تدبير ش 36
شرح حال برجستگان دفاع مقدس را كه خيلي درسها به ما ميآموزد، بخوانيد
همين سردار عالي مقام، جاويد نشان، آقاي حاج احمد متوسليان كه من از نزديك اين مرد برجسته را ميشناختم و كار او، روحيه ي او و تلاش او را ديده ام و او يكي از برجستگان دفاع مقدس بود - به نظر من بخصوص شما جوانهاي عزيز، شرح حال اين برجستگان را كه خيلي درسها به ما مي آموزد، بخوانيد؛ خصوصاً در آن بخشي كه مربوط به عمليات اين سردار عزيز هست؛ چه در غرب، چه در فتح المبين، چه در بيت المقدس - و نام اين شهيد محمود شهبازي كه به طور متصل با اين مرد بزرگ همراه است، اينها از افتخارات بزرگ و از متخرجين اين دانشگاهند. ديدار اساتيد و دانشجويان در دانشگاه علم و صنعت ۱۳۸۷/۰۹/۲۴
تدبير ش45
بايستي در مقابله با به فراموشي سپردن دفاع مقدّس، مقاومت كنيم
آنچه كه در دوران آن هشت سال از بروز خصلتهاي والا و پسنديدة انساني، از شجاعت، از ايثار، از اخلاص، از صدق و صفا، از بروز تدبيرهايي كه از يك جوان چنين تدابيري انتظار نميرفت ... اتّفاق افتاد، با هزينه هاي زيادي هم همراه بود. چقدر جان عزيز فدا شد؛ چقدر ثروت مال و ثروت وقت مصرف شد. شما امروز آنها را در واقع با كار هنري خودتان بازآفريني ميكنيد. همان تأثيراتي را كه آن حادثه ميتوانست در يك نسل، در يك جامعه باقي بگذارد، شما با اين نوشتة خودتان، با اين فيلم خودتان، با اين كار هنري خودتان كه بازآفريني آن حادثه است، در مخاطب خودتان ايجاد ميكنيد. اين خيلي كار بزرگي است، خيلي كار مهمّي است؛ شما براي آن تابلوي پرشكوه و پر از ريزه كاري و ظرافت و زيبايي، آيينه ميشويد. خود اين كار فرهنگي و كار هنري شما كه روايت آن جهاد مقدّس هست، جهاد است؛ زيرا سعي بر اين بوده كه آن مفاهيم والا به دست فراموشي سپرده بشود؛ براي اين تلاش شده، كار شده. آن عزّتي، اعتماد به نفسي، احساس اقتداري كه از ناحية معنويت رزمندگان ما و جامعة اسلامي ما احساس شد و توانست آن حادثة عجيب و شگفت انگيز - يعني پيروزي در دفاع مقدّس و شكست نخوردن در مقابل تهاجم اين همه دشمن - را رقم بزند، آن خصوصيات، آن خصلتها، براي ملّت ما، براي كشور ما، يكي از بزرگترين نيازهاست. اينها را بايستي نگه داريم و در مقابلة با تلاشي كه ميشود براي به فراموشي سپردن آنها، مقاومت كنيم.8 8. ۸۸/۰۶/۲۴ بیانات در دیدار فعالان عرصه هنر دفاع مقدّس
تدبير ش 52
جوانهاي فداكار و مبارز بسيج، ارتش و سپاه، نجات دهندة كشور از چكمهپوشان بعثي
جوانهاي عزيز! فرزندان عزيز من! كه اغلب شما در آن روزها نبوديد، آن روزهاي سخت و تلخ را نديديد؛ اين دشت زيبا، اين صحنة چشمنواز، اين زمين حاصلخيز، در يك روزي زير پاي دشمنان شما بود؛ چكمهپوشان رژيم بعثي در همين سرزميني كه مال شماست، متعلق به شماست، آن چنان جهنمي بر پا كرده بودند كه انسان از جهات مختلف تأسف ميخورد، از جمله از اين جهت كه چطور اين سرزمين زيبا و اين طبيعت چشمنواز را تبديل كرده بودند به يك آتش، به يك دوزخ. در ايام محنت جنگ، قبل از عمليات فتحالمبين، بنده از اين منطقة شمالي مشرف بر اين دشت، اين چشمانداز وسيع را ديده بودم؛ اين خاطره از ياد من نميرود كه نيروهاي دشمن در اين سرزمين پهناور با چندين لشكر در اينجا متفرق بودند؛ زمين شما را، خاك شما را با چكمههاي خودشان ميكوبيدند و ملت ايران را تحقير ميكردند. آن كسي كه كشور شما را نجات داد، همين جوانهاي فداكار و مبارز بودند؛ همين بسيج، همين ارتش، همين سپاه، همين رزمندگان فداكار، كه امروز هم بازماندگان آنها در مناطق گوناگوني از كشور حضور دارند؛ بعضي از آنها هم به شهادت رسيدهاند؛«فَمِنْهُم مَّن قَضَي نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ و َمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً» (احزاب:23)(1) .3 3. 11/01/89 بيانات در منطقه عملياتي فتحالمبين
فداكاري، هوشمندي، اراده و عزم راسخ براي نجات كشور را از دست دشمن
عزيزان من! جواناني كه در اين جلسه، در اين صحرا حضور داريد و همة جوانان كشور! بدانيد نسل جوان دوران دفاع مقدس توانست با فداكاري، با هوشمندي، با اراده و عزم راسخ، كشور را از دست دشمن نجات بدهد. دشمنان نظام جمهوري اسلامي هدفشان اين بود كه با جدا كردن يك بخش از ميهن اسلامي، ملت ايران را تحقير كنند؛ ميخواستند قهاريت خودشان را به ملت ايران تحميل كنند؛ ميخواستند ملت را ذليل كنند و خود را مسلط بر جان و مال و ناموس ملتمان قرار بدهند. كي نگذاشت؟ جوان رزمندة فداكار، آن عزم راسخ، آن ايمان قوي، جلوِ دشمن با همة حجم انبوهش ايستاد. آمريكا به دشمن ما كمك ميكرد؛ شوروي آن روز كمك ميكرد؛ كشورهاي اروپايياي كه امروز دم از حقوق بشر ميزنند، آن روز به اين دشمن خبيث كمك ميكردند، براي اينكه بكشد، نابود كند، زمين و اهل زمين را به آتش بكشد. او هم بيمحابا اين كار را ميكرد؛ اما جوانان شما، جوانان اين ملت نگذاشتند. در همين دشت عباس، در همين دشت وسيع، در اين منطقة طولاني، با جان خودشان آمدند توي ميدان، با عزم راسخ خودشان دشمن را مغلوب كردند، منكوب كردند، ذليل كردند و توطئهاي را كه همة قدرتهاي استكباري شريك بودند و سهيم بودند و دخيل بودند در اجراي آن، خنثي كردند.3 3. 11/01/89 بيانات در منطقه عملياتي فتحالمبين
تدبير ش 53
حضور قشر عظيم كارگر در هشت سال دفاع مقدس
در نظام اسلامي، در جمهوري اسلامي عزيز كشورمان، قشر كارگر از اول انقلاب تا امروز، يك امتحان بسيار خوبي پس داده است. در دوران جنگ تحميلي، همة كساني كه بودند، شاهد بودند و ديدند حضور قشر عظيم كارگر را، كارگر شهري و روستايي را، كارگر صنعتي و كشاورزي را، كارگرهاي خدماتي و غيره را؛ حضور اينها را در عرصههاي نظامي يا در عرصههاي پشتيباني نظامي. همه مشاهده كردند و ديدند كه كارگران ما در آن هشت سال نقشآفريني كردند. غير از آن، از اول انقلاب تا امروز، كارگران در نظام جمهوري اسلامي، يكي از بهترين امتحانها را پس دادند.2 2. ۸۹/۰۲/۰۸ بيانات در ديدار هزاران نفر از کارگران سراسر کشور
تدبير ش55
نقش پيام امام خميني(ره) در قضيه پاوه
لابد قضية پاوه را شماها ميدانيد كه در پاوه بر روي بلنديها، بعد از چند روز جنگيدن، مرحوم چمران با چند نفرِ معدودِ همراهش، محاصره شده بودند؛ ضد انقلاب اينها را از اطراف محاصره كرده بود و نزديك بود به اينها برسند كه امام اينجا از قضيه مطلع شدند، و يك پيام راديويي از امام پخش شد كه همه بروند طرف پاوه؛ دوي بعدازظهر اين پيام پخش شد؛ ساعت چهار بعدازظهر من توي اين خيابانهاي تهران شاهد بودم كه همين طور كاميون و وانت و اينها بودند كه از مردم عادي و نظامي و غير نظامي از تهران و همينطور از همة شهرستانهاي ديگر، راه افتادند بروند طرف پاوه. بعد از قضية پاوه كه مرحوم شهيد چمران آمده بود تهران، توي جلسهاي كه ما بوديم به نخستوزيرِ وقت گزارش ميداد كه بين اينها هم از قديم يك رابطة عاطفياي وجود داشت. مرحوم چمران توي آن جلسه اينجوري گفت: وقتي ساعت دو پيام امام پخش شد، به مجرد پخش پيام امام و قبل از آني كه هنوز هيچ خبري از حركت مردم به آنجا برسد، ما احساس كرديم كه كأنه محاصره باز شد. ميگفت: حضور امام و تصميم امام و پيام امام آنقدر مؤثر بود كه به صورت برقآسا و به مجرد اينكه پيام امام رسيد، كأنه براي ما همة آن فشارها به پايان رسيد؛ ضد انقلاب روحية خودش را از دست داد و ما نشاط پيدا كرديم و حمله كرديم و حلقة محاصره را شكستيم و توانستيم بياييم بيرون. آنجا نخستوزير وقت خشمگين شد و به مرحوم چمران توپيد كه ما اين همه كار كرديم، اين همه تلاش كرديم، تو چرا همة اين را به امام مستند ميكني؟! يعني هيچ ملاحظه نميكرد؛ منصف بود. بااينكه ميدانست كه اين حرف گلهمندي ايجاد خواهد كرد، اما گفت.1 1. 02/04/89 بيانات در ديدار اعضاي بسيجي هيئت علمي دانشگاهها
تدبير ش59
معناي جهاد اسلامي و پيشروي ملت معتقد به آن در همة ميدانها
يك ملت وقتي معتقد به جهاد شد، در همة ميدانها پيشرو است. جهاد فقط تفنگ به دست گرفتن نيست؛ جهاد اين است كه انسان خود را هميشه در ميدان حركت و مبارزه با مانعها و مانعتراشها ببيند، احساس تكليف كند، احساس تعهد كند؛ اين ميشود جهاد؛ جهاد اسلامي اين است. جهاد گاهي با جان است، گاهي با مال است، گاهي با فكر است، گاهي با دادن شعار است، گاهي با حضور در خيابان است، گاهي با حضور در پاي صندوق رأي است؛ اين ميشود جهاد فيسبيلاللَّه؛ و اين است كه يك ملت را رشد ميدهد، طراوت ميدهد، تازگي ميدهد، اميد ميدهد و يك ملت پيش ميرود.12 12. ۸۹/۰۸/۲۶ بيانات در ديدار مردم اصفهان در روز عيد قربان
تدبير ش 65
تولد سپاه پاسداران در يكي از حساسترين و غامضترين شرايط تاريخ كشور
سپاه پاسداران، در يكي از حساسترين و پيچيده و غامضترين شرايط تاريخ اين كشور متولد شد. آسان هم متولد نشد. از آغاز پيدايش و ولادت اين نهاد مبارك، مسئوليتهاي دشوار بر دوش او قرار گرفت. سرماية سپاه در آن روزهاي آغازين، جز ايمان و انگيزه و شور انقلابي، چيز ديگري نبود. البته جوانها صلاحيتهاي گوناگوني داشتند؛ از دانشگاهها آمده بودند، از بعضي از مراكز نظامي آمده بودند، سابقههاي شخصي و صلاحيتهاي شخصي داشتند؛ اما هيچ تجربهاي و نيز هيچ ابزاري براي آن ميدان دشوار در اختيارشان نبود. سرماية ارزشمندِ گرانقدر آنان، ايمانشان، شور انقلابيشان، آمادگيشان براي مجاهدت و جانِ بر كف نهادهشان در اين ميدانِ دشوار بود، و موفق شدند. هنوز دوران كوتاهي از آغاز حيات سپاه پاسداران نگذشته بود كه درگيريهاي جدي شروع شد. جوانان مؤمن در اطراف و اكناف كشور يا در خود تهران مواجه شدند با ميدانهاي رزم واقعي. اولين رزمايشهاي سپاه، رزمهاي واقعي بود. حقيقتاً بايد جانهايشان را كف دست ميگرفتند و وارد ميدان ميشدند؛ و اين كار را كردند.
به بركت همان شور انقلابي، همة عناصر لازمِ ديگر به دست آمد: تجربه كسب كردند؛ روح ابتكار در آنها به جوشش در آمد؛ يادگيري و فراگيري نسبت به هر آنچه لازم داشتند، در ميان آنها يك غلغلة علمي و دانايي عظيمي را به وجود آورد. هرچه لازم داشتند، ياد گرفتند. آنچه كه براي ميدان رزم معنوي و مادي آنها لازم بود، آن را با ابتكارِ خودشان به وجود آوردند و در ميدانهاي رزم درخشيدند؛ هم در رزم مرزي با دشمنان مهاجم و متجاوز، هم در رزم جهادي انقلابي در ميدانهاي بشدت مغشوش و آميخته و مبهم درون جامعه؛ و موفق شدند.5 5. ۹۰/۰۳/۱۰ بيانات در دانشگاه افسري امام حسين(ع)
تدبير ش 73
ضرورت كار وتلاش با حفظ تجربه و روحية دفاع مقدس
شما، نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي يك تجربهاي داريد كه اين تجربه را آدم در كمتر جايي از دنيا مشاهده ميكند و در كمتر زماني از تاريخ خودمان هم مشاهده ميشود. منتها ما چون نزديك هستيم، خيلي عظمتها را نميفهميم؛ ... آن تجربة ارزشمند ... تجربة هشت سال دفاع مقدس است، واقعاً يك نگاه دوباره به اين هشت سال بكنيم، اين هشت سال خيلي مهم بود.
اينجور نبود كه يك كشوري مثل عراق در مقابل ايران قرار بگيرد؛ همة دنيا به معناي واقعي كلمه، نه به معناي مبالغهاي، در مقابل ما بودند! همة قدرتهاي دنيا دست به دست هم دادند براي اينكه جمهوري اسلامي را از طريق حكومت بعثي عراق شكست بدهند؛ غربيها، ناتو، بلوك شرق، حتي در بلوك شرق آنهايي هم كه ميانهرو بودند مثل يوگسلاوي دخالت داشتند.
من اواخر جنگ رفتم يوگسلاوي، تانك! تانك ديگر يك ابزار خيلي مهمّي نيست، آن هم به تعداد محدود حاضر نبودند به ما بفروشند. اوايل كه هيچ، مـاجـراي سيـمخـاردار را كـه شنيدهايـد: شورويها اجازه نميدادند سيمخارداري كه خريده بوديم از خاك شوروي عبور بدهيم و بياوريم؛ در مقابـل بـه آن طرف مقابـل (عـراق) همـه چيز ميدادند: هواپيما، تانك، وسايل گوناگون هوايي، بالگـردهـاي پيشرفتـه، سلاح، مـوشـك، سـلاح شيميايـي ميدادنـد، همين حيـوانهـاي وحشي (انساننما) اتو كشيده، ادكلن زده و كروات زده اروپا كه زير اين لباس و ظاهر اتو كشيده يك حيوان واقعي حضور دارد، همينها كه اينجور دم از حقوق بشر و حقوق انسان و دمكراسي ميزنند، سلاح شيميايي؛ نجسترين چيزي كه ممكن است در يك جنگلي بكار گرفته شود را به عراق دادند براي اينكه بزند به ما و او هم زد؛ يعني همة دنيا در مقابل ما بودند و ما هم واقعاً اول كار دستمان خالي بود. ... طرفهاي مقابل همة زورشان را زدند كه بتوانند جمهوري اسلامي را به زانو در بياورند. هشت سال هم طول كشيد هشت سال زمان زيادي است براي جنگ، هشت سال جنگ شوخي است؟! پيوسته و بدون وقفه در اين مرز طولاني، همة دنيا، همة تلاش خودش را مصرف كرد و نتوانست كاري بكند. اين مهمّ نيست؟! اين بزرگ نيست؟! اين تجربة بينظيري نيست؟! چه موقع ايران در طول تاريخ خودش با يك چنين تجربهاي مواجه شده و اينجور توانسته از عهده بر بيايد؟ ... و شما توانستيد از عهده بر بياييد، اين يك تجربه است.
ميخواهم بگويم: امروز كه ما نياز داريم به تجهيزات قوي و هوشمند و به روز همراه با آگاهيهاي پي در پي از نظرات و كيد و توطئة دشمن، كه تجربة امروز ماست و تجربهاي است كه با آن در گير هستيم، اين تجربه بزرگتر از تجربة جنگ نيست، بهمراتب كمتر است، ميتوانيد از عهدة اين بربياييد.
بايد كار كنيد، بايد تلاش كنيد، بايد با همان روحيهاي كه در آن ميدان داشتيم، اين روحيه را بايد الآن داشته باشيم.12
۹۱/۰۱/۱۶ (گزارش خبري) بيانات در ديدار فرماندهان نيروهاي مسلح
تدبير ش 84 شهريور و مهر 92
تقريظ رهبری بر کتاب «لشكر خوبان» تکرار در ج1
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
اين نيز بخشي از آن تصوير عظيم و باشكوهي است كه ما همواره آن را از دور ديده و تحسين كرده و بزرگ شمردهايم؛ بيآنكه از ريزهكاريها و نقشهاي معجزآساي تشكيل دهندة آن و رنگآميزيهاي بينظير جزء جزء آن، به درستي خبر داشته باشيم. اين كتاب شرح اين ريزهكاريهاي حيرتانگيز در بخشي از اين تابلوي ماندگار و تاريخي است. آنچه دربارة عمليات بدر و والفجر ۸ و كربلاي ۵ و كربلاي ۴ و بيت المقدس ۲ و ۳ در اين كتاب آمده، از بخشهاي برجستهتر آن است. همچنين مجاهدتها در كوههاي غرب؛ در ماووت و گردهرش و قاميش ديگر آن بلنديهاي سخت، و نيز آنچه به يگانها و دستجات اطلاعات و غواص مربوط ميشود و نيز بخشهاي ديگري از آن، در خور آن است كه در شكل فيلم و رمان عرضه شود. فروردين ۹۲
رهبر انقلاب اسلامي پيش از اين در حاشيه يكي از ديدارهايشان فرموده بودند: «اين كتاب لشكرخوبان پر است از اعجاب و عظمت ناگفتة رزمندگان غواص و اطلاعات عمليات جنگ. در ايامي كه اين كتاب را ميخواندم بارها و بارها متاثر شدم».12
12. 15/07/92 تقريظ رهبری بر کتاب «لشكر خوبان»
برجستگي تكتك قضاياي دفاع مقدس
هر تكتك و قسمتقسمت قضاياي دفاع مقدّس برجسته است؛ يعني واقعاً هرچه انسان بيشتر غور ميكند، بيشتر دقّت ميكند، بيشتر اطّلاع پيدا ميكند، عظمت اين پديدة عجيب و حادثة مهمّ هشتساله در چشم انسان بيشتر روشن ميشود. ما كه حالا آنوقت در جريان مسائل قرار ميگرفتيم، فرماندهان ميآمدند به ما گزارش ميدادند، خيال ميكرديم كه همه چيز را ميدانيم؛ وقتي انسان اين كتابها را ميخوانَد، معلوم ميشود كه ما يك چيز خيلي مختصري را از آن اقيانوس عظيم فعّاليّت و تلاش و جهاد و ارزش اطّلاع داشتيم؛ واقعاً خيلي فوقالعاده است.13 13. 15/07/92 بيانات در ديدار راوي، نويسنده و برخي از دستاندركاران كتاب «لشكرخوبان»
تدبير ش87 - اسفند92 و فروردين93
مجموعة ماندگار اتفاقات جبههها و لزوم تداوم حركت راهياننور
در هر كدام از اين مناطق، قضايايي اتّفاق افتاده است كه يكي از اين قضايا در ميان هر كشوري و هر ملّتي اتّفاق بيفتد، كافي است براي اينكه در تاريخ، آن ملّت را سر بلند كند. همين مسائلي كه در عمليّات بيتالمقدّس اتّفاق افتاد، يا آنچه در عمليّات فتحالمبين اتّفاق افتاد، يا آنچه بعد از اينها در عمليّات خيبر اتّفاق افتاد، ذرّه ذرّة اين عمليّات و شخصيّتهايي كه اين فداكاريها از آنها سر زد و حوادث را ساختند، مـيتـوانـد مجموعهاي از افتخارات بزرگ و ماندگار و فراموش نشدني را براي ملّت ايران رقم بزند. دشمنها ميخواهند ما يادمـان بـرود؛ مـيخواهند قضيّة دفـاع مقدّس از يـادمـان بـرود، فـداكاريهـا از يـادمـان بـرود، شخصيّتهـايـي را كـه در ايـن فداكاريهـا نقش آفريدنـد يـا نشناسيم يـا از يـاد ببريم، ايـنجور ميخواهند. بعضي ميخواهند آن دوران را تخطئه كنند، آن آدمها را تخطئه كنند، آن جهتگيري را و آن مسير را كه امام بزرگوار و حكيم و بندة بصير الهي آن مسير را معيّن كرده بود تخطئه كنند؛ براي اينكه ميدانند كه هر ذرّهاي و هر نقطهاي از اين حوادث، براي ملّت ايران فراموش نشدني است و تأثيرات بزرگِ سازندهاي دارد.
بنده باز هم به ملّت ايـران عرض ميكنم ايـن حركت راهياننور را مغتنم بشمريد؛ ... و همة شما انشاءالله با دست پُر و همراه با تجربهآموزي و بصيرت و همراه با انوار معنوي الهي انشاءالله از اين منطقه جدا بشويد.10 10. ۹۳/۰۱/۰۶ بيانات در يادمان شهداي شرق کارون
ضرورت زنده نگه داشتن ياد دوران دفاع مقدّس
نگذاريد ياد دوران دفاع مقدّس از يادها برود. آمدن به اين مناطق جنگي - چه در تعطيلات نوروزي و چه در دورة سـال؛ كـه بحمدالله حـالا در دورة سـال هم كسانـي از سـرتـاسـر كشور بـه ايـن مناطق مسافرت ميكنند و ايـن سرزمينهـا را زيـارت ميكنند - بسيار كار پسنديدهاي است، كار درستي است، كار عاقلانهاي است كه ملّت ايران ميكند؛ خاطرة اين سرزمينها را زنده نگه داريد. اين سرزمينها، اين بيابانها، اين رود كارون، اين جادة اهواز - آبادان يا اهواز - خرّمشهر، اين مناطق گوناگون كه با اسمهاي مختلفي امروز خودشان را به شما معرّفي ميكنند، اينها شاهد برترين فداكاريها و مجاهدتها و ازخودگذشتگيها بودهاند. بنده فراموش نميكنم در آن ماههاي اوّل جنگ - در آن ماههاي محنت، نبودن نيرو، نبودن امكانات، نبودن آموزش، نبودن انسجام و سازماندهي، در آن سختي همهجانبة مادّي - جوانهاي ما با روحيّههاي خوب، ... توانستند پاداش آن مجاهدتها را بگيرند و به ملّت ايران هديه كنند؛ اينها يادهاي ارزشمندي است، نبايد بگذاريد اين يادها فراموش بشود.10 10. ۹۳/۰۱/۰۶ بيانات در يادمان شهداي شرق کارون
تدبير ش90 – شهريور و مهر 93
دفاع مقتدرانه ملت ايران و دستاوردهاي عظيم دفاع مقدس تکرار در ج4
بهواسطه ايستادگي ملت ايران در هشت سال دفاع مقدس، بسياري از شخصيتهاي اثرگذار و ذهنهاي فعال در کشورهاي اسلامي و غيراسلامي، به دفاع مقتدرانه با دست خالي، اعتقاد راسخ پيدا کردند. ... هزينههاي جنگ تحميلي بهويژه شهداي گرانقدري، تقديم انقلاب اسلامي شد، ... با وجود آنکه هزينههاي مادي و معنوي جنگ تحميلي بالا بود، اما دستاوردهاي ملت ايران در هشت سال دفاع مقدس، در مقابل هزينهها، بسيار عظيم است. ... همه فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدس، به ثبت خاطرات و واقعيات اين دوران[اقدام کنند و] ... به لطف خداوند آثاري هم که تا به امروز از هشت سال دفاع مقدس منتشر شده است، آثار خوبي است.7
7. 02/07/93 (گزارش خبري) بيانات در ديدار جمعي از فرماندهان نظامي
توانايي ايستادگي در مقابل زورگويي با عزم راسخ و توکل بر خدا تکرار در ز6- ج4
تجربه هشت سال دفاع مقدس نشان داد که با وجود همه تنگناها و فشارها و نبود اعتبارات مالي و مشکلات فراوان، ميتوان با عزم راسخ و توکل بر خدا، در مقابل زورگويي و توقعات بيجاي قدرتهاي جهاني ايستاد. ... دوران دفاع مقدس يک مسئله مهم و داراي ابعاد گوناگون[است و] ... خاطرات و واقعيات و درسهاي هشت سال دفاع مقدس، يک فرهنگ ساري و جاري و سرچشمهاي است که اگر بهدرستي درک و فهم شود، قطعاً بهسود ملت ايران و آينده کشور خواهد بود.7 7. 02/07/93 (گزارش خبري) بيانات در ديدار جمعي از فرماندهان نظامي
خاطرات دفاع مقدس یک گنجینه بی بدیل است و باید آن را حفظ و احیا نمود
بیانات در مراسم شب خاطره دفاع مقدس 97/7/4
اوّلاً لازم است تشکّر کنم از کسانی که این پرچم را برافراشته نگه داشتهاند. حقیقتاً صمیمانه و از ته دل متشکّرم از کسانی که شب خاطره، ماجرای خاطرهنویسی، ماجرای خاطرهگویی و جریان احیای حوادث دوران دفاع مقدّس را زنده نگه داشتهاند؛ واقعاً متشکّرم؛ کارشان بسیار کار بزرگی است. این مطلبی که آقای سرهنگی گفت، کاملاً مطلب درستی است؛ این نوعی مرزبانی است با یک اهمّیّت بالا، خب حالا ما چقدر خاطره داریم؟ چقدر قصّه داریم؟ ما چند صد هزار رزمنده داشتیم و هر کدام از اینها یک مجموعهی خاطرهاند. هر کدام از اینها افرادی دوست و رفیق و خانواده و پدر و مادر و همسر و مانند اینها داشتند که هر کدام از آنها راجع به این رزمنده یک صندوقچهی خاطرهاند. بعضی از این صندوقچهها متأسّفانه در این سی سال، سی و چند سال، ناگشوده زیر خاک رفته، از دسترس ما خارج شده؛ حیف! حیف! این کسانی که به فکر میافتند -امروز به فکر میافتند، دیروز به فکر افتادند که خاطرهی خودشان را بنویسند یا کسانی به فکر افتادند بروند از پدرها، مادرها، همسرها خاطره بگیرند، اینها دارند در واقع جلوی یک ضایعات مهم و خسارتبار را می گیرند و نمی گذارند ضایع بشود؛ دارند احیا می کنند این گنجینههای پُرارزش را، گنجینههای بیبدیل را. اینها سرمایهی ملّتند؛ هم آدم هایشان سرمایهی ملّت بودند، همین هایی که ماندهاند، از جانباز و آزاده و رزمندهی سابق و مانند اینها، هم خاطراتشان سرمایههای مردم هستند.
جنبه های مختلف دفاع مقدس
بیانات در مراسم شب خاطره دفاع مقدس97/7/4
خب، دفاع مقدّس جنبههای مختلفی دارد: یک جنبهی دفاع مقدّس این است که ترسیمکنندهی وضع معادلات قدرت در دنیای حاکمیّت سلطه است، دنیای سلطهگر و سلطهپذیر، دفاع مقدّس این است. شما و دیگر رزمندگان در طول این هشت سال توانستید یک تصویری از دنیای زمان خودتان، دنیای دیوانه، دنیای وحشی، دنیای ظالم، دنیای بیخبر از معنویّات، بیخبر از انصاف به وجود بیاورید و ثبت کنید. چطور چنین تصویری را شما به وجود آوردید با عمل خودتان؟ برای خاطر اینکه با یک طرفی روبهرو شدید که [طرف ما] سیم خاردار نمی توانست بیاورد، که این اطّلاع بنده است که گفتند و اینجوری بود، سیم خاردار می خواستیم بیاوریم، غیر از اینکه آن فروشنده نمی فروخت، آن کشوری هم که باید این سیم خاردار از داخلش عبور می کرد، با ما همراهی نمی کرد، اجازه نمی داد. یک طرف ما بودیم، یک طرف هم مدرنترین وسایل جنگیِ آن روز را در اختیار داشت با کمّیّت بالا. لشکر ۹۲ اهواز، کمتر از بیست تانک داشت! یعنی در واقع یکهفتم یا یکهشتم استعداد سازمانی تانک،
[در جایی که] گردان باید چهل و چند تانک می داشت. آن لشکری که ما دیدیم، یعنی آن تیپی که در اهواز مستقر بود، کمتر از بیست تانک داشت. آن طرف مقابل وقتی تانکش در جادّه می خورد، بولدوزر را می فرستاد
و تانک را میانداخت آن طرف جادّه که راه را باز کند؛ اصلاً برایش اهمّیّتی نداشت. هرچه دلش می خواست می توانست [داشته باشد]؛ از امکانات زمینی، امکانات هوایی، امکانات دریایی، انواع و اقسام مهمّات؛ حتّی اجازه داشت سلاح شیمیایی مصرف کند. ببینید الان برای تهمت سلاح شیمیایی، اروپاییها و آمریکاییها چه جاروجنجالی در دنیا راه میاندازند، چه قرشمالبازیای درست می کنند! آن روز رژیم صدّام اجازه داشت سلاح شیمیایی مصرف کند؛ نهفقط در جبهه [بلکه] در شهر. سردشت، هنوز هم گرفتار است. اطراف سردشت هنوز گرفتار عوارض شیمیایی است. ببینید این وضع دنیای آن روز بود؛ نشاندهندهی این بود که دنیا چه خبر است، تقسیمبندی دنیا چگونه است، معادلهی قدرت در دنیا چگونه است؛ این را جنگ، دفاع مقدّس، این هشت سال، این فداکاریهای رزمندگان ثبت کرد.
جنگ را شما روایت کنید که خودتان در جنگ بودهاید؛
اگر شما جنگ را روایت نکردید، دشمن شما، جنگ را روایت خواهد کرد
بیانات در مراسم شب خاطره دفاع مقدس 97/7/4
اگر چنانچه شما امروز به جمعآوری و افزودن بر سرمایهی خاطرات جنگ رو نیاورید، دشمن میدان را از شما خواهد گرفت؛ این یک خطر است؛ من دارم به شما می گویم. جنگ را شما روایت کنید که خودتان در جنگ بودهاید؛ اگر شما جنگ را روایت نکردید، دشمن شما جنگ را روایت خواهد کرد آنطور که دلش می خواهد. از یک ضعف هایی هم استفاده می کنند، البتّه هر حرکت نظامی و غیرنظامی ممکن است ضعف هایی داشته باشد که حتماً دارد؛ از اینها استفاده می کنند و طبق میل خودشان می سازند. ما باید در این زمینه خیلی احساس وظیفه کنیم، خیلی کار کنیم.در روایت دفاع مقدّس باید روح و عظمت پیام این دفاع خودش را نشان بدهد. این دفاع مقدّس در مجموع، یک روح واحد و یک زبان واحد و یک پیام واحدی دارد؛ این باید منعکس بشود؛ آن پیام و روح، روح ایمان است، روح ایثار است، روح دلدادگی است، روح مجاهدت است، پیام شکستناپذیریِ ملّتی است که نوجوانهایش هم مثل جوانها و مثل مردهای میانسال و مثل پیرمردها با شوق و ذوق می روند داخل میدان
و می جنگند؛ این خیلی مهم است. در همان وقتیکه جوان های معمولِ دنیای مادّی، هیجان های خودشان را به یک شکل های دیگری فرومینشانند، جوان شانزده هفده سالهی ما می رود در میدان جنگ، این هیجان جوانی را با جهاد در راه خدا اشباع می کند و تأمین می کند؛ اینها خیلی مهم است، اینها خیلی ارزش است.
زنده نگه داشتن مسائل مربوط به دفاع مقدس
بیانات در مراسم شب خاطره دفاع مقدس 97/7/4
جنگ البتّه چیز سختی است، چیز تلخی است؛ بعضی از دوستان هم اینجا اشاره کردند که جنگ تلخ است؛ بله، لکن از همین حادثهی تلخ، پیام بهجت و عظمت و نشاط را قرآن بیرون می کشد. شما ببینید، کشته شدن، از دنیا رفتن از نظر همهی مردم دنیا، یعنی اغلب مردم دنیا، یک فقدان است، یک از دست دادن است، امّا قرآن چه
می گوید؟ قرآن می گوید: وَیَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون؛ از کشته شدن، از مردن، از عبور از این دنیا، از محروم شدن از زندگی، یک پیام نشاط بیرون می کشد، پیام بهجت بیرون می کشد، پیام بشارت بیرون می کشد؛ وَیَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون، عزیزان من، برادران خوب، خواهران خوب! بدانید، امروز هم پیام شهیدان اگر به گوش ما برسد، از ما خوف را و حزن را برطرف خواهد کرد. آنهایی که دچار خوفند، آنهایی که دچار حزنند، این پیام را نمی گیرند، نمیشنوند، وَاِلّا اگر صدای شهیدان را بشنویم، خوف و حزن ما هم محو خواهد شد به برکت صدای شهیدان؛ این حزن و خوفِ ما را از بین خواهد برد و بهجت و شجاعت و اِقدام را برای ما به ارمغان خواهد آورد.
این کار را بهطور جدّی دنبال کنید؛ هم حوزهی هنری، هم وزارت ارشاد، هم دستگاههای گوناگون دیگر. بعضی از دستگاهها را دیدم در شهرهای مختلف [وارد میدان شدهاند]؛ همین اواخر کتابی خواندم از قزوین، کتابی خواندم از مشهد، کتابی خواندم از شاهینشهر از آقای بُلوری. همه آدم ها، جوان ها، انگیزهدارها، دلدارها، همینطور در زمینههای مختلف، از اطراف این کشور وارد این میدان می توانند بشوند و شدهاند؛ این را تبدیل کنید به صد برابر، اینکه می گویم صد برابر، بنده معمولاً اهل مبالغهگویی نیستیم؛ بهمعنای واقعی کلمه آنچه امروز دارد انجام می گیرد در زمینهی ادبیّات جنگ، ادبیّات دفاع مقدّس و کارهای هنریای که روی دفاع مقدّس می شود و کارهای ادبیّاتی که روی دفاع مقدّس می شود، باید صد برابر بشود؛ آنوقت می توانیم در این زمینه احساس توفیق بکنیم.
انشاءالله بتوانیم از این طریق، نقشهی جامع استکبار را به هم بزنیم. نقشهی استکبار از روز اوّل این بود که در این دنیایی که همهی مادّهپرستان عالَم، همهی غرقشدگان در لجن زار مادّیّت، صهیونیستها و دیگران دستبهدست هم داده بودند و یک دنیای مادّی محض درست کرده بودند که روزبهروز از معنویّات دور می شد، سعی داشتند یک نهالی را که از سرزمین معنوی روییده با میوههای بشارتدهندهی معنویّت بکَنند، این را قلع کنند، ریشهکن کنند؛ همهی استکبار. روزهای اوّل هم خیال می کردند کار آسانی است؛ صدّام را هم که به جان جمهوری اسلامی انداختند، با همین امید بود. و خب توی دهنشان خورد، سیلی خوردند، عقبنشینی کردند؛ [امّا] دارند تلاش
می کنند. ما می توانیم این تلاش را، این نقشه را با همّت خودمان، با توکّل خودمان، با اعتماد خودمان به فضل الهی باطل کنیم؛ تا حالا هم باطل کردهایم، انشاءالله بعد از این هم بکلّی باطل خواهیم کرد این نقشه را. یکی از راههایش همین است که شما این مسائل دفاع مقدّس را زنده کنید.
خاطره گویی مقام معظم رهبری از اوایل دوران جنگ
بیانات در مراسم شب خاطره دفاع مقدس 97/7/4
خب، حالا [ساعت] شد ده و پنج دقیقه. خاطره هم چه بگوییم؟ این خاطرهی اوّل جنگ را بگوییم. اوّلی که جنگ شد، همان ساعت اوّل، بنده نزدیک فرودگاه بودم، در آن کارخانه سخنرانی داشتم، نشسته بودیم داخل اتاق منتظرِ وقتِ سخنرانی، و منظرهی فرودگاه دیده می شد از داخل اتاق، پنجره بود که دیدم سر و صدا است و یکوقتی دیدیم بله، هواپیماها آمدند، اوّل نفهمیدیم چیست؛ بعد گفتند که حمله است و خب فرودگاه مهرآباد را زدند، بنده رفتم در آن جلسهای که تشکیل شده بود و کارگرها منتظر بودند که من بروم سخنرانی کنم، یک چند دقیقهای بهقدرِ چهار پنج دقیقه صحبت کردم و گفتم من کار دارم و باید بروم؛ به ما حمله شده ، آمدم ستاد مشترک، آنجا همه جمع بودند؛ مرحوم شهید رجایی بود و شهید بهشتی بود، آقای بنیصدر بود، همه بودند دیگر، ما رفتیم آنجا و مشغول گفتگو شدیم که حالا چهکار باید بکنیم، گفتند که شاید خود بنده پیشنهاد کردم، اوّل باید با مردم حرف بزنیم، [چون] مردم نمی دانند چه خبر شده. هنوز هم از ابعاد قضیّه درست مطّلع نبودیم که چند شهر را زدهاند؛ [فقط] می دانستیم غیر از تهران، جاهای دیگر را هم زدهاند. بنده پیشنهاد کردم که ما یک اعلامیّه بدهیم؛ این مال ساعت مثلاً دو و سهی بعدازظهر و قبل از پیام امام (رضوان الله علیه) است، به من گفتند خودت برو بنویس، من رفتم آن طرف و یک چیزی نوشتم و از رادیو آمدند [و آن پیام] با صدای من پخش شد که البتّه قاعدتاً در آرشیو صدا و سیما هست، بالاخره چند روز ما اینجا بودیم؛ چهار پنج روز، پنج شش روز، همان حولوحوش بودیم. بنده غالباً خانه هم نمی رفتم؛ حالا گاهی یک ساعتی، دو ساعتی می رفتم منزل، [امّا] غالباً شب و روز آنجا بودیم.
از دزفول و از اهواز و مانند اینها مرتّب تلفن می زدند به همان مرکز و اظهار می کردند که کمبود دارند؛ کمبود نیرو، کمبود مهمّات، کمبود امکانات. بحث نیرو که شد، بنده به ذهنم رسید که من یک کار می توانم بکنم و آن اینکه بروم دزفول، آنجا بنشینم و اطّلاعیّه بدهم و پخش کنم اینجا و آنجا و درخواست کنم که جوان ها بیایند؛ یک چیزِ اینجوری به ذهن من رسید. خب، لازم بود از امام اجازه بگیریم؛ بدون اجازهی ایشان که نمی شد من بروم؛ رفتم جماران. احتمال می دادم که امام مخالفت کنند، [چون] گاهی اوقات با بعضی از اقدامات اینجوریِ ما، مسافرت ها و مانند اینها، امام با تردید برخورد می کردند. به مرحوم حاج احمدآقا گفتم من می خواهم بروم به امام این را بگویم و درخواست کنم که اجازه بدهند من بروم جبهه، بروم دزفول و شما کمک کن که امام به من اجازه بدهد. حاج احمدآقا هم قبول کرد، گفت باشد، آمدیم داخل اتاق، داخل اتاق دیدم چند نفر هستند، مرحوم چمران هم نشسته بود، من به امام گفتم به نظر من رسیده که اگر بروم منطقهی جنگی، وجودم مؤثّرتر است تا که اینجا بمانم؛ شما اجازه بدهید من بروم، امام بدون تأمّل گفتند: بله، بله، شما بروید! یعنی برخلاف آنچه ما خیال می کردیم امام می گویند نه، بدون هیچ ملاحظه گفتند بله، بله، شما بروید، وقتیکه به من گفتند شما بروید، که من خیلی خوشحال شدم، مرحوم چمران گفت: آقا! پس اجازه بدهید من هم بروم، گفتند: شما هم بروید، بعد من دیگر رو کردم به مرحوم چمران، گفتم پا شو دیگر، معطّل چه هستی؟ بلند شویم برویم، آمدیم بیرون، قبل از ظهر بود، قصد من این بود که همانوقت حرکت کنیم، ایشان گفت که نه، صبر کنیم تا عصر، چون من تنها بودم، [یعنی] من با کسی نمی خواستم بروم، تنها می خواستم بروم، ایشان یک عِدّه و عُدّهای داشت، که بعد که رفتیم، [دیدیم] حدود شصت هفتاد نفر، ایشان افرادی را داشت،که آماده بودند و با ایشان تمرین کرده بودند، کار کرده بودند و ایشان می خواست با خودش بیاورد اینها را و اینها را باید جمع می کرد. به من گفت شما تا عصر صبر کن، و به جای دزفول هم می رویم اهواز، اهواز بهتر از دزفول است؛ گفتم باشد.
خب ایشان از ما واردتر بود، بلدتر بود، من قبول کردم، آمدم منزل و با خانواده خداحافظی کردم، شش هفت نفر محافظ هم ما داشتیم؛ به محافظین گفتم که شماها مرخصید، من دارم می روم میدان جنگ، شما دَور من هستید که من کشته نشوم، من دارم می روم طرف میدان جنگ، آنجا دیگر محافظ معنی ندارد! این طفلک ها گریهشان گرفت که نمی شود و از این حرف ها، گفتم نه، من شماها را نمی برم، گفتند خیلی خب، پس بهعنوان محافظ نه، امّا بهعنوان همراه، ما هم بیاییم؛ ما هم می خواهیم برویم جبهه، ما را اینجوری ببرید؛ گفتیم باشد، که با من به آن منطقهای که رفتیم آمدند؛ تا آخر دیگر با ما بودند.
عصر راه افتادیم با مرحوم چمران، سوار یک سی۱۳۰ شدیم و آمدیم طرف اهواز. اهواز تاریک محض بود! غَرَض: اهواز تاریک بود؛ در تاریکی رفتیم به پادگان لشکر ۹۲ و آنجا بودیم و بعد هم رفتیم استانداری و دیگر [آنجا] بودیم. همان شب اوّلی که رسیدیم، مرحوم چمران، آن جماعتِ خودش را جمع کرد و گفت می رویم عملیّات؛ گفتیم چه عملیّاتی؟ گفت می رویم شکار تانک، بنده هم یک کلاشینکف داشتم، مال خودم بود -کلاشینکف شخصی داشتم که همراهم بود- گفتم من هم بیایم؟ گفت بله، چه عیب دارد، شما هم بیایید، من هم عمامه و عبا و قبا را گذاشتم کنار و یک دست لباس سربازی گَلهگشادِ منحوس به ما دادند پوشیدیم و شبانه با اینها رفتیم؛ درحالیکه بنده نه تمرین نظامی دیده بودم و نه سلاح مناسب داشتم، یعنی برای شکار تانک کسی با کلاشینکف نمی رفت، البتّه آنها هم آرپیجی و مانند اینها نداشتند؛ آنها هم همینطور با همین سلاح و مانند اینها [بودند]، رفتیم و شکار تانک هم نکردیم و برگشتیم.
نویسنده ها و رمان نویس های خودمان واقعیت ها را بنویسند که اگر ننویسند دیگران جور دیگر می نویسند
بیانات در مراسم شب خاطره دفاع مقدس 97/7/4
حالا من دیدم بعضیها که دربارهی منطقهی جنگی رمان نوشتهاند و مطلب نوشتهاند، بنده خب منطقهی جنگی را، یعنی اهواز را در همان روزهای اوّل جنگ از نزدیک دیدهام و مدّتی هم آنجا بودهایم، بکلّی آنچه نوشتهاند، خلاف واقع است، یعنی این رماننویسهای محترم غیرانقلابی که خواستهاند راجع به جنگ مثلاً یک گزارشی تهیّه کنند و یک چیزی بنویسند، آنچه از اهواز نوشتهاند، خلاف واقع است؛ و از بعضی جاهای دیگر هم همینجور؛ یکیشان هم از تهران نوشته، آن هم خلاف واقع است، یعنی نخواستهاند درست منعکس کنند، باید نویسندههای خودمان، رماننویسهای خودمان بیایند به میدان، این چیزها را بنویسند، ما که ننویسیم، دیگران جور دیگر می نویسند.
|