اشاره
افکار و بدعت هاي فرقه صوفيه یا از قسم انحرافات و بدعت هاي اعتقادي می باشد یا انحرافات و بدعت هاي فقهي و یا انحرافات و بدعت هاي اخلاقي. تصوف در ابتدا عبارت بود از زهدی مفرط و خشن كه عبادتهای شاق و طاقت فرسا و كناره گیری و گوشه نشینی را نیز باخود همراه داشت.(1) امامان معصوم(ع) از همان ابتدا با همین نوع از تصوف نیز به دلیل منافات داشتن با روح اسلام ناب به مخالفت برخاسته و صراحتا این جریان و سران آن را مورد رد و انكار قرار دادند.(2) ولی تصوف رفته رفته از چنین حالتی فاصله گرفته و با درآمیختن با فرهنگ ها و عقائد و آداب دیگر نحله ها،(3) آكنده شد از انحرافات، كژروی ها و آداب و رسوم خود ساخته و غیر دینی كه اعتراض عالمان و عارفان حقیقی را برانگیخت و سبب طرد و انزوای صوفیان از اجتماع اسلامی گشت، هر چند در این میان عرفان و عرفای حقیقی نیز توسط برخی جاهلان متعصب متهم به تصوف شده و مورد بی مهری قرار گرفتند.(4) بعدها امیری مسیحی برای صوفیان مكانی ساخت كه آن را خانقاه نامیدند.(5) صوفیان با دست كشیدن از كار و زندگی، در خانقاه ها گرد آمدند و روزگار خود را به رقص سماع و شطح گویی و ذكرهای خود ساخته و مرید و مراد بازی های بی ثمر گذراندند و چه مفاسد و انحرافاتی كه در این خانقاه ها و در میان حلقه های صوفیانه روی نداد. این جریان بعدها نیز دچار دگرگونی ها و تحولات بیشتری شد و در درون خود نیز به فرقه ها و دسته های بسیاری منشعب گشت كه هر كدام خود را حق می دانست و دیگر فرقه ها را باطل می خواند. امروزه نیز فرقه های مختلف صوفیه كما بیش در جوامع اسلامی از جمله كشور ما فعال بوده و سران این فرقه ها با روش ها و شگردهای خاص خود سعی در جذب جوانان و مرید سازی آنان در جهت كسب منافع شخصی خود دارند.
اعتقادات و باورهای صوفيه
1. شریعت وطریقت
شریعت برای سالكان الی الله وسیله رسیدن به كمال می باشد و آنگاه كه سالك به مرتبه كمال و شهود و وصول به حق رسید ، تكالیف شرعیه از او ساقط می شوند، چون شریعت ظاهر و پوسته دین است و مغز و باطن آن طریقت است كه عبارت است از ترك دنیا، دوام ذكر، توجه به مبداء هستی ...
2. اباحه گری
مشكل دیگر بسیاری از فرقه های صوفیه، مسأله تساهل و تسامح و اباحی گری است. سماع و آواز و غنا و آسیب های اخلاقی و انحراف های جنسی و فاصله گرفتن از شریعت نیز زاییده این انحراف بنیادین است و اصولاً برخی از گروندگان به تصوف نیز به همین جهت خود را منحرف ساخته اند.
3. پشمینه پوشی
انحراف دیگر برخی از صوفیان، پشمینه پوشی آنهاست كه در اواخر قرن دوم هجری در میان مسلمانان رواج یافت و به همین جهت، نام صوفی بر آنها نهاده شد. پیامبر اكرم(ص) در سفارش هایش به ابوذر غفاری فرمود: «در آخر الزمان، جماعتی خواهند بود كه در تابستان و زمستان، پشم پوشند و گمان كنند كه ایشان را به سبب این پشم پوشیدن، فضل و زیادی بر دیگران است. ملائكه آسمان و زمین، این گروه را لعنت می كنند.» (6) صوفیان معاصر، گرچه كمتر اهل پشمینه هستند، لكن ماهیت انحرافی را هم چنان دارند.
4. كشف و شهودهای شیطانی
انحراف و بدعت دیگر صوفیان است. بر اهل فن پوشیده نیست كه كشف و شهود و اشراق بر دو نوع است، گاهی همچون رؤیاهای صادقه، شهود الهی و ربانی و قابل اعتمادند؛ لكن در بسیاری از مواقع در اثر عواملی، شهود كاذب و شیطانی محقق می یابد. به همین دلیل، نمی توان بر مكاشفات منقول از صوفیان، مهر صحت نهاد و به تعبیر همه عارفان اصیل، برای تشخیص مشاهدات الهی از مشاهدات شیطانی باید به سراغ كشف معصوم یعنی قرآن و سنت رفت. بنابراین توصیه ها و ارشادات قطب و مرشد هیچ گونه حجیتی ندارد، مگر اینكه مستند به قرآن و سنت باشد یعنی اقطاب باید قدرت اجتهاد و استنباط از متون دینی را داشته باشند تا معیار تمییز شهود الهی از شهود شیطانی را در اختیار داشته باشند، در حالی كه اقطاب و شیوخ صوفیه فاقد این ویژگی هستند.
5. جدایی دین از سیاست
متصوفه بر این عقیده هستند که دین از سیاست جداست و درویشی با سیاست بیگانه است. که این کلام از زمان خلافت امویان رواج یافت و در قرون بعدی و با ظهور متصوفه (در قرن دوم هجری) تقویت یافت. حال سوال ما از متصوفه این است که اگر شما مقتدایی خود را علی بن ابی طالب(ع) می دانید پس چرا اینگونه سخن می گوید حضرت امیرالمومنین(ع) در تمام عرصه های سیاسی زمان خود حضور داشت و حتی مدتی منصب ظاهری خلافت را نیز قبول کرد. و در تمام آن بیست و پنج سال که می گویند خانه نشین بود بسیاری از مشکلات آن زمان حکومت اسلامی را رفع کرد. همین طور دیگر جانشینان ایشان از امام حسن مجتبی(ع) گرفته و بعد از ایشان امام حسین(ع) و واقعه کربلا که همه جنبه سیاسی داشت و همین طور تا زمان مولانا صاحب الزمان(عج) این امر ادامه دارد. حال اگر قرار بود دین از سیاست جدا بود پیامبر برای چه حکومت اسلامی تشکیل داد و جنگ های فراوانی کرد امیرالمومنین(ع) در زمان خلافتش برای چه این همه جنگ کرد برای چه حضرت امام حسین(ع) قیام کرد برای چه خون خود و یارانش را هدر داد و ... مسلماً متصوفه که ادعای جدایی دین از سیاست را دارند نمی توانند جواب درستی به اینگونه مسائل بدهند و در این مواقع به توجیه و تاویل مسائل می پردازند.
لازم به ذکر است متصوفه در زمانی که قدرت لازم را نداشته باشند بیشتر به اینگونه سخنان روی می آورند اما در زمانی که از قدرت لازم برخوردار باشند نظرشان در مورد مسائل سیاسی عوض می شود مانند صفی الدین اردبیلی و جانشینانش که حتی بدنبال حاکمیت نیز بوده اند. در زمان ما نیز این چنین است اگر روزی متصوفه قدرت پیدا کنند که با حکومت مقابله کنند بدون شک چنین کاری را خواهند کرد.
6. عشریه:
یکی از اعتقادات جدی این فرقه پرداخت عشریه به قطب به جای خمس وزکات است. بدین ترتیب که هرصوفی باید یک دهم درآمد خود را به قطب یا نماینده قطب بپردازد. ملا سلطان می گوید : یک عشر از ارباح مکاسب و زراعات داده شود مغنی از زکات زکوی و از خمس خواهد بود.(7) که البته برخی توجیه کردند که این عشریه به علاوه خمس و زکات است که این توجیه واقعیت ندارد. سلطان حسین تابنده در رساله رفع شبهات سعی نموده این مساله را توجیه کند که جمله ملاسلطان نشانگر این واقعیت است که اینها عشریه را مکفی از خمس وزکات می دانند.
عقاید دیگر دراویش و صوفیان
1. بدعت، خودنمایى، چلّه نشینى، تعطیل کردن احکام دین، انزوا و… از مظاهر تصوف است و ائمه (ع) با آن مقابله نموده اند.
2. شريک بودن با پيامبر در برخي از احکام؛ اقطاب در بعضي از احکام نظير حرام بودن همسران پيامبر بر مؤمنان ديگر، با ايشان شريک بوده و در نبيجه همسران آنان بر مريدان حرام مي باشند و بعد از وفات اقطاب کسي حق ازدواج با همسران آنان را ندارد.
3. مسئله دیگر اینکه ولایت را اکتسابی می دانند که هر کس می تواند خودش را به قطبیت برساند در حالی که ولی در نزد شیعه فقط از طرف خدا منصوب می شود . در حال حاضر مریدان باید با اقطاب بیعت کنند، تا کسي اين بيعت را انجام ندهد گرچه همه عمر به عبادت و طاعت مشغول باشد، فايدهاي ندارد. هنگامي که چنين بيعتي حاصل شد صورت ملکوتي قطب وارد قلب مي شود و خداوند حيا مي کند شخص بيعت کننده را اگر چه از فاجران باشد، عذاب کند.
4. یکی از اعتقادات بسیار مهم صوفیان گنابادی گذاشتن سبیل بلند است.اگر چه وقتی اشکال می کنیم می گویند دینی را به مویی نبسته اند اما واقعا برای یک صوفی گذاشتن سبیل از بسیاری از اعمال دینی مهمتر است.بعضي صوفيان نماز نمی خوانند و حتی بلد نیستند نماز بخوانند ولی اگر سبیلشان را بگیری انگار همه چیزشان را گرفته ای. گذاشتن سبیل در بسیاری از این فرقه ها از همان کارهای بدون تعقل و فلسفه ای است که فقط نشان دهنده وابستگی اعضا به فرقه است.
5. رقص سماع یکی از آداب صوفیان است که از قرن سوم هجری بناگذاشته شد و شخصیت هایی هم چون ابوحامد غزالی و اوحد الدین کرمانی مشهورترین اهل سماع در تصوف می باشند،که از نظر برخی اهل تصوف از نماز نیز با ارزش تر است.
6. انجام کارهاي عجيب و غريب توسط برخي ازگروه هاي صوفي و دراويش چون خوردن شيشه و ... محصول پرورش توانايي ها و مهارت هايي در خودشان است. آنها با تمرين و انجام برخي از رياضت ها به چنين مهارت هايي دست مي يابند و هيچ ارتباط خاصي با گفتن ذکر کلمه هو ندارد و با اموري چون کرامات اولياي خدا و معجزه امامان و پيامبران تفاوت ماهوي دارد. شاهد بر اين مطلب اين است که بسياري از ديگر فرقه هاي صوفيه هستند که اين اذکار را مرتب بر زبان تکرار مي کنند ولي فاقد چنين مهارت ها و توانايي هايي هستند.
7. گوشه نشینی و انزوا طلبی؛ از مردم دوري ميگيرند در حالي كه اميرالمومنين كه برترين عابدان و زاهدان و در عين حال جوشندگان با مردم است ميفرمايد «فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْب، انساني منزوي از مردم براي شيطان است چه اينكه منزوی از گله گوسفندان نصيب گرگ ميشود».(8) علاوه بر اينكه تفرقه افكني نيز در پرونده كارهاي آنان هست.(9)
8. آنان حلال خداوند را بدون هيچ فايده اي بر خود حرام ميكردند و حرام خداوند را با دلايل واهي (كه ما را ديگر نيازي به عبادت نيست و يقين رسيده ايم) حلال ميكردند. ازجمله: زناي محصنه و غير محصنه و شرب خمر و لواط - از ماه رمضان فقط روز 21 رمضان را روزه گرفتن از کارهای اينهاست. (10)
9. از علم و علم آموزي كه نياز انسان در دنيا و موجب ترقي اخروي اوست و همواره عبادت نيازمند معرفت است در اين گروه اثري نيست زيرا كه عقل در اين فرقه وزني ندارد در عوض سماع و رقص كه از ابزار شيطان است از اركان اين فرقه است.
10. از زن و فرزند و شغل و كار و تلاش دوري كرده به فقر و دريوزه گري و بار دوش ديگران شدن پناه ميآورند و توكل را با بيكاري و سربار ديگران بودن عوض كرده اند درحالي كه اين حديث معروف است از حضرت رسول كه به صاحب شتري كه شتر خود را باز رها كرده بود فرمود شتر را ببند و توكل كن «اعقل و توكل».
11. از بعد اجتماعي نيز صوفيه كساني اندكه در نماز و جماعت شركت نميكنند دين را در لفظ و ذكر خلاصه كرده اند و گاهي كلمات و جملاتي به زبان ميآورند كه هيچ سنخيتي با شريعت اسلام ندارد كه آنها را «شطح» مينامند. خانقاه كه هيچ سابقه ديني ندارد را در برابر مساجد بنا كردند و هر گروهي يكي را بزرگ خود دانسته ديگران را قبول ندارند و حتي بين خود كه شايد به 100 فرقه برسند اختلاف زيادي دارند بطوري كه هر كدام از اين فرق حتي ميتوانند با بت پرست و كافر كنار بيايند اما به هيچ عنوان فرقه ديگري غير از فرقه خود را قبول ندارند.
12. آنها اكثر عقايد خود را با مثال توجيه ميكنند و شرب خمر را كه از حرام هاي متقن الهي به نص قرآن و تواتر روايات و سنت مسلمين است براي كسي كه به مقام وصول رسيده جايز ميدانند. نهايت اينكه اين عقايد خرافي منافات با اصول و عقايد و آموزه های اسلامي دارند كه قوانين زندگي بشري را براي سعادت دنيا و آخرت انسان بيان كرده اند.
دشمنان اسلام و به ويژه شيعه و جمهوري اسلامي نيز با توجه به اينكه ميتوانند مقاصد خود را در اين گونه عقايد باطل تأمين كنند از اين گروه ها حمايت كرده و در سال هاي اخير كشف شد كه روابطي نيز داشته اند.
آداب و اصطلاحات تصوف:
1. ریاضت: یعنی ترك همه خواسته های نفسانی از جمله ؛ همسر ، فرزند ، خانه و كاشانه و غذاهای مطبوع و به تعبیر دیگر كشتن نفس را ریاضت می گویند.
2. خانقاه: به محل استقرار و اجتماع و اجرای مراسمات صوفیانه گفته می شود، كه در خانقاه خانه ای برای قطب و مرشد و محلی برای مراسم چله نشینی و سماع و وجد در نظر گرفته می شود.
3. قطب، پیر و مرشد: هستند برای كسی كه سرپرستی سالك را قبول دارد.
4. سماع: مراسمی است كه یك نفر می خواند و دیگران می شنود حال یا به صورت جمعی و یا به صورت دف و نی ، سروده ای خانده می شود كه همراه با رقص و وجد است.
5. شطحیات: صوفیان در حال وجد بی خود شده و مطالبی می گویند كه به آن شطح گفته می شود و ادعا می كنند با خداوند متحد شده و از شریعت بی نیاز شده اند. ( یعنی به احكام و دستورات الهی نیازی ندارند.)
در روایات اسلامی نقد های تند و شدیدی نسبت به صوفیه شده است. امام رضا(ع) می فرمایند:« كسی كه نزد او صوفیه ذكر شود و آنها را به زبان و به دل انكار نكند از ما نیست و كسی كه آنها را انكار كند گویا با رسول خدا (ص) قیام كرده است». (12) امام علی النقی(ع) می فرماید: «صوفیان نصاری و مجوس این امت هستند».(13)
نقد و بررسی
مهمترین دلایل بطلان فرقهی نعمت اللهی گنابادی
این فرقه، قطب خود را محور و مرکز عالم هستی میداند و معتقد است تمام حرکات این عالم به اذن قطب است و به همین علت بر او، سجده میکنند و به مریدان دستور میدهند هنگام نماز، صورت قطب را در نظر آورند. آنها اقطاب معلوم الحال خود را از ائمهی شیعه بالاتر میدانند. در ادامه به بررسی مهمترین دلایل بطلان این فرقه منحرف خواهیم پرداخت.
1. نفاق و عوام فریبی
در حالی که اقطاب و مشایخ گنابادی، هیچ اعتقادی به ائمهی معصومین ندارند، خود را در میان مریدان و عوام الناس، شیعهی «اثنی عشری» معرفی میکنند. «شاه نعمت الله ولی» که قطب اعظم این فرقه میباشد، در دیوانش آشکارا خود را سنی معرفی نموده و وقتی سلسلهی اقطاب قبل از خود را معرفی مینماید، هیچ نامی از امامان پس از حضرت علی(ع) نمیبرد. او سلسلهی اقطاب خود را که عموماً سنی مذهب هستند، به «حسن بصری» رسانده و معتقد است، حسن بصری خرقه را از حضرت علی(ع) گرفته است، در صورتی که حسن بصری از زمان حضرت علی(ع) تا زمان امام باقر(ع) زنده بوده و از طرف پنج امام معاصر خود، طرد شده است. او از طرف حضرت علی(ع) سامری امت، معرفی شده است. حسن بصری همواره در خدمت بنیامیه بوده و در بصره، قاضی دستگاه «حجاج ابن یوسف» بوده است و هیچ نامی از او در میان اصحاب ائمه به چشم نمیخورد.
لازم به ذکر است اقطاب گنابادی برای رها شدن از شر حسن بصری، دست به سلسله سازی زده و نوشتهاند اقطاب ما به «معروف کرخی» میرسند و معروف، خرقه را از امام رضا(ع) گرفته است و این هم دروغی آشکار است، زیرا آرم اصلی این فرقه به نام شاه نعمت الله ولی ثبت شده که آشکارا سلسلهی اقطاب قبل از خود را به حسن بصری رسانده است، حال اگر این دروغ بزرگ گنابادیها را هم قبول کنیم و معروف کرخی مجهول الهویه، خرقهی خود را از امام رضا(ع) گرفته باشد، پس این فرقهی منحرف به امامان پس از امام رضا(ع)، امام زمان(عج) و نواب خاص و عام امام زمان (مرجعیت) اعتقاد ندارند. جالب است بدانیم به تازگی فرقهی ضالهی گنابادی برای این مشکل نیز چاره اندیشی نموده و معروف کرخی را از سلسلهی اقطاب حذف و خرقهی خود را به «جنید بغدادی» سنی مذهب نسبت داده است، ولی در این صورت نیز با انکار نواب خاص امام زمان(عج) و مرجعیت نمیتوانند خود را شیعهی اثنی عشری بدانند.
2. بی اعتنایی به قرآن و عترت
مراسم این فرقهی منحرف معمولاً با غزل حافظ، مثنوی معنوی مولوی و اشعار مذهبی آغاز میشود و کمتر مشاهده شده است در آغاز مراسم، قرآن بخوانند. جالب است، قطب فعلی که دکترای حقوق دارد، در روخوانی قرآن ضعف داشته و قرآن را غلط میخواند. همچنین تا کنون دیده نشده است که اعضای این فرقه در مراسم رسمی و خصوصی خود، دعای فرج بخوانند. از این رو «سلطان محمد گنابادی» جد قطب فعلی، آشکارا از «مهدی نوعی» نام برده و اعتقادی به حضرت مهدی(عج) ندارد، ولی متأسفانه نام «خانقاههای» خود را «حسینیه» گذاشتهاند و مردم را به انحراف میکشانند.
3. اغراق و غلو در مورد جایگاه و مقام اقطاب
این فرقه، قطب خود را محور و مرکز عالم هستی میداند و معتقد است تمام حرکات این عالم به اذن قطب است و به همین علت بر او، سجده میکنند و به مریدان دستور میدهند هنگام نماز، صورت قطب را در نظر آورند. آنها اقطاب معلوم الحال خود را از ائمهی شیعه بالاتر میدانند. اقطابی نظیر «حسن بصری»، «جنید بغدادی»، «احمد غزالی» و «ابوالقاسم گورکانی» که دشمن ائمهی شیعه بودهاند. به عنوان نمونه، «احمد غزالی» مانند شیطان پرستان، شیطان را سید الموحدین میداند و «ابوالقاسم گورکانی» در زمان خود به مخالفت با علمای شیعه معروف بوده است به نحوی که از دفن حکیم «ابوالقاسم فردوسی» در قبرستان مسلمین به جرم رافضی بودن، جلوگیری میکند. لازم به ذکر است دکتر «نور علی تابنده» در مزار گورکانی از او دفاع کرد و به مخالفت گورکانی با فردوسی اعتراف نمود و بر سنگ قبر او بوسه زد که فیلم آن موجود است. آیا اقطاب سنی مسلک و مخالف حضرت علی(ع)، قطب عالم امکان هستند و دراویش نعمت اللهی میتوانند ادعا کنند، شیعهی اثنی عشری میباشند.
4. سلسله سازی و تناقض در تعداد اقطاب فرقه
از جمله ادلهی بطلان فرقهی نعمت اللهی گنابادی، بلا تکلیفی فرقه در تعداد اقطاب فرقه است؛ در حالی که دکتر نورعلی تابنده، سی و نهمین قطب فرقه است، در کتاب «رسالهی سعادتیه» از جنید بغدادی تا مجذوب علی شاه، نام 42 قطب قید شده است و یا در آثار «شاه نعمت الله ولی»، 20 قطب قبل از نعمت الله معرفی شده که با احتساب 25 قطب پس از او، جمع اقطاب فرقهی نعمت اللهیه به 46 قطب میرسد. این تناقض به علت سلسله سازی فرقهی نعمت اللهیهی گنابادی ایجاد شده است.
5. عدم ارایهی دلایل عقلی و نقلی برای اثبات ولایت اقطاب
شکی نیست مسلمین، ولایت را از آن خداوند متعال میدانند و انسانها اگر از طرف خدا مأذون بوده و ولایت به آنان تفویض شده باشد، بر مردم ولایت دارند، ولی دراویش هیچ دلیل عقلی و یا نقلی مبنی بر تفویض ولایت ائمه به اقطاب خود ارایه نمیدهند. آنان تا کنون نتوانستهاند یک آیه از قرآن و یا یک روایت از ائمه و یا یک استدلال عقلی در ولایت اقطاب ارایه دهند. البته دراویش عقلگرا نیستند و پای استدلالیون را چوبین میدانند ولی دلیلی نقلی هم ارایه ندادهاند در حالی که عرفان اسلامی شریعت محور، عقل محور، کمال محور و در یک کلام توحید محور است. به علاوه معلوم نیست قطب کدام یک از شاخههای فرقهی نعمت الهی حق است و ولایت دارد، زیرا در حال حاضر نعمت الهیها چندین قطب زنده دارند.
6. التفاط و عدم خلوص
اکثر فرقههای دراویش، دچار تفکر التقاطی هستند ولی فرقهی منحرف نعمت اللهیه از زمانی که به واسطهی درگیری با «شاهرخ تیموری» و پس از آن، عدم سازش با صفویه روانهی هندوستان شد، بیش از سایر فرقههای درویشی دچار اختلاط با آیینهای شرقی و التقاط شده است. متون این فرقه ترکیبی از معارف یهود و نصارا، زرتشت و عرفانهای هندی و پارهای از تفکرهای غربی است که با اسلام ناب، معارف و عقاید قرآنی و اهل بیت فاصلهی زیادی دارد. از آلودگی عقاید آنان به عقاید «شیخیه» و «اسماعیلیه» که بگذریم، بلای التقاط در دورهی اقطاب گنابادی به واسطهی روابطی که «ملاسلطان» با «بابیها» و «ازلیها» در محلهی «سید نصرالدین» تهران پیدا کرده بود، در فرقهی نعمت اللهی گنابادی تشدید شد، به نحوی که یکی از مستشرقین به نام «نیکی تین» در جلد پانزدهم دایره المعارف اسلامی مینویسد: ملاسلطان عقاید بابیه و اهل حق و صوفیه را با هم تلفیق نموده به نام تصوف عرضه کرد که هیچ گونه مشابهتی با عرفان اسلامی نداشت. وی اضافه کرده است، اکثر اقطاب فرقهی نعمت اللهی گنابادی شیطان رجیم را تقدیس کردهاند که در نوشتههای ملاسلطان به تقدیس شیطان تصریح شده است.
7.عدم اخلاص در عمل و دنیاطلبی فرقهی نعمتاللهیه
از جمله دلایل ما بر بطلان فرقهی ضالهی نعمت اللهیه، عدم اخلاص در عمل و عدم وحدت میان شاخههای این فرقه است. اگر انسان به عرفان الهی دست یافته و از منیت و دنیا طلبی فاصله گرفته است پس وجود کشمکش برای رسیدن به ریاست فرقه و انشعابهای متعدد و ایجاد فرقههای گوناگون در میان دراویش نعمت اللهی، حاکی از عدم اخلاص و ادعای دروغین آنان نیست. در حال حاضر هر یک از شاخههای منشعب شده از فرقهی نعمت اللهیه نظیر کوثریه، شمسیه، گنابادیه، مونس علیشاهیه و غیره یک قطب خاص دارند و معلوم نیست کدام یک محور و مرکز عالم هستی و واسطهی فیض هستند. به عنوان مثال پس از «ملاسلطان»، «صالح علیشاه» به صورت موروثی قطب شد در حالی که «کیوان قزوینی» برای احراز مقام قطب دیگ جوش داده بود و تا کنون نیز منصب قطب، در این فرقه موروثی است. البته عباسعلی کیوان قزوینی (منصور علیشاه) در دوران صالح علیشاه از این فرقه جدا شده و چند ردّیه برضد آنان نوشت.
از دیگر دلایل انحراف فرقهی نعمت اللهیه، تجملگرایی و اشرافیگری است. شاه نعمت الله ولی در ماهان کرمان به عنوان یک فئودال بزرگ، زندگی شاهانه داشت؛ همچنین سایر اقطاب و مشایخ این فرقه رفاه طلب بودند به خصوص از زمانی که به هندوستان رفتند مانند آقاخانیها، شاهانه زندگی میکردند و همواره در اسم طریقتی خود پسوند شاه را یدک میکشیدند. گنابادیها با شاهان قاجار و پهلوی نیز ارتباط دوستانهای داشتند و هم اکنون هم دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلی شاه) در پاسداران در خانهای مجلل و بسیار گران قیمت زندگی میکند و در عین حال میگوید ما فقرا، دنیا را سه طلاقه کردهایم.
8. سرقت آثار علمی دیگران و انتشار آنها به نام اقطاب فرقه
فرقهی نعمت اللهی گنابادی در این زمینه سابقهی بسیار خرابی دارد، اکثر کتب و تألیفاتی که به نام اقطاب گنابادی منتشر شده است، اثر مشایخ فرقه و یا نویسندگان گمنام است که با پول و رشوه، به نام قطب منتشر شده است. به عنوان نمونه هنگامی که دانشمند این فرقه عباسعلی کیوان قزوینی که زمانی از مشایخ ملاسلطان بود، توبه میکند؛ تمام آثار او به نام فرقه و بعضاً به نام سایر اقطاب گنابادی منتشر میشود. تفسیر «بیان السعاده» نیز نمونهی بارز سرقت آثار دیگران توسط اقطاب گنابادی است.
به نوشتهی «آقا بزرگ تهرانی» و اکثر کتاب شناسان، تفسیر عرفانی بیان السعاده نوشتهی «مخدوم علی شاه مهائمی کوکنی» است که ملا سلطان آن را به نام خود مصادره و منتشر کرده است. متأسفانه فرقهی نعمت اللهی گنابادی پس از این که حضرت امام خمینی(ره) در تفسیر سورهی «حمد» از تفسیر بیان السعاده نام برد، حداکثر سوء استفاده را نمودند و این طور تبلیغ کردند که امام قطب آنان یعنی ملاسلطان را تأیید کرده است. در حالی که امام در تفسیر سورهی حمد فقط از این تفسیر به عنوان یک تفسیر عرفانی نام برده است، وگرنه امام به عنوان یک مرجع اصولی و مبارز، به هیچ وجه صوفیگری و درویش بازی را قبول ندارد.
9. بیگانگی با عقاید و احکام اسلامی و فساد اخلاقی
به طور کلی دراویش نعمت اللهی به خصوص شاخهی گنابادی آن، اعتقادی به اصول اسلام و رعایت احکام اسلامی ندارند. آنان به اسم طریقت، شرع مقدس اسلام را کنار گذاشتهاند. اهم انحرافهای آنان را میتوان به صورت زیر دستهبندی کرد:
1. آنها در نماز موظفاند به جای یاد خدا، صورت قطب را تجسم نمایند.
2. دراویش علیرغم تأکید اسلام، از مساجد گریزانند و خانقاههای خود را در مقابل مساجد علم میکنند.
3. دراویش به امامت اعتقاد ندارند و اقطاب خود را جایگزین امام کردهاند.
4. دراویش خمس و زکات را کنار گذاشته و با تأسی به یهود، عشریه دریافت مینمایند.
5. دراویش اعتقادی به حجاب نداشته و قطب و مشایخ معمولاً با زنان نیز مصافحه مینمایند.
فساد اخلاقی حتی در میان اقطاب و مشایخ آنان مشهود است، به عنوان نمونه میتوان به فساد اخلاقی «ملاعلی گنابادی» (نور علیشاه) و دکتر «نوربخش» در شاخهی «مونس علیشاهی» و بیحجابی همسران و دختران بعضی از آنها در خارج از کشور اشاره کرد. رابطهی باز و غیرشرعی دراویش به طور مکرر به رسوایی آنان منجر شده که آخرین مورد آن واقعهی سوم آذر ماه 1388 میباشد. در این واقعه، یکی از دراویش نعمت اللهی پس از کشف رابطهی نامشروع یکی از مشایخ با همسرش، پس از بستن مواد منفجره به خود، به قصد انجام عملیات انتحاری وارد خانقاه فرقه در جنوب تهران میشود که مأموران ناجا او را کنترل و وادار به تسلیم مینمایند. این حادثه در رسانههای کشور، انعکاس گستردهای داشت.
10. اعتقاد به طلسمها و تکیه برخواب و رؤیا
در بیوگرافی اقطاب فرقه به خصوص از «مست علیشاه» به بعد، شاهد توجه خاص اقطاب و شیوخ فرقه به علوم غریبه، طلسمها و تکیه بر خواب و رؤیا به جای علوم عقلی و استدلالی هستیم. در این زمینه، داستانهای عجیب و غریب از گشودن طلسمها و سایر خرافات توسط اقطاب زمان قاجار به چشم میخورد که باور آن برای هر آدم عاقلی مشکل است. همچنین در بیوگرافی اقطاب اخیر فرقه از جمله «رضا علیشاه» که در سال 1371 مرده است، میخوانیم که در جوانی مدتی به فراگیری علوم غریبه پرداخته است. همچنین درویش «مردانی» شیخ کرج که خود را مفسر قرآن و برتر از سایرین میداند، در یکی از سخنرانیهای خود میگوید برای یافتن قطب و دلیل راه باید تن را به زحمت انداخت و به اذکار مداومت نمود و گریه و زاری نمود تا خدا در خواب یا در بیداری ما را راهنمایی کند.
در رسالهی «سعادتیه» که از انتشارات فرقهی گمراه گنابادی است، در صفحهی 81 در پاورقی میخوانیم، اولین قطب گنابادی یعنی «سلطان محمد» برای یافتن مراد و قطب خویش از راه خواب هدایت شده است به این نحو که سلطان محمد، شبی حضرت علی(ع) را در خواب میبیند که به او قدحی آب داده و او تا آخر آب قدح را مینوشد، پس از آن خود را به «محمد کاظم تنباکوفروش» بیسواد اصفهانی(سعادت علیشاه) رسانده و چون چهرهی او با خواب سلطان محمد مطابق بوده است، پی به حقانیت او برده و مرید او شده است. همچنین شیخ گمراه کرج مردانی نیز در شرح حال خود نوشته است، در خواب چهرهی رضا علیشاه را دیده و به سمت گناباد رفته و به مراد و قطب خود رسیده است.
____________________________________________________
پی نوشت ها:
1. ذهبیه تصوف علمی-آثار ادبی ، اسدالله خاوری، ص 11
2. برای اطلاع از نمونه هایی ازین رد و انكارها رك:تصوف در یكصد پرسش و پاسخ، گولپینارلی، ص30/ اثنی عشریه، شیخ حر عاملی، ص 22
3. گزارشی از منابع دخیل در تصوف را می توانید در كتاب جستجو در تصوف ایران، دكتر زرینكوب.
4. فلسفه ی عرفان، یحیی یثربی ص171 .
5. نفحات الانس، جامی، ص27
6. بحارالانوار، ج ۷۷ ، ص ۹۳
7. نابغه علم و عرفان، چاپ تابان، ص 203 و204
8. نهج البلاغه خطبه 127
9. در خانقاه بيدخت چه ميگذرد ص81
10. همان، ص33
11. همان، ص16
12. مستدرك الوسایل ج 12 ص 223
13. حدیقه الشیعه مقدس اردبیلی، ص 602
...........................................................................
نویسنده نقد و بررسی: سید حبیب الله تدینی؛ کارشناس ارشد فرق و ادیان الهی
منابع:
1. http://akhlagh.porsemani.ir
2. http://mohagheghtehrani.mihanblog.com
3. http://erfantahlil.com
4. www.borhon.ir
|