"در ميان همه اين حوادث و در ميان همه گفتارها و رفتارهايى كه از انبيا و اوليا سر زده است، چيزى كه قابل تحريف و مسخ نيست و ممكن نيست كه آن را به غلط تفسير كنند اين است كه امام حسين(عليه السلام)براى ترويج دين كشته شد، و در اين راه تمام ياران او نيز شهيد شدند، و حتى طفل شيرخواره او هم به شهادت رسيد. اين تاريخ را كسى نتوانسته است تحريف كند. البته در بعضى از جزئيات اختلاف بوده است. مثل اين كه جمعيتى كه از كوفه آمدند سى هزار نفر بودند يا صد و بيست هزار نفر؟ كم تر بودند يا بيش تر؟ طبيعى است كه به آسانى نمى توان آمار گرفت. در ساير قضايا هم اين گونه اختلافات وجود دارد. اما اصل اين حادثه و اين كه امام حسين(علیه السلام) براى دين خود قيام كرد تا آن جا كه با لب تشنه شهيد شد و تا آن جا كه زن و بچه او را اسير كردند، اين قابل تحريف نيست. نه مى توان گفت اين كار انجام نپذيرفته است و نه مى توان گفت كه اين كار براى دنياپرستى بوده است. مگر براى رسيدن به مقام راهى بهتر از اين نبود؟ كسى كه اهل مقام است، وقتى ببيند جانش در خطر است راهى براى صلح پيدا مى كند. شب عاشورا هم به او پيشنهاد كردند، روز عاشورا هم به او پيشنهاد كردند بيا با يزيد بيعت كن تا سالم بمانى. قبول نكرد و فرمود: «هَيْهات مِنّى الذِّلَة»[1]; جريان حرّ و ساير حوادث پيش آمد. به اين مطالب اضافه كنيد آنچه را ما معتقديم و با سندهاى متظافر ثابت شده است و قرائن فراوانى وجود دارد كه امام حسين(علیه السلام) مى دانست كشته مى شود. اگر كسى بگويد علم امامت نداشت و الهام خدايى نبود، بنابر حديث هايى كه از خود پيغمبر(صلى الله عليه وآله) رسيده بود مى دانست كه كشته مى شود. در آن بيانى كه خودش فرمود: «كَأَنّى بِأَوْصالى يَتَقَطَّعُها عسْلانُ الْفَلَواتَ بَيْنَ النَواويسَ وَ كَرْبَلا»[2]، گويا مى بينم كه درندگان بيابان، گرگ هاى بيابان بند از بند من جدا مى كنند. و نيز آن خواب هايى كه ديده شد. مانند آنچه در داستان على اكبر(عليه السلام) شنيده ايد. اگر اين ها را ضميمه كنيم، به اين معناست كه امام حسين(علیه السلام) مى داند پايان اين جريان كشته شدن است، اما با اين حال، زن و فرزندانش را با خود برد. آيا براى اين بود كه به پول برسد؟ به مقام برسد؟ به شهوات دنيا برسد؟ در بيابان كربلا كدام شهوات انسان تأمين مى شود؟ به هيچ وجه نمى توان اين حادثه را به گونه اى تفسير كرد كه اين قيام براى دنيا خواهى، براى رياست طلبى و براى قدرت طلبى بود. هيچ چيز جز اين نبود كه براى احياى دين جدّش كشته شد.
البته ممكن است كسانى بگويند حسين(عليه السلام) اشتباه كرد. بعضى از متعصبين و ناصبى هاى منسوب به اسلام هستند كه مى گويند حق نبود كه حسين(علیه السلام) اين كار را بكند. اما قبول دارند كه او اين كار را براى احياى دين انجام داد. اين حادثه با همه ويژگى هايش يعنى ويژگى هايى كه در خط دادن به انسان، و در آموختن درس فداكارى مؤثر است، قابل خطا نيست; و در اين كه حجت بر مسلمانان تمام شده باشد و بدانند كه اگر شرايطى مثل شرايط زمان امام حسين(علیه السلام) پيش آمد، بايد همان حركت را انجام دهند، قابل تفسير غلط نيست. البته كسى اين گونه شبهه نكند كه فلانى گفته است بايد مردم حادثه عاشورا را تكرار كنند. مى گويم اگر آن شرايط پيش آمد، بايد همان كار امام حسين(عليه السلام) را انجام دهيم. به هر حال، ويژگى امام حسين(عليه السلام) در اين است كه اين حركت او به هيچ وجه قابل تفسير غلط نبود و چنين ابهامى در اطراف آن به وجود نمى آمد كه براى دنيا پرستى و رياست طلبى اين كار را كرده باشد . اين است كه هر كس به اين حادثه توجه كند، نور هدايت در دلش مى تابد و وجدانش بيدار مى شود، عواطف مذهبى او شكوفا مى شود و احساس مسؤولیت در دلش پديد مى آيد. آيا دينى كه سزاوار است شخصيتى مانند حسين(عليه السلام) با تمام بستگان و حتى با طفل شيرخواره اش براى آن شهيد شود، من و شما در برابر آن مسؤولیت نداريم؟ آيا چنين چيزى ممكن است؟ اين است كه «اِنَّ الْحُسَيْنَ... مِصْباحُ الهُدىً» اين چراغى است برافروخته فرا روى انسانيت تا روز قيامت، كه هر كس از هر جا به اين چراغ نگاه كند راه را پيدا مى كند و كسى نمى تواند در آن ابهامى ايجاد كند.
اين يك طرف قضيه است كه ديديم مسلمانان از ابتدا، لااقل از اولين روزهاى شهادت امام حسين(عليه السلام) كه حركت توّابين شروع شد تا امروز، همه در بزرگداشت اين قيام اهتمام داشته اند، در گريه كردن، در فداكارى كردن، در عشق بازى كردن با نام حسين(عليه السلام). يك ذره خاك كربلا را مى آورند و با چه قداستى احترام مى كنند. اگر روزى به بيمارى صعب العلاجى مبتلا شوند به اندازه دانه عدسى از آن تناول مى كنند تا شفا پيدا كنند. اين يك سوى قضيه است.
طرف ديگر قضيه را هم توجه كنيد. چقدر تلاش شد تا نام حسين(عليه السلام) از بين برود. آن ها چه دشمنى با حسين(عليه السلام) داشتند؟ نام حسين(عليه السلام) با زندگى آن ها چه مى كرد كه حاضر شدند انسان هايى را بكشند براى اين كه ديگر مردم به زيارت امام حسين(عليه السلام) نروند؟ حاضر شدند آب بر قبر حسين(عليه السلام) ببندند تا آثارى از قبر حسين(عليه السلام) باقى نماند. روى قبر مطهر زراعت كنند، آن را شخم بزنند، بذر بپاشند كه معلوم نشود اين جا كجا بوده است. چرا اين گونه بوده است؟ از اين دشمنى ها چه بهره اى نصيبشان مى شد؟ راه دور نرويم; هنوز در بين ما پيرمردها و پيرزن هايى هستند كه آغاز سلطنت آن نابكار را به ياد دارند كه عزادارى را ممنوع كرده بود. وعاظ حق نداشتند لباس روحانيت بپوشند. اجازه نمى دادند از جايى صداى مرثيه خوانى بلند شود و مجلسى به نام امام حسين(عليه السلام) تشكيل شود. بنده چهار ـ پنج ساله بودم و يادم هست كه شب از روضه خوان دعوت مى كردند، كت و شلوار مى پوشيد، مى آمد داخل دالان منزل لباس خود را عوض مى كرد، عمامه مى گذاشت و مى آمد در زيرزمين خانه و آرام روضه مى خواند كه مبادا صداى روضه اش به كوچه برسد و مأموران دولتى او را تعقيب كنند. اين چيزى است كه خودم به خاطر دارم.
مگر نام سيدالشهداء(ع) چه مشكلى براى حكومت پهلوى داشت؟ چرا اين قدر دشمنى مى كنند؟ چرا امروز هم به صورت مدرن با نام سيدالشهداء(عليه السلام) دشمنى مى كنند؟ اين ها كه به اصطلاحِ خودشان، خود را روشنفكر دينى مى دانند و بهتر است بگوييم بى دينان تاريك فكر! چون نه از دين بهره اى دارند و نه از فكر روشن اثرى، اين دشمنى كه اين ها با نام حسين(عليه السلام) مى كنند چه دشمنى است؟ چه اصرارى دارند بر اين كه شهادت امام حسين(ع) قضيه اى عادى و يا عكس العملى در برابر خشونت پيغمبر(صلى الله عليه وآله)بوده است؟! مى گويند پيغمبر(ص) در جنگ بدر با بنى اميه خشونت كرد، در اين جا هم بنى اميه آتش جنگ را برافروختند و پسر پيامبر(ص) و يارانش را كشتند. اين هم نتيجه آن خشونت بود![3] بالاخره در جنگ، نان و حلوا پخش نمى كنند. در جنگ بدر، هم از مسلمان ها و هم از كفار كشته شدند; ولى از كفار بيش تر كشته شدند و خدا مسلمان ها را پيروز كرد. مى گويند چون در جنگ بدر پيغمبر(صلی الله علیه و آله) با بنى اميه با خشونت برخورد كرد، فرزندان بنى اميه هم با اولاد او همان كار را كردند. اين يك امر طبيعى و عكس العمل زندگى بوده است. پيغمبر(صلی الله علیه و آله) مى بايست آن ها را نمى كشت تا بچه هايشان هم بچه هاى او را نكشند! اين چيز مهمى نيست! به اصطلاح اين روشنفكران كسانى كه مى خواهند از عاشورا درس بگيرند بايد اين گونه درس بگيرند كه در برابر هيچ كس خشونت در پيش نگيرند تا با بچه هايشان خشونت نشود. آن ها مى گويند بايد از عاشورا اين گونه درس گرفت. در نظر اين افراد بايد جهاد، دفاع و امر به معروف و نهى از منكر تعطيل شود تا كسى به ديگرى كار نداشته باشد. يعنى خدا كه دستور داد «قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُم اللّهُ بِاَيْديكُم وَ يُخْزِهِم وَ يَنْصُرْكُم عَلَيْهِم وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوم مؤمِنين»[4] العياذ بالله خدا بيجا كرد كه فرمود با مشركين بجنگيد تا خدا آن ها را به دست شما عذاب كند! «يعذبهم الله بايديكم و يخزهم» رسوايشان كند، و «ينصركم عليهم» و شما را بر آن ها پيروز كند «و يشف صدور قوم مؤمنين» تا دل هاى مومنان شاد شود. اين ها آيه قرآن است. باز نگويند خشونت طلب هستى، تئوريسين خشونت هستى.
آنچه خواندم آيه قرآن است. اما اين روشنفكران مى گويند قرآن بى خود گفته است. نبايد خشونت به خرج داد، پس خدا اشتباه كرده است! پيغمبر(صلى الله عليه وآله) كه در جنگ بدر شركت كرد اشتباه كرد، و نتيجه اشتباه پيامبر(صلى الله عليه وآله) اين بود كه فرزندش را كشتند! اما يزيديان تبرئه شدند. آن ها گناهى نداشتند; كارشان عكس العملى طبيعى بيش نبود. وقتى پدرى را مى كشند، پسر مقتول هم مى آيد پسر قاتل را مى كشد. اين مى شود اسلام مدرن و قرائت جديد از اسلام! اين مطالب در «روزنامه هاى كثيرالانتشار جمهورى اسلامى ايران» چاپ مى شود و به خورد جوان هاى معصوم ما داده مى شود، تا اين جوان ها بعد از اين، حسين(علیه السلام) را اين گونه بشناسند. چرا اين ها با حسين(علیه السلام) دشمنى مى كنند؟جوابش روشن است: حسين(علیه السلام) چراغ هدايت است. او نمى گذارد فضا تاريك شود تا مردم به گمراهى بيفتند. او راه را روشن مى كند، وظيفه مردم را روشن مى كند كه چه بايد بكنند، چگونه از دين خود حمايت كنند، نمى گذارد مردم به بهانه تساهل و تسامح، بى غيرت شوند. او مى گويد «هيهات منا الذلة» با اين مكتب چه كنند؟ او را تطميع كنند؟ بگويند به تو پول مى دهيم؟ مگر حسين(علیه السلام) پول قبول كرد؟ مگر حسين(علیه السلام) رياست پذيرفت؟ اگر بگويند تو را مى كشيم، خوب، خودش آماده شهادت شد، اطفالش را هم به كشتن داد. بالاتر از سياهى كه رنگى نيست.اگر كسى پيرو حسين(علیه السلام) شد، نه از آن تطميع ها اثر مى پذيرد، نه از اين تهديدها مى هراسد. حتماً به خاطر داريد كه در جريان نهضت، جوان ها سينه شان را باز مى كردند و به ارتشى هاى پهلوى مى گفتند بزن! از كشته شدن باك نداشتند و اين رمز پيروزى بود. اگر كسى از مرگ نترسيد پيروز است.
مرگ اگر مرد است گو نزد من آى تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ
من ز او عمرى ستانم جاودان او ز من دلقى ستاند رنگ رنگ
ياران حسين(عليه السلام) شب عاشورا با مرگ عشق بازى مى كردند. پيرمردها تنوير و خضاب كردند. اين مكتب قابل شكست نيست، مگر اين كه آن را مخدوش و تحريف كنند.
بنابراين از يك طرف چرا مسلمان ها، آنها كه شير پاك خورده اند و آنان كه حلال زاده هستند، تا اين اندازه به حسين(علیه السلام) علاقه دارند؟ و آن ها كه با نام حسين(علیه السلام) دشمنى مى كنند، چرا چنين مى كنند؟ علت اين دشمنى روشن است، چون حسين(ع) چراغ هدايت است و نمى گذارد مردم گمراه شوند." (5)
---
(1). بحارالانوار، ج 45، ص 83، باب 37، روايت 10.
(2)همان، ج 44، ص 366، باب 37، روايت 2.
(3) ر.ك: گنجى، اكبر، «خون به خون شستن آمد محال»، صبح امروز، 23/2/1378، ص 6.
(4). توبه، 14.
(5) کتاب "درپرتو آذرخش" / آیة الله مصباح یزدی
|