يادآوري:
در مقاله پيشين، سرآغاز وهابيت را از نظر گذرانديم و به نخستين تحرکات محمدبن عبدالوهاب در حريملا که به فرار او از اين منطقه و پناه بردن به امير عيينه انجاميد، اشاره کرديم و گفتيم که امير عيينه عثمان بن حمد، پس از تطميع شدن توسط او تا مدتي حمايت از وي را برعهده گرفت و اجازه داد که قبور بزرگان اسلام را تحت عنوان مبارزه با شرک از بين ببرد و قرائت خشک و خشن خود از دين را عرضه بدارد، اما پس از مدتي دست از حمايت او کشيد. در نتيجه، محمدبن عبدالوهاب ناگزير عيينه را ترک کرد و به درعيه آمد و امير آن جا محمد بن سعود را از طريق تطميع به حمايت از خود واداشت و در سايه اين حمايت، جريان انحرافي خود را وارد مرحله جديدي کرد.
5. آغاز جنايات عبدالوهاب
محمدبن عبدالوهاب که به راستي خود را همچون پيامبري مي پنداشت، پس از اطمينان کامل از حمايت هاي همه جانبه محمدبن سعود، با تقليد مغلوط از پيامبر اکرم(ص)، نامه هايي را براي اميران و سلاطين قبايل نوشت و آنان را به سوي «توحيد» و «ترک پرستش بت ها» و از همه مهم تر «اطاعت از خود» فراخواند!(1) اما طبيعتا آنان که همگي مسلمان و به احکام اسلام پايبند بودند، از اين دعوت بي معنا به شگفت آمدند و او را فردي نادان و ديوانه شمردند و اظهار داشتند که دليلي براي اطاعت از او نمي بينند. اين جا بود که محمد بن عبدالوهاب چاره اي جز «جهاد» با «مشرکان» براي «مسلمان کردن» يا «از بين بردن» آنان نديد و فرمان حمله به قبايل اطراف و کشتار مردم بي گناه را صادر کرد. محمدبن سعود نيز که همواره در انتظار اين فرمان براي تحقق وعده «غنايم» و «فتوحات» بود، جنگ هاي خونيني را به شهرها و روستاهاي نجد تحميل کرد و «آن ها را يکي پس از ديگري به تصرف خود درآورد»(2). تا آن که سرانجام پس از سال ها جنايت و خونريزي، سرتاسر نجد به تسلط آل سعود درآمد و پادشاهي «سعودي» با قهر و غلبه بنيان نهاده شد(3). ابن غنام در کتاب خود فصلي را به ذکر «غزوات» امام اختصاص داده و در آن به جزئيات پيکار با «مشرکين» و «مرتدين» و تعداد «شهداي » وهابي و «فتوحات» و «غنائمي» که خداوند به «سپاه اسلام» و «موحدين» ارزاني داشته، پرداخته است.(4) اين عبارت پردازي هاي نابجا که مبتني بر شبيه انگاري خود با مسلمانان صدر اسلام است، از آن جا برمي خيزد که محمدبن عبدالوهاب شايد تحت تاثير روياهاي دوران کودکي، خود را مانند پيامبر مي انگاشت و از اين رو، حتي پيرواني که در شهر او ساکن بودند را «انصار» و آنان که از ساير شهرها مي آمدند را «مهاجرين» لقب داده بود!(5) همين توهم خطرناک بود که نويسندگان وهابي را واداشت تا «سيره محمدبن عبدالوهاب» را همچون سيره رسول خدا(ص) مورد توجه قرار دهند و در نگارش آن از سبک نگارش کتب سيره نبوي پيروي کنند و مثلا به توصيف «وضع فرهنگي جزيرة العرب پيش از ظهور محمدبن عبدالوهاب» با عنوان دوران جاهلي و نقش او در «زدودن شرک» و «حاکميت اسلام»، بپردازند! به هر حال، محمدبن عبدالوهاب پس از تسلط سياسي بر نجد، اين منطقه را به کانون خشونت و افراط گرايي در جهان تبديل کرد و از نظر تبليغي، لطمه اي را به اسلام وارد آورد که به سادگي قابل اندازه گيري نيست. تسلط او بر منطقه به معناي تسلط «مادي گرايي»، «شيعه ستيزي»، «تکفير» و «ديدگاه هاي شاذفقهي» بود که مواريث ابن تيميه و مولفه هاي اصلي وهابيت است.
6. محمدبن عبدالوهاب و مادي گرايي
محمدبن عبدالوهاب با وجود اهميتي که به زعم خود براي مسئله توحيد قائل بود، مانند ابن تيميه خدا را جسم مي انگاشت و بر آن بود که نشستن خدا بر عرش و نزول او به آسمان دنيا و وجود دست و روي و جهت براي او حقيقي است!(6) او در کتابي که آن را کتاب التوحيد ناميده، با جمود بر ظواهر چند حديث ضعيف و مجعول که حاکي از جسماني بودن صفات خداوند است، بر اعتقاد خود پاي فشرده است بي آن که به ضعف روايي آن ها يا مخالفتشان با حکم عقل توجهي داشته باشد(7)، علت اين بي توجهي آن بود که اولا او بسياري از احاديث را بي هيچ گونه نقد و بررسي و بدون توجه به ميزان اعتبار آن ها، مي پذيرفت و در برداشت از آن ها، پا از گليم ظواهر درازتر نمي نمود. چنان که به عنوان نمونه، در برخي رسائل خود، افسانه غرانيق را به عنوان نکته اي از سيره پيامبر(ص) که قابل استفاده و استناد است، مطرح و به نکات اعتقادي که از آن استفاده مي شود، اشاره کرده است! آن هم بدون آن که به ضعف سند آن اشاره کند! (8) ثانيا او نيز مانند بربهاري و ابن تيميه، براي عقل جايگاهي نمي شناخت و به ويژه علم کلام را بدعتي بزرگ مي شمرد و اهل آن را به سختي تکفير مي کرد؛ همچنان که اهل عرفان و در رأس آنان ابن عربي را کافر مي انگاشت.(9) با اين وصف، بيهوده نيست که سلمان عوده از توحيد محمد بن عبدالوهاب با نام «توحيد صحرايي و بدوي» ياد مي کند؛ تعبير جالبي که سيدقطب نيز پيش از اعدام، آن را به کار برده بود.(10)
مآخذ در روزنامه خراسان موجود است.
..............................................
نویسنده: علي بابايي آريا.
تهیه و تنظیم: حجة الاسلام حاج سيدمحمدباقري پور
منبع: http://hodablog.net