با ظهور وهابيت در شبه جزيره عربستان، و پس از پيروزي انقلاب پرشکوه اسلامي ايران هجمه وهابيت با روشهاي مدرن و با استفاده از رسانههاي عمومي مانند اينترنت و ماهواره در سطحي وسيع گسترش يافته است. اين تهاجم در سالهاي اخير گسترش چشمگيري داشته است به گونهاي که همه گروهها، از مردم عادي تا اساتيد، دانشجويان، دانشآموزان و حتي روحانيون کاروانهاي حج را هم در بر گرفته است.با اينکه اين شبهات، غالبا از افترا و دروغ و يا جهل و ناداني سرچشمه گرفته است، ولي از مسئوليت اساتيد و دانشپژوهان در پاسخگويي به آن کاسته نميشود. زيرا مخالفان مکتب اهل بيت، هرگز تصور نميکردند که فرهنگ غني شيعه بتواند ملت ايران را اين چنين به صحنه بياورد که با دست خالي، ولي با قلبي آکنده از ايمان و عشق به اسلام، طومار حکومت تا دندان مسلح را ـ با آن همه حمايتهاي بيدريغ شرق و غرب ـ براي هميشه در هم بپيچد و به جاي آن ، حکومت اسلامي برپايه فقه شيعه تأسيس نمايد. به همين جهت، مخالفان مکتب اهل بيت، وقتي که با گسترش فرهنگ تشيع، موقعيت خود را در خطر ميبينند، با تأليف کتابهاي ضد شيعي مملو از تهمت و کذب، سعي در مخدوش کردن چهره نوراني مذهب شيعه را در سطح جهاني دارند.
يکي از انگيزههاي تهاجم وسيع وهابيت بر ضد مذهب اهل بيت (ع) ، ترس و وحشت آنان از گسترش فرهنگ برخاسته از قرآن در ميان جوانان و دانشمندان تحصيل کرده و استقبال آنان از اين مکتب نوراني مطابق با سنت راستين محمدي (ص) است، ذکر نمونههايي از اين دست بيانگر عمق وحشت آنهاست؛
دکتر عصام العماد، فارغالتحصيل دانشگاه «الامام محمد بن سعود» در رياض و شاگرد بن باز (مفتي اعظم سعودي) و امام جماعت يکي از مساجد بزرگ صنعاء و از مبلغين وهابيت در يمن که کتابي نيز در اثبات کفر و شرک شيعه تحت عنوان: «اصله بين الاثني عشريه و فرق الغلاه» نوشته است با آشنايي با يکي از جوانهاي شيعه، با فرهنگ نوراني تشيع آشنا شد و از فرقه وهابيت دست کشيد و به مذهب شيعه مشرف گرديد.
دکتر عصام در کتابي که به همين مناسبت تأليف نموده، مينويسد: با مطالعه کتابهايي که وهابيت در سالهاي اخير نوشتهاند، به يقين در مييابيم که آنان احساس کردهاند که تنها مذهب آينده، همان مذهب شيعه اماميه است: «و کلما نقرا کتابات اخواننا الوهابيين نزداد يقينا بان المستقبل للمذهب الاثني عشري لانهم يتابعون حرکه الانتشار السريعه لهذا المذهب في وسط الوهابيين و غير هم من المسلمين».
سپس از قول شيخ عبدالله الغنيمان استاد «الجامعه الاسلاميه» در مدينه منوره نقل ميکند: «ان الوهابيين علي يقين بأن المذهب (الاثني عشر) هو الذي سوف يجذب اليه کل اهل السنه و کل الوهابيين في المستقبل القريب» (وهابيون به يقين دريافتهاند، تنها مذهبي که در آينده، اهل سنت و وهابيت را به طرف خود جذب خواهد کرد، همان مذهب شيعه امامي است).
آقاي شيخ ربيع بن محمد، از نويسندگان بزرگ سعودي مينويسد: «و مما زاد عجبي من هدا الامر آن اخوانا لنا و منهم ابناء احد العلماء الکبار المشهورين في مصر، و منهم طلاب علم طالما جلسوا معنا في حلقات العلم، و منهم بعض الاخوان الذين کنا نحسن الظن بهم سلکوا هذا الذرب ، و هذا التجاه الجديد هو (التشيع) و بطبيعه الحال ادرکت منذ اللحظه الاولي ان هولاء الخواه ـ کغيرهم في العالم الاسلامي ـ بهرتهم اضواء الثوره الايرانيه».
شيخ محمد مغراوي از ديگر نويسندگان مشهور وهابي ميگويد: با گسترش مذهب تشيع در ميان جوانهاي مشرق زمين، بيم آن را دارم که اين فرهنگ در ميان جوانهاي مغرب زمين نيز گسترده شود: «بعد انتشرا المذهب الاثني عشري في مشرق العالم الاسلامي ، فخفت علي الشباب في بلاد المغرب …»
دکتر ناصر قفاري استاد دانشگاههاي مدينه مينويسد: «و قد تشيع بسبب الجهود التي يبذلها شيوخ الاثني عشريه من شباب المسلمين، و من طالع کتاب « عنوان المجد في تاريخ البصره و نجد» يهوله الامر حيث يجد قبائل باکملها قد تشيعت» . (اخيرا تعداد زيادي از اهل سنت به طرف مذهب شيعه گرويدهاند و اگر کسي کتاب «عنوان المجد في تاريخ البصره و نجد» را مطالعه کند به وحشت ميافتد که چگونه برخي از قبايل عربي به صورت کامل، مذهب شيعه را پذيرفتهاند).
جالبتر از اينها سخن شيخ مجدي محمدعلي محمد نويسنده بزرگ وهابي است که ميگويد: «جاءني شاب من اهل السنه حيران، و سبب حيرته انه قد امتدت اليه ايدي الشيعه … حتي ظن المسکين انهم ملائکه الرحمه و فرسان الحق». (يکي از جوانهاي اهل سنت حيرت زده نزد من آمد وقتي که علت حيرت او را جويا شدم، دريافتم که دست يکي از شيعيان به وي رسيده است، و اين جوان سني تصور کرده است که شيعيان ملائکه رحمت، و شير بيشه حق ميباشند).
ابن تيميه بنيانگذار فکري وهابيت
احمد بن تيميه در سال 665 ق پنچ سال پس از سقوط خلافت بغداد در حران از توابع شام به دنيا آمد و تحصيلات اوليه را در آن سرزمين به پايان برد. پس از حمله مغول به اطراف شام و همراه خانوادهاش به دمشق رفت و در آنجا اقامت گزيد. در سال 698 ه.ق به تدريج آثار انحراف در وي ظاهر شد، خصوصا به هنگام تفسير آيه شريفه (الرحمن علي العرش استوي) ، در شهر حماه براي خداوند تبارک و تعالي جايگاهي در فراز آسمانها که بر تخت سلطنت تکيه زده است، تعيين کرد. اين تفسير مخالف آيات قرآن چون: (اليس کمثله شيء) و (و لم يکن لهو کفوا احد) ميباشد که خداوند را از هر گونه تشبيه به صفات مخلوقات باز داشته است. انتشار افکار باطل «ابن تيميه» در دمشق و اطراف آن غوغايي به پا کرد، گروهي از فقهاء عليه او قيام کرده و از جلالالدين حنفي قاضي وقت محامه وي را خواستار شدند، ولي وي از حضور در دادگاه امتناع ورزيد.
«ابن تيميه» همواره با آراء خلاف خود افکار عمومي را متشنج و معتقدات عمومي را جريحهدار ميکرد، تا اينکه هشتم رجب سال 705 ه.ق قضات شهر همراه با وي در قصر نائب السلطنه حاضر شدند و کتاب «الواسطيه» وي قرائت شد، پس از دو جلسه مناظره با «کمال الدين زملکاني» و اثبات انحراف فکري و عقيدتي «ابن تيميه» او را به مصر تبعيد کردند. در آنجا نيز بخاطر نشر انديشههاي انحرافي توسط «ابن محلوف مالکي» قاضي وقت به زندان محکوم گشت، و سپس در 23 ربيع الاول سال 707 ه.ق ، از زندان آزاد شد، ولي بخاطر پافشاري بر نشر عقايد باطلش، قاضي «بدرالدين» وي را محاکمه کرد و احساس نمود که وي در قضيه توسل به پيامبر گرامي (صلي الله عليه و آله و سلم) ادب را نسبت به حضرت رعايت نميکند، بنابراين او را روانه زندان کرد.
عاقبت درسال 708 ه.ق، از زندان آزاد شد، ولي فعاليت مجدد وي باعث شد که آخر ماه صفر سال 709 ه.ق، به اسکندريه مصر تبعيد شود، و پس از هشت ماه به قاهره بازگردد. ابن کثير مينويسد: در 22 رجب سال 720 ه.ق، به خاطر فتاواي دور از مذاهب اسلامي به دار السعاده احضار شد، و قضات هر چهار مذهب (حنفي، مالکي، شافعي و حنبلي) او را مذمت و به زندان محکردند ، تا اينکه در دوم محرم سال 721 ه.ق، از زندان آزاد گرديد. ابن حجر عسقلاني و شوکاني از علماء بزرگ اهل سنت مينويسند: قاضي شافعي دمشق دستور داد که در دمشق اعلان کند که :«من اعتقد عقيده ابن تيميه حل دمه و ماله، هر کس معتقد به عقايد «ابن تيميه» باشد، خون و مالش حلال است».
ابن تيميه و تکفير مسلمين و قتل آنان
خطرناکترين چيزي که ابن تيميه بنيانگذار فکري وهابيت در آغاز دعوت خويش مطرح ساخت و افکار عمومي را متشنج و عقائد مردم را جريحهدار کرد، متهم ساختن مسلمان به کفر و شرک بود. او رسما اعلام کرد: «من يأتي الي قبر نبي او صالح، و يسأله حاجته و يستنجده … فهذا شرکت صريح، يجب ان يستتاب صاحبه، فأن تاب ، و الا قتل»
انتقادات بزرگان اهل سنت از «ابن تيميه»
برخي از شخصيتهاي بزرگ اهل سنت و معاصر «ابن تيميه» مطالب وي را به نقد کشيده و برخي کتابهايي مستقل در بطلان آراي او تأليف کردند، مانند: «تقيالدين سبکي» که دو کتاب به نامهاي «شفاء السقام في زياره خير الأنام» و «الدره المضيه في الرد علي ابن تيميه» نوشت.
1ـ انتقاد تند مذهبي از ابن تيميه:
«ذهبي» دانشمند بلند آوازه عصر «ابن تيميه» در نامهاي خطاب به وي مينويسد: اي بيچاره، آنان که از تو متابعت ميکنند در پرتگاه زندقه و کفر و نابودي قرار دارند، نه اين است که عمده پيروان تو عقب مانده، گوشهگير، سبک عقل، عوام، دروغگو، کودن، بيگانه، فرومايه، مکار، خشک، ظاهر الصلاح، و فاقد فهم هستند. اگر چنانچه سخن مرا قبول نداري آنان را امتحان کن، و با مقياس عدالت بسنج. تا کي سخنان ناشايست خود را بالاتر از احاديث صحيح بخاري، و صحيح مسلم ميشماري؟ اي کاش احاديث آن دو کتاب از اعتراض تو در امان مانده بود، تو بعضي اوقات آنها را تضعيف کرده و بيارزش ميکني و يا توجيه نموده و انکار ميکني!! آيا وقت آن نرسيده است که از جهل و ناداني دست برداري و توبه کني؟ بدان که مرگت نزديک شده است، بخدا قسم گمان نميکنم تو به ياد مرگ باشي، بلکه کساني را که به ياد مرگ هستند تحقير ميکني! … تو با من که دوستت هستم اين چنين برخورد ميکني پس با دشمنانت چه خواهي کرد.به خدا سوگند در ميان دشمنانت، افراد صالح و شايسته و عاقل و دانشور فراوان هستند، چنانچه در بين دوستان تو افراد آلوده، دروغگو ، نادان و بيعار زياد به چشم ميخورند.
2ـ اطلاق شيخ الاسلام به ابن تيميه کفر است:
«شوکاني» از علماء بزرگ اهل سنت ميگويد: «صرح محمد بن محمد البخاري الحنفي المتوفي سنه 841 بتيديعه ثم تکفيره، ثم صار يصرح في مجلسه: ان من اطلق القول علي ابن تيميه انه شيخ الاسلام فهو بهذا الاطلاق کافر».
عوامل انزواي «ابن تيميه» و علل گسترش مجدد افکار او:
افکار باطل «اين تيميه» در منطقه شامات که مهد علم و دانش بود، با انتقادات و اعتراضات علماء و دانشمندان مذاهب مختلف مواجه شد، که در نتيجه باعث انزواي «ابن تيميه» و افکار و عقايد وي نيز به بوته فراموشي سپرده شد. ولي در قرن 12 اين افکار در منطقه نجد که از تمدن و فرهنگ بيبهره بود، مجددا منتشر شد، و پس از آن سعودي با پشتيباني قدرتهاي استعماري، به ترويج آن پرداخت.
ريشههاي تاريخي وهابيت
پي ريزي مباني فکري وهابيت:
تبليغ وهابيت مبتني بر انحرافات شديد در امور اعتقادي، و اثبات شرک و کفر فرق اسلامي توسط ابن تيميه در سال 698 ه. ق در منطقه شام آغاز گرديد، که با مخالفت صريح دانشمندان بزرگ اهل سنت و شيعه روبرو شد. او در سال 728 در زندان قلعه دمشق جان سپرد ، که با مرگش افکار وي نيز به فراموشي سپرده شد. ترويج مجدد افکار باطل ابن تيميه توسط محمد بن عبدالوهاب در سرزمين نجد و هماهنگي با محمد بن سعود حاکم ” درعيه “در سال 1157 آغاز گرديد که با نبردهاي خونين بر سواحل خليج فارس و تمامي منطقه حجاز سلطه يافتند. خاندان سعود به ترتيب يک دوره 75 ساله ،قدرت را در اختيار داشتند ،که تاسال 1233 طول کشيد،اين افراد عبارتاند از : محمدبن سعود،عبدالعزيز بن محمد، سعود بن عبدالعزيز و عبدالله بن سعود. با قلع و قمع دولت نجد به دست ابراهيم پاشاي عثماني و قتل عبدالله بن سعود در اسلامبول خاندان سعودي از قدرت ساقط شد، و براي مدتي قريب 80 سال در عزلت گذراندند.
نخستين دولت سعودي
محمدبن سعود: حاکم و امام وهابيت بين سالهاي 1157-1179
عبدالعزيز بن محمد : ( متولد 1133 ، و متوفاي 1218 )رهبر وهابيت بعد از پدرش
سعود بن عبدالعزيز : (متوفاي 1229)
عبدالله بن سعود: که در 1233 ،در استامبول کشته شد.
رهبران دين وهابيت پس از فروپاشي
عبدالعزيز بن عبدالرحمان در سال 1391 از کويت به نجد آمد و با کمک بازماندگاني از پيروان مسلک وهابيت و با تکيه بر کمکهاي بي دريغ انگليسيها و فرانسويها و در مدت 20 سال مبارزه و تلاش در تقسيم کشورهاي عربي ، کشور عربستان سعودي را تأسيس کرد، که هم اکنون فرزندان وي بر اين کشور حکومت ميکنند.
ملک عبدالعزيز بن عبدالرحمن (متوفاي 1373 ) در سال 1319 از کويت به رياض برگشت و در طي 20 سال مبارزه دوباره بر حجاز مسلط شد ، و سلطنت آل سعود را پي ريزي کرد.
ملک سعود بن عبدالعزيز : متولد 1319 متوفاي 1388)
ملک فيصل بن عبدالعزيز ( متولد 1324 ،متوفاي 1395)در سال 1387 زمام دولت را به دست گرفت و به توسعه حرمين پرداخت
ملک خالد بن عبدالعزيز : (متولد 131 ،متوفاي 1402 )در سال 1395 زمام کشور را به دست گرفت
ملک فهد بن عبدالعزيز : (متولد 1340)
ملک عبدالله بن عبدالعزيز:
نگاهي گذرا به زندگي محمد بن عبدالوهاب
“ محمد بن عبدالوهاب “ در سال 1115 ، در شهر عيينه ، از توابع نجد عربستان به دنيا آمد، او فقه حنبلي را در زادگاه خود آموخت و آنگاه براي ادامه تحصيلي رهسپار مدينه منوره شد. او در دوران تحصيل مطالبي به زبان ميآورد که نشانگر انحراف فکري او بود به طوري که برخي از اساتيد او نسبت به آينده او اظهار نگراني مي کردند. گفتني است که وي مبتکر و بنيانگذار فرقه وهابيت نبود بلکه قرنها پيش از او اين عقايد يا بخشي از آن توسط برخي از عالمان کج انديش حنبلي مانند “ ابن تيميه “ و شاگردان او اظهار شده بود، ولي با توجه به مخالفتهاي صريح علماي اهل سنت و شيعه در بوته فراموشي سپرده شده بود، و مهمترين کاري که ” محمد بن عبدالوهاب “ انجام داد اين بود که عقايد ابن تيميه را به صورت يک فرقه و يا مذهب جديدي در آورد که با تمام مذاهب چهارگانه اهل سنت و مذهب شيعه تفاوت داشت. محمد بن عبدالوهاب مجدد ناشر افکار ابن تيميه ميگويد” و ان قصدهم الملائکه و الانبياءو الاولياءيريدون شفاعتهم و التقرب الي الله بذلک ، هو الذي احل دماء هم و اموالهم “
آغاز ترويج وهابيت و برخورد مردم با آن
دکتر منير العجلاني مينويسد” محمد بن عبدالوهاب در آغاز کارش به بصره آمد، و عقايدش را اظهار نمود، که با مخالفت شديد بزرگان بصره مواجه شد،که در نتيجه مردم عليه او قيام نموده و او را از شهر بيرون کردند. او سپس به بغداد و کردستان و همدان و اصفهان روانه شد و سرانجام به زادگاه خويش برگشت. او در زمان حيات پدرش جرأت اظهار عقائد خويش را نداشت ولي پس از آن که پدر او در سال 1153 درگذشت محيط را براي اظهار عقايد خويش مساعد يافت و مردم را به آيين جديد خود فراخواند . ولي اعتراض عمومي مردم که نزديک بود خونش را بريزند، او را ناگزير کرد تا به زادگاه خويش عيينه باز گردد، و بر اساس پيماني که با امير آنجا ” عثمان بن معمر “ بست که هر دو بازوي يکديگر باشند، عقايد خود را تحت حمايت او بيپرده مطرح ساخت ، ولي طولي نکشيد که حاکم عيينه به دستور فرمانرواي احساء وي را از شهر عيينه اخراج کرد.
محمدبن عبدالوهاب به ناچار شهر درعيه را براي اقامت برگزد و با پيمان جديدي که با محمد بن سعود حاکم درعيه را براي اقامت برگزيد و با پيمان جديدي که محمد بن سعود حاکم درعيه بست که حکومت از آن محمد بن سعود و تبليغ به دست محمد بن عبدالوهاب باشد. او در آغاز کار به مطالعه زندگي نامه مدعيان دروغين نبوت مانند “ مسيلمه کذاب “ ، “ سجاج “ “ اسود عنبسي” و “ طليحه اسدي ” علاقه خاصي داشت ،برخي از اساتيد و علماء و حتي پدرش وي را گمراه دانسته و مردم را از اطاعت وي منع ميکردند.
اولين کتابي که بر رد عقايد باطل وي نوشته شد توسط برادرش “سليمان بن عبدالوهاب “ به نام “ الصواعق الالهيه في الرد علي الوهابيه ” بود.
اولين کاري که “ محمد بن عبدالوهاب “ انجام داد، ويران کردن زيارتگاههاي صحابه و اولياء در اطراف عيينه بود که از جمله آنان تخريب قبر ” زيد بن خطاب “ برادر خليفه دوم بود که با واکنش شديد علماء و بزرگان مواجه گرديد به دنبال آن امير عيينه به ناچار شيخ را از اين شهر بيرون کرد.
همان طوري که در بخش “عصر ظهور افکار محمد بن عبدالوهاب” اشاره شد، در قرن 12 هجري موقعيت بسيار سخت و اوضاع بسيار نامناسبي که براي مسلمانان پيش آمد و کشورهاي اسلامي از هر طرف مورد تهاجم شديد استعمارگران قرار داشت، کيان امت اسلامي از سوي انگليس، فرانسه، روس و آمريکا تهديد ميشد، جامعه اسلامي بيش از هر زمان ديگري نياز به وحدت کلمه داشت.
در اين عصر بيش از هر زماني مسلمانان نياز به وحدت و همکاري بر ضد دشمن مشترک داشتند ولي متأسفانه “ محمدبن عبدالوهاب “ مسلمانان را به جرم توسل به انبياء و اولياء الهي ،مشرک و بت پرست قلمداد کرد، و فتوا به تکفير آنان داد، و خونشان حلال ، و قتل آنان را جايز، و اموال آنان را جزء غنائم جنگي به حساب آورد و پيروان او به استناد اين فتوا هزاران مسلمان بي گناه را به خاک و خون کشيدند ،که در قسمت بعدي به تفصيل بيان خواهد داشت.
عقايد وهابيت درباره خدا
ابن تيميه ناشر افکار تجسيم : از مسائلي که ” ابن تيميه “ بنيانگذار فکري وهابيت رسما به نشر آن همت گماشت قضيه جسمانيت خداوند متعال و اثبات لوازم جسمانيت مانند قرار گرفتن بر روي کرسي و خنديدن و راه رفتن و مانند اينهاست. ابن تيميه گفته :” و ليس في کتاب الله و لا سنه رسوله و لا قول احد من سلف الامه و ائمتها انه ليس بجسم و ان صفاته ليست اجساما و اعرضا ؟ ! فنفي المعاني الثابته بالشرع و العقل بنفي الفاظ لم ينف معناها شرع و لا عقل ،جهل و ضلال “. او ميگويد: “ والکلام في وصف الله بالجسم نفيا و اثباتا بدعه لم يقل احد من سلف الامه و ائمتها ان الله ليس بجسم ، کما لم يقولو ان الله جسم “ الفتاوي “ 5/192/ و در جاي ديگر مي گويد “ “فاسم المشبه ليس له ذکر بذم في الکتاب والسنه ولا کلام احد من الصحابه و التابعين “.
1. نظر هيأت عالي افتاي سعودي در جسمانيت خداوند تعالي
هيأت عالي افتاي سعودي در پاسخ به سوالي پيرامون جسمانيت خداوند تعالي نوشته است: “ و نظرا الي ان التجسيم لم يرد في النصوص نفيه ولااثباتيه فلايجوز للمسلم نفيه ولا اثباته لان الصفات توقييه “
2. خداي وهابيت ميخندد
او در رساله “عقيده الحمويه “ مينويسد: خداوند ميخندد و روز قيامت در حال خنده بر بندگان خود تجلي ميکند.
3. خداي وهابيت از عرش به زير ميآيد.
ابن تيميه ميگويد “ هر شب هر طور که بخواهد به آسمان دنيا فرود ميآيد ، و ميگويد : آيا کسي هست که مرا بخواند و من اجابتش کنم و طالب مغفرتي هست که او را ببخشيم … خدا اين کار را تا طلوع فجر انجام ميدهد. و پس از نقل مطلب فوق مي نويسد: “ فمن انکر النزول او تأول فهو مبتدع ضال” ( هر کس فرود آمدن خدا را به آسمان دنيا انکار با توجيه کند بدعتگذار و گمراه است. “ابن بطوطه “ در سفرنامه خود مينويسد “ ابن تيميه “ د رمسجد جامع دمشق که من حضور داشتم، بر بالاي منبر گفت “ ان الله ينزل الي السماءالدنيا کنزولي هذا “ (خداوند به آسمان دنيا فرود ميآيد ، همچنان که من از پله اين منبر فرود ميآيم )، سپس يک پله پايين آمد “ابن الزهرا ء” از فقها ملاکي اعتراض کرد ، و اظهارات وي را به اطلاع ملک ناصر رساند ، وي دستور داد تا او را زنداني کردند و در زندان از دنيا رفت .
4. خداي وهابيت با چشم قابل روئيت است.
در کتاب “ منهاج السنه ” که در رد کتاب ” منهاج الکرامه ” علامه حلي نوشته است ميگويد : عموم منسوبين به اهل سنت براي اثبات رويت خدا اتفاق دارند و اجماع سلف بر اين است که ذات احدت را در آخرت با چشم ميتوان ديد ولي در دنيا نميتوان ديد.
5. خداي وهابيت نميتواند همه جا باشد.
از هيأت عالي افتاي سعود پرسيده شده : از نظر شرعي حکم کسي که معتقد است که خداوند همه جا وجود دارد چيست ؟ و چگونه ميشود و به او پاسخ داد؟ هيأت جواب داد: عقيده اهل سنت اين است که خداوند بالاي عرش قرار گرفته و در درون جهان نيست بلکه خارج از اين عالم ميباشد و دليل بر علو خداوند و بالا بودن او از مخلوقات ، همان نزول قرآن از طرف اوست و مسلم است که نزول همواره از بالا به پايين صورت ميگيرد همانطوري که در قرآن نيز آمده است” ( و انزلنا اليک الکتب بالحق ) ما قرآن را به سوي تو به حق نازل نموديم. تا آنجا که مينويسند : رسول گرامي ( صليالله عليه و آله و سلم ) از کنيزي که ميخواستند آزاد نمايند پرسيد: خداوند کجاست ؟ پاسخ داد: در آسمانها است حضرت پرسيد: من ، چه کسي هستم؟ پاسخ داد: پيامبر خدا. آنگاه حضرت به صاحب آن کنيز فرمود: او شخص با ايماني است ، و ميتواني وي را در راه خدا آزاد نمايي . و هم چنين رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم ) فرمود” من امين کسي هستم که در آسمانهاست ، و اخبار آسمان هر صبح و شب به اطلاع من ميرسد.
آنگاه هيأت عالي افتاي سعودي مينويسد: هر کس معتقد باشد که خداوند همه جا هست ، قائل به حلول و دخول خداوند در دورن عالم شده ،بايد به چنين فردي با دليل ثابت کرد که خداوند بر بالاي عرش قرار دارد، و خارج از جهان ميباشد ،و اگر نپذيرفت او کافر و مرتد و خارج از اسلام است.
6. خداي وهابيت ميتواند بر روي پشه قرار بگيرد.
هم چنين گفته “ولو قد شاءلا ستقر علي ظهر بعوضه فاستقلت به بقدرته و لطف ربوبيته فکيف علي عرش عظيم “
7. خداي وهابيت غير از ريش و عورت همه چيز دارد.
قال ابوبکر ابن عربي و اخبرني من اثق به من مشيختي ان ابا يعلي محمد بن الحسين الفراءرئيس الحنابله ببغداد کان يقول:” اذا ذکر الله تعالي و ما ورد من هذه الظواهر في صفاته يقول “الزموني ماشئتم فاني التزمه ، الا اللحيه و العوره”
ابوبرک ابن عربي ميگويد : فردي که مورد وثوق من بود ققل کرد که ابو يعلي ،(امام و پيشواي ابن تيميه ) ميگويد : درباره خدا هر عضوي را جز ريش و عورت اثبات خواهم کرد.
8. پيامبر وهابيت در کنار خداي آنان جلوس ميکند.
قال ابن القيم تليمذ “ان الله يجلس علي العرش ،و يجلس بجنبه سينا محمد (ص) و هذا هو المقام المحمود بدائع الفوائد :4/39
ک9. رسي در اثر سنگيني خداي وهابيت ناله مي کند
و قال السيوطي: واخرج عبد بن حميد و ابن ابي عاصم في السنه و البزار و ابو يعلي و ابن جرير و ابو الشيخ و الطبراني و ابن مردويه و الضياء المقدسي في المختاره عن عمر، “ ان امراه اتت النبي صلي الله عليه و سلم فقالت “ ادع الله ان يدخلي الجنه فعظم الرب تبارک و تعالي و قال “ ان کرسيه وسع السماوات والارض و ان له اطيطا کاطيط الرحل الجديد اذا رکب من ثقله “ . زني در خدمت رسول اکرم (ص ) رسيد و گفت “دعا کن خداوند مرا وارد بهشت سازد، رسول گرامي ( ص )خدا را به عظمت ياد کرد و فرمود: کرسي خداوند سراسر آسمان و زمين را فرا گرفته است و هنگامي که خداوند بر روي کرسي قرار مي گيرد ، در اثر سنگيني حق از کرسي ،نالهاي همانند ناله شتر بچه خارج ميشود. و هيثمي روايت را صحیح دانسته است.
10. خداوند وهابيت و هروله
از لجنه افتاي سعودي درباره صفت هروله سؤال شده و پاسخ داده اند که صفت هروله ( دويدن ) خدا در حديث قدسي که بخاري و مسلم نقل کردهاند آمده که خداوند فرموده: اگر بندهاي يک وجب به من نزديک شود، من يک ذراع (نيم متر )به او نزديک خواهم شد و اگر او يک ذراع به طرف من بيايد ،من به قدر فاصله دو کف دست ( بيش از يک متر ) به او نزديک خواهم شد اگراو قدم زنان به طرف من بيايد ، من دوان دوان به طرف او خواهم رفت. ابن باز مفتي اعم سابق در پاسخ به استفتائي اين چنين نوشته “ اما لوجه واليدان والعينان و الساق والاصابع فقد ثبتت في النصوص من الکتاب والسنه الصحيحه و قال بها اهل السنه و الجمماعه واثبتوها لله سبحانه علي الوجه اللائق به سبحانه و هکذا النزول و الهروله جاءت بها الاحاديث الصحيحه و نطق بها الرسول صلي الله عليه و سلم واثبتها لربه عز و جل علي الوجه اللائق به سبحانه”/
11. شهادت به کفر مسلمانان ،شرط ورود به آيين وهابيت
احمد زيني دحلان مفتي مکه مکرمه مينويسد: اگر چنانچه کسي به مذهب وهابيت در ميآمد و قبلا حج واجب انجام داده بود “محمد بن عبداوهاب “به وي ميگفت بايد دوباره به زيارت خانه خدا بروي چون حج گذشته تو در حال شرک صورت گرفته است و به کسي که ميخواست وارد کيش وهابيت بشود ميگفت پس از شهادتين بايد گواهي دهي که در گذشته کافر بودهاي و پدر و مادر تو نيز در حال کفر از دنيا رفتهاند و همچنين بايد گواهي دهي که علماء بزرگ گذشته کافر مردهاند. اگر چنانچه گواهي نميداد وي را ميکشتند . آري او بر اين باور بود که تمام مسلمانان در طول 12 قرن گذشته کافر بودهاند ، و هر کسي را که از مکتب وهابيت پيروي نميکرد او را مشرک دانسته و خون و مال او را مباح مي کرد.
نتيجه شوم تکفير و اعلام جهاد
محمد بن عبدالوهاب با العم جهاد عليه مسلمين به اتهام کفر و شرک و بدعت اعراب باديه نشين را برانگيخت و به کمک ابن سعود لشکري فراهم ساخت و با حمله شهرها و روستاهاي مسلمان نشين ، مردم را به خاک و خون کشيد و اموال آنان را به عنوان غنائم جنگي غارت نمود:
1.قتل و غارت وهابيون در منطقه نجد
الف: کشتار مسلمانان و قطع نخلها و غارت مغازهها
ابن بشر عثمان بن عبداله مورخ آل سعود در رابطه با آغاز دعوت وهابيت در منطقه نجد و کشت و کشتار مردم بيگناه به اتهام شرک مينويسد: عبدالعزيز همراه با عدهاي به قصد جهاد با اهل سرزمين ثادق حرکت کرد،و آنان را به محاصره در آورد و بخشي از نخلستانهاي آنان را قطع کرد و تعدادي هم از مردان آنان را به قتل رساند. سپس عبدالعزيز به قصد جهاد به سمت خرج حرکت کرد و در منطقه ” دلم ” هشت نفر از مردان را به قتل رساند و مغازهها را که مملو از اموال بود، غارت نمود و آنگاه به سرزمين “نعجان ” و “ثرمدا ” و ” دلم ” و ” خرج ” رفت و عدهاي را کشت و شتران بسياري به غنيمت گرفت.
ب: به آتش کشيدن محصولات زراعي
تا آن جا که ميگويد : عبدالعزيز به قصد جهاد وارد منفوحه شد و محصولات زراعي آنان به آتش کشيد و بخش عظيمي از جواهرات و گوسفند و شتران را به عنيمت گرفت و تعداد ده نفر را نيز به قتل رساند.
ج: باعث سقط زنان حامله
لشکر عبدالعزيز شبانگاه وارد منطقه حرمه شدند و پس از طلوع فجر به دستور عبدالله پسر عبدالعزيز تيراندازان به صورت دسته جمعي به طرف شهر تيراندازي و صداي مهيب تيرها شهر را به لرزه در آورد به گونهاي که بعضي از زنان حامله سقط کردند و مردم به وحشت افتاده و شهر به محاصره در آمد و مردم نه توان مقاومت و نه امکان فرار از شهر را داشتند.
د: کشته شدن مردم رياض در اثر گرسنگي و تشنگي
ابن بشر در رابطه با حمله وهابيت به رياض مينويسد: “ فقر اهل الرياض في ساقته الرجال و النساء و الاطفال لا يلوي احد علي احد فهروب ا علي وجوههم الي البريه في السهباء قاصدين الخروج و ذلک في فصل الصيف ،فهلک منهم خلق کثير جوعا و عطشا ” اهل رياض با شنيدن حمله لشکر وهابيت از ترس و وحشت همه مردان و زنان و کودکان پا به فرار گذاشتد از آنجايي که اين حمله در فصل تابستان بود جمعيت زيادي در اثر گرسنگي و تشنگي جان سپردند.
ه. کشتار فراريان :
وقتي عبدالعزيز وارد رياض شد ديد در شهر جز اندکي کسي نمانده و و فراريان را دنبال کرد و عدهاي را کشت و اموالي را که با داشتند به غنيمت گرفت. و آن گاه در شهر رياض تمام اموال مردم و خانهها و نخلستانها آنان را به تصرف در آوردند. ” فلما دخل عبدالعزيز الرياض وجدها خاليه من اهلها الا قليلا فساروا في اثر هم يقتلون و يغنمون ثم ان عبدالعزيز جعل البيوت ضباطا يحفظون ما فيها و حاز جميع ما في البلد من الاموال و السلاح و الطعام و الامتاع و غير ذلک و ملک بيوتها و نخيلها الا قليلا “.
2. کشتار بي رحمانه شيعيان در کربلا
کشتار وهابيان در عبات عاليات به راستي صفحه تاريخ را سياه کرده و لکه ننگ هميشگي بر پيشاني وهابيان زده است. ” صلاحالدين مختار ” که خود وهابي است مينويسد: در سال 1216 امير سعود با لشگر انبوهي از مردم نجد و عشاير جنوب و حجاز و ديگر نقاط به قصد عراق حرکت کرد در ماه ذيقعده به کربلا رسيد و تمام برج و باروي شهر را خراب کرد، و بيشتر مردم را که در کوچه و بازار بودند به قتل رساند، نزديک ظهر با اموال و غنايم فراوان از شهر خارج شد آنگاه خمس اموال غات شده را خود سعود برداشت و بقيه را به نسبت هر پياده يک سهم و هر سواره دو سهم بين لشگريان تقسيم نمود.
شيخ عثمان نجدي از مورخان و هابي مينويسد: وهابيان به صورت غافلگيرانه وارد کربلا شدند و بسياري از اهل آنجا را در کوچه و بازار خانهها کشتند،روي قبر حسين (ع) را خراب کردند، و آنچه در داخل قبه بود به چپاول بردند، و هر چه در شهر از اموال ،اسلحه، لباس ، فرش ،طلا و قرآنهاي نفيس يافتند ربودند ،نزديک ظهر از شهر خارج شدند در حالي که قريب به دو هزار نفر از اهالي کربلا را کشته بودند. برخي مينويسند که وهابيان در يک شب ، بيست هزار نفر را به قتل رساندند. ميرزا ابوطالب اصفهاني در سفرنامه خود مينويسد : هنگام برگشت از لندن و عبور از کربلا و نجف ديدم که قرب بيست و پنج هزار نفر وهابي وارد کربلا شدند و صداي “اقتلوا المشرکين و اذبحوا الکافرين” (مشرکان را بکشيد و کافران را ذبح کنيد )، سر ميدادند، بيش از پنج هزار نفر را کشتند و زخميها حساب نداشت، صحن مقدس امام حسين (ع) از لاشه مقتولين پر و خون از بدنهاي سر بريده شده روان بود. بعد از يازده ماه مجددا به کربلا رفتم ديدم که مردم آن حادثه دلخراش را نقل و گريه ميکنند به طوري که از شنيدن آن موها بر اندام راست مي شد.
وهابيان بعد از کشتار بي رحمانه اهل کربلا و هتک حرمت حرم حسيني(ع) با همان لشگر راهي نجف اشرف شدند، ولي مردم نجف بخاطر آگاهي از جريان قتل و غارت کربلا و آمادگي دفاعي به مقابله برخواستند و حتي زنها از منزل ها بيرون آمده و مردان خود را تشجيع و تحريک به دفاع ميکردند تا اسير قتل و چپاول وهابيان نشوند و در سال 1215 نيز گروهي براي انهدام مرقد مطر حضرت امير (ع) عازم نجف اشرف شدند که در مسير با عدهاي از اعراب درگير شده و شکست خوردند. در مدت نزديک به ده سال چندين بار حملات شديدي به شهر کربلا و نجف انجام دادند.
3. قتل عام مردم طائف
شايد بعضي تصور کنند که وهابيان فقط بلاد شيعه نشين را مورد تاخت و تاز قرار داده اند ولي با نگاهي به عملکرد سياه آنان د حجاز و شام روشن خواهد شد که حتي مناق سني نشين نيز از حملات وحشيانه آنان در امان نبود. “ جميل صدقي زهاوي “در حمله وهابيان به طائف مينويسد” از زشتترين کارهاي وهابيان در اسل 1217 قتل عام مردم طائف است که بر صغير و کبير رحم نکردند طفل شير خوار را بر روي سينه مادرش سر بريدند جع را که مشغول فرا گرفتن قرآن بودند کشتند و حتي گروهي را که در مسجد مشغول نماز بودند به قتل رساندند ، و کتابها که در ميان آنها تعدادي قرآن و نسخههايي از صحيح بخاري و مسلم و ديگر کتب حديث و فقه نيز بود در کوچه و بازار افکنده و آنها را پايمال کردند.
وهابيان پس از قتل عام مرد طائف طي نامهاي علماي مکه را به آيين خود دعوت کردند آنان در کنار کعبه گردآمدند تا به نامه وهابيان پاسخ گويند که ناگهان جمعي از ستمديدگان طائف داخل مسجدالحرام شدند و آنچه بر آنان گذشته بود بيان داشتند، مردم سخت به وحشت افتادند چندان گويي که قيامت بر پا شده است. آنگاه علماء و مفتيان مذاهب اربعه اهل سنت که از مکه مکرمه و ساير بلاد اسلامي براي اداي مناسک حج آمده ابودند به کفر وهابيان حکم کردند، و بر امير مکه واجب دانشتند تا به مقابله با آنان بشتابد و فتوا دادند که برمسلمانان واجب است تا دراين جهاد شرکت نمايند و در صورت کشته شدن شهيد خواهند بود.
3. کشتار عموم علماء اهل سنت
دريادار سرتيپ “ايوب صبري” سرپرست مدرسه عالي نيروي دريايي در دولت عثماني مينويسد “ عبدالعزيز بن سعود “ که تحت تأثير سخنان ” محمد بن عبدالوهاب ” قرار گرفته بود در اولين سخنراني خود شيوخ قبايل گفت: ما بايد همه شهرها و آبادي ها را به تصرف خود در آوريم و احکام و عقايد خود را به آنان بياموزيم …. براي تحقق بخشيدن به اين آرزو ناگزير هستيم که عالمان اهل سنت را که مدعي پيروي از سنت سنيه نبويه و شريعت شريفه محمديه هستند از روي زمين برداريم. و به عبارت ديگر مشرکاني که خود را به عنوان علماي اهل سنت قلمداد ميکنند از دم شمشير بگذارنيم به ويژه علماي سرشناس و مورد توجه را زيرا تا اينها زنده هستند هم کيشان ما روي خوشي نخواهند ديد از اين رهگذر بايد نخست کساني را که به عنوان عالم خودنمايي ميکنند ريشه کن نمود سپس بغداد را تصرف کرد.
درجاي ديگري مي نويسد ” سعود بن بعدالعزي ” در سال 1218 به هنگام تسلط بر مکه مکرمه بسياري از دانشمندان اهل سنت را بي دليل به شهادت رساند،و بسياري از اعيان و اشراف را بدون هيچ اتهامي به دار آويخت و هر کس را که در اعتقادات مذهبي ثبات قدم نشان ميداد به انواع شکنجهها تهديد کرد،و آنگاه منادياني فرستاد که در کوچه و بازار بانگ زدند: “ ادخلو في دين سعود و تظلو بظله الممدودد “ هان اي مردمان ! به دين سعود داخل شويد و در زير سايه گستردهاش مأوا گزينيد.
4. خطبه کفرآميز سعود در مدينه منوره
سعود بن عبدالعزيز پس از تصرف مدينه مدينه منوره همه اهالي مدينه را در مسجد النبي گردآورد و درهاي مسجد را بست و اينگونه سخن آغاز نمود: هان اين مردم مدينه بر اساس آيه شريفه “ اليوم اکملت لکم دينکم ” دين و آيين شما امروز به کمال رسيد، به نعمت اسلام مشرف شديد حضرت احديت از شما راضي وخشنود گرديد، ديگر اديان باطله نياکان خود را رها کنيد و هرگز از آنها به نيکي ياد نکنيد از درود و رحمت فرستادن بر آنها به شدت پرهيز نماييد زيرا همه آنها به آيين شرک در گذشتهاند.
5. انهدام ميراث فرهنگي
خط تاريخ گذشتگان و صيانت از ميراث فرهنگ نياکان نشانگر تمدن يک جامعه به شمار ميرود، که براي پاسداري از آنها ادارات ويژه تأسيس نموده و کارشناسان ماهر تربت ميکنند، و در اين عرصه اجازه نميدهند که حتي يک سفال و يا کتيبه کوچک سنگي از بين برود. شکي نيست که تمدن اسلامي تنها تمدن پيشتاز عصر خويش بود که مسلمانان در پرتو تعاليم آسماني خويش آن را پي ريزي نمودند. شکوفايي اين تمدن در قرن چهارم و پنجم هجري به اوج خود رسيد و به شهادت محققان غربي نفوذ اين تمدن از طريق آندلس و جنگهاي صليبي به اروپا يکي از مهمترين علل شکوفايي و رنسانس غرب در قرون اخير به شمار ميرود . آثار و ابنيه مربوط به شخص پيامبر و ياران با وفاي او جزئي از ميراث عمومي اين تمدن بزرگ بوده و حفظ و صيانت از آنها نشانه تقدير از بنيانگذراران اين فرهنگ و تمدن به شماري رود. و از طرفي اقدام به تخريب و نابودي اين آثار نشانه انحطاط فکري و بي توجهي به سازندگان و بنيانگذاران تاريخ و تمدن ميباشد که در اثر مرور زمان واقعيتهاي تاريخي و اصالتهاي ديني به دست فراموشي سپرده ميشود، و از همه مهتر، عامل رکود انگيزه هاي فکري و نابودي استعدادهاي درخشان در جامعه بشر ميگردد . با مراجعه به قرآن کريم روشن ميشود که امت هاي پیشین به حفاظت و صيانت از آثار پيامبردان خود اهتمام و به آن تبرک ميجستند همانند صندوقي که در آن مواريث خاندان موس و هارون قرار داشت که آن را در نبردها حمل ميکردند تا از طريق تبرک به آن بر دشمن پيروز گردند. «وقال لهم نبيهم ان آيه ملکه ان ياتيکم التابوت فيه سکنيه من ربکم و بقيه مما ترک آل موسي و هارون ؛ پيامبرشان به ايشان گفت : در حقيقت نشانه پادشاهي او اين است که آن صندوق [عهد ] که د رآن آرامش خاطري از جانب پرودرگارتان و با زمانهاي از آنچه خاندان موسي و خاندان هارون [در آن ] برجاي نهاده اند در حالي که فرشتگان آن را حمل مي کنند به سوي شما خواهد آمد» تلاوت نمود فردي برخاست و پرسيد مقصود از اين خانه ها چيست؟
پيامبر گرامي (ص) فرمود « خانههاي پيامبران» در اين موقع ابوبکر برخاست و به خانه علي و زهرا اشاره کرده و گفت : اي پيامبر خدا ! اين خانه از همين خانههاست که خدا رخصت بر رفعت و منزلت آنها داده است حضرت فرمود : «آري از برترين آنها است». و اين قضيه نشان مي دهد که خانههاي پيامبران و صالحان از اعتبار و جايگاه خاصي برخوردار است ، و پيدا است که اين منزلت ارتباط به جنبه مادي و خشت و گل و آجر آنها ندارد،بلکه اين ارزش به خاطر انسان هاي والايي است که در آنجا سکونت گزيدهاند.
سير و سياحت در کشورهايي که قبور انبياء و فرزندان آنان در آنجا قرار دارد نشان ميدهد که پيروان پيامبران نسبت به حفظ قبور آنان و ساختن بناهاي مجلل بر روي آنها اهتمام خاصي ميورزيدهاند و سپاه اسلام نيز هنگام فتح شامات دست به تخريب قبور پيامبردان نزدند بلکه خادمان آنها را که حفاظت از آن را بعهده داشتند ابقا کردند. و اين بناها تا امروز محفوظ مانده و براي مسلمانان بلکه براي تمام موحدان جهان جاذبه خاصي دارد. اگر ساختن بنا بر قبور انبياءو اولياء نشانه شرک بود ،جا داشت تا فاتحان منصب از سوي خلفاء به تخريب و نابودي آن ابنيه ميپرداختند. بررسي کتب تاريخي و سفرنامهها گواه وجود صدها آرامگاه و مرقد با شکوه در سرزمين وحي و کشورهاي اسلامي است.
مسعودي ( متوفاي 345 )مورخ معروف ، مشخصات کامل قبور ائمه بقيع و اهل بيت (عليهم السلام) را بيان نموده است. و ” ابن جبير ” آندلسي جهانگرد معروف اواخر قرن ششم که مشرق زمين را سه بار زير پا نهاده است ، در سفر نامه خود درباره مشاهد انبياء و صالحان و ائمه اهل بيت را در مصر ،مکه ، مدينه ، عراق ، و شام به تفصيل سخن گفته و ويژگيهاي روضه ائمه بقيع و خصوصيات ضريح آنها را بيان نموده است.
6. تخريب آثار بزرگان در مکه
وهابيون در سال 1218 پس از مسلط شدن بر مکه تمام آثار بزرگان دين را تخريب نمودند. آنان در ” معلي “قبه زادگاه پيامبر گرامي (ص) را و هم چنين قبه زادگاه علي بن ابي طالب (ع) و خديجه و حتي ابوبکر را ويران و با خاک يکسان کردند. آثار باستاني که در اطراف خانه خدا و بر روي زمزم بود تخريب کرده و در تمام مناطقي که مسلط ميشدند آثار صالحين را نابود ميکردند، و هنگام تخريب طبل ميزدند و به رقص و آوزاخواني ميپرداختند. بلکه اينان شقاوت را به جايي رساندند که خانه حضرت خديجه را که مدتي مهبط وحي الهي بود خراب کرده و به توالت تبديل کردند.
زادگاه رسول اکرم (ص) را ويران ساخته و به محل خريد و فروش حيوانات در آمد که با تلاش افراد صالح و خير از چنگال وهابي ها در آمد و کتابخانه مبدل گرديد. دفاعي بعد از اين قضيه مي نويسد: شما وهابيان در اين سال هاي اخير تصميم گرفتيد نيات شوم خود را از طريق تهديد و انتقام پياده کنيد، تمام تلاش خود را جهت نابودي محل ولادت رسول گرامي (ص) به کار بستيد ،حتي از شخصيت ها و علماء بزرگ سعودي مجوز ويران کردن آن مکان مقدس را گرفتيد ولي ملک فهد، عواقب شوم آن را ملاحظه کرد و شما را از اين کار ننگين باز داشت.
اين چه کار بيادبانهاي است که از شما سر ميزند؟! اين چه بيوفايي است از شما به رسول گرامي (ص) ! که خداوند به وسيله آن حضرت ما و شما و اجداد ما را از تاريکيهاي شرک و بدبختي به سوي نور اسلام هدايت فرمود؟! بدانيد که به هنگام مشاهده رسول گرامي (ص) در کنار حوض ، جز بي حيايي نصيب شما نخواهد شد. و به يقين بدانيد که نتيجه شقاوت خود را در نابودي آثار پاک آن نبي مکرم (ص) موجب رنجش گرديده است مشاهده خواهيد کرد. آثار قبور صحابه و امهات المؤمنين و آل البيت را نابود کرده و قبر آمنه بنت وهب مادر گرامي رسول اکرم (ص) را با بنزين به آتش کشيديد و اثري از آنها باقي نگذاشتيد).
7. آتش زدن کتابخانههاي بزرگ
دردناکترين چيزي که وهابيت مرتکب شد و ننگ او باري ابد بر پيشاني آنان باقي است، آتش زدن کتابخانه بزرگ “المکتبه العربيه “ بود که بيش از 60 هزار عنوان کتاب گرانقدر و کم نظير و بيش از 40 هزار نسخه خطي منحصر به فرد داشت که در ميان آنها برخي از آثار خطي دوران جاهليت ،يهوديان ،کفار قريش و همچنين آثار خطي علي(ع) ، ابوبکر ،عمر ،خالد بن وليد ،طارق بن زياد و برخي از صحابه پيامبر گرامي (ص) و قرآن مجيد به خط “عبدالله بن مسعود” وجود داشت. و نيز در همين کتابخانه انواع سلاحهاي رسول اکرم (ص) و بتهايي که هنگام ظهور اسلام مورد پرستش بود مانند “لات” ، ” عزي ” ، “ مناه “ ، “هبل” موجود بود. “ناصر السعيد “ از قول يکي از مورخان نقل ميکند که هنگام تسلط وهابيان اين کتابخانه را به بهانه وجود کفريات در آن به آتش کشيده و به خاکستر تبديل کردند.
8. تخريب گرانبهاترين آثار اسلامي مدينه
آل سعود در سال 1344 که تسلط کامل بر حجاز يافت تمام آثار صحابه را در مدينه نابود کرد ، مانند زادگاه امام حسن و امام حسين (ع) در مدينه ،قبور شهداء، بدر ، بارگاه ائمه بقيع : امام حسن ، امام سجاد، امام باقر و امام صادق (ع) و بيت الاحزاني که علي (ع) براي حضرت زهرا ساخته بود و مرقد فاطمه بنت اسد مادر امير مؤمنان (ع) .
وهابيت و تحقير مقام انبياء و اولياء
1. حرمت زيارت پيامبر گرامي (ص)
زيارت قبور پيامبران و صالحان بلکه هر گونه تکريم و بزرگداشت آنان را وهابيون حرام و موجب شرک ميدانند . ” ابن تيميه “ ميگويد : ” فمن جعل سفره الي مسجدالرسول صلي الله عليه و سلم و قبره کالسفر الي قبور هولاء والمساجد التي عندهم فقد خالف اجماع المسلمين و خرج عن شريعه سيد المرسلين “. و نيز ميگويد: «من زار قبره او قبر غيره ليرک به ويدعوه من دونالله فهذا حرام کله و هو مع کونه شرکا بالله». و نيز ميگويد: «التمسح بالقبر و تقبيله ولو کان ذلک من قبور الانبياء شرک». مسح و بوسيدن هر قبري اگر چه قبر پيامبر باشد، شرک است.
گفتني است که اين افکار مخالف با نص صريح قرآن است، آنجا که ميفرمايد: «ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاءوک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول؛ و اگر آنان که به خود ستم کرده بودند، پيش تو ميآمدند و از خدا آمرزش ميخواستند و پيامبر براي آنان طلب آمرزش ميکرد، قطعا خدا را توبه پذير مهربان مييافتند». و از قول برادران حضرت يوسف نقل ميکند که از حضرت يعقوب خواستند تا براي آنان از خدا طلب مغفرت کند (يأبانا استغفر لنا) آيا آنها مشرک بودند؟ و از طرفي مخالف با روايات صحيح اهل سنت ميباشد چنانکه نقل ميکنند: در زمان عمر، مردم دچار قحطي و خشکسالي شدند، مردي کنار قبر پيامبر (ص) آمد و گفت: اي رسول خدا مردم نابود شدند، از خداوند براي امتت طلب باران کن، رسول خدا (ص) در عالم خواب به آن فرد فرمود: نزد عمر برو و از جانب من به او سلام برسان و بگو: بزودي باران خواهد آمد و سيرآب خواهيد شد، و بگو: کيسه سخاوت را گسترده ساز.
آن مرد ماجراي خوابش را براي عمر نقل کرد، قطرات اشک از چشمان عمر جاري شد و گفت: خداوندا کوشش و جديت کردم، ولي هميشه ناتوان و عاجز بودم. ابن حجر در فتح الباري و ابن کثير در البدايه و النهايه ميگويند: اسناد اين روايت صحيح است. ابن حجر مينويسد: مردي که خواب ديده بود بلال بن هلال از اصحاب رسول اکرم (ص) بود.
سيره تمامي مسلمين بر اين امر در طول تاريخ استوار بوده و هست بطوري که «حصني دمشقي» شافعي مينويسد: «و قال (ابن تيميه): «من استغاث بميت او غائب من البشر، بحيث يدعوه في الشدائد و اکلربات، و يطلب منه قضاء الحاجات … فان هذا ظالم، ضال ، مشرک». از اين سخن «ابن تيميه» بدن انسان ميلرزد، اين سخن، قبل از زنديق حران «ابن تيميه» از دهان کسي در هيچ زمان و هيچ مکان بيرون نيامده است، اين زنديق نادان و خشک، داستان عمر را وسيلهاي براي رسيدن به نيت نا پاکش در بياعتنايي به ساحت حضرت رسول اکرم(ص) قرار داده و با اين سخنان بياساس مقام و منزلت از حضرت را در دنيا پايين آورده است، و مدعي شده است که حرمت و رسالت آن بزرگوار پس از رحلت از بين رفته است. اين عقيده به يقين کفر و در واقع زندقه و نفاق است).
2ـ انکار فضائل اهل بيت (ع)
يکي از مباني فکري «ابن تيميه» انکار فضائل مسلم اهل بيت عصمت و ظهارت (ع) است، او در کتاب «منهاج السنه» که به قول علامه امنيي بايد آن را «منهاج البدعه» ناميده مينويسد: نزول آيه شريفه «انما وليکم الله و رسول» در حق علي (ع) به اتفاق اهل علم دروغ است. بعضي از دروغگويان حديثي را جعل کرده و گفتهاند: آيه «انما وليکم الله و رسوله» در شأن علي هنگامي که در نماز انگشترش را به فقير صدقه داد نازل شده است، به اجتماع اهل علم اين مطلب دروغ، و دروغ بودن آن آشکار است. اين حديث و شأن نزول را بيش از 66 نفر از محدثان و دانشمندان اهل سنت نقل کردهاند).
آلوسي از علماء بزرگ اهل سنت ميگويد: «غالب الاخباريين علي ان هذه الايه نزلت في علي کرم الله وجهه». غالب اخبارهاي معتقدند که اين آيه درباره علي بن ابيطالب (عليه السلام) نازل شده است. سپس ميافزايد که حسان شاعر، در اين زمينه اشعاري سروده است، و آنگاه اشعار او را ذکر ميکند. و نيز مينويسد: «و اما قوله و انزل الله فيهم (قل لا اسلکم عليه اجرا الا الموده في القربي) فهذا کذب ظاهر». و حال آن که متجاوز از 45 نفر از بزرگان اهل سنت آن را نقل کردهاند. و درباره حديث «علي مع الحق و الحق معه» مينويسد: من اعظم الکلام کذبا وجهلا فأن هذا الحديث لم يروه احد عن النبي صلي الله عليه و سلم لا بأسناد صحيح و لا ضعيف».
با اين که جمعي از علماء بزرگ اهل سنت همانند: خطيب بغدادي، هيثمي حاکم نيشابوري ، ابن کثير و ابن قتيبه، از ابو سعيد خدري،سعيد بن وقاص ، علي بن ابي طالب (ع) و ام سلمه و عائشه اين حديث را با تعابير مختلف نقل کردهاند. مانند: «علي مع الحق و الحق مع علي، ولن بفترقا حتي يردا علي الحوض يوم القيامه». و يا عبارت «علي مع الحق و القرآن و الحق و القرآن مع علي، ولن بفترقا حيت يردا علي الحوض» و يا جمله: «الحق مع ذا، الحق مع ذآن و همچنين عبارت «اللهم ادر الحق مع علي حيث دار». هيثمي از علماء بزرگ اهل سنت مينويسد: «رواه ابو يعلي، و رجاله ثقات». و همچنين حاکم نيشابوري و ذهبي که از استوانههاي علمي اهل سنت به شمار ميروند، تصريح به صحت روايت نمودهاند. فخر رازي مينويسد: «من اقتدي في دينه بعلي بن ابي طالب فقد اهتدي لقول النبي صلي الله عليه و آله و سلم :«اللهم ادر الحق مع علي حيثدار».
3ـ توهين به امير مؤمنان (ع)
ابن حجر عسقلاني نسبت به جوابيههاي ابن تيميه در پاسخ به علامه حلي و در مقام تأثر و تأسف ميگويد: « و کم من مبالغه لتوهين کلام الرافضي ادته احيانا الي تنقيص علي رضي الله عنه». (ابن تيميه در پاسخ به علامه حلي بقدري زياده روي کرده است، که جوابهاي و منجر به تنقيص مقام علي بن ابي طالب شده است). و در موردي ديگر ميگويد: «و قال ابن تيميه في حق علي اخطا في سبعه عشر شيئا ، ثم خالف فيها نص الکتاب منها اعتداد المتوفي عنها زوجها اطول الاجلين.
4ـ انکار موقعيت علمي علي(ع)
ابن تيميه مينويسد: «قوله، ابن عباس تلميذ علي کلام باطل» عالم شيعه، علمه حلي که ميگويد: ابن عباس شاگرد علي (عليه السلام) بوده است، دروغ محض است. «والمعروف ان عليا اخذ العلم عن ابي بکر». هم چنين گفته: شافعي و مروزي در کتباي بزرگ مواردي که مسلمانان به گفتار علي عمل نکردهاند را جمعآوري کردهاند، چون گفتار صحابه غير از علي به قرآن و سنت نزديکتر بوده است). عثمان قرآن را جمع کرد و بعضي از اوقات تمام قرآن را در يک رکعت نماز قرائت ميکرد، ولي در اين که علي تمام قرآن را حفظ بود يا نه ، اختلاف است.
5ـ اهانت به حضرت صديقه (سلام الله عليها)
استاد حسن سقاف از دانشمندان معاصر اردني در کتاب خود «التنبي والرد علي معتقد قدم العالم و الحد» مينويسد: «ابن تيميه يحتج کثير من الناس بکلامه، و يسميه بعضهم «شيخ الاسلام» ، و هو ناصبي، عدو العلي (ع) ، و اتهم فاطمه (عليها السلام) بأن فيها شعبه من النفاق».
6ـ دفاع «ابن تيميه» از ابن ملجم
قال ابن تيميه : والذي قتل عليا کان يصلي و يصوم و يقرا القرآن ، و قتله معتقدا ان الله و رسوله يحب قتل علي، و فعل ذلک محبه الله و رسوله في زعمه، و ان کان في ذلک ضالا مبتدعا. و نيز ميگويد: « و قال ايضا: قتله واحد منهم و هو عبدالرحمن بن ملجم المرادي مع کونه کان من اعبد الناس و اهل العلم». ملاحظه ميکنيد که «ابن تيميه» ابن ملجم را چگونه مدح ميکند با اين که پيامبر گرامي (صلي الله عليه و آله و سلم) او را از شقيترين انسانها و در رديف پي کننده ناقه ثمود شمرده است.
قال علي (ع): «اخبرني الصادق المصدق اني لا اموت حتي اضرب علي هذه و اشار الي مقدم رأسه الآيسر فتخضب هذه منها بدم، و أخذ بلحيته و قال لي: يقتلک اشقي هذه الامه کما عقر ناقه الله اشقي بني فلان من ثمود». قال الهيثمي: «رواه الطبراين و ابويعلي و فيه رشدين بن سعد و قد وثق، و بقيه رجاله ثقات.
7ـ تمجيد از معاويه و يزيد
ابن تيميه مينويسد: «ان الرافضه تعجز عن اثبات ايمانه (أي علي بن ابي طالب (عليه السلام) و عدالته، فأن احتجوا بما تواتر من اسلامه و هجرته و جهاده ، فقد تواتر اسلام معاويه و يزيد و خلفاء بني اميه و بني العباس و صلاتهم و صيامهم و جهادهم الکفار». هم چنين هيأت افتاي سعودي در پاسخ به سؤالي مينويسد: فسق يزدي به طور يکه لعن او را جايز شمارد، ثابت نشده است.
کارنامه عملي وهابيت
وهابيت و اتهام بدعت با خيالات واهي و باطل
از زشتترين پديدهها در آيين وهابيت اين است که هر چيزي که با افکار آنان تطبيق نکند، آن را بدعت شمرده و شرک ميدانند، که در اين قسمت به بخشي از آن اشاره ميشود.
1ـ سجده بر تربت بدعت است:
صالح فوزان عضو هيأت افتاء سعودي مينويسد: «السجود علي التربه المسماه تربه الولي ان کان المقصود منه التبرک بهذه التربه و التقرب الي الولي فهذا شرکت اکبر، و ان کان المقصود التقرب الي الله مع اعتقاد فضيله هذه التربه و ان في السجود عليها فضيله، کالفضيله التي جعلها الله في الارض المقدسه في المسجد الحرام، و المسجد النبوي ، و المسجد الاقصي ، فهذا ابتداع في الدين.
2ـ مراسم ميلاد رسول اکرم (ص) بدعت است:
ابن باز مفتي اعظم سعودي مي نويسد: «لايجوز الأحتفال بمولد الرسول (ص) و لا غيره، لآن ذلک من البدع المحدثه في الدين، لآن الرسول (صلي الله عليه و آله و سلم) لم بفلعه و لا خلفاوه الراشدون و لا غيره هم من الصابه ـ رضي الله عنهم ـ ولا التعابعون لهم بأحسان في القرون المفضله».
3ـ مراسم سوگواري پيامبران و صالحان بدعت است:
فتواي هيأت دائم افتاي سعويد در پاسخ به سؤالي پيرامون مراسم سوگواري: «لايجوز الاحتفال بمن مات من الآنبياء و الصالحين و الا حياء ذکراهم بالمواد و … لأن جميع ما ذکر من البدع المحدثه في الدين ، و من وسائل الشرک».
4ـ جشن تولد نوزادان و سالگرد ازدواج بدعت است:
شيخ عثيمين از نويسندگان و فعالان گروه وهابيت مي»ويسد: «ان الاحتفال بعيد الميلاد للطفل فيه تشبها بأعداء الله ، فأن هذه العاده ليست من عادات المسلمين: و انما ورثک من غيرهم، و قد ثبت عنه (ص) «ان من تشبه بقوم فهوم منهم». و در سخني ديگر ميگويد: و اما اعياد الميلاد الشخص او اولاده او مناسبه زواج و نحوها فکلها غير مشروعه و هي للبدعه اقرب من الاباحه». هيئت دائم افتاي سعودي در پاسخ به سؤالي پيرامون مراسم جشن تولد مينويسد: «و اعياد الموالد نوع من العبادات المحدثه في دين الله فلا يجوز عملها لاي من الناس مهما کان مقامه او دوره في الحياه». و در پاسخ به استفتاي ديگري مي»ويسد: «لا يجوز اقامه عيد ميلاد لاحد لانه بدعه». و قد ثبت عن الرسول (ص) انه قال : «من احدث في امرنا ما ليس منه فهو رد».
ولي جاي بس شگفتي است که همان هيئت در رابطه با مراسم جشنهاي دولتي مي نويسد: (اگر مقصود از مراسم برگزاري عيد به خاطر مصلحت ملت و تنظيم امور کشور صورت پذيرد، همانند هفته پليس، و شروع سال تحصيلي ، و گردهمايي کارمندان دولتي، و امثال آنها که قصد تقرب و عبادت در آن نيست، مانعي ندارد و شامل نهي پيامبر نميشود).
بديهي است که چنين تفکري، نهايت تحجرگرايي و انجمناد فکري است زيرا گذشته از اين که مخالفت با برپايي جشن تولد، مخالفت با امري فطري است، بلکه هيچ تفاوتي ميان جشن ولادت با جشنهاي ديگر مانند مراسم دولتي وجود نداردف چون کساني که براي فرزندان خود مراسم جشن تولد ميگيرند، هيچ گونه قصد تقرب و يا عبادت ندارند.
5ـ درود بر رسول اکرم (ص) قبل از اذان و بعد از اذان بدعت است:
هيئت دائم افتاي سعودي در پاسخ به سؤالي پيرامون درود و تحيت بر پيامبر مي»ويسد: ذکر الصلاه و السلام علي الرسول (صلي الله عليه و آله و سلم) قبل الاذان، و هکذا الجهر بها بعد الاذان مع الاذان من البدع المحدثه فيالدين ، و قد ثبت عن البني (ص) آنه قال: «من احدث في امرنا هذا، ما ليس منه قهو رد». متفق عليه، و في روايه: «من عمل عملا ليس عليه امرنا فهو رد». رواه مسلم … من فعل تلک البدعه و من اقرها و من لم يغيرها و هو قادر علي ذلک فهو آثم. و مثله قال ابن باز في فتاواه.
همين مطلب در نوشتار ابن باز مفتي اعظم سعودي نيز آمده است.
6ـ دعا کردن در کنار قبر رسول اکرم (ص) به قصد اجابت بدعت است:
شيخ صالح فوزان عضو هيأت افتاي سعودي مي»ويسد: «من البدع البتي تقع عند قبه الرسول (صلي الله عليه و آله و سلم) کثره التردد عليه، کلما ذخل المسجد ذهب يسلم عليه، و کذلک الجلوس عنده، و من البدع کذلک ، الدعاء عند قبر الرسول (ٌ) او غيره من القبور ، مظنه ان الدعاء عنده يستجاب».
7ـ دست کشيدن به پرده کعبه بدعت است:
شيخ عثيمين از مفتيان و علماء بزرگ سعودي مينويسد: «التبرک بثوب الکعبه و التمسح به من البد، لان ذلک لم يرد عن النبي (ص)؛ تبرک جستن به پرده کعبه ودست کشيدن به آن بدعت به شمار ميرود، چون از رسول اکرم (ص) دستوري در اين باره نرسيده است».
8ـ اهداء ثواب نماز و قرآن به رسول اکرم (ص) و مردگان بدعت است:
لجنه دائم افتاء سعودي مي»ويسد: «لا يجوز ان تهب ثواب ما صليت للميت ، بل هو بدعه، لانه لم يثبت عن النبي (ص) و لان عن الصحابه رضي الله عنهم. قالت اللجنه الدائمه: لا يجوز اهداء الثواب للرسول صلي الله عليه و سلم، لا ختم القرآن و لا غيره، لان السلف الصالح من الصحابه رضي الله عنهم ، و من بعدهم ، لم بفعلوا ذلک، و العبادات توقيفيه».
9ـ قرائت قرآن براي ميت بدعت است.
شيخ عثيمين از مفتيان و علماء بزرگ سعودي مينويسد: «و اما الاجتماع عند اهل الميت و قرائه القرآن، و توزيع التمر و اللحم، فکله من البدع التي ينبغي للمرء تجنبها، فأنه ربما يحدث مع ذلک نياحه و بکاء و حزن، و تذکر للميت حتي تبقي المصيبه في قلوبهم لا تزول. و انا انصح هؤلاء الذين يفعلون مثل هذا انصحهم ان يتوبوا الي الله عزو جل».
10ـ رفتن به غار حراء بدعت است:
لجنه دائم اتفاد سعودي مينويسد: «الصعود الي الغار المذکور ـاي غار حراء ـ ليس من شعائر الحج، و لا من سنن الاسلام بل آنه بدعه، و ذريعه من ذراتع الشرک بالله ، و عليه ينبغي ان بمنع الناس من الصعود له».
11ـ ذکر با تسبيح بدعت است:
بن باز مفتي اعظم سعودي گفته است: «لا نعلم اصلا في الشرع المطهر للتسبيح بالمسجه، فالاولي عدم التسبيح بها، و الاقتصار علي المشروع في ذلک، و هو التسبيح بالانامل». و اي کاش از وي سؤال ميشد که آيا غذا خوردن با قاشق ، مسافرت با ماشين و هوايپما ، در شرع وارد شده يا خير؟
12ـ آغاز نمودن جلساتبا آيات قرآن بدعت است:
شيخ عثيمين از مفتيان مي»ويسد: «اتخاذ الندوات و المحاضرات بآيات من القرآن دائما کأنها سنه مشروعه فهذا لا بنبغي».
13ـ قرائت قرآن و دعاء ، به صورتدسته جمعي بدعت است:
لجنه دائم افتاء سعودي نوشته است: «ان قراءه القرآن جماعه بصوت واحد بعد کل من صلاه الصبح و المغرب او غير هما بدعه، و کذا التزام الدعاء جماعه بعد الصلاه».
14ـ گفتن «صدق الله العظيم» بعد از ختم قرآن بدعت است:
لجنه دائم افتاء سعودي نوشته است: «قول صدق الله العظيم بعد انتهاء من قراءه القرآن بدعه». شيخ عثيمين از مفتيان بزرگ سعودي نيز به همين حکم فتوا داده است.
مفتيان سعودي زمينهساز تفرقه
امروز که دشمنان قسم خورده اسلام از مسيحيت و يهود و امريکا و صهيونيزم کمر به نابودي اسلام و ملت مسلمان بستهآند و اساسيترين طرح هانيتگتون مغز متفکر کاخ سفيد و دکتر مائيکل نظريه پرداز سازمان سيا، ايجاد تفرقه ميان مسلمين ميباشد، ميبينيم که مفتيان سعودي که عملا در خدمت بيگانگان قرار گرفتهاند با فتاواي نادرست و مبتني بر موهومات و تخيلات راه هر گونه وحدت ميان امت اسلامي را مسدود کرده و موجب تفرقه بيش از پيش ميان آنان ميشوند.
1. ابن باز و عدم امکان تقريب
مفتي اعظم عربستان شيخ عبدالعزيز بن باز استفتاء شده: نظر شما نسبت به تقريب ميان شيعه و اهل سنت چيست؟ پاسخ داده: «التقريب بين الرافضه و بين اهل السنه غير ممکن الان العقيده مختلفه … فلا يمکن الجمع بينهما، کما انه لا يمکن الجمع بين اليهود و النصاري و الوثنيين و اهل السنه ، فکذلک لا يمکن التقريب بين الرافضه و بين اهل السنه لا ختلاف العقيده التي اوضحناها». و يا در کتابي که با حمايت حاکمان مکه و مدينه در همين سالهاي اخير به نام «مسأله التقريب» منتشر شد، اولين پيش شرط وحدت و تقريب با شيعه را اثبات مسلمان بودن شيعه دانستهاند.
عبدالعزيز قاري از علماي بزرگ مدينه منوره رسما اعلام کرد که ما امروز در برابر دشمن مشترکي هستيم که داراي سه زاويه ميباشد: امريکا ، يهود وروافض (شيعه) و حوادث عراق و لبنان ثابت کرد که هدف اصلي اين دشمنان اهل سنت و جماعت هستند و ما بايد در برابر اين دشمنان متحد باشيم. تا آن جا که ميگويد: کساني که بر اين باور هستند که اهل سنت درايا يک مذهب هستند بايد تلاش کنند اعتاقد به مذاهب اربعه را از محدوده اهل سنت و جماعت خارج کنند و گرنه اين مذاهب چهارگانه فقهي وسيله انحراف جامعه خواهد بود. «نن الان في زمن عصيب طوقنا العدو المشترک و هو ذو ثلاث شعب: اليهود، و امريکا و الروافض، و هذا العدو نبت من احداث العراق الجسام و ما وقع في لبنان انه يستهدف اهل السنه جميعا علي اختلاف مذاهبهم فهل يصح ان نتشاجر نحت اهل الدائره الواحده المستهدفه ـ دائره اهل السنه و الجماعه، الا يجب ان ننتکائف ضد الاخطار التي تتهددنا جميعا؟
ـ الي ان قال ـ ان من قول ان اهل السنه و الجماعه مذهب واحد يلزمه ان يخرج هذه المذاهب الاربعه من دائره اهل السنه والجماعه، و هم فعلا يعتقدون ذلک و يعتبرون تعدد هذه المذاهب الفقيه مظهر انحراف».
آيا اين فتاوي دور از شرع و عقل، د رخدمت چه کساني است؟ آيا از اين نظريههاي برگرفته از جهل و ناداني ، چه افرادي بهره ميبرند؟ بديهي است مادامي که نگرش آنان به شيعه نگاه برون مذهبي است، و با تبعيت از اسلاف خود شيعه را بدتر از يهود دانسته، و وجدان بشري را زير پا گذاشته و با دشمنان قسم خورده اسلام هم صدا ميشوند، چگونه ميشود به تقريب مذاهب اسلامي و وحدت مسلمين دست يافت؟
چه خوش بيمهرباني از دو سربي که يک سر مهرباني درد سربي
حضرت آيتالله العظمي صافي از مراجع بزرگوار تقليد مينويسد: هنگامي که کتاب «العواصم من القواصم» را خواندم، از تلاش نويسنده آن براي تفرقه ميان مسلمانان شفت زده شدم، و به حق سوگند، به ذهنم خطور نميکرد که در عصر حاضر يک مسلماني براي دور کردن مسلمانان از همديگر و ايجاد اختلاف ميان آنان اين چنين کوشش کند و همه مصلحان و مناديان وحدت را به ناداني و دروغگويي و نفاق و حيله، متهم سازد. و بالاترين مصيبت اينجاست که اين کتاب تسوط دانشگاه بزرگ مدينه منوره چاپ و منتشر شده است.
مادامي که کتابهايي همانند «الخطوط العريضه»، «الشيعه والسنه» ، و العواصم من القواصم، به وسيله دانشگاه اسلامي مدينه منوره چاپ و منتشر ميشود و عداوت و دشمني با اهل بيت عصمت و طهارت (ع) را آشکار نموده و حقايق تاريخي را انکار کرده و هر گونه وحدت ميان مسلمانان را زير سؤال برده و با مناديان وحدت به مخالفت برخاسته، چگونه ميشود به تقريب مذاهب اسلامي و وحدت مسلمين دست يافت؟
2. فتواي ابن حبرين در کفر شيعه
ابن جبرين که يک ياز مفتيان بزرگ سعودي است سؤال شده که آيا به فقراي شيعه ميشود زکات داد؟ پاسخ داده طبق نظر علماء اسلامي به کافر نميشود زکات داد و شيعيان بدون شک به چهار دليل کافر هستند:
1ـ آنان نسبت به قرآن طعنه زده و بدگويي ميکنند و معتقد به تحريف قرآن هستند و ميگويند که دو سوم قرآن حذف شده و هر کس به قرآن طعنه زند کافر هست و منکر آيه شريفه «و انا له لحافظون» ميباشد.
2ـ به سنت پيامبر و احاديث صحيح بخاري و مسلم نيز طعنه ميزنند و به احاديثي که در اين دو کتاب آمده عمل نميکنند چون بر اين عقيده هستند که روايات اين کتابها از صحابه نقل شده و صحابه را کافر ميشمارند. و معتقد هستند که پس از پيامبر گرامي همه صحابه جز علي و فرزندان او و تعداد اندکي مانند سلمان و عمار همه کافر و مرتد شدند.
3ـ شيعيان اهل سنت را کافر دانسته و با آنان نماز نميخوانند و اگر پشت سر اهل سنت نماز بخوانند آن نماز را اعاده ميکنند بلکه آنان معتقد به نجاست اهل سنت هستند و اگر با يک ياز اهل سنت مصافحه کنند، دست خود را آب ميکشند.
4ـ شيعيان نسبت به علي و فرزندان او غلو کرده و آنان را به صفايت که ويژه خداوند است توصيف ميکنند و همانند خداوند آنان را صدا ميکنند.
تا آنجا که گفته: «من دفع اليهم الزکاة فليخرج بدلها حيث اعطاها من يستعين بها علي الکفر و حرب السنه». اگر کسي به شيعيان زکات بدهد قبول نيست زيرا او با اين کار خود به کسي کمک کرده که کفر را تقويت ميکند و با سنت پيامبر در حال جنگ است.
3. اعلام رسمي جهاد بر ضد شيعه
از شيخ عبدالرحمان براک از مفتيان سعودي استفتا شده: «هل يمکن ان يکون هناک جهاد بين فئتين من المسلمين (اي:السنه مقبال الشيعه؟» آيا امکان جهاد ميان اهل سنت و شيعه وجود دارد؟ وي پاسخ داده: «… ان کان لأهل السنه دوله و قوه و اظهر الشيعه بدعهم، و شرکهم و اعتقاداتهم ، فان علي اهل السنه ان يجاهدوهم بالقتال ….
4. فتواي هيأت عالي افتاي سعودي بر کفر شيعه
هيأت عالي افتاي سعودي در پاسخ به سؤالي پيرامون شيعه نوشته است: «ان کان الامر کما ذکر السائل من ان الجماعه الذين لديه من الجعرفيه يدعون عليا و الحسن و الحسين و سادتهم فهم مشرکون مرتدون عن الاسلام». اين فتواي به امضاء چهار تن از اعضاي هيأت عالي سعودي به شرح ذيل رسيده است: اعضاي هيأت« عبدالرزاق عفيفي ، عبدالله بن عديان و عبدالله بن قعود.
5. فتواي زرقاوي بر جهاد بر ضد شيعه
زرقاوي رهبر وهابيون عراقي طي اطلايهاي که از طريق اينترنت منتشر گرديد اعلام کرد: مخالفان (شيعيان) : افعيها و دشمنان در کمين نشسته و عقربهاي حيلهگر هستند، ما اکنون به جنگ با دشمن کافر و جنگ دشوار با دشمن حيلهگري که لباس دوست بر تن کرده و به همدلي دعوت ميکند، وليکن شرور است و ارث اختلاف دروني را به ميراث برده ، ميپردازيم.
يک ناظر جستجوگر درک ميکند که شيعيان خطري آشکار و حقيقي هستند. پيام تاريخ که واقعيت نيز آن را تصديق نموده، اين امر را روشن ساخته که تشيع، ديني جدا از اسلام است و با يهود تحت شعار اهل کتاب و مسيحيان ملاقات ميکنند، شرکت نمايان شيعيان تا جايي است که قبرها را ميپرستند و در اطراف قبور ائمه طواف ميکنند، به حدي رسيدهاند که ياران پيامبر را کافر ميداندن و به مادر مؤمنان و صالحان اين امت دشمنان ميدهند و قرآن کريم را جعل ميکنند و در کتب شيعيان که تاکنون در حال انتشار است به نزول وحي براي آن گروه ادعا شده است و اين يک يا زتصاوير کفر و کفر شناسي است. کساني که گمان ميکنند شيعيان ميتوانند ميراث تاريخي و کينه سياه خود را فراموش کنند، در توهم به سر ميبرند و اين همانند آن است که اين افراد، (متوهمان) ا زمسيحيان بخواهند صليب کشيدن مسيح را فراموش کنند. آيا يک عاقل چنين کاري ميکند؟ اين قوم علاوه بر کفر خود، براي افزايش بحران حکومت و موازين نيرو در دولت، از مکر و حيله سياسي استفاده و تلاش ميکنند براي تثبيت شرايط محيطي جديد خود، با استفاده از پلاکاردهاي سياسي و سازمانهاي خود با هم پيمانانشان همکاري کنند. اين قوم خيانتکار در طول تاريخ، اهل تسننن را به مبارزه ميطلبيده و در هنگام سقوط رژيم صدام ، شعار «انتقام از تکريت تا ابنار» را سر ميداد که اين مسأله خود بر ميزان کينه آنها نسبت به اهل تسنن دلالت ميکن
.....................................................
تهیه و تنظیم: حجة الاسلام حاج سيدمحمدباقري پور
منبع: http://hodablog.net
|