يادآوري:
در مقاله پيشين، ضمن تاکيد بر ضرورت آشنايي با جريان هاي فکري انحرافي عموما با توجه به گسترش و اوج گيري آن ها در سده اخير و جريان انحرافي و افراطي وهابيت خصوصا، با توجه به تبليغات روزافزون حاميان آن در جهان اسلام، از اين سخن به ميان آمد که خاستگاه وهابيت، جرياني موسوم به «سلفيه» است که با «جمود بر ظواهر نصوص ديني» و «پرهيز از عقلانيت» و در نتيجه «تحجر» شناخته مي شود و پيشينه آن از اين جهت به سده نخست هجري و جريان «خوارج» باز مي گردد و پس از آن در سده دوم هجري به «اصحاب حديث» منتقل مي شود و به زودي، با رويکردهاي جسم گرايانه که نوعي «مادي گرايي اسلامي» است در هم مي آميزد و سپس توسط برخي حنابله مانند بربهاري و بعدها ابن تيميه، به اوج خود مي رسد و براي ورود به مرحله وهابيت، مهيا مي شود.
کهن ترين الگوي وهابيت
بربهاري (329 - 252 ق)؛ کهن ترين الگوي وهابيت شخصيت بربهاری است. ابومحمد حسن بن علي بن خلف بربهاري، محدث، فقيه و بزرگ حنبليان در بغداد بود. از شيوخ او مي توان به کساني چون ابوبکر مروزي (275ق) از شاگردان احمد بن حنبل و از شاگردان او نيز مي توان به ابن بطه اشاره کرد که دوست داشتن بربهاري را معيار شناخت پيروان سنت مي دانست!(1). با اين حال، انصاف آن است که بربهاري را به سختي مي توان يک شخصيت علمي يا فقيه صاحب نظر به شمار آورد. او در واقع فردي آشوب طلب بود که بيش از اشتغال به تدريس و تاليف، درگير مسائل سياسي و عملي جنجال برانگيز بود. چنان که تنها تأليف او کتابي است با عنوان شرح السنه که مجموعه مختصري از پراکنده گويي هاي سلفي است. گويا خود او نيز به اين نکته واقف بوده و خود را در معرض چنين اتهامي مي يافته است. احتمالا باتوجه به چنين مسئله اي است که مي گويد: «بدان که علم، به کثرت روايت و کتاب نيست. عالم کسي است که از علم و سنت پيروي کند، اگرچه علم و کتابش اندک باشد»! (2) محتمل است که او در اين سخن به خود چشم داشته و در مقام تبرئه خود بوده باشد. جالب تر آن که وي تنها کتاب خود رابه گونه عجيب و مبالغه آميزي تبليغ و تعظيم کرده است. او پس از آن که هر رطب و يابسي را در کتاب خود جمع کرده، گفته است: «هرچه در اين کتاب براي تو وصف کردم از جانب خدا و رسول خدا (ص) و اصحاب آن حضرت و تابعين و قرن سوم تا قرن چهارم است. پس تقوا پيشه کن، اي بنده خدا و هرچه در اين کتاب است بپذير و تسليم و راضي باش و اين کتاب را بر احدي از اهل قبله پوشيده مدار»! (3). سپس، به گونه ترحم برانگيزي ادامه مي دهد: «خدا پدر و مادر کسي را که اين کتاب را بخواند و آن را منتشر و به آن عمل، دعوت و استدلال کند بيامرزد؛ چرا که آن دين خدا و دين پيامبر(ص) است»! (4) و سپس افراط را به حدي مي رساند که کتاب خود را در رديف کتاب خدا قرار مي دهد و ادعا مي کند که هر کس يک چيز برخلاف آن چه در کتاب او آمده است روا دارد، خدا را بر هيچ ديني نپرستيده و در واقع همه کتاب او را رد کرده است! هم چنان که اگر کسي به همه آن چه خدا نازل فرموده، ايمان آورد و تنها در يک حرف ترديد داشته باشد، در واقع همه آيات خدا را رد کرده و کافر شده است! (5). اين همان جزم انديشي و مطلق انگاري سلفي است که بعدها توسط وهابيان به ميراث گرفته شد.
عقايد بربهاري
اين شخصيت عمل گراي سلفي، در شرايطي ظهور کرده بود که جهان اسلام دوراني بحراني را پشت سر مي گذاشت. در اين ميان، او بر آن بود تا با ايجاد يک جنبش مذهبي بر پايه عقايد حنبلي، اوضاع را به سمت اقتدار و تسلط حنابله سوق دهد. از اين رو، هم با شيعيان (از جمله قرامطه) و هم با سياست تساهل ديني دستگاه خلافت، به ستيز پرداخت (6). سخت گيري و شدت عمل در برابر آن چه بدعت دانسته مي شد، ويژگي برجسته بربهاري شمرده شده است (7). او در عقايد پيرو سرسخت احمدبن حنبل بود. آن چه بيش از هر چيز اين ويژگي را در او به اثبات مي رساند، حکايتي است که در برخي منابع تاريخي آمده است. در اين حکايت گفته شده است که وقتي ابوالحسن اشعري (پيشواي اشاعره و بنيان گذار مکتب کلامي اهل سنت) به بغداد آمد، با بربهاري ديدار کرد و از مناظرات خود با معتزله و اهل اديان مختلف سخن به ميان آورد. اما بربهاري در پاسخ به او گفت که از سخنان او چيزي نمي فهمد؛ چرا که اصولا جز آنچه را که احمدبن حنبل گفته است، فهم نمي کند! (8) بنابر آن چه شاگرد او ابن بطه نقل کرده، ترديدي نيست که وي با مناظره علمي مخالف بوده و آن را مانع کسب فايده مي دانسته است.(9) او هم چنين، باتوجه به انحراف محسوسي که از اهل بيت (ع) داشت، با هرگونه برگزاري مراسم عزاداري براي امام حسين(ع) مخالف بود و با آن به سختي برخورد مي کرد. شيعيان از بيم آزار حنابله، در خانه روسا و يا مخفيانه به سوگواري مي پرداختند. از جمله کساني که بربهاري فتواي قتل شان را صادر کرد زن خوش آوازي بود که گاه بر مصائب واقعه کربلا مرثيه سرايي مي کرد.(10) دو ويژگي خشونت و تحجر که بعدها به ابن تيميه مي رسد و از ابن تيميه به وهابيان منتقل مي شود، در بربهاري به گونه غيرقابل تحملي بروز داشت. ابن اثير گزارش داده است که او و مريدانش، به بهانه نهي از منکر، به خانه ها يورش مي بردند؛ اگر نبيذي مي ديدند آن را مي ريختند؛ چنان چه زن آوازه خواني مي يافتند او را مي زدند و سازش را مي شکستند؛ در خريد و فروش مردم مداخله مي کردند؛ اگر مردي با زني يا کودکي راه مي رفت، او را بازخواست مي کردند و چنان چه درمي يافتند که با آن فرد خويشاوند نيست، او را کتک مي زدند و سپس دستگير مي کردند و بر ضد او شهادت مي دادند، تا آن جا که بغداد به آشوب کشيده شد.(11) اين الگو که شايد تا آن روزگار بي سابقه بود، بعدها توسط محمدبن عبدالوهاب و پيروانش، دقيقا مورد پيروي قرار گرفت. از اين رو، به جاست که بربهاري را کهن ترين الگوي وهابيت بناميم.
.....................................................
پي نوشت ها :
1 . بنگريد به: خطيب بغدادي، احمدبن علي(د. 463ق)؛ تاريخ بغداد، ج12 ص 67، دارالکتب العلمية، 1417 ق.
2 . بربهاري، حسن بن علي بن خلف (د. 329 ق)؛ شرح السنة، ص 104، مکتبةالغرباء الاثرية، 1414 ق.
3 و 4 و 5 . همان منبع، ص 108 و 109 .
6 . گذشته، ناصر؛ بربهاري، دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 11، ص 670، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 1367 .
7 . ابن کثير، اسماعيل (د 774 ق)؛ البداية و النهاية، ج 11، ص 227، دار احياء التراث العربي، 1408 ق.
8 . ابن ابي يعلي، محمد (د. 521 ق)؛ طبقات الحنابلة، ج 2،ص 18، دارالمعرفة.
9 . ذهبي، محمدبن عثمان (د. 748 ق)؛ سير اعلام النبلاء، ج 15، ص 91، موسسة الرسالة، 1413 ق.
10 . دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 11، ص 670 .
11 . بنگريد به: ابن اثير، علي بن ابي الکرم( د. 630 ق)؛ الکامل في التاريخ، ج 8 ، ص 307 - 309 ، دار صادر، 1386 ق.
......................................................
نویسنده: علي بابايي آريا.
تهیه و تنظيم: حجة الاسلام حاج سيدمحمدباقري پور
منبع: http://hodablog.net