اشاره
در طول تاریخ اسلام عوامل و اسباب مختلفی باعث ایجاد فرقه های مختلف شده بود، امّا با ورود استعمار غرب به کشورهای اسلامی عامل جدید که همان استعمار بود به جمع عوامل فرقه ساز اضافه شد. غربی ها که برای تصرف ثروت های ممالک اسلامی آمده بودند، با مانع بزرگ دین روبرو شدند، که مسلمانان را در صف واحد در مقابل آنان قرار می داد. آنان ابتدا سعی کردند که با دامن زدن به اختلافات قبلی مسلمانان این صف واحد را در هم بشکنند و برای هر چه پر رنگ کردن این اختلافات دست به تأسیس فرقه های جدید زدند. بر همین اساس است که در هندوستان فرقه قادیانیه و در عربستان فرقه وهابیت را تأسیس می کنند و در ایران نیز فرقه بابیت و بهائیت را به وجود می آورند که موضوع بحث ما است.
مقدمه
بهایی گری از بابیت نشأت گرفته و بابیت خود ریشه در شیخی گری دارد. عقاید اولیه ي فرقهي بهایی تلفیق و ترکیبی از عقاید تشیع، عرفان ایرانی، نظریه های حکمای اسلامی و یونانی است که پس از سپري شدن عمري هزارساله، به صورت شیخی گری سپس بابیگری و سرانجام بهاییت درآمد .اما آن چه امروز در فرقه ی بهایی مطرح می شود، با شیوه و افکار بنیانگذاران آن تفاوت دارد. ظهور شیخیه مصادف با دوران فتحعلی شاه قاجار(1250-1212ه.ق( و بدعت بابیان که در سال1260ه.ق مقارن با سلطنت محمدشاه قاجار(1250- 1264ه.ق) است.
فرقه بهائیت همانند بابیت در زمان قاجار تأسیس شد، در این دوران تعداد زیادی از سیاستمداران و اندیشمندان با انواع گرایش های سیاسی انتقاداتی جدی از بهائیت مطرح نمودند و به شدت مخالف قدرت گرفتن آنها بودند. از کسانی که در این دوران مخالف فرقه بهائیت بودند می توان به سیدجمالالدین اسدآبادی، آخوندزاده، طالبوف، امیركبیر، سپهسالار و اعتضاد السلطنه اشاره نمود. بنابراین بهائیان در دوره قاجار موفقیت چندانی کسب ننمودند، اما با این وجود تمام تلاش خود را کردند تا در حاشیه جامعه به گسترش فعالیت و پیروان خود بپردازند.
اقدامات آشوبگرانه عده ای از سران بهایی در اواخر دوره قاجاریه، به انقراض این سلسله و تأسیس حکومت پهلوی کمک کرد. با روی کار آمدن پادشاهان پهلوی، سیاست نوسازی کشور بر اساس برداشت سطحی از الگوهای مدرنیستی غربی، تقابل با روحانیت شیعه و تاکید بر ایران باستان شکل گرفت. پادشاهان پهلوی تمام سعی خود را برای سکولار نمودن جامعه به کار گرفتند و میدان دادن به فرقه ضد شیعه بهائیت در زمینه های مختلف در راستای دست یابی به این اهداف بود. در این دوران، فعالیت های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بهائیان رشد چشمگیری داشت و بسیاری از بهائیان به مناصب و پست های حساس حکومتی رسیدند. بهائیان آغاز حکومت پهلوی را شروع عصر جدیدی در عرصه تبلیغات و فعالیت خود می دانند. در این زمان بهائیان اقدام به تأسیس تشکیلات و محافل رسمی نمودند. تأسیس محفل ملی روحانی بهائیان ایران (۱۳۰۰ش) و انجمن شور روحانی(1306ش) نمونه ای از اولین تشکیلات رسمی بهائیان در ایران بود.
سیاست های حمایتی محمدرضا پهلوی از بهائیان باعث مخالفت های جدی مردم و روحانیت گردید. امام خمینی(ره) قبل از انقلاب با درک قدرت گرفتن بهائیان، در چندین نوبت نسبت به سیاست حکومت پهلوی در پشتیبانی از این فرقه واکنش نشان دادند. ایشان در سال ۱۳۴۱ خطر نفوذ و گسترش بهائیت را این گونه متذکر می شوند: «اینجانب حسب وظیفه شرعیه به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر می كنم، قرآن كریم و اسلام در معرض خطر است. استقلال مملكت و اقتصاد آن در معرض قبضه صهیونیست هاست كه در ایران به حزب بهائی ظاهر شدند و مدتی نخواهد گذشت كه با این سكوت مرگبار مسلمین، تمام اقتصاد این مملكت را با تایید عمال خود قبضه می كنند و ملت مسلمان را از هستی در تمام شئون ساقط می كنند» (1)
همچنین امام در سال 1342 راجع به ارتباط بهائیت با رژیم صهیونیستی فرمودند: «آقایان باید توجه فرمایند كه بسیاری از پست های حسابی به دست این فرقه است كه حقیقتاً عمال اسرائیل هستند. خطر اسرائیل برای اسلام و ایران بسیار نزدیك است. پیمان با اسراییل در مقابل دول اسلامی یا بسته شده یا می شود. لازم است علمای اعلام و خطبای محترم سایر طبقات را آگاه فرمایند كه در موقعش بتوانیم جلوگیری كنیم. امروز روزی نیست كه به سیره سلف صالح بتوان رفتار كرد. با سكوت و كنارهگیری همه چیز را از دست خواهیم داد»(2)
فرقه شیخیه
ریشه اصلی بهائیت را باید در فرقه ای با نام «شیخیه» جست و جو کرد. شيخيه(كشفيه يا پايين سري) پيروان شيخ احمد احسايي هستند كه در قرن سيزدهم (نوزدهم ميلادي) به وجود آمد. این فرقه توسط فردی با نام شیخ احمد احسائی پایه گذاری شد. شیخ احمد، در سال ۱۱۷۵ ه.ق و به قولی ۱۱۶۶ ه.ق در روستای احساء واقع در کشور عربستان کنونی بدنیا آمد و در سال 1242ق در مدينه عربستان فوت کرد. پس از تحصیلات اولیه با فرقه صوفیه رابطه پیدا کرد و کم کم روحیه صوفیه گر ی در او پیدا شد .او بر اساس پیشینه فکری صوفی، در عین حال که شیعه بود، اعتقاد بر ۴ اصل داشت که عبارت بودند از: 1- خدا ۲- پیامبر ۳- امام ۴- باب امام (واسطه بین امام و مردم) او مدعی شد که من نائب و باب خاص امام زمان هستم. شيخ احمد احسايي که با طرح مسائلی از قبیل: توجه به امامت (به عنوان علل اربعه كائنات و واسطه فيض وداراي صفت خالقيت، رازقيت و مشيت)، غلو در مقام ائمه(ع)، توجه به امور باطني؛ توجه به رويا؛ تأويل و ... مورد مخالفت فقها و بزرگان عصر خويش قرار گرفت.
پس از شيخ احمد احسايي شاگرد او سيد كاظم رشتي (متوفي 1260) راه شيخييه را پي گرفت. سيد كاظم رشتي با طرح «ركن رابع» (خداوند، پيامبر، امام و انسان كامل (واسطه بين امام زمان با مردم) باببيت را مطرح ساخت.
پس از مرگ سيد كاظم رشتي براي جانشيني وي اختلاف شد و شيخييه به سه گروه، شيخيه كرمانيه يا كريمخانيه، شيخيه آذربايجان (حجه الاسلام تبريزي، ثقه الاسلام تبريزي، احقافي) وشيخيه بابيه (سيد علي محمد باب شيرازي) تقسيم شدند.
فرقه بابیه (1260ه.ق)
بهائى گرى به عنوان يك جنبش اجتماعى در قرن سيزده هجري(نوزده ميلادى)در ايران پا به عرصه وجود گذاشت و به عنوان حركتى عليه سنت هاى دينى و اجتماعى حاكم بر جامعه به حيات خويش ادامه داد. اين جنبش در كنار حكومت هاى استعمارى و در مقابل فرهنگ اصيل ملي - اسلامى قرار گرفت و به عنوان ابزار استعمارگران به كار رفت. بنابراین فرقه بابیه گروهی هستند که خود را از پیروان سید علی محمد شیرازی خود را باب می خواند، دانسته اند و به این نام معروف شده اند.
سیدعلی محمد باب
سيدعلي محمد شيرازي بنيانگذار فرقه ضاله «بابيه» در محرم ۱235 قمري در شهر شيراز به دنيا آمد. در کودکی به مکتب شیخ عابد رفت و خواندن و نوشتن آموخت. شیخ عابد از شاگردان شیخ احمد احسایی(بنیانگذار شیخیه) و شاگردش سیدکاظم رشتی بود؛ بنابراین سیدعلی محمد باب از همان ابتدا با شیخیه آشنا شد، به طوری که چون سیدعلی محمد در سن حدود نوزده سالگی به کربلا رفت در درس سیدکاظم رشتی حاضر شد. در همین درس بود که با مسائل عرفانی و تفسیر و تاویل آیات و احادیث و مسائل فقهی به روش شیخیه آشنا شد.(3) بدین صورت در حلقه شاگردان سید کاظم رشتی بزرگ شیخیه وارد شد و چند سال بعد از مرگ سید کاظم رشتی ادعای جانشینی وی را کرده، درست يك سال بعد، در سال 1260 قمري كه مصادف با هزارمين سال غيبت امام عصر(عج) بود، با حمايت كانون هاي متنفذ و مرموز استعماري، ادعای خويش را مطرح نمود و ضمن اينكه خود را «ركن رابع» خواند، ادعا كرد كه «باب الله و باب امام زمان» است. وي حتي حديث «انا مدينه العلم و علي بابها» را در جهت اثبات اين ادعاي خود معني و تفسير مي كرد و مي گفت: حتي حضرت رسول اكرم(ص) به حقانيت و ظهور من اشاره كرده و پیامبر فرموده اند: «من شهر علم هستم و علي باب آن». خود را باب و واسطه بین مردم و امام زمان معرفی کرد و بعد پای ادعا را بالاتر گذاشته، خود را همان امام غایب دانست که در طی هزار سال شیعیان انتظار ظهور او را داشتند و کتابی دارد به نام «بیان» که به زعم خود آن را نسخ کننده قرآن می پنداشت. بنابراین با توجه به مطالب ذکرشده می توان گفت که بابیت انشعابی از شیخیگری است.
بابيان و بهائيان اعتقاد دارند كه سیدعلی محمد، شش مرتبه ادعاي خويش را تغيير داد. در مرتبه اول به سيد ذكر مشهور مي شود و ادعاي «ذكريت» مي كند. در مرتبه دوم ادعاي «بابيّت» مي نمايد و خود را باب و نايب خاص امام زمان (عج) و واسطه خير و فيض بين او و مردم معرفي مي كند. در مرتبه سوم دعوي «مهدويت» مي نمايد و خود را مهدي موعود مي داند. در مرتبه چهارم ادعاي «نبوت» مي كند و خويشتن را پيامبر معرفي مي نمايد. در مرتبه پنجم ادعاي «ربوبيت» و در مرحله و مرتبه ششم دعوي «الوهيت» مي كند! (4)
مهم ترین عاملی که وی را در تبلیغ عقایدش و تأسیس فرقه جدید یاری می کرد، شخصی به نام «منوچهر خان معتمد الدوله» والی و حاکم اصفهان بود که از اهالی گرجستان و قبلاً مسیحی بود و بعدها اظهار اسلام کرده و در تشکیلات قاجار نفوذ کرده بود. حمایت های منوچهر خان براساس دستورالعمل هایی بود که از دولت روس می گرفت، زیرا علی محمد باب تربیت شده جاسوسی به نام «کینیاز دالگورکی» بود که سال های متمادی در ایران و عراق با ظاهری مسلمان به جاسوسی پرداخته و در روند کار خود علی محمد را تشویق کرده بود که ادعای مهدویت کرده و خود را امام زمان معرفی کند. امّا بعد از مرگ منوچهر خان او را به امر محمد شاه از اصفهان به آذربایجان بردند و در قلعه چهریق زندانی کردند، و علی محمد باب همراه چند تن از یارانش در 27 شعبان 1266 ه.ق پس از مجلس مناظرهای که بین او و علمای تبریز برگزار شد و منجر به محکوم شدن وی در برابر علمای شیعه گردید، به دستور میرزا تقی خان امیرکبیر، صدر اعظم وقت، محکوم به اعدام شده و تیر باران گردید.(5)
فرقه بهائیت
یحیی صبح ازل و برادرش میرزا حسینعلی بهاء
پس از اعدام سید علی محمد باب، در رابطه با جانشینی او بین «یحیی صبح ازل» و برادر وی، «میرزا حسینعلی بهاء» اختلاف نظر پیش اومد. «میرزا حسینعلی نوری» معروف به بهاء الله(6) فرزند میرزا عباس نوری است و در دوم محرم ۱۲۳۳ه.ق در نور مازندران به دنیا آمد.(7) پس از مدتی، رقابت با برادرش میرزا یحیی صبح ازل که جانشین منصوص سید علی محمد بود را آغاز کرد، ولی با مخالفت شدید بزرگان بابیه و میرزا یحیی که این ادعا را خلاف نظر و وصیت نامه باب می دانستند، روبه رو شد. پس به ناچار بغداد را رها کرد و با نام مستعار و در جامه ی درویشان به سلیمانیه رفت و میان آنها سکنا گزید. او در انجا خود را «من یظهره الله» خواند. همان طور که علی محمد باب به ظهور فرد دیگری پس از خود بشارت داده بود و او را «من یظهره الله» نامیده بود و از بابیان خواسته بود که به او ایمان بیاورند و بعد از 2 سال سرانجام به دعوت برادر به بغداد بازگشت و خود را مطیع او خواند. اما علاوه بر میرزا حسینعلی، شماری از بابیه به این موضوع اهمیتی ندادند و خود را نیز «من یظهره الله» یا «موعود بیان» دانستند. ولی سرانجام با فشار علمای اسلامی و مسلمانان حکومت قاجار مجبور شد در سال (1269 ه.ق) صبح ازل و حسینعلی بهاء را با جمعی از پیروان آنها به بغداد تبعید کند. امّا در آنجا بین دو برادر بر سر رهبری بابی ها اختلاف افتاد و درگیری طرفداران آنان بالا گرفت. دولت عثمانی که بغداد را تحت تصرف داشت هر دو را به دادگاه کشاند و دادگاه حکم تبعید آن دو را در دو منطقه دور دست و جدا از هم صادر کرد، از این رو یحیی صبح ازل با خاندان و پیروانش در قبرس و حسینعلی بهاء و طرفدارانش در عکاء در سرزمین فلسطین اسکان داده شدند. در اثر همین اختلاف، طرفداران بابی صبح ازل به فرقه «ازلیه» و پیروان میرزا حسین علی به فرقه «بهائیه» معروف شدند.(8) پس از مرگ يحيي صبح ازل، يحيي دولتآبادي جاي او نشست كه پدرش از ازليان معروف بود و مدتي وظيفه انتقال كمكهاي مالي بابيان از ايران را به قبرس بر عهده داشت. اما او نيز تكاني در كار ازليان نتوانست بهوجود آورد. امروز ازليان نفوس بسيار ناچيزي دارند و از فرقههاي فراموش شده به حساب ميآيند.
میرزا حسینعلی پس از رسیدن به عکا به صورت کامل و علنی دست از ادعای نایب باب بودن برداشت و رسماً خود را پیامبر نامید و به تدریج بر ادعاهای خود افزود تا به ادعای رسالت و شارعیت و حلول خدا در او رسید و خود را «الهیکل الاعلی» نامید و مدعی شد که سید محمد باب زمینه ساز و مبشر ظهور وی بوده است.(9) و فرقه «بهائیت» را بنیان گذاشت که فوراً از جانب دولت روسیه به رسمیت شناخته شد. بارزترین مقام ادعایی او ربوبیت و الوهیت بود. او خود را خدای خدایان، کسی که «لم یلد و لم یولد» است، معبود حقیقی، ربّ ما یُری و ما لایُری نامید. (10) پیروانش نیز پس از مرگ او همین ادعاها را درباره اش ترویج کرده و در نتیجه نیز خدایی او را باور کردند و قبر او را قبله خویش قرار دادند. بهاءالله مدت نه سال در قلعه ای در عکا تحت نظر بود و پانزده سال بقیه عمر خویش را نیز در همان شهر گذراند و سرانجام روز دوم ذيقعده سال ۱۳۰۹ق،(11) پس از بیست شبانه روز تب ار دنیا رفت.
با توجه به مطالب یاد شده می توانیم چنین نتیجه بگیریم که فرقه بهائیت همان ادامه فرقه بابیه است و تنها به دلیل اختلاف میرزا حسینعلی بهاء و یحیی صبح ازل نام بابیه به بهائیه تغییر پیدا کرد و بابی های طرفدار میرزا حسین علی بهاء نام خود را بابی بهایی گذاشتند. امّا جالب است بدانیم که یحیی صبح ازل و برادرش میرزا حسین علی بهاء دو نفر از تربیت شدگان «کینیاز دالگورکی» بودند که در تهران و به هنگام اقامت وی در آنجا توسط وی استخدام شده و به جاسوسی برای سفارت روسیه می پرداختند.(12) و بعد از اعدام باب و قتل عام پیروان او این دو با حمایت سفارت روسیه در تهران از مرگ رها شده و بعد از مدتی ادعای جانشینی وی را کردند و در نهایت میرزا حسینعلی بهاء پیروز شده و فرقه بابیه را با نام «فرقه بهائیت» ادامه و استمرار بخشید.
جانشینان بهاء الله
1. عباس افندی
بهاء الله از همسر اول خود پسري به نام عباس داشت و از همسر ديگرش، نيز صاحب سه پسرداشت که محمد علی افندی یکی از آنها بود. براساس توافقي كه در زمان حيات بهأالله انجام شد، قرار بود ابتدا عباس افندي، فرزند ارشد او، جانشين پدر شود و پس از او محمدعلي افندي، پسر بزرگ زن ديگرش، جاي او را بگيرد.(13) اما بعد از مرگ پدر، میان فرزندان جدایی افتاد و بر یکدیگر شوریدند و همان ماجرایی که میان یحیی صبح ازل و بهاء الله رخ داده بود، میان فرزندان حسینعلی نیز اتفاق افتاد.
عباس افندی از پدر زیرک تر بود و خود را عبدالبهاء[بنده ی بهاء] و رقیق البهاء[بهاء الله رقیق شده] خواند تا از وی برهانی نخواهند. وی برخلاف پدر، پای بند یک ولی نعمت و حکومت نبود و متناسب با موقعیت، در آستان هر دولتی ابراز چاکری می کرد.
عبدالبهاء را به چند دليل مي توان تکميل کننده آئين پدرش دانست که از آن جمله: 1. ذات رياكار و توانائي انعطاف در برابر حاکمان مختلف و سعي سالوسانه براي جلب رضايت آنان(14) 2. او براي حکومت هاي مختلف(روسیه،انگلیس و فرانسه) به تناسب اوضاع سياسي دعا مي کرد.
عباس افندی در سال 1340 ه.ق درگذشت و مقبره او در جوار مقبره باب واقع در کوه کرمل همان جايي که بنا به فرمان بهاءالله محل استقرار استخوانهاي سيد علي محمد باب تعيين گرديده بود ميباشد. گفتنی است که در تشییع جنازه اش، نمایندگان دولت انگلیس حضور یافتند.(15) او فرزند پسر نداشت و با نوشتن « الواح وصایا » برای رهبری بهائیان، سلسله ی «ولایت امرالله» را تاسیس کرد.
طبق مضامین الواح وصایا ولی امرها یکی بعد دیگری خواهند آمد و هریک باید جانشین خود را تعیین کنند و ایشان رئیس دائمی مجلس بیت العدل(16) می باشند. بر اساس این نوشته، اولین ولی امر، نوه ی دختری عبدالبهاء، «شوقی افندی» است و بعد او فرزندان ذکور او، «بکراً بعد بکرٍ» یعنی نخستین فرزند ذکور در پی نخستین فرزند، ولی امر بهائیان خواهند بود.(17)
2. شوقی افندی
شوقی افندی فرزند ارشد ضيائيه (دختر عباس افندی) در یازدهم اسفندماه سال ۱۲۷۶ شمسی، در عکا متولد شد. شوقی افندی که شوقی ربانی نیز خوانده می شود، تا 11سالگی به دستور دولت عثمانی در زندان عکا به همراه خانواده اش زندگی می کرد. در سال ۱۹۰۸ میلادی از زندان آزاد شده و به حیفا رفت. او در رساله ای بنام الواح و وصایا، به جانشینی میرزا عباس افندی منصوب شده بود.
در زمان شوقی افندی تشکیلات بهائی انسجام یافت. محافل روحانی در همه شهرهایی تشکیل گردید که تعداد بهائیان حداقل ۹ نفر بود؛ سپس دستور تشکیل محافل ملی را داد. محافل ملی مسئول اداره امور بهائیان در سراسر کشور بودند. شوقی افندی پس از ۳۶ سال ولایت امری، در سن ۶۰ سالگی در سال ۱۹۵۷ در لندن فوت کرد و در آن جا دفن شد.
نقش اساسی او در تاریخ بهائیت، توسعه تشکیلات اداری و جهانی این آیین بود و این فرایند به ویژه در دهه شصت میلادی، در اروپا و امریکا سرعت بیشتری گرفت و ساختمان معبدهای قاره ای بهائیت موسوم به مشرق الاذکار به اتمام رسید. تشکیلات بهائیت، که شوقی افندی به آن « نظم اداری امرالله » نام داد، زیر نظر مرکز اداری و روحانی بهائیان واقع در شهر حیفا که به “بیت العدل” موسوم است اداره می گردد.
در زمان حیات شوقی افندی، حکومت اسرائیل در فلسطین اشغالی تأسیس شد. تأسیس این حکومت با مخالفت همه کشورهای اسلامی روبرو شد؛ ولی شوقی علاوه بر نوشته های حاکی از موافقت او و بهائیان با تأسیس دولت اسرائیل، بعد از استقرار این دولت، با رئیس جمهور اسرائیل دیدار کرد و «مراتب دوستی بهائیان را نسبت به کشور اسرائیل بیان و آمال و ادعیه آنان را برای ترقی سعادت اسرائیل اظهار داشت.(18) او هم چنین در پیام تبریک نوروز ۱۳۲۹، خطاب به بهائیان اعلام کرد که «مصداق وعده الهی به ابناء خلیل و وراث کلیم، ظاهر و باهر و دولت اسرائیل در ارض اقدس مستقر» شده است. در همین پیام، به پیوند استوار دولت اسرائیل با مرکز بهائیت اشاره شده است. (19) موارد متعدد دیگر از ارتباط سران بهائیت با حکومت اسرائیل، و تلاش های آنان برای به رسمیت شناخته شدن بهائیت از سوی این حکومت، در مجلات اخبار امری بهائیان و توقیعات شوقی افندی گزارش شده است.
بنا به تصریح عبدالبهاء در الواح و وصایا، پس از شوقی بیست و چهار تن از فرزندان ذکورش، نسل بعد از نسل، با لقب ولی امرالله باید رهبری بهائیان را به عهده گیرند و هر یک باید جانشین خود را تعیین کند، تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد.(20) لیکن شوقی افندی، نخستین فرد از این سلسله عقیم بود و طبعاً بعد از وفاتش در ۱۳۳۷ش، دوران دیگری از دو دستگی و انشعاب و سرگشتگی در میان بهائیان ظاهر شد.
3. ايادي امرالله«چارلز ميسن ريمي»
ميسن ريمي ملقب به عزيز الله ثاني و ولي امر ثاني فرزند يكي از روحانيون كليساي مسيحي اسقفي است كه در سال 1253 شمسي در آمريكا متولد شد و يكي از مقربان شوقي افندي بود و رفتارها و آداب اروپائي را به شوقي ياد مي داد. پس از اينكه شوقي به رهبري رسيد، او را رئيس بيت العدل كرد، اما وقتي شوقي مرد، اعضاي 27 نفره ايادي بيت العدل جانشين تعيين نكردند، به دليل اينكه شوقي فرزند نداشت و با مرگش ولايت را تمام شده اعلام كردند! اما«ميسن ريمي» خود را جانشين و چهارمين رهبر بهائي اعلام كرد و سپس پا را فراتر نهاده خود را پيامبر دانست و بهائياني از فرانسه، بعضي شهرهاي اروپا و آمريكا از او پيروي كردند و لقب«ولي عزيز الله» و«ولي امر ثاني» را به او دادند، اما ايادي بيت العدل او را قبول نكردند و از جامعه بهائيت راندند، اينجا بود كه انشعابي ديگر در بهائيت بوجود آمد و«ميسن ريمي» خود تشكيلات جداگانه اي در سال 1963 ترتيب داد و خود را چوپان بهائيان دانست، ولي پيروان انگليسي بهائيت به رهبري«ماكسول» او را از جامعه بهائيت طرد كردند(يعني هر كس را بيت العدل طرد كند ديگر بهائي نيست و حق دخالت در امور بهائي را ندارد).(21)
4. ماكسول همسر شوقي رباني
ماكسول ملقب به روحيّه با حمايت انگليس،«ميسن ريمي» را طرد كرد و جانشين او را قبول نكرد و تهديدهاي شديد اللحن«ريمي» كه به كسي اجازه دخالت در امور بهائيت نمي داد و خود را جانشين شوقي مي دانست نه تنها مشكلي را حل نكرد، بلكه بر وسعت اختلافات افزود و «ماكسول» بيت العدل اعظم را منحل كرد و هر كس را هم كه اعتراضي مي كرد از جامعه بهائيت راند و براي پايان دادن به اختلافات، وصيت شوقي را نقض كرد و خود را «حرم امة البهاء» ناميد كه پيروان او، او را پنجمين پيشواي بهائيت و اداره كننده فرقه بهائيت مي دانند اينكه چرا او را پنجمين مي دانند در حالي كه او چهارم مي باشد جاي سؤال است.(22)
5. هيئت 9 نفري
در اثر اختلافات شديد بين بهائيون و انشعاب آنها به«ميسن ريمي» و «ماكسولي» و تضعيف پايه اعتقادي مردم بهائي به حقانيت اين فرقه، 9 نفر از بين روحانيان بهائي به عنوان اداره كننده امور بهائيت انتخاب شد، چرا كه بيت العدل اعظم را«ماكسول» منحل كرده بود، اعضاي اين هيئت عبارتند از:
الف: ايراني سه نفر: 1. روح الله ميرابقهاني 2. فرماندوسانث 3. روح الله مظهر
ب: آمريكائي چهار نفر: 1. تشاتر 2. كايلين 3. ميتشل 4. روي
ج: انگليسي دو نفر: 1. سيبلي 2. هوفمان
6. اولين دوره بيت العدل اعظم در (1963 م/ 1382ه.ق)
اولين دوره بيت العدل اعظم از بين روحانيون محفل بهائيت در اسرائيل انتخاب شدند كه بعدها اين بيت العدل توسعه يافت و محكمه رسمي بهائيان نيز شد و اين اعضا عبارتند از:
1. چارلز لكارت 2. علي نخجواني 3. پوراكاولين 4. ايان سهيل 5. لطف الله حكيم
6. ديويد هوفمن 7. هيو چانس 8. ايموس گيبسون 9. هوشمند فتح اعظم
7. دومين دوره بيت العدل اعظم در سال (1972م/1351ه.ق)
دومين دوره بيت العدل اعظم در سال در شهر حيفا انتخاب شدند كه فقط«لطف الله حكيم» جاي خود را به «ديويدوهه» داد و بقيه همان 8 نفر قبلي شدند.(23)
نتیجه گیری
1. به این ترتیب بهائیت و بابی گری نه تنها در مرحله بسط و ابقا، بلکه در مرحله ایجاد و شکل گیری هم دست ساز کانون های استعماری بوده است.
2. در حقیقت بابیت منشعب از شیخیگری و بهائیت متاثر از بابیت بوده است.
3. رهبران بابیت و بهائیت به دلیل نداشتن اطلاعات کافی در حوزه اسلام در دام استعمار گرفتار شده و دچار انحرافات فکری شدیدی شدند.
4. سیدعلی محمد باب به دلیل انحرافات فکری ابتدا خود را بابی برای معرفت امام عصر(عج)، سپس نیابت، بعد از ادعای نبوت و در نهاییت ادعای خدایی کرد.
5. او سرانجام به دلیل عقاید انحرافیش توسط امیرکبیر در حضور علما محاکمه و به اعدام محکوم شد.
6. میرزا حسینعلی بهاء و میرزا یحیی معروف به صبح ازل از شاگردان سیدعلی محمد باب بودند و افکارشان متاثر از عقاید انحرافی ایشان بوده است.
7. بطور کلی رژیم پهلوی و استعمار به طور جدی از بابیت و بهائیت حمایت می کردند که نیاز به بررسی و تحلیلی بیشتر دارد.
8. امروزه دفتر مرکزی بهائیت در پایتخت اسرائیل قرار دارد و کاملا مورد حمایت آنان قرار گرفته است.
....................................................
پی نوشت ها:
1.موسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1378
2. همان.
3. مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ سوم، 1375، ص 89.
4. به كتاب «بهائيان» نوشته «سيدمحمد باقر نجفي» مراجعه فرماييد.
5. تاریخ نبیل زرندی، محمد زرندی، بی جا، بی تا، ص۸۵، ۸۸، ۹۱؛ حاجی میرزا جانی کاشانی، مقدمه براون، ص لج. به نقل از: بهائیت، محمود صدری، دانشنامه جهان اسلام، تهران: بنیاد دایرة المعارف اسلامی، ۱۳۷۵، ج۱، ص16-19.
6. آئین بهائیت نام خود را از همین لقب گرفته است.
7.فرق و مذاهب کلامی، علی ربانی گلپایگانی، پیشین، ص 348.
8. آشتیانی، عباس اقبال، تاریخ ایران، انتشارات امیر کبیر، تهران، ص 340 و 341، تاریخ جامع بهائیت، ص 465.
9. ربّانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ اول، 1377، ص 340.
10. مجموعه الواح، میرزا حسینعلی نوری (بهاء الله)، قاهره: مطبعه سعادت؛ ۱۳۳۸ق، صص340-400.
11. بهائیت در ایران، پیشین، ص150.
12. خاطرات سیاسی جاسوس روسی کینیاز دالگورکی، ص 52 تا 54.
13. سیری در کتابهای بهائیان، سلطانزاده، ج۱، ص۵۹ و ماجرای باب وبهاء، ص۲۱۸.
14. فضل الله صبحي مهتددي،ج 2، ص 153؛ محيط طباطبائي، سال4، ش 3، ص 204.
15. قرن بدیع جلد سوم ص 321 تا 323.
16. مجلسی با شرکت 9 نفر که به انتخاب سه درجه برگزیده می شوند و مسؤلیت قانون گذاری در بهائیت به عهده ی آن هاست.
17. الواح وصایا چاپ مصر ص 11 تا 16 و نیز: نظر اجمالی به دیانت بهایی ص 66 تا 68.
18. مجله اخبار امری، تیر ۱۳۳۳.
19. شوقی افندی، توقیعات مبارکه، ص ۲۹۰.
20. عبدالبهاء، مفاوضات، ص 45-46.
21. سراج الدين، احمد وليد؛ البهائيه و النظام العالمي الجديد، مطبعه الداودي، 1994 م، دمشق، ج 2، ص 488. ر.ك: تاريخ جامع بهائيت، ص 578.
22. تاريخ جامع بهائيت،ص579/ ر.ك: رائين، اسماعيل؛ انشعاب در بهائيت پس از مرگ شوقي رباني، بي جا، مؤسسه تحقيقي رائين، بي تا.
23. تاريخ جامع بهائيت، ص 620.
|