نياز معنوي انسان امروز، بازار گرمي براي مروجان و مدعيان مرام هاي معنوي و مكاتب عرفاني ايجاد كرده است. يكي از مشاهير اين عرصه لي هينگجي، بنيان گذار روشي نوظهور به نام فالون دافا است، كه با تبليغات وسيع و حمايت هاي بين المللي، در حال گسترش در جهان است. اين مكتب با شعار راستي، دوستي و بردباري (جِن، شَن و رِن) تزكيه همزمان جسم و ذهن را آموزش مي دهد. با تزكيه هم زمان جسم و ذهن مي توان نيروي عظيمي را در خود جريان داد كه تمام مسيرهاي انرژي را يك باره گشوده و بدن را به بدن بودا و پاكيزه از بيماري و ضعف و پيري مي سازد. اين انرژي عظيمي كه انسان را به فراسوي تناسخ و مرگها و تولدهاي متوالي مي برد و او را به بودا تبديل مي كند. لي هنگجي مي كوشد با ناقص يا نادرست اعلام كردن همه روش هاي ديگر خود را منجي بشر و روش خود را كاملتر از سنت هاي كهن و روش هاي نوپديد معنوي معرفي كند. او مي گويد: «تا امروز تنها كسي هستم كه به طور واقعي چي گونگ(1) در سطوح بالا را به طور عمومي منتقل مي كنم، فرد ديگري وجود ندارد».(2) البته او با تلفيق بوديسم و تائوئيسم فالون دافا را شكل داده و براي آشنايي و بررسي انديشه هايش بهتر است نگاهي اجمالي به اين دو سنت معنوي شرقي داشته باشيم.
مباني تائوئيستي
كسي كه با رويكردي معنوي به جهان مي نگرد اولين چيزي كه چشم و دلش را پر مي كند، نيرويي در جريان و تحول پذيري يا تحول آفريني است كه شب و روز و روييدن و خشكيدن و فصول رنگارنگ و گوناگون و ساير مظاهر متغير طبيعت را رقم مي زند. و عظمت طبيعت بازيچه نيروي غالب اوست. فوتسي، لائوتسه، چانگ تزو و حكيماني كه تائوئيسم را يافته و پرورانده اند اين حقايق عيني را در كانون توجه خويش قرار داده و با رويكردي معنوي به زندگي كوشيدند تا تفسير و تبييني از اين نيروي تكاپوگر ارائه دهند. اصول جهان بيني تائوئيسم را مي توان به صورت زير خلاصه كرد:
1. جهان باشعور و منظم است.
2. تضاد اساس ساختار طبيعت است. (يين و يانگ)
3. جمع دو اصل قبلي نظريه تائوست كه به معناي بستر رود است و مفهوم قانون ثابت، تغيير يا روش مقرر حركت موجود است.
1.3. اين قانون ازلي و ابدي است.
2.3. قبل از پديد آمدن طبيعت و جهان بالقوه بوده و با پيدايش آن ظهور كرده است.
3.3. اين روش در اوج كمال و اتقان است.
4.3. اگر خطاكاران و شياطين نبودند اين حركت با سرعت پيش مي رفت و سعادت مي آورد. مثل زمان «يائو» و «شون» كه روش تائو را كشف كرده و براساس آن حكومت كردند.( 3)
آنها معتقدند كه همه جهان زنده و پر از نيروهاي روحاني است و سعي مي كنند كه با اين ارواح يا نيروهاي با شعور ارتباط برقرار كرده، از نيروي آنها استفاده كنند. بدين جهت از آفتاب و ماه و پنج سياره و ستاره ها و باد و درختان و كوهها و رودها و... در معابدشان تجليل نموده، راهي براي اتحاد و با آنها و بكارگيريشان در زندگي پيدا كنند. البته اين نيروها به خير و شر تقسيم مي شود، نيروهاي خير از روح نيكان و نيروهاي شر از ارواح پليد پديد مي آيد. «شن» روح نيكان و «كوي» روح بدان است كه در طبيعت همواره يكي پس از ديگري غلبه مي كنند و همواره در حال تبديل يا باز گشت هستند. زيرا مظهر تائو يعني دگرگون شونده و جاري در جهان هستند. اگر چه در مكتب تائو فوتسي اولين متفكر است اما اولين تدوين كننده و بنيانگذار تائوئيسم لائوتسه يا لائوتزو است و پس از او چانگ تزو كه به تامل در آراء لائوتزو پرداخت. لائوتزو كتابي دارد به نام تائوته چينگ (Tao Te ching) به معناي تائو و خاصيت آن. كه در اين كتاب به معرفي نيروي تائو و جريان آن در طبيعت، زندگي و سراسر هستيمي پردازد. اين كتاب مختصر امروزه به زبانهاي متعددي در دنيا ترجمه شده و يكي از منابع ميراث معنوي بشر قلمداد مي شود.
تائو بنيان هستي
تائوته چينگ با اين جمله آغاز مي شود: «تائويي كه بتوان آن را بر زبان آورد تائوي جاودان نخواهد بود. نامي كه بتوان آن را ذكر كرد نامي ماندگار نخواهد بود».(4) اين آغاز نشان مي دهد كه تائو حقيقتي مطلق است كه در همه چيز حضور دارد و به هيچ شكل و شيئي محدود نمي شود. بلكه تمام اشيا جلوه هاي تائو هستند و نمي توان آن را به يك نام خوانند، بلكه هر نامي تنها به بخشي از آن حقيقت اشاره كرده و نمي تواند همه حقيقت او را باز گويد. تمام هستي كه به صورت طبيعت و جهان پديدار شده نيرويي جاري است و يك نيروست كه به ده هزار چهره نمايان گرديده است. همه هستي از تائو بوجود آمده و تائو در همه جا حاضر است. بعد از پيدايش پديده هاي گوناگون تائو دوباره نيروي خود را به خويش بازگردانده و به صورتي ديگر، ضد صورت پيشين مي نمايد. زيرا مطلق است و همه چيز را دربر دارد. در واقع ايجاد اشياء از عدم، بقاي آنها و بازگشت شان به عدم كار تائو و در گرو اين نيرو است. «همه چيز به عالم وجود مي آيد و سپس مي بينيم كه به دنياي عدم باز ميگردد. بنگر به چيزهايي كه رشد و نمو كرده مي بالند. همه ديگر بار به اصل خود باز مي گردند. اين بازگشت مشيت تائوست».(5) بنابراين همه جهان با تائو هماهنگ و با آن در حركت است. به بيان لاوتزو «... اين چهار قدرت بزرگ هستي است. انسان از زمين پيروي مي كند. زمين از جهان پيروي مي كند. جهان از تائو پيروي مي كند. تائو از خود پيروي مي كند».(6) چوجاي و وينبرگ جاي اين چند جمله را طرح كلي سيستم لائوتزو مي دانند.( 7)
تضاد و بازگشت
رابطه امور متضاد از قانون بازگشت (فن يا فنون) پيروي مي كند و چانگ تزو تبديل اين روند را با قانون تبديل (هوا) بيان مي نمايد. راه طبيعت يا تائو همواره از چيزي به متضاد آن تغيير مي يابد و از آن امر متضاد به صور متضاد ديگري سير خود را ادامه مي دهد. «بازگشت، حركت تائوست».(8) به تعبير چوجاي و وينبرگ جاي «اگر حركتي به نهايت تكاملش برسد، لزوما بازگشت دارد.» لائوتزو اين قانون تغيير ناپذير طبيعت را چانگ يا «طبيعي بودن» ناميد.(9) اما توشيه كوايزوتسو مي نويسد: «اين قاعده حركت (تونگ) وجودي يا جنبه پوياي حقيقت است».(10) نيروي طبيعت از آن رو كه نيروست همواره در تكاپو و تحرك است پس آرام نمي گيرد و چون نيروي كامل و مطلق است حركتش كاملترين حركت است و از يك چيز تا نهايت امكان فاصله مي - گيرد كه دوباره به سوي آن بازگردد. اين حركت از يك چيز به ضد آن و بازگشت مجدد به سوي چيزي شبيه آن است. اين قاعده جريان نيروي تائوست.
ته بهره اشياء از تائو:
«تائو در دل همه چيز نهان است..».( 11) و آن بخش از تائو كه به صورت يك شيء درآمده و در آن پنهان شده يا به صورت آن چيز آشكار گشته «ته» نام دارد. لائوتزو اسم كتاب خود را تائو ته چينگ گذاشته است. كلمه «ته»(Te) قبل از او توسط كنفوسيوس به معناي فضيلت استفاده شده بود. اما لائوتزو سهم و بهره اشياء از تائو را «ته» ناميد. اگر اشياء را منحل در وحدت تائو بدانيم، چه در مرحله تمايز گذاري و چه در مرحله عدم تمايز و يكساني از آن حقيقت يگانه بهره اي دارند. «تائو آن است كه همه چيز از او هستي مي يابد. اما در اين فرايند هستي يافتن هر چيز منفردي بهره اي از تائوي جهان مي يابد و اين بهره را ته ] يا، يافت [مي خوانند. پس ته مفهومي است رساننده حالت طبيعي چيزهاست. از اين رو «ته» هر چيز آن است كه آن چيز ]از آن [به طور طبيعي «هست». تائو عنصر نهايي زندگي است و انسان بايد بخواهد كه در سازگاري با آن بزيد»(12) ارتباط با تائو و شناخت آن از طريق «ته» صورت مي گيرد. اگر كسي بخواهد به تائو برسد و آن را درك كند بايد ابتدا «ته» خود را دريابد. در مواردي از «تائوته چينگ» عنواني ديگر براي «ته» به كار رفته و آن عبارت است از فرزند، يعني فرزند تائو در درون همه ما هست يا همه ما در حقيقت فرزند تائو هستيم.
بي كنشي
اگر كسي وابستگي ها را كنار بگذارد، به ادراك برتر رسيده، «ته» را در خود مي يابد و به كمك آن نيرو مي تواند در تائو محو شود و از نيروي جهاني بهره برد، مي تواند به فراسوي تضادها سير كند و اصل بازگشت را در همه جا مشاهده نمايد. در حالي كه شاهد وحدت جوهري جهان است. اما مهم اين است كه انعطاف، نرمي، بيكنشي، و به عبارت ديگر ناتواني و هيچ بودن را كه مايه اصلي زندگي است در يابد. و خود را رها سازد. وينبرگ و چوجاي درباره لائوتزو مي نويسند: «او نه تنها هنر بيكنشي بلكه نبودن را مي آموزد».(13) در تائوتهچينگ آمده است «گياهان هنگامي كه سر از خاك بيرون مي آورند نرم و انعطاف پذيرند و به هنگام مرگ خشك و شكننده. پس هر كه سخت و خشك است. مرگش نزديك شده و هر كه نرم و انعطاف پذير، سرشار از زندگي است».(14) «... هيچ چيز در جهان چون آب نرم و انعطاف پذير نيست با اين حال براي حل كردن آنچه سخت است چيز ديگري ياراي مقابله با آب را ندارد. نرمي بر سختي غلبه مي كند و لطافت بر خشونت».(15) در جاي ديگر از آن كتاب آمده «ناتواني راه تائوست».(16)«بيعملي را بيازماييد و هر چيز در جاي خود قرار خواهد گرفت».(17)
وقتي انسان خود را در معرض ادراكات حسي و تصورات متكثر عقلي و تعلقات بيپايان قلبي قرار مي دهد، در واقع دريچه هاي وجودي خود را به روي امور گذراي اشيايي ناپايدار گشوده و در نتيجه همه نيروي خود را از دست خواهد داد. وقتي انسان با كثرت درگير مي شود، ارزشگذاري كرده، به چيزهايي وابسته شده و از برخي چيزها آزرده و متنفر مي شود. بدينسان از حقيقت يكتا و كلي تائو فاصله مي گيرد. در نتيجه هيچ نيرويي به دست نخواهد آورد. هم از اين رو لائوتزو توصيه مي كند كه: «نوافذ را مسدود كن، درها را ببند (يعني اعضاي حسي و حركتي معمولي گريز از مركز ضمير را متوقف كن.) در طول زندگي فرسوده نخواهي شد. اگر برعكس تو دريچه ها را كاملا باز و رها كردي و فعاليت آنها را تا نهايت زندگي خود افزودي نجات نخواهي يافت».(18) تسوچئي وضعيتي است كه فرد ضمير خود را در حركتي مدام زير تأثير مؤثرات بي شمار مي يابد. انسان عادي خود را در مركز وجود خود مي پندارد. در ميان ده هزار چيز ديگر كه در تضادند، بنابراين در سدد حفظ خود و منافعش برآمده، پر از تصورات ذهني و جزئي متمايز همرابا وابستگي و واكنش هاي عاطفي و هيجاني و رفتار حساب شده عقلاني و غير خنثا مي شود. تداوم اين وضعيت او را سخت و نفوذ ناپذير كرده، هنگامي كه به نهايت سرسختي برسد ميان امور و اشياء مختلف تمايز مي گذارد. سرسختي وقتي است كه انسان در خواسته ها و ادراكات خود محدود شده و از تائو دور مي شود. و در اين محدوديت خود را مركز وجود خود مي داند. اما در وضعيت تسوونگ در شرح حال يكي از اساتيد تائو آمده كه مي گويد: «من اينك خودم را از دست دادم»(19) در اين حال با از دست دادن خود تائو در مركز وجود شخص قرار مي گيرد و او منبع قدرت در جهان شده، همه چيز را از درون مي بيند و مي يابد. «لين آي» در شرح اين عبارت گويد: «تا آنجا كه نفس باشد اشياء هم هستند. ولي هنگامي كه من نفس خود را فاقد شدم، ديگر من نمي ماند و چون من وجود ندارد مخاطباتي (اشياء) هم براي من نمي مانند».(20)
چانگ تزو وضعيتي شبيه به مديتيشن هاي رايج را توصيف كرده، آن را نشستن در عزلت (تسوونگ) مي نامد. به اين شكل كه فعاليت بدن كاهش يافته، ادراكات حسي به حداقل برسد و آرامش ذهن و جسم را در برگيرد.( 21) در تائوته چينگ انسان فرزانه كسي است كه همه دغدغه هاي ذهني را رهاكرده، احساسات و هيجاناتش را به حالت تعليق درآورده، رفتارش را به نيروي كنشساز طبيعت درونش سپرده است. لائوتزو مي نويسد: «غرزانه تسليم آن چيزي است كه لحظه حال براي او به ارمغان مي آورد. او مي داند كه بالاخره خواهد مرد. و به هيچ چيز وابستگي ندارد. توهمي در ذهنش وجود ندارد و مقاومتي در بدنش نيست او درباره عملش فكر نمي كند. اعمال او از مركز وجودش جاريمي شوند. به گذشته اش نچسبيده، پس هر لحظه براي مرگ آماده است. همانطور كه ديگران پس از يك روزگاري سخت براي خواب آماده اند».(22)
براي رسيدن به حالت تسوونگ بايد به شو (تهي بودن) رسيد. اين حالتي است كه انسان حقيقي هم ذهن و هم روح خود را از همه چيز خالي كند و آمادهي درك حضور تائو شود. اين توفيق با چاي حاصل مي شود. براي اصطلاح «چاي» مي توان معادل روزه داري يا مراقبت را برابر نهاد. چانگ تزو «چاي» را چنين تعريف مي كند: «تمام فعاليت ضمير را به نقطه وحدت برسان با گوشهايت نشنو، بلكه با روح (چئي) بشنو گوش محصور به شنيدن است. (يعني هر حسي تنها اشياء مرتبط به خود را به گونه اي فيزيكي ادراك مي كند. ضمير مقيد است (به شكل مفاهيم) كه همتاي موضوعات خارجي هستند. با اين حال روح تهي است و بي حد و حصر به تبديل يافتن ادامه مي دهد و اين مطابق با تبديل (هوا) اشياء آن گونه كه مي آيند و مقصود من از روزه داري ضمير، ضمير را تهي كردن است».(23) «چئينگ شو آن يينگ» آنچه را كه تزو مي كوشد آموزش دهد، در عباراتي خلاصه كرده و اظهار مي دارد: «كلمه انسجام (هو) اشاره به اين مطلب است كه چون ما متعلقات معرفت خود را وحدت مي بخشيم و همه اشياء را در هم مي ريزيم، ضميرهاي ما در آن هنگام متمتع از آرامش كامل شده و ديگر با آنچه چشمان و گوش هايمان مي پذيرد مشوش نمي گردد».(24)
تائوئيسم در فالون دافا
تأكيد بر نيرو سرشتي جهان و امكان جذب شدن در آن و برخورداري از انرژي كيهاني مهمترين اصلي است كه لي هنگجي از تائوئيسم گرفته و در فالون دافا استفاده كرده و همراه با آن كاستي ها و كژي هايي را نيز به مرام خود وارد كرده است. از جمله:
حقيقت غايي فروكاهيده شده:
اعتقاد به اصالت طبيعت و حيات مادي موجب محدوديت ديد ماورائي اين مكتب است هر چند كه ژرفنگري در لايه هاي پيدا و پنهان طبيعت را به ارمغان مي آورد. اما غايت سير و سلوك را به شدت ساقط كرده، به نيروي جهاني فرومي كاهد. خدايي كه متحرك است يعني خدايي كه حضورش محدود است. در جايي كه با حركت به آنجا مي رسد، نيست. خدايي كه از اجزاي متضاد تركيب شده، به اجزايش نيازمند و وابسته است. خدايي كه همه جلوه و قلمرو حكومتش جهان بوده، فراتر از آن چيز قابل ذكري نيست. در حالي كه اين جهان مادي با همه عظمش در برابر تمام هستي مانند حلقه اي در دشتي پهناور است. و اگر نيرو حالتي از ماده دانسته شود اثري از معنويت و ماوراء طبيعت نخواهد ماند غير از نامي پوچ و بيمعنا. و بايد از خداي كوآنتومي سخن بگوييم. و آن طور كه لي هينگ جي مي پندارد همه هستي را به ماده و انرژي فيزيكي تقليل بدهيم.
در جستجوي بهره اي ناچيز رفتن:
چون توجه اين مكتب به تعالي حيات مادي و رسيدن به آرامش و سلامت جسماني در زندگي است، در اين راه به نيروي مرموز طبيعت بايد پيوست. صد البته ارتباط با نيروي طبيعت اتفاق جالبي است و دستيابي به آرامش ارزشمند است اما آيا تمام ظرفيت و نياز معنوي انسان همين دستيابي به آرامش است؟ عرفان هاي ديني معمولاً به حقيقت برتري توجه دارند كه يكي از آثار نزديك شدن و يا رسيدن به آن آرامش است و هزار نكته باريك و دهها هزار گنجينه گرانبهاتر از آرامش عميق و لذت پايدار در آن نهفته است. كه با پيوستن به نيروي طبيعت و رسيدن به آرامش به دست نمي آيد. و اساساً مورد توجه نبوده، شناخته نمي شود.
معنويت خطرناك:
براي دستيابي به اين نيروي تائو روشهاي بدني و تمرينات جسمي و ذهني لازم است. اما اصول اخلاقي شرط به كار گيري درست اين نيروهاست و نه لازمه دستيابي به آنها. البته نكته اي كه در حوزه عملي اين مكتب مي توان مثبت ارزيابي كرد روي آوردن به نرمش و ورزش هاي رزمي و غير رزمي است. حركاتي كه در اتحاد با نيروي جهاني موثر بوده، استفاده از نيروي كيهاني را ميسر ميسازد. اما مشكل اينجاست كه ارواح خبيث هم مي تواند اين اسرار را دزديده، از نيروهاي تائو سوء استفاده كنند. بنابراين كاربرد شر اين نيرو توسط ارواح ناپاك و پرداختن به سحر و جادو براي رسيدن به قدرت، يا ثروت و يا زيان رساندن به ديگران كاملاً امكان پذير است و اين همان چيزي است كه لي هينگ جي تقريباً تمام استادان چيگونگ را به آن محكوم مي كند.( 25) البته توصيه به ترك تعلقات و وابستگي ها در تائوئيسم شاخص بسيار درست و شايسته اي است كه در فالون دافا مورد استفاده و اقتباس شده است.
مباني بوديستي
در اين دين اعتقادي تا دربارهي خدا وجود ندارد ولي برخي از فرقه ها بعدها بودا را به مقام خداييي رسانده و مورد پرستش قرار دادند. اساس انديشهي بودا بر تحليل سه ويژگي هستي انسان و جهان است كه مهمترين آن رنج (دوكه:Duhkha) است، زيرا اعتماد و دلبستگي به هر چيز محكوم به شكست است. با اين جهان بيني، اعتقاد به چهار حقيقت شريف شكل مي گيرد:
1. در هر جاي دنيا رنج وجود دارد.
2. رنج را مي توان به زنجيره علتهاي دوازده گانه باز گرداند.
3. توقف رنج امكان پذير و زنجيره عليت را مي توان نابود ساخت (نيروانا)
4. راه هاي هشت گانه ي مشخص براي از بين بردن رنج وجود دارد.
زنجير علي
آنچه تصور عادي از پديده هاي جهان به ذهن مي آورد، اين است كه اينها هستي هاي پايداري هستند كه مي توان آنها را به كار گرفت و از آنها استفاده كرد، لذت برد و با آنها هستي و حيات خود را به دوام و خوشي آراست. نظريه زنجيره اي علي بودا مي خواهد اين پندار را از ميان بردارد. او مي خواهد به ما بفهماند كه امور فاني اگر چه چندي باقي باشند اما به زوال و نيستي انجاميده و در حقيقت نيستند. همه كوشش بودا براي اثبات همين نيستي و پوچي صورت گرفته كه در قالب نظريه زنجير علي بيان مي شود. «رنج از تشنگي و تمايل به چيزهايي پيدا مي شود كه از دسترس ما بيرون است. اين جهان كثرت ها جهان تغيير و شدن دائم است؛ از اين جهان ناكامي پيدا مي شود و از ناكامي هم رنج».(26) بنابراين از رنج ها از تعلقات و وابستگي ها پديد مي آيد و انسان شكسته پير و ناتوان مي سازد. براي زندگي شاد و نيرومند و پاك بايد وابستگي ها را كنار گذاشت و رنج را باور كرد.
نيروانا
حقيقت نيروانا در مهايانا بسيار فراگيرتر از فرقه هاي ديگر بودايي است. نيروانا در لغت به معناي خاموشي است. مثل فرو نشستن شعله اتش پس از تمام شدن سوخت. وقتي انسان همه اميال و شهوات را از درون ريشه كن كند و دوريي را كنار بگذارد آن گاه دل پاكي آغازينش را كه همانا دل و جان بوداست مي يابد و يكسره از نگراني ها و غم ها و زاد و مرگ ها رها مي شود. اين مفهوم از نيروانا در برابر سانسارا يا تناسخ قرار دارد. مهايانا اما نيروانا را فراتر از اين دانسته، مفهوم چنيني را به جان بودا مربوط مي كنند. به طوري كه همه چيز را فراگرفته، نيروانا به معناي پيوند و شهود جان بودا نيز همه جايي قلمداد مي شود. و ديگر در برابر سانسارا قرار نمي گيرد؛ بلكه سانسارا نيز تهي است و در حقيقت پر از چنيني است. بنابراين در سانسارا نيز مي توان به نيروانا پيوست و در عين حال از رنجها رها شد.
اين برداشت و تفسير از نيروانا باعث شد كه در مكتب مهايانا سالك (بواسف) در نهايت روشن شدگي (بوداهي) به جايي مي رسد كه رسيدن به نيروانا و رهايي از رنج سانسارا نيز براي او اهميت ندارد. در يكي از سوره هاي مهايانا مي خوانيم چون روشن شدگي به كمال رسد بوداسف از بند چيزها آزاد مي گردد، اما بوداسف طالب رهايي از اشيا نيست. او نه از سانسارا بيزار است و نه نيروانا را دوست مي دارد. چون روشن شد گيكامل بدرخشيد نه بند است و نه رهايي . موجودات، به گوهر بودايند. پس سانسارا و نيروانا به خواب دوشينه مي مانند. چون به خواب دوشينه مي مانند نه تولدي هست و نه مرگي، نه آمدني هست و نه شدني. (27)
گويي در اين آيات رازي نهفته اشكار مي شود كه اين است: همه در حقيقت جان بودا هستيم و غير از آن هيچ چيز نيست. و كسي كه در جان بوداست چرا رهايي بخواهد؟ از چه زاد و مرگي و از چه رنجي مي هراسد؟ همه اينها رويا و خواب است. من غير از بودا نيستم چيزهاي ديگر نيز همه پر از چنيني هستيم. «پس تنها كارمان يافتن خويش است».(28)
ديانا: سير در عوالم درون
هشت راه رهايي از رنج كه به عنوان راه ميانه شناخت شده و در هينه يانا مورد تاكيد است در مهايانا نيز نفي نمي شود، كه عبارتند از: -1 ديدگاه درست، 2- قصد درست، 3- سخن درست، 4- اعمال درست، 5- امرا معاش درست، 6- كوشش درست، 7- توجه درست، 8- تمركز دست. اما در فرقه هاي مهايانا به خصوص روي مورد آخر تاكيد فراوان است.
ديانا به معناي مراقبه، تمركز، تامل دروني، انتظار گشايش درون و ... در انگليسي meditation گفته مي شود. افزون بر عبادات و مناسك و سروه خواني و سوره نويسي، دعا و نماز و زيارت معابد، كار مهم كه در سلوك و رسيدن به نيروانا ضروري به شمار مي رود، همين مراقبه است. در حالت مراقبه معمولا بدن را در وضعيتي راحت و آرام قرار مي دهند و تنفس را كنترل مي كنند و ذكرهاي مخصوص مي گويند يا به تفكر درباره آموزه هاي آييني مي پردازند. مثلا در فرقه تن دايي از مهايانا، داياناي سه حقيقت تهيت، نپايندگي، راه ميانه (هشت راه رهايي) و داياناي همدردي انجام مي شود. پيروان مهايانا با اين اعتقاد از پيروان «هينه يانا» متمايز مي شوند كه نه تنها در رهايي خود مي كوشند بلكه براي نجات ديگران نيز مي كوشند چرا كه براستي معتقدند چنيني همه جا را فرا گرفته و همه در نيروانا به خواب رفته. بايد بيدار شوند. آنها چون معتقداند كه در سانسارا نيز مي توان به نيروانا رسيد ديگر در گير گذر از اين زندگي نبوده مي كوشند تا در دنيا به اوج رهايي برسند و دست ديگران را هم بگيرند. لي هينگ جي بر اساس اين نگرش خود را مسئول نجات بشريت معرفي مي كند.( 29)
بوديسم در فالون دافا
لي هينگ جي تناسخ و حقانيت رنج را از بوديسم گرفته است و تاكيد مي كند كه براي افزايش گونگ و تزكيه روان بايد رنج را تحمل كرد و در نهايت از اين راه مي توان از چرخه تناسخ راهي يافت. گذشته از بي اعتقادي به خدا و خدا انگاري بودا را نيز پذيرفته است. در بوديسم براستي هيچ غايت متعالي كه به آن بپيوندند و به عنوان هستي بخش و مدير عالم باشد نمي شناسد. البته در فرقه مهايانا بودا به جاي خداي اديان توحيدي مي نشيند. اما در اينجا نيز نيروانا يعني بي تعيني و بي نام و نشاني رنگ اصلي بوداست. به همين دليل هيچ انديشه او را نمي شناسد حتي نمي تواند براي شناخت او رفع مانع بكند. زيرا او فقط بيتعيني است. نه اوصاف كمالي و نه جلوه جمالي كه قلب را به سوي او جذب كند، هيچ نيست. و اين مشكل دست كم در آغاز سلوك كار را دشوار ميكند. اين مسئله آنجا به وضوح معلوم مي شود كه امور ديگري غير از معرفت جايگزين هدف سير و سلوك معنوي مي شوند. چيزهاي ناپايداري مثل جواني!
اعمال بوداييان به ويژه تكيه بر اخلاق و ترك هوسها تمايلات زيبا و نجات بخش است. و منع از افراط در زهد و رياضت مانند هندوها، بسيار شايسته و به جاست كه فالون دافا نيز از آن بهره برده است؛ اما در اينجا اعمال خود مانع سيراند، نه مركب مسير و سلوك درست هنگامي است كه به عملي نياز نباشد و شخص بدون رفتار و اعمال خاصي حقيقت را در خويش بيابد. بنابراين در فالون دافا اين نقص تشخيص داده شده و با تاكيد بر تزكيه ذهن - جسم كوشش مي شود مجال مستقلي براي اعمال و رفتار به عنوان تكنيك هاي تزكيه جسم باز شود. هم چنين براي تمركز و مراقبه توصيه هاي خوبي نمي شود. بي ترديد اگر براي غايت سلوك كمالات و اوصاف حسنه اي وجود داشته باشد كه بتوان در آنها تامل كرد چه بسا كه زودتر جدايي و رهايي از تعلقات به دست آيد. برخي از اذكار ديانا به ويژه در فرقه ذن بوديسم عبارات بي معني و مبهمي است كه به منظور شكستن تصورات عادي از جهان به كار مي آيند. اين خلاء فكري در فالون دافا همچنان باقي بوده و چاره اي براي آن انديشيده نشده است. فالون دافا براي حل اين مسأله به طور ناقص و محدودي اقدام كرده و سه ويژگي راستي، دوستي و بردباري را به عنوان سرشت جهان و نيروي كيهاني معرفي كرده و تزكيه كنندگان را دعوت مي كند تا خود را با آن سه صفت هماهنگ سازند.
جن، شن، رن
اين سه شعار اصلي فالون دافاست كه سرشت جهان را تشكيل مي دهد و تزكيه كننده براي اين كه در نيروي كيهاني جذب شود و به ماوراء مرگ و تولد راه يابد بايد اين سه را در خود تحقق بخشد. صداقت، شفقت و صبر سرشت جهان است. جوهره بودا بودن و بينادينترين سرشت جهان جن شن و رن است. ذرات هوا، سنگ، چوب، خاك، آهن، بدن انسان اين سرشت حقيقت، نيك خواهي و بردباري را دارد.(30) او در حقيقت با رويكردي ماهايانه يي اعلام مي كند كه بودا تمام جهان را پر كرده و بايد به او پيوست و در وجود او جذب شد و اين سه خصلت بنيادي ترين خصال بوداست. لي هنگجي معتقد است كه مكتب تائو روي حقيقت و صداقت و درستي (جن) تاكيد بيشتر دارد و مكتب بودا روينيك خواهي و دوستي و شفقت (شن). «اما فالون دافا بر پايه والاترين استاندارد جهان حقيقت، نيك خواهي و بردباري است. ما به طور همزمان همه را با هم تزكيه مي كنيم، بنابراين آنچه كه تزكيه مي كنيم عظيم است».(31) او فالون دافا بر خوردار از امتيازات تائوئيسم و بوديسم و درنهايت چيزي بيشتر مي داند. و روي بردباري و تحمل رنج تاكيد ويژه اي دارد. تائوئيسم در جستجوي درك حقيقت و حقيقي بودن و حقيقي زيستن هماهنگ با سرشت نيروي جهاني بود. و بوديسم در سدد نيكي و شفقت به ديگران و گذشتن از نفس و تعلقات پوچ آن از طريق عشق ورزي به ديگران است. اما فالون دافا با حفظ اين دو آموزه ارزشمند تحمل رنجها و سختي هاي زندگي را بسيار اساسي و نجات بخش در زندگي بشر مي داند. رنج هاي زندگي نتيجه خطاها و تعلقات و ناپاكي هاي زندگي گذشته است و تا از آنها پاك نشويم نجات نخواهيم يافت. اين پاكي در گرو تحمل رنج و تن دادن به زندگي بردبارانه اي است كه به منظور تزكيه انجام مي شود.
بازگشت به اصل
لي هنگجي جهان را بسيار فراتر از اين دنيايي كه اكنون در آن به سر مي بريم مي داند. بلكه اين دنيا وقت اضافه اي است كه روشن بينان به مردم بد كار داده اند تا با رنج كشيدن به جايگاه اوليه خود باز گردند. واقعيت اين است كه ماده از جهان حقيقت، شفقت و بردباري تشكيل يافته و تمام انسانها در فضاي جهان از اين سه اصل ساخته شده اند. اما هنگامي كه در روابط اجتماعي با ديگران قرار مي گيرند بر خلاف اين سرشت عمل كرده و سقوط مي كنند. در مرحله سقوط يافته نيز عده اي هستند و زندگي اجتماعي ديگري شكل مي گيرد و باز هم بر خلاف سرشت جهان عمل مي شود و سقوطي دوباره رخ مي دهد تا اينكه تمام سطوح جهان طي مي شود. (32) اينجا است كه روشن بينان شفقت مي ورزند. «در اين سطح اين افراد مي بايستي ازبين رفته يا نابود مي شدند. اما روشن بين هاي بزرگ از روي نيك خواهي والايشان تعمداً اين بعد دنياي بشري را خلق كردند. در اين بعد به آنها يك بدن فيزيكي اضافي و يك جفت چشم اضافي كه فقط به ديدن چيزهاي موجود در اين بعد مادي ما محدود است مي دهند، به اين معني كه آنها در اين سرزمينِ توهم مي افتند. ...از آن جا كه در اين توهم قرار دارند، در ميان بزرگترين زجر هستند. به آنها اين بدن را مي دهند كه با آن زجر بكشند. وقتي شخصي بخواهد ازاين بعد، به بالا برگردد، بخواهد برطبق مدرسه تائو به خود واقعي اوليه اش برگردد، بايد قلبش را براي تزكيه كردن بگذارد كه بدين معني است كه سرشت بودايي او ظاهر شده است».(33) در اين سطح از جهان كه انسان پديد مي آيد بيماري و سرما و گرما و گرسنگي و تشنگي و مرگ و انواع رنجها وجود دارد پس كسي كه از اين فرصت استفاده كند و خود را به سطوح بالا بكشد از زاد و مرگهاي پي درپي نجات پيدا مي كند و در غير اين صورت بارها و بارها متولد خواهد شد و رنج خواهد كشيد. در فرايند تزكيه اين بدن به سوي سطوح بالاتر مي رود و به بدن بودا تبديل مي شود. و از هر گونه بيماري و رنج و پيري رهايي مي يابد.
كارما و تقوا
كارما همان نتيجه خطاها و وابستگي هاست كه رنج و بيماري را ايجاد مي كند. لي هنگجي تحليلي كاملاً مادي از اين موضوع ارایه داده و مي گويد: «يك نوع ماده سياه وجود دارد كه اين جا ما آن را كارما مي ناميم... ماده سياه را مردم به وسيله انجام كارهاي بد و انجام كارهايي كه خوب نيست يا آزار رساندن به ديگران به دست مي آورند».(34) اين ماده سياه ضد نيروست و بدن را ضعيف مي كند پس موجب رنج و درد و بيماري مي شود. و اين مجازات بدي هاست هركه اين را تصفيه كند، از بدي ها پاك مي شود. در حقيقت تحمل رنج و بردباري در كنار شفقت و مهرباني و حقيقت جويي و راستي ماده سياه را به ماده اي سفيد كه تقوا نام دارد تبديل مي كند. در فالون دافا تقوا نيز ماهيتي مادي دارد. ماده اي سفيد كه تزكيه كنندگان سطوح بالا و روشن بينان مي توانند آن را ببينند. «تقوا نوعي ماده سفيد رنگ است و در واقع چيزي معنوي يا چيزي فقط عقيدتي، مثل آنچه افراد فكر مي كردند نيست.... تقوا تمام درون بدن فرد قرار دارد و يك ميدان را شكل مي دهد. ...ماده اي كه تقوا ناميده مي شود چيزي است كه از طريق تحمل سختي ها، گذر از اوقات سخت يا به وسيله انجام كارهاي خوب براي مردم به دست مي آوريم».(35)
هر كس كه در اين دنيا متولد مي شود حتماً يك ميدان كارمايي دارد، اگر نداشت از چرخه تناسخ و زاد و مرگ خارج مي شد. اما با اين حال همه از كارماي يكسان برخوردار نيستند بعضي ها كيفيت مادرزادي بهتري دارند و با دارا بودن تقواي بيشتر از ماده سياه كمتري رنج مي برند. اما خود همين ماده سياه هم در حقيقت سرمايه اي است و براي رشد ما قرار داده شده. زيرا كارما بيماري و محروميت و رنج ايجاد مي كند. اگر اين «عقوبت كارمايي» نبود و بشر در سلامت و آسايش زندگي مي كرد ديگر انگيزه اي براي تزكيه و رشد پيدا نمي كرد در آن صورت شبيه موجودات آسماني بود در حالي كه به كارهاي بد خود هم ادامه مي داد.( 36) پس ميدان كارمايي و رنج و ضعف حاصل از آن ما را به ضرورت تلاش براي رهايي و نياز به تزكيه متوجه مي كند. به علاوه خود اين ماده مي تواند با تحمل و بردباري به تقوا تبديل شود. «ماده سفيد و ماده سياه شخص مي توانند به يكديگر تبديل شوند. چگونه تبديل مي شوند؟ انجام كارهاي خوب ماده سفيد را به وجود مي آورد. وقتي سختي ها را تحمل كرده، زجر كشيده يا كارهاي خوب انجام دهيد ماده سفيد به دست مي آوريد و وقتي كارهاي بد انجام دهيد يا كارهايي كه خوب نيستند انجام دهيد ماده سياه به وجود خواهد آورد و آن كارماست. بنابراين يك فرايند تبديل وجود دارد».(37)
فالون دافا روشي است براي از بين بردن كارما يا كرمه و افزايش تقوا. اين مسير تزكيه است و بايد با دقت طي شود ما براي تزكيه به تقواي زيادي نياز داريم و اين نياز محدوديتي ندارد. هرچه بيشتر ماده سفيد داشته باشيم، رشد بيشتري خواهيم داشت. و البته ذره اي كارما جريان تزكيه را با مشكل مواجه مي كند. تقوا مي تواند ما را رويين تن و كند و در برابر هر آسيبي نگهدارد. ولي براي اين كار بايد دو برنامه را اجرا كرد يكي تزكيه شين شينگ و ديگري تمرينات فالون دافا.
.................................................
پي نوشت ها:
1. چي: انرژي حيات و گونگ انرژي تزكيه است. چي گونگ نام روش هايي است كه با تمرين هاي بدني در سدد كسب انرژي معنوي و فوق العاده هستند.
2 شوآن فالون ص .118
3 . جان ناس، ص 327 و 328
4 . تائو تِ چينگ، برگردان: فرشيد قهرماني تهران: انتشارات مثلث. چاپ دوم 1385. ص.1
5 . تاريخ جامع اديان، ص 347
6 . تائوتهچينگ ص.25
7 . تاريخ فلسفه چين، ص 111
8 . همان، ص 117
9 . همان، ص 117
10 . توشيه كوايزوتسو صوفيسم و تائوئيسم - محمد جواد گوهري انتشارات روزنه - چاپ اول 1378 - ص 347
11. تائوته چينگ ص.34
12 . تاريخ فلسفه چين، ص 114
13 . تاريخ فلسفه چين، ص 120
14 تائوته چينگ ص.76
15 همان ص .78
16 . تاريخ فلسفه چين، ص 121
17 تائو ته چينگ ص.3
18 . صوفيسم و تائوئيسم - ص 357
19 . همان، ص 360
20 . همان، ص 373
21 . همان ، ص 360
22 تائوته چينگ ص.50
23 . صوفيسم و تائوئيسم ص 364
24 . همان، ص 390
25. شوان فالون ص 131غ.130
26- ب.ل سوزوكي، راه بودا، ع.پادشاهي چاپ اول ويرايش دوم 1380 نشرنگاه معاصر ص 4326
27- همان ص 16027
28- همان ص 7028
29. شوان فالون ص .339
30. همان، ص.20
31. شوآن فالون ص 23 و 22
32. همان، ص.119
33. همان، ص.79
34. همان، ص.38
35. همان، ص.38
36. همان، ص.80
37. همان، ص.391
..........................................................
منبع: http://www.pegahhowzeh.com
نويسنده: حميدرضا مظاهري سيف
|