يادآوري:
در مقاله پيشين، درباره شيعه ستيزي و رويکرد تکفيري محمد بن عبدالوهاب که از مواريث ابن تيميه به شمار مي رود، سخن گفتيم و هم اکنون در ادامه گفتار خود درباره ديدگاه هاي فقهي شاذ او سخن مي گوييم.
9. محمد بن عبدالوهاب و ديدگاه هاي فقهي شاذ:
با توجه به آن چه پيشتر درباره دوران تحصيل محمد بن عبدالوهاب گفتيم، شکي نيست که وي به هيچ روي يک فقيه نبوده و صلاحيت اظهارنظر در مسائل فقهي را نداشته است. هم چنان که فقهاي برجسته اي چون سليمان بن عبدالوهاب، او را به هيچ روي جامع شرايط اجتهاد نمي دانستند و حتي سوگند مي خوردند که هيچ يک از ويژگي هاي اهل اجتهاد در او وجود ندارد(1) و تاکيد مي کردند که امت بر عدم صلاحيت امثال او براي استنباط ، اجماع دارند.(2) از اين گذشته وي عملا نيز توان پاسخ گويي به بسياري از مسائل فقهي را نداشته و آشکارا اظهار جهل و بي اطلاعي مي کرده است. به عنوان نمونه، او در پاسخ به پرسشي درباره سه طلاقه کردن زن در يک مجلس، تنها به نقل اقوال موجود در مسئله پرداخته و از اظهار صريح ديدگاه خود، پرهيز کرده است. هرچند ديدگاه «محدث ملهم(از جانب خدا) که مسلمين به پيروي از سنت او امر شده اند» را مبني بر جواز چنين طلاقي، کافي شمرده است. منظور او از اين شخص، خليفه دوم عمر بن خطاب است(3). به همين ترتيب، وي درباره مسئله ديگري در باب طلاق تنها به نظر احمد بن حنبل اشاره کرده و از پاسخ طفره رفته است.(4) هم چنين، در پاسخ به نامه کسي که از او چند پرسش فقهي درباره حلال و حرام و احکام معاملات و مانند آن پرسيده، نوشته است: «حلال و حرام و معاملات و مسائل نکاح و مانند آن از مهم ترين امور ديني و برترين اعمال است ! اما تفصيل آن چه درباره نظر راجح در اين مسائل پرسيده ايد، نيازمند تطويل است و در اين اوراق نمي گنجد و شايد درباره آن مباحثه کنيم اگر يکديگر را ديديم ان شاءالله»! (5) و در پاسخ به پرسشي درباره مساقات مي گويد: «نمي دانم، اما آن را دوست نمي دارم»! و معناي يک اصطلاح ساده فقهي را براي خود مشکل مي داند.(6) اصولا موارد زيادي وجود دارد که محمد بن عبدالوهاب از پاسخ به سوال فرومانده است.(7) به همين دليل، ابن حميد نجدي در کتابي که براي معرفي فقهاي حنبلي نگاشته، نام او را ذکر نکرده است!(8) با اين همه، متاسفانه وي در عرصه فقه نيز ورود پيدا کرده و به اظهار ديدگاه هاي شاذ و بي پايه پرداخته است. مهم ترين ديدگاه فقهي او که تحت تاثير مبناي فکري اش درباره توحيد ابراز شده، ديدگاه وي پيرامون قبور است. البته او اين ديدگاه را چندان فقهي نمي دانست و بر آن بود که مسئله قبور، از مسائل اصلي و اعتقادي است !(9) توجه و تاکيد او نسبت به اين مسئله تا اندازه اي است که برخي چون سيد قطب توحيد او را «توحيد القبور» لقب داده اند!(10) سيد قطب اصطلاح جالب «توحيد القبور» را در برابر اصطلاح جالب تر «توحيدالقصور» مطرح کرده است. وي توحيد انبيا را توحيد القصور دانسته است نه توحيد القبور؛ به اين معنا که پيامبران بيشترين عنايت خود را صرف مبارزه با طاغوت ها و صاحبان قصرها کرده اند نه صرف مبارزه با عوام و صاحبان قبرها! او به عنوان نمونه، به موسي (ع) اشاره کرده است که به جاي تمرکز بر تخريب قبور و منع از زيارت و توسل و استغاثه به آن ها ، بر مبارزه با فرعون تمرکز کرد. محمد غزالي نيز بر آن است که توحيد محمد بن عبدالوهاب بيشتربه قبرستان پرداخته است (11) از ديدگاه محمد بن عبدالوهاب اگر کسي شب و روز خدا را عبادت کند اما پيامبر يا ولي را نزد قبرش بخواند، در واقع دو خدا گرفته و به يکتايي پروردگار شهادت نداده است؛ زيرا که در واقع خدا چيزي جز «مدعو» نيست! (12) از نگاه او چنين کسي بر کيش عمرو بن لحي( بنيان گذار بت پرستي در عرب) است، نه بر دين محمد(ص) (13) او بر همين مبنا، اقدام به تخريب قبور صحابه و اولياء کرد و در پاسخ به کسي که بر او خرده مي گرفت، منع از اين اقدام را شبيه به منع از انکار ازدواج با محارم شمرد! (14) در حالي که روشن است ميان اين دو منع، فرق فاحشي وجود دارد و قياس اين دو با هم قياس ضروري با غيرضروري است، برخي ادعا کرده اند که وي گفته است چنان چه به حجره نبوي نيز دست يازد آن را ويران مي سازد!(15) و اين چيز بعيدي نيست؛ زيرا که از نگاه وي استغاثه و طلب شفاعت از پيامبر(ص) با استغاثه و طلب شفاعت از بت ها يکسان است.(16)
مآخذ در روزنامه خراسان موجود است.
......................................................