يادآوري:
در مقاله پيشين گفتيم که در فرهنگ وهابي هيچ واژه اي به اندازه «توحيد» و «شرک» به کار نرفته است و ارائه تفسيري خودبافته از اين دو را بايد مبناي وهابيت دانست. در اين مقاله گفتار خود درباره مباني وهابيت را کامل مي کنيم.
شرک:
لازمه تفسير به راي و تلقي گستاخانه از «توحيد»، برداشت بي پايه، عجيب و خطرناک از «شرک» خواهد بود. وهابيان شرک را به 3 گونه تقسيم مي کنند: يک گونه «شرک در ربوبيت» است که خود دو بخش مي پذيرد: «شرک تعطيل» که کساني چون فرعون، فلاسفه(!)، عرفا(!)، غلات جهميه و قرامطه در ذيل آن قرار مي گيرند و اين نوع بدترين انواع شرک است و «شرک بدون تعطيل» که کساني چون نصاري و مجوس و همچنين، «غلات قبرپرست» (!) که براي روح اوليا توان تصرف قائلند را شامل مي شود! گونه ديگر شرک در توحيد اسماء و صفات است که شامل تشبيه خالق به مخلوق مي شود و از گونه پيشين بهتر است! و گونه سوم، شرک در توحيد عبادي است که به دو نوع تقسيم مي شود: يک نوع آن که کسي يا چيزي غير خدا را بخوانند و از او طلب شفاعت کنند و نسبت به او مانند خدا خوف و رجا داشته باشند و اين نوع شرک اکبر است. نوع ديگر شرک اصغر است که به ريا و خودنمايي و مانند آن اطلاق مي شود(1). ناگفته پيداست که چنين تقسيم هاي سليقه اي و بخش بندي هاي غيرعالمانه از مفاهيم بنيادين اسلامي، خبطي خطرناک و خطايي بس فاحش است. ترديدي نيست که «شرک» نيز مانند توحيد مفهومي کاملا بسيط و تعريفي روشن و بي ابهام دارد و آن همانا شريک دانستن مخلوقي با خداوند يکتا در آفرينش، تشريع و تدبير جهانيان است؛ چيزي که دامن عموم مسلمانان از آن پاک و پيراسته است. به راستي کدام مسلمان است که کسي يا چيزي را در آفرينش و تدبير جهانيان و يا تشريع احکام دين، شريک پروردگار بي همتا و داراي توانايي و اختيارات او بپندارد؟! يا کدامين مسلمان در هر گوشه اين جهان، پيامبر اکرم(ص) و اهل بيت آن حضرت (ع) را جز بندگان برگزيده و اولياي شايسته خداوند بلند مرتبه مي انگارد؟!
تکفير:
:پيامد طبيعي تفسير انحرافي از توحيد و شرک، تکفير خواهد بود. تکفير، رويکرد شومي است که سرچشمه بسياري از آشوب ها و فتنه هاي تاريک جهان اسلام در گذشته و حال به شمار مي رود. چنان که پيشتر اشاره شد، کافر انگاشتن ديگران از مهم ترين ويژگي هاي سلفيان و به ويژه ابن تيميه بوده است. وهابيان به پيروي از اين گروه که آنان را «سلف صالح» و الگوي خود مي دانند و بر پايه برداشت نادرستي که از مفهوم «توحيد» و «شرک» دارند، همه مسلمانان غيروهابي در سرتاسر جهان را مشرک و سزاوار مرگ مي پندارند! اين در حالي است که قرآن کريم مومنان را از کافر انگاشتن هر که اظهار اسلام کند بر حذر داشته و فرموده است: « يا ايهاالذين آمنوا اذا ضربتم في سبيل ا... فتبينوا و لا تقولوا لمن القي اليکم السلام لست مومنا تبتغون عرض الحياة الدنيا فعند ا... مغانم کثيره کذلک کنتم من قبل فمن ا... عليکم فتبينوا ان ا... کان بما تعملون خبيرا» (2)؛ يعني: « اي کساني که ايمان آورده ايد! هنگامي که در راه خدا بيرون مي رويد بررسي کنيد و به کسي که براي شما تظاهر به اسلام مي کند نگوييد که تو مومن نيستي تا گشايش زندگي دنيا را تحصيل کنيد، چه آن که نزد خدا بهره هاي فراوان است؛ شما پيشتر چنين بوديد پس خدا بر شما منت نهاد، اکنون بررسي کنيد؛ همانا خداوند به آن چه انجام مي دهيد، آگاه است». در شان نزول اين آيه روايت شده است که پيامبر اکرم(ص) دسته اي از ياران خود را به فرماندهي اسامة بن زيد براي جنگ با بني ضمره فرستاد. آنان با مردي از قبيله مذکور به نام مرداس رو به رو شدند که مقداري دارايي و شتري سرخ مو داشت. هنگامي که مرداس با سپاه اسامه رو به رو شد بر آنان سلام کرد و کلمه شهادتين را بر زبان راند، اما اسامه به سخن او توجهي نکرد و وي را به قتل رساند تا دارايي و شتر او را بگيرد! همراهان اسامه پس از بازگشت ماجرا را به پيامبر (ص) گزارش دادند و گفتند: اي رسول خدا! نديدي که اسامه چگونه مردي را که مي گفت «لا اله الا الله محمد رسول الله» به قتل رساند. پيامبر (ص) وقتي اين گزارش را شنيد، خطاب به اسامه فرمود: با لا اله الا الله چه کردي؟! اسامه گفت: اي رسول خدا! آن مرد تنها براي اين شهادتين گفت که جان خويش را حفظ کند. پيامبر(ص) فرمود: آيا تو دلش را شکافتي و از درونش آگاهي يافتي؟! در اين هنگام آيه مذکور نازل شد و اسامه سوگند ياد کرد که ديگر هرگز با کسي که شهادتين را بر زبان مي راند، نجنگد.(3) اين روايت و روايات فراوان ديگر همه حاکي از آنند که نمي توان کسي را که شهادتين بر زبان مي راند کافر يا مشرک دانست و به اين بهانه جان و مال او را حلال شمرد. از اين رو، هيچ يک از پيشوايان مذاهب و شخصيت هاي بزرگ اسلامي تکفير مسلمانان را بر خود روا نمي شمرد و عناويني چون کافر و مشرک را بر اهل قبله اطلاق نمي کرد. به عنوان نمونه، بسياري از فقيهان شافعي حتي اقتدا به اهل بدعت ها در نماز را روا مي شمارند و تکفير آنان را بر نمي تابند. نووي (د. 676 ق) يکي از فقيهان مشهور شافعي مي گويد: «همواره همه سلف و خلف (= قدما و متاخران) بر روا بودن نماز پشت سر معتزله و ديگران از اصحاب همه مذاهب اسلامي و روا بودن ازدواج و توارث با آنان و جريان همه احکام مسلمين بر آنان اتفاق نظر داشته اند»(4).ابوبکر بيهقي (د. 458 ق) نيز از زاهربن احمد سرخسي نقل کرده است که گفت: « وقتي مرگ ابوالحسن اشعري (بنيان گذار مکتب کلامي اهل سنت) در خانه من در بغداد نزديک شد، مرا به بالين خويش خواند و گفت: شاهد باش که من احدي از اهل اين قبله را تکفير نمي کنم، چه آن که همگان معبود واحدي را قصد مي کنند و اختلافشان تنها در عبارات است».(5) جالب است که ذهبي پس از بازگويي اين حکايت مي گويد: « من نيز چنين ديدگاهي دارم و شيخ ما ابن تيميه نيز چنين ديدگاهي داشت و در اواخر عمرش مي گفت: من احدي از امت را تکفير نمي کنم و بر آن بود که هر کس با وضو به نمازهاي واجب ملتزم باشد مسلمان است».(6) از اين جا روشن مي شود که ابن تيميه نيز در اواخر عمر خود از رويکردهاي تکفيري بازگشته و تا حدي به اعتدال گراييده است. وانگهي برخي چون سليمان بن عبد الوهاب اساسا معتقدند که ابن تيميه با همه تنگ نظري و خشونتي که داشته، هرگز به خاطر توسل و امثال آن کسي را تکفير نکرده و حداکثر اين کارها را گناه دانسته است.(7) با اين وصف، مي توان ديدگاه وهابيان را بر خلاف اجماع اهل علم و ديدگاه همه عالمان اهل سنت و حتي پيشوايشان ابن تيميه، ارزيابي کرد.(8)
........................................
پي نوشت ها :
1 - آل الشيخ، سليمان بن عبدا...؛ تيسير العزيز الحميد في شرح کتاب التوحيد، صص 27-29، مکتبة الرياض الحديثة.
2 - سوره نساء، آيه 94
3- طبري، محمد بن جرير (د. 310 ق)؛ جامع البيان، ج 5، ص 304، دارالفکر، 1415 ق.
4 - نووي، يحيي بن شرف (د. 676 ق)؛ روضة الطالبين، ج 1، ص 460، دار الکتب العلمية.
5 - بيهقي، احمد بن حسين (د. 458 ق)؛ السنن الکبري، ج 10، ص 207، دار الفکر.
6 - ذهبي، محمد بن عثمان (د. 748 ق)؛ سير اعلام النبلاء، ج 15، ص 88، موسسة الرسالة، 1413 ق.
7 - ابن عبدالوهاب، سليمان (د. 1210 ق)؛ فصل الخطاب، ص31 به بعد: «مخالفته حتي لابن تيمية» بي نا، بي تا
8 - در اين باره همچنين بنگريد به: بابايي آريا، علي؛ نقد گفتمان وهابيت، صص 22-26، نشر فقاهت، 1386 .
........................................
نویسنده: علي بابايي آريا.
تهیه و تنظیم: حجة الاسلام حاج سيدمحمدباقري پور
منبع: http://hodablog.net