مقدمه
تا قبل از این که روش تجزیه و تحلیل در تاریخ معمول شود، معمولاً قضاوت ها درباره اساس و ریشه تصوف (در اسلام) بسیار ساده و سطحی بود و اغلب، آن را مانند سایر مذاهب دیگر اسلامی یک طرز فکر خاص و مذهب مخصوص اسلامی می پنداشتند و بدون آن که مطالعه دقیق در چگونگی پیدایش این پدیده تاریخی و عوامل دخیل در تحولات آن به عمل آورده و به ریشه های تاریخی آن توجهی داشته باشند تنها به بررسی عقائد و مبانی آن اکتفا کرده اند. و از طرف دیگر طرفداران و سران صوفیه نیز بدون کوچکترین توجه و اعتنا به حقایق تاریخی، مسلک تصوف را به عنوان هسته مرکزی و باطن اسلام معرفی می نمودند و مدعی بودند، حقیقت روح اسلام همان مذهب تصوف است و بقیه همه قشر و ظاهر است. ولی پس از آن که شیوه تحقیقی تجزیه و تحلیل در تاریخ عمومی و تاریخ علوم و ادیان معمول گردید، بالاخره این طرز مطالعه به مسلک تصوف نیز کشیده شده و کم کم تاریخ تصوف نیز مانند سایر نمود های اجتماعی و مذهبی تاریخ مورد بررسی و تحقیق قرار گرفت و روشن گردید که سلسله عواملی در تکون و نمود سیر تحولی آن سهیم می باشد. در این نوشتار سعی شده است تا به نحوهی پیدایش تصوف در اسلام و ریشه های اولیه و اصل پیدایش آن مورد بررسی قرار گیرد.
تصوف به عنوان يکي از انحرافات جدي در امت اسلام، دوران پر فراز و نشيبي را طي نموده است ، اهل بيت(ع) به عنوان رهبران الهي از همان ابتداي تشکيل اين جريان به مخالفت با اين جريان پرداختند. اين انحراف از بين اهل سنت آغاز گرديد و تقريبا تا دوران صفويه در بين شيعيان جايگاهي نداشت اکثر قريب به اتفاق بزرگان صوفيه از اهل سنت بودند. اين جريان انحرافي با زهد ورزي هاي حسن بصري و سفيان ثوري در عصر امامت آغاز گرديد تا اينکه در دوران امام صادق(ع) رسما به عنوان مسلک و مذهب توسط ابوهاشم کوفي اعلام موجوديت کرد .متن حاضر نگاهيست به اين جريان و فرقه هاي بوجود آمده از آن تا به امروز . بديهي است که بررسي اين جريان با قدمتي حدود ۱۲۰۰ سال نيازمند نوشته هاي بيشتر است .
مفهوم شناسی
براي کلمه صوفي 1001 معنا در نظر گرفته اند. از جمله بعضى صوفى را مشتق از صوف مى دانند به خاطر پشمينه پوش بودن آنها در آغاز پيدايش و بعضى آها را به طايفه «بنى صوفه» نسبت داده اند كه جماعتى از عرب بودند كه در زندگى روشى زاهدانه داشتند و به همين جهت صوفيه را به آنها نسبت داده اند.(1)
بعضى نيز مى خواهند اين كلمه را مشتق از «صفا» بدانند در حالى كه واضح است كلمه صوفى از صفا مشتق نمى شود (زيرا از نظر ادبى صوفى اجوف است و صفا ناقص واوى) و اگر از صفا گرفته مى شد بايد «صفائى» گفته شود نه صوفى. و نيز بعضى ميل دارند آن را منسوب به اصحاب «صُفَّه» بدانند كه آنها جمعى زاهد و فقير و غريب، از مهاجران اصحاب پيامبر(ص) بودند كه چون در مدينه خانه اى نداشتند روى سكوى بزرگى در كنار مسجد پيامبر (ص)زندگى مى كردند. ولى اين نيز يك اشتباه بزر است زيرا «صُفَّه» از ماده »سفّ» (و به اصطلاح مضاعف است) در حالى كه صوفى از ماده صوف است و ربطى با هم ندارند .بنابراين حق اين است كه از همان صوف به معنى پشم گرفته شده و به خاطر پشمينه پوش بودن آنها در اوايل پيدايش است. بعضى از «متصوفه» سعى دارند تاريخ خود را به آغاز اسلام برسانند و حتى به اصطلاح خرقه را از على(ع) بگيرند و سلمان و ابوذر و مقداد را از مشايخ خويش بشمرند! ولى همانگونه كه قبلا نيز اشاره شد در تاريخ اسلام هيچ شاهدى بر وجود اين ادعاها نيست; بلكه مدارك روشنى در دست داريم كه تصوّف از قرن دوم هجرى از خارج مرزهاى اسلام، از اقوامى مانند هندوها و يونانيان و مسيحيان به مرزهاى اسلام نفوذ كرد و با معتقدات اسلامى آميخته شد و به شكل يك فرقه التقاطى درآمد.
تاريخ تصوّف شاهد نوسان هاى زيادى است. گروهى از رجال سياست در گذشته و حال ترجيح داده و مى دهند (2) كه مذهب در شكل تصوّف عرضه شود به دلايل خاصى كه به خواست خدا در بخش هاى آينده به آن اشاره مى شود، و لذا گاه در اثر حمايت رجال متنفذ سياسى و يا حتى سلاطين! تصوف در بعضى از مناطق دامنه وسيعى پيدا كرده، و مردم شاهد ساختن خانقاه هاى بزرگ و رونق بازار اقطاب و مشايخ صوفيه بوده اند.
1. تصوف در گذشته و امروز
تاريخ نشان مى دهد كه اين گرايش خاص، حتى قبل از اسلام در يونان و هند و كشورهاى مختلف اروپا و آسيا وجود داشته، طريقه كَلبيين در يونان قديم يكنوع روش صوفيانه بوده، و گرايش هاى مرتاضان هند و رهبانان مسيحى نيز آب و رنگ تصوف دارد. در قرن اول اسلام اثرى از گرايش هاى صوفيگرى در محيط اسلامى ديده نمى شود; ولى از قرن دوم كه اسلام گسترش زيادى پيدا كرد و به دنبال آن علوم و تمدنهاى بيگانه از طريق ترجمه به محيط هاى اسلامى راه يافت، مترجمين كه خود داراى گرايش هاى خاصى بودند در انتقال تصوف به محيط هاى اسلامى سهم فراوانى داشتند.
اصولا در قرن دوّم هجرى و آغاز قرن سوم كه «بنى عباس» سخت بر نشر علوم ديگران، و ترجمه آنها به زبان عربى تلاش مى كردند، بازار مذاهب و فرقه هاى گوناگون رونق گرفت و از جمله، مسلك تصوف تدريجاً در ميان مسلمين نفوذ پيدا كرد. مى گويند اوّلين كسى كه بذر اين مسلك را در سرزمين اسلام پاشيد ابو هاشم كوفى بود (3) و در بعضى از روايات آمده است:«هُو الّذى اِبتدَعَ مَذْهَبّا يُقال لَهُ التّصَوّف وَ جَعَلَهُ مقرّاً لِعَقيدَتِهِ؛ او همان كسى است كه مذهبى به نام تصوّف بدعت نهاد و آن را قرارگاه عقيده خود ساخت». (4)از شواهد اين موضوع اين است: احاديثى كه در ذّم صوفيه و انتقاد از روش آنان وارد شده نوعاً از امام صادق(ع) به بعد است كه مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار قسمت زيادى از آن را جمع آورى كرده است.(5) مورّخان مى گويند قبل از زمان مذكور اسم و رسمى از تصوف و صوفيگرى در ميان مسلمين نبود، و اگر احيانا لفظ صوفى در بعضى از كلمات پيشينيان ديده شود دليل بر وجود اين مسلك در قرن اول نمى شود چون عرب اين لفظ (صوفى) را بر شخص پشمينه پوش اطلاق مى كنند.
هم اكنون فرقه هاى متعددى از «صوفيه» در مصر و عراق و شام و ايران و ساير ممالك اسلامى وجود دارد كه با يكديگر در تعارض و جنگ و پيكاراند و بايد توجّه اشت كه تصوف در ميان اهل سنت گسترش زيادترى دارد. بلكه مى توان گفت تقريباً تمام مشايخ معروف تصوف مانند «بايزيد بسطامي ها»، «نيد بغدادي ها»،«شيخ عطارها» و... همه از ميان اهل سنت برخاسته اند، و حتى جالب اينكه مشايخ فرق صوفيه موجود در شيعه نيز غالباً به مشايخ اهل سنت منتهى مى شوند! ناگفته نماند كه عوامل اجتماعى نيز تأثير فراوانى در اين نوسانها داشته و كلّ اين مباحث را مى تون در كتب تاريخ تصوف مطالعه كرد.(6)
2. ورود تصوف در اسلام
در قرن دوم هجرى، يعنى آن زمانى كه همت خلفاء بنى عباس بر نشر علوم ديگران و ترجمه آنها به زبان عربى، قرار گرفت و از اين رو افكار عمومى به جنب و جوش افتاد، و طبعا بازار مذاهب گوناگون رونق گرفت، يكى از مسلك هايى كه در ميان مسلمين جايگاهى براى خود باز كرد، همين مسلك «تصوف» بود و تدريجا بر اثر امورى كه ذكر آن در صفحات آينده خواهد آمد پيروانى پيدا كرد و مخصوصا در ميان اهل تسنن(7) پيروان زيادترى براى آن پيدا شد و بالاخره بساط خود را در ميان «اماميه» هم گسترده، و جمعى را به خود مشغول ساخت.
به شهادت پاره اى از اخبار، اولين كسى كه بذر اين مسلك را در سرزمين اسلام پاشيد، ابوهاشم كوفى بود.(8) در كتاب «حديقة الشيعه» از امام حسن عسكرى(ع) نقل شده كه فرمود:«انه كان فاسد العقيدة جدا و هو الذى ابتدع مذهبا يقال له «التصوف» و جعله مقرا لعقيدته الخبيثة ؛ يعنى: او مردى بود فاسد العقيده و همان كسى است كه مذهبى به نام تصوف اختراع كرد و آن را قرارگاه عقيده ناپاك خود قرار داده است».
از جمله دلايلى كه پيدايش اين مسلك را در قرن دوم هجرى تأييد مى كند روايتى است كه در همان كتاب از امام صادق(ع) نقل شده: كه يكى از ياران آن حضرت به خدمتش عرضه داشت در ا ين ايام دسته اى پيدا شده اند به نام صوفيه، درباره آنها چه مى فرماييد؟! فرمود: «ايشان دشمنان ما هستند كسانى كه به آنها تمايل پيدا كنند از ايشان خواهند بود و با آنها محشور مى شوند و به همين زودى ها دسته اى از اظهار محبت كنندگان به ما، تمايل و شباهت به آنها پيدا مى كنند و خود را به القاب آنها ملقب مى نمايند و سخنان آنها را تأويل مى نمايند; كسانى كه مايل به آنها شوند از ما نيسند و ما از ايشان بيزاريم و آنهايى كه سخنان ايشان را رد و انكار نمايند مانند كسانى هستند كه در خدمت پيغمبر خدا(ص) با كفار نبرد كنند».(9) مؤيد ديگر براى اين سخن اين است كه آن احاديثى كه در مذمت صوفيه و انتقاد از روش آنان وارد شده، (10) نوعا از حضرت امام صادق(ع) به بعد است.
مدرك اين روايت تنها كتاب «حديقة الشيعه» نيست بلكه مرحوم علامه مجلسى در جلد 11 و 15 و 17 بحارالانوار نيز رواياتى در اين موضوع نقل كرده ولى چون احاديثى كه در آن كتاب است شدت بيشترى دارد شايد بهمين مناسبت است كه طرفداران تصوف براى اين كه موقعيت خود را حفظ كنند به دست و پا افتاده و دو راه فرار پيدا كرده اند، گاهى مى گويند: اين اخبار در مذّمت صوفيه اهل تسنّن وارد شده، و زمانى مى گويند: كتاب«حديقة الشيعه» از مجعولات است و بيخود به مرحوم مقدس اردبيلى نسبت داده اند،(11) چون شخصيت آن بزرگوار در ميان شيعه به اندازه اى است كه كسى جرأت انكار شخص او را ندارد. در بعضى از آن اخبار مخصوصاً تصريح شده كه اگر دوستداران ائمه(ع) به آنها تمايل پيدا كنند ايشان از آنها بيزار خواهند بود، حتى در يكى از آنها دارد كه پس از آنكه امام هادى(ع) مذمّت فراوانى از جمعيت صوفيه كرد، يكى از ياران آن حضرت عرضه داشت: «اگر چه آن صوفى معترف به حق شما باشد؟ حضرت مانند اشخاص خشمناك به او نگاه كرد و فرمودند: اين سخن را بگذار! كسى كه به حقوق ما معترف باشد راهى را كه سبب آزردن ما مي شود نمى پيمايد!» تا آنجا كه مى فرمايد: «والصوفية كلّهم من مخالفينا و طريقتهم مغايرة لطريقتنا؛ صوفيان همگى از مخالفين ما هستند و راه آنهااز راه ما جدا است».
از مطلب دور نشويم به طورى كه مورخّين تصريح كرده اند: قبل از زمان مذكور اسم و رسمى از تصوف و صوفى در ميان مسلمانان نبود(12) و اگر احياناً لفظ «صوفى» در كلمات بعضى از پيشينيان ديده شود دليل بر وجود اين مسلك در صدر اسلام نمى شود، چون عرب اين لفظ را بر شخص «پشمينه پوش» اطلاق مى كند; مثلا: از حسن بصرى نقل كرده اند كه می گوید: ايت صوفيا فى الطواف واعطيته شيئا فلم ياخذه؛ يعنى: مرد پشمينه پوشى را هنگام طواف ديدم و چيزى به او دادم نگرفت. البته كسى نگفته است لفظ صوف و صوفى در زمان حضرت صادق(ع) پيدا شده و قبلا در بين عرب نبوده تا اين كه به اينگونه سخنان استدلال كنند، منظور اين است كه يك جمعيت خاص و يك دسته مخصوص كه به اين اسم معروف باشند در آن ايام نبوده اند و اين سخنى كه از حسن بصرى نقل شده كوچكترين دلالتى بر اين موضوع ندارد. (13) بلى اگر كسى بخواهد گوش به سخنان خود صوفيه بدهد آنها قضاوت هاى ديگرى دارند; ولى هيچ قانونى اجازه نمى دهد كه سخنان مدعى را دليل بر صدق گفتار او بگيرند.
پیشینهی تاریخی تصوّف
بنابر تحقیق مرحوم علامه محقق جلال همائی، واژه و لفظ صوفی در روزگار پیامبر شناخته شده نبوده است(14) و به تحقیق دیگری از مرحوم دکتر اسداله خاوری، این کلمه مسلماً از مصطلحات دوران حیات آن دو شخصیت بارز اسلام یعنی رسول خدا (ص) و امیر المومنین(ع) نیست.(15) از جمله شواهد این امر آن است که استعمال صوفی از اواخر قرن دوم شیوع یافته است، چنان که ابن جوزی نیز معتقد است در زمان رسول خدا اصطلاح «مسلم» و «مومن» رواج داشت، بعد از مدّتی اسم «زاهد» و «عابد» پدیدار شد، بعداً از آن بود که اسم صوفی رواج یافت و لذا شیوع آن اندکی قبل از سال دویست هجری بوده است.(16)
ابوالقاسم قشیری که اهل سنت و صوفیان او را امام می خوانند بر این عقیده است که اواخر قرن دوم هجری، عده ای در میان مسلمانان دیده شدند که زندگی عجیب و خاصی داشتند و رفتار و ظواهر حالات آنها شباهتی با مسلمانان نداشت و قهراً اسم مخصوصی می بایست به آن ها داده شود و آن نام صوفی بود، به مناسبت آن که این مردم به لباس پشمینه دهاتی خشن ملبس بودند.»(17)
هم چنین ابوالقاسم قشیری در جای دیگر می نویسد: «پس از رحلت پیامبر (ص) مسلمانان، بزرگان اسلام را صحابی و یا تابعی می خواندند، صحابی آن هایی بودند که درک صحبت پیامبر کرده بودند و تابعین کسانی بودند که درک صحبت صحابه را پیدا کرده بودند و فضیلتی را برتر از این نمی دانستند و پس از آنان بزرگان خود را اتباع تابعین نامیده اند. بعد از آن ها خواص مردم را که عنایت شدیدی به امر دین داشتند زهاد و عباد نامیدند و پس از ظهور بدعت ها در میان مسلمین خواص امت که بر امر عبادت اهتمام شدید داشتند. و از یاد خدا غافل نمی شدند به عنوان متصوف نامیده شدند و پس از قرن دوم هجری، به این نام شهرت یافتند.(18) با مراجعه به عصر پر افتخار حضرت ختمی مرتبت (صلوات الله علیه) نیز روشن می شود که از تصوف و صوفی در آن عصر نشانی وجود ندارد. این نظریه را دو پیشگویی از رسول خدا تأیید می نماید: اول. رسول خدا (ص) از پدید آمدن گروه صوفیه در اعصار بعد چنین خبر می دهد: «روز قیامت برپا نشود، مگر آن که قومی از امت من به نام صوفیه بر خیزند، آن ها بهره ای از دین من ندارند، آن ها برای ذکر دور هم حلقه می زنند و صداهای خود را بلند می نمایند و گمان می کنند که بر طریقت و راه من هستند، نه بلکه آنان از کافران نیز گمراه ترند و آنان را صدایی مانند صدای الاغ است.»(19)
دوم. در جای دیگر ابوذر غفاری را مورد خطاب قرار داده و فرموده اند: «ای ابوذر، در آخر الزمان قومی پدید آیند و در تابستان و زمستان لباس پشمینه می پوشند و این عمل را برای خود فضیلت و نشان زهد و پارسایی می دانند، آنان را فرشتگان آسمان و زمین لعنت می کنند.»(20) از این دو حدیث که جنبه پیشگویی دارد، معلوم می شود که صوفیگری در عصر پیامبر اکرم(ص) نبوده و آن حضرت به پیدایش آنان از غیب خبر داده اند.
بنابراین و با توجه به آنچه نقل شد، بدون تردید تا قرن دوم هجری از تصوف و صوفی در اسلام نشانی نبوده است. بنابر این ادعای صوفیان بر این مطلب که از زمان حضرت محمد (ص) به بعد همه بزرگان دین و از آن میان امامان اهل بیت (علیهم السلام) از پیروان این مشرب بوده اند یا اینکه معتقدند این عنوان و لفظ از همان صدر اسلام مستعمل بوده، مطلبی بی اساس بوده و نمی تواند حقانیت تصوف و صوفی را اثبات کند.
نتیجه
با توجه به مطالب مطروحه در طی این نوشتار باید اذعان کرد که با بررسی های صورت گرفته و بر خلاف ادعای برخی طرفداران و سران صوفیه که تصوف را به عنوان هسته مرکزی و باطن اسلام معرفی می نمایند و مدعی اند که حقیقیت و روح اسلام همان تصوف است، تصوف و لفظ صوفی در زمان پیامبر(ص) استعمالی نداشته و کاربرد آن به قرن دوم هجری بر می گردد. هم چنین شواهد حاکی از آن است که تصوف در سیر تکامل خود، دچار تحولات و تغییرات بسیاری شده است که همه آن ها صد در صد اسلامی نیستند، بلکه در اندیشه و عمل، تحت تأثیر آداب و شعائر نحله ها و آیین هایی دیگری همچون مسیحیت و هندوئیسم قرار داشته اند.
پی نوشت ها:
1. سمعانى در كتاب انساب.
2. منظور قبل از انقلاب است.
3. جاحظ، البيان و التبيين، جلد 1، صفحه 232، چاپ مصر.
4. سفينة البحار، جلد 2، صفحه 57.
5. به جلد 11 و 15 و 17 بحارالانوار مراجعه شود. مرحوم محدّث قمى بسيارى از اين احاديث را در جلد دوّم «سفينة البحار» در مادّه «صوف» آورده است.
6. براى شرح بيشتر درباره پيدايش تصوّف در جامعه اسلامى و منابع مهم خارجى تصوّف، به تاريخچه تصوف در همين كتاب آمده است، مراجعه فرمائيد.
7. تصوف و ادبيات توصف ترجمه سيروس ايزدى، ص51.
8. نام «صوفى» در روزگار پيامبر(ص)شناخته نبوده است، و اين نام حتى بر حسب ادعاى صوفيه در پايان قرن دوم هجرى يا اندكى بعد از آن پيدا شده است. ترجمه رساله قشيريه، ص7.
9. از اين روايت چند مطلب استفاده مى شود:
الف. تا زمان امام صادق(ع) در ميان مسلمانان صوفى و درويش نبوده و از آن به بعد پيدا شده است، پس اگر كسى اصحاب پيغمبر(ص) و اميرمؤمنان على(ع) را صوفى نام بگذارد، دليل بر بى اطلاعى او است.
ب. اين خبر كرامتى است از امام صادق(ع) كه از ساده لوحان زمان ما خبر مى دهد در آنجا كه مى فرمايد: ادعاى محبت ما مى كنند و به دشمنان ما مايل هستند، مراد صوفيان به ظاهر شيعه مى باشند كه دم از محبت اهل بيت پيامبر(ص)مى زنند. ج. آن كه فرمود گفتار ايشان را كه (كفر و فسق) است تأويل مى كنند.
10. مرحوم شيخ حر عاملى صاحب كتاب «وسايل الشيعه» در باب ابطال تصوّف و نكوهش
11. حديقه جلد 2، ص562
12. دكتر غنى ، تاريخ تصوف، صفحه 45 ـ 43
13. رساله قشيريه ، ص7.
14. کاشانی، عزالدین محمود بن علی، همان.
15. خاوری، دکتر اسداله، ذهبیه؛ تصوف عملی، آثار ادبی، ج1، ص 43.
16. ابن جوزی، جمال الدین ابی الفرح عبد الرحمن، تلبیس ابلیس، صص 171 و 173.
17. قشیری، عبدالکریم بن هوازن، همان، ص 7.
18. همان، ص 389.
19. غنی، دکترقاسم، تاریخ تصوف در اسلام، ص 58.
20. همان.
|