يادآوري
در آغاز گفتيم که خاستگاه وهابيت، جرياني موسوم به «سلفيه» است که پيشينه آن از نظر «جمود بر ظواهر نصوص ديني» و «پرهيز از عقلانيت» و در نتيجه «تحجر»، به سده نخست هجري و جريان «خوارج» بازمي گردد و پس از آن در سده دوم هجري به «اصحاب حديث» منتقل مي شود و به زودي، با رويکردهاي جسم گرايانه که نوعي «مادي گرايي» است درهم مي آميزد و در سده سوم و چهارم توسط برخي حنابله مانند بربهاري شدت مي يابد و بعدها با ابن تيميه، به اوج خود مي رسد و براي ورود به مرحله وهابيت، مهيا مي شود. در دو مقاله اخير، به نقش بربهاري پرداختيم و هم اکنون نوبت آن است که نقش ابن تيميه را از نظر بگذرانيم.
ابن تيميه؛ نياي وهابيت
گرچه عموم سلفيان در ادوار گذشته، کمابيش به ترويج انديشه هاي سلفي همت گماشتند و از ميان آنان بربهاري کامل ترين الگو را براي وهابيت ارائه داد، اما به طور حتم هيچ يک از آنان به برجستگي و تاثيرگذاري تقي الدين ابوالعباس احمد بن عبدالحليم بن عبدالسلام حراني حنبلي معروف به ابن تيميه و ملقب به «شيخ الاسلام»، نبوده است.(1) وي در ربيع الاول سال 661 ق، زماني که سرزمين هاي اسلامي زير سيطره سپاهيان مغول قرار داشت، در شهر حران که آن هنگام از مراکز تعليمات مذهب حنبلي بود، به دنيا آمد و تحصيلات ديني خود را نزد علماي حنبلي دمشق آغاز کرد و پس از سال ها تلاش براي گسترش انديشه هاي سلفي، سرانجام در سال 728ق در زندان قلعه دمشق درگذشت. از شيوخ او مي توان به ابن عبدالدائم حنبلي (د.699ق)، مجدبن عساکر (د.669ق)، يحيي بن صيرفي (د.696ق)، قاسم اربلي (د.680ق) و ديگران اشاره کرد. جد او عبدالسلام (د. 652ق) فقيه و شيخ حنابله در عصر خود بود که به اعتراف ابن تيميه، طبيعت تندي داشت؛(2) طبيعتي که کاملا به نواده اش ارث رسيده و او را «بسيار نهي کننده از منکر و داراي خشونت و جديت و عاري از مدارا» ساخته بود.(3) برجستگي و تاثيرگذاري ابن تيميه در ترويج و تشديد انديشه هاي سلفي تا اندازه اي است که به جرأت مي توان او را «دنياي وهابيت» لقب داد؛ زيرا آثار کلامي و فقهي او که مشحون از «جسم گرايي»، «شيعه ستيزي»، «تکفير»، «خشونت» و «ديدگاه هاي شاذ» است، امروزه مهم ترين مرجع و منبع فکري وهابيان به شمار مي رود.
ابن تيميه و جسم گرايي
يکي از مهم ترين ويژگي هاي فکري ابن تيميه که به ويژه در يکي از آثارش موسوم به العقيدة الحموية انعکاس يافته، جسم گرايي اوست. به طور کلي، او با جمود بر ظواهر برخي آيات و پرهيز از عقلانيت در فهم آن ها، مانند عموم جسم گرايان بر آن بود که خداوند در آسمان بر تخت خود تکيه کرده و قابل اشاره و حتي قابل رويت است و البته گاهي از عرش خود نيز پايين مي آيد!(4) چنان که از او نقل شده است که روزي بر منبر جامع دمشق گفت: «خداوند (از تخت خود) به آسمان دنيا پايين مي آيد بدين سان که من (از منبرم) پايين مي آيم و سپس يک پله پايين آمد»! (5) او مدعي بود که سلف صالح از قرآن و سنت همين مفاهيم ظاهري را مي فهميدند و بر ثبوت اين صفات جسماني براي خداوند اجماع داشتند.(6) البته سلف صالح نزد او شامل علي(ع) نيز مي شد، در حالي که سخنان آن حضرت در نفي چنين صفاتي از ذات ربوبي مشهورتر از آن بوده است که از امثال ابن تيميه پنهان بماند، با اين وصف، نسبت دادن اين اعتقادات، به عنوان عام سلف صالح و ادعاي اجماع آنان به هيچ روي قابل درک نيست، مگر آن که از سلف صالح افراد به خصوصي اراده شده باشد و به هر حال، شامل علي(ع) و اصحاب نزديک آن حضرت نشود. در اين صورت، واضح است که چنين اجماعي براي فقهاي مسلمان قابل قبول نيست؛ تا جايي که حتي ابن حزم (از علماي بزرگ اهل سنت) گفته است: «لعنت خدا بر هر اجماعي که علي بن ابي طالب و اصحاب پيرامون وي، از آن بيرون باشند.»(7)
ابن تيميه و شيعه ستيزي
يکي ديگر از ويژگي هاي فکري ابن تيميه که در آثارش انعکاس فراواني يافته، شيعه ستيزي اوست. هرچند متأسفانه همه سلفيان، کمابيش شيعه را دشمن داشته اند و درباره آن با بي انصافي و بي خبري سخن رانده اند، اما ابن تيميه در اين ميدان گوي سبقت را از همگنان ربوده و با تاليف کتاب هايي چون منهاج السنه في الرد علي الشيعه و القدريه که سراسر توهين و تکفير است، به الگويي از هر نظر کامل براي وهابيان تبديل شده است. بي انصافي ابن تيميه نسبت به شيعه که متاسفانه به بي انصافي او نسبت به شخص اميرالمومنين(ع) منجر شده، تا اندازه اي است که اعتراض اهل سنت را نيز برانگيخته است. چنان که به عنوان نمونه، ابن حجر عسقلاني (852ق) يکي از علماي نامدار اهل سنت، او را به خاطر اين بي انصافي ها، سخت نکوهيده و به ناديده گرفتن عمدي احاديث صحيح، متهم کرده است.(8) بيهوده نيست که از ديرباز يکي از اتهامات جدي ابن تيميه، اتهام «ناصبي گري»، «نفاق» و بغض امام علي(ع) بوده است.(9) اين اتهام به ويژه با توجه به دفاع عجيب او از دشمنان و قاتلان اهل بيت(ع)، به هيچ روي دور از ذهن نيست.(10) با اين وصف، نبايد ترديد داشت که شيعه ستيزي بي پايان وهابيان در حال حاضر، ميراث ابن تيميه است. هرچند خواهيم گفت که وهابيان در عمل به ميراث ابن تيميه بسنده نکرده اند و در مواجهه با شيعه، چيزهايي بر آن افزوده اند؛ چيزهايي که از نظر برخي منتقدان نزديک محمد بن عبدالوهاب چون برادر او سليمان (1210ق)، حتي با مباني و ديدگاه هاي ابن تيميه نيز چندان سازگار نيست!(11)
..........................................................
پي نوشت ها :
1 - البته برخي عالمان اهل سنت، اطلاق اين لقب را بر او ناروا بلکه کفر مي دانستند! بنگريد به: مکي، محمدبن فهد (د. 871 ق)؛ لحظ الالحاظ بذيل طبقات الحفاظ، ص 320، دار احياء التراث العربي.
2 - ذهبي، محمد بن عثمان (د. 748ق)؛ سير اعلام النبلاء، ج 23، ص 292، مؤسسه الرسالة، 1413 ق: «قال الشيخ (ابن تيمية): و کانت في جدنا حدة».
3 - کتبي (د. 764 ق)؛ فوات الوفيات، ج 1، ص 125، دارالکتب العلمية، 2000م.
4 - ابن تيميه، مجموع فتاوي ابن تيميه، ج 5، ص 121 و 265؛ ج 6، ص 401، مجمع الملک فهد، 1416ق.
5 - عاملي، محسن أمين (د.1371ق)؛ أعيان الشيعة، ج1، ص 23، دارالتعارف.
6 - مجموع فتاوي ابن تيمية، ج 6، ص 355 .
7 - ابن حزم، علي (د.456ق)؛ المحلي، ج 9، ص 345، دارالفکر، بي تا.
8 - ابن حجر عسقلاني، احمدبن علي (د. 852ق)؛ لسان الميزان، ج 6، ص 31، موسسة الأعلمي، 1390 ق.
9 - در اين باره بنگريد به: ميلاني، علي (معاصر)؛ ابن تيمية و الامام علي(ع)، مرکز الأبحاث العقائدية، 1421 ق.
10 - در اين باره، بنگريد به: صائب، عبدالحميد (معاصر)؛ ابن تيمية في صورته الحقيقية، ص 22، مرکز الغدير، 1415ق.
11 - سليمان بن عبدالوهاب (د.1210ق)؛ فصل الخطاب، ص 31 به بعد: «مخالفته حتي لابن تيمية»، بي نا، بي تا.
.....................................................
نویسنده: علي بابايي آريا.
تهیه و تنظیم: حجة الاسلام حاج سيدمحمدباقري پور
منبع: http://hodablog.net
|