باورهای اساسی این شبه آیین را می توان در باور به خداوندان دوازده گانه عالم، ماهانتا به عنوان پیامبر و عوالم درون، سفر روح، اعتقاد به کارما، تناسخ و عمل برشمرد. حال به توضیح درباره این باورها می پردازیم.
1. خداوندان دوازده گانه عالم
اکنکار عالم را به دوازده طبقه تقسیم نموده و برای هر کدام از طبقات خداوندی را در نظر میگیرد. در طبقه دوازدهم که آخرین این طبقات است «سوگماد» یا «خدای خدایان» قرار دارد. علائمی که از سوگماد ارائه می شود شباهت زیادی به خدای خداوندان آیینهای شرقی و هندو دارد. سوگماد در این آیین مانند دیگر خدایان خطاپذیر بوده و می تواند گناه کند. او به خواب می رود و هنگامی که از خواب برمیخیزد دنیایش را ویران میبیند و آنگاه تصمیم به عذاب مخلوقات میگیرد. او دوباره به خواب می رود و آنگاه که از خواب برون شد هوس خلقتی دیگر نموده و بار دیگر و این روند ادامه دارد... این خواب و بیداری و نگرانی و غفلت و یادآوری سوگماد است که ادورا اکنکار و دوره های بشری را رقم میزند.(1)
اكيستها اك را جريان قابل سماع حيات نيز تعبير ميكنند. هـدف اصلي چـلا (طـلبه اك) رسيدن به خودشناسي و در نهايت شناخت خداست. وقتي شناخت خدا حاصل شد، آنگاه چلا همكار حقيقي خدا خواهد شد. در عين حال، داراي هويت فردي نيز خواهد بود. اين عقيده با آنچه در آيين هندو و بودايي وجود دارد كه فرد از راه فانی شدن كامل در خدا و از دست دادن تمامی هويت فردي با خدا يكي ميشود، تفاوت دارد.
2. سفر روح
سفر روح از مهمترین اهداف این فرقه شمرده می شود. آنها برای ایجاد آرامش درونی به سفر روح معتقدند. تمامی روشهایی که در این شبه عرفان وجود دارد جهت رسیدن به این هدف طراحی شده.اند.(2)
خـودشناسی و خـداشناسـي، هر دو از راه طيالارض (همزمان در دو مكان بودن) يا آنچه امروزه از سوي اكيستها «سفر روح» ناميده ميشود، قابل دستيابي است. پال توئيچل در كتابش با عنوان «اكنكار كليد جهانهاي سري» سفر روح را به «جدا شدن روح از بدن» توصيف می کند. سـفــر روح بــا بـيــرونشدگي اختروار (Astral Projection) كه صرفاً تشريح روحاني سياره اختري است، تفاوت دارد. سفر روح عبارت از تشريح هر يك از جهانهاي خداست و تنها دوازده سياره شناختهشده وجود دارد.
در این مکتب اصل و اساس انسان؛ روح مى باشد. بنابراین، تمام تلاش و توجه اکنکار در راه تعالى اصل روح، (3) قرار گرفته است. در مکتب اکنکار روح سفر آن قدر مهم است، که مترادف با لفظ اکنکار تلقى شده و اکنکار را دانش باستانى سفر روح مى دانند: اکنکار، یا سفر روح، کلید ویژه اى است براى گشودن اسرار جهان معنوى؛ (4) توئیچل مى گوید: در مطالعات خود در مورد سفر روح یک دانش اصیل باستانى را دوباره کشف کردم. دانش وارد و خارج شدن از بدن که نام آن اکنکار (دانش باستانى سفر روح) است. (5) وقتى از توئیچل سوال مى شود، که چرا در اکنکار، سفر روح، یا خارج شدن از کالبد تا این حد مهم است، پاسخ مى دهد: آدمى به هر حال مى باید روزى این معبد خاکى را ترک کند، پس بهتر است با آموختن چگونگى خارج شدن از کالبد و بازگشت بدان پیش از مرگ، بتواند هنگام فرا رسیدن آن لحظه "مرگ"، بدون درد و رنج جسمانى و عاطفى پا از آن بیرون نهد.(6) در کتاب " اکنکار کلید جهان هاى اسرار" او شش روش را براى سفر روح پیشنهاد مى کند، تا بوسیله این شش روش، روح به مقام سوگماد نزدیک تر شده و در مقام همکارى او بر آید.
3. دين زنده
اكنكار را يك دين زنده كه به طور دائم در حال تغيير و تحول است، ميدانند. اين تغييرات مدام، موجب ميشود كه اكيستها اتكاي شديدي بر رهبران ديني خويش داشته باشند.«ماهانتایا» پیامبر باستانی به استادان این فرقه گفته می شود. به باور اکنکار از ازل هر انسان شایسته ای که ظهور کرده از پیامبران اکنکار بوده است. اين رهبر، استاد اك يـا ماهانتاي زنده نام دارد. هدف ماهانتا، راهـنـمـايـي ارواح چـلاهـا براي بازگشت به خداست. ماهانتا اغلب به عنوان استاد رؤيا كه مانند نقطه آبيرنگ نور ظاهر ميشود، عمل ميكند. ماهانتا در اين نقش، هم حضور مطلق و هم علم مطلق است. استاد زنده اك از احترام بـسـيـار بـالايـي برخوردار است، اما پرستش نميشود.
اکنکار با طرح ماهانتا در صدد است تا به شیوه ای ویژه خود را به ادیان آسمانی نزدیک گرداند. در این گردونه همانگونه که روشن خواهد شد اکنکار سعی دارد با ترسیم نظام ماهانتایی و برشمردن ویژگی های منحصر به فرد، برای پیامبران خود آنها را در سطحی بالاتر از پیامبران ادیان دیگر قرار دهد. از سخنان و شیوه ورود به بحث توسط این فرقه به درستی مشخص است که در قاموس اکنکار هر انسان کاملی که به وجود آمده و یا به انگاره ایشان انسان کامل تلقی می شود از ماهانتاهای اکنکار است. بررسی تطبیقی بین باور به ماهانتا در این آیین و انسان کامل مد نظر اسلامٰ مترقی و مدرن بودن هر کدام را نشان خواهد داد. ناگفته نماند اصطلاح پیامبر مدرن نام کتابی از هارولد کلمپ است.
4. كرمه (کارما)
اكيستها نيز مانند بوداييان و هندوها، به «كرمه» يا «عقيده بدهي روحاني به گذشته» باور دارند. هدف هر فرد، رهايي از بدهي كرمه در زندگاني گذشته و يكي شدن با خداست. وقتي با رفتار درست به خودشناسي نايل آمديد، از زندگاني گذشته رهايي يافته و بايد بقيه حيات را بدون بدهي اضافي سپري كنيد. اگر به اين مرتبه رسـيـده بـاشـي، بـعد از مرگ به اين جهان برنميگردی.
انواع کارما
به اعتقاد اکیست ها به طور کلی چهار نوع کارما وجود دارد که به هر شخص بسته و او باید آنها را از خویش بگشاید. تا بتواند این زندگی را ترک گوید و دیگر ملزم به بازگشت نباشد. کارماها از این قرارند:
1. کارمای ازلی: این کارمای نخستین است، هنگامی که یک روح برای نخستین بار، به این جهان وارد می شود و در یک کالبد تولّد می یابد، هیچ گونه کارمایی ندارد؛ لیکن باید به اقتضای نوعی از کارما زندگی در جهان ذهن و ماده را تجربه کند. بنابراین کارمای ازلی یا تقدیر نخستین، به انتخاب و ابتکار خود شخص کسب تجربه را آغاز می کند.
2. کارمای تقدیری: این کارمائی است که در زندگی های پیشین اندوخته شده و براساس آن، زندگی فعلی وی بنا نهاده می شود.
3. کارمای ذخیره: این کارما به عنوان ذخیره، در مکانی نگهداری می شود، تا به تشخیص ارباب کارما بیرون کشیده شود، نه به اراده خود شخص. ارباب کارما، هر جزئی از این کارمای ذخیره را که صلاح بداند، بیرون می کشد و برای شخص معین می کند که آن را در طول زمانی مشخص و در جایی معین به انجام رساند.
4. کارمای جدید و روزمره: این کارمایی است که فرد روز به روز و ساعت به ساعت می آفریند و در تمام طول عمر ادامه می دهد. شخص ممکن است بلافاصله پاداش یا کیفر خود را دریابد یا این که استهلاک آن را به زمانی در آینده موکول کند.
نقد وارد بر قانون کارما
ما به اختصار به نقد کارمای ازلی که سرآمد و مقدمه دیگر کارماها است، می پردازیم. هر چند در بقیه کارماها تناقض وجود دارد. برای مثال در نوع سوم (کارمای ذخیره)، عقیده اکیست ها محکوم به جبر است که گفته می شود، نوع به کار بردن کارما، به سوگماد (خدای اعلا و بزرگ ترین خدا نزد مکتب اکنکار) و ماهانتا (ضعیف ترین خدا در مکتب اکنکار) بستگی دارد، که کجا و چگونه این قانون را مصرف کنند. یا مثلا در نوع چهارم، کارمای جدید و روزمره، دلیلی براین مدعا وجود ندارد که شخص بتواند، بلافاصله پاداش یا کیفر را دریابد یا آن را به زندگی یا زمانی دیگر موکول کند.
اما کارمای نوع اول که اصل و اساس و ریشه دیگر کارماهاست، پیش از همه مشکل دارد. بنابر نظر مکتب اکنکار، تناسخ براساس قانون کارما (علت و معلول) و نظم دقیق موجود در عالم، واجب می نماید. در جای جای مکتوبات پال آمده است که براساس قانون تناسخ، انسان نتیجه اعمال و افکار خویش را در زندگی بعد خواهد دید، یعنی اعمالی که در زندگی حال انجام می دهیم، نتیجه زندگی قبلی و مقدمه زندگی بعدی است. این روند را قانونی مسجل و حتمی می دانند، حال پرسش ما در مورد نخستین زندگی انسان است که به این کره خاکی گام می گذارد: با فرض قانون کارما (عمل و عکس العمل) انسان زندگی قبلی نداشته تا جایگاه او در این کالبد و موقعیت جدید مشخص و معین گردد. وانگهی چه دلیلی موجب شده است که بشر در نخستین زندگی خاکی خویش، چنین خصوصیاتی داشته باشد؛ برای دارای چنین درجه استعداد، رنگ پوست، موقعیت خانوادگی، حق موقعیت اجتماعی یا در فلان کشور، شهر و روستا باشد. دیگر آنکه چه دلیلی موجب می شود، این زندگی بالبداهه و بی مقدمه، مقدمه زندگی های دیگر شود. جز قانون تصادف و اعتقاد به دلیلی که خود دلیل منطقی و متقنی نیست.
از سوی دیگر استعداد هر فرد، طبق قانون کارما و تناسخ، در زندگی قبلی مشخص شده که فرد در این زندگی دارای چه درجه استعداد می باشد. چنان که در کارمای ازلی، گفته شد که فرد براساس انتخاب و ابتکار خویش کسب تجربه می کند. کدام انتخاب، براساس کدام استعداد، چگونه می شود فردی که هیچ زمینه و پیشینه ای ندارد، اعمال و رفتاری انجام دهد، اکیست ها به این موضوع توجه نمی کنند، یعنی داستان را از میانه بیان می کنند. زندگی پس از زندگی اول را توصیف می کنند که مقدمه زندگی بعد است؛ ولی بیان نمی کنند که اولین زندگی خود نتیجه کدام زندگی است. یا براساس چه قانونی انسان به این موقعیت مقرر محکوم شده است.
این انتقادات به تعریف صاحبان این مکتب از تناسخ بازمی گردد؛ هر چند انتقاد کلی به این مقوله (تناسخ) هم چنان باقی است که در پایان بدان می پردازیم. از موارد نقص دیگر اینکه در جایی عنوان می گردد، قانون کارما تناسخ که براساس آن صورت می پذیرد، قابل نقض نیست؛ پال می گوید: و قانون کارما قابل نقض نیست و به این بستگی ندارد که شخص چقدر دعا کند. تمامی زشتی ها که مرتکب می شویم، به سوی خودمان باز خواهد گشت، همان گونه که همه نیکی هایمان و هیچ راه فراری از هیچ جزئی از قانون کارما وجود ندارد؛(7) اما در جایی دیگر انتخاب روند تناسخ و کارما به عهده خود اکیست گذاشته می شود. پیروان اکنکار برای نجات از این جهان شتاب، و تولد مجدد حساسیتی ندارند. کار روح، در مقام همکاری با خداوند، هرگز پایان نمی یابد؛ اما سرانجام لحظه و شرایطی فرا می رسد که روح دیگر به کالبد فیزیکی نیازی ندارد. تناسخ تنها برای کسانی استمرار می یابد که آن را بر می گزینند یا بدان نیاز دارند.(8)
5. عمل
بيش از ۱۰۰ تمرین معنوی و روحانی در لیست تمارین ارائه شده برای اعضای اکنکار دیده می شود. اصلی ترین این تمرین ها در اکنکار «تمرین روحی» یا «تمرین معنوی» است که روزانه بین ۱۵ تا ۲۰ دقیقه توسط اعضا و بیشتر بصورت فردی و برخی مواقع فراخور خواست اعضا بصورت دسته جمعی در معابد و گردهمایی ها انجام می شود. این تمرین با آواز همراه است و در آواز ذکری که همواره در حال تکرار است «HU» است. این ذکر بطور مستقیم از ذکر «هو» یا «یا هو» در مجالس سماع متوفا اقتباس شده است. مجالس سماع نیز همراه با رقص و آواز انجام شده و می شوند. در تمارین اکنکار هم فرد می بایست ذکر را بصورت آواز با صدایی خوش بخواند تا با ایجاد لرزش در درون سینه فرد، شرایط برای رهایی روح از بدن مهیاتر گردد.
اکیست ها معتقدند این تمرین راه خوبی برای آغاز مسیر سفر روح است زیرا با لرزاندن چارچوب بدن شانس روح برای ترک این کالبد فیزیکی افزایش می دهد. در تفکر اکنکار خواندن نماز یا همان نیایش وجود ندارد، بلکه این آواز عشق است که برای جلب رضایت او و طلب کمک از وی در راه همکار شدن با او خوانده می شود.
یک نمونه از گردهمایی های متناوب و همیشگی اکیست ها مراسم صبح یک شنبه هاست که در این تجمع اکیست ها به بحث و بررسی امور مذهبی خود می پردازند. یکی از کارهایی که در این روز بصورت جمعی انجام می شود خواندن آواز هیو بمدت ۲۰ دقیقه است. پیش از این، به منبعی که این تمرین از آن اقتباس شده است یا همان تصوف و همچنین به دیگر تفکراتی که اکیست ها در پایه گذاری جهان بینی خود دست به دامن آنها شده اند اشاراتی داشتیم. در کل، این گونه بنظر می رسد که اکنکار بیش از آنکه تولید کند قرض گرفته است و بخش عمده ایدئولوژی خود را وامدار تفکرات و فرهنگ های خرد و کلان نقاط مختلف دنیا و بخصوص خاور میانه است. این حجم گسترده از اقتباس ها باعث شده است که با وجود دارا بودن نظام نسبی و قابل رؤیت، اکنکار در نظر اعضا و غیر اعضا پیچیده و سخت فهم، جلوه کند. تمرين ديگر، عبارت است از تمركز روي نور و صوت يا چيزي كه به شكل روحاني ماهانتا معروف است.
6. تناسخ
یکی از مقولات یقینی مکتب اکنکار تناسخ است که با نام های گوناگون در این مکتب از آن یاد می شود: نظامنامه تناسخ، قانون کارما،چرخه آواگاوان، چرخه هشتاد و چهار،و چرخه سامسارا. به طور کلی تناسخ به معنای تولد دوباره، و آمد و رفت روح در کالبد تازه است که هر زمان با صورتی تازه به دنیا پای می گذارد. اکیست ها اعتقاد دارند تا وقتی روح به طبقات بالاتر از طبقه اثیری و ذهنی یا براهم لوک نرسیده باشد، اغلب مجبور است، به طبقه زمینی، جهت تولّد و مرگ دوباره، باز گردد. همان چرخه ای که بودا آن را چرخ هشتاد و چهار نامید. عقیده به تناسخ به این دلیل است که تا انسان ها نتیجه اعمالشان را در همین دنیا، طی زندگی های متعدد ببینند. پال توئیچل می گوید: طرح و نقشه اساس زندگی و هستی، مرگ و تولد دوباره است. (9)
در اعتقاد اکیست ها جهان های تحتانی که زیر طبقه پنجم (روح) واقع اند، به منزله مدرسه ای برای پرورش روح هستند. روح در جهان های ملکوتی خلق و به جهان های تحتانی فرستاده شده است، تا تعلیمات معنوی و تحصیلات آن را دریافتند. به هر حال پس از تناسخات بی شمار، روح به واسطه تجربیاتش تزکیه می شود و با خلاص کردن خود از کارمای کیهانی، از چرخ هشتاد و چهار رهایی می یابد. اکنکار، با غیر منطقی خواندن تنها یک دوره زندگی برای انسان، به تناسخ اعتقاد می یابد. پال می گوید: «چنانچه برای هر کسی تنها یک عمر قائل باشیم، این سخن به نظر غیرمنطقی می آید. در یک زندگی منفرد چنین به نظر می رسد که ما بدون دلیلی آشکار، رنج می بریم یا از لذایذ زندگی متنعم می شویم. در این وضعیت، آفرینش کینه جویانه وی، مقصود جلوه می کند. قانون مسئولیت پذیری معنوی، هنگامی بیشتر معنا می یابد که ما قانون کارما و تناسخ را بپذیریم. تناسخ به ما می آموزد که تا زمانی که درس های معنوی خود را فرا نگیریم، بارها و بارها متولد می شویم. قانون کارما تصریح می کند که اعمال ما و نتایج غیر قابل اجتناب آنها، با هم ارتباط مستقیم دارند؛ یعنی در یک زندگی آنچه در زندگی دیگر کاشته ایم، درو می کنیم.» (10)
نقد عقلی و نقلی تناسخ
افزون بر این تناقضات، دو انتقاد کلی (عقلی و نقلی) بر اصل تناسخ وارد است. بزرگان دین به شبهه تناسخ بارها و بارها پاسخ داده اند؛ هم از دیدگاه شرع و هم از نگاه عقل.
الف. از نگاه عقلی: همان گونه که در تعریف تناسخ گفتیم روح مرده ای به بدن انسان یا موجود دیگری منتقل می شود و این انتقال، دائمی و ابدی است و از آن به تولد بعد از تولد تعبیر می کنند.(11) عقیده به تناسخ، بر خلاف قانون تکامل و منطق عقلی بوده و لازمه آن انکار معاد است. حکمای الهی در رد تناسخ فرموده اند: وقتی بدن مستعد حدوث نفس (روح) شد، از مبدأ اعلی به او افاضه می شود، چون وجود خدا تام و فیض او عام است و شرط صلاحیت قبول افاضه، از جانب قابل (انسان) حاصل است. حال لازمه اینکه روحی که از بدن مرده ای جدا شده، به همین بدنی که آماده افاضه نفس است، تعلق بگیرد، اجتماع دو نفس در یک بدن خواهد بود و چنین چیزی باطل است، زیرا هر انسانی با مراجعه به وجدان خویش دریابد که تنها یک ذات است.
دلیل نقضی دیگر آنکه هرگاه نفوس به طور همگانی و همیشگی، راه تناسخ را پیمایند، دیگر مجالی برای معاد نخواهد بود؛ در حالی که با دلایل فلسفی، معاد اصلی ضروری و حتمی است و شاید معتقدان به این نظریه، چون به حقیقت معاد پی نبرده اند، ره افسانه زده و تناسخ را جایگزین معاد ساخته اند؛ در حالی که دلایل ضرورت معاد، چنین بازگشت تناسخ گونه ای را به عنوان غایت نمی پذیرد، قبول ندارد، زیرا انگیزه معاد به پاداش و کیفر منحصر نیست تا تناسخی که با زندگی پیشین انسان هماهنگ باشد، تامین کننده عدل الهی باشد، بلکه ضرورت معاد، دلایل متعددی دارد که جز با اعتقاد به انتقال انسان به نشئه ای دیگر، تامین نمی شود.
در نظریه تناسخ، قدرت الهی به آفریدن انسان هایی محدود بوده که پیوسته در گردونه تحول و دگر گونی قرار گرفته اند. گویی قدرت حق محدود بوده و دیگر انسانی را نمی آفریند و آفریده نخواهد شد. این که گفته شد، نفس از بدنی به بدن دیگر منتقل می شود، از دو حالت بیرون نیست: یا موجودی است منطبع و نهفته در ماده، یا موجودی مجرد و پیراسته از جسم و جسمانیات است. در فرض نخست، نفس انسانی، حالت عرض یا صور منقوش در ماده به خود می گیرد که انتقال آنها از موضوعی به موضوع دیگر محال است، زیرا واقعیت عرض و صورت منطبع، واقعیت قیام به غیر است و در صورت انتقال، نتیجه این می شود که نفس منطبع، در حال انتقال که حال سومی است، بدون موضوع بوده و حالت استقلال داشته باشد؛ به عبارت دیگر، نفس منطبع در بدن نخست، دارای موضوع است و پس از انتقال نیز دارای چنین واقعیتی است. سخن در حالت سوم، یعنی "انتقال "است که نتیجه این نظریه این است که در این حالت، نفس به طور متصل و منهای موضوع وجود داشته باشد و این خود امری غیر ممکن است و در حقیقت اعتقاد به چنین استقلالی، جمع میان دو نقیض است، زیرا واقعیت این صورت، قیام به غیر است و اگر با این واقعیت وابسته، وجود مستقلی داشته باشد، جمع میان دو نقیض در زمان واحد است. فرض دوم که در آن، نفس مستنسخ، حظی از تجرد دارد و پیوسته متعلق به ماده می شود، مستلزم آن است که موجودی که شایستگی تکامل و تعالی را دارد، هیچ گاه به مطلوب نرسد و پیوسته در حد محدود در جا زند، زیرا تعلق پیوسته به ماده موجب محدودیت نفس است؛ چرا که نفس متعلق، از نظر ذات مجرد، و نیز از نظر فعل پیوسته قائم به ماده است، و این خود نوعی بازداشتن نفس از ارتقا به درجات بالاتر است؛ در حالی که غایت الهی ایجاب می کند که هر موجودی، به کمال مطلوب خود برسد.(12)
ب. از نگاه نقلی: در قرآن آیات بی شماری به رد اعتقاد غلط از جمله تناسخ پرداخته است که به برخی آنان اشاره کنیم:
در قرآن کریم آمده است: «کیف تکفرون با الله و کنتم اموات فاحیکم ثمّ یمییکم ثمّ یحییکم ثمّ الیه ترجعون؛ چگونه به خداوند کافر می شوید؟! در حالی که شما مردگان و (اجسام بی روحی) بودید و او شما را زنده کرد و سپس شما را می میراند و بار دیگر شما را زنده می کند، سپس به سوی او بازگردانده می شوید».(13) «الله الذی خلقکم ثم رزقکم ثم یمیتکم ثم یحیکم؛ الله همان کسی است که شما را آفرید، بعد روزی داد، بعد از آن می میراند، سپس زنده می گرداند». (14) «قالوا ربنا امتنا اثنتین و احیینا اثنتین فاعترفنا بذنوبنا فهل الی خروج من سبیل؛ گویند: پروردگارا ما را دوباره میراندی و دوباره زنده کردی؛ اکنون به گناهان خود اعتراف می کنیم، آیا راهی برای خارج شدن وجود دارد؟»(15) حضرت امام رضا(ع) درباره معتقدان به تناسخ می فرماید: «من قال بالتناسخ فهو کافر بالله مکذب بالجنه و النار؛ کسانی که به وجود تناسخ اعتقاد دارند، به خدای عظیم کفر ورزیده و بهشت و جهنم را دروغ می دانند».(16) در خطبه 188 نهج البلاغه نیز درباره مردگان آمده است: «لا عن قبیح یستطیعون انتقالا و لا فی حسن یستطیعون ازدیادا، آنها نه می توانند کارهای بد خود را جبران کنند و نه توانایی دارند که چیزی بر حسنات خود بیفزایند».
مفهوم خدا از دیدگاه اکنکار
مفهوم خدا در اکنکار به معمّای پیچیدهای تبدیل شده است. عرفان اکنکار هدف اصلي تمرينات معنوي خود را خداشناسي و مواجهه با نور و صوت خداوند ميداند. اما خداي مورد نظر اکنکار با خداي اديان الهي متفاوت است. اينان بعضاً تأکيد ميکنند که خدايي که اديان الهي و حتي برخي از اديان هندي مبلغ آن هستند، اساساً وجود ندارد و ساختة خود آنان است. بعضاً با زيرکي بيشتري دربارة خداي اديان ديگر سخن ميگويند. به جاي انکار آن، ادعا می کنند که اديان ديگر، غير از اکنکار، همگي محصول خدای طبقه پايين و طبقة فيزيکی اند که آن را «کَل نيرانجان» يا «سلطان نيروهاي منفي» می نامند.
به گوشههایی از اوصاف خداوند در آیین اکنکار اشاره میکنیم: خدا از روی نیاز جهانها را بنا کرد.(17) و در مورد آنچه در جهان میگذرد بیاعتنا است؛ زیرا این دنیا چون ماشینی است که پس از روشنشدن، خود به خود به کارش ادامه خواهد داد.(18) خدا جدا و فارغ از بشر است.(19) استاد حق، همکاری برای خداوند است که در امور جهان او را یاری میدهد(20) خدا مستقیماً در خلقت دخالت ندارد. اگر این خلقت آگاهانه باشد، از طریق اکنکار صورت میپذیرد و اگر ناآگاهانه باشد مانند بقیّه خلقت است.(21)
ديگر اعتقادات فرقه اکنکار
اكنكار اعتقادات اصلي خود را اينگونه خلاصه مي كند:
1. روح ابدي و هويت حقيقي فرد است.
2. به دليل عشق خداوند به روح است كه روح وجود دارد.
3. روح در سفري براي شناخت خود و خداست.
4. شكوفايي معنوي ميتواند با تماس آگاهانه با اك، روح مقدس تسريع شود.
5. اين تماس ميتواند در طي تمرينات معنوي اك و با راهنمايي استاد در قيد حيات اك حاصل شود.
6. ماهانتا، استاد در قيد حيات اك رهبر معنوي اكنكار است.
7. تجربه و آزادي معنوي در اين زندگي براي همه ميسر است.
8. مي توان به طور فعالانه جهان هاي معنوي را از طريق سفر روح، رؤياها و روش هاي ديگر مورد بررسي قرار داد.
نتيجه گيری
يكي از مهمترين رويكردهاي جنبش هاي نوپديد ديني استفاده از اومانيسم در تعاليم معنوي است. در عرفان اكنكار علت پيدايش اديان، نهفته در تلاش هاي معنوي انسان ها تلقي مي شود. در اين گرايشات معنوي، ادعاها و نظريات بسيار بيان مي شود. چنانچه نمونه هايي از اين اظهارات در تعاليم اكنكار بيان شد، اما يك نكته وجود دارد و آن اينكه بعد از بيان نظرات اين مكاتب، دليل و مدرك مستدلي ارائه نمي شود و اين خود نشان از وجود نيت ها و قصدهاي غير علمي و غير واقعي در پس اين ادعاهاست.
مکتب اکنکار، در راستای نیل به اهداف و استمرار حیات خویش، به تناسخ باور یافته تا در سایه آن بتواند، روح تشنه مریدان را آرامش دهد. ولی در مقابل اسلام با تیز بینی، اصل مفروض و عقیده باطل تناسخ را زیر سوال برده، با طرح بیاناتی، به رد نظریه تناسخ پرداخته و اذعان می دارد. پس اعتقاد به تناسخ، تنها یک دلیل دارد؛ منکر معاد و حضرت حق شدن و خلاص شدن از عدل الهی.
هم چنین در مکتب اکنکار تساهل و تسامح رفتاری خاصی وجود دارد. به تعبیر خودشان در اکنکار قوانین یا محدودیتهایی از قبیل توصیه پوششی خاصی برای مردان یا زنان یا رژیم غذایی خاصی و حلال و حرام دانستن برخی از خوردنیها وجود ندارد. سقط جنین و همجنسبازی و طلاق و امثال آن به عنوان تصمیماتی شخصی دانسته میشوند و تصریح میکنند که اکنکار هیچ حکمی در این زمینه ندارد.
______________________________________
پی نوشت ها:
1. نک: پال توئیچل، شریعت کی سوگماد، ج1، ص 135-138.
2. كلمپ، هارولد، از استاد بپرسيد، ترجمه مينو ارژنگ، هما جابري زاده، جلد اول، تهران ،ثالث، دوم، 1380.
3. (soul) آنچه که نه شکلى دارد و نه حرکت و نه موقعیتى در جهان زمان و مکان، ولى توانایى ادراک، دیدن، شنیدن و فهمیدن را دارد؛ بدین معنا که جایگاهى در زندگى خود ویا در جهان هاى معنوى براى خود متصور باشد. او مرکز خلقت جهان مربوط به خود است.
4. توئیچل، پال،1379. اکنکار کلیدجهان هاى اسرار، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، نشر زرین،ص30.
5. همان، ص67
6. نسیمى از بهشت، ص 212.
7. اک ویدیا/ ص 243
8. اکنکار، حکمت باستان برای عصر حاضر/ ص 46
9. پالجی، ص 20
10.کدامر، تا دو داگلاس منسون، 1380. اکنکار حکمت باستانى براى عصر حاضر، ترجمه مهیار جلالیان، تهران، ناشر نور و صوت ایساتیس،ص 39
11. اک ویدیا /ص36
12. گذاری انتقادی بر مفهوم تناسخ/ ص341
13. بقره، آیه28.
14. روم، آیه40
15. غافر، آیه11
16. عیون اخبار الرضا/218
17.دندان ببر،ص137.
18. اكنكار كليد جهان هاي اسرار، ص68.
19. همان،ص 70
20. همان،ص 23
21. همان،ص39
|