چکیده
امروزه آثار پائولو کوئلیو در ردة عرفانهای نوظهور جای گرفته است. آثار پائولو بیشتر در قالب رمان است و یافتن مبانیِ اندیشهای او، چندان ساده نیست؛ حال آنکه برای خوانندگان پرشمار آثار او، درک اصول اندیشههایش بسیار مهم است. در این مقاله دیدگاههای دینشناختی پائولو بررسی خواهد شد. برای این کار همه کتابهای پائولو را به دقت مطالعه و فیشبرداری، و سپس با دقتی بیشتر اطلاعات را جمعآوری و طبقهبندی کردیم. در مرحله آخر آموزههای او را که اینک انسجام یافته بودند و در کنار هم مرادشان آشکار شده بود کانون نقد و تأمل قرار دادیم.
پائولو تمایل دارد دین را نوعی قرارداد اجتماعی بداند که تنها کارکرد آن فراهم کردن نیایش جمعی است. او هر انسان را متفاوت با دیگران و وظیفه هر کس را پیگرفتن رؤیاهای خود میداند. از اینرو اعلام میکند که نیازی به نبوت و شریعت نیست و هر کس میتواند راه را خود بپیماید. در فرجامشناسی نیز پائولو معتقد به تناسخ است و کوشیده است آن را موجه بنمایاند.
مقدمه
پائولو کوئلیو، نویسندة معاصر برزیلی است که آثار او در رده پرفروشترین کتابهای دنیا قرار گرفته است. او پس از عمری سرگردانی در بحرانهای روحی و روانی، سرانجام با تأثیرپذیری از عرفان سرخپوستی و فرقه رام، زندگی جدیدی را تجربه کرده است. وی در نوشتههای خود که اغلب به شکل رمان منتشر شدهاند، کوشیده است این نوع تجربة جدید از زندگی را به خوانندگان خود القا کند. بازخوانی رمانهای او و بررسی مبانی نظری شیوه زندگی مقبول از نظر او، شاید دشوار باشد؛ اما کاری بایسته است که تاکنون انجام نشده و بیش از این تأخیر را نشاید. محمدتقی فعالی در کتاب آفتاب و سایهها مکتب پائولو را معرفی کردهاند.این معرفی بسیار مختصر و مجمل است. نیز کتاب نگرشی بر آراء و اندیشه های پائولو از مجموعه هشتگانه جنبشهای نوظهور معنوی، هرچند تکنگاری است، باز هم در اجمال است و اندیشههای او را به گونه نظاممند بیان نکرده است. در این کتاب نویسنده به ترتیب کتابهای پائولو، به برخی از عناصر هر کتاب پرداخته است. این کتاب بیشتر جنبه توصیفی دارد و از اینرو سازمان ملی جوانان به صورت محدود آن را برای خواص منتشر کرده است.
رویکرد مظاهری سیف در نوشتههایشان در نقد پائولو، انتقادی است. جامعترین نوشته ایشان، «سحر و جادو در آثار پائولو کوئلیو» است که در شماره 45 کتاب نقد چاپ شده است. این اثر به رغم عنوان خاصش، بررسی عامی دارد؛ اما این اثر نیز در تبیین جامع اندیشههای کوئلیو بسنده نیست. مجموعهای از مقالات ایشان نیز در کتاب جریانشناسی انتقادی عرفانهای نوظهور گرد آمده است. این کتاب نیز بیشتر به نقد کلی عرفانهای کاذب پرداخته است. اثر ارجمند احمدحسین شریفی نیز با عنوان درآمدی بر عرفان حقیقی و عرفانهای کاذب، نگاهی کلی به همة عرفانهای نوظهور است.
به نظر میرسد ظرافت پائولو در رماننویسی و پرشماری آثارش، این مجال را نداده است که کسی به دقت آنها را بررسی کند. برای نمونه نظام مبانی معرفتشناختی و یا انسان شناختی، دینشناختی و ارزششناختی پائولو را هنوز کسی بررسی نکرده است. در کتابهای مزبور نیز در همان موضوعات مورد توجه، ارجاعات درخوری به نوشتههای او داده نشده است.باید اعتراف کرد که این تکهگوییها از مبانی او، راه را برای فهم مبانی او میسر نمیکنند. بیشک اگر منظومهای نظاممند و جامع از اندیشههای او با ارجاع دهی شایسته به نوشتههایش ارائه شود، راه فهم و نقد این اندیشة وارداتی برای نسل جوان، سادهتر خواهد شد. در همین راستا همه کتابهایی را که از پائولو منتشر شده بود، به دقت خواندیم و با فیشبرداری دقیق، مجموعه آموزههای دینشناسی او را طبقهبندی کردیم. در این مجال تنها به این پرسش پاسخ دادهایم که دین در نگاه پائولو، چگونه است؟ طبیعی است در پاسخ به این پرسش، به مقولههایی میپردازیم که پائولو کوئلیو درباره آنها اظهارنظر کرده است؛ نه همه اصول دینشناسی.
در بخش اول مقاله، خاستگاه دین و کارکرد آن را از نگاه پائولو بررسی و نقد میکنیم. در بخش دوم به این پرسش میپردازیم که آیا به نظر پائولو، انسان نیاز به شریعت دارد؟ بخش سوم دربردارندة نظرات او درباره راهنماشناسی و نقد آن است. زندگی پس از مرگ نیز موضوع کلام در بخش چهارم است.
1. دین در نگاه پائولو کوئلیو
1. خاستگاه دین
یکی از مباحث مهم در دینشناسی بروندینی، بررسی منشأ ادیان است. برخی مانند مارکس آن را زاییدة شرایط اقتصادی و نظام طبقاتی فرض کردهاند و برخی چون راسل آن را نتیجة ترس بشر از ناشناختهها، دانستهاند. در این میان پیروان ادیان الهی معتقدند که دین، نیاز بشر بوده است؛ خداوند از نیاز بشر به نقشه راه آگاهی داشته و برای تأمین آن، راه را به انبیای الهی وحی کرده است. پائولو کوئلیو هرچند یک کاتولیک است، در برخی رمانهایش چونان بیدینان به داوری نشسته و برای برخی احکام مسلم دینی، منشأ غیرالهی بیان کرده است. یکی از احکامی که همه شریعتهای الهی به آن هشدار دادهاند، رعایت حریم امور جنسی است. در همة ادیان الهی، روابط جنسی خارج از قلمرو مجاز خود در کانون خانواده، حرام اعلام شده است. پائولو منشأ این باور را نه حکم الهی بلکه، قراردادی برای مقابله با مسئله کمبود تغذیه اعلام کرده است.1 پائولو در بیان دیگری از قول مورخ انستیتوی کاتولیک در ترویج پرستش چهره مادینه خداوند میگوید: در آیین مادر اعظم آن چیزی که گناه میخوانیم و معمولاً به معنای تخطی از احکام اخلاقی قراردادی است، دیگر وجود ندارد. روابط جنسی و عادات انسانی آزادانه تر شده است؛ چراکه بخشی از طبیعت است و نمیتوان آن را ثمرة شر دانست.2در این بیان، پائولو احکام دینی را احکام اخلاقی قراردادی خوانده است و آن را ریشهدار در قراردادهای اجتماعی میداند. کلمات پائولو در رمان زهیر، نگاه او را درباره خاستگاه ادیان روشنتر کرده است. او در این کتاب ادیانی چون بودیسم، هندویسم، کاتولیک و اسلام را در کنار هم، در ردیف خرافات نام میبرد.3 پائولو در اشارهای دیگر به خاستگاه دین، آن را نوعی نظم بخشیدن به رؤیاهای دین داران میداند.4 طبیعی است اگر شکلگیری ادیان، نوعی تمرکز برای نظم بخشیدن به رؤیاها دانسته شود، منشأ الهی برای دین در نظر گرفته نشده و دین تنها برآیند خواستههای یک مجتمع خواهد بود.
نقد و بررسی
1. برای توجیه هر مسئلهای ممکن است فرضیههای گوناگونی داده شود. این فرضیهها پیش از اثبات ارزش یک حدس و احتمال را دارند. قراردادی بودن دین، حداکثر فرضیهای است که باید ثابت شود.
2. نبوت و ارسال رسل از جانب خداوند، دلیل عقلی دارد.5 شواهد تاریخی نیز مؤید این است که انسانهای وارسته و فرزانهای مروجان دین بودند که هیچ نیت برتریجویانه و هیچ انگیزهای برای تنظیم سند حاکمیت اجتماعی نداشتند. بیشتر پیامبران در عصر خود مهجور بودند و برخلاف جریان قوم خود، ایستادگی میکردند تا با قراردادهای ننگین عصر خود مقابله کنند.
3. از آنجاکه پائولو در دامن جامعه مسیحی پرورش یافته، چنین نگاهی از او به دین بعید نیست. اناجیل پس از عیسی(ع) نوشته شدند و نامههای رسولان که بخش اعظم عهد جدیدند، به مرور زمان به آن افزوده شوند. آیینهای مقدس کلیسایی، آیینهایی هستند که به مرور زمان شکل و قاعده گرفتهاند. این مراسم در شیوه اجرا، متنی که در آنها خوانده میشود و زمانی که باید برپا شوند، در طول تاریخ مسیحی در تغییر بودهاند. اکنون نیز فرقههای گوناگون مسیحی در آن اختلاف بسیار دارند.6 همة اینها به امثال کنت ول اسمیت اجازه میدهد که دین را سنتهای برهمانباشته بخوانند.7
شاید این برداشت از شکلگیری دین دربارة مسیحیت صحیح باشد؛ اما نمیتوان آن را به همه ادیان تعمیم داد. دستکم دربارة دین اسلام باید گفت: همة حقایق و اصول آن در عهد پیامبرش تدوین یافته و هیچ سنتی پس از پیامبر به سنتهای آن افزوده نشده است. مورد خاص اسلام چنان است که خود کنت ول اسمیت که برای نخستین بار نظریه سنتهای برهمانباشته را مطرح میسازد، درباره اسلام درنگ میکند و آن را متفاوت با ادیان دیگر میداند. او در کتابش (The Meaning And End Of Religion) فصلی دارد با عنوان(The Special Case Of Islam ) مورد ویژه اسلام و در این فصل اسلام را دینی خوانده است که از آغاز، نام و رسمی ویژه داشته است.
1-2. کارکرد دین
میتوان گفت پائولو نگاهی پراگماتیستی به دین دارد. او ادیان را تنها از جهت کارکرد مثبتشان میخواهد و چون کارکرد همة آنها را فراهم کردن بستری معنوی میداند، نوع دین برایش فرق نمیکند. تنها انتظار او از دین این است که شیوههایی داشته باشد که بتواند حالتی معنوی را در انسان پدید آورد. شعار مکتب معنوی پائولو، این است که به مذهب خود هر چه هست عمل کنید؛ همة ما تنها نیازمند منزلگاهی روحانی هستیم.8 به نظر او مذهب نحوة گروهی پرستش است، نه اطاعت.آدم میتواند بودا، الله یا خدای مسیح را بپرستد؛ فرقی نمیکند. آنچه مهم است اینکه انسان در لحظهای خاص بتواند در کنار گروهی از متدینان با غیب ارتباط برقرار کند.9 در این نگاه آنچه از مذهب مهم دانسته میشود، فراهم ساختن زمینه برای افرادی است که به گونه گروهی با جهان غیب ارتباط برقرار میکنند، و نه کسانی که اجرای آیینها را بر عهده دارند.10 البته به نظر میرسد حتی پائولو دین را در این کارکرد خود نیز موفق نمیداند و معتقد است کسی نباید مسئولیت جستوجوی معنوی خود را بر عهده دین بگذارد.11
نقد و بررسی
1. پذیرفتنی است که یکی از کارکردهای دین، فراهم کردن منزلگاه روحانی و زمینهسازی برای نیایش جمعی است؛ اما کارکردهای دین به همین مورد خلاصه نمیشوند. همین زمینهسازی نیز خود مقدمات بسیاری دارد که بر عهده دین است. رسیدن به چنین منزل روحانی ای، راه و وسایلی میخواهد که بیان آن بر دوش دین است.
علاوه بر این، حالات و نیایشهای مزبور وقتی پایدار خواهند بود که همراه معارفی باشند؛ معارفی که حقیقت آن را به سالک نشان دهند. سالک باید مبدأ و مقصد را به خوبی بشناسد و ضرورت رهسپاری به چنین منزلگاهی را بداند. بیان این آموزهها نیز بر عهدة دین است. قطعاً عقل و علم در شناخت نقشه راه با کاستیها و یا اختلافهایی روبه رو میشوند و ضرورت دارد که خداوند، خود هدایت را به دست گیرد.
2. به نظر میرسد با توجه به شکلگیری اندیشههای پائولو در سنت مسیحی، او اصلاً با مفهوم وحی، به آن معنا که نزد مسلمانان معهود است، آشنا نیست. در سنت اسلام، وحی به معنای الفاظی است که خداوند برای هدایت بشر توسط پیامبران فرستاده است؛ اما نظریه غالب در سنت مسیحی، وحی را به معنای انکشاف خداوند در کالبد فرزندش مسیح میداند. از اینرو واژة معادل وحی در فرهنگ مسیحی revelation به معنای انکشاف است.
اناجیل بیشتر کتاب خاطرات و سرگذشت سفرهای عیسی(ع) است و نه یک کتاب الهیات و راهنمای زندگی. اصلاً «کتاب مقدس برای علم الهیات تألیف نشده است و آن کتاب، اعتقادات مسیحی را به طور کامل و منظم بیان نمیکند. نویسندگان عهد جدید نیز در نوشتههای خود فقط ایمان خویش به عیسی مسیح را اظهار داشتهاند.»12 مضمون همة اناجیل در شرح زندگی عیسی(ع)، مسافرتها، معجزهها و شفا دادنهای حضرت خلاصه شده است. تنها چیزی که گاه آن را به یک کتاب راهنمای زندگی همانند میکند، چند دستور اخلاقی است. در کل صفحات اناجیل تنها 36 سخن از حضرت مسیح نقل شده است.13 با این وضع، طبیعی است که پائولو با وحی معارف به منزله یکی از کارکردهای دین آشنا نباشد.
1-3. ستیز با کلیسا
با توجه به نگاه کوئلیو در باب منشأ دین و نظر او در باب کارکرد آن، طبیعی است که او تقدسی برای دینی ویژه قایل نباشد. او به رغم اینکه خود یک کاتولیک است و کاتولیکها برخلاف پروتستانها، تقدس والایی را برای نظام کلیسایی در نظر میگیرند، بارها در نوشتههای خود به کلیسا و کشیشان توهین کرده است. پائولو در کتاب شیطان و دوشیزه پریم کلیسا را جایی دروغین برای سرگرم کردن مؤمنان خوانده است.14 او حتی با سنتهای کلیسایی هم مبارزه میکند و در ادبیات خود این تنفر را به خوانندگان نیز القا میکند. در رمان ساحره پورتوبلو وقتی آتنا از شوهرش طلاق میگیرد، خسته و رنجور به کلیسا پناه میبرد تا کشیش به نان و شراب او را متبرک کند؛ اما کشیش با ترس و لرز از سنتهای کلیسا و به رغم تمایلش، او را متبرک نکرد؛ چراکه در سنت آنها به زنان مطلقه نمیتوان تبرک داد. آن وقت آتنا میگوید: پس لعنت بر اینجا! لعنت بر کسانی که هیچ وقت کلام مسیح را نفهمیدند، که از پیام او فقط یک ساختمان سنگی ساختند. مسیح میگوید به سوی من آیید ای کسانی که در عذابید. من در عذابم؛ اما مرا پیش او راه نمیدهند. امروز فهمیدم کلیسا پیام مسیح را عوض کرده است.15در سفرنامه زائر کوم پستل وقتی پائولو با راهنمای خود از دهکدهای در حال گذرند، پطرس میگوید:«در این دهکده، کلیسا در اواسط قرن بیستم یک کولی را به اتهام جادوگری سوزانده است.» پطرس این جنایت را جنایتی به نام مسیح میخواند.16 اعتراض پائولو به نظام کلیسایی موجب میشود از زبان عیسی به دخترکی که میخواست عیسی را در کلیسا ببیند بگوید: «مرا نیز بیرون راندند. مدتهاست که مرا هم به کلیسا راه نمیدهند.»17 القای نفرت نسبت به کلیسا و کارهای کلیسا، آن هم در قرن بیستم و نه قرون وسطا، جزو نیشهای قلم پائولوست.
کلیساها در نظر او چنان بیارزش و کممشتری شدهاند که به آسانی در کتابهایش مینویسد: مردم امروز زمین کلیساهای از رونق افتاده را برای ساختن سکسشاپ میخرند و متصدیان امر، گاه در ازای شرط کاربری فرهنگی آنها را به یک یورو میفروشند. جالب اینکه متصدی این فروش کسی است که پنج سال در تلاش باشد پائولو را ببیند.18این نوع نگارش چنین القا میکند که کار دین کلیسایی به اتمام رسیده و معنویت پائولویی در صدر قرار گرفته است. علاوه بر حمله به کلیسا، کشیشان نیز از حملات پائولو در امان نماندهاند. کشیشها مردم را بیجهت به دوزخ تهدید میکنند19 و با تهدیدهایشان به شکنجة ابدی، تنها موجب میشوند مردم که بیشتر به سمت جنایت بروند.20 در رمان ساحره پورتوبلو نیز کشیش است که اجازه نمیدهد مردم زندگی معنوی و شاد خویش را دنبال کنند.21 در رمان شیطان و دوشیزه پریم، وقتی وسوسههای شیطانی، اهل دهکده ویکسوز را وسوسه میکنند، کشیش دهکده هم در جانب حمایت از وسوسههای شیطانی است و جایز بودن کشتن یک انسان بیگناه را توجیه میکند و او نیز شریک جنایت میشود.22 او حتی برای رهایی اهل ده از عذاب وجدان، نقشهای طراحی میکند.23 همه اینها به پائولو اجازه میدهند توهین به کشیشها را به اوج برساند و مجوزی میشود تا در آبنمای دهکدة ویکسوز، خورشید نماد برتای پیرزن باشد و قورباغه نماد کشیش.24 به دلیل همین نگاههاست که او به خود اجازه میدهد کشیشها را تاریکاندیش25 و بوقلمونصفت بخواند.26
نقد و بررسی
1. این فراز از سخنان پائولو، در اصل کلیساستیزی است و نه دینستیزی. بسیاری از بزرگان کلیسا نیز با سنتهای کلیسا و یا انحراف آبای کلیسا به مبارزه پرداختند. مارتین لوتر که پروتستان را پایهگذاری کرد، خود یک مسیحی دیندار بود؛ اما با برخی از سنتهای کاتولیکی موافق نبود. بسیاری دیگر از مسیحیان نیز به نقد جنایتهای کلیسا در قرون وسطا پرداختهاند. دیندار واقعی کسی است که در مقابل دین به انحرافرفته، قیام میکند.
2. شاید اگر خشم مردم از عملکرد بد کلیسا، اعتراض مردم به تجاوز جنسی ادارهکنندگان کلیسا به کودکان و ناتوانی اربابان کلیسا و مسیحیت تحریفشده در سیراب کردن نهاد معنوی انسانها را در نظر بگیریم، آن وقت نشود به پائولو خرده گرفت که چرا رونق کلیسا را با عیاشخانهها مقایسه میکند و یا تمثال کشیش را از یک قورباغه میسازد. هدف او خیزش دوباره به سمت معنویت است و در این راه مجبور است با معنویت و معنویهای دروغین مبارزه کند. با این نگاه میتوان گفت درافتادن با کلیسا و کشیشهای دروغین آن، از امتیازات کوئلیوست.
2. نیاز به شریعت
مراد از شریعت، آیین و مناسکی ویژه است که یک دین برای طریق رستگاری به ارمغان میآورد. در این معنا، پائولو به شریعتی ویژه اعتقاد ندارد. در نگاه او باید برای همیشه فراموش کرد که راه، ابزاری است برای رسیدن به مقصد.27 در نگاه او شریعت تنها برای گروهی مشغله شده است و حال آنکه خدا در شریعتی ویژه نیست؛ بلکه خدا جایی است که انسان مایل است او را ببیند. میتوان چون فلیسی داکتین، شاهزاده عابد و زائر بود؛ عاشقانه و عابدانه خدا را عبادت کرد، اما با این حال خدای واتیکان را از یاد برد.28 پائولو مایل است کشیشان را از موعظههای راه شناسانه بپرهیزاند و راه را به خود مردم بسپارد. او معتقد است خدا وظیفه خود را انجام داده و اکنون دیگر نوبت انسان است.29 در این نگاه، خداوند برنامهای ویژه برای هدایت انسان ندارد.30 از آنجاکه در اندیشه پائولو، عمل چندان اهمیت ندارد، بدون دین نیز میتوان به خدا نزدیک شد.31
در نگاه تکثرگرایانه پائولو، راه هر دینی با هر منسکی به یک مقصد میانجامد. مهم این است که جویندة معنویت بتواند در خود یک خلأ ایجاد کند؛ حال فرقی نمیکند چه در جمع کلیسا و چه در جمع دشمنان کلیسا.32 «داشتن یک زندگی روحانی، مستلزم ورود به صومعه و روزه داری، ریاضت و پاکدامنی نیست.فقط کافی است به خدا ایمان داشته باشیم. از آن به بعد هرکس به راه خدا تبدیل میشود.33 حتی کشیش صومعه هم میداند راه خدا تنها از صومعه نمیگذرد؛ چراکه راههای بسیاری برای خدمت به خدا هست. تنها وظیفه این است که شاد بود و شادی ارمغان آورد.34 کوئلیو حتی بدش نمیآید در ضربه زدن به مناسک دینی، منسکی بسازد که نامش را منسک هدم مناسک گزارد. این نام به یکی از تمرینهای کتاب والکیریها داده شده است. درخور توجه اینکه پائولو برای دیدن فرشتهاش باید در این تجربه شرکت کند. در این تجربه، دو رزمآور کاری میکنند که نفرت را در برابر هم تجربه کنند و بعد نوبت بخشایش است.35
در نظر پائولو هر کس خودش باید مسئول اعمال خود باشد. کسی حق ندارد مسئولیت اعمالش را به گردن دینش گذارد.36 چه کاتولیک و چه مسلمان و چه یهودی، سرانجام در تلاشهای معنوی خود به یک کانون نور میرسند. جویندة معنویت نباید مسئولیت تصمیمات خود را به گردن کشیش، خاخام یا امام خود بیندازد. هر کس خودش باید به فکر خویش باشد.37 نقشه راه در نظر پائولو، دنبال کردن افسانههای شخصی است. در نگاه او خدا وقتی راضی است که انسان در پی رؤیاهایش بگردد38 و به دنبال یافتن عشق در جستجوی نیمه گمشدهاش باشد.39 پس اگر شریعتی هم در کار باشد، آن شریعت شیوه دنبال کردن آرزوهاست و یافتن عشق. اگر یگانه وظیفه هر کس، تحقق بخشیدن به رؤیاهای خود باشد،40 دیگر نیازی به شریعت نیست.
به نظر پائولو رسیدن به هدف، مطلوب است و هر راهی که به آن برسد، هرچند روسپیگری باشد، شایسته است. او ماریا و ارادهاش را میستاید که برای رسیدن به پول حاضر میشود تن به فاحشگی بدهد.41 به رغم هرزگی نیز میتوان به خدا رسید. چهبسا راهبی که در اندیشه نهی زن بدکاره است، جهنمی شود و آن زن بهشتی شود.42 در این شریعت تنها آزمون، عشق ورزیدن به همنوع است و تنها عشقورزی است که ذخیره میشود.43
نقد و بررسی
1. پائولو در جامعة مسیحی پولسی رشد کرده است و شریعتگریزی یکی از ویژگیهای چنین مسیحیتی است. در نظر پولس، در عهد جدید دیگر برای رستگار شدن نیاز به شریعت و مناسک ویژه نیست. پولس شریعت را به ازدواج تشبیه میکند.در این تشبیه میگوید تا آن زمان که شوهر زنده است، زن باید در بند مقرّرات باشد؛ اما هنگامی که شویش مرد دیگر آزاد است. به همین سان بدن گناهآلود انسان نیز پس از به صلیب رفتن عیسی(ع) مرده و دیگر برای تطیهر آن به شریعت نیازی نیست؛44 چرا که «مسیح، عداوت، یعنی شریعت احکام را که فرایض بود، به جسم خود نابود ساخت.45 «ما به عیسی مسیح ایمان آوردهایم تا از راه ایمان به مسیح و نه از اعمال شریعت عادل شمرده شویم؛ زیرا از اعمال شریعت هیچ بشری عادل شمرده نخواهد شد.»46 با این حال باید گفت نیاز به شریعت چنان مشهود است که پس از آنکه پولس مسیحیت را از شریعت تهی کرد، ارتدوکسها در اصلاحات خود، تصریح کردند که نجات از راه ایمان و عمل به دست میآید و نه ایمانِ تنها. پدران کلیسای کاتولیک نیز چون فقدان شریعت را احساس کرده بودند، دست به ابداع سلسله عبادتهایی چون عشای ربانی، نماز و روزه زدند.47
2. در کلام اسلامی گفته میشود که خدا، حکیم و مهربان و در غایتِ کمال است. او میخواهد بندگانش را نیز به کمال برساند و چون علمش نیز بینهایت است، پس بهترین راه را او میشناسد. اوست که انسان را آفریده و به اسرارش آگاه است؛ پس اگر حکمی کند، به تدبیر علمش بوده و از سر لطف و رحمتش. «محبت الهی اقتضا میکند که نزدیک ترین راه رسیدن به کمال را به بهترین وجه ممکن برای مردم بیان کند و در اختیار آنان قرار دهد.»48
از این رو از پیامبر اکرم نقل شده که خطاب به مردم فرمودند: چیزی نبود که شما را به بهشت نزدیک کند و از آتش دور کند؛ مگر اینکه شما را از آن با خبر کردم.49 خداوند، بنابر لطف و حکمتش، محال است که دین را ناقص نازل کرده باشد و وظیفة یافتن راه سعادت را به دوش انسان گذارده باشد.50 خداوند خود رؤیای بهشت و رضوان الهی را در دل نهاده است و خود باید راه آن را نشان دهد. از اینرو در قرآن بیش از 500 آیه به آیاتالاحکام تعلق گرفته است و پیامبر و امامان معصوم، مأمور تعلیم و تبیین آن شدهاند. علاوه بر این آیات، آیات دیگری نیز هست که میتوان آنها را آیین سیر و سلوک اسلامی دانست: آیات تفکر و تأمّل، ذکر و توجه دایمی، سحرخیزی و شبزنده داری، روزهداری، سجده و تسبیح طولانی در شبها، خضوع و خشوع، گریه کردن و به خاک افتادن به هنگان شنیدن آیات الهی، اخلاص در عبادت، انجام کارهای نیک از سر عشق و محبت به خدا، رضا و تسلیم در برابر پروردگار.51
3. شکوفایی معنویت، نیازمند فراهم شدن مقدماتی ویژه است؛ چه اینکه اگر بدون تحصیل این مقدمات معنویت برای همگان حاصل میشد، اصلاً بشر برای تعالی معنوی خود نیازی به ادیان و مکاتب نداشت و خودبهخود این حالت برایش فراهم بود.نیاز به طی طریقت خاص برای رسیدن به زندگی معنوی، در نگاهی به زندگی افراد جامعه نیز هویداست. تنها همان گروهی که برای زندگی معنوی خویش در تکاپو بودهاند و به آدابی ویژه پایبندند، بسته به جدیت و راهشان، به درجاتی از معنویت دست یافتهاند.
پائولو نیز از این امر مهم غافل نمانده است و هرچند شریعتگریزی کرده، خود شریعت و مناسکی ویژه مقرر کرده است. او در کتاب خاطرات یک مخ، یازده تمرین را برای شکوفایی معنوی به سالکان داده است. در کتاب بریدا نیز مناسکی را از سنت ماه نقل کرده است. او در داستان والکیریها برای دیدن فرشته، مناسکی ویژه را پشتسر گذاشته است و در رمان ساحره رقص و موسیقی را منسکی جدید برای تعالی معنوی معرفی کرده است. به هر حال پائولو نیز میپذیرد که برای رسیدن به حالات معنوی، اعمالی ویژه باید انجام شود. این برنامة عملی اگر از سوی خداوند و به واسطه پیامبران به انسان برسد، شریعت نام دارد و باید اعتراف کرد شریعت الهی، بهترین راه شکوفاسازی استعدادهای نهفته عرفانی است.
4. پائولو کوشیده است که بگوید عمل، در تعالی معنوی نقش مهمی ندارد. با نگاهی به برخی از فواید عمل به شریعت، انسان متوجه اهمیت شریعت و مناسک آن خواهد شد. در ادامه به برخی از این فواید اشاره میکنیم:
الف) مناسک یادآور راه، خدا و جایگاه انسان هستند. به دلیل استمرار قوت امیال حیوانی، وسوسههای شیطانی و پیچیدگی راه رشد، بشر همچنان به مناسکی یادآور نیاز دارد.شریعت آمده است تا ایمان را یادآور باشد؛ تا آغاز و انجام را به یاد آورد. از اینرو «اسلام با موجباتی که روح عبادت یعنی تذکر را از میان برمیدارد و غفلت ایجاد میکند، مبارزه کرده است. هرچه که موجب انصراف و غفلت انسان از خدا بشود، به نوعی ممنوع (حرام یا مکروه) است.»52 حتی در اسلام افراط در خوردن، خوابیدن و صحبت کردن نیز ناپسند شمرده شده است؛ چراکه این دسته از امور، روح انسان را سنگین میکنند و موجبات غفلت را فراهم میآورند. در اسلام مهمترین عمل عبادی نماز است و فلسفة آن اقامه یاد خداست.53
ب) شریعت گوهر دین داری را میپروراند و حفظ میکند. دین اگر از شریعت معین جدا شود، آن وقت هر کسی آیینی ویژه را نشان دینداری میداند. این آیینهای ویژه رفته رفته به منشها و نگرشهای ویژه میانجامند. شریعت مانند نسخه مادری است که محتوا را حفظ میکند. از این رو بسیاری از عارفان اسلامی به پایبندی به شریعت عنایت ویژهای داشتهاند. سیدحیدر آملی رابطة شریعت، طریقت و حقیقت عرفان را به بادام، مغز بادام و روغن بادام تشبیه میکند. او شریعت را دربردارنده همه مراتب میداند.در این تشبیه، بادام است که داخل پوسته خود، مغز و روغن بادام را پرورش میدهد و محافظت میکند.54 قشیری پس از آنکه در مقدمه رسالهاش از احوال بسیاری از عارفان نامدار یاد میکند، در جمعبندی نهایی میگوید: «غرض اندر ذکر پیران این جماعت اندر این موضوع آن بود که تنبیه افتد بر آنکه ایشان مجتمع بودند بر تعظیم شریعت.»55
ج) عمل به شریعت، راهی برای تثبیت ایمان است. عمل صالح ایمان را در دل تثبیت میکند. هر آنچه انسان برایش بهایی پرداخته باشد، قدرش را بیشتر میداند. ایمانی ارزش خواهد داشت که بهای کاملش پرداخته شده باشد. در این هنگام است که ایمان در لوح دلمان تثبیت میشود و به فتنههای دنیا، شعلهاش خاموشی نمیگیرد.
د) شریعت، آزمون عاشقی است. پائولو که به دنبال ساختن زندگی بر پایه عشق است، باید بداند که عمل به شریعت، خود راهی برای نشان دادن عشق به خداست. از اینرو خداوند در قرآن میگوید: اگر مرا دوست دارید، از رسول من پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست داشته باشد.56 در ادبیات دینی مسلمانان آمده است: دین چیزی جز محبت نیست.57 مناسک را میتوان به این دید نگریست که مشق عشق است.
ه) عمل به شریعت موجب ارضای میل پرستش است. یکی از نیازهای بشری، میل پرستش است. انسان در باطن خویش، خود را ستایشگر آن حقیقتی میبیند که او را آفریده است و میکوشد با سلوکی از خلق به خالق برسد. دست حکیم خداوند این میل را درون انسان به ودیعت نهاده تا مقصد و مقصود خویش را فراموش نکند. ارضا نکردن این میل، تعادل روحی روانی فرد را به خطر خواهد انداخت و او را تا سرحد درهه پوچی خواهد راند.
5. باید اعتراف کرد که عمل به تنهایی نمیتواند اثرگذار باشد. همانطور که گفته شد. عمل در کنار ایمان مؤثر خواهد بود. البته عمل، شرایط دیگری نیز دارد؛ برای نمونه اینکه باید با توجه و اخلاص باشد. از اینرو شریعت باید با طریقت همراه باشد تا آداب عمل به ظواهر شریعت نیز آموخته شود. «شریعت احکام ظاهری نماز را تعیین میکند و طریقت عهدهدار راههای تمرکز حواس و حضور قلب در آن و شروط کمال عبادت است.»58
6. پائولو معتقد است که نمیشود مسئولیت راه زندگی را بر عهده دین گذاشت؛ حال آنکه اگر خدا درست شناخته شود، آن وقت معلوم میشود که خداوند زیبا، ساخته دست خود را تنها رها نمیکند.59 رهایی انسان نه با حکمت خداوند سازگار است؛ نه با لطف و مهرش و نه با عدالتش.
7. همانگونه که در نقد بینیازی از نبوت خواهد آمد، انسان به خاطر کاستیهایش در شناخت علمی و عقلی، نمیتواند به تنهایی همة جزئیات راه را کشف کند.
3. راهنماشناسی
1-3. نیازی از نبوت
در مکتب معنوی پائولو، یگانه وظیفة آدمی تحقق بخشیدن به افسانههایش است60 و در این صورت نیازی به وحی و خبرهای غیبی نخواهد بود. هر انسانی خود و آرزوهای خود را میشناسد و این زندگی ماست که ما را به افسانههایمان نزدیک میکند.61 هر کس اسرار راه خود را میداند و اصلاً اسراری فراتر از آنچه در ذهن شخص است، وجود ندارد که استادی بخواهد آن را آموزش دهد.62 کیهان و زندگی هرچه را برای رسیدن به رؤیا لازم باشد، آموزش خواهد داد.63 درست است که «خدا هرگز فرزندانش را رها نمیکند؛ لیکن برنامههای او نامشخص است و راه را بر اساس گامهای ما شکل میدهد.»64 رزمآور نور میداند که راه را خود باید کشف کند65 و سالک در سنت جادوی خورشید باید بیاموزد که خود همه چیز را بیاموزد.66 حتی بریدا وقتی از ویکای ساحره میخواهد شیوه بیدار کردن نیروی جنسی را بیاموزد، او میگوید خودت آن را کشف خواهی کرد.67
نقد و بررسی
1. اگر منظور از رؤیا هوای نفس باشد، نه تنها دلیلی نداریم که این رؤیا مقصد انسان است، شناخت خدا انسان را رهنمون میکند که او انسان را برای دور شدن از خود و نزدیک شدن به خدا آفریده است؛ اما اگر منظور از رؤیا، رؤیای وصال خداوند و نزدیک شدن به کمال بینهایت او باشد، در این صورت بایسته است که خداوند، خود راه را بر بندگانش بنماید.
2. به رغم کاستیهای علم و عقل،68 وظیفه شناخت راه نمیتواند بر دوش انسان قرار گرفته باشد. خداوند حکیم به رغم این کاستیها، وحی را مددکار انسان خواهد فرستاد.
3. عقل نیز خود به تنهایی وجوه بسیاری از علل نیاز به نبوت را درک میکند. برخی از این وجوه چنیناند:
الف) نبوت راه به کمال رساندن انسانهاست. علامه طباطبائی در تقریر این برهان میگوید: بر خدایى که واجبالوجود و تامالافاضه است، واجب است براى هر نفسى که استعداد رسیدن به کمالى را دارد، افاضهاى کند، و شرایطى فراهم آورد، تا آن نفس به کمال خود برسد، و آنچه بالقوه دارد بالفعل شود،... و از آنجاکه این ملکات و این صورتها که براى نفس پیدا مىشوند، از راه افعال اختیاریه او، و افعال اختیاریه او هم از راه اعتقاد به درستى و نادرستى، و بیم از نادرستى، و امید به درستى، و رغبت به منافع، و ترس از ضررها منشأ مىگیرد، لاجرم آن افاضه خدایى لازم است متوجه به دعوت دینى شود، و خداى تعالى از راه دعوتهاى دینى و بشارت و انذار و تخویف و تطمیع، بشر را به اعمال صالح وادار کند، و از اعمال زشت دور بدارد.69
ب) انسان سودجو برای هدایت نیاز به نبوت دارد. انسان به طور طبیعی حب ذات دارد و موجودی استخدامگر است. این روحیه، هم او را به تشکیل جامعه سوق میدهد و هم او را دچار اختلاف میکند. برای رفع این اختلاف باید نظامی برپا باشد تا کامیابی و سعادت انسان را در دنیا و عقبا فراهم آورد. از سویی بشر به دلیل همان روحیة مزبور، شایستگی تصویب چنین برنامهای را ندارد و نیاز به منبعی فوق بشری دارد.
ج) با نبوت، پیام هدایت یکسان به همگان میرسد و خداوند با همه بندگانش اتمام حجت میکند. هرچند عقل خود رسول باطنی است و پیروی از آن بر انسان واجب است، باز هم رحمت واسع خداوند چنین اقتضا میکند که بندگانش را درباره آن بازخواست کند. بدینگونه علاوه بر پیامبر عقل، پیامبر شرع نیز به آن حکم کرده است تا دیگر کسی بهانهای در محضر عادلانه او نداشته باشد.70
4. تجربه تاریخ نیز مؤید نیاز بشر به نبوت است. حقیقت این است که فرصت عمر انسان بسیار کم است و آن قدر وقت ندارد که بتواند قرنها تماشاگر سیر حکمت باشد و در فراز و نشیب آن، قانون معرفت را خود کشف کند و کشتی نجاتش را خود به ساحل برساند. انسان بیناخدا حرکت خود را از انسانانگاری خداوندان یونان باستان آغاز کرده است و اینک به خداانگاری انسان رسیده است و هنوز در همان گردابی که روز اول در آن گرفتار آمده بود، گرفتار است. انسان بدون پیامبر، به ناچار روزی به پای هومر71 مینشست تا از خدا برایش افسانه بسازد و روزی آگوست کنت را پیامبر دین انسانیت میخواند. این انسان آنقدر بیچاره میشود که گاه سرگین غلطانی را میپرستد72 و گاه عورت شیوا را.73
2-3. نقش استاد
از مؤلفههای معنویت پائولو کوئلیو در راهنماشناسی، میتوان به نقش استاد اشاره کرد. کتاب خاطرات یک مخ یا همان زائر کوم پستل، سفر او به معبد ژان مقدس است. پائولو در تمام راه، همراه یک راهنماست. رمان کیمیاگر اصلاً به نام استاد راه که یک کیمیاگر بود نوشته شده است. کتاب راهنمای رزمآور نور همه درسهای یک استاد است. رمان والکیریها نیز شرح سفری است که پائولو برای دیدن فرشته عازم آن شده است و گروه والکیریها به سرپرستی والهالا، استادی او را بر عهده داشتند.
آنچه در سلسله استاد و شاگردی در این مکتب متفاوت است، اینکه «استاد هرگز به شاگرد نمیگوید چه کار باید انجام دهد. آن دو فقط هم سفرند.»74 در نگاه تکثرگرای پائولو، هر کس راهی دارد و استاد نمیتواند راه خود را به شاگردش پیشنهاد کند. استاد حتی نباید بکوشد یک انتخاب را به شاگرد خود القا کند.75 «استاد هرگز به شاگرد نمیگوید به فلان جا برو تا به جایی که من رسیدهام برسی؛ چراکه هر مسیری یگانه است و هر سرنوشتی شخصی است.»76 استاد نباید مستقیم راه را نشان دهد77 و نباید از جوینده معنویت بخواهد پا در جا پای او گذارد؛ چراکه دشواریهای مسیر هر کسی یگانه است78 و هر کس باید ابتکار و برداشت خود را داشته باشد.79
استاد باید آزادی انتخاب شاگردان را به رسمیت بشناسد و بگذارد که آنان خود به نان خود تقدس بخشند. هر جوینده معنویت باید خود بدون راهنما و یا شبان استعدادهای فردی خود را بیدار کند.80 در مکتب پائولو کوئلیو استاد کسی است که شاگرد را به رؤیاهای خودشان نزدیک میکند. شخص باید به افسانه خود برسد و استاد او را کمک میکند که زودتر به مقصد برسد.81 در این راهی که پیموده میشود، تفاوت استاد و شاگرد فقط در یک چیز است: استاد کمتر از شاگرد میترسد.82
یکی از اصول راهبردی پائولو این است که برای جستوجوی معنویت باید تعادل زندگی خود را بر هم زد. آنچه به آن عادت شده است، مانعی برای درک نشانههای راه زندگی است. نقش دیگر استاد در اینجا نمایان میشود. استاد باید شهامت این را داشته باشد که تعادل دنیای شاگرد خویش را بر هم زند83 تا او بتواند نشانههای راهش را ببیند و از تقید به آداب و هنجارها برهد.
یکی از تفاوتهای راهنمایان در فرهنگ اسلامی با مکتب پائولو کوئلیو، پیراستگی و وارستگی رهنمایان است. در مکتب پائولو حتی انبیای بنیاسرائیل نیز از خطا و اشتباه مصون نیستند و به آن اعتراف میکنند.84 حتی در دریافت وحی الهی نیز دچار شک و تردید میشوند و میگویند«چه بسا الهامهایی که به من میشده حاصل تخیلم بوده باشد»،85 و چه بسا حتی پیامبران الهی نیز متوجه معنای آنچه به آنها وحی میشود نشوند.86
هرچند تصوری که از استاد راه معنویت در ذهن است، تصویری از انسانهای وارسته و پرهیزکار است، استادان پائولو در رمان والکیریها چند زن هستند که با لباس چرمی و دستمالهای رنگی، که آنها را مانند دزدان دریایی به سرشان بستهاند، به گونه گروهی، در صحرا موتورسواری میکنند. هوسبازی استادان نیز در این مکتب امری عادی است. حتی اشکالی ندارد سلیمان نبی به خاطر عشق زنی تاج و تخت را از دست دهد؛ آحاب به خاطر عشق شاه دخت صیدا، خدا را کنار گذارد و داوود به خاطر عشق به زن بهترین دوستش، او را به سوی مرگ بفرستد.87 همچنین هیچ اشکالی ندارد اگر ایلیا پیامبر بنیاسرائیل، قهرمان رمان کوه پنجم، در فکر باشد که نکند اعتراض به خدایان لبنانی، به گوش زنان لبنانی برسد و از ازدواج با آنان محروم بماند.88
در رمان والکیریها نیز والهالا که استاد پائولو است، بدش نمیآید با او هوسورزی کند. فرشتهاش به او یاد داده بود این چیزها هیچ کس را از خدا و از وظیفة مقدسی که هر کس باید در زندگیاش انجام دهد، دور نمیکند.89 والهالا هرچند روزها به نام خدا موعظه میکند، دو بار در هفته کازینو میرود؛ معشوقههای ثروتمندی میگیرد و بدین گونه میتواند قدری پول فراهم کند.90
جی، یکی از استادان پائولو، در فرودگاه به او میگوید: «زنهای کشور تو خیلی زیبا هستند و امیدوارم خیلی زود برگردم.»91 پطرس نیز در راه معبد کوم پستل در هر فرصت از پائولو میپرسد: آیا زنان کشورت به زیبایی زنان اینجا هستند.92 حتی هیچ اشکالی ندارد که استادان آیین پائولو در خوردن شراب افراط کنند؛ چراکه آیین او هویت نمیگیرد مگر اینکه به وسیلة مؤمنان عادی انجام شده باشد: «دلش آرام گرفت و این توقع را از خود دور ساخت که استاد باید به گونه دیگری باشد.»93
نقد و بررسی
1. اگر مبنای شناخت، معرفتشناسی صحیح باشد، ذات انسانها مشترک درک خواهد شد و خداوند نیز برای همگان یکسان ثابت خواهد شد. حال که مبدأ و مقصد یکسان است، راه نیز یگانه است. درست است که آرزوها و هوسهای افراد متفاوت است، نوع امیال، شهوات و قوای انسانها یکسان است و استاد خوب میتواند به هنگام خطرات راه را گوشزد کند و بر استفاده صحیح از ابزارها تأکید ورزد. البته انسانها در عوارض و استعدادها متفاوتاند و میزان راهی که میتوانند بپیمایند به ظرفیت آنها بسته خواهد بود؛ اما مهم این است که خداوند از هر کس به اندازة وسع او انتظار دارد.
2. استاد باید رؤیای وصال را به شاگردان خویش بچشاند و آنان را در این راه شهامت دهد؛ عادتهای زشتشان را بزداید و گنجهای پنهان و استعدادهای خدادادیشان را یادآوری کند. او باید شاگردان را به عمل به دانستههای خود وادارد و آن دسته از سنتهای الهی را که در حال فراموشیاند، زنده نگاه دارد. البته پذیرفتنی نیست که استادی شاگرد را در هر رؤیایی که دارد، حتی اگر پست و بیارزش باشد، تشویق کند. استاد عادتهای خوب را بر هم نمیزند.
3. همه وظایف استاد در کارهای مزبور خلاصه نمیشود. مهمترین وظیفه او معرفتبخشی است.
4. در فرهنگ اسلامی نیز لازم نیست امرکننده به معروف و نهیکننده از منکر، خود عامل معروف و تارک منکر باشد؛ اما شأن استاد غیر از این است. استاد الگو و راهنماست. الگو خود باید به آداب عمل کند تا حرف او بیشتر بر دل ره پویان راه نشیند. خطاکار بودن استاد، خود تجویز و تشویقی برای خطاکاری است. از اینرو در اسلام امام جامعه باید معصوم باشد؛ جانشین او باید مراتب بالای تقوا را داشته باشد و امام جماعت باید از کبیره دور باشد و بر صغیره اصرار نورزد.
3-3. نقش فرشته
در مکتب معنوی پائولو، هر کس یک فرشته حامی دارد. حامی فرشتهای است که خدا برای هدایت هر فرد میفرستد.94 خواننده داستان ساحره پورتوبلو مکرر میخواند که حامی، مطالبی را به آتنا میگوید. در داستان شیطان و دوشیزه پریم نیز خارجی و دوشیزه پریم هر کدام یک شیطان و یک فرشته دارند. پائولو معتقد است هر انسانی باید برای یافتن راه خویش با فرشتهاش در صحبت باشد.95 هر کسی مسیر خودش را برای رسیدن به بهشت دارد و تنها فرشتهها معتبرترین راهها را بلدند.96 به هر حال فرشتهها در مکتب معنوی پائولو نقش مهمی دارند و جوینده معنویت باید بکوشد با آنها ارتباط برقرار کند. پائولو کتاب والکیریها را در شرح سفرش برای یاد گرفتن اسرار فرشته بینی نوشته است. به نظر او هر کسی فرشتهای دارد که به محض اینکه تصورش کند، او را خواهد دید. البته کسانی او را میبینند که به وجودش اعتقاد داشته باشند. قدرتِ خیال است که فرشتهها را مرئی میکند. فرشتهها به همان شکلی درمیآیند که آدمها میپندارند؛ زیرا آنها افکار خدا به شکل زنده و حاضرند و باید خودشان را با خرد ما تطبیق دهند.97
نقد و بررسی
1. به نظر میرسد ادعای وجود فرشته حامی برای هر شخصی را تنها بتوان با ادله دروندینی ثابت کرد. در نوشتههای پائولو تنها به طرح این ادعا بسنده شده و دلیلی برای آن بیان نشده است. در آیات و روایات اسلامی، علاوه بر دو فرشتهای که مراقب نیک و بد اعمال هر فرد هستند، فرشتگان دیگری نیز در خدمت حمایت، نصرت و حفاظت مؤمناناند.98 به هر حال اصل این مطلب را که فرشتگان انسان را حمایت میکنند و او را به راه نور میخوانند، نمیتوان منکر شد؛ اما در آیات و روایات سنت اسلام، اشارهای نشده است که هر کس فرشتهای جداگانه برای حمایت دارد. پائولو نیز دلیلی از سنت کاتولیک ارائه نکرده است.
2. همانگونه که گفته شد، در اسلام نیز پذیرفته شده است که فرشتگان گاه انسانها را حمایت و هدایت میکنند، اما اینکه تنها فرشتگاناند که میتوانند این کار را انجام دهند، پذیرفتنی نیست. خداوند از سر لطف و حکمتش اسباب هدایت را کامل قرار میدهد و اصلیترین راهنمایان انسان را عقل و پیامبران الهی قرار داده است.
3. اینکه ملائک به قدرت خیال دیده میشوند، کلامی است که برخی فیلسوفان و عارفان مسلمان نیز آن را تأیید کردهاند. عبدالرزاق لاهیجی میگوید: جبرئیل که نزد حکما عقل فعال باشد، اول بر نفس ناطقة نبی که حقیقت قابل است نازل شود و بعد از آن به خیالش و بعد از آنش به حس درآید و همچنین کلام الهی را اول دل نبی شنود و بعد از آن به خیال درآید و بعد از آن مسموع سمع ظاهر گردد.99 امام خمینی(ره) نیز معتقد بودند انبیا حقایق غیبی را ابتدا به قوة خیالشان در عالم مثال درک میکردند.100
4-3. نقش شیطان
پائولو معتقد است هر انسانی همانگونه که میتواند یک فرشته راهنما داشته باشد، میتواند یک شیطان راهنما و کمککار نیز داشته باشد. پائولو برخلاف بسیاری از ادیان که اهریمن را رانده شده درگاه خداوند و مبارز با نیروهای خیر میدانند، معتقد است: نیروی اهریمنی میتواند در کنار انسانها و در خدمت آنان باشد.»101 در نگاه او خداوند لشکر بازوی چپش را برای تکامل ما آفرید تا انسان را در مأموریت خویش راهنمایی کنند. خداوند توانایی تمرکز بخشیدن نیروهای ظلمت و خلق شیطانهای خودی را بر عهده انسان گذاشت.102 البته تنها استادان بزرگاند که اجازه دارند آنها را برانگیزند.103 در مکتب او شیاطین میتوانند انسانها را مشاوره دهند و نصیحت کنند.
گفتوگو و صحبت کردن با قاصد پرثمر خواهد شد اگر هر روز احضارش کنی و از او یاری بخواهی؛ اگر از مشکلات خود با او سخن بگویی و دامی را که برای پرهیز از آن به کمک نیاز داشته باشی، بشناسی و با او در میان بگذاری.104تنها راه نزدیک شدن به قاصد یا همان شیطان این است که او را مانند دوست بدانیم؛ به نصایحش گوش دهیم و به وقت نیاز او را به کمک بطلبیم.105 به هر حال پائولو معتقد است شیاطین نیز میتوانند به سود انسان کار کنند و نباید با دعا آنان را دور کرد؛ چراکه «زمانی که او را با دعا از خود دور میکنیم، باید بدانیم همه تعلیمات خوبی را که میتوانست به ما بدهد از دست خواهیم داد.» او عالم و آدم، جهان و جهانیان را خوب میشناسد. حتی باید مراقب بود کسی متوجه اسم شیطان سالک نشود؛ چراکه در این صورت شیاطین قادر خواهند بود او را از بین ببرند106 و سالک را از خدماتش محروم کنند.
شاید گمان شود شیطان در آثار پائولو، ترجمه نادرستی از فرشته و یا پری باشد. دقت در نوشتههای او شک را برطرف خواهد ساخت. او مرادش از شیطان، همان شیطان است. پائولو خود اعتراف میکند که شیطانهای همراه انسانها، از صلیب عیسوی متنفرند و راهی غیر از راه ادیان دارند.107 او شیاطین را در نقطة مقابل نیروهای نیکی میداند108 و مایل است آنان را روح مجازات شدگانی در دوزخ بداند که هرچند دوران محکومیتشان به پایان رسیده است، به خاطر ذات پلیدشان میخواهند شقاوت را در یک چرخة ابدی انتقام به دیگران منتقل کنند.109
نقد و بررسی
1. این ادعا که هر انسان، یک شیطانی در خدمت دارد، در کلام پائولو بدون دلیل طرح شده است. به نظر میرسد اعتقاد به نیروی شیطان برای او یادگار دورانی است که با شیطانپرستی و جادوی سیاه آشنا شده بود.110
2. پذیرش اینکه شیاطین در هدایت معنوی انسانها نقش داشته باشند، آنقدر عجیب است که پائولو نیز در تناقضی آشکار اعتراف کرده است: کمک گرفتن از شیاطین با همه منفعتهایشان دو مشکل دارد: یکی اینکه شیاطین تنها برای مقاصد مادی ظاهر میشوند111 و تنها در جهت امور دنیوی میتوانند سودمند باشند؛112 دیگر اینکه جوینده معنویت چهبسا شیفته قدرت شیطان شود و از نبرد مقدسش باز بماند113 و یا اینکه بخواهد به شیوه او رفتار کند.114
پائولو با تأثیرپذیری از نظام دوزخ چینیان، مایل است شیاطین را روح مجازاتشدگانی در دوزخ بداند که هرچند دوران محکومیتشان به پایان رسیده است، اما به خاطر ذات پلیدشان میخواهند شقاوت را در یک چرخه ابدی انتقام به دیگران منتقل کنند.115 با این اوصاف، بسیار جای تعجب است که چگونه پائولو آنها را مؤثر بر هدایت معنوی میداند؟
3. اینکه شیاطین تنها برای برخی از استادان راه ظاهر میشوند، به گونهای مورد تأیید قرآن است. در منطق قرآن، شیاطین بر دروغگویان گنهکار نازل میشوند؛116 شیاطین بر اولیای خود وحی میکنند117 و اولیای آنان، کسانی هستند که ایمان نمیآورند.118 در منطق قرآن شیطان برای آنان که خدای رحمان را از یاد بردهاند و راه هدایت را برای دیگران سد کردهاند، ظاهر میشود. در خور توجه اینکه قرآن میگوید: اینان آنقدر به ورطة گمراهی افتادهاند که خیال میکنند راهی نیکو را میپیمایند.119
4. منطقی این است که اگر قصد انسان رسیدن به تعالی معنوی و پرداختن به ابعاد روحانی است و اگر شیاطین یادآور دنیایند، منتقلکنندة شقاوتاند و به اعتراف خود پائولو انسان را از مسیر مبارزهاش بازمیدارند، بسیار بایسته است که سالک بکوشد این نیروهای سیاهی و تباهی را از خود دور کند.
4. زندگی پس از مرگ
به رغم اینکه پائولو یک کاتولیک است و باید به معاد ادیان معتقد باشد، از تناسخ طرفداری میکند. تناسخ به این معناست که روح انسان پس از مرگ در قالب بدن موجودی دیگر به زندگی خود ادامه میدهد و این چرخه، همچنان ادامه مییابد. پائولو در رمان بریدا بسیار به این آموزه میپردازد و در برخی دیگر از نوشتههایش اشارهای مختصر به آن میکند.120 پائولو کتاب بریدا را با این اشعار آغاز می کند. من ده هزار سال پیش به دنیا آمدم؛ و در این دنیا هیچ چیز نیست که قبلاً نشناخته باشم.121
پائولو نخستین علت پذیرش تناسخ را وجود عشق میداند. به نظر او عشق حاصل پیوند نیمههای انسانهاست. در عقیده او هر انسانی در حال تناسخ به دو نیمه و یا چند نیمه تقسیم میشود. هر گاه این دو نیمه به هم بپیوندند، عشق حاصل میشود.122در هر زندگی این مسئولیت اسرارآمیز را بر عهده داریم که دستکم با یکی از بخشهای دیگر دوباره ملاقات کنیم. عشق اعظم که آنها را جدا کرده، با عشقی راضی میشود که این دو نیمه را دوباره با هم یگانه میکند.123
دلیل دوم پائولو برای پذیرش تناسخ، ابدی بودن ارواح است. به نظر پائولو ابدی بودن روح انسان به این معنا خواهد بود که پس از مرگ در کالبدهای دیگری جای گیرد. انسان از آنرو ابدیت دارد که نمادی از خداوند است و برای همین است که از میان زندگی و مرگهای بسیار میگذرد.124
نقد و بررسی
1. وجود عشق نمیتواند تنها به معنای بههم پیوستن دو نیمه باشد. هر جنسِ از انسان (مرد یا زن) نقصها و نیازهایی دارد که در کنار جنس دیگر تکمیل میشود و از سوی دیگر ذات انسان چنین است که به آنچه او را کمال میبخشد، عشق میورزد. از این دو مقدمه نتیجه گرفته میشود که پدید آمدن عشق میان دو جنس مخالف در انسانها حاصل لذت رسیدن به کمال است.
2. گاه دو انسان از دو جنس یکسان نیز عاشق هم میشوند. همانگونه که پیشتر گفته شد پیدایش عشق میان دو انسان به این خاطر است که این دو در کمالبخشی و تأمین نیازهای عاطفی یکدیگر مؤثرند. پائولو با نظریة خود عشقهای اینچنینی را نمیتواند توضیح دهد؛ حال آنکه شدیدترین جذبههای عاشقانه در فرهنگ شیعیان، بین آنان و امامانشان است که ربطی به نیمه مادینه و نرینه ندارد.
از سویی دیگر، گاه انسان واقعاً عاشق کسی میشود و پس از سالها به جهت اینکه دیگر نیازهایش از سمت او تأمین نمیشود، علاقة عاشقانهاش به نفرت تبدیل میشود. اگر عشق سالهای اول، تنها به این خاطر باشد که آنان نیمههای تناسخیافته یک روح بودهاند، نفرت سالهای بعد توجیه پذیر نخواهد بود.
3. تمسک به ابدی بودن ارواح در استدلال برای تناسخ، وقتی درست است که در مقدمهای دیگر ثابت شود تنها فرض تصور ارواح ابدی، در چرخههای تناسخ است؛ اما از آنجا که این مقدمه باطل است، نتیجه نیز نامعتبر است. صرف پذیرفتنی بودن فرض معادِ انسانها در دنیایی دیگر، برای از اعتبار ساقط کردن آن مقدمه کافی است.
4. صرف امکانپذیر بودن نظریهای از دیدگاه علم، دلیل اثبات آن در عالم واقع نیست. چه بسا علم نظریهای را امکانپذیر بشمارد، اما عقل به جهاتی دیگر آن را محال بداند. دربارة تناسخ نیز عقل حکم به امتناع میکند. ابنسینا و ملّاصدرا هر کدام در استدلالهایی جداگانه، عدم امکان تناسخ را ثابت کردهاند.
ابنسینا در اشارات چنین گفته است: آن هنگام که بدن به حدی از رشد رسیده باشد که برای دریافت نفس مهیا باشد، نفس به بدن تعلق میگیرد؛ یعنی با هر مزاج بدنی خاصی، نفس خاصی همراه میشود. نتیجه قبول اینکه یک نفس در بدنهای موجودات مختلفی تناسخ کند، تعلق دو نفس به موجود تناسخ یافته است: یکی نفسی که با تناسخ در آن موجود حلول کرده است و دیگری نفسی که همراه آن موجود ایجاد شده است؛ و حال آنکه تعلق دو نفس مدبر برای یک بدن محال است. هر موجودی به علم حضوری مییابد که یک نفس دارد که تدبیر او را بر عهده گرفته است. 125
ملاصدرا نیز در حکمت متعالیه بر اساس حرکت جوهری اینگونه استدلال کرده است: تعلق نفس به بدن، تعلقی ذاتی است و ترکیب این دو ترکیبی حقیقی است و نه صناعی و انضمامی. نفس و بدن هر دو در یک حرکت جوهری در حال حرکتاند. در ابتدای حرکت هر دو قوه هستند و در حال حرکت به کمالات خویش فعلیت میدهند. تا زمانی که نفس و بدن عنصری در یک کالبد به هم تعلق دارند، حالات قوه و فعلشان متناسب با هم خواهد بود. از طرفی هر نفسی در این عالم به مرور زمان بالأخره از جهاتی به فعلیت میرسد. با این وجود تفسیر جدایی نفس از بدن و حلول در بدن دیگری محال خواهد بود؛ زیرا نفس در زندگی پیشین خود فعلیتهای بسیاری کسب کرده است و ترکیب اتحادی یافتنش با موجودی که هنوز بالقوه است، امکان ندارد.126
نتیجه گیری
گفتیم که پائولو کوئلیو در ادعایی بیدلیل، دین را نظم یافتن رؤیای دینداران میداند. او در فروکاهی کارکردهای دین، دین را تنها به خاطر کارکرد مثبتش در فراهم آوردن نیایش جمعی میپذیرد. در نگاه پائولو راه انسانها، دنبال کردن آرزوهای شخصی است و کسی به شریعت و نبوت نیازی ندارد. به نظر او راهنمایان راه تنها کسانی هستند که به انسان در راه رؤیاهایش شهامت میبخشند. باید گفت به نظر میرسد ضعف خداشناسی و هستیشناسی، زندگی را نزد او به بازیچهای چندروزه تبدیل کرده که با فرجام تناسخ دوباره داستان بیپایانش تکرار میشود؛ حال آنکه خداوند کاملترین وجود است و انسان را برای کمال آفریده است. در این راه او هم انسان را میشناسد و هم کاستیهای او را میداند. او بهترین راه را به برترین انبیا وحی کرده است و انسانهای کامل را راهنمایان این راه قرار داده است.
__________________________________
پی نوشت ها:
1. پائولو کوئلیو، زهیر، ترجمه آرش حجازی، ص 169 و 170.
2. همو، ساحره پورتوبلو، ترجمه آرش حجازی، ص 160.
3. همو، زهیر، ص 239 و 240.
4. همو، دومین مکتوب، ترجمه آرش حجازی و بهرام جعفری، ص 23.
5. برخی از این ادله در نقد بحث بینیازی از نبوت خواهد آمد.
6. ر.ک: گورون اس. ویکفیلد، «معنویت و عبادت»، ترجمه محمدحسن مظفر، هفت آسمان، ش 16، ص 77-81؛ توماس میشل، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، ص 97.
.7او کتابی در این زمینه با عنوان The Meaning And End Of Religion (معنا و غایت دین) نوشته است. یک فصل از این کتاب، «سنتهای برهم انباشته» نام گرفته است.
8. پائولو کوئلیو، دومین مکتوب، ص 97.
9. همو، اعترافات یک سالک، ترجمة دل آرا قهرمان، ص 33 و 34.
10. همان، ص 36.
11. همان، چون رود جاری باش، ترجمة دل آرا قهرمان، ص 269.
12. توماس میشل، همان، ص 116
13. دائرة المعارف کتاب مقدس، ص 525 و 526
14. پائولو کوئلیو، شیطان و دوشیزه پریم، ترجمة آرش حجازی، ص 142.
15. همو، ساحره پورتوبلو، ص61.
16. همو، زائر کوم پوستل، ترجمة حسین نعیمی، ص 131.
17. همو، ساحره پورتوبلو، ص 62 .
18. همو، چون رود جاری باش، ص 56-59.
19. همو، ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد، ترجمة آرش حجازی، ص 220.
20. همو، شیطان و دوشیزه پریم، ص 147.
21. همو، ساحره پورتوبلو، ص 248-252.
22. همو، شیطان و دوشیزه پریم، ص 130.
23. همان، ص 199.
24. همان، ص 232.
25. همو، ساحره پورتوبلو، ص 286.
26 . همان، ص 294.
27. همو، ساحره پورتوبلو، ص 103.
28. همو، زائر کوم پوستل، ص 86.
29. همو، قصههایی برای پدران، فرزندان، نوهها، ترجمة آرش حجازی، ص 101.
30 . همو، راهنمایی رزمآور نور، ترجمة آرش حجازی، ص 47.
31. همو، دومین مکتوب، ص 53و54.
32. همو، اعترافات یک سالک، ص 36.
33. همو، کنار رود پیدرا نشستم و گریستم، مترجمة آرش حجازی، ص 151.
34. همان، ص 121.
35. همو، والکیریها، ترجمة آرش حجازی و حسین شهرابی، ص 146-153.
36 . همو، چون رود جاری باش، ص 172.
37. همان، ص 269.
38. همو، مکتوب، ترجمة آرش حجازی، ص 148 و همو، کنار رود پیدرا نشستم و گریستم، ص 166.
39 . همو، بریدا، ترجمه آرش حجازی و بهرام جعفری، ص77 و همو، زهیر، ص 285.
40. همو، کیمیاگر، ترجمه آرش حجازی، ص 40.
41. همو، یازده دقیقه، ترجمه کیومرث پارسایی، ص 139.
42. همو، قصههایی برای پدران، فرزندان، نوهها، ص 176-177.
43. همو، عطیه برتر، ترجمه آرش حجازی، ص21 و 105.
44. رومیان 7: 4-6 و کولسیان 2: 20 -21.
45. افسسیان 2: 15.
46. غلاطیان 2: 16.
47. حامد حسینیان، مسیحیت آیین بیشریعت، ص 100.
48. محمد تقی، مصباح، در جستجوی عرفان اسلامی، ص 198
49. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج 5، ص 83
50. محمد باقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 284
51 . به عنوان نمونه ر.ک: بقره: 165؛ مائده: 54؛ انسان: 26؛ زمر: 2 و 3؛ آل عمران: 191؛ اسراء: 79 و 109؛ نور: 37.
52. مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 185.
53. طه: 14.
54. سید حیدر، آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 345.
55. عبدالکریم بن هوازن قشیری، رساله قشیریه، ترجمه ابوعلی حسنبن احمد عثمانی، تصحیح بدیعالزمان فروزانفر، ص 85.
56. آل عمران:31.
57. محمدبن یعقوب کلینی، همان، ج 8، ص 79.
58. محمد تقی مصباح، همان، ص 63.
59. قالَ رَبُّنَا الَّذی أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى. (طه:50)
60. پائولو کوئلیو، کیمیاگر، ص 40.
61. همو، کوه پنجم، ترجمه آرش حجازی، ص 12.
62. همو، کیمیاگر، ص 165.
63. همو، مکتوب، ص 159 و همو، کیمیاگر، ص 172.
64. همو، راهنمایی رزمآور نور، ص 47.
65. همان، ص 80.
66 . همو، بریدا، ص 330.
67. همان، ص 198.
68. برای توضیح بیشتر ر.ک: ابوالفضل ساجدی، دین و دنیای مدرن، ص 37-66.
69. محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 148.
70. قرآن می گوید: رسلاً مبشرین و منذرین لئلا یکون لناس علی الله حجه بعد الرسل و کان الله عزیزاً حکیماً.(نساء: 165)
71. افسانه سرای یونان باستان.
72. حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ص 17.
73. همان، ص34.
74. پائولو کوئلیو، ساحره پورتوبلو، ص 237.
75. همو، بریدا، ص 205.
76. همو، ساحره پورتوبلو، ص 237.
77. همو، والکیریها، ص 132.
78 . همو، چون رود جاری باش، ص 218.
79. همو، زائر کوم پوستل، ص 236.
80. همو، ساحره پورتوبلو، ص 290.
81. پائولو کوئلیو، اعترافات یک سالک، ص 172.
82. همو، ساحره پورتوبلو، ص 237.
83. همان، ص 238.
84. همو، کوه پنجم، ص 122.
85. همان، ص 19 و 20.
86. همو، قصههایی برای پدران، فرزندان، نوهها، ص 253.
87. همو، کوه پنجم، ص 96 و 97.
88. همو، بریدا، ص 31.
89. همو، والکیریها، ص 159.
90 . همان، ص 139.
91. همان، ص 24.
92. همو، زائر کوم پوستل، ص 81.
93. همان، ص 171.
94. همو، ساحره پورتوبلو، ص 242.
95. همو، والکیریها، ص 67.
96. همان، ص 199 و ص 126.
97. همان، ص 35-37.
98. آلعمران: 124و125، رعد:11، نحل: 102 و احزاب: 143.
99. عبدالرزاق فیاض لاهیجی، گوهر مراد، تصحیح: زین العابدین قربانی لاهیجی، ص 366.
100. امام خمینی، تعلیقات على شرح فصوص الحکم و مصباح الأنس، ص 37.
101. پائولو کوئلیو، زائر کوم پوستل، ص 118 و همو، بریدا، ص 155.
102. همو، بریدا، ص154.
103. همان، ص155.
104. همان، زائر کوم پوستل، ص 123.
105. همان، ص 116.
106 . همان، ص 117.
107. همان، ص 285.
108. همان، بریدا، ص 155.
109. همان، شیطان و دوشیزه پریم، ص111.
110. همان، اعترافات یک سالک، ص 125-133.
111. همان، زائر کوم پوستل، ص 115 و 116.
112 . همان، ص 129.
113. همان، ص 116.
114. همان، ص 116.
115. همان، شیطان و دوشیزه پریم، ص111.
116. شعراء: 221و222
117. انعام: 121
118. اعراف: 27
119. زخرف: 36 و 37
120. پائولو کوئلیو، والکیریها، ص 39 و همو، شیطان و دوشیزه پریم، ص 123 و 124 و همو، اعترافات یک سالک، ص 77.
121. همان، بریدا، ص 13.
122. همان، ص77 و 79 و 110 و 127.
123. همان، ص77.
124. همان، ص 76.
125. ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج4، ص 37-38.
126. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج9، ص 2-6.
..............................................................................................
نویسنده: حامد حسینیان/ کارشناس ارشد، دین شناسی
منبع: فصلنامه معرفت کلامی، شماره 5 .
|