تد بير ش56
آزادانديشي، در جلسات تخصصي بايد باشد نه در محيطهاي عمومي و صدا و سيما
يكي از دوستان گفتند كه: انديشه و علم، دستوري نباشد. من چنين چيزي سراغ ندارم. در جامعة ما انديشه دستوري نيست؛ نه علم دستوري است، نه انديشه دستوري است. كجا؟! مشخص كنند بگويند! كسي كه با اين قضيه مبارزه كند، خودِ منم. ما طرفدار آزادانديشي هستيم. البته من به شماها بگويم: آزادانديشي جايش توي تلويزيون نيست؛ آزادانديشي جايش توي جلسات تخصصي است. مثلاً فرض كنيد: در زمينة فلان مسئلة سياسي، يك جلسة تخصصي دانشجويي بگذاريد؛ دو نفر، پنج نفر، ده نفر بيايند آنجا با همديگر بحث كنند؛ اين ميشود آزادانديشي. همينجور، بحث سر معارف اسلامي است؛ همينجور، بحث سر تفكرات مكاتب گوناگون جهاني است؛ همينجور، بحث سر يك مسئلة علمي است. بنابراين جلسه بايد جلسة تخصصي باشد؛ والاّ توي جلسات عمومي و در صدا و سيما دو نفر بيايند بحث كنند، آن كسي كه حق است، لزوماً غلبه نخواهد كرد؛ آن كسي غلبه خواهد كرد كه بيشتر عيّاري كار دستش است و ميتواند بازيگري كند؛ مثل قضية عكس مار و اسم مار! گفت: كدام يكي مار است؟ مردم با اشاره به عكس مار گفتند: معلوم است، مار اين است.
بنابراين آزادانديشي در جلسات تخصصي متناسب با هر بحثي بايد باشد؛ در محيطهاي عمومي جاي آن بحثها و مناظرهها نيست.66. ۸۹/۰۵/۳۱ بيانات در ديدار دانشجويان در يازدهمين روزماه رمضان
شوقانگيز بودن اختلاف نظر در مسائل اجتماعي
اختلاف نظرها بسيار شوقانگيز است؛ همين خوب است. نظرات گوناگوني در زمينههاي واحدي مطرح ميشود و هر نظري استدلالي دارد، طرفداراني دارد؛ اين عرصهاي است براي فكر كردن، ژرفگرايي و ژرفيابي كردن و به حقيقت رسيدن. نه اينكه حالا شما منتظر باشيد كه من دربارة مواردي كه محل اختلاف است يا از من سؤال شد - كه اين اختلاف نظر در دانشگاه وجود دارد - حتماً يك حرف قاطعي بزنم كه همان بشود فصلالخطاب؛ نه! يك جاهايي البته فصلالخطاب لازم است كه رهبري يا مقامي كه سخنش فصلالخطاب است، آنجا حرف بزند؛ اما اين از آن موارد نيست؛ اينها مواردي است كه اغلبش هيچ نيازي به فصلالخطاب ندارد. يك اختلاف نظري هم وجود دارد؛ خوب، باشد؛ چه عيب دارد؟ من آن روز به مسئولين كشور كه اينجا بودند، در يك مورد خاصي گفتم: خوب! اختلاف نظر هست؛ اما اختلاف نظر فاجعه كه نيست. اين اختلاف نظر چه عيب دارد؟ يك وقت بحث سر اين است كه: اين شليك را به طرف دشمن بكنيم يا نكنيم؟ اينجا بله! اختلاف نظر مشكل درست ميكند. اما يك وقت قضيه اينجوري نيست؛ در مسائلِ نظري است، مسائل دامنهدار اجتماعي است؛ اين اختلاف نظرها به نظر من شوقانگيز است.66. ۸۹/۰۵/۳۱ بيانات در ديدار دانشجويان در يازدهمين روزماه رمضان
نياز دانشگاه به انضباط و امنيت و جلوگيري از تندروي در برخوردهاي انضباطي
گفته ميشود كه: در دانشگاهها برخوردهاي انضباطي و امنيتي صورت ميگيرد. من نميدانم چه جور برخورد تندي از لحاظ انضباطي و امنيتي در دانشگاه شده، اما اين را ميدانم كه بالاخره در دانشگاه انضباط لازم است. حالا اگر يك وقت در يك جايي در باب انضباط و اِعمال انضباط، يك خرده تندروي بشود، من نميدانم - ممكن هم هست – ليكن بالاخره انضباط هم لازم است، امنيت هم لازم است. نميشود محيط دانشگاه را رها كرد. آماج خيلي از توطئههاي دشمن، اصلاً محيط دانشگاه است. خود شما دانشجويان بدانيد كه توي آن دايرة قرمز قرار داريد. گاهي اوقات توي عكسها يا توي فيلمها وقتي ميخواهند يك نقطهاي را مشخص كنند، با دائرة قرمز مشخص ميكنند. دشمن، شما دانشجويان را توي دايرة قرمز گذاشته، مشخصتان كرده؛ اصلاً خيلي از برنامهها براي شماست؛ براي لغزاندن شما، براي منحرف كردن شما، براي بيخيال كردن شما نسبت به سرنوشت كشور و مصالح انقلاب. چطور ميشود دانشگاهها را از نظر دور داشت؟ خوب! بالاخره بايد توجه باشد. بله! به نظر ما تندروي و زيادهروي در هيچ كاري خوب نيست؛ از جمله در اين كار.66. ۸۹/۰۵/۳۱ بيانات در ديدار دانشجويان در يازدهمين روزماه رمضان
تد بير ش58
وظيفة روشنفكران در معرفي درست و شايستة روحانيت
معرفي درست و شايستة روحانيت ... فقط وظيفة خود روحانيون نيست. روشنفكران و آگاهان ميتوانند نقش روحانيت را در كشور نشان بدهند؛ و نشان بدهند كه در مقاطع حساس، روحانيت، بخصوص مراجع معظم و بزرگان حوزههاي علميه، از چه مشكلاتي و چه گذرگاههاي سختي توانستهاند جامعه را عبور بدهند.1 1. 27/07/89 بيانات در اجتماع بزرگ مردم قم
وابستگي سرنوشت روحانيت و اسلام به سرنوشت نظام اسلامي
مسئلة دخالت و استقلال را نبايستي با آن حقايقي كه در اين باب وجود دارد، مخلوط كرد.
حقيقت اين است كه اين دو جريان عظيم - يعني جريان نظام اسلامي و در دل آن، جريان حوزههاي علميه - دو جرياني هستند كه به هم مرتبطند، به هم متصلند، سرنوشت آنها يكي است؛ اين را همه بدانند. امروز سرنوشت روحانيت و سرنوشت اسلام در اين سرزمين، وابسته و گره خوردة به سرنوشت نظام اسلامي است. نظام اسلامي اندك لطمهاي ببيند، يقيناً خسارت آن براي روحانيت و اهل دين و علماي دين از همة آحاد مردم بيشتر خواهد بود. البته نظام زنده است، نظام سرپاست، نظام قوي است؛ و با اطمينان كامل عرض ميكنم نظام بر همة چالشهايي كه در مقابلش قرار دارد، فائق و پيروز خواهد شد.3 3. ۸۹/۰۷/۲۹ بيانات در ديدار طلاب، فضلا و اساتيد حوزه علميه قم
انقلابي بايد بصيرباشد و پيچيدگيهاي شرايط زمانه را درك كند
متن حوزه غالباً همين جوانهاي پرشورو طلاب انقلابي هستند. عزيزان من! آينده مال شماهاست، اميد آيندة كشور شماها هستيد؛ بايد خيلي مراقبت كنيد. درست است كه جوان طلبة انقلابي اهل عمل است، اهل فعاليت است، اهل تسويف و امروز به فردا انداختن كار نيست، اما بايد مراقب باشد؛ نبادا حركت انقلابي جوري باشد كه بتوانند تهمت افراطيگري به او بزنند. از افراط و تفريط بايستي پرهيز كرد. جوانهاي انقلابي بدانند؛ همانطور كه كنارهگيري و سكوت و بيتفاوتي ضربه ميزند، زيادهروي هم ضربه ميزند؛ مراقب باشيد زيادهروي نشود. اگر آن چيزي كه گزارش شده است كه به بعضي از مقدسات حوزه، به بعضي از بزرگان حوزه، به بعضي از مراجع يك وقتي مثلاً اهانتي شده باشد، درست باشد، بدانيد اين قطعاً انحراف است، اين خطاست. اقتضاي انقلابيگري، اينها نيست. انقلابي بايد بصير باشد، بايد بينا باشد، بايد پيچيدگيهاي شرايط زمانه را درك كند. مسئله اينجور ساده نيست كه يكي را رد كنيم، يكي را اثبات كنيم، يكي را قبول كنيم؛ اينجوري نميشود. بايد دقيق باشيد، بايد شور انقلابي را حفظ كنيد، بايد با مشكلات هم بسازيد، بايد از طعن و دق ديگران هم روگردان نشويد، اما بايد خامي هم نكنيد؛ مراقب باشيد. مأيوس نشويد، در صحنه بمانيد؛ اما دقت كنيد و مواظب باشيد رفتار بعضي از كساني كه به نظر شما جاي اعتراض دارد، شما را عصباني نكند؛ شما را از كوره در نبرد. رفتار منطقي و عقلايي يك چيز لازمي است.3 3. ۸۹/۰۷/۲۹ بيانات در ديدار طلاب، فضلا و اساتيد حوزه علميه قم
نيروهاي انقلابي را متهم به افراطيگري نكنند
به همه توصيه كنيم كه نيروهاي انقلابي را متهم به افراطيگري نكنند؛ بعضي هم اينجوري دوست ميدارند. عنصر انقلابي، جوان انقلابي، طلبة انقلابي، فاضل انقلابي، مدرس انقلابي در هر سطحي از سطوح را متهم كنند به افراطيگري؛ نه، اين هم انحرافي است كه به دست دشمن انجام ميگيرد؛ واضح است.3 3. ۸۹/۰۷/۲۹ بيانات در ديدار طلاب، فضلا و اساتيد حوزه علميه قم
آزادانديشي بايد در سطوح مختلف گسترش و تعميق يابد
آزادفکري و آزادانديشي از ... سنتهاي رايج در حوزههاست ... و بايد بر عمق اين سنت حسنه افزود ... آزادانديشي خاصيت علمي بودن است و تحجر در ميدان علم، اصولاً معنا ندارد. ... برخي اظهارنظرها درباره نبودن فضاي آزادي و نقادي در حوزه تهمتي بزرگ [است] ... آزادانديشي جاري در حوزه، از قبل نيز بيشتر است اما اين آزادانديشي بايد در سطوح مختلف گسترش و تعميق يابد و اهل فکر، در همه رشتهها، همه گونه آراء و افکار خود را آزادانه بيان کنند.6 6. ۸۹/۰۸/۰۳ (گزارش خبري)ديدار جمعي از اساتيد، فضلا و طلاب نخبة حوزه علميه قم
ضرورت آشنايي طلاب غير ايراني براي تشكيل هستة اولية جامعة بينالملل علمي اسلامي
شما [طلاب غير ايراني] از قارة اروپا با شرق آسيا در اينجا ميتوانيد ارتباط برقرار كنيد. شما از آفريقا با كشورهاي خاورميانه ميتوانيد ارتباط برقرار كنيد. گلچينهاي ملتها در اينجا جمع شدهاند. با يكديگر آشنا شويد، يكديگر را بشناسيد. فرهنگهاي يكديگر را، آرزوهاي يكديگر را، اهداف بلندي را كه ميتوان در برادران ملتهاي گوناگون سراغ گرفت، اينها را از يكديگر ياد بگيريد؛ مسلمان يك جامعيتي پيدا ميكند. اين خيلي فرصت بزرگي است براي شما؛ اين فرصت در جاي ديگري پيش نميآيد. يك هستة بينالملل علمي اسلامي در اينجا تشكيل شده است. با نشستن شماها در كنار هم، تنفس شماها در فضاي واحد، آشنايي شما با يكديگر، يك هستة اولية جامعة بينالملل علمي اسلامي در اينجا تشكيل ميشود؛ از اين فرصت حداكثر استفاده را بكنيد.7 7. ۸۹/۰۸/۰۳ بيانات در ديدار طلاب خارجي حوزة علمية قم
تد بير ش64
از تجربههاي ديگران بايستي بهره برد
قبول دارم كه روشها مطمئناً از اهداف تأثيرپذير هستند. در اين شكي نيست. اما اين معنايش اين نيست كه: ما از روشها و تجربههاي ديگران هيچ نتوانيم استفاده كنيم؛ نه! بلاشك ميتوانيم استفاده كنيم. اينجا در بخش پژوهشهاي كاربردي، نوبت استفادة از تجربياتي است كه ديگران انجام دادهاند. فرض كنيد: در زمينة بانكداري يا در هر زمينة ديگري در مسائل اقتصادي، يا در بحثهاي اجتماعي به يك شكل ديگري، يا در بحثهاي قضايي به يك صورت ديگري، تجربهاي را يك ملتي انجام داده و با آن تجربه مدتي را گذرانده، آثارش هم مشخص است؛ خب، از اين ميشود استفاده كرد؛ اين هيچ اشكالي ندارد. بنابراين، از تجربههاي ديگران بايستي بهره برد.9 9. 27/02/90 بيانات در دومين نشست انديشههاي راهبردي با موضوع عدالت
تد بيرش 67
مسئولان دانشگاهي و تشكلها نسبت به همديگر همكاري داشته باشند
هم مسئولان دانشگاهي كشور و هم تشكلها سعي كنند نسبت به همديگر مماشات و همراهي و همكاري داشته باشند. مواردي آدم ميشنود كه اين همكاريها يا وجود ندارد يا تعارض وجود دارد كه خب! بعضي از حوادث هم پيش ميآيد، ... بايد همكاري بكنند؛ بايد همدلي بكنند. چون هدفها يكي است. اهداف انقلاب است. مسئولين دارند زحمت ميكشند؛ تلاش ميكنند؛ واقعاً عرق ميريزند - آدم ميبيند ديگر - فكر ميكنند؛ به قدري كه به ذهنشان ميآيد، به قدري كه توان دارند، دارند تلاش ميكنند. اين جوانهاي تشكلها هم، همه باانگيزه، پرنشاط و پاكيزهاند. خب! اين مجموعهها بايد به همديگر كمك كنند.8
احتياج جوانان به تفكر، خواستن وجرأت بيان پيدا كردن
آنچه كه برادران و خواهران و فرزندان عزيزم در اينجا بيان كردند، درست همان چيزهايي است كه ما انتظار داريم آنها را از شما جوانها بشنويم. ممكن است در برخي از اين اظهارات، نظر اين حقير و نظر آن گويندة محترم يكسان نباشد - يعني ممكن است من آن حرف را قبول نداشته باشم - اما روحية انديشيدن، انتخاب كردن، با انگيزه بيان كردن، همان چيزي است كه ما آرزوي آن را در جوانها داريم. ما ميخواهيم: شما فكر كنيد! بر اساس فكر، بخواهيد! بر اساس اين خواستن، جرأت و جسارت بيان و ابراز پيدا كنيد! ممكن است آنچه كه شما ميگوييد و ميخواهيد و مطرح ميكنيد، در كوتاهمدت هم تحقق پيدا نكند؛ ممكن است در يك برهة ديگري از زمان، به خاطر يك تجربة جديد، نظرتان هم عوض شود؛ اينها همهاش امكانپذير است؛ ايرادي هم ندارد؛ اما نفس اين روحيه، مطالبهگري و نشاط، همان چيزي است كه جوان امروز ما به آن احتياج دارد.8
تد بيرش 69
وجود ايرادها، ما را در صحت راه مردد نكند
اينكه من از ذكر اشكالات و ايرادها ناراحت بشوم، اصلاً! اين را مطمئن باشيد. يكي از دوستان بهعنوان اعتذار ميگفتند: نميخواهم انتقاد كنم؛ ميخواهم درددل كنم. انتقاد هم بكنيد؛ اشكال ندارد. ما كه از انتقاد و بيان عيوب و اشكالات هيچ ابايي نداريم. خود ما هم ميگوييم، خوب هم حاضريم بشنويم؛ يعني هيچ اشكالي ندارد. نبادا تصور شود كه گفتن ايرادها ايراد دارد؛ ليكن آنچه كه مهم است، اين است كه وجود ايرادها ما را در صحت راه مردد نكند؛ در درستي كار، ما را متزلزل نكند. بهمجردي كه يكي از همراهان فرضاً خسته شد، يا نشست، يا خواست ذرهاي آب بخورد، يا برايش اشكالي پيش آمد، فراموش نكنيم كه كجا داريم ميرويم. هميشه قله را در مقابل چشم داشته باشيم.6 6. ۹۰/۰۷/۱۳ بيانات در ديدار جمعي از نخبگان و برگزيدگان علمي
تد بير ش70
ضرورت اقدام علماي شيعه و سني براي بحث و تفاهم در جلسات علمي و برطرف كردن دردهاي مشترك
استان شما[كرمانشاه]، استان شيعه و سني و مخلوط است. علماي شيعه و سني با هم جلسه بگذارند، تفاهم كنند، با هم حرف بزنند. ما كارهاي مشتركي داريم. خيلي خب! شما فقه خودت را تبيين كن، تدريس كن؛ شما هم فقه خودت را تبيين كن، تدريس كن. شما فقه جعفري بگو، شما فقه شافعي بگو. عقايدتان را داشته باشيد؛ اما كارهاي مشترك هم ميتوانيد بكنيد. من به فقيه شافعي يا مقلد شافعي نميگويم: بيا حتماً بشو جعفري، شيعه؛ نه! خواست، تحقيق كرد، آمد؛ شد، شد؛ نشد، نشد!
هر كسي اگر ميخواهد مذهب خودش، كار خودش را حفظ كند، داشته باشد؛ اگر ميخواهند بحث مذهبي بكنند، هيچ اشكالي ندارد - من بحث مذهبي را هم قبول دارم - اگر دوست دارند بحث علمي مذهبي بين علما و بين صاحبان فن بكنند، بنشينند اين كار را بكنند؛ منتها نه در منظر و مرئاي مردم، بلكه در جلسات علمي بنشينند با هم بحث كنند؛ او استدلاش را بگويد، آن استدلالش را بگويد؛ يا يكي قانع ميشود، يا قانع نميشود؛ اينها اشكال ندارد؛ ليكن عليرغم همة اينها، يك امور مشتركي وجود دارد؛ يك دردهاي مشتركي هست كه درمانهاي مشتركي دارد. عالم شيعه در بين مردمِ خود، عالم سني در بين مردمِ خود نفوذ دارند؛ از اين نفوذ استفاده كنند، اين مشكلات مشترك را برطرف كنند.2 2. 20/7/90 بيانات در جمع روحانيون شيعه و اهل سنت كرمانشاه
دلايل اهميت ديدار با دانشجويان
براي من ديدار با شما جوانان عزيز از دو جهت مهم است. يكي اينكه: خود حضور در ميان جوانان، شنيدن از آنها، گفتن با آنها، به انسان روحية جواني و نشاط ميبخشد؛ كه ما امروز در مسئوليتهاي مختلف به اين روحية نشاط نيازمنديم. در يك چنين جمعهايي، حالت ابتكار و نوآوري و طلبگاري قلههاي بلند موج ميزند؛ و اين همان چيزي است كه براي ما مطلوب است.
جهت دوم اين استكه: نسل جوان، بار انقلاب را بر دوش داشته است و دارد و در آينده هم خواهد داشت. اين مخصوص جوان دهة 60 نيست؛ جوان دهة 90 هم كه شما هستيد، بار سنگيني را بر دوش داريد و من ميبينم و مشاهده ميكنم كه بحمدالله جوان كشور ما، بهخصوص جوانان دانشجو و تحصيلكرده، اين بار را بهخوبي پيش ميبرند و انشاءالله به منزل خواهند رساند.
هم امروز كه روز مجاهدت و ايستادگي و بصيرت و صبر در گذرگاه انقلاب است و هم در آينده كه مسئوليتها و مأموريتهاي زيادي در عرصههاي مختلف بر دوش شما جوانان خواهد بود - در عرصة علمي، در عرصة سياسي، در عرصة اجتماعي، در عرصههاي ديپلماسي، در عرصههاي اقتصادي و فني و همة عرصههاي زندگي - نقش جوانان برجسته است. پس شما، هم امروز مسئول و مشغول تلاش هستيد، هم انشاءالله در آينده چنين خواهد بود. بنابراين، ديدار با جوانان، گفتن با آنان و شنيدن از آنان، داراي اهميت است.7 7. 24/7/90 بيانات در ديدار دانشجويان (دانشگاه رازي) كرمانشاه
سؤالاتي كه بايد در حوزه و دانشگاه روي آنها فكر شود
مسئلة پيري و جواني نظام چگونه قابل تحليل است؟ هر موجود زندهاي دوران جوانياي دارد، دوران پيرياي دارد. وضع نظام اسلامي در اين زمينه چيست و چگونه خواهد شد؟ آيا نظام اسلامي پير خواهد شد؟ فرسوده خواهد شد؟ ازكارافتاده خواهد شد؟ براي اينكه چنين وضعي پيش نيايد، آيا راهي وجود دارد؟ اگر يك وقتي چنين حالتي پيش آمد، آيا علاجي براي آن متصور است و وجود دارد؟ اينها سؤالات مهمي است. اين سؤالات بايد در مراكز فكر و تصميمگيري و تصميمسازي – عمدتاً در حوزه و دانشگاه - بين اصحاب فكر مطرح شود؛ بايد روي اينها فكر شود، بحث شود؛ شما جوانها هم رويش فكر كنيد.7 7. 24/7/90 بيانات در ديدار دانشجويان (دانشگاه رازي) كرمانشاه
تدبير ش 77 مرداد 91
لزوم جدي گرفتن اظهارات دانشجويان
مسئولين محترم! ... خواهش ميكنم اظهارات دانشجوها را جدي بگيرند! درست است كه حالا يك دانشجو دارد حرف ميزند، اما آنچه كه گفته شد، با آگاهياي كه انسان از فضاي دانشجويي دارد، غالباً حرفهاي فضاي دانشجويي است، نه حرفهاي يك نفر؛ لذا بايد به اينها توجه شود.4 4. ۹۱/۰۵/۱۶ بيانات در ديدار دانشجويان
ضرورت حضور مسئولين درجلسات دانشجويي
من عقيدهام اين است كه: مسئولين بايد در دانشگاهها شركت كنند؛ رؤساي سه قوه، مسئولين مياني، رئيس صدا و سيما، مسئولين سپاه و نيروهاي مسلح؛ اينها بروند با دانشجوها جلسه بگذارند و حرفهاي گفتني دانشجوها را بشنوند. و من به شما عرض بكنم: آنها هم براي دانشجوها حرفهاي گفتني زيادي دارند. هيچ چيزي جاي اين گفتگوي رو در رو و چهره به چهره را نميگيرد؛ هماني كه سنت قديمي روحانيون ما بوده كه بنشينند روي منبر، با مردم چهره به چهره حرف بزنند. در اين كار، يك اثري هست. ... اين كار تأثير دارد؛ هم آنها ميشنوند، هم ميشنوانند. خيلي از مطالبي، ابهامهايي، سؤالهايي كه امروز در ذهن نسل جوان ما در جريان است، در توضيحات مسئولين، اين سؤالها پاسخ داده خواهد شد؛ ابهامها و گرهها باز خواهد شد. من آن وقتي كه توانايي جسمي بيشتري داشتم، زيادتر در دانشگاهها شركت ميكردم؛ الآن هم واقعاً اگر بتوانم و مجال و وقت باشد، دوست دارم در فاصلههاي نزديك به نزديك در دانشگاه شركت كنم؛ منتها ديگر حالا: «لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا»؛(بقره 286) از مثل من و سنين من و اشتغالات من، گمان نميكنم جوانها خيلي انتظاراتي داشته باشند؛ اما مسئولين كشور نه! ميتوانند و بايد شركت كنند. من الآن هم از همين جا به مسئولين سفارش ميكنم كه در جلسات دانشجويي شركت كنند؛ بيايند، بشنوند از دانشجوها، و بگويند به دانشجوها.4 4. ۹۱/۰۵/۱۶ بيانات در ديدار دانشجويان
چگونگي انتقاد كردن
يكي از دوستان دانشجوي عزيز گفتند كه: به ما ميگويند پازل دشمن را تكميل نكنيد - اين از حرفهايي است كه بنده زياد تكرار ميكنم؛ پازل دشمن را نبايد تكميل كرد - ايشان ميگويند: خب! پس انتقاد چه ميشود؟ انتقاد هم نكنيم؟ من اعتقاد ندارم كه نبايد انتقاد كرد؛ اتفاقاً ... اصرار دارم بر اينكه جريان دانشجويي و جنبش دانشجويي موضع انتقادي خودش را حتماً حفظ كند. بههيچوجه توصية ما اين نيست كه شما انتقاد نكنيد. خب! چه كار كنيم كه اين انتقاد، تكميل كنندة پازل دشمن نباشد؟ روي اين مسئله فكر كنيد. نه اينكه بگوييم تكميل پازل دشمن كه يك امر منفي است، با لزوم انتقاد كه يك امر مثبت است، منافات دارد؛ نه! خب، خود شما هم گفتيد؛ من انتقاد كردم، در همة دنيا نقل هم شد؛ اما هيچ كس در دنيا ادعا نخواهد كرد كه فلاني عليه نظام اسلامي يا فرض كنيد كه عليه تشكيلات مديريت اجرايي يا تقنيني كشور دارد اقدام ميكند.
خب! شما هم همين جور انتقاد كنيد. بنابراين، انتقاد كردن ميتواند به شكلي انجام بگيرد كه بههيچوجه مقصود دشمن را برآورده نكند و به تعبيري كه ما عرض كرديم، پازل دشمن را تكميل نكند.4 4. ۹۱/۰۵/۱۶ بيانات در ديدار دانشجويان
نظر كارشناسي يا مخالفت با ولايت
گفته شد كه: بعضيها نظرات كارشناسي ميدهند، با نظر رهبري مخالف است؛ ميگويند: آقا اين ضد ولايت است! من به شما عرض بكنم؛ هيچ نظر كارشناسياي كه مخالف با نظر اين حقير باشد، مخالفت با ولايت نيست؛ ديگر از اين واضحتر؟! نظر كارشناسي، نظر كارشناسي است. كار كارشناسي، كار علمي، كار دقيق به هر نتيجهاي كه برسد، آن نتيجه براي كسي كه آن كار علمي را قبول دارد، معتبر است؛ به هيچ وجه مخالفت با ولايت فقيه و نظام هم نيست. البته گاهي اوقات ميشود كه اين حقير خودش در يك زمينهاي كارشناس است؛ بالاخره ما هم در يك بخشهايي يك مختصر كارشناسياي داريم؛ اين نظر كارشناسي ممكن است در مقابل يك نظر كارشناسي ديگر قرار بگيرد؛ خيلي خوب! دو تا نظر است ديگر؛ كساني كه ميخواهند انتخاب كنند، انتخاب كنند. در زمينههاي فرهنگي، در زمينههاي آموزشي - در بخشهاي مخصوصي - بالاخره ما يك مختصري سررشته داريم، يك قدري كار كرديم؛ اين ميشود نظر كارشناسي. به هر حال، هيچگاه اعلام نظر كارشناسي و نظر علمي، معارضه و مبارزه و مخالفت و اعلام جدايي از رهبري و ولايت و اين حرفها به حساب نميآيد و نبايد بيايد.4 4. ۹۱/۰۵/۱۶ بيانات در ديدار دانشجويان
تدبير ش 79 (مهر) آبان و آذر 91
لزوم انديشهورزي براي پاسخ به مسائل اساسي حيات اجتماعي
جمهوري اسلامي از برگزاري جلسات نشستهاي انديشههاي راهبردي چند هدف عمده دارد، كه اين هدفها را ما نميخواهيم فراموش كنيم و از جلوي چشممان خارج كنيم. يكي اين است كه كشور در مقولات زيربنايي، نياز شديدي دارد به فكر، انديشه، انديشهورزي. خيلي از مقولات اساسي وجود دارد كه حالا اين چهارمي است كه داريم مطرح ميكنيم و ميبينيم احتياج داريم به اينكه در آنها انديشهورزي كنيم و فكر را به كار بيندازيم. ... يك هدف ديگر، اهميت ارتباط مستقيم با نخبگان است. ... نكتة سوم - كه اين هم نكتة بسيار مهمي است - زمينهسازي علمي براي دستيافتن به پاسخ سؤالهاي مهم در مقولههاي بنيادين است. همينطور كه بعضي از دوستان اشاره كرديد، ما با سؤالهايي مواجهيم؛ اين سؤالها بايد پاسخ داده شود. اين سؤالها شبههآفريني نيست، فقط بيان شبهات و گرههاي ذهني نيست؛ بلكه طرح مسائل اساسي حيات اجتماعي ماست. با ادعايي كه ما داريم، كه ميگوييم: ما جمهوري اسلامي و نظام اسلامي هستيم! اينها طرح مسائل اساسي است. بايد گفت. بايد پاسخ داد. آيا اين مسئله حل شده است؟ جواب روشني دارد يا ندارد؟ در اين زمينه، ما احتياج به كار داريم. اين، اهداف اين جلسه است.5 5. ۹۱/۰۸/۲۴ بيانات در چهارمين نشست انديشههاي راهبردي با موضوع آزادي
علل كلي و پيراموني بحث آزاديدر بين غربيها
حقيقت اين است كه بحث آزادي در بين غربيها، در همين سه چهار قرنِ حول و حوش رنسانس و بعد از رنسانس، يك شكوفايي بينظيري پيدا كرده. چه در زمينة علوم فلسفي، چه در زمينة علوم اجتماعي، چه در زمينة هنر و ادبيات، كمتر موضوعي مثل مسئلة آزادي در غرب، در اين سه چهار قرن مطرح شده. اين يك علت كلي دارد، علل پيراموني هم دارد. علت كلي اين است كه اين بحثهاي بنياني اصولي براي اينكه راه بيفتد، يك ماجراانگيزي لازم دارد؛ يعني غالباً يك طوفان اين بحثهاي اساسي را به راه مياندازد. در حال عادي، بحثهاي چالشي عميقِ مهم دربارة اين مقولات اساسي اتفاق نميافتد؛ يك حادثهاي بايد پيش بيايد كه آن حادثه زمينه شود. البته عرض كردم؛ اين اشاره به عامل اصلي است - كه حالا عامل اصلي را عرض ميكنم - عوامل جانبي هم هست. آن حادثه در درجة اول رنسانس بود - رنسانس در مجموعة كشورهاي اروپايي؛ از ايتاليا بگيريد كه سرمنشأ بود، بعد انگلستان، فرانسه و جاهاي ديگر - بعد از آن مسئلة انقلاب صنعتي بود، كه در اواخر قرن هفدهم و اوايل قرن هجدهم در انگلستان به وجود آمد. خود انقلاب صنعتي يك حادثهاي بود، مثل يك انفجار، كه انسانها را به فكر وادار ميكند، انديشمندان را به فكر وادار ميكند. بعد هم در نيمة قرن هجدهم مقدمات انقلاب كبير فرانسه - كه زمينة اجتماعي تحقق يك انقلاب عظيم بود - در منطقهاي كه از اين انقلابها نداشت، فراهم شد. البته نظير آن در صد سال، دويست سال قبل از آن مختصراً در انگليس اتفاق افتاده بود، ليكن قابل مقايسه نبود با آنچه كه در انقلاب فرانسه اتفاق افتاد.5
5. ۹۱/۰۸/۲۴ بيانات در چهارمين نشست انديشههاي راهبردي با موضوع آزادي
لزوم ايجاد منظومة فكري در مقولة آزادي
تا قبل از مشروطيت، ما يك موقعيتي از آن قبيل كه يك موج فكري ايجاد كند تا به فكر مقولهاي مثل آزادي بيفتيم، نداشتيم. مشروطيت فرصت خيلي خوبي بود. مشروطيت حادثة بزرگي بود، بهطور مستقيم مرتبط هم بود با مسئلة آزادي؛ لذا جاي اين داشت كه اين درياچة آرام فكر علمي ما را - چه در حوزههاي روحاني، چه در غير روحاني - برآشوبد؛ يك طوفاني به وجود بياورد و يك كاري انجام دهد؛ كمااينكه كرد. تفكرات مربوط به آزادي آمد مطرح شد، منتها يك نقيصة بزرگي وجود داشت كه اين نقيصه نگذاشت ما به آن راه درست در اين تفكر بيفتيم و در آن راه پيش برويم؛ آن نقيصه عبارت از اين بود كه: از چند سال قبل از مشروطه - شايد از دو سه دهة قبل از مشروطه - تفكرات غربي بهتدريج به وسيلة عوامل اشرافي، شاهزادهها و عوامل سلطنت، داخل ذهن يك مجموعهاي از روشنفكران راه باز كرده بود. روشنفكر هم كه ميگوييم، در آن دوران اوليه، روشنفكر مساوي است با اشرافي. يعني ما روشنفكر غيراشرافي نداشتيم. روشنفكران درجة اول ما همين رجال دربار و وابستگان و متعلقين به آنها بودند؛ اينها از اول با فكر غربي در زمينة آزادي آشنا شدند. لذا شما وقتي كه وارد مقولة آزادي در مشروطيت ميشويد - كه يك مقولة خيلي پرجنجال و شلوغي هم هست - ميبينيد همان گرايش ضد كليسايي در غرب كه شاخصة مهم آزادي بود، در اينجا هم بهعنوان ضد مسجد و ضد روحانيت و ضد دين بروز پيدا ميكند. خب! اين يك قياس معالفارق بود. اصلاً جهتگيري رنسانس، جهتگيري ضد ديني بود، ضد كليسايي بود؛ لذا بر پاية بشرگرايي، انسانگرايي و اومانيسم پايهگذاري شد. بعد از آن هم همة حركات غربي بر اساس اومانيسم بوده، تا امروز هم همينجور است. با همة تفاوتهايي كه به وجود آمده، پايه، پاية اومانيستي است؛ يعني پاية كفر است، پاية شرك است ... عين همين آمد اينجا. شما ميبينيد مقالهنويس روشنفكر، سياستمدار روشنفكر، حتّي آن آخوندِ تنهزدة به تنة روشنفكر هم وقتي در باب مشروطيت كتاب و مقاله مينويسد، همان حرفهاي غربيها را تكرار ميكند؛ چيزي بيش از آن نيست. اين بود كه زايش به وجود نيامد. ببينيد: خاصيت فكر تقليدي اين است. شما وقتي كه نسخه را از طرف ميگيريد براي اينكه همان نسخه را بخوانيد و عمل كنيد، ديگر زايش معني ندارد. اگر چنانچه دانش را، يا انگيزه و فكر و ايده را از او گرفتيد، خب بله! خودتان به كار ميافتيد، زايش به وجود ميآيد. اين اتفاق نيفتاد؛ لذا زايش بعداً به وجود نيامد؛ لذا در زمينة كار مربوط به آزادي، هيچ حرف نو، هيچ ايدة نو، هيچ منظومة فكري نو - مثل منظومههاي فكري كه غربيها دارند - به وجود نيامد. خيلي از اين صاحبان فكر در غرب، يك منظومة فكري در خصوص آزادي دارند. همين نقدهايي كه بر ليبراليسم قديمي انجام گرفته و همچنين نقدهايي كه بعداً بر نسخههاي جديد ليبراليسم و ليبرالدموكراسي و آن چيزهايي كه بعد از ليبراليسمِ مثلاً قرن هفدهم يا شانزدهم است، وارد آوردند، هر كدام براي خودش يك منظومة فكري است؛ اوّلي دارد، آخري دارد، پاسخ سؤالات فراواني دارد. ما يك دانه از آنها را در كشورمان به وجود نياورديم؛ با اينكه منابع ما زياد است، ما فقر منبعي نداريم ... يعني واقعاً ميتوانيم يك مجموعة فكري مدون، يك منظومة كامل فكري در مورد آزادي - كه به همة سؤالات ريز و درشت آزادي پاسخ دهد - تأمين كنيم. البته اين كار همت ميخواهد؛ كار آساني نيست. ما اين كار را نكردهايم. ما در عين حال كه منابع داريم، اما همان منظومههاي فكري آنها را آورديم؛ حالا هركسي به هرجا دسترسي پيدا كرد؛ يكي با اتريش ارتباط داشت، از آنچه كه دانشمند اتريشي گفته بود؛ يكي زبان فرانسه بلد بود، از آن كه در فرانسه حرف زده بود؛ يكي با انگليس يا آلمان مربوط بود، از آن كه با زبان انگليسي يا زبان آلماني حرف زده بود، تقليد كرد؛ شد تقليدي. مخالفين هم كه مخالفين آزادي محسوب ميشدند، در واقع از همين سوراخ گزيده شدند - كه هر دو گروه از يك سوراخ گزيده شدند - آنها هم چون ديدند كه حرفها، حرفهاي ضد ديني است، حرفهاي ضد الهي است، با آن مواجه شدند.
امروز ما كمبود داريم، ما خلأهاي زيادي داريم، شكافهاي زيادي وجود دارد؛ و ضمن اينكه منابع داريم، منظومة فكري نداريم. ... ممكن است شما آن منظومه را ناقص بدانيد و ناقص باشد؛ حرفي نيست. ما بايد برويم به سمت منظومهسازي؛ يعني قطعات مختلف اين پازل را در جاي خود بنشانيم، يك ترسيم كامل درست كنيم؛ به اين احتياج داريم.5
5. ۹۱/۰۸/۲۴ بيانات در چهارمين نشست انديشههاي راهبردي با موضوع آزادي
آزادي معنوي و ابعاد آن
بحث ما دربارة آزادي معنوي، به معناي سلوك الياللّه و قرب الياللّه و پيش رفتن در وادي توحيد - كه آدمهايي مثل ملا حسينقلي همداني يا مرحوم آقاي قاضي يا مرحوم آقاي طباطبايي محصول اين هستند - نيست؛ بحث ما دربارة آزاديهاي اجتماعي و سياسي، آزاديهاي فردي و اجتماعي است؛ مسئلة امروز دنيا اين است. خيلي خوب! ممكن است ما صد مسئلة ديگر هم داشته باشيم كه غرب از آنها اصلاً خبر نداشته باشد - همين سلوكهاي معنوي و اينها از اين قبيل است - خب! آن را هم در جاي خودش بحث كنيم. آنچه كه ما دنبالش هستيم، آزادي به همين معناي متداول و دارج بين محافل دانشگاهي و سياسي و روشنفكري امروز دنياست، كه راجع به آزادي بحث ميكنند. ما راجع به اين ميخواهيم بحث كنيم. آزادي معنوي به آن معناي سلوك الياللّه و قرب الياللّه و نظر الياللّه و حب اللّه و اينها، آن به جاي خود يك موضوع ديگر است. به يك معنا، يك آزادي ديگري وجود دارد كه ميتوان آن را آزادي معنوي دانست و آن، آزادي از چنگ عوامل درونياي است كه مانع عمل آزاد ما در جامعه ميشود، يا مانع آزادانديشي ما در جامعه ميشود؛ مثل ترس از مرگ، ترس از گرسنگي، ترس از فقر. در قرآن به اين ترسها اشاره شده است: «فَلاَ تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ»،(مائده 44) «فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ»،(آل عمران 175) خطاب به پيغمبر: «وَتَخْشَي النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ». (احزاب 37) يا ترس از سلب امتيازات. فرض كنيد ما در فلان دستگاه يك امتيازي داريم؛ اگر اين حرف را بزنيم، اگر اين آزادگي را به خرج دهيم، اگر اين امر به معروف را بكنيم، ساقط ميشويم. يا طمع. طمع موجب ميشود كه من عيب شما را نگويم، با شما آزادانه برخورد نكنم - شمايي كه صاحب قدرت هستيد - براي خاطر اينكه در شما طمع دارم. يا حسادت، يا تعصبهاي بيجا و غلط، يا تحجر؛ اينها هم يك نوع موانع دروني است، كه آزادي از اينها را هم ميشود اسمش را گذاشت آزادي معنوي. بنابراين، ما دو تا اصطلاح در آزادي معنوي داريم: يك اصطلاح، آن اصطلاح اول است كه عروج الياللّه و قرب الياللّه و حب اللّه و اينهاست. ... ديگري، آزادي معنوي به معناي رها شدن از قيود دروني و پايبنديهاي دروني است كه نميگذارد من جهاد بروم، نميگذارد من مبارزه كنم، نميگذارد من صريح حرف بزنم، نميگذارد من مواضع خودم را آشكارا بگويم، من را دچار نفاق ميكند، دچار دورويي ميكند. در مبارزة با موانع آزادي، اين بحث قابل طرح است.5 5. ۹۱/۰۸/۲۴ بيانات در چهارمين نشست انديشههاي راهبردي با موضوع آزادي
مهمترين تفاوت نظرية آزادي در اسلام و غرب
تفاوتهاي جوهري بين نگاه به آزادي و نظرية آزادي در اسلام و در غرب وجود دارد؛ ... ليكن مهمترين تفاوت اين است: در ليبراليسم، منشأ آزادي، بهعنوان حق يا بهعنوان يك ارزش، عبارت است از تفكر انسانگرايي - اومانيسم - چون محور عالم وجود و محور اختيار در اين عالم كون عبارت است از انسان؛ آن هم بدون اختيار معني ندارد؛ پس بايد اختيار و آزادي داشته باشد. البته اين اختيار، غير از اختيار «جبر و اختيار» است. ... بحث اختياري كه در جبر و اختيار ميكنيم، اين است كه انسان «توانايي انتخاب» دارد - توانايي ذاتي و طبيعي دارد - اما در اينجا كه صحبت انتخاب ميكنيم، ميگوييم «حق انتخاب» دارد. بين توانايي انتخاب حق و حق انتخاب، يك ملازمة قطعي وجود ندارد. البته ميشود يك ملازماتي برايش فرض كرد، اما اينجوري معلوم نيست قانعكننده باشد. پس آنچه كه آنها ميگويند، اين است؛ آنها ميگويند انسان، محور است؛ يعني در واقع خداي عالم وجود، انسان است و نميتواند بدون قدرت انتخاب و بدون اراده، وجود داشته باشد. يعني بدون اعمال اراده - كه همان معناي ديگر آزادي است - امكان ندارد كه ما فرض كنيم انسان، صاحباختيار عالم وجود است. اين، پاية بحث آزادي است. اين، مبناي تفكر اومانيستي دربارة آزادي است.
در اسلام مسئله بهكلي از اين جداست. در اسلام مبناي اصلي آزادي انسان، توحيد است. ... توحيد فقط عبارت نيست از اعتقاد به خدا؛ توحيد عبارت است از اعتقاد به خدا، و كفر به طاغوت؛ عبوديت خدا، و عدم عبوديت غير خدا؛ «تَعَالَوْاْ إِلَي كَلَمَةٍ سَوَاء بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا».(آل عمران 64) نميگويد «لاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا» - البته يك جايي هم «احداً» دارد، اما اينجا اعم از آن است - ميفرمايد: «وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا»؛ هيچ چيزي را شريك خدا قرار ندهيد. يعني شما اگر از عاداتِ بيدليل پيروي كنيد، اين برخلاف توحيد است؛ از انسانها پيروي كنيد، همينجور است؛ از نظامهاي اجتماعي پيروي كنيد، همينجور است - آنجايي كه به ارادة الهي منتهي نشود - همة اينها شرك به خداست؛ و توحيد عبارت است از اعراض از اين شرك. «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَي»؛(بقره 256) كفر به طاغوت وجود دارد، بعدش هم ايمان به خدا. خب! اين معنايش همان آزادي است. يعني شما از همة قيود، غير از عبوديت خدا، آزاديد.
بنده سالها پيش در نماز جمعة تهران، ده پانزده جلسه راجع به همين بحث آزادي صحبت كردم؛ آنجا به يك مطلبي اشاره كردم و گفتم: ما در اسلام، خودمان را بندة خدا ميدانيم؛ اما بعضي از اديان، مردم و خودشان را فرزند خدا ميدانند. گفتم اين يك تعارف است؛ فرزند خدا هستند و غلام هزاران انسان، غلام هزاران شيء و شخص! اسلام اين را نميگويد؛ ميگويد: فرزند هر كس ميخواهي باش؛ فقط بايد غلام خدا باشي، غلام غير خدا نبايد باشي. عمدة معارف اسلامي كه در باب آزادي وجود دارد، ناظر به همين نكته است.
اين حديث معروفي كه هم از اميرالمؤمنين نقل شده، هم ظاهراً از امام سجاد نقل شده، من در ذهنم هست كه از امام هادي(ع) هم نقل شده، ميفرمايد: «ألاَ حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ ِلأَهلِهَا» - اين آزادي است - آيا آزادهاي نيست كه اين متاع پست را - لماظه را، آب بيني يا دهان حيوان پستي را - جلوي اهلش بيندازد؟ خب! تا اينجا چيزي فهميده نميشود. معلوم ميشود كه حُر كسي است كه اين را جلوي اهلش بيندازد؛ خودش دنبال اين نرود. بعد ميگويد: «فَلَيسَ ِلأَنفُسِكُم ثَمَنٌ ِالاّ الجَنَّةَ فَلاَ تَبِيعُوهَا بغَيرها»؛ (تحفالعقول، ص 390) قيمت شما فقط بهشت است. معلوم ميشود كه براي آن لماظه ميخواستند قيمت بپردازند؛ يعني آن لماظه را ميدادند كه نفسِ اين را ببَرند، هستي اين را ببَرند، هويت و شخصيت اين را ببَرند؛ بحث معامله در كار بوده، از آن معامله نهي ميكند. اگر بناست معامله كنيد، چرا نفستان را در مقابل اين لماظه ميدهيد؟ فقط در مقابل بهشت و عبوديت خدا بدهيد. بنابراين، نقطة كانوني اين است. البته يك نقطة كانوني ديگر هم وجود دارد كه عبارت است از همان كرامت انساني، كه همين «فلَيسَ ِلأَنفُسِكُم ثَمَنٌ ِالاّ الجَنَّةَ» آن را نشان ميدهد.5 5. ۹۱/۰۸/۲۴ بيانات در چهارمين نشست انديشههاي راهبردي با موضوع آزادي
تدبير ش 83 نيمة دوم خرداد، تير و مرداد 92
پرهيز از دعوا و كدورت در تحليل مسائل سياسي و اجتماعي
يكي از دوستان اشاره كردند كه بين دانشجويان به خاطر اختلاف در تحليل دربارة مسائل گوناگون، كدورتهايي وجود دارد. من جداً ميخواهم اين را خواهش كنم كه همه كوشش كنند كه اختلاف نظر در تحليل، در برداشت، در تلقي از واقعيتها، به كدورت نينجامد؛ به دعوا نينجامد. خب! مثل محيطهاي علمي، دو نفر ممكن است نظرات علمي متفاوتي داشته باشند؛ اين لزوماً به درگيري و مخالفت و دشمني نخواهد انجاميد؛ خب! دو تا نظر است. در زمينة مسائل سياسي و اجتماعي هم به نظرم ميرسد كه وقتي در چهارچوبها شما متفق و متحدايد، اينجور بايد برخورد كنيد؛ نگذاريد به كدورت بينجامد. بله! ممكن است كساني باشند كه از لحاظ اصول و مباني با شما دشمني كنند؛ خب! آن يك مقولة ديگري است؛ يك بحث ديگري است؛ اما اختلاف نظر نبايد به دعوا و كدورت و احياناً خشونت بينجامد. امام(ره) - البته نه به دانشجويان - مكرر به سياستمداران و نمايندگان و مسئولان و فعالان سياسي توصيه ميكردند و ميگفتند: مثل مباحثة طلبهها رفتار كنيد. ... ممكن است اختلاف نظر هم باشد، بگومگو هم باشد، اما نگذاريد كدورت و دشمني به ميان بيايد.
خوشبختانه امروز جامعة دانشجويي كشور - بهطور اغلبي ميخواهيم عرض كنيم - با مباني مشتركي دارند حركت ميكنند؛ اگرچه سلايق مختلف سياسي هم دارند. بنده هم اعتقادم همين است كه با سلايق گوناگون، بحث بايد كرد، گفتگو بايد كرد ... منتها دشمني و دعوا و اختلاف و كدورت و اين چيزها، نه! حتّيالمقدور سعي كنيد اين را از محيط دانشجويي دور كنيد.11
11.۹۲/۰۵/۰۶ بيانات در ديدار دانشجويان (نوزدهم ماه مبارك رمضان ۱۴۳۴)
شدت، در بحث و استدلال، يا در برخورد؟
يكي از دوستان گفتند: اگر در دانشگاه چنين شود يا چنان شود، ما بهشدت برخورد خواهيم كرد. من معناي اين «شدت» را درست نفهميدم! اين برادري كه اين مطلب را گفتند، اتفاقاً منطق بيانيشان بسيار متين و مستحكم و سنجيده بود. خيلي خوب! شما كه اهل منطقايد، شما كه به اين خوبي استدلال ميكنيد، شما كه ميتوانيد اينجور از مباني درستِ خودتان دفاع كنيد، چه احتياج داريد كه با شدت برخورد كنيد؟ اگر مراد از شدت، شدت در بيان و بحث و استدلال و نگارش است، خب! حرفي نيست؛ اما اگر به معناي ديگري است، نه! من موافق نيستم كه در مقابل نظر مخالف خودتان، يا فلان پديدة مخالف نظر شما، كار همراه با عنف، با شدت - به آن معنايي كه ممكن است مورد نظرتان باشد - صورت بگيرد.11
11.۹۲/۰۵/۰۶ بيانات در ديدار دانشجويان (نوزدهم ماه مبارك رمضان ۱۴۳۴)
شور و نشاط دانشگاهي؛ ضرورت و منظور
در دانشگاهها شور و نشاط يك امر لازمي است. دانشگاهِ دچار ركود، دانشگاه خوبي نيست. مراد از اين شور و نشاط چيست؟ اين شور و نشاط در بخشهاي مختلفي خودش را نشان ميدهد؛ هم در بخشهاي علمي، هم در بخشهاي اجتماعي و سياسي، اين شور و نشاط ميتواند خودش را نشان دهد. محيط دانشگاه، محيط جستجو كردن از نقطهنظرات درست در زمينة سياسي و در زمينة ادارة كشور و همچنين در زمينة مسائل كلان ديگر است. فرض كنيد راجع به مسئلة بيداري اسلامي - كه يك مسئلة مهمي است – جاي جستجو كردن از نقطهنظر صحيح در اينباره، محيطهاي دانشگاهي و دانشجويي است. بر اساس فكر و بحث و تحرك ذهني، تحرك عملي به وجود ميآيد؛ وظائف آشكار ميشود؛ بر طبق آن وظائف بايد كارهايي انجام بگيرد، كه انجام ميگيرد. بنابراين، بحث و تحليل و فهم و تشخيص در دانشگاهها، يكي از عرصههاي گوناگون شور و نشاط است.
جدا كردن مسائل اصلي از فرعي، مسائل درجة يك از مسائل درجة دو، سرگرم نشدن به مسائلي كه از اولويت برخوردار نيستند و شناختن اين مسائل، از عرصههاي شور و شوق دانشجويي و دانشگاهي است. اگر شما ميبينيد در بيرون كساني احياناً به مسائل فرعي سرگرم ميشوند، خودشان را مشغول ميكنند، محيط دانشگاه بايد بتواند در اين زمينه داوري درستي داشته باشد: آقا اين مسئله اصلي است، اين مسئله فرعي است؛ اين مسئله از اولويت برخوردار است، اين مسئله از اولويت برخوردار نيست. محيط دانشجويي، يك چنين محيطي است. اين معنايش اين نيست كه حتماً بر همة اين جمع دانشجويي، فكر واحدي حاكم باشد؛ نه! ممكن است اختلاف نظر وجود داشته باشد؛ شما ميگوييد اين مسئله از اولويت برخوردار نيست، ديگري ميگويد هست؛ خيلي خوب! محيط، محيط بحث است؛ همين، نشاط ايجاد ميكند.11
11.۹۲/۰۵/۰۶ بيانات در ديدار دانشجويان (نوزدهم ماه مبارك رمضان ۱۴۳۴)
موضوعات شورانگيز براي محيطهاي دانشجويي
به نظر من امروز موضوعاتي وجود دارد كه ميتواند مورد بحث در محيطهاي دانشجويي واقع شود و همين زمينههاي شور و نشاط گوناگون علمي و اجتماعي را بهوجود آورد؛ يكياش مسئلة «حماسة اقتصادي» است. خب! حماسة اقتصادي يك عنوان است، به كار رفت؛ دربارة حدود اين عنوان ميشود فكر كرد، بحث كرد؛ راهكارهاي رسيدن به اين حماسه را ميشود بحث كرد. محيطهاي دانشگاهي و دانشجويي ميتوانند در اين زمينه فعال باشند. اينها جزو بحثهايي است كه ميتواند سرنوشت كشور را تغيير دهد. البته حماسة اقتصادي يك مسئلة زودگذر نيست؛ اينجور نيست كه حالا ما چند ماه حماسة اقتصادي به راه بيندازيم و به نتايجي دست پيدا كنيم؛ نه! حماسة اقتصادي يك عنوان و يك تيتر براي يك حركت بلندمدت است، كه ميتواند در سال ۹۲ شروع شود، و بايد هم شروع شود. يا فرض بفرماييد «اقتصاد مقاومتي». خب! عنوان «اقتصاد مقاومتي»، عنوان مهمي است. البته كار شده، تعريف شده، بحث شده، سياستگذاري شده - در مراكزي كه براي سياستگذاري است - منتها جاي بحث دارد: اقتصاد مقاومتي يعني چه؟ در زمينة مسائل اقتصادي كشور، چه جور مقاومتي مورد نظر است؟ دانشگاه بهعنوان يك كار علمي، يك موضوع علمي، چقدر ميتواند به اين قضيه بپردازد؟ اينها همه ميتواند موضوع بحثهاي دانشجويي قرار بگيرد. يا مسئلة «سبك زندگي» ... مسئلة مهمي است. بحث دربارة مسائل سبك زندگي، اظهارنظر، موافقت، مخالفت، در مواد گوناگون؛ اينها بحثهايي است كه دانشگاه را زنده و بانشاط نگه ميدارد. اينجور بحثهاي مهم و ناظر به واقعيتها، خون در رگهاي اين پيكرة عظيم جاري ميكند. ... اينها بحثهايي است كه همهاش ناظر به مسائل اجتماعي است. يا همين مسئلة «بيداري اسلامي»، آفتهاي بيداري اسلامي. ... خود اين بيداري اسلامي يك پديدة بسيار مهمي است؛ ... اين بيداري به وجود آمده. همين حوادثي كه امروز شما در مصر و در بعضي جاهاي ديگر مشاهده ميكنيد، اينها همهاش نشانة اين است كه عمق بيداري اسلامي در اين كشورها وجود دارد؛ البته خوب مديريت نشد، ناشيگري كردند. يكي از همين حرفها اين است كه شما اين ناشيگريها را پيدا كنيد، ببينيد كجا اشتباه كردند؛ چه كار كردند كه نبايد ميكردند، يا چه كارهايي نكردند كه بايد ميكردند؛ ... به نظر من مهم است كه بدانيم و مقايسه كنيم بين انقلاب اسلامي و تشكيل نظام اسلامي در ايران، و آنچه كه بهعنوان انقلاب اسلامي مثلاً در كشور بزرگي مثل مصر اتفاق افتاد. آنجا اين آفتها بهوجود آمد. ... يا يكي از موضوعاتي كه باز ميتواند مورد بحث و مطالعه قرار بگيرد، «عمق راهبردي نظام در نگاه به مسائل منطقه» است. در نگاه به مسائل منطقه، انسان متوجه يك موضوعي ميشود و آن، عمق راهبردي جمهوري اسلامي در اين مناطق است. يك جاهايي يك حوادثي است كه ميتواند مثل ريشه و ماية استحكام يا ريسمانهاي نگهدارندة خيمه، براي داخل كشور به حساب بيايد؛ اينها عمق راهبردي است. اينكه شما ملاحظه كرديد امام در زمينة انقلابهاي خارج از كشور و هستههاي انقلابي، بيانات صريحي را در آن روزها بيان ميكردند، براي تشكيل يك چنين عمقي بود؛ كه تشكيل هم شد. امروز دستگاه استكبار با دستپاچگي دارد با اين عمق استراتژيك مبارزه ميكند؛ البته به جايي هم نرسيده و نخواهد رسيد.
يك بحث مهم در همين قضيه، كاري است كه دشمن دارد در زمينة «اختلاف شيعه و سني» ميكند؛ كوبيدن مجموعههاي شيعه در نقاط مختلف دنياي اسلام. دشمن با اين تصور كه چون عناصر شيعه در واقع پايگاههاي طبيعي براي جمهوري اسلامي محسوب ميشوند، ميخواهد اين پايگاهها را بكوبد؛ البته اشتباه ميكند. پايگاههاي جمهوري اسلامي منحصر به شيعهها نيست. خيلي از برادران سني در خيلي از كشورها آنچنان دفاع جانانهاي از جمهوري اسلامي ميكنند كه خيلي از شيعهها نميكنند. بعضي از اين مخالفين ضدانقلابي كه در خارج از كشور نشستهاند - به قول شما، آن ور آب - و عليه جمهوري اسلامي مرتب حرف ميزنند، اگر به آنها بگويند مذهبت چيست، ميگويد شيعه. خيلي از مسلمانهايي كه شيعة امامي هم نيستند - حالا يا شيعة زيدياند، يا سنياند - در دفاع از نظام اسلامي، از برادران شيعه كمتر نيستند. بنابراين، در مورد عمق راهبردي، دشمنان ما فهم درستي ندارند و كاري كه دارند ميكنند، كار اشتباهي است. بنابراين يك صحنة مهمِ نشاطي كه براي دانشگاهها لازم است، همين صحنة مسائل سياسي و اجتماعي و مسائل ناظر به واقعيتهاي زندگي است؛ كه اينها را شما ميتوانيد بحث كنيد، پخته كنيد، سنجيده كنيد، اينها را بر مديريتهاي كشور عرضه كنيد و بهعنوان فرآوردههاي علمي و فكري براي نظام اسلامي به جا بگذاريد. ... يك عرصة ديگر، عرصة علم است؛ نشاط علمي. ... علم مسئلة بسيار مهمي است. در اين حدود ده سال، يازده سال گذشته، در اين زمينه خيلي كار شده؛ ليكن بعد از اين هم بايد كار شود؛ كار مضاعف شود. من عقيدهام اين است كه كار علمي در دانشگاه و در كشور بايد جهادي باشد؛ كار علمي جهادي انجام بگيرد.11 11.۹۲/۰۵/۰۶ بيانات در ديدار دانشجويان (نوزدهم ماه مبارك رمضان ۱۴۳۴)
تدبير ش88 - ارديبهشت و خرداد93
دوران ظهور حضرت مهدي(عج) و نهايت سِير کاروان بشر
اعتقاد به امام زمان، يک بخشي از جهانبيني اديان است. يعني اديان الهي همچنانکه در جهانبيني عمومي خودشان نسبت به عالَم، آدم، منشأ آفرينش و منتهاي سِير حيات بشر - يعني دربارة مبدأ و معاد - نظر ميدهند، يکي از بخشهاي اين جهانبيني - اين مجموعة عظيمي که زيربناي همة افکار و تأمّلات و احکام و قوانين و مقرّرات اديان است - عبارت است از: مسئلة نهايت سِير کاروان بشر در اين دنيا. ... يک مسئله اين است که بشريت دارد به کجا ميرود؟ اگر ما جامعة بشري را در طول تاريخ به کارواني تشبيه کنيم که دارد يک مسيري را ميرود، [اين] سؤال مطرح است که اين کاروان به کجا ميرود؟ مقصد اين کاروان کجا است؟ منتهااليه اين سِير کجا است؟ اين يک سؤال جدّي است؛ اين بايد در هر جهانبينياي پاسخ داده بشود. اديان به اين پاسخ دادهاند. ... همه معتقدند که اين کاروان در پايان، در آخر راه، به يک منزلگاه مطلوب و دلگشا و دلنشين خواهد رسيد. خصوصيت عمدة اين مقصد هم «عدالت» است؛ عدالت، خواستة عمومي بشريت از اوّل تا امروز و تا آخر است. اينهايي که سعي ميکنند در مباني و تفکّرات اصولي، معتقد به تنوّع و تغيير و تحوّل و مانند اينها بشوند، اينرا نميتوانند انکار کنند که خواستة بشريت از روز اوّل تا امروز چند خواسته است، که از جملة اساسيترين آنها عدالت است؛ بشر دنبال عدالت [است]؛ هيچوقت از اين خواسته منصرف نشده است و در نهايت، اين خواسته برآورده ميشود، که در آثار ما [آمده]: «يملأُ الله بِهِ الاَرضَ قِسطاً وَ عَدلاً کَما مُلِئَت ظُلماً و جَورا»(کتاب سليمبنقيسهلالي، ج ۲، ص ۵۶۷) - در اغلب متون: «کَما مُلِئَت»[است]، در بعضي هم «بَعدَ ما مُلِئَت» - اين پاسخ همة اديان است. در واقع، هر فردي از آحاد بشر ميداند که اين سِير عمومي بشر به کجا منتهي خواهد شد. اگر بخواهيم تشبيه کنيم، اينجور بايد بگوييم که: يک مسافري يا يک کارواني از پيچوخمهاي دشوار، از معبرهاي سخت، از کوهستانها، از واديها، از درّهها، از لجنزارها، از خارزارها، همينطور دارد عبور ميکند، راه را ميپيمايد، براي اينکه خودش را به يک نقطهاي برساند؛ اين نقطه کجا است؟ اين نقطه عبارت است از يک اتوبان، يک جادّة مهم، يک جادّة باز، يک راه هموار. ... بشريت دارد همينطور اين راه را طي ميکند تا به اتوبان برسد؛ اين اتوبان، دورانِ مهدويت است، دوران ظهور حضرت مهدي(عج) است.
اينجور نيست که وقتي به آنجا رسيديم، يک حرکت دفعي انجام بگيرد و بعد هم تمام بشود. نه! آنجا يک مسير است. در واقع بايد گفت: زندگي اصلي بشر و حيات مطلوب بشر از آنجا آغاز ميشود و بشريت تازه ميافتد در راهي که اين راه يک صراط مستقيم است و او را به مقصد آفرينش ميرساند؛ «بشريت» را ميرساند، نه آحادي از بشريت را، نه افراد را، مجموعهها را ميرساند. البتّه اين به معناي اين نيست که در آنوقت طبيعت بشر تغيير پيدا ميکند؛ نه، طبيعت بشر، طبيعت ستيزة دروني و درگيري دروني ميان خير و شر است. عقل انسان هست، طبع انسان هم هست؛ غرايز انسان احکامي دارند، کششهايي دارند، تمايلات طبيعي انسان کار خودشان را ميکنند، عقل هم کار خود را ميکند؛ اين تنازع در آن دوران هم وجود خواهد داشت. اينجور نيست که در آن دوران، بشريت يکپارچه تبديل بشود به فرشته. نه! آنجا هم طبعاً اين درگيري هست، طبعاً خوب و بد هم در آن وقت وجود دارد؛ منتها راه و جادّه، جادّهاي است که مساعدِ خوب شدن و خوب حرکت کردن و درست راه را پيمودن و به سمت مقصود واقعي راه رفتن است؛ اين خصوصيت آن راه است که همان معناي حقيقي و واقعي «عدل» است. و اين قطعي است. و توفيقاتي که بشر در اثناي راه پيدا کرده است، مؤيد اين معنا براي ذهن انسان شکّاک است که آنچه وعده داده شده، تحقّق پيدا خواهد کرد. بايد منتظر بود. اين نگاه اديان به پايانِ راهِ کاروان بشري، نگاه بسيار اميدبخشي است.20
20. ۹۳/۰۳/۲۱ بيانات در ديدار رئيس، مسئولان، اساتيد، پژوهشگران و کارکنان مؤسسة «دارالحديث» و پژوهشگاه «قرآن و حديث»
تدبير ش89 - تير و مرداد 93
ضرورت حضور دانشجوي مطالبهگر و ناظر به مسائل کشور
خداي متعال را شکرگزاريم از اينکه در اين برهة از زمان، کشور ما شاهد يک مجموعة جوانِ مؤمن و پرشور و پرانگيزه و صاحب منطق و فکر در زمينة مسائل اساسي کشور است. امروز جلسة ما بسيار جلسة خوبي بود؛ دو بخش دارد اين مسئله: يک بخش مربوط به جزئيات بيانات دوستاني است که اينجا بيان کردند؛ خب! مطالب خوب و مفيد گفته شد؛ ممکن است بندة حقير با بعضي از اين بيانات موافق باشم، با بعضي موافق نباشم؛ بحثِ محتواها يک بخش از مسئله است. آن بخشي که به نظر من مهم و در خور ستايش و تقدير است، عبارت است از «روحيـة پـرنشـاط و مطالبـهگـر در مجمـوعـة دانشجويي» که در بيانات اين جمع معدود و محدود خودش را نشان داد؛ اين مهم است. ممکن است [از] آنچه در اين مطالبات وجود دارد، بعضي منطقي نباشد، بعضي قابل تحقق نباشد، بعضي مورد قبول نباشد؛ اما نَفْس اين روحية مطالبهگري و انگيزه براي خواستن و فکر کردن و پيشنهاد دادن و انتقاد کردن، مطلوب است. البته در همة امور بايد اخلاق را، ديانت را، حدود شرعي را رعايت کرد؛ از بيانصافي بايد پرهيز کرد؛ از «قول بهغير علم» بايد اجتناب کرد؛ اينها به جاي خود محفوظ؛ آنچه مهم است، اين است که جوان دانشجوي ما بايد مطالبهگر، پرانگيزه، پرنشاط، حاضر در صحنه و ناظر به مسائل کشور باشد؛ و مـن ايـن را امـروز مشاهـده ميکنم کـه بحمـدالله هست. ... مـن از روحيـة جـوانـان دانشجويمان - که عمدتاً نمايندگان تشکلها بودند - خرسند شدم و خدا را شکر ميکنم که در اينها، انسان احساس نشاط، حـرف، انگيزه و مطالبهگـري ميکند؛ و اميدواريم که انشاءالله اين روحيه در شما باقـي بمانـد تـا آنوقتيکه خـود شما مسئول امـور خواهيد شد؛ چـون بالاخره در آينده، مسئولين امـور و مـديـران کشور همين شما هستيد! انشاءالله همين روحيه [و] نگاه منتقدانـه و مطالبهگرانـه و همراه بـا احساس تکليف و وظيفه، در شما بـاقـي بماند؛ که اگر اين شد، کشور نجات پيدا خواهد کرد.8 8. ۹۳/۰۵/۰۱ بيانات در ديدار دانشجويان در بيست و پنجمين روز ماه مبارک رمضان ۱۴۳۵
معيار موضعگيري سياسي تکرار در و2
مواضع سياسي افراد دانشجو يا تشکلهاي دانشجويي چگونه بايد منطبق با نظرات رهبري باشد؟ ... بهنظر من اين سؤال، خيلي سؤال موجهي نيست؛ اينجور نيست که همة مواضعي که آحاد مردم - از جمله دانشجويان که جزو قشرهاي پيشرو هستند - اتخاذ ميکنند، بايستي الگوگرفته و برگردان نظراتي باشد که رهبري ابراز ميکند؛ نه، شما بهعنوان يک انسان مسلمان، مؤمن، صاحب فکر، بايد نگاه کنيد، تکليفتان را احساس کنيد، تحليل داشته باشيد ... نسبت به اشخاص، نسبت به جريانها، نسبت به سياستها، نسبت به دولتها، موضع داشته باشيد، نظر داشته باشيد. اينجور نيست که شما بايد منتظر بمانيد، ببينيد که رهبري دربارة فلان شخص، يا فلان حرکت، يا فلان عمل، يا فلان سياست چه موضعي اتخاذ ميکند که بر اساس آن، شما هم موضعگيري کنيد؛ نه! اينکه کارها را قفل خواهد کرد. رهبري وظايفي دارد، آن وظايف را اگر خداي متعال به او کمک کند و توفيق بدهد، عمل خواهد کرد؛ شما هم وظايفي داريد؛ به صحنه نگاه کنيد، تصميمگيري کنيد؛ منتها معيار عبارت باشد از تقوا؛ معيار، تقوا باشد. تقوا يعني اسير هواي نَفْس نشدن در جانبداري و طرفداري يا در مخالفت و معارضه، در انتقاد يا در تمجيد؛ اين را رعايت کنيد. اگر اين رعايت شد، هم انتقاد خوب است، هم جانبداري و تمجيد خوب است: از شخص، از دولت، از فلان جريان سياسي؛ از فلان حادثة سياسي؛ هيچ اشکالي ندارد. البته اگر در يک زمينهاي نظري هم از سوي اين حقير ابراز شد، آن کساني که حسنِظن دارند و اين نظر را قبول دارند، ممکن است اين هم يکي از عواملي باشد که در تشخيص آنها دخالت خواهد داشت؛ لکن اين به معناي اين نيست که وظيفة افراد در مورد موضعگيريها و در مورد اظهارنظرها ساقط بشود؛ نه! هرکسي نگاه کند [و وظيفهاش را انجام بدهد]. عرض کردم: معيار اين است که با رعايت تقوا باشد؛ يعني بدون گرايش به هواي نَفْس؛ اگر انتقاد ميکنيم، اگر طرفداري و جانبداري ميکنيم، اگر يک حرکت را، يک سياست را تأييد ميکنيم يا اگر رد ميکنيم، واقعاً از روي احساس وظيفه و تکليف و بدون دخالت دادن اغراض نفساني [باشد].8 8. ۹۳/۰۵/۰۱ بيانات در ديدار دانشجويان در بيست و پنجمين روز ماه مبارک رمضان ۱۴۳۵
تقويت قدرت تحليل از طريق کرسيهاي آزاد انديشي تکرار در و2
آنچه بهخصوص در مورد دانشجوها عرض ميکنم. توصيه ميکنم دانشجويان عزيز را به اينکه مطالعات خودشان را، هم در زمينههاي مسائل ديني، هم در زمينة مسائل گوناگون سياسي، در کنار کار علمي تقويت کنند. سعي کنيد قدرت تحليل را در خودتان تقويت کنيد. البته من امروز که نگاه ميکنم به بيانات دانشجوها، نکات برجسته و خوبي را مشاهده ميکنم، يعني واقعاً جاي خرسندي و شکرگزاري دارد، لکن هرچه ميتوانيد در اين زمينه بيشتر کار کنيد. ... دانشجو بايد در زمينة مسائل گوناگون کشور، مسائل اجتماعي، مسائل اقتصادي، مسائل سياسي، تحليل در اختيار مردم بگذارد؛ يعني مردم بايستي بتوانند از تحليل دانشجويان بهرهمند بشوند، استفاده کنند؛ قدرت تحليل دانشجو بايد اين [طور] باشد. اينهم متکي است به مطالعه؛ بايد مطالعه کنند. اينجور نباشد که نگاه دانشجو صرفاً نگاه احساسي [باشد]؛ دادههاي ذهني شما فقط مسائل روزنامهاي نباشد؛ روي مسائل فکر کنيد، مطالعه کنيد، بحث کنيد. خيلي از اين حرفهايي که دوستان در اينجا گفتند، حرفهايي است که تکليف آنها بايد در خود جلسات دانشجويي و در بحثهاي آزاد دانشجويي معين بشود؛ که من يادداشت کردم، اين «کرسيهاي آزاد انديشي» که ما مطرح کرديم که مستلزم بحثهاي آزاد دانشجويي در محيط دانشگاههاست، بسياري از مسائلي را که در اينجا دوستان مطرح کردند، ميتواند تعيين تکليف کند، روشن کند؛ جهات مثبت و منفي هر مطلبي را در بحثهاي دانشجويي بايد بتوانند به دست بياورند.8 8. ۹۳/۰۵/۰۱ بيانات در ديدار دانشجويان در بيست و پنجمين روز ماه مبارک رمضان ۱۴۳۵
رقابت گفتماني با تحمل مخالف تکرار در و2
در محيط دانشجويي، «رقابت گفتماني» چيز خوبي است، درصورتيکه با تحمل مخالف همراه باشد. از وجود مخالف، نبايد انسان تعجب بکند، نبايد انسان خشمگين بشود، نبايد انسان بيمناک بشود؛ هيچکدام از اين سه حالت در قبال مخالف، قابل قبول نيست. اگر انسان از داشتن مخالف تعجب بکند، معناي آن اين است که نسبت به خودش خيلي خوشبين است؛ تعجب ميکند که کسي با او مخالف باشد. تعجب ندارد! خب، هر انساني، هر فکري، هر جهتي و جهتگيري و جرياني، يک عده مخالف دارد، اينجور هم نيست که بگوييم آن مخالفها خطا ميکنند؛ نه! نقاط ضعفي وجود دارد و آن نقاط ضعف موجب ميشود يک عدهاي مخالفت بکنند. بنابراين، وجود مخالف نبايد تعجب ما را برانگيزد؛ همچنانکه نبايد خشم ما را برانگيزد و عصباني بشويم که چرا با ما مخالفاند؛ نه! مخالفت قابل فهم است، قابل قبول است. وحشت هم نبايد بکنيم؛ وحشت کردن از وجود مخالف، نشاندهندة اين است که انسان به استحکام موضع خودش خاطرجمع نيست و اطمينان ندارد؛ نه! منطقي داريم. پايههاي اين منطق را محکم ميکنيم، مستحکم ميکنيم، وارد ميدان رقابت گفتماني ميشويم و بحث ميکنيم؛ روحية دانشجو بايد چنين چيزي باشد. بنابراين، محيطهاي دانشجويي، با همين نشاطي که بحمدالله امروز دارند، ادامة کار خواهند داد؛ يکديگر را هم تحمل کنند، باهمديگر حرف بزنند، با هم بحث بکنند، مباني را محکم کنند؛ اساس کار را هم در زمينة عملي، تقوا قرار بدهند و در زمينة فکري، حدومرز اسلامي و شناخت دشمن و شناخت شيوههاي دشمني که از سوي دشمن به کار ميرود.8
8. ۹۳/۰۵/۰۱ بيانات در ديدار دانشجويان در بيست و پنجمين روز ماه مبارک رمضان ۱۴۳۵
تدبير ش92 – دي و بهمن 93
ضرورت شناسايي انگيزههاي سياهنمايي گسترده غرب عليه اسلام تکرار در الف1 – و1- و2- ش5 - ساير
حوادث اخير در فرانسه و وقايع مشابه در برخي ديگر از کشورهاي غربي مرا متقاعد کرد که دربارة آنها مستقيماً با شما [جوانان در اروپا و آمريکاي شمالي] سخن بگويم. من شما جوانان را مخاطب خود قرار ميدهم؛ نه به اين علّت که پدران و مادران شما را نديده ميانگارم، بلکه به اين سبب که آيندة ملّت و سرزمينتان را در دستان شما ميبينم و نيز حسّ حقيقتجويي را در قلبهاي شما زندهتر و هوشيارتر مييابم. همچنين در اين نوشته به سياستمداران و دولتمردان شما خطاب نميکنم، چون معتقدم که آنان آگاهانه راه سياست را از مسير صداقت و درستي جدا کردهاند.
سخن من با شما دربارة اسلام است و بهطور خاص، دربارة تصوير و چهرهاي که از اسلام به شما ارائه ميگردد. از دو دهه پيش به اين سو - يعني تقريباً پس از فروپاشي اتّحاد جماهير شوروي - تلاشهاي زيادي صورت گرفته است تا اين دين بزرگ، در جايگاه دشمني ترسناک نشانده شود. تحريک احساس رعب و نفرت و بهرهگيري از آن، متأسّفانه سابقهاي طولاني در تاريخ سياسي غرب دارد. من در اينجا نميخواهم به «هراسهاي» گوناگوني که تاکنون به ملّتهاي غربي القاء شده است، بپردازم. شما خود با مروري کوتاه بر مطالعات انتقادي اخير پيرامون تاريخ، ميبينيد که در تاريخنگاريهاي جديد، رفتارهاي غير صادقانه و مزوّرانة دولتهاي غربي با ديگر ملّتها و فرهنگهاي جهان نکوهش شده است. تاريخ اروپا و امريکا از بردهداري شرمسار است، از دورة استعمار سرافکنده است، از ستم بر رنگينپوستان و غير مسيحيان خجل است؛ محقّقين و مورّخين شما از خونريزيهايي که به نام مذهب بين کاتوليک و پروتستان و يا به اسم مليت و قوميت در جنگهاي اوّل و دوّم جهاني صورت گرفته، عميقاً ابراز سرافکندگي ميکنند.
اين بهخوديخود جاي تحسين دارد و هدف من نيز از بازگوکردن بخشي از اين فهرست بلند، سرزنش تاريخ نيست، بلکه از شما ميخواهم از روشنفکران خود بپرسيد: چرا وجدان عمومي در غرب بايد هميشه با تأخيري چند ده ساله و گاهي چند صد ساله بيدار و آگاه شود؟ چرا بازنگري در وجدان جمعي، بايد معطوف به گذشتههاي دور باشد نه مسائل روز؟ چرا در موضوع مهمّي همچون شيوة برخورد با فرهنگ و انديشة اسلامي، از شکلگيري آگاهي عمومي جلوگيري ميشود؟
شما بهخوبي ميدانيد که تحقير و ايجاد نفرت و ترس موهوم از «ديگري»، زمينة مشترک تمام آن سودجوييهاي ستمگرانه بوده است. اکنون من ميخواهم از خود بپرسيد که: چرا سياست قديمي هراسافکني و نفرتپراکني، اينبار با شدّتي بيسابقه، اسلام و مسلمانان را هدف گرفته است؟ چرا ساختار قدرت در جهان امروز مايل است تفکر اسلامي در حاشيه و انفعال قرار گيرد؟ مگر چه معاني و ارزشهايي در اسلام، مزاحم برنامة قدرتهاي بزرگ است و چه منافعي در ساية تصويرسازي غلط از اسلام، تأمين ميگردد؟ پس، خواستة اوّل من اين است که دربارة انگيزههاي اين سياهنمايي گسترده عليه اسلام پرسش و کاوش کنيد.6 6. 01/11/93 نامه رهبري به جوانان اروپا و آمريکاي شمالي در پي حوادث اخير فرانسه
ضرورت شناخت دين اسلام بهطور مستقيم و بدونواسطه تکرار در الف3 - و2- ش5 - ساير
جوانان در اروپا و آمريکاي شمالي ... خواستة دوم من اين است که در واکنش به سيل پيشداوريها و تبليغات منفي، سعي کنيد شناختي مستقيم و بيواسطه از اين دين[اسلام] به دست آوريد. منطق سليم اقتضاء ميکند که لااقل بدانيد آنچه شما را از آن ميگريزانند و ميترسانند، چيست و چه ماهيتي دارد؟ من اصرار نميکنم که برداشت من يا هر تلقّي ديگري از اسلام را بپذيريد. بلکه ميگويم: اجازه ندهيد اين واقعيت پويا و اثرگذار در دنياي امروز، با اغراض و اهداف آلوده به شما شناسانده شود. اجازه ندهيد رياکارانه، تروريستهاي تحت استخدام خود را بهعنوان نمايندگان اسلام به شما معرفي کنند. اسلام را از طريق منابع اصيل و مآخذ دست اوّل آن بشناسيد. با اسلام از طريق قرآن و زندگي پيامبر بزرگ آن(ص) آشنا شويد. من در اينجا مايلم بپرسم: آيا تاکنون خود مستقيماً به قرآن مسلمانان مراجعه کردهايد؟ آيا تعاليم پيامبر اسلام(ص) و آموزههاي انساني و اخلاقي او را مطالعه کردهايد؟ آيا تاکنون به جز رسانهها، پيام اسلام را از منبع ديگري دريافت کردهايد؟ آيا هرگز از خود پرسيدهايد که: همين اسلام، چگونه و بر مبناي چه ارزشهايي طي قرون متمادي، بزرگترين تمدّن علمي و فکري جهان را پرورش داد و برترين دانشمندان و متفکّران را تربيت کرد؟
من از شما ميخواهم اجازه ندهيد با چهرهپردازيهاي موهن و سخيف، بين شما و واقعيت، سدّ عاطفي و احساسي ايجاد کنند و امکان داوري بيطرفانه را از شما سلب کنند. امروز که ابزارهاي ارتباطاتي، مرزهاي جغرافيايي را شکسته است، اجازه ندهيد شما را در مرزهاي ساختگي و ذهني محصور کنند. اگر چه هيچکس بهصورت فردي نميتواند شکافهاي ايجاد شده را پر کند، امّا هر يک از شما ميتواند به قصد روشنگري خود و محيط پيرامونش، پلي از انديشه و انصاف بر روي آن شکافها بسازد. اين چالش از پيش طراحي شده بين اسلام و شما جوانان، اگر چه ناگوار است، امّا ميتواند پرسشهاي جديدي را در ذهن کنجکاو و جستجوگر شما ايجاد کند. تلاش در جهت يافتن پاسخ اين پرسشها، فرصت مغتنمي را براي کشف حقيقتهاي نو پيش روي شما قرار ميدهد. بنابراين، اين فرصت را براي فهم صحيح و درک بدون پيشداوري از اسلام از دست ندهيد تا شايد به يمن مسئوليتپذيري شما در قبال حقيقت، آيندگان اين برهه از تاريخ تعامل غرب با اسلام را با آزردگي کمتر و وجداني آسودهتر به نگارش درآورند.6 6. 01/11/93 نامه رهبري به جوانان اروپا و آمريکاي شمالي در پي حوادث اخير فرانسه
تدبير ش95 – تير و مرداد 94
جايگاه شعار و عمل تکرار در و2
يک جملهاي را يکي از عزيزان و دانشجويان مطرح کردند، گفتند از شعار کاري ساخته نيست؛ بله، اگر چنانچه اين شعار به اين معنا باشد که ما دائم شعار بدهيم امّا دنبالش عمل نباشد، بله راست است، کاري از صِرف شعار ساخته نيست؛ لکن شعار را چيز کمخاصيتي ندانيد؛ شعارها مهمّاند. من يادم نميرود، سالها قبل از انقلاب در مشهد، يک جلسة دانشجويـي داشتيم کـه مـن تفسير ميگفتم. ... يکي در آن جلسه شعار داد؛ بنده آن جلسه را با يک ترتيبي، با يک پيشبينياي پيش ميبردم؛ يعني مباحث اساسي و اصولي انقلابي را در خلال تفسير آيـات منتقـل ميکـردم؛ دلـم نميخواست با کارهاي ظاهري، دستگاه حسّاس بشود و جلوي کار مـا را بگيرد. مـن در صحبتم گفتم خواهش ميکنم شعار ندهيد؛ شعار نه حرف است، نه عمل است؛ حرف نيست، چون يک کلمه است؛ عمل نيست، چون يک صدايي است که از حنجرة شما ميآيد بيرون؛ ايـن را من در سخنراني آنجا گفتم. هفتة بعد در روز جلسه يکي از دانشجوهـا گفت مـن بـه مطلبي که هفتة گذشته فلانـي گفت، مـيخـواهـم اعتـراض کنم؛ گفتيم اعتراض کن. گفت ايشان گفتند شعار نـه حـرف است، نـه عمل؛ درحـاليکه اتّفاقاً شعار هم حـرف است، هم عمل. حرف است، براي خاطر اينکه يک کلمه است و مضمون مهمّي دارد؛ بله، يک جمله است لکن نشاندهندة يک مجموعة مضمون و محتوا است؛ بنابراين شما که اهل حرفايد ـ ما اهل حرف بوديم؛ حرف ميزديم، بيان ميکرديم ـ اين حرف را بايد مغتنم بشمريد. و امّا عمل است، بـراي خـاطر اينکه برانگيزاننده است؛ شعارهـا انسانهـا را در صحنه ميآورنـد، اينها را بسيج ميکنند، جهت ميدهند؛ پس عمل است. بله، برخلاف گفتة استاد ـ بنده را ميگفت ـ که گفتند شعار نـه حرف است، نـه عمل؛ شعار هم حرف است، هم عمل. آن جوان دانشجويي که آن روز ايـن حرف را زد، امروز يکي از مسئولين کشور است که همة شما او را ميشناسيد. من نشسته بودم آنجا و آماده بودم براي صحبت؛ وقتي گوش کردم، گفتم حق بـا ايـن آقاست، راست ميگويد؛ شعار هم حرف است، هم عمل است. حالا هم همين را بِهتان مـيگويـم؛ اگر شعار، خـوب، پُرمحتوا، پُرمضمون، حاکي از يک حقيقت قابل گسترش فکري انتخاب بشود، اين ميشود هم حرف، هم عمل؛ مطرح کردن آن جهتدهنده و برانگيزاننده است. بنابراين کسي بيايد مثلاً فرض کنيد فقط يک کلمة «اقتصاد مقاومتي» را که ما گفتيم، دائم بيايد تکرار بکند، دنبالش عملي نباشد، بله، از صِرف گفتن ايـن حـرف، کاري ساخته نيست؛ امّا خود اين شعار «اقتصاد مقاومتي» اگر در دل و زبان فعّالان کشور که از جملة مهمتريناش شما دانشجوها هستيد، دنبال بشود و تکرار بشود ... آنوقت مهم است.7 7. 20/04/94 بيانات در ديدار دانشجويان در بيست و چهارمين روز ماه مبارک رمضان ۱۴۳۶
تشکلّهاي دانشجويي و ضرورت تحقيق در مفاهيم اسلامي تکرار در و7
گاهي يک شعارهايي داده ميشود، شعارهاي بهظاهر اسلامي که باطناً اسلامي نيست؛ از جملة چيزهايي که اخيراً خيلي رايج شده و انسان ميشنود در نوشتهها و در گفتهها، «اسلام رحماني» است؛ خب! کلمة قشنگي است، هم اسلامش قشنگ است، هم رحمانياش قشنگ است؛ امّا يعني چه؟ تعريف اسلام رحماني چيست؟ خب! خداي متعال، هم رحمان و رحيم است، هم «اشدّالمعاقبين» است؛ هم داراي بهشت است، هم داراي جهنّم است. خداي متعال، مؤمنين و غير مؤمنين را يکجور به حساب نياورده: «اَفَمَن کانَ مُؤمِنًا کَمَن کانَ فاسِقًا لا يستَوون».(سجده ۱۸ «آيا کسي که مؤمن است، چون کسي است که نافرمان است؟ يکسان نيستند.») اسلام رحماني که گفته ميشود، قضاوتش در مورد مؤمن، در مورد غير مؤمن، در مورد کافر، در مورد دشمن، در مورد کافرِ غير دشمن چيست؟ همينطور پرتاب کردن يک کلمه بدون عمقيابي، کاري است غلط و احياناً گمراهکننده. بعضيها که در حرفها و نوشتجات و اظهارات اين تعبير «اسلام رحماني» را به کار ميبرند، انسان مشاهده ميکند و خوب احساس ميکند که اين اسلام رحماني يک کليدواژهاي است براي معارف نشئتگرفتة از ليبراليسم، يعني آن چيزي که در غرب به آن ليبراليسم گفته ميشود. البتّه تعبير ليبراليسم و عنوان ليبراليسم براي تمدّن غربي و فرهنگ غربي و ايدئولوژي غربي هم تعبير غلطي است؛ چون واقعاً آنها نه ليبرالاند، نه اعتقاد به ليبراليسم به معناي واقعي کلمه دارند؛ ولي خب حالا يک اصطلاحي است ليبراليسم. اگر اسلام رحماني اشارة به اين است، اين، نه اسلام است، نه رحماني است؛ مطلقا. تفکّر ليبراليستي از تفکّر اروپاي قرن هجدهم و نوزدهم ـ يعني زيربناي فکري اومانيستي که نفي معنويت و خدا و مانند اينهاست ـ سرچشمه ميگيرد. چون خدايي نيست، پس سليقهاي است؛ چيزهاي بشري اينجوري است؛ حتّي در حقايق علمي و حقايق آزمايشگاهي، شما ببينيد سليقهها چقدر مختلف است. امروز يک تشخيصي را در مورد يک مادّهاي ميدهند که مثلاً براي فلان بيماري يا براي فلان مشکل، مفيد است؛ چند صباح بعد باز هم دانشمنداني اعلام ميکنند که نخير، اين مفيد نيست، مضر است! يعني کارهاي غير مستند به وحي الهي، در معرض خطا و اشتباه و دوگونه انديشيدن و اينهاست. پس تفکّر وقتي خدايي نشد، سليقهاي است؛ سليقهاي که شد، آنوقت ارزشها بر اساس منافع گروههاي قدرتمند تعريف خواهد شد.
امروز يک چيزي به نام ارزش آمريکايي وجود دارد؛ ميشنويد در حرفهاي آمريکاييها، ميگويند ارزشهاي آمريکايي، ارزشهاي ما. بنيانگذاران آمريکاي مستقل، در قرن هجدهم که آمريکا از استعمار انگليس خارج شد و بهعنوان يک کشوري در آنطرف دنيا خودش را معرّفي کرد ـ همان کساني که آنوقت بودند، جرج واشنگتن و دوروبريهايش و جانشينانش ـ ارزشهايي را گذاشتند؛ اسم اينها ارزشهاي آمريکايي است. خود آن ارزشها در مقام ارزيابي، خيليهايش چيزهاي مشکلداري است؛ همان چيزهايي است که منتهي ميشود به اين وضعيت جهانخوارگي امروزِ نظام سلطه؛ لکن همان ارزشها ـ همان چيزهايياش هم که مثبت است، همان چيزهايياش هم که خوب است ـ امروز در جامعة آمريکايي نظام سياسي آمريکاي امروز، به فراموشي سپرده شده. بنده يکوقتي چندسال پيش، يک مطالعهاي ميکردم بر روي حرفهاي همين حضراتي که از دويستسال پيش، دويست و خردهاي سال پيش، بهاصطلاح بنيانگذارانِ آمريکايند ـ حرفهايي که آنها زدند و منشوري که آنها تدوين کردند بهعنوان منشور آمريکايي و ارزشهاي آمريکايي ـ و تطبيق ميکردم با رفتارهاي حضرات امروز، ديدم خيليهايش نقض شده است. به ذهنم رسيد همانوقت که جا دارد کسي اين را به رخ ملّت آمريکا بکشد که اين ارزشهايي که شما ميگوييد اينهاست، اينها امروز در رفتار دولت آمريکا و رژيم ايالات متّحدة آمريکا وجود ندارد؛ حالا، هماني که هست. اگر اين اصطلاح «اسلام رحماني» اشارة به يکچنين چيزي است که خب، اين صددرصد غلط است.
اگر منظور از اسلام رحماني اين است که ما به همة موجودات عالم با چشم رحمت نگاه کنيم، با چشم مودّت نگاه کنيم، اين هم درست نيست؛ اين هم خلاف قرآن است. صريح قرآن، ناطق برخلاف اين حرف است. بله، محبّت و مودّت و مَعدِلت(دادگري) را مخصوص مسلمانها نميداند؛ ميگويد شما که توانايي داريد، نسبت به غير مسلمان هم بايستي با مودّت و مَعدِلت رفتار کنيد، به شرطي که با شما دشمني نکرده باشند و دشمني نخواهند بکنند. اميرالمؤمنين در آن خطبة معروف ميفرمايد: «بَلَغَني اَنَّ الرَّجُلَ مِنهُم کانَ يدخُلُ عَلَي المَرأَةِ المُسلِمَةِ وَ الاُخريالمُعاهِدَة»؛(نهجالبلاغه، خطبة ۲۷) بعد در آخرش حضرت ميفرمايد که جا دارد که انسان مسلمان از اين غصّه دق کند؛ چرا دق کند؟ براي اينکه سپاه معاويه بر زنان غير مسلمان ـ زنان «معاهَد»، يعني مسيحي يا يهودياي که در ذمّة اسلام زندگي ميکند ـ وارد شدند و به او اهانت کردند و مثلاً دستبندش را و زيورآلاتش را از دستش کندند و بردند. حضرت ميگويد از اين غصّه انسان بايد دق کند. بله، نسبت به غير مسلماني که دشمني نميکند، اين است. قرآن ميگويد: «لا ينهکُمُ اللهُ عَنِ الذَّينَ لَم يقاتِلوکُم فِي الدّينِ وَ لَم يخرِجوکُم مِن دِيارِکُم اَن تَبَرّوهُم وَ تُقسِطوا اِلَيهِم»؛ (ممتحنه ۸) «کساني که کافرند امّا به شما دشمني نکردند و دشمني نميکنند، با اينها نيکي کنيد، با اينها قسط و عدل بهکار ببريد»؛ امّا از آن طرف ميفرمايد که «اَلا تُقاتِلونَ قَومًا نَکَثوا اَيمنَهُم وَ هَمّوا بِاِخراجِ الرَّسولِ وَ هُم بَدَءوکُم اَوَّلَ مَرَّة»؛(توبه ۱۳) «با آن کساني که عهدشکني ميکنند، به بر هم زدن کانون زندگي شما و پيغمبرتان همّت ميگمارند و آنها شروع کنندهاند به دشمني، ميخواهيد مبارزه نکنيد؟» اين آية قرآن است؛ با خطاب عتابآميز و گلايهآميز يا ملامتآميز ميگويد:«اَتَخشَونَهُم»؛ «از اينها ميترسيد؟» بعد ميفرمايد: «فَاللهُ اَحَقُّ اَن تَخشَوه»؛ «اگر راست ميگوييد، اگر مؤمنيد، از خدا بايد بترسيد، نه از اين کسان.» خب! اين هم قرآن است. اگر معناي اسلام رحماني اين است که ما با دشمناني که عليه اسلام، عليه ايران، عليه ملّت ايران، عليه پيشرفت ايران دارند تلاش ميکنند و از هيچ کوششي فروگذار نميکنند، بايستي با چهرة محبّتآميز، با دل صاف و پاک برخورد کنيم، نه، اين اسلام نيست. اينجور معارفِ مندرآوردي خودساخته را من توصيه نميکنم، امّا به معارف واقعي اسلامي توصيه ميکنم. تشکلّهاي دانشجويي، روي معارف اسلامي کار کنند. کتاب هم کم نداريم؛ کتاب خيلي داريم. يکروزي ما ناچار بوديم فقط به کتابهاي شهيد مطّهري ارجاع بدهيم ـ البتّه آن کتابها باز هم همچنان در قلّه است و خيلي باارزش است ـ امّا امروز غير از آنها هم کتابهاي زيادي داريم؛ دانشجويان ميتوانند شيوهها و روشهاي مطالعاتي انتخاب بکنند، مطالعه کنند، کار کنند، بحث کنند، جلسة خطابه بگذارند، بهاصطلاح کنفرانس بگذارند، ميزگرد بگذارند؛ يعني سطح را بالا ببرند. يکي از الزامات اين است.7
7. 20/04/94 بيانات در ديدار دانشجويان در بيست و چهارمين روز ماه مبارک رمضان ۱۴۳۶
ضرورت تشکيل کرسيهاي آزاد انديشي
کرسيهاي آزادانديشي به معناي واقعي کلمه تشکيل بشود. کاملاً درست است؛ من موافقم که کرسيهاي آزادانديشي تشکيل بشود. ما که گفتيم کرسي آزادانديشي، از اوّل نظرمان همين بود؛ کسي بيايد و نظر مخالف خودش را هم بگويد؛ منتها شما جوانِ دانشجوي انقلابي مسلمانِ ولائي، آن قدرت منطق و قوّت استدلال را پيدا کنيد که بتوانيد قشنگ برويد با خونسردي در مقابل او قرار بگيريد و استدلال او را باطل کنيد؛ ايـن خوب است، ايـن درست است. و اين امروز ممکن است؛ شايد ده سال پيش، دوازده سال پيش، پانزده سال پيش اين کار ممکن نبود، امروز ممکن است. امروز جوانهايي که در حوزة ديانت فعّاليت ميکنند و تواناييهاي خوب فکري دارند، فراواناند؛ اشکال ندارد. البتّه يک آداب و ترتيبي دارد؛ يعني کرسي آزادانديشي يک ترتيبات و آدابي دارد که بايد عقلاي مسئولين دستگاهها بنشينند اين ترتيب و آداب را ـ که بتوانند درست هدايت کنند اين کرسيها را که کار خودش را انجام بدهد ـ مشخّص کنند.7 7. 20/04/94 بيانات در ديدار دانشجويان در بيست و چهارمين روز ماه مبارک رمضان ۱۴۳۶
آرمانهاي دانشجويي تکرار در و7
اوّلين فريضة دانشجويي عبارت است از آرمانخواهي. ... آرمانها چه هستند؟ جزو چيزهايي که بنده اينجا يادداشت کردهام به عنوان آرمانها:
الف ـ ايجاد جامعه و تمدّن اسلامي:
يکي مسئلة ايجاد جامعة اسلامي و تمدّن اسلامي است؛ يعني احياي تفکّر اسلام سياسي؛ يکعدّهاي از قرنها پيش، سعي کردند اسلام را از زندگي، از سياست، از مديريت جامعه هرچه ميتوانند دور کنند و منحصرش کنند به مسائل شخصي؛ مسائل شخصي را هم يواش يواش محدود کنند به مسائل قبرستان و قبر و مجلس عقد و از اين حرفها؛ نه، اسلام آمده است که «الاّ لِيطاعَ بِاِذنِ الله»؛ (نساء ۶۴ «مگر آنکه به توفيق الهي از او اطاعت کنند.») فقط هم اسلام نيست؛ همة پيغمبران همينجورند. اديان الهي آمدهاند براي اينکه در جامعه پياده بشوند، در جامعه تحقّق واقعي پيدا کنند؛ اين بايد اتّفاق بيفتد. يکي از مهمترين آرمانها اين است.
ب ـ ايجاد تفکّر اعتماد به نفس ملّي:
يک آرمان ديگر عبارت است از آرمان اعتماد به نفس؛ يعني همين «ما ميتوانيم» که در حرفهاي شما هم بود؛ اين يک آرمان است. بايستي دنبال تفکّر اعتماد به نفس ملّي و اعتقاد به قدرت و توانايي ملّي بود و بهعنوان يک آرمان حتماً بايد تعقيب بشود. البتّه تعقيب آرمانها يک لوازمي دارد که بايد به آن لوازم عمل بشود.
ج ـ مبارزه با نظام سلطه و استکبار:
يکي از آرمانها ... مبارزه با نظام سلطه و استکبار است. نظام سلطه، يعني نظامي که بر پاية رابطة سلطهگر و سلطهپذير بنا شده؛ يعني کشورهاي دنيا يا مجموعههاي بشري دنيا، تقسيم ميشوند به سلطهگر و سلطهپذير؛ آن اتّفاقي که امروز در دنيا افتاده اين است؛ يک عدّهاي سلطهگرند، يک عدّه سلطهپذيرند. دعواي با ايران هم سر همين است؛ اين را بدانيد. دعواي با جمهوري اسلامي اين است که اين، نظام سلطهگر و سلطهپذير را نپذيرفته؛ سلطهگر که نيست، خودش را از سلطهپذيري هم بيرون آورده و پاي اين حرف ايستاده. اگر ايران موفّق شد و پيشرفت پيدا کرد ـ پيشرفت علمي، پيشرفت صنعتي، پيشرفت اقتصادي، پيشرفت اجتماعي، گسترش نفوذ منطقهاي و جهاني ـ نشان داده ميشود به ملّتها که ميتوان سلطهپذير نبود و روي پاي خود ايستاد و پيشرفت کرد. نميخواهند اين اتّفاق بيفتد؛ همة دعواها سر اين است، بقية حرف پيشرفتها بهانه است.
د ـ عدالتخواهي:
از جملة آرمانها، عدالتخواهي است؛ ... مسئلة عدالتخواهي خيلي مهم است، شُعب گوناگوني دارد؛ به اسم هم اکتفا نبايد کرد، بايد واقعاً دنبال بود. از جمله، مسئله سبک زندگي اسلامي است. از جمله آزاديخواهي است؛ آزادي نه بهمعناي غلط و منحرفکنندة غربي که معناي آزادي اين است که دختر اينجوري زندگي کند، پسر اينجوري زندگي کند. لعنت بر آن کساني که برخلاف سنّتهاي اسلامي و سنّت ازدواج، با سنّت ازدواج صريحاً مخالفت ميکنند و بعضي از منشورات ما و دستگاههاي فرهنگي ما متأسّفانه اين را ترويج ميکنند؛ بايد با اينها مقابله کرد. مسئلة آزاديخواهي در انديشه، در عمل فردي، در عمل سياسي، در عمل اجتماعي و در جامعه که معناي آزاديخواهي در جامعه همان استقلال است.
هـ ـ رشد علمي:
از جملة آرمانها رشد علمي است؛ از جملة آرمانها کار و تلاش و پرهيز از تنبلي و نيمهکاره کار انجام دادن است.
و ـ ايجاد دانشگاه اسلامي:
از جملة آرمانها، ايجاد دانشگاه اسلامي است؛ اينها آرمانهاست.7
7. 20/04/94 بيانات در ديدار دانشجويان در بيست و چهارمين روز ماه مبارک رمضان ۱۴۳۶
خطر ايجاد جاذبه دانشجو از راههاي غلط تکرار در و7
يکي از الزاماتِ اثرگذاري اين است که بتوانيد بدنة دانشجويي را جذب کنيد. ... بايد بتوانيد جاذبه در خودتان ايجاد کنيد که دانشجو را جذب کند. جاذبه چگونه بهوجود ميآيد؟ تصوّر من اين است که راههاي زيادي وجود دارد؛ ... ابتکارهايي را پيدا کنيد براي جذّاب کردنِ مجموعههاي دانشجويي.
البتّه جذّابيت از راه اردوي مختلط، صددرصد غلط و خطاست. بعضيها اينجوري جذّابيت ميخواهند ايجاد کنند. يک مجموعة دانشجويي، حالا يا بهعنوان پُرطمطراقِ مجموعة صنفي و علمي و تخصّصي، يا حتّي زير عنوان اسلامي، دختر و پسر را با هم بردارند ببرند کوه، بردارند ببرند سفر، بردارند ببرند اروپا؛ اردوهاي خارج از کشور! اينها قطعاً خيانت به محيط دانشجويي است و خيانت به نسل آيندة کشور است؛ بدون ترديد. راه جذّابيت اينها نيست. همچنانکه گفتند، بنده هم تأکيد کردم، راه جذّابکردن مجموعههاي شما اين نيست که کنسرت موسيقي راه بيندازيد. گفتم که يکروزي ـ سالها پيش البتّه ـ تشکّلهاي دانشجويي يکچنين کاري را کردند. براي ما سؤال ايجاد شد که اين مجموعة دانشجويي چرا اين کار را ميکند؟ خيلي براي من تعجّبآور بود. وقتي که پرسيديم، گفتند ميخواهيم دانشجوها را جذب کنيم. خب! چوبش را بعداً خورديم.
بنده يادم آمد يک ماجرايي را که سيد قطب در يکي از کتابهايش نقل ميکند که بنده هم در يکي از نوشتهها که مال سالها پيش است ـ مال قبل از انقلاب است ـ آن را از قول او نقل کردم. ميگويد در يکي از شهرهاي آمريکا داشتم ميرفتم، رسيدم به يک کليسايي؛ ديدم بغل کليسا يک سالن اجتماعات است. آنوقت آنجا برنامه زدهاند «برنامة شب»؛ برنامه را که خواندم، ديدم نوشته مثلاً موسيقي فلانجور، بعد موسيقي فلانجور، بعد آواز فلانجور، بعد يک شام سبک، بعد مثلاً جلسة چنين؛ علاقهمند شدم بروم ببينم قضيه چيست؟ گفت شب رفتم ديدم بله، يک سالني است مثل يک کاباره! آنجا دخترها، پسرها، جوانها ميآيند مينشينند، با هم مأنوس ميشوند؛ آنجا هم برنامههايي هست روي سِن؛ موسيقي و مانند اينها هست؛ من هم تماشا ميکردم وضعيت اينجا را. بعد هم يک شام سبکي آوردند، دادند خورديم و بعد مثلاً يک نوشابهاي، چيزي؛ (خندة حضّار) قسمت جالبش اينجا است؛ ميگويد که شب چند ساعتي گذشت، آخرِ شب شد، ديديم که کشيش ـ کشيشِ آن کليسا که اين سالن، مربوط به آن کليساست ـ با وقار تمام از يک طرف سِن وارد شد، رفت و يک مقدار از اين کليدهاي برق را زد و بعضي از چراغها را خاموش کرد بعد هم کشيش رفت. ميگويد من ديگر رفتم و نماندم. (خندة حضّار) ميگويد فردا رفتم سراغ آن کشيش، گفتم که خب! اين چه وضعي است؟ آخر شما روحاني هستيد، شما آخوند هستيد، مبلّغ دين هستيد، اين چه وضعي بود مثلاً شما ديشب با اينهمه جوان و اين برنامهها؟ گفت که آقا، شما توجّه نداريد؛ من براي جذب کردن جوانها به کليسا مجبورم اين کار را بکنم؛ ميگفت به او گفتم ـ حالا به تعبير بنده ـ مردهشور اين کليسا را ببرد! (خندة حضّار) خب بگذار بروند کاباره؛ اگر همان کارهايي که در کاباره ميکنند، اينجا بناست بکنند، خب بروند همان کاباره بکنند؛ چرا بيايند کليسا؟
اگر قرار است که ما جوان را به فسق و فجور و عيش و عشرت و موسيقي حرام و از اين قبيل چيزها بکشانيم، خب چرا اسممان را بگذاريم اسلامي؟ اين که ديگر اسلامي نيست؛ اين غير اسلامي است، اين ضدّاسلامي است. بنابراين جاذبهاي که بنده ميگويم تشکّل اسلامي بايد پيدا کند، از اين قبيل جاذبهها نيست، اينها ضدّ مصلحت است، ضدّ حق است؛ اينها خيانت به محيط دانشجويي است؛ جاذبه از راههاي درست.7 7. 20/04/94 بيانات در ديدار دانشجويان در بيست و چهارمين روز ماه مبارک رمضان ۱۴۳۶
آرمانخواهي اولين فريضه دانشجويي تکرار در و7
يکي از فرائض هم فرائض دانشجويي است. قشر دانشجو يک قشر ممتاز است، يک قشر ويژه است؛ به دلايلي که من در اين جلسات ماه رمضان سالها با دانشجوها مکرّر گفتم و ديگر نميخواهم تکرار بکنم؛ يک فرائضي دارد. اوّلين فريضة دانشجويي عبارت است از آرمانخواهي. يکعدّهاي تبليغ ميکنند و وانمود ميکنند که آرمانخواهي مخالف واقعگرايي است؛ نه آقا، آرمانخواهي مخالف محافظهکاري است، نه مخالف واقعگرايي. محافظهکاري يعني شما تسليم هر واقعيتي ـ هرچه تلخ، هرچه بد ـ باشيد و هيچ حرکتي از خودتان نشان ندهيد؛ اين محافظهکاري است. معناي آرمانگرايي اين است که نگاه کنيد به واقعيتها و آنها را درست بشناسيد؛ از واقعيتهاي مثبت استفاده کنيد، با واقعيتهاي سلبي و منفي مقابله کنيد و مبارزه کنيد. اين معناي آرمانگرايي است. چشمتان به آرمانها باشد. اين اوّلين فريضة دانشجو است.7
7. 20/04/94 بيانات در ديدار دانشجويان در بيست و چهارمين روز ماه مبارک رمضان ۱۴۳۶
چهار چوب آزادی
بیانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی در نخستین روز از سال ۱۳۹۷
بله، آزادی در همه جای دنیا چهارچوب دارد؛ آزادی یعنی «برخلاف قانون عمل کردن وجود ندارد؛ آزادی یعنی «برخلاف دین و شریعت عمل کردن وجود ندارد. چهارچوب آزادی در کشور ما، قانون اساسی ما و قوانین کشور و همه الهام گرفته ی از شریعت مطهّر اسلام است؛ البتّه این هست. اینکه کسی توقّع داشته باشد آزاد باشد و برخلاف قانون عمل کند، منطقی نیست و این وجود ندارد. بنابراین آزادی هست.
حفظ روحیه انتقادی و جوانی
بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان 1397/3/7
شما آرزوها را خیلی راحت بیان میکنید، بنده فاصلهی بین وضع موجود و آرزوها را از لحاظ شرایط و موانع به تجربه میبینم و لمس میکنم؛ تفاوت فقط اینجا است. بله، خیلی از این اشکالات وارد است امّا رفع این اشکالات به این آسانی نیست. کار لازم دارد، تلاش لازم دارد، مقدّمات لازم دارد. یکی از همین مقدّمات لازم هم همین بودن شماها، فکر کردن شماها، کار کردن شماها و گفتن شماها است که حالا من یک جملاتی، مطالبی آماده کردهام، به شما عرض میکنم که میتواند کمک کند. من البتّه رئوس مطالب را یادداشت کردم و انشاءالله دنبال میکنیم؛ بخصوص آن بخشی که مربوط به مدیریّت خود بنده است؛ مثل آنچه مربوط به نیروهای مسلّح و مانند اینها است که آنجا بحث مدیریّت رهبری است؛ یعنی آنجا رهبری مدیریّت میکند در زمینهی نیروهای مسلّح؛ صداوسیما اینجوری نیست، قوّهی قضائیّه اینجوری نیست. بله، رئیس قوّهی قضائیّه را رهبری میگذارد امّا رهبری قوّهی قضائیّه را مدیریّت نمیکند؛ باید بین اینها تفاوت قائل شد. صداوسیما را رهبری مدیریّت نمیکند؛ البتّه شما بدانید که من در مواجههی با صداوسیما همیشه موضع انتقادی دارم؛ هم در مدیریّت فعلی، هم در مدیریّتهای قبلی دائماً من انتقاد دارم به چیزهای مختلف؛ ازجمله همین چیزهایی که شماها در بیانات تان گفتید و در ذهن بنده هم هست و انتقاد هم میکنم. مدیران هم نه اینکه بخواهند با ما لج کنند؛ نه، میخواهند اقدام کنند منتها خب اقدامش آسان نیست، اقدام مشکل است. کار اساسیای که باید انجام بگیرد -که حالا در خلال فرمایشات بعضی از دوستان هم بود- این است که باید عناصر جوان و مؤمن و پُرانگیزه و انقلابی در بدنهی این دستگاههای تزریق بشوند که ان شاءالله این کارها را بنا دارند بکنند، بنده هم تأکید کردم؛ هم به صداوسیما تأکید کردم، هم به بخشی از مراکز دیگر؛ فرض کنید مرکز ائمّه جمعه و امثال اینها و انشاءالله همینجور پیش خواهد رفت. این را بدانید شما: ما به سمت جلو داریم حرکت میکنیم. حرکت ما بدون تردید به سمت جلو است؛ حالا شواهد فراوانی هم دارد. بنابراین اینها را یادداشت کردیم، آن چیزهایی را که مربوط به خود ما است، انشاءالله دنبال میکنیم؛ مربوط به نظام وظیفه اعتراض کلّی کردند، من جزئیات را نمیدانم که مراد شان چیست، گزارش بدهند، من دنبال میکنم؛ و همچنین بعضی از بخشهای دیگر. عمده هم این است که شما این روحیه را، این احساس را، این انگیزه را، این حضور را حفظ کنید؛ امید ما به این است.
منزلت آزادی و استقلال را کسانی بیشتر می دانند که برای آن جنگیدهاند. ملّت ایران با جهاد چهلسالهی خود از جملهی آنها است
بیانیه گام دوم انقلاب1397/11/22
استقلال و آزادی: استقلال ملّی به معنی آزادی ملّت و حکومت از تحمیل و زورگویی قدرت های سلطهگر جهان است. و آزادی اجتماعی بهمعنای حقّ تصمیمگیری و عمل کردن و اندیشیدن برای همهی افراد جامعه است؛ و این هر دو از جملهی ارزش های اسلامیاند و این هر دو عطیّهی الهی به انسان هایند و هیچ کدام تفضّل حکومت ها به مردم نیستند. حکومت ها موظّف به تأمین این دو اند. منزلت آزادی و استقلال را کسانی بیشتر می دانند که برای آن جنگیدهاند. ملّت ایران با جهاد چهلسالهی خود از جملهی آنها است. استقلال و آزادی کنونی ایران اسلامی، دستاورد، بلکه خونآوردِ صدها هزار انسان والا و شجاع و فداکار است؛ غالباً جوان، ولی همه در رتبههای رفیع انسانیّت. این ثمر شجرهی طیّبهی انقلاب را با تأویل و توجیههای سادهلوحانه و بعضاً مغرضانه، نمی توان در خطر قرار داد. همه -مخصوصاً دولت جمهوری اسلامی- موظّف به حراست از آن با همهی وجودند. بدیهی است که «استقلال» نباید به معنی زندانی کردن سیاست و اقتصاد کشور در میان مرزهای خود، و «آزادی» نباید در تقابل با اخلاق و قانون و ارزش های الهی و حقوق عمومی تعریف شود.
ویژگی های یک ملّت آزاد
بیانات در مراسم دانشآموختگی دانشجویان دانشگاههای افسری ارتش 1398/8/8
نکتهی بعدی دربارهی آینده است؛ خب طبیعتِ ارتش اسلامی را دانستیم؛ موجودیّت کنونی ارتش جمهوری اسلامی را هم در چند جملهی کوتاه عرض کردیم؛ نسبت به آینده وظایفی وجود دارد. عزیزان من! ببینید، یک ملّت آزاد یعنی چه؟ اینکه «آزادی یکی از ارزش ها است»، آزادی یک ملّت به چیست؟ به کدام ملّت می گویند ملّت آزاد؟ ملّت آزاد آن ملّتی است که آزادانه اراده کند، آزادانه عمل کند و منافع حقیقی و ملّی خودش را تشخیص بدهد، و با آن استقلال اراده و استقلال عمل، آن منافع را برای ملّت خودش
و برای کشور خودش تأمین کند؛ این ملّت آزاد به یک چنین چیزی احتیاج دارد؛ و این خصوصیّات و این مختصّات است که یک ملّت آزاد را به ما معرّفی می کند. اگر یک ملّتی توانست این تشخیص درست را بدهد و تصمیم بگیرد و تحت تأثیر تخریب محاسباتی دشمن قرار نگیرد، به نتایج خوبی دست خواهد یافت. تخریب محاسبات؛ ببینید یکی از کارهای دشمن این است که محاسبات مسئولان کشور و مؤثّران فکری کشور و در درجهی بعد آحاد ملّت را تغییر بدهد و در محاسبات اینها اثر بگذارد؛ مثل اینکه شما فرض بفرمایید بتوانید در رایانهی یک شخصی یک بدافزار را وارد کنید که همهی چیزهایی را که این رایانه به شما خواهد داد، عوضی بدهد، غلط بدهد؛ در رایانهی عمومی و کلّی مدیریّت یک کشور، در اندیشهی آنها، در محاسبات آنها گاهی دشمن تأثیر می گذارد. یک ملّت آزاد آن ملّتی است که این تأثیر را نپذیرد، به معنای واقعی کلمه آزادانه بیندیشد، آزادانه فکر کند و با شجاعت عمل کند و دنبال منافع ملّی خودش برود. خب، این به چه چیزی احتیاج دارد؟ به بصیرت.
|