مقدمه
هر چند ظهور جريان هاي فکري انحرافي، پديده تازه اي نيست و تاريخ اسلامي از دهه آغازين خود و به دنبال رحلت رسول خدا(ص) تاکنون با آن دست به گريبان بوده است، اما احتمالا مي توان دو سده اخير را دوران اوج گيري ظهور جريان هاي فکري انحرافي دانست؛ زيرا بروز تحولات بنيادين در ساختار حاکميتي جهان اسلام پس از قدرت يافتن ترکان عثماني و باز شدن پاي استعمار غرب به کشورهاي اسلامي از سده هجدهم ميلادي با هدف سلطه بر منطقه و پاره اي عوامل سياسي و اجتماعي ديگر، زمينه را براي اوج گيري اين قبيل جريان ها در اين برهه تاريخي، کاملا فراهم کرد. يکي از اين جريان هاي فکري انحرافي که در اين دوران به راه افتاده و هزينه هاي سنگين و گاه جبران ناپذيري را به جهان اسلام تحميل کرده، جريان افراطي وهابيت بوده است؛ جرياني که متاسفانه توانسته است در سايه قرائتي خشن و تنگ نظرانه از دين همراه با نوعي عملگرايي خطرناک، از يک سو با گسترش خشونت و ناامني، بذر بدگماني به اسلام و مسلمانان را در جهان بيفشاند و بهانه ها و دست مايه هاي لازم براي تبليغات استکبار جهاني بر ضد امت اسلامي را فراهم آورد و از سوي ديگر، با تکفير و توهين مسلمانان، اختلاف ميان مذاهب را تشديد کند و کژ انديشانه در آتش تفرقه بدمد. به علاوه، هنوز خاطره تلخ تخريب اماکن متبرکه و مشاهد مشرفه مکه و مدينه توسط آنان، در ذهن امت اسلامي باقي است. ترورهاي کور و بي رحمانه در قالب عمليات انتحاري نيز که هر از چند گاهي به کشته و زخمي شدن مسلمانان مظلوم و زنان و کودکان بي گناه در گوشه و کنار جهان اسلام مي انجامد، جلوه ديگري از جريان وهابيت است که از ميزان جهالت و خباثت آن حکايت دارد. اگر چه پايگاه و مرکز اين جريان نامبارک، بيرون از مرزهاي کشور و درون عربستان سعودي است، اما تبليغات گسترده آن در سراسر جهان با تکيه بر دلارهاي نفتي، آن را تا عمق سرزمين هاي دوردست اسلامي در شرق آسيا و حتي آفريقا گسترانيده است. هر چند خوشبختانه ويژگي هاي فرهنگي کشور و پيوند عميق مردم ما با مکتب اهل بيت(ع) به گونه اي است که زمينه چنداني براي نفوذ اين جريان در ايران وجود ندارد، اما اين واقعيت خوشحال کننده نبايد به يک غفلت و کوتاهي بينجامد. چه، امروزه ده ها کتاب، مجله و سايت اينترنتي که عمدتا توسط فارغ التحصيلان دانشگاه هاي مکه و مدينه اداره مي شوند و از مفتيان تندروي عربستان سعودي خط مي گيرند و توسط نهادهاي فرهنگي اين کشور پشتيباني مي شوند، سرگرم ترويج باورهاي افراطي و خشن وهابي و حمله به مذاهب و شخصيت هاي اسلامي هستند. بدون ترديد مقابله با اين هجمه حجيم تبليغاتي، رسالت خطير نهادهاي علمي و فرهنگي کشور است. حوزه هاي علميه شيعه و اهل سنت و دانشگاه ها از يک سو و رسانه هاي جمعي متعهد از سوي ديگر مي توانند با هم انديشي و همکاري يکديگر و از طريق روشنگري و اطلاع رساني، در برابر نفوذ جريان هاي فکري انحرافي عموما و جريان وهابيت خصوصا، بايستند. دفتر پژوهش مؤسسه فرهنگي هنري خراسان نيز مي کوشد تا به نوبه خود، از طريق نشر سلسله مقالات «آشنايي با جريان وهابيت»، نقشي در اين زمينه داشته باشد. علاقه مندان مي توانند اين سلسله مقالات را به صورت پيوسته در روزهاي اول هر هفته پي بگيرند و ما را از ديدگاه ها و پيشنهادهاي سازنده خويش بهره مند کنند و پرسش هاي احتمالي خود را درباره اين جريان فکري انحرافي نيز براي پاسخگويي به نشاني پست الکترونيکي دفتر پژوهش ( pajuhesh.khgmail.com ) ارسال کنند.
سلفيه؛ خاستگاه وهابيت
وهابيت از بطن جرياني موسوم به «سلفيه» زاده شده است. «سلفيه» که از نظر لغوي، انتساب به گذشته يا گذشتگان و تقريبا به معناي «گذشته گرايي» است، در اصطلاح عنوان گروهي از مسلمانان است که ضمن مخالفت با تقليد از مذاهب چهارگانه اهل سنت (حنفي، مالکي، شافعي و حنبلي) و عداوت با مذهب شيعه، داعيه بازگشت به اصول اوليه اسلام را دارند. اصول اوليه اسلام نيز از نظر آنان، صرفا ظواهر قرآن و سنت است که بر کنار از هر گونه «تأويل» و «تفسير عقلي» و ضرورتا مطابق با فهم و برداشت «سلف» (گذشتگان/مسلمانان نخستين)، معنا مي شود؛ آن هم تنها بخشي از «سلف» به صورت کاملا گزينشي که با قرائت خشک و خشن آن ها از دين همداستان باشد، نه کساني همچون علي(ع) و به طور کلي اهل بيت (ع) و نيز عالمان برجسته و روشن ضمير سده هاي نخستين اسلامي که بر اجتهاد مستمر در فهم نصوص ديني و تعقل صحيح در آن ها، پاي مي فشردند. به اين ترتيب، «جمود بر ظواهر نصوص ديني» و «پرهيز از عقلانيت»، مهم ترين اصل سلفي است که نتيجه طبيعي آن در عمل، چيزي جز «تحجر» نبوده است. پيشينه اين نگرش را بايد در سده نخستين اسلامي جست و جو کرد؛ زيرا ما «جمود بر ظواهر نصوص ديني» و «پرهيز از عقلانيت» و در نتيجه آن دو «تحجر» را که مؤلفه هاي اصلي انديشه سلفي است، در سده يکم هجري در فرقه خوارج به روشني مشاهده مي کنيم. پس از آن و در سده دوم هجري نيز جرياني موسوم به «اهل حديث» به وجود آمد که با تکيه بر مولفه هاي پيش گفته، از نظر کلامي در برابر معتزله و از نظر فقهي در برابر «اهل راي» موضع گرفت و با جمود و عقل گريزي سلفي، بالاجبار زمينه را براي زايش يافتن رويکردهايي انحرافي چون «مجسمه» فراهم آورد. «مجسمه» (جسم گرايان) گروهي بودند که با استناد به ظاهر برخي آيات و احاديث و پرهيز از هرگونه تفسير عقلاني، خدا را جسم مي انگاشتند و براي او دست و پا و چشم و گوش و روي و موي بر مي شمردند!! مدعاي اين گروه آن بود که چنين اعضايي در ظاهر برخي آيات و احاديث براي خداوند ياد شده و تأويل آن ها روا نيست؛ بنابراين، مثلا آيه شريفه «الرحمن علي العرش استوي» ( اعراف/ 54) دلالت دارد که خداوند بر تخت خودش تکيه کرده است! يا آيه شريفه «بل يداه مبسوطتان» (مائده/ 64) نشان مي دهد که خداوند دو دست دارد! يا آيه شريفه «بأعيننا» (هود / 37) دليل بر آن است که براي خداوند چشماني است! در حالي که بدون ترديد، اين قبيل آيات قرآني، به اقتضاي فصاحت و بلاغت، حاوي تعابيري تمثيلي، مجازي، کنايي و نيازمند تفسيرند. چنان که ساير آيات قرآن کريم مانند آيه شريفه «ليس کمثله شيء» (شوري/ 11) که به صراحت بر نفي جسمانيت خداوند و عدم مشابهت او با اشيا دلالت دارد، اين واقعيت را به اثبات مي رساند. با اين وصف، شايد بتوان جسم گرايي را نوعي «مادي گرايي» دانست که مي کوشد از معنوي ترين مفاهيم هستي، تفسيري کاملا مادي به دست دهد. با اين همه، بعدها انگاره هاي سخيف و کفرآميز مادي گرايان، به عنوان «سنت سلف صالح» به بخشي از «حنابله» (پيروان احمد بن حنبل يکي از امامان چهارگانه اهل سنت) و از آن ها به سلفيه منتقل شد و شخصيت هاي افراطي و خشني چون بربهاري در سده سوم و ابن تيميه در سده هشتم هجري، به تبليغ و ترويج آن همت گماشتند و زمينه را از هر جهت براي ظهور محمدبن عبدالوهاب در سده دوازدهم هجري فراهم آوردند.
...............................................
نویسنده: علي بابايي آريا.
تهیه و تنظيم: حجة الاسلام حاج سيدمحمدباقري پور
منبع: http://hodablog.net
|