودند، صورت گرفته است و اين جريان براى آنها پوشيده نبود; لذا هيچ اعتراضى بر بلال نکردند و رؤياى او تأکيد بر دليل ما است.[16]
6 . و نيز مى گويد: روزى عايشه براى زيارت به طرف مقابر مى رفت، به او گفتم: مگر رسول خدا از زيارت قبور نهى نفرمود؟ گفت: آرى; ولى بعداً دستور به زيارت قبور داد.[17]
اين تنها بخش کوچکی از عمل صحابه درباره زیارت قبور بود. مرحوم علامه امينى، بيش از چهل قول از علما و فقهاى اهل سنت در استحباب زيارت قبر پيامبر(ص) و نيز آداب زيارت آن حضرت، در کتاب خود آورده است.[18]
4 ـ عقل
عقل مى گويد: تعظيم کسى که خداوند تبارک و تعالى او را بزرگ داشته است; نيکو است. زيارت هم نوعى تعظيم است; زيارت رسول گرامی اسلام (ص) که نوعى احترام به آن حضرت است از شعائر الهى به حساب می آید و جايز و پسندیده است، چرا که اين عمل بر خلاف ميل دشمنان و مخالفان است. مطالب گذشته در مورد زيارت قبر رسول اکرم (ص) بوده است; اما زيارت ساير قبور; مثل زيارت قبر پيامبر(ص) بوده و در مشروعيت آن نزاعى نيست و خود پيامبر(صل) به زيارت قبور مى شتافت و مسلمين را بر اين عمل ترغيب مى کرد. آن حضرت به زيارت قبر مادرش آمنه بنت وهب مى رفت. سيره مسلمانان نيز چنين بود که به زيارت قبور مسلمين مى شتافتند.
5- آراى فقهاى اهل سنت
1. عسقلانى از انس نقل مى کند: پيامبر(ص) از کنار زنى عبور مى کرد در حالى که آن زن در کنار قبرى گريه مى کرد، پيامبر(ص) به وى فرمود: خوددار باش و صبر کن. عسقلانى مى گويد: طبق اين حديث استدلال بر جواز زيارت قبور شده است، خواه زائر مرد باشد، يا زن و خواه زيارت شونده مسلمان باشد يا کافر; چون حديث در اين زمينه تفصيل ندارد[19] و به طور مطلق حکم را بيان کرده است.
2. از مالک در مورد زيارت قبور سؤال شد، در جواب گفت: پيامبر از آن نهى فرمود، سپس بدان اذن داد و اگر کسى زيارت قبور را انجام بدهد و چيزى جز خير نگويد، اشکالى در آن نمى بينم.[20]
3- امام مالک با منصور دوانيقى در آداب زيارت گفتگوی جالبی دارد که به نقل آن می پردازیم:
ابو جعفر منصور دوانيقى در مسجد پيامبر (ص) مشغول زيارت بود، و سلام ها و دعاها را با صداى بلند مىخواند، مالک، امام و پيشواى مذهب مالکی در مسجد حضور داشت، به منصور اعتراض کرد و گفت: صدايت را در مسجد پيامبر بلند مکن، زيرا خداوند گروهى از مردم را ادب نموده و فرموده است: «لَاتَرْفَعُواْ أَصْوَتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىِّ وَلَاتَجْهَرُواْ لَهُو بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَلُکُمْ وَأَنتُمْ لَاتَشْعُرُون[21]، صدايتان را بلندتر از صداى پيامبر مکنيد، و هم چنانکه بعضى از شما با بعضى ديگر بلند سخن مى گوييد با او سخن مگوئيد، مبادا بىآنکه بدانيد کرده هايتان تباه شود». و گروهى ديگر را ستوده و فرموده است:«إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْلَل-ِکَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ؛ [22] آنان که پيش پيامبر خدا، صدايشان را فرو مى کشند افرادى هستند که خدا دلهايشان را براى پرهيزگارى امتحان کرده است، آنان را آمرزش و پاداشى بزرگ است». و گروهى ديگر را مذمّت و سرزنش نموده و فرموده است: «إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَکَ مِن وَرَآءِ الْحُجُرَتِ أَکْثَرُهُمْ لَايَعْقِلُونَ؛[23] کسانى که تو را از پشت اتاقها به فرياد مىخوانند، بيشترشان نمى فهمند».
اى منصور! پيامبر خدا زنده و مردهاش احترام دارد. منصور دوانيقى در برابر سخنان مالک متواضع شد و آرام گرفت، سپس پرسيد:آيا رو به قبله قرار بگيرم و دعا بخوانم، يا رو به پيامبر؟ مالک گفت: صورتت را از قبر پيامبر برنگردان و در حاليکه مقابل قبر ايستادهاى دعا کن، پيامبر خدا وسيله تو و پدرت حضرت آدم براى تقرّب به خدا در قيامت خواهد بود، پس برابر رسول خدا (ص) و قبر او به ايست، و از او طلب شفاعت کن، که خداوند شفاعت او را مى پذيرد. وی در پایان استدلال به این آیه قرآن می کند که خداى متعال در قرآن می فرمايد: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا» [24]
....................................................................
پی نوشت ها:
[1]. قسطلاني، ارشاد السارى، بي تا، بي جا، ج 2، ص 329.
[2]. امين، سيد محسن، کشف الارتياب، مکتبة سيد الحرمين، قم، بي¬تا، ص 365 ; عبارت شدّالرحال، کنايه از مسافرت است شدّالرحال; يعنى، بستن کوله بار که کنايه از سفر است چون حديث شدّالرجال، معروف است، لذا از اين کلمه بدون ترجمه استفاده مى شود.
[3]. نساء (4)، آيه 64.
[4]. امين، کشف الارتياب، ص366.
5 . سیوطی، جلال الدین، الجامع الصغير، دارالفکر، بیروت، 1401ه.ق، اول، ج1، ص528
[5]. دارقطنی، سنن دارقطنی، دارالکتب العلمیة، بیروت، اول، 1417ه، ج 2، ص 278 قاضی عیاض، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، انتشارات دارالفکر، بیروت، 1409ه، ج 5، ص 194
[6]. طبرانی، المعجم الکبیر، حمدی عبدالمجید السلفی (تحقیق و تخریج )، داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، دوم، ج 12، ص 310 سنن الدار قطنى، ج 2، ص 278
[7]. شوکانی، محمد بن علی، نیل الاوطار، دارالجیل، بیروت، 1973م، ج، 5 ص 108، سبکی، تقی الدین، شفاء السقام، بی جا، چهارم، 1419ه، ص 27.
[8]. نيشابوري، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، دارالفکر، بیروت، لبنان، ج3، ص 65.
[9]. جزري، ابن اثیر، التاج الجامع للاصول، بي تا، بی جا، ج1، ص381.
[10]. همان.
[11]. صنعانی، عبدالرزاق، المصنف، بی تا، بی جا،(مکتبة اهل¬البیت)، ج3، ص572; سنن کبرى، ج 4، ص131.
[12]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، محمد ابوالفضل ابراهیم (محقق)، بیروت، داراحیاء الکتب العربیه، 1387ه ق، دوم، ج15، ص40.
[13]. شفاء السقام، ص 44.
[14]. همان.
[15]. ابن اثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، دارالکتاب العربی، بیروت، بی تا، بی جا، ج1، ص28
[16]. ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام، عمر عبدالسلام تدمری(تحقیق)، دارالکتاب العربی، بیروت، لبنان، اول، 1407 ق، ج 3، ص 205.
[17]. بیهقی، احمد بن حسین، سنن کبری، دارالفکر، بیروت، بی تا، ج 4، ص 131.
[18]. امینی، الغدیر، دارالکتب العربی، بیروت، 1397ه.ق، چهارم، ج 5، ص 109.
[19]. ارشاد السارى، ج 3، ص 400.
[20]. همان
[21] . حجرات: 2
[22] . حجرات:3
[23] . حجرات: 4
[24] . الشفاء بتعريف حقوق المصطفى، 1:28
.................................................
نویسنده:حبيب عباسي
منبع: سایت پژوهه
www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=42838
و www.Mhekmat.ir
|