عرفان سرخپوستی پیامدها و نتایج منفی را به دنبال داشته است.
1. بی خدایی
در عرفان ساحري، خدا وجود ندارد و يا چنان نقش ضعيفي در نظام اعتقادي اين مکتب دارد که سالک کم ترين توجهي به خدا و نيروهاي او و قدرت او نمي کند. در کتاب هاي کاستاندا به ندرت با نام خدا برخورد مي کنيم و هيچ يادي از پيامبران الهي نمي شود و تبعا نقشي براي اديان الهي و برنامه وحياني اداره زندگي بشر لحاظ نمي شود.
2. عقل ستیزی
آنچه در عرفان ساحري به صورت برجسته ديده مي شود «عقل ستيزي» است، آن هم به بهانه دست يافتن به بطن عالم. در اين مرام عقل کنار گذاشته مي شود و آن چه به عنوان جايگزين معرفي مي گردد «وهم» است و پردازش اين قوه.
3. ترویج جادوگري
سنت جادوگري از سنت هاي کهن است که ريشه در رويارويي با آيين هاي توحيدي دارد. در قران اين عمل مورد مذمت قرار گرفته و در روايات شيعي در مرتبه انکار خدا از آن ياد شده است. در مسيحيت از جادوگري به عنوان نوعي کفر نام برده شده است. اين عمل هرچند واقعي (مي تواند واقع شود) است اما بهره اي از حقيقت ( اثر تربيتي و تعالي بخش) ندارد. سحر هر چند نوعي از تصرفات غير عادي را با خود دارد و ورود به دنيايي ناشناخته و جديد محسوب مي شود اما نبايد از نظر دور داشت که هر گونه ورود به دنياي ناشناخته، رشد دهنده و تعالي بخش نيست و نشان گر گام برداشتن در مسير رستگاري نخواهد بود، همان طور که در زندگي دنيوي هم چندان کارگشا و راهگشا نيست، چنان که دون خوان خود به اين مهم اعتراف کرده است: ( در زمان هاي گذشته ) پس از سالها سر و کار داشتن با گياهان اقتدار بعضي توانستند به «عمل ديدن» (بصيرت دروني دست يابند... البته بينندگاني که فقط مي توانستند ببينند. آنها با ناکامي روبرو شدند و هنگامي که سرزمين شان مورد تاخت و تاز فاتحان قرار گرفت آنها نيز مانند هر آدم ديگري بي دفاع ماندند. اين فاتحان تمام دنياي تولتک ها را تصرف کردند و همه چيز را به خودشان اختصاص دادند.(1)
4. از بین رفتن اختیار
بي اهميت دانستن همه چيز: سالك در مسير كسب معرفت همه چيز را بي اهميت مي داند و بي نيازي خود را از همه چيز ابراز مي دارد.
دون خوان مي گويد: ما مي آموزيم كه درباره ي همه چيز فكر كنيم و بعد چشم خود را عادت مي دهيم كه به هر چيز نگاه مي كنيم، چنان نگاه كند كه ما فكر مي كنيم. ما در حالي به خويشتن نگاه مي كنيم كه پيش از آن فكر كرده ايم كه مهم ايم. پس ناگزيريم كه احساس اهميت كنيم! اما هرگاه انسان ديدن را فرا مي گيرد، درخواهد يافت كه ديگر نمي تواند درباره ي چيزهايي فكر كند كه به آنها مي نگرد، و اگر نتواند به چيزهايي فكر كند كه به آنها مي نگرد، همه چيز بي اهميت خواهد شد.(2)
5. به كارگيري حقه و نيرنگ
سالكي كه در ابتداي راه، قصد رسيدن به معرفت شهودي را دارد، ممكن است در ميان راه، در برخورد با مشكلات و سختي هاي سلوك و رويت جاذبه هاي زندگي مادي سست شود و يا از ادامه ي سير و سلوك بازايستد. از اين رو، ناوال متوسل به نيرنگ و حقه مي شود تا به كمك آن بتواند سالك را در مسير خود حفظ كند. بي گمان، زماني فرا مي رسد كه سالك مي يابد كه گول خورده، اما نفس اين كار بسيار مفيد است؛ زيرا مويد هدف اصلي، يعني بقاي سالك در مسير يافتن معرفت و ادراك است.
دون خوان مي گويد: معلم من، ناوال خوليان، به همين شيوه به من حقه زد. او با استفاده از شهوت حرص من، به من حقه زد. قول داد تمام زنان زيبايي را كه دور و برش بودند به من بدهد و نيز قول داد مرا با طلا بپوشاند. به من قول بخت و اقبال داد و من گول خوردم. از دوران بسيار قديم به تمام شمنان مكتب من همين حقه زده شده است.(3)
6. رواج و گسترش مواد مخدر
گياهان روانگردان: هدف از مصرف گياهان روان گردان، ايجاد آمادگي و تحصيل معرفت است.
7. حماقت اختیاری
برای سالک شکارچی, خوب و بد, ثمربخش و زیانبار, سختی و مرض, توانگری و فقر فرقی ندارد. هیچ چیز وجود ندارد که برای او از چیز دیگر اهمیت بیش تری داشته باشد یا عملی وجود ندارد که در نزد او برتری داشته باشد, همه این جداسازیها و ارزش داوریها مربوط به حوزه تونال و جهان عادی می شود. با این حال, سالک مبارز هر عملی را که برمی گزیند آن را چنان انجام می دهد که گویی برایش مهم است. او به ظاهر با مردم همخوانی دارد و با همنوعان خود چنین وانمود می کند که به کارهای خود و ثمربخشی آنها اهمیت می دهد. و این معنای حماقت اختیاری شمن است. سالک مبارز نخست باید بداند که رفتارهایش بیهوده است و با این حال, چنان کار انجام دهد و رفتار کند که گویی این مطلب را نمی داند.(4)
شمن در عین بی نامی و بی نشانی و نفی گذشته خویش, تنها حلقه بستگی و پیوندش با دیگران همین جنون اختیاری اوست. او به ظاهر با مردم می زید و حال آن که با آنان نیست.(5) به نظر می رسد که این ویژگی به سالک آرامش مسرت بخش می دهد و او را از دغدغه ها و اندیشه در حاصل رفتارها و کردارهای خود می رهاند.
آن دسته از خوانندگان آثار کاستاندا نیز که پاره ای از آموزه های دون خوان را التیامی بر رنج ها و دغدغه های روحی خود یافته اند, از این دستورالعمل بهره جسته اند. جوانی که به علت ناکامی در درس, یا به دست آوردن کار و درآمد و یا ناکامی در امر زناشویی, دنیا را بر خود تنگ می یابد, شاید این دستورالعمل برای او گشایشی باشد و او را نسبت به آن چه روی داده, بی توجه کند و شکستهایش را در زندگی همچون پیروزی ها پذیرا باشد.
8. نفی گذشته شخصی
وابستگی و دلبستگی ما به گذشته خود همراه با شناختی که همنوعان ما از گذشته ما دارند, در پایندگی گفت وگوی درونی و ماندگاری ما در تونال, اثرگذار است. مراد از گذشته شخصی, آگاهی ها و دانستنی هایی است که انسانها درباره زندگی ما می دانند. وقتی گذشته شخصی داریم, ناگزیریم این امر را تأیید کنیم و برابر خواست و انگاره آنان سلوک کنیم. اما چگونه از گذشته شخصی خویش رها شویم؟ دون خوان به کاستاندا می گوید: از کارهای ساده شروع کن, به دیگران نگو چه می کنی و بعد تمام افرادی را که تو را خوب می شناسند رها کن, بدین ترتیب فضای مه آلودی در اطراف ایجاد خواهی کرد.(6) هنگامی که آزاد و رها از گذشته خود شدیم, نه اندیشه های همنوعان و نه گرایش های ذهنی خود ما, نمی توانند ما را در تونال اسیر نگه دارد و به آزادی بزرگی در افکار و رفتار خود دست می یابیم.
9. مبتنی بر شهود بودن
که این امر موجب میگردد که خیلی از رفتارها برای عامهی مردم قابل قبول نباشد و عرف و عقل آن را نپسندد، هر چند بعداً بتوانند خوی سالکان را به آن عادت دهند، و بعداً این شهودها را به عنوان آیین و یا فرامین عرفانی رواج دهند.
10. عدم به کارگیری تفکر
تفکر در این عرفان جایی ندارد و بیشتر عملگرا هستند. بنابراین به سود و زیان خیلی از اعمال توجه نمیشود، از نظر آنان خوابها و رؤیاها مهماند و نباید از کنار آنها به سادگی گذشت و باید کاری کرد تا خواب شفاف شود تا در بیداری از آن استفاده نمود.
11. اعتقاد به خرافه و طبیعن پرستی
اعتقاد به شهودهای صخره، سایه، حیوان گورکن، اسب جفتک زن، عقاب خال خالی، جهات چهارگانهی عالم، چپق، گاومیش، گاو نر و ... که هیچ کدام از اینها نه تنها مبنایی ندارند، بلکه خرافه بوده و جنبه شرکآلود و طبیعت پرستی آن رسیدن به وجود متعالی را ناممکن میکند.(7)
........................................................
پی نوشت ها:
1. آتش درون کاستاندا، مهران کندري ص 15
2. كاستاندا، كارلوس، حقيقتي ديگر، ص93
3. كاستاندا، كارلوس، چرخ زمان، ص 28.
4. چرخ زمان/47, به نقل از حقیقت دیگر.
5. همان/48.
6. کاستاندا و آموزش های دون خوان/78; چرخ زمان/81, به نقل از سفر به دیگرسو.
7. براون، جوزف اسپس، چپق مقدس، ترجمه: ع پاشايي، تهران، نشر ميترا، 1378 هـ ش،به نقل از رينه گندن از لندن، ص 24.
.....................................................
منابع:
http://namehnews.ir
http://citoz.blogfa.com
http://nozohor.porsemani.ir
http://www.mashreghnews.ir
|