مقدمه
مشرق زمین گهواره ی فرهنگ دینی و مسالک عرفانی است. بسیاری از تفکرات معنوی و الهامات روحانی در شرق جهان پدید آمده. شرق مولد انبوهی از مکاتب عظیم دینی عرفانی عصر حاضر است. ریشه ی بسیاری از عرفان های غربی و تعالیم و آموزه های آنان برگرفته از مکاتب غنی مشرق است. این نقطه ی جغرافیایی در جهان مرکز بروز بزرگترین ادیان الهی است. پیامبران عظیم الهی صرفاً در این منطقه به تبلیغ تعالیم کبیر معنوی گماشته شده اند. از این سو چه قبل از پیام آوران الهی و چه بعد از ایشان مسلک های عرفانی در قالب های متفاوت آموزشی در این منطقه از دنیا کانون معنویت و روحانیت را پدید آورده اند. اکنون مشرق زمین مهد پیدایش و پرورش بسیاری از عرفان های کوچک و بزرگ است. علل ظهور گرایشات معنوی در این نقطه از جغرافیا ریشه در تاریخ غنی این منطقه دارد. اما بعضاً تنوع طبیعت بکر، اعم از دریا، کوهستان، صحرا، دشت و ... از یک طرف و کثرت اقوام مختلف با گرایشات گوناگون قومی - قبیله ای باعث شده تا تفکرات متغایر معنوی بوجود آید و عقائد فلسفی و نظرات روحانی را در این منطقه به اوج پراکندگی ممکن رساند.
نگارنده در این مقاله سعی بربیان علل گرایشات عرفانی شرق ندارد. لکن کثرت گروهای عرفانی را ریشه در طبیعت متنوع جغرافیایی، روانشناسی اجتماعی، روانشناسی فردی و زمینه های فکری و ذهنی برگرفته از تاثیرات روحانی اقوام و ده ها علت دیگر می داند.
معانی دین در دایره علوم
لفظ دین به مثابه یک مشترک لفظی است و انتظارات و تعابیر متعدد از دین در ملت های مختلف موجب شده تا هیچ دین شناسی نتواند تعریفی جامع افراد و مانع اغیار ارائه نماید،و معنای دین را در بند الفاظ کشیده تعریف کلی از دین با توجه به گرایشات مختلف به دست آورد. تعریف اندیشمندان به واسطه تأثیر از رشته علمی- تخصصی، فرهنگ قومی، انتظارات گوناگون روحانی و دید اشراقی و شهودی در مقایسه با هم بسیار متفاوت است. تشخیص قدمت دین در جوامع بشری برابر با شناخت قدمت انسان بر روی کره خاکی است. اگر از منظر تاریخ، حیات انسان را به دو نیمه اختراع زبان و دوران قبل از اختراع زبان تقسیم نماییم. در هر دوره آثار دین و امور قدسی و عبارت چه در غالب تصاویر یا الفاظ نمایان است. اگر در حوزه دین شناسی قدمت انسان متدین را در بعد طولی در نظر بگیریم و تعابیر متفاوت از دین را در اعصار در بعد عرضی، با یک پهنای وسیع از امر دین اعم از نظری و عملی مواجه می شویم و این نکته هر پژوهشگر دین را به چالش می کشاند.
تعاریف دین عمدتا به شرح و تفسیر این اصطلاح می پردازد از جمله می توان از تعریف روانشناختی دین نام برد. مانند این تعریف احساسات اعمال و تجربیات افراد در هنگام تنهایی، آنگاه که خود را در برابر هرآنچه که الهی می نامند، می یابند.(ویلیام جیمر) تعاریف دیگر جامعه شناختی هستند، مانند این تعریف: مجموعه ای از باورها اعمال ، شعائر و نهادهای دینی که افراد بشر در جوامع مختلف بنا کرده اند(ت. پارسونز) و برخی از تعاریف نیز طبیعت گرایانه هستند. مانند این تعریف مجموعه ای از اوامر و نواهی که مانع عملکرد آزاد استعدادهای ما می گردد،(اس رایناخ) یا این تعریف که با همدلی بیشتری همراه است دین همان اخلاق است که احساس و عاطفه به آن تعالی گرما و روشنی بخشیده است (ماتیو آرنولد) با وجود این تعاریف دینی در باب دین نیز وجود دارد مانند این تعریف که دین اعتراف به این حقیقت است که کلیه موجودات تجلیات نیروهایی هستند که فراتر از علم و معرفت ماست (هربرت اسپنر) و یا دین پاسخ انسان است به ندای الهی.(1)
تفاسیر متعدد از دین به قدری فراوان است که پژوهشگران بعضاً به اشتراکات موجود در تعاریف می پردازند. شاید قدر مشترک تعاریف به دین بنیادی نزدیکتر باشد. جان هیک قدر مشترک ادیان بزرگ و متکامل جهانی را اعتقاد به رستگاری و مبحث نجات شناسی معرفی می کند. و دیگری ویژگی های مشترک همه دین ها را در دو ویژگی می داند. یکی آن که همه ی آنها یک مرجع فراطبیعی یا قدسی را به رسمیت می شناسند. دیگر این که یک نوع ایدئولوژی ( به معنای دقیق آن) دارند که جهان را سر و سامان می دهد.(2) مراد نگارنده از دین در مسلک این مقاله صرفاً هر جهان بینی برگرفته از این باور است. به این معنا که دین به هر مکتب و حوزه اعتقادی گفته می شود که در باب سروسامان دادن به نظام اجتماعی انسان صاحب ایدئولوژی بوده و و در راه نجات و رستگاری انسان متدهای جدید و متمایز به ماسبق را بیان نماید.
تنوع ادیان در سرزمین هند
هندوستان بزرگترین سرزمین از لحاظ کثرت و تنوعات دینی و عرفانی است. قدیمی ترین کتابی که انسان از آن سراغ دارد و تاریخ مشخصی در مورد آن در دست نیست. کتاب قانون فقهی هند و یا منو دهر ماساسترا Manu Dharma Sastraاست. در مولفات دانشمندان قرن هفتم پیش از میلاد نام این کتاب دیده می شود. در عصر حاضر سرزمین هند دارای مسالک متفاوت عرفانی و اخلاقی است. گروهی از این مکاتب رابطه نزدیکی با ادیان بزرگ هند دارند و چه بسا زیر مجموعه ادیان عظیم هندو قرار گیرند و گروهی دیگر کاملاً مجزا و متفاوت از ادیان قدیم هندی هستند. اما ادیان بزرگ هندو اغلب مانند استوانه ای قدرتمند، تکیه گاه بسیاری از مذاهب نوظهور هندی است. برخی از این استوانه های عرفان هندو به اختصار عبارتند از:
هندوسیم: آیین هندوسیم یا برهمنیزم دارای فرقه های بی شماری است. که هریک از آن با تکیه بر قسمتی از آیین هندوسیم و تفسیر گوناگون از آن پدید آمده اند. بنیانگذار این آیین شناخته شده نیست و در آن از فرهنگ و آداب و رسوم اجتماعی سخن گفته شود که با ریاضت و تهذیب نفس پیچیده شده برهمنیزم بدین اصل معتقد است که خطای عمده انسان در طی اندیشه و تفکر اوست و شقاوت ها و بدبختی های او نتیجه مطالعه و فریبی است که در مظاهر اشیاء موجود است و ربطی به گناه ها و خطاهای او در زندگی ندارد. هندوها و بودایی ها فکر می کنند که رستگاری انسان بسته به رهایی او از مظاهر فریبنده و حدود گمراه کننده عالم جسم است که باید خود را از قید آن رها کرد. به جهان روحانیت و عقلانیت پناه برند و در آنها به حقیقت محض که ضامن سعادت جاویدی است نائل گردند. (3)
جینیزم: جین به معنای پیروز اقتباس از آیین هندو است. آیین جین علاوه بر پذیرش معارف هندویی، مسائل تازه ای را مطرح می کند و بر قواعد اخلاقی شدیدی اصرارورزد. به عقیده جینی ها رستگاری بر دو اصل استوار است .یکی ریاضت کشی و دیگری اهیمسا یا پرهیز از آزار جانداران که تا نباتات و جمادات پیش می رود کندن زمین برای کشاورزان ممنوع شمرده می شود. با آنکه خوردن میوه درختان مجاز است. استفاده از محصولات زیرزمین همچون چغندر، هویج، شلغم و ... که کندن زمین را همراه دارد حرام است.(4) از عجیب ترین آداب این مذهب فضیلت بسیار و ثواب فراوان خودکشی از طریق ترک غذا و آب است. هم چنین پوشیدن لباس حرام است در حالی که فرقه عظیمی از ایشان هیچ لباسی را نمی پوشیدند. آیین جینیزم اعمال دینی خود را سرچشمه سعادت و راه نجات می داند و معتقد است که انسان نتیجه این اعمال را خواهد دید و راه صعود را آلایش از ماده بیان می کند.
آیین سیک: برگرفته از عرفان اسلامی و هندی است و بزرگترین تعلیم آن اعتقاد به خدای واحد قادر و خالق جهان خلاصه می شود و راه وصول به رستگاری و نجات را غوطه ور شدن در ذکر حق می داند و عبادات و طاعات ظاهری مسلمانان و هندوان را کاری عبث دانسته اصالت را به اندیشه و تعمق در یاد حق خلاصه می داند. مریدان آیین سیک برای خود پنج شعار قرار دادند که هریک در زبان پنجابی با حرف کاف شروع می شود:
1) کِس : باقی گذاشتن موی سر و صورت
2) کونکا : همراه داشتن شانه
3) کاچک : پوشیدن زیر شلوار کوتاه
4) کارا : داشتن دستبند آهنین
5) کاندا : حمل شمشیر یا خنجر فولادی.(5)
بودیسم: بودا به معنای بیدار لقب گوتاماشاکیامونی بنیانگذار مکتب اصلاحی بودیسم است. بودا احساسات ظاهری انسان را مظهر ضلالت می داند و منشاء تمام بدبختی های نوع بشر را توجه به محسوسات دانسته برای رسیدن به آسایش جاودانگی و سعادت ابدی روح می باید به عالم روحانی وارد شود. در مسلک بودا خدایان و آلهه از مقام الوهیت منعزلند و مرتبت آسمانی ایشان فقط عبادت از مراتب تحول و انتقال علت و معلول می باشد. اعتقاد به آله به معنای نام این کلمه نزد بودا وجود ندارد. آداب و مناسک و عبادات به عقیده او باطل و لغو است و مسئله نماز و دعا مطرح نمی شود. تنها اصل اساسی آیین بودا بر روی مسئله علم و جهل قرار گرفته و علم حقیقی و صحیح فقط می تواند در حلقه محدود و تنگ راهبان و گوشه نشنیان یافت شود. عالم محسوس در نزد بودا محلی ندارد و مورد التفات قرار نمی گیرد طریقه وصول به سرمنزل فلاح و رستگاری از مهر عالم وجود نمی گذرد و بلکه آن گوهر مقصود در بیرون جهان هستی یافت می شود. در دوران اعتکاف و انزوا هر فردی باید با جد و جهد بسیار شخصاً رستگاری را از طریق خودآموزی، تصفیه، تزکیه خویش، مطالعه اندیشیدن، مراقبه و تمرکز تامین کند.(6)
تاریخ سرزمین هند شاهد ظهور و افول ادیان و مسالک عرفانی گوناگونی بوده است هرچند ادیان بزرگ هندو همواره دارای پیروان زیادی بوده و هستند، اما در سال های اخیر مکاتبی در هند به وجود آمده اند که متشابهات فراوانی با ادیان سابق و بزرگ هند و غیره دارند. بزرگترین تفاوت این عرفان ها با ادیان سابق متأثر بودن از جریانات سیاسی - فرهنگی غرب و شرق و پیامدهای جهان مدرنیته و بالاخص آموزه های علم متافیزیک اعم از چاکراشناسی، هاله شناسی و... است. از این رو صاحب عقائد و دستوری شدند که با بسیاری از ادیان بزرگ و الهی جهان مخالفت دارد و به طبع تئوریسین های این مکاتب سرعناد و دشمنی با ادیان الهی را گرفتند. هرچند در بعضی از موارد دوستی و توافق با ادیان الهی را موزیانه ابراز می دارند. مخالفت های حاصله با ادیان الهی نشأت گرفته از کسب منافع شخصی صاحبان مکاتب است. لذا پشت ظاهر زیبایی این عرفان ها افکار خبیثی است که قلب حقیقت جوی هرانسان آزاده ای را هدف گرفته است.
باگوان شری راجنیش اوشو
اوشو، عارف و فیلسوف معاصر هندی است. وی در 11 دسامبر 1931 در روستای کوچک و دورافتاده کوچ وادا در ایالت مادهیا پرادش بدنیا آمد. و از همان آغاز کودکی بیشتر تحت تاثیر پدربزرگ و مادربزرگ مادری خود بود. وی علاقه وافری نسبت به آنان داشت. در سن هفت سالگی پدربزرگ مادری اش را از دست داد و به گفته خویش این واقعه تاثیر عمیقی بر زندگی درونی او گذاشت و پنجره ای شد برای ایجاد اراده ای در جهت کشف حقایق عرفانی او. اوشو، تحصیلات مقدماتی را در هند گذراند. سپس به دانشگاه سائوگر وارد و موفق به اخذ مدرک فلسفه از آن دانشکده شد. و حدود نه سال در دانشگاه جلال پور هند به آموزش فلسفه پرداخت. معروف است که اوشو در سن 21 سالگی تقریباً در سال 1953 به درجه روشن ضمیری رسید. وی در دوران تدریس در دانشگاه به اقصی نقاط هند سفر نمود و علاوه بر بررسی تمام آداب و رسوم مذهبی اقوام هندی و مطالعه در این زمینه به ایراد سخنرانی هایی پرداخت. و در این مدت عقائد عرفانی و مراقبه های خودش را ترویج و تعلیم می نمود. وی بیش از 35 سال به تعالیم آموزه های خود ادامه داد. اوشو طرفداران و شاگردان فراوانی را در هند به دور خود جمع نمود در سال 1974 کمون خود را در شهر پون هندوستان بنا کرد. شاگردان اوشو که به عنوان سانیاسین مشهورند تصمیم گرفتند وی را اوشو بنامند. اوشو برگرفته از کلمه Oceanic به معنای اقیانوس است.
لفظ اوشو از عبارت Oceanic experience به معنای حل شدن در اقیانوس ویلیام جیمز فیلسوف و ورانشناس آمریکایی (1842-1910) اقتباس شده است. البته اوشو در دوران حیاتش به چندین نام شهره بود : راجا نام زمان کودکی، سپس راجنیش، آچاریا راجنیش در سال 1960، با گوان شری راجنیش از 1971، از ماه دسامبر 1988 هرچهار نام تغییر یافته و از سپتامبر 1989 به سادگی به عنوان اوشو نامیده شد.(7) اوشو در دوران تدریس تعالیم اش در زمینه های مختلف روش های درمانی، فلسفه و حکمت، روانشناسی و شیوه های رسیدن به آگاهی ناب و ... سخنرانی هایی ایراد نمود که پس از گردآوری آثارش قریب بر 600 عنوان کتاب و بیش از 1000 سخنرانی ثبت و ضبط شده و بسیاری از آثار وی به بیش از 30 زبان زنده دنیا ترجمه شده است.
وی همواره اذعان می نمود که من سرآغاز خودآگاهی مذهبی کاملاً نوینی هستم. لطفاً مرا با گذشته پیوند نزنید. گذشته حتی ارزش به خاطر سپردن ندارد. چه نعمت بزرگی برای بشریت خواهد بود. اگر سراسر تاریخ گذشته را به کناری نهیم. همه گذشته را به گنجه هزاره ها بسپاریم و به انسان آغازی جدید بخشیم آغازی غیرتحمیلی و دوباره او را آدم و حوا کنیم تا بتواند از صفر شروع کند. انسانی نو، تمدنی نو، فرهنگی نو. به دیده اوشو انسان امروزی در هیجان چرخه دنیای مدرن گرفتار است و سنت های کهنه دیروز در جهت معنویت راهی را به انسان مدرن نشان نخواهد داد. وی انسان را به سوی پاک سازی عمیق افکار دینی ترویج می کند و خواهان فراگیری تعالیم معنوی خود است. تعالیم خویش را در اوج ظرافت معنوی و بهترین روش جهت انسان خواهان حقیقت بیان می کند.
اوشو در سال 1981 جهت درمان بیماری جسمی خود به ایالات متحده امریکا رفت و در آنجا حدود پنج سال اقامت کرد، وی تحت پافشاری شاگردانش قصد ماندن در ایالت متحده کرد. مریدان اوشو در مدت چهارماه اراضی دورافتاده کوهپایه های ایالت اورگون را خریداری و شهری را به نام اوشو با عنوان راجنیش پورام Rajneesh Param تاسیس کردنداما در سال 1986 دولت امریکا به بهانه ی نقص قانون مهاجرت به شهرک راجنیش پورام وارد شد و اوشو را به دادگاه کشانید و پس از زندانی و محاکمات گوناگون وی را مجبور به بازگشت به هند کردند. به نظر می رسد علت اخراج اوشو ترس دولت امریکا از محبوبیت روزافزون اوشو بوده و یا اختلافات گوناگون دینی _ سیاسی پشت پرده اوشو با سیاستمداران امریکایی. هرچند بحث بر سرعلت اصلی این اختلاف بسیار سخت است اما باید گفت ظاهر ماجرا ترس از رونق گیری تعلیمات اوشو بوده است.
اوشو چهار سال بعد یعنی در سال 1990 در 19ژانویه براثر زهری که هنگام بازگشت به هند به وی خورانده بودند کشته شد. زهر چنان بود که بعد از گذشت مدت طولانی علائم خود را در بدن وی نمایان ساخت و به تدریج او را از پای درآورد. گمان می رود که در زندان ایالت اوکلاهوما، یک منبع قدرت متوسط تشعشع رادیو اکتیو را در تشک خواب او پنهان کرده بودند. تا ناتوانی های عقلانی، قابلیت های گفتاری و سیستم دفاعی بدنش را نابود کنند. در صبح پنجم نوامبر تشک کثیفی که شب پیش به زور اوشو را برآن خوابانیده بودند تعویض شده بود. برای صبحانه نیر دو قطعه نان تست خیس خورده در یک سس بی طعم و بی بو را به وی خوراندند. بلافاصله بعد از خوردن آنها، اوشو احساس تهوع شدید کرد. بعدها طبق دریافت دکترش ، مشخص شد که وی را جز قرار دادن در معرض تشعشع رادیواکتیو، با زهر مهلک «تالیوم» ( فلز سنگین مورد استفاده در زهر موش صحرایی ) نیز مسموم کرده اند.(8)
اوشو و جنبش های نو پدید عرفانی
تعالیم عرفانی اوشو مصداقی از عرفان های منهای شریعت است. عرفان سکولار در بستر جهان غرب با سابقه آموزه های سکولاریسم پدید آمدند. عرفانی که براساس جامعه از دین گریخته غرب زاده شده. از این رو محال است که عرفان اوشو را یک عرفان سکولار نامید. البته اگر تعریف ما از عرفان سکولار صرفاً عرفان حاصله در جامعه سکولار غرب باشد. اما از آن جهت که عرفان اوشو هم عصر عرفان های سکولار غربی است و شباهت هایی بین موازین عرفانی اوشو و مولفه های عرفان سکولار وجود دارد. مسلک اوشو را به جهت نیل به اهداف عرفان سکولار می توان زیر مجموعه این پدیده دانست.
مشرب اوشو به عنوان یک عرفان شرقی سرشار از ترغیب به سوی جدی نبودن، شاد بودن، عاشق شدن، خندیدن، آزاد شدن، رقصیدن و آواز خواندن است. در گوشه گوشه عرفان اوشو انسان تشویق به زندگی مادی شده و لذت بردن از لذایذ زندگی مادی و به دست آوردن آرامش و دوری از ناملا یمی ها و رجوع به هرآنچه انسان را در این دنیا با تمام تعلقاتش خوشحال می نماید. کل کائنات یک شوخی است. خنده عبادت است. اگر بتوانی بخندی چگونه عبادت کردن را آموخته ای. جدی نباش. آدم جدی هرگز نمی تواند مذهبی باشد. آدمی که بتواند بی چون و چرا بخندد، آدمی که همه مسخرگی و همه بازی زندگی را می بیند در میان آن خنده به اشراق می رسد.(9)
عبادت تفریح است. بنابراین چنانچه به معبدی رفتی و خیلی جدی شدی معبد را عوضی گرفتی. برای خندیدن به معبد برو برای شادمانی و لذت به معبد برو برای جشن و سرور به معبد برو. سرمست باش، با نشاط باش در حال جشن و پایکوبی، در حال آواز خوانی و در حال رقص. بگذار کائنات از طریق تو مجال بازیگوشی بیابند. بگذار بازیگوشی تنها عبادت تو باشد بگذار نشاط و شادمانی تنها نیایش تو باشد و ... خوش باش، لذایذ را دریاب. خداوند شی نیست موضع است. موضع جشن و سرور. غصه را دور بریز. او به تو خیلی نزدیک است. به پایکوبی برخیز. این چهره ماتم زده را کنار بگذار. این توهین به مقدسات است چه او بسیار نزدیک است ...
با جسم خود به مخالفت برنخیز، آن خانه توست. برضد آگاهی ات نباش زیرا بدون آگاهی شاید خانه ات بسیار آراسته باشد اما صاحب خانه ای نخواهد داشت، تهی خواهد بود. آنها در کنار هم زیبایی و زندگی برتر و کامل تری می آفرینند.(10) خنده از فصول انسان است. انسانی که شاد و مسرور نیست بیمار است. همه آزادی و خنده را دوست دارند. انسان از موسیقی و تفریح لذت می برد. لذت و آرامش گمشده دنیای متجدد است. نوع انسان مدرن خواهان رسیدن به شادی و آرامش برای پیشبرد اهداف و پیروزی بر مشکلات است اما در عرفان اوشو اهمیت به این مسائل کمی بیشتر و به صورت افراطی مطرح می شود و به جایی می رسد که همه چیز به باد سخره و پوچی گرفته می شود. زیرا انسانی که هدف متعالی اش در این دنیا شادی و لذت بردن است همیشه شوخی کند نمی رقصد و آواز نمی خواند و نمی خندد.
اوشو می گوید: خداوند همیشه در حال شوخی است. به زندگی خودت نگاه کن خنده آور است ! به زندگی دیگران نگاه کن همه اش شوخی خواهی یافت. شوخی، شوخی، شوخی. جدیت بیماری است. جدیت را با معنویت هیچ سروکاری نیست. معنویت خنده، نشاط و تفریح است.(11) در حالی که معنویت مثبت بر خاسته از نظرات و تأییدات عقل است. انسان عاقل به دنبال معنویت است و بواسطه جدیت به معنویت می رسد. شخصی که همواره در حال شوخی و خنده باشد نه تنها زندگی دیگران را شوخی و پوچی می پندارد بلکه خداوند را شوخ می داند اگر جدیت را در مقابل شوخ طبعی قرار دهیم این دو از خصوصیات انسانی است و انسان کامل در مقابل هر پدیده یکی را به تناسب اتخاذ می کند. این دو از واقعیات انسانی است و عرفان صحیح هیچ واقعیتی را انکار نمی کند.
یکی از مولفه های عرفان سکولار توجه تمام و کمال انسان به سوی لذایذ دنیای مادی و گرایش شخص به دنیا از دریچه بی توجهی به واقعیات اجتماعی است. در این عرفان ها انسان تمام توجه اش را به زندگی بدون دغدغه اجتماعی معطوف کند. زندگی عاری از جامعه و مسائل سیاسی. هدف صرفاً لذت بردن از زندگی شخصی است. فرد ملاک است، لذت فرد، احساس خوشی فرد و ... در عرفان های سکولار سیاست واقعه پلیدی است و سیاستمدار انسانی شیطانی. در این عرفان ها سیاست نفی شده است و سیاستمدار جزء نابکارترین افراد جامعه معرفی شود. سیاستمداران از اخلاق و عرفان و عشق عقب مانده و بویی از آزادی و معنویت نبرده اند. این مسائل موجبات انزجار مردم از سیاست و مسائل اجتماعی را فراهم می کند و بدین سان مردم جامعه به تدریج از مناسبات سیاسی دور می شوند و امپریالیسم به طور عام و چپاولگران و سرمایه داران شرایط را برای چپاول ملت ها مناسب می بینند. عرفان سکولار یک پدیده کاملاً سیاسی است. پدیده سیاسی که برضد سیاست در جهت پیشبرد اهداف سیاسی - اقتصادی شخصی تبلیغ می شود در گام نخست سعی شود انسان معنوی دست از جامعه بشوید و به زندگی فردی خود توجه کند و همواره به دنبال لذت بردن از زندگی شخصی خود باشد و در گام بعد منسب سیاستمدار و نقش سیاست را داری قبح ذاتی معرفی می کنند تا این مفاهیم معنای مخوفی را در ذهن انسان معنوی پدید آورند.
اوشو می گوید: سیاستمداران آدم هایی کودن اند. از کودنی ست که به سیاست رو آورده اند. کسی که کودن نباشد از میان شعر و شور و شعور و قدرت، قدرت را انتخاب نمی کند انتخاب قدرت نشانه ضعف اوست نه قدرت او. آنها آدم هایی ضعیف و کم جنبه اند. که قدرت را به دست گرفته اند. از این رو همه شان برای زندگی سالم و انسانی خطر آفرینند.(12) سیاست بازان نابالغ ترین اذهان دنیا هستند. فقط ذهن های دست سوم به تزویر علاقه مند می شوند. افراد پیش پا افتاده و افرادیکه از عقده حقارت رنج می برند. سیاست باز می شوند،(13) آدم عاقل زندگی را شادمانه زندگی می کند او در وسوسه قدرت نیست شاید به موسیقی، به آواز به رقص علاقمند باشد اما به سلطه گری علاقمند نیست شاید علاقمند باشد آقای خودش شود ولی علاقه ندارد آقای دیگران شود. سیاستمداران مردمانی دیوانه اند. تاریخ برهانی کافی است.(14) اطاعت ترفند سلطه گران و سیاستمداران است که تو را استثمار کنند. تا تو را به اسارت نگه دارند در اسارت ذهنی.(15) به مردم کمک کن طبیعی و آزاد باشند. به مردم کمک کن خودشان باشند، هرگز سعی نکن کسی را به زور وادار کنی. به زور بکشی و به زور هل بدهی و تحت کنترل خود دراوری اینها همه ترفندهای نفس است و سیاست سرتا پا همین است.(16)
سیاستمدار در تعالیم اوشو به انسانی گفته می شود که به دنبال کسب قدرت در جهت اسیر کردن انسان ها است لذا در آموزه های عرفان اوشو، مصداق انسان منفی است در مقابل تشویق به صوفی گری و سرور و خوشی می شود و تعالیمی همچون رقص، آوازسکس و غیره را مسیر رسیدن به انسان معنوی می داند و شخص صاحب این کردار و افعال را مصداقی از انسان مثبت می پندارد. لاجرم فرد مشتاق به آموزش های عرفانی در مقابل مکتب اوشو می بایست یکی را اختیار نماید و جمع این دو باهم کانه اجتماع نقیضین. اوشو می گوید: هیچ سیاستمداری نمی تواند قدیس نیز باشد. برای سیاستمدار شدن باید از قداست صرف نظر کرد برای سیاستمدار شدن باید ابتدا عروس شیطان شدقداست و بی پیرایگی و درستی به درد سیاست نمی خورد.(17) انسان در مقابل این فرآیند به گزینش یکی از این دورویکرد ملزم است وی در این محیط به طور غیرمستقیم ترغیب به انتخاب عرفان منهای سیاست می شود و دست از سیاست و امور اجتماعی جامعه خویش می شوید و مکتب سیاست در حوزه ترویج و گسترش این تعلیم خالی می ماند. در نتیجه مروجین این فرهنگ در انتخاب و مسیر سیاسی سیاستمداران دارای اختیاری تام می شوند.
بنابراین معتقدیم آموزه های عرفان سکولار پدیده ای سیاسی است که برضد سیاست و سیاستمداران تبلیغ سوء می کند هرچند اشاعه آن در جهت پیشبرد اهداف سیاسی - اقتصادی مبلغین آن است. عرفان حقیقی آن مسلکی است که نه تنها از سیاست فرار نمی کند بلکه عرفان را لازمه اجتماع و سیاست را لازمه عرفان می داند. هر مسئله ای به واسطه سیاست قابل اجتماعی شدن است و انسان با توجه به مدنی بودنش قادر نیست عرفانی را برگزیند که منهای سیاست و اجتماع است. آموزه های عرفان صحیح فراگیر است و سیاستمدار و غیرآن را می پذیرد عرفان صحیح در بستر سیاست گسترش می یابد و سیاستمدار با توجه به تمام وظایف خویش ملزم به رعایت قوانین عرفانی می شود وهیچ تقابل و برخوردی پیش نمی آید. حوزه سیاست بستری است که امکان ایجاد عناصر مخرب و افعال ضداخلاقی در آن می رود. لاجرم محتاج موازین اخلاقی بیشتری است عرفان صحیح با فهم این مهم رویکرد مناسبی را در قبال سیاست اتخاذ می کند. نه از آن فرار می کند و نه آن را مخرب می داند. بدون شک عرفان صحیح برای مردم جامعه است و سیاست جزء لاینفک اجتماع. عرفان صحیح راه گشای انسان مدنی بالطبع است. «کان الناس امه واحده فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه؛ مردم در آغاز یک دسته بودند و تضادی در میان آنها وجود نداشت. بتدریج جوامع پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد در این حال خداوند پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت می کرد با آنها نازل نمود تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند».(18) عرفانی که در جهت سعادت بشری و نیل به اهداف الهی است برگرفته از حرکت انبیاء در مسیر حل اختلافات اجتماعی انسان است. عرفانی که جدای از اجتماع و مسائل آن باشد بدون شک قادر به رساندن انسان به معنویت صحیح نیست.
مبارزه با ادیان و مذاهب در عرفان اوشو
اوشو در این مقام دو هدف را دنبال می کند.
1. تلاش جهت به فراموش سپردن تاریخ. فراموش کردن تاریخ دین به منظور یکتاز شدن در حوزه دین و عرفان است. در عرفان اوشو تاریخ و مطالعه آن به شدت مذموم است . وی در برخی موارد کلام پیامبران الهی و استادان بزرگ عرفانی را برای تایید گفتار خود به کار می برد و بعضاً از آنان تمجید به عمل می آورد و در دیگر سخن آموزه های آنان را انکار و بیهوده می داند و خود را سرلوحه آگاهی مذهبی و توانایی دینی به شمار می آورد و با دیگر آموزه های ادیان بزرگ که حامیان فراوان دارند سرجنگ می آورد و می گوید از گوروهای (استادهای اخلاقی ) دروغین برحذر باشید آنها بسیارند. گوروی دروغین به شما این دنیا را وعده می دهد. حتی اگر قرار باشد برای جهان دیگر قولی بدهد باز هم به معیار این دنیایی است او به شما زنی زیبا در بهشت - فردوس را وعده می دهد. او به شما قول جویبارهای شراب در بهشت را می دهد. اما این چیزها همیشه در حد وعده باقی می مانداو به شما قلعه های طلایی کاخ های تزیین شده با الماس و طلا و نقره و زن و شراب در بهشت وعده دهد - اما حقیقت این است که این چیزها به این دنیا تعلق دارند. او صرفاً در حال تحریک شماست. او فقط قصد دارد شما را گول بزند.(19)
اوشو در دیگر سخن معتقد است تاریخ خود را تکرار می کند. زیرا تاریخ به جماعت ناآگاه تعلق دارد. هستی هرگز خود را تکرار نمی کند. هستی بسیار پویا و بسیار متکبر است.(20) من سرآغاز آگاهی مذهبی کاملاً نوینی هستم. لطفاً مرا با گذشته پیوند نزنید. گذشته حتی ارزش به خاطر سپاری ندارد. چه نعمت بزرگی برای بشریت خواهد بود. اگر سراسر تاریخ گذشته را کناری نهیم. همه گذشته را به گنجینه هزاره ها بسپاریم و به انسان آغازی جدید بخشیم - آغاز غیرتحمیلی - و دوباره او را ادم و حوا کنیم تا بتواند از صفر شروع کند - انسانی نو، تمدنی نو، فرهنگی نو.(21) وی در مسیر کشیدن خط ابطال برروی تمام استادان الهی و عرفانی و کنار راندن پیامبران و استادان بزرگ در این حوزه می گوید: وقتی یک استاد زنده است. طریقش نیز زنده است. او مزه ای دارد تند و تیز. یک استاد را در حالی که زنده است بچشید. ابلهان مرده پرستند. انسان خردمند دوستدار زندگی است.(22) تمام دانش پژوهان چه در حوزه الهیات و ماورالطبیعه و غیره از تعالیم استادان گذشته خود استفاده می کنند آیا اینان همه ابلهند و مرده پرست. اگر یک استاد کلامی زیبا و شهرین داشت ابلهی است که کلامش را پیروی کرد و اگر این چنین باشد این سخن در درجه نخست به پیروان اوشو برمی گردد که شاگردان او بودند و هم اکنون به شدت خواهان تعالیم و آموزه های عرفانی وی هستند.
2. نفی فلسفه و منطق در جهت حرکت به سوی عرفان ضد تعقل. اوشو می گوید: قوانین منطقی زنده نیستند. حیات یک جریان سیال و زنده است. کسانی که قوانین منطق را ارزش می نهند و سعی دارند تا زندگی کنند آن را به گونه ای تمام می کنند که در دستانشان چیزهای مرده دارند. ولی کسانی که خود را از چهارچوبه منطق دور می کنند و به درون زندگی بپرند. قادر به درک راز حیات می باشند به این دلیل است که سوترا گوید تمام اصول منطق را بشکنید ... شما باید بخاطر آورید که فلاسفه کسانی هستند که سعی دریافتن حقیقت زندگی به مدد عقل دارند. تاکنون نتوانسته اند هیچ چیز کشف کنند هزاران کتاب نوشته اند. اما کتاب های شان فقط بازی با کلمات است. آنها برای تفسیر کلمات نگاشته شده اند. و شبکه ای از کلمات را زیرکانه و وسیع گسترده اند. که مشکل می توان راه خروج از آن پیدا نمود اما آنان هیچ چیز نمی دانند. اصلاً هیچ چیز. کسانی که حقیقت زندگی را می دانند حکما و عرفا هستنداینان کسانی هستند که به جای تمرین زبانی ترفند هستی، درون آن غوطه می خورند.(23)
اوشو با تمام نظام های فلسفی مخالف است بحث برسر این نیست که فلان سیستم فلسفی مناسب و دیگری نادرست است بلکه از منظر وی هرآنچه رنگ و بوی فلسفی گرفت غلط است و باید از آن دور شد. به عبارت دیگر او با جولان عقل در هر نظام عرفانی مخالف است. او معتقد است همه نظام های فلسفی معرکه اند. هگل، کانت، مارکس حرف ندارند. تنها نقطه ضعف این نظام های فلسفی آن است که همه شان مرده اند. من صاحب هیچ نظام فلسفی ای نیستم. نظام فلسفی نمی تواند زنده بماند. من یک رونده ام. یک جریان مثل رود. من حتی نمی دانم که دیروز چه گفته ام. به این موضوع هم اصلاً فکر نمی کنم. من فقط پاسخگوی این لحظه ام. من پاسخگوی حرف های دیروز نیستم. برو از دیروزی بپرس. قطعاً پیدایش نخواهی کرد. فردا نیز مرا نخواهی یافت. نه دیروزی وجود دارد و نه فردایی تنها همین لحظه است که واقعیت دارد.(24)
آیا عقل و تفکر در مقابل عرفان و طریقت است و انتخاب یکی منجر به رد دیگری است؟
همانگونه که خداوند قوه عاقله را جهت راه گشایی انسان آفرید. سکوت و طریقت نیز در امتداد راه گشایی انسان معنوی به سوی قرب الهی است. منطق و فلسفه برگرفته از تفکر و تعقل سالم و در مسیر سیر و سلوک مقتبس از جهان بینی و بینش عالی است تفکر بزرگترین عطیه الهی است. تعقل انسان را از دیگران متمایز نمود. اگر تفکر را از انسان بگیرند نقطه تمایزی با دیگر موجودات (حیوانات) ندارد. از این رو برای پیروزی و پایداری چهره حوزه عرفان و غیره می بایست فکر کرد تا صراط سالم را شناخت. بدون شک هیچ موفقیتی بدون تفکر و تعقل پدید نیامده است لااقل کشف نشده است و پیروزی در جهان حاصل نشد مگر در صراط یک تفکر و تأمل صحیح. اوشو انسان جوینده معنویت را تشویق به فکر نکردن می کند و می گوید : گرایش خود را از ذهن به قلب تغییر بده. این نخستین تغییر است. کمتر فکر کن. بیشتر احساس کن کمتر هوشمندی به خرج بده. بیشتر از شم خود مدد بگیر . فکر کردن فرایندی بسیار فریبنده است. باعث می شود احساس کنی داری کارهای مهمی انجام می دهی اما فقط در هوا، در بالای ابرها، قصر می سازی. افکار چیزی جز قصرهای معلق در هوا نیست.(25)
معتقدیم منطق و فلسفه اگر سالم باشد بدون شک در امتداد عرفان است. عرفان اگر در طریق درست باشد از منطق و تعقل بالغ کمک ها گرفته است. عرفان بدون گذر از منزلگاه برهان به بی راهه می رود. انسان فقیر از تفکر و هوش ،چگونه کاری را موفق به پایان رساند. عرفان پویا به واسطه تفکر انتخاب می شود. انسان معنوی که صاحب یک سلوک درست است مدیون عقل خویش است. عقل است که درست و نادرست را مشخص می کند. پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: «انما یدرک الخیر کله بالعقل و لادین لمن لاعقل له؛ خیر و خوبی تماماً با عقل به دست می آید. و کسی که عقل ندارد دین ندارد». در جایی دیگر امام حسن مجتبی (ع) می فرمایند: «بالعقل تدرک الداران جمیعاً و من حرم من العقل حرمهما جمیعا؛ با عقل است که هردو سرا به دست می اید. هرکه از عقل محروم باشد از هردوسرا محروم است».(26) عقل و تفکر نه تنها در مقابل عرفان و طریقت نیست بلکه در کنار هم و با جمع هم معنا می شوند. این مهم در همان ابتدای انتخاب عرفان توسط انسان به کمک عقل و تفکر روشن است. عرفان به تفکر و منطق وابسته است تا هیچگاه از صراط راست خارج نشود و تفکر و منطق بالغ به عرفان محتاج است تا متعالی شود و پوسته ظواهر را بشکافد.
حال به سراغ اعتقاد اوشو و سانیاسین ها در مورد ادیان و مذاهب می رویم. وی در این موضع معتقد است. مذهب سرکش است و انسان مذهبی عصاینگر. او برضد همه راست دینی ها، برضد همه سنت ها برضد همه ایدئولوژی ها به عصیان برمی خیزد. تنها عشق او، عشق به حقیقت است. همه عشق او برای دستیابی به حقیقت. فقط چنین انسانی آن را می یابد.(27) وی به تمام انسان های مذهبی می گوید درون مایه جستجوگری شما نیکو است اما کیشی را که برگزیده اید نادرست است او می گوید: «همه آئین ها برپایه دستاویزی ساختگی بنا شده است. همه شیوه ها دروغین اند. آنها تنها یک موقعیت را پدید می آورند و انگیزه نیستند. می توان دستاویزهای تازه ای به بار آورده و دین های تازه ای پدید آورد. دستاویزهای کهنه فرسوده می شوند. دروغ های کهنه از رنگ و بو می افتند و به دروغ های نوتری نیاز خواهد بود،(28) اما اینکه مکتب اوشو مصداقی از دروغ نوین است یا خیر برعهده خواننده بماند.
اوشو در مورد ادیان می گوید: از آن زمان که دین دل مشغولی بوده است همگان دارند دروغ می گویند: مسیحیان، یهودیان، جنین ها همگان در حال دروغ گفتن هستندهمگی آنان از خدا می گویند. از بهشت و از دوزخ، فرشتگان بدون آنکه هیچ چیزی را در کل شناخته باشند.(29) وی در مورد اسلام و صوفی گری می گوید: «نیازی نیست که صوفی مسلمان باشد. صوفی می تواند به هر صورتی و به هرشکلی باشد به دلیل اینکه صوفی گری هسته اصلی همه ی مذاهب است. صوفی گری به طور خاص با اسلام کاری ندارد. صوفی گری می تواند بدون اسلام هم وجود داشته باشد. اما اسلام بدون صوفی گری نمی تواند وجود داشته باشد. بدون صوفی گری».(30) او تمام تعالیم عمیق اعتقادی - شریعتی اسلام را، ماحصل تلاش و جهد هزارساله عالمان اسلامی را رها می کند و از دریای عمیق آموزه های اخلاقی - عرفانی اسلام تنها صوفیگری باطله را می بیند و کار را به جایی می کشاند که اسلام را بدون صوفی گری فاقد حیات و ارزش می پندارد.
وی ماجرای تابناک بعثت پیامبر اسلام را اینگونه معرفی می کند: «سال 610 میلادی محمد در غاری در کوهستان حرا بود. همین که نخستین تجربه معنوی اش را درک کرد از اینکه مبادا دیوانه یا شاعر شده باشد ترسید. پس با اضطراب به نزد همسرش رفت و با ترس گفت: اندوهی دارم. من شاعرم یا جن زده؟ او حتی برای از بین بردن خود به فکر پرت کردن خود از صخره های بلند هم افتاده بود. این حالت برای او مثل یک ضربه روحی قوی مثل نیروی بزرگی از عشق بود او به مدت سه روز مدام در حال لرزیدن بود. طوری که انگار به تب عمیقی و خطرناکی مبتلا شده بود. او ترسیده بود فکر می کرد که شاعر یا دیوانه شده است. در اثر این تجربه در محمد چشمه صوفی گری جوشیدن می گیرد. همیشه هردوحالت شاعری و دیوانگی با هم همراه بوده است. او هردو بود. او هم شاعر و دیوانه بود. او دیوانه و عارف شده بود.(31) اما هنگامی که پیامبر اکرم (ص) در کوه نور غار حرا به بعثت برانگیخته شد. هیچگاه لقب صوفی گری به خود نداد و آموزش هایش را در مسیر صوفی گری معرفی ننمود. اوشو همانند کافران و دشمنان پیامبر اکرم (ص) در عصر ظهور اسلام پیامبر را متهم به دیوانگی و شاعری می کند با این تفاوت که آنان به طور مستقیم پیامبر را دیوانه و شاعر و ساحر می خواندند و اوشو در لوای تجربه معنوی و حالات شاعری و صوفی گری.
در قران کریم می خوانیم: «ما علمنه الشعر و ما ینبغی له ان هو الاذکر و قرآن مبین؛ ما هرگز شعر را به او پیامبر نیاموختیم و شایسته او نیست که شاعر باشد این کتاب آسمانی - فقط ذکر و قران مبین است».(32) در قرآن کریم به کرّات به این نکته اشاره شده که کفار پیامبر اسلام و پیامبران هم عصر خود را دیوانه و ساحر و شاعر می خواندند در حالی که واقعیت چیز دیگری بود. خداوند در قرآن کریم می فرمایند:«کذلک ما اتی الذین من قبلهم من رسول الا قالوا ساحرا و مجنون؛ این گونه است که هیچ پیامبری به سوی قومی فرستاده نشد مگر اینکه گفتند او ساحر است یا دیوانه».(33) هم چنین در سوره قمر آیه9 کفار به حضرت نوح گفتند که تو دیوانه ای و در سوره شعرا آیه27 حضرت موسی را خطاب به دیوانه کردند. خداوند به پیامبر اکرم (ص) فرمان می دهد که به کفار این گونه فرما «فذکرفما انت بنعمت ربک بکاهن و لا مجنون ام یقولون شاعر نتربص به ریب المنون؛ پس تذکر کرده که به لطف پروردگارت تو کاهن و مجنون نیستی بلکه آنها می گویند او شاعری است که ما انتظار مرگش را می کشیم».(34) خداوند در جایی دیگر می فرمایند:«و انه لقول رسول کریم و ما هو بقول شاعر قلیلاً ما تومنون؛ این قرآن گفتار رسول بزرگواری است و گفته شاعری نیست و کمتر ایمان می آورند».(35)
اوشو می گوید: محمد در قرآن می گوید که حتی موسی نیز وقتی با خدا ملاقات می کرده ردای پشمی می پوشید وقتی او با خدا سخن می گفت ردای پشمی به تن می کرد اما چرا؟ اینجا یک نماد گرایی عمیق وجود دارد. و آن این است که پشم لباس حیوانات است و صوفی باید به بی گناهی یک حیوان برسد. باید به بی گناهی اولیه برسید. باید همه انواع مدنیت را کنار بگذارد. او باید هرگونه آداب و رسوم و فرهنگی را کنار بگذارد. باید هرنوع شرطی شدن را به فراموشی بسپارد. او باید دوباره حیوان بشود. در این صورت این نماد معنای خودش را پیدا می کند. وقتی انسان حیوان بشود نه تنها سقوط نمی کند بلکه به مرتبه ی بالاتری رسد. وقتی انسان حیوان می شود واقعاً حیوان نیست. وجود دیگری است شما سقوط نمی کنید. وقتی انسان حیوان شد قدیس می شود.(36)
در قرآن کریم هیچ آیه ای صراحتا دال بر پوشیدن ردای پشمی توسط حضرت موسی هنگام ملاقات با خدا دیده نمی شود و اگر هم این چنین باشد این سوال مطرح است که ایا قصد حضرت رسیدن به بی گناهی حیوان بوده است و بنابر عبارات اوشو هدف متعالی حضرت حیوان شدن است. زیرا وقتی انسان حیوان می شود قدیس می شود!
ضمناً اوشو به طور کلی وجود گناه را منکر می شود و گناه را ترفندی برای به سلطه کشیدن مردم می داند. حال اگر بنابر معتقدات اوشو گناهی وجود نداشته باشد پس دلیلی ندارد انسان خواهان رسیدن به بی گناهی حیوان باشد و ریاضت ها را به جان بخرد. وی در نفی وجود گناه می گوید: گناه یکی از قدیمی ترین ترفندها برای سلطه بر مردم است آنها در تو احساس گناه ایجاد می کنند. آنها ایده هایی بس احمقانه به خودت می دهند که قادر به محقق ساختن آنها نیستی. سپس گناه به وجود می آید و همین که گناه به وجود آمد تو به دام افتادی. گناه راز کاسبی همه به اصطلاح ادیان شرک است،(37) اگر گناه ترفند ادیان شرک است و احساس گناه یک احساس کاذب است دلیلی نیست انسان خواهان بی گناهی همچون حیوان باشد. و اگر گفتار اوشو صادق باشد به واسطه تمجید و ترغیب رسیدن سایناسین ها به بی گناهی حیوان، خود و مکتب اش مصداقی از کسانی می شوند که خواهان به اسارت کشیدن انسان ها هستند.
مهمترین تعالیم اوشو
مسلک اوشو دارای اداب و رسومی است که اساس تعالیم عملی اوشو را در بردارد که مهم ترین آنها عبارتند از: انواع مراقبه، رقص، سماع، سکس، سکوت، عشق ورزی، سرور، یوگی، ذن، ...
وی در سخنرانی ها اذعان می نمود که انسان در عصر حاضر با توجه به پیشرفت تکنولوژی نیاز به معنویت دارد معنویتی که جدای از آموزه ای دینی - عرفانی گذشته باشد. او مشرب خویش را سرلوحه این دید معنوی می دانست. با توجه به این ادعا آیا رقص سکس، سماع، مراقبه و ... می تواند انسان تشنه به معنویت را سیراب کند؟ در این مجال سعی می شود هرچند به اختصار معرفی اجمالی از تعالیم مشهور اوشو به عمل آید.
الف) انواع مراقبه
در کتاب الماس اوشو که برگزیده سخنان وی از حدود بیست و یک کتاب است آمده مراقبه چیزی نیست جز سعی در پاکسازی وجود. سعی در یافتن طراوت و جوانی و سعی در دستیابی به سر زندگی و هوشیاری بیشتر. همه هنر مراقبه آن است که چطور به راحتی شخصیت را ترک کنیم به سوی دل بشتابیم. شخصی نباشیم. همین شخصی بودن یا نبودن همه هنر مراقبه و همه هر جلسه معنوی است. (ص77) مراقبه صرفا شهامت ساکت و تنها بودن است و تو آهسته آهسته کیفیت جدیدی را در خود احساس کنی - زنده بودن جدید، زیبایی و طراوتی جدید، هوش جدید - که از هیچ کس به عاریت گرفته نشده که در درون تو در حال نشو و نماست کیفیتی که ریشه اش در وجود تو است.
مراقبه پادزهر همه زهرهای زندگی توست. مراقبه خوراک ماهیت اصیل توست. مراقبه دری که تو را به عالم درون هدایت می کند. درونی ترین زیارت گاه وجودت - و ناگهان تو به اشراق می رسی. وانمود می شود که راه سعادت و نجات معنوی به دست تمرینات مراقبه است. تا جایی که حیات انسانها جهان در صورت فقدان مراقبه گران محکوم به نابودی است. وی می گوید «اکنون علم به مراقبه گران بزرگی نیاز دارد. وگرنه این کره خاکی محکوم به نابودی است اینک علم به افرادی احتیاج دارد که بتواند اذهان خود را به کار گیرند. کسانی که مالک وجود خویش اند. کسانی که قادرند علم را به شیوه ای خودآگاهانه به کار گیرند. در غیراین صورت ما در مرز یک خودکشی جهانی به سر می بریم»(38) وی مراقبه را یکه تاز راه سعادت و پیروزی دانسته معتقد است مراقبه تغییر شکل را از درون پدید می آورد. مراقبه تحمیل اخلاق و انضباط از بیرون هرچیزی که از بیرون بیاید بی ارزش است اخلاق وجدان ، معنویت، ... حال هر اسمی که می خواهی روی آن بگذار. فقط آنچه در درونت مانند یک نیلوفر آبی شکفته می شود دارای ارزش غایی است(مراقبه)(39)
حال به سراغ انواع مراقبه های اوشو می رویم و خود قضاوت می کنیم که آیا این حرکات و سکنات و این تمرینات آنچنان متعالی است که هیچ اخلاق و معنویتی توان برابری با آن را ندارد و اگر مراقبه گری که مشرف به این تعالیم است در جهان نباشد ما و تمام انسان های روی زمین در مرز یک خودکشی جهانی به سر می بریم. کمابیش همه شیوه های مراقبه با موسیقی ویژه ای تنظیم شده و بیشتر مراقبه ها در خلوت انجام می گیرد و همگی آنها پویا و پرجنب و جوش است که مهمترین آنها چنانچه در کتاب مراقبه هنر وجد و سرور آمده است عبارتند از:
1. مراقبه پویا: این روش جزو مهمترین و پایه اصلی تمام روش های مراقبه اوشو است این مراقبه با چشم های بسته و شکم خالی و کمترین پوشاک انجام می گیرد و دارای پنج مرحله است.
مرحله نخست: 10 دقیقه تنفس تند و ژرف از راه بینی، در این حالت بدن آزاد گذاشته می شود و تنفس ها تند و بی نظم آغاز می شود به همین منظور نام دیگرش روش مراقبه بی نظم است.
مرحله دوم: 10 دقیقه پاک سازی، هرکاری که می خواهید انجام دهید، برقصید یا گریه کنید، بخندید یا فریاد بکشید، جیغ بزنید، بپرید یا بلرزید.
مرحله سوم: 10 دقیقه فریاد هوهو دست های خود را بالای سر بگیرید و چنان که هو هو می کنید بالا و پایین بپرید.
مرحله چهارم: 15 دقیقه خشک ماندن در جای خود، سعی کنید نیروی خود را بیرون بریزید.
مرحله پنجم: 15 دقیقه پایکوبی و جشن و سرور.
2. مراقبه کندالینی: این مراقبه دارای چهار مرحله است. که سه مرحله نخست به همراه موسیقی و مرحله آخر در سکوت کامل تمرین می شود. مراحل به ترتیب عبارتند از :
مرحله نخست: 15 دقیقه بدن خود را بلرزانید - در این مرحله شروع لرزاندن از دست و پا است و به ترتیب همه اندام به لرزه در آید .
مرحله دوم: 15 دقیقه انرژی بیدار شده را از راه رقص به نمود در آورید .
مرحله سوم: 15 دقیقه در حالت نشسته یا ایستاده در بی جنبشی کامل به سر برید و فقط به موسیقی گوش کنید .
مرحله چهارم: 15 دقیقه دراز کشیده در تنهایی به سر برید.(40)
3. مراقبه ناتاراج: این مراقبه صرفاً یک نوع رقص است و از سه مرحله تشکیل می شود.
مرحله نخست: رقصیدن. در این مرحله طوری رقصیدن شروع می شود که گویی فرد تسخیر شده و هیچ گونه اراده ای جهت تعیین نوع رقص خود ندارد.
مرحله دوم: به پایان یافتن رقص است. بلافاصله رقص قطع می شود و فرد تا 20 دقیقه دراز کشیده و در سکوت به سر می برد.
مرحله سوم: از سرجای خود برخاستن و تا 5 دقیقه در حالت جشن و سرور و پایکوبی بودن.
4. مراقبه نادابرهما: این مراقبه یکی از کهن ترین شیوه های مراقبه است. اوشو پیشنهاد کرده بود که این روش قبل از خواب یا در هنگام بامداد صورت گیرد و مشتمل بر سه مرحله است.
مرحله نخست: 30 دقیقه در وضعیت آسوده بنشینید. چشمان خود را ببندید و با لبان بسته ذکر هوم را زمزمه کنید به شدتی که سراسر بدنتان ارتعاش پیدا کند تا به مرحله ای برسید تا این آوا خود به خود درون شما رخ دهد.
مرحله دوم: با رعایت حالات قبل دستان خود را شروع به چرخاندن کنید. کف دستها را بالا آورید و هردو دست را با گردشی دایره وار دست چپ را به سوی چپ و دست راست را به سوی راست به گردش درآورید. دایره را تا حدی بزرگ کنید که آرام حرکت کنید و بعد از گذشت هفت دقیقه و نیم دست ها را در راستای مختلف به گردش درآورید و بعد از گذشت همین مدت بلعکس.
مرحله سوم: 15 دقیقه بدون هیچ جنبشی خاموش بنشینید.
5. مراقبه دوانانی: در حین مراقبه سعی می شود که تصور گذشت الوهیت از درون انسان در حال اتفاق است و شخص به مثابه یک ظرف تهی است. این مراقبه دارای چهار مرحله به شرح ذیل است .
مرحله نخست: 15 دقیقه آرام نشسته و به موسیقی گوش دهید.
مرحله دوم: 15 دقیقه بعد از انجام موسیقی با واژه های لا ... لا ... لا ... اجازه دهید هر واژه ای برلبانتان جاری شود. این کار را تا 15 دقیقه انجام دهید. و واژه ها را تکرار یا هرچه برلبانتان جاری می شود را ادامه دهید .
مرحله سوم: 15 دقیقه به این زبان خالص ادامه دهید تا بر زبانتان جاری باشد و به الوهیت اجازه دهید که همچنان در بدنتان جریان داشته باشد .
مرحله چهارم: به آرامی دراز بکشید از همه رو آرام باشید.
6. مراقبه گوری شانکار: این مراقبه دارای چهار بخش است و هر مرحله 15 دقیقه به درازا می انجامد .
مرحله نخست: با چشمان بسته نشسته و تا آنجا که می توانید ژرف از راه بینی نفس بکشید و از راه دهان آرام آرام خارج نمایید.
مرحله دوم: به تنفس عادی برگردید و به نور یا شمع چشمک زن خیره شوید و سعی کنید نگاهتان به شیوه نگاه به یک فرد دوست داشتنی باشد .
مرحله سوم: برخاسته و با چشمان بسته سعی کنید هرچه به زبانتان جاری می شود را بازگو کنید .
مرحله چهارم: به آرامی دراز بکشید و بی جنبش باقی بمانید.
7. مراقبه ماندالا: هدف از این مراقبه پدید آمدن دایره ای از انرژی است که متشکل از 4 مرحله 15 دقیقه ای است.
مرحله نخست: در جا بالا و پایین بپرید. پرش های نخست را آرام آرام و اندک شدت بخشید و از موسیقی استفاده نمایید .
مرحله دوم: چشمان را ببندید و در حالت نشسته بدن را به صورت دایره ای این سو و آن سو نوسان دهید.
مرحله سوم: به پشت دراز بکشید چشمان را باز کنید و آنها را به بیشترین دور ممکن در راستای عقربه های ساعت به چرخش درآورید. اندک اندک شروع و به شدت به پایان برسانید .
مرحله چهارم: چشمان را بسته، دراز بکشید و خود را از همه روی بی جنبش وانهاده سازید.
8. مراقبه چشم سوم: لازم است در این مراقبه از یک لامپ نور آبی استفاده شود. این مراقبه دارای دو مرحله ی 10 دقیقه ای است که سه بار تکرار می شود.
مرحله نخست: بدون هیچ جنبشی نشسته و به نور آبی نگاه کنید و نور آن را اندک اندک به بیشترین حد ممکن افزایش دهید این کار را تا سه مرحله انجام دهید.
مرحله دوم: چشم ها را بسته و سرخود را به آرامی به دو طرف نوسان دهید.
9. مراقبه نماز: در این مراقبه دست ها را بلند کرده و در حالی که کف دست ها رو به بالاست آنان را به بالای سر برید.
سر خود را بالا و رو به آسمان گیرید سپس جریان هستی در درون خویش را حس کنیددر حالی که انرژی از دست های شما رو به پایین می رود. لرزه آرامی را حس می کنید شما سعی کنید تمام بدنتان به واسطه انرژی به لرزه در آید وبه سادگی اجازه دهید هر چه رخ می دهد اتفاق بیفتد. بعد از دو یا سه دقیقه یعنی از آن زمان که احساس کردید از انرژی پر شده اید به حالت سجده درآید و خاک را ببوسید. این دومرحله را 6 بار می بایست انجام دهید و بهتر است این مراقبه در هنگام شب و در اتاق تاریک انجام گیرد.
10. مراقبه نیایش گروهی: این تکنیک با حداقل سه نفر صورت می گیرد. مهمترین زمان تمرین شب است. با چشمان بسته گرد هم حلقه زده دست های یکدیگر را گرفته آرام و شمرده اما با بلندترین آوای که می توانید با آسودگی به زبان آورید و تکرار کنید. در این حین احساس کنید همه چیز مقدس است. هرکسی مقدس است. شما مقدسید. پس از گذشت نزدیک ده دقیقه همگی زانو زده برخاک بوسه بزنید و اجازه دهید انرژی به زمین جریان پیدا کرده و به سرچشمه اش باز گردد.
11. مراقبه خندیدن: بامداد پیش از گشودن چشم هایتان بدن خود را همچو یک گربه بکشید. همه بخش های تن خود را بکشید. از کشش شادی جویید. پس از سه یا چهار دقیقه کشش، در حالی که چشمانتان هنوز بسته است. خنده سر دهید و به مدت 5 دقیقه فقط بخندید.
12. مراقبه پرت و پلاگویی: در این مراقبه چشمان خود را بسته و آغاز به گفتن سخنان بی معنا یا پرت و پلا کنید و تا 15 دقیقه خود را غرق چرت و پرت گفتن سازید. به خود اجازه دهید به هرچه که درون تان نیاز به آن دارید به زبان بیاورید. سپس تا 15 دقیقه روی شکم خود بخوابید و احساس کنید که با زمین در آمیخته می شوید. هر باز دمی که انجام می دهید خود را با زمین زیر تن تان در آمیزید این مراقبه بهتر است در محیط باز و با چشمان باز صورت گیرد. در مرحله دوم به مدت 15 دقیقه دراز بکشید یا نشسته به آسمان بنگرید و احساس کنید با آسمان آمیخته اید.
13. مراقبه گل سرخ عارفانه: این شیوه در مدت 3 هفته و روزی سه ساعت تمرین شود که از سه مرحله تشکیل شده است .
مرحله نخست: خندیدن، در 7 روز نخست این مراقبه بخندید. و هنگامی که احساس کردید خنده تان در حال پایان یافتن است. سخنان تند و بی اندیشه به زبان آورید و بدن خود را تکان دهید تا انرژی هایتان بند آمده آزاد شود .
مرحله دوم: گریه کردن، در 7 روز اجازه دهید که اشک های تان جاری شود برای کمک به پدید آوردن حال و هوای گریه می توانید گهگاه از موسیقی ملایم و غمگین بهره گیرید هر دوره مراقبه را با 10 دقیقه نشستن خاموش پایان دهید .
مرحله سوم: تماشاگر روی تپه. در هفته پایانی آرام و آهسته نشسته و چشم ها را بسته در تماشای هرچه که درونتان رخ می دهد بنشینید. بعد از مدت 45 دقیقه برخاسته و 10 دقیقه با آواء ملایم و موسیقی برقصید.
14. مراقبه بی ذهنی: این مراقبه 7 روز و روزی 2 ساعت به درازا می انجامد و از یک ساعت پرت و پلاگویی و یک ساعت نظاره گری خاموش تشکیل شده است. این مراقبه به مدت 7 روز و تنها در مدت 30 یا 40 دقیقه از جانب اوشو توصیه می شود و دارای سه مرحله است.
مرحله نخست: به شیوه پرت و پلا گویی رو آورده و آگاهانه دیوانه شوید.
مرحله دوم: از همه رو آرام و آسوده و خاموش بنشینید و با گرد آوردن همه توان درونی خویش اجازه دهید که همه اندیشه های تان از شما دورتر و دورتر گردد و خود به خاموشی ژرف و آرامش هسته درونی خویش فرو روید.
مرحله سوم: اجازه دهید بدنتان به هیچ کوششی یا خودداری به زمین افتد.
در مشرق زمین، مراقبه به عنوان روشی برای ایجاد تحول در آگاهی باطنی، سنت مقدسی است. که در عرفان کشورهایی چون هند، چین، تبت، ژاپن، تایلند و ... به وفور یافت می شود. در جهان مراقبه و آموزش های آن در دو حوزه خاص جایگاهی ویژه دارندیکی عرفان شرقی دیگری پزشکی. در عرفان شرقی مراقبه اغلب برای کشف مقاصد روحانی و در راستای تربیت عرفانی مذاهب است. اگر سراغ تمام مذاهبی روید که مراقبه در آن ویژگی ممتازی دارد بدون شک هدف انجام مراقبه «دستیابی به آگاهی عرفانی» در رأس آنان یافت می شود.
اهداف مراقبه در مذاهب فوق با پی بردن فردی که به مراقبه می پردازد به سرشت اصلی خود و نیز با حقیقت غائی، با اتصال به خدا یا وجود مطلق، با حالاتی از آگاهی ورای شناخت مانند خواب بی رویا، خواب با رویا و آگاهی معمولی از زمان بیداری ملازمه داردروی هم رفته، اکنون هزاران سال است که مراقبه به عنوان روشی برای متجلی کردن «آگاهی عرفانی» بکار می رود. این که می گوییم برای متجلی کردن آگاهی عرفانی به این دلیل است که سنن عظیم عرفانی، جملگی در این امر انفاق دارند که هستی ناب در همه موجودات بالذات موجود است و فقط جهل و توهم است که مانع از درک آنها می شود.
مراقبه در علم پزشکی برای ایجاد آرامش روحی - جسمی، استراحت و احیاء نیروهای شادی بخش انجام می شود. امروزه انجام تمرینات مراقبه در بخش روان درمانی رونقی خاص یافته و اغلب، نوع تمرینات همان فنون مراقبه شرقی است. مراقبه برروان انسان تاثیرات مثبتی دارد و تحقیقات و آزمایشات بسیاری از پزشکان دال براین مطلب است. لذا انجام مراقبه در بعد پزشکی خالی از لطف نیست. اما به راستی انواع مراقبه در تعالیم اوشو ،چنانچه به اختصار آمد توانایی دارد تمام اخلاقیات و معنویات را به کناری گذارد؟ آیا وجدان انسان آنچه براساس سیرت پاک نفسانی ارائه می دهد در برابر این حرکات (مراقبه) چیز بیهوده ای است؟ آیا مراقبات اوشو که مجموعه ای از رقص، موسیقی، پرت و پلا گویی، خنده و گریه بدون هدف است یارای سیراب نمودن انسان تشنه به معنویت امروزی را دارد؟ آیا این مجموعه از افعال در یک عرفان بالغ قابل تعریف است؟
ب) ارزش افراطی سکس
آمیزش جنسی در تفکرات اوشو دارای ارزشی فراوان است. تا جایی که در بسیاری از کتاب هایش درباره این موضوع بحث های مفصلی دارد. وی چندین کتاب را اختصاصاً به موضوع سکس و آمیزش های جنسی اختصاص داده است. اوشو سکس را ریشه در تجلی خداوند در انسان می داند و معتقد است سکس باعث عروج انسان به مراتب بالای عرفانی می شود. اوشو می گوید: «عشق، از آمیزش جنسی زاییده می شود و آنگاه عبادت از عشق زاییده می شود و آنگاه خداوند در اثر عبادت در انسان تجلی می یابد و این انسان به بالاتر و بالاتر و بالاتر وبه اوج گرفتن ادامه می دهد»(41) اوشو می گفت: هرروز به انسان ها برمی خورم که آنها می آیند و می گویند که در پی خداوند هستند. هرچه بیشتر آنها را می بینم بیشتر درمی یابم که مشکل آنها سکس است. اما اگر به آنها بگویم که دشواری آنها به مسائل جنسی باز می گردد به ایشان برمی خورد باد شخصیت شان خالی می شود. اما به راستی این است که سکس مسئله اصلی است و تا زمانی که این مسئله حل نشود. جستجوی خداوند امکان ناپذیر است.(42) اوشو در زمان حیاتش برای سکس اهمیت زیادی قائل بود. وی روشی را به نام سکس مدیتیشن (Sex meditation) ابدا نمود.
او می گویند در کمون اوشو و در زمان تمرین سکس مدیتیشن، زنان و مردان بسیاری در کنار هم به سکس مشغول بودند و ساعت های متمادی را در کنار هم و با عوض نمودن گزینه های جنسی به سر می بردند. بدون شک اگر به یک زن پاک دامن که به دنبال خدا و معنویت است گفته شود که مشکل اصلی تو سکس است نه خدا، و تو می بایستی از طریق سکس به خداوند واصل اوشو. سپس آن زن برای یک بار هم که شده جلسات سکس مدیتیشن اوشو را با اوصاف فوق مشاهده می کرد. کمترین کاری که انجام می داد و کمترین حالتی که در وی پدیدار می شود این بود که به او برنخورد. اوشو معتقد بود «کلیساها (تمام اماکن معنوی) از خدا خالی اند و کابین های عشق (محلی که در آن سکس صورت می گیرد) مملو از خدایند»(43) «سکس مسئله اصلی است همه دشواری های دیگر از آن سرچشمه می گیرد و تا پیش از زمانی که انسان به شناخت ژرفی از نیروی جنسی دست پیدا نکرده باشد یاری دادن او امکان ناپذیر است»(44)
در این مشرب ریشه تمام خداجویی ها و تمام مشکلات و دشواری های انسان ناشی از سکس است. سکس در عرفان اوشو بدون هیچ محدودیتی بیان می شود. حال اگر نخواهیم به تراژدی هجمه به فرهنگ ها توسط امپریالیسم بپردازیم و تاریخچه اندولس مذهبی یه یک کشور لایئک را روایت کنیم. سکس از جانب انسان ناشی از یک تمایل جسمی است. این میل در انسان وجود دارد و نباید قصد سرکوب آن را داشت. می بایست همواره در حوزه مسائل سکس و روابط جنسی خط اعتدال را پیش گرفت. نه مانند اوشو افراط کرد و آن را حلال تمام مشکلات دانست و نه مانند کلیسا و برخی از مروجان مسیحی تفریط کرد. آن را ریشه در تمام مصیبت ها و گناهان بشر معرفی نمود. زیاده روی در رابطه جنسی منجر به پیشرفت روحی انسان نمی شود بلکه شرایط مبتذل شدن و سقوط از قله عرفان را فراهم می سازد و انسان را به درجه حیوانیت می رساند. در مقابل کم روی بیش از حد نیز موجبات بروز مشکلات فراوان و اختلالات روحی و روانی می شود.
ج) رقص و سماع
ایجاد شور و شوق عرفانی و حال و وجد روحانی توسط رقص، موسیقی، شعرخوانی و پایکوبی را سماع گویند. سماع در میان قریب به اکثر فرقه های متصوفه رواج داشته و در آئین های هندو، قبیله های سرخ پوستان و کشورهای آفریقایی همچون کنیا، نیجریه تا چه رسد به قاره آمریکا از آمریکای مرکزی گرفته تا برزیل و ... اوشو می گوید: «رقصیدن خاموش نیست. کار بسیار پویایی است. در پایان شما به جنبش تبدیل می شوید. بدن فراموش می شود. تنها جنبش به جای می ماند. راستی این است که رقص غیر زمینی ترین کارهاست. غیر زمینی ترین هنرهاست زیرا که تنها جنبشی آهنین است. رقص از همه رو غیر مادی است. بنابراین به هیچ رو نمی توانید بدان چنگ زنید».(45)
وی کیفیت سماع را در مشرب خویش چنین تشریح می کند: بهترین حالت انجام سماع با جامعه گشاده و پاهای برهنه است. کوشش کنید حواس خود را درست بالای ناف خویش متمرکز کنید. با چرخیدن درجا و در راستای مخالف گردش عقربه های ساعت آغاز کنیداگر احساس حال به هم خوردگی پیدا کردید می توانید راستای چرخیدن خود را عوض کنید چشم ها را باز و بدن خود را لخت نگاه دارید و دست ها را به حالت آسوده در راستای پهلوها دراز کنید. دست راستتان بالا نگاه داشته شود و کف آن رو به بالا باشد. و دست چپ پایین و کف آن رو به پایین نگاه داشته شود. چشم ها را باز نگاه داشته و برچیزی تمرکز نکنید. تنها تسلیم حالت تیره و تاری شوید که براثر چرخش تان به شما دست می دهد یا این که نگاه تان راروی دست راست دراز شده خود متمرکز سازید. با چرخش آرام آغاز کرده و اندک اندک تندی خود را بالا برید... موسیقی همراه این چرخش بایست ثابت و ریتم دار و سرزنده باشد و اندک اندک تندتر شود، اما حالت دیوانه وار پیدا نکند. با افزایش هرچه بیشتر تندی چرخش تان در خواهید یافت که مرکزتان آرام و آرام تر می شود. همچنان بچرخید و بچرخید، تا آن که بدنتان احساس کند خود به خود به زمین افتاده است ... هرجا به زمین افتادید در همان نقطه بمانید. دوباره برنخیزید و چرخش خود را از نوع آغاز نکنید. بیدرنگ روی شکم خوابیده و چشمان خود را ببندید و اجازه دهید ناف برهنه شما زمین را لمس کند. خود را در حال فرورفتن در زمین گویی که آغوش مادرتان است احساس کنید. برای دست کم 15 دقیقه در این گامه دوم به سر برید.(46)
به موازات برخی از حیات عرفانی که سماع را جزء لاینفک طریقت دانسته اند، همواره عرفان هایی بوده اند که سماع را فاقد هیچ اعتبار سلوکی می دانستند. نام عارفان بزرگی در لیست بلند منکران سماع وجود دارد. کسانی همچون پیر ژنده پوش احمد جامی، شیخ شهید مجدالدین بغدادی، شیخ شهاب الدین ابوحفص سهروردی، عزالدین کاشانی ابوالمفاخر باخزری، شمس الدین ابراهیم ابرقوهی، شیخ شمس الدین لاهیجی و از همه مهمتر عارف نامدار محی الدین ابن عربی. در مقابل کسانی چون شمس تبریزی، فخرالدین عراقی، اوحد الدین کرمانی، روزبهان بقلی شیرازی، عزالدین نسفی، علاء الدوله سمنانی و عارف کبیر مولانا جلال الدین رومی شیفته سماع و رقص روحانی بوده اند.
در حوزه عرفان اسلامی و صوفی گری عرفا بر سر سماع همواره اختلاف داشته اند. روزبهان بقلی شیرازی در تایید سماع می گوید: در سماع صدهزار لذت است. که به یک لذت از آن هزار ساله راه معرفت توان برید که به هیچ عبادت سیر نشود. در مقابل هرگاه ابن عربی به صوفیان سماعگر می گذشت به آنها می گفت: رقص کنید و بدانید که تنها رقاصید. شما را از عرفان حاملی نیست. بدانید که هنوز در مرحله نفسانیات باقی هستید. ابن عربی در باب سماع بر این باور است که آنچه به عنوان سماع - شعر، آواز، موسیقی و رقص - در میان صوفی و عارفان متداول است. پدیده ای «ضد عرفانی» و ناسازگار با مقام و روح عارفان است. ریشه تفکر ابن عربی همان نکته است که بدان اشاره شد که سلوک و عرفان و شناخت حق، وقار و طمانینه و مانند آن می آورد. نه جهت و خیز و پای بازی و رفتار سبک ! به عقیده وی انفعال و شور و حالی که بر اثر شنیدن نغمه ها و آوازها پدیدآید. ریشه نفسانی دارد و این «خود طبیعی» و نفسانی است که به ابتهاج و جست و خیز در می آید نه «خود معنوی» و الهی از این رو برخی از حیوان ها نیز دارای این حس هستند.(47)
در باب علوم قرآنی و شریعت اسلامی گروهی آیه ذیل را مربوط به سماع می دانند آنجا که خداوند می فرماید:«و ما کان صلاتهم عندالبیت الا مکاءاً و تصدیه فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون؛ نماز آنها نزد خانه خدا جز دست زدن و صفیر نبود پس بچشید عذاب را سبب آنچه کفر ورزیدید»(48) مقدس اردبیلی از شیخ مفید و او از محمدبن الحسین نقل می کند که گفته است: من و امام هادی(ع) در مسجد پیامبر (ص) بودیم. سپس عده ای از اصحاب امام از جمله ابوهاشم جعفری که جایگاه خاصی نزد امام داشت وارد شدند. بعد از آن گروهی از (صوفیه) داخل مسجد شدند و در گوشه ای دایره وار نشستند و مشغول ذکر و گفتن «لااله الا الله» شدند. در این حال امام هادی(ع) فرمودند: «به اینها توجه نکنید آنها هم پیمانان شیطان و ویران کنندگان ارکان دین هستند ... (تا آنجا که می فرمایند) ذکر و ورد آنها رقص و دست زدن و آواز غنایی است. از آنان پیروی نمی کند مگر سفیهان»(49) ...
تناسخ
این ادعای معروفی است که اگر توحید و وحدانیت خداوند در تمام ادیان الهی سمبل و نماد است. تناسخ و مسئله بازگشت روح به ابدان درادیان هندو مورد اتفاق تمامی ایشان و یکی از بنیادی ترین ایدئولوژی های این مکاتب است. اوشو از قائلین به این تفکر ( تناسخ ) است. او می گوید: شش دین بزرگ در جهان وجود دارند این ادیان می توانند به دو مقوله تقسیم شوند: یکی مشتمل است بر یهودیت مسیحیت اسلام اینها به یک زندگی باور دارند. شما فقط بین تولد و مرگ وجود دارید و زندگی همه چیز است. هرچند آنها به بهشت و دوزخ و روز رستاخیز باور دارند. اما اینها تنها عواید حاصله از یک زندگی هستند، یک زندگی فرد.
مقوله دیگر هندوئیسم جینسم بودیسم است. آنها به نظریه تناسخ باور دارند ... من مراقبه کرده ام. من به نقطه ای رسیده ام که از آنجا می توانم زندگی های قبلی خود را ببینم و همین برهان بسنده است. این شناخت من است. این تجربه من است. این به میراث هندوان، باورها یا هیچ چیز دیگرشان ربطی ندارد. من براساس اختیار خود سخن می گویم(50) تناسخ بازگشت به صورت چرخش روح انسان بدون گذشت زمان و بلافاصله پس از مرگ وی در پیکر انسانی دیگر است علت نیز کیفر دیدن یا جهت پاداش یا تزکیه روح و رسیدن به مقامات والای معنوی است. بازگشت ممکن است به بدن انسان صورت نگیرد و روح در بدن حیوانی چون خوک، میمون، گاو، ... ارام گیرد. که در این صورت مسخ صورت می گیرد. و یا روح در گیاهان و درختان حلول کند و فسخ صورت گیرد. یا روح آدمی به اجسام متفاوت بی جان همچون سنگ، فلزات، ... حلول نماید که این نوع پست ترین بازگشت است و رسخ نام دارد.
اعتقاد به نسخ یا تناسخ در میان بسیاری از عرفان ها رایج است. بسیاری از ادیان هند و برخی از فرقه های اسلامی و در اواخر عده ای از مکاتب عرفان مدرن شرقی مانند اوشو و غربی همچون اکنکار معتقد به تناسخ هستند. دانشمندانی چون فیثاغورث، سقراط افلاطون و ... به تناسخ اعتقاد داشته اند. در مقابل بسیاری از فلاسفه و دانشمندان اسلامی براهینی بر رد و ابطال تناسخ اقامه نموده اند. بزرگانی همچون ابن سینا در اشارات و تنبیهات، ناصر خسرو در زادالمسافرین، صدرالمتالهین در اسفار و مبدأ و معاد عبدالرزاق فیاض لاهیچی در گوهر مراد و خواجه نصرالدین طوسی در تجرید الاعتقاد است.
اوشو می گوید: وقتی شب هنگام برای خوابیدن دراز می کشید - وقتی خواب آغاز به نزول برشما می کند و تقریباً شما را در بر می گیرد - آگاهی خود را به آخرین فکر در ذهن شان می آورید. سپس به خواب می روید. و هنگامی که صبح برمی خیزید. و آماده ترک رختخواب می شوید به اولین فکری که پس از برخاستن دارید بنگرید. نتیجه اش برایتان تعجب آور خواهد بود. آخرین فکر شب پیش، اولین فکر روز بعد می شود. به همین طریق آخرین آرزو در لحظه مرگ، اولین آرزو در هنگام تولد می گردد. به هنگام مرگ جسم فاسد می گردد. اما ذهن به سفر خودش ادامه می دهد. سن بدن شما شاید پنجاه سال باشد. اما سن ذهن شما شاید پنج میلیون است کل تمام ذهن های خود را در طول تمامی تولدهایتان داشته اید. حتی امروز با خود دارید. بودا نام جالبی به این پدیده داده است. او اولین کسی بود که این کار را کرد. آن را مخزن آگاهی نامید. ذهن شما مانند یک مخزن تمام خاطرات تولدهای گذشته تان را در خود انباشته می کند از این رو ذهن بسیار پیداست. و این طور نیست که ذهن شما تنها مخزن تولدهای انسانی باشد، اگر بصورت درختها یا حیوانات متولد شدید، که حتماً نیز چنین است. خاطرات تمام آن تولدها هم اکنون در شما موجود است (51)
در کشف المراد شرح تجرید الاعتقاد می خوانیم، نفوس حادثند. علت آنها خداوند قدیم است. پس باید تاخیر وجود حوادث را نسبت بدان داد. که ابدان هنوز مستعد وجود آن نشدند و نقص از طرف آمادگی خود نفوس است. نه سبب نقص علت آن نعوذ بالله و نمی توان گفت: خدای قدیم نفوسی را که مستعد وجود بودند از اول موجود نکرد بلکه باید گفت مستعد وجود نبودند و چون بدن آماده جان گرفتن شد بر لطف خدا واجب آمد نفسی مناسب آن ایجاد کند تا بدان بدن تعلق گیرد و اگر نفس جدا شده از بدن دیگر هم بدان ملحق شود لازم آید برای یک بدن دو نفس باشد با آنکه گفتیم هر نفس یک بدن بیشتر ندارد. و هر بدن نیز بیش از یک نفس دارد و اگر گویی خدای تعالی چون نفسی را مستعد بدن دانست لازم نیست نفس تازه ایجاد کند بلکه از همان نفوس جدا شده از بدن قبلی یکی را ملحق بدین بدن سازد گوئیم بدن تازه استعداد نفس تازه دارد و معنا ندارد درختی که فعلا مستعد میوه دادن است از میوه های موجود سابق چیزی باو بچسبانند.(52) ابدان در حال تولد و حتی قبل از تولد در حال جنین بالقوه اند. و اگر لازم باشد ارواح که ممکن است سالیان دراز از آنها بگذرد به این ابدان وارد شوند اجتماع بالقوه و بالفعل حاصل می گردد و چه بسا اجتماع نقیضین. و اگر منتقل شدن نفس بعد از مفارقت به بدن دیگر لازم بود می بایست همواره ابدان از بین رفته با ابدان به دنیا آمده برابر باشند در حالی که چنین نیست.
.......................................................
پی نوشت ها:
1) جان هیک، فلسفه دین. ترجمه بهزاد سالکی. انتشارات الهدی. چاپ سوم 1381ص 17
2) دانیل بیتس، فرد پلاگ. انسان شناسی فرهنگی. ترجمه محسن ثلاثی. انتشارات گلرنک یکتا. چاپ دوم 1382. ص 671
3) جان بی ناس. تاریخ جامع ادیان. ترجمه علی اصغر حکمت. انتشارات علمی و فرهنگی. چاپ سیزدهم 1382. ص 128
4) حسین توفیقی. آشنایی با ادیان بزرگ. سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی چاپ چهارم 1380. ص 44
5) همان. ص 51.
6) جان بی ناس. تاریخ جامع ادیان. ص 204.
7) اوشو. اینک برکه ای کهن. ترجمه سیروس سعدوندیان. انتشارات نگارستان. چاپ دوم 1382. ص 41.
8) همان. ص 19.
9) اوشو، الماس اشو. ترجمه مرجان فرجی. انتشارات فردوس. چاپ چهارم 1382. ص 105.
10) همان. ص 130
11) همان. ص 266
12) اوشو. ریشه ها و بالها. ترجمه مسیحا برزگر. آویژ. چاپ اول 1382. ص 105
13) الماس اوشو. ص 206
14) همان. ص 354
15) همان. ص 390
16) همان. ص 251
17) ریشه ها و بالها، ص 334
18) قرآن کریم. بقره ایه 213. ترجمه ایه ا... مکارم شیرازی
19) اوشو. آواز سکوت. ترجمه میرجواد سید حسینی. انتشارات هودین چاپ اول 1384ص 94
20) الماس اوشو. ص 187
21) همان. ص 366
22) آواز سکوت. ص 100
23) اوشو. ضربان قلب حقیقت مطلق. ترجمه دکتر لوئیز ( مرضیه ) شنکایی. انتشارات فردوس. چاپ اول 1381. ص 404
24) ریشه ها و بالها. ص 175
25) الماس اوشو. ص 219
26) محمد محمدی ری شهری. میزان الحکمه. ترجمه حمیدرضا شیمی. انتشارات دارالحدیث. چاپ اول 1377. جلد 8. ص 3874
27) الماس اوشو. ص 203
28) اوشو. مراقبه هند وجد و سرور. ترجمه فرامرز جواهری نیا. انتشارات فردوس. چاپ اول 1380. ص 20
29) اینک برکه ای کهن. ص 91
30) آواز سکوت. ص 1
31) همان. ص 37
32) قرآن کریم سوره یس. ایه 69
33) سوره ذاریات. آیه 52
34) سوره طور. آیه 29 و 30
35) سوره حاقه. آیه 40 و 41
36) آواز سکوت. ص 8
37) الماس اوشو. ص 258
38) همان. ص 205
39)همان ص279
40) جیمز هوبت. مراقبه. ترجمه منوچهر شادان. انتشارات ققنوس. چاپ دوم 1379ص 22
41) الماس اوشو. ص 316
42) مراقبه هنر وجد و سرور ص 82
43) الماس اوشو. ص 117
44) مراقبه هند وجد و سرور ص 79
45) همان. ص 54
46) همان. ص 383
47) سید محمد علی مدرسی ( طباطبایی ). سماع، عرفان و مولوی. انتشارات یزدان چاپ اول 1378. ص 208
48) سوره انفال. آیه 35
49) سماع عرفان و مولوی. ص 96 به نقل از کتاب الاثنی عشریه. ص 29
50) اینک برکه ای کهن. ص 46
51) ضربان قلب حقیقت مطلق. ص 342
52) جمال الدین علامه حلی. کشف المراد شرح تجرید الاعتقاد. انتشارات اسلامیه چاپ نهم 1379. ص 263
...........................................................
منبع: http://www.hawzah.net
نویسنده: محمد حسین کیانی
|