نام ها
1 ـ 1 ـ نام لشكرها، تيپ ها و گردان ها
از ديـگـر نـمـودهـا و جـلوه هـاى عـاشـورا در فـرهـنـگ دفـاع مقدّس ،نامگذارى لشكرها، گردان ها، گـروهـان هـا، پـادگان ها، قرارگاه ها و حتّى سنگرهاى رزمندگان ، به نام هاى آشناى كربلا، ياران و يا مظاهر فرهنگى عاشورا است .
ايـن نـامـگـذارى ها در روان و شخصيّت رزمندگان و حتّى نحوه عمليّات جبهه ها مؤ ثّر بود. وقتى نام گردان حبيب بن مظاهر بود، اين نام ، رزمندگان را وامى داشت تا درباره شخصيّت حبيب و نقش او در انـقـلاب عاشورا آگاهى و آشنايى بيش ترى كسب كنند. كسانى نيز كه به آن گردان قدم مـى گـذاشـتـنـد، بـه ويـژه مبلّغان روحانى ، بر همان شخصيّت تكيه و از او ياد مى كردند؛ اين تـكـرار و تـلقين و تبيين ، زمينه ساز اُنس و الفت بيش تر رزمندگان با شخصيّت كسى مى شد كه نام او زينتِ گردان يا آن مجموعه بود.
به برخى از اين نام ها اشاره مى كنيم :
يـك ـ لشـكرها: 10 سيدالشهدا، 25 كربلا، 31 عاشورا، 41 ثاراللّه ، 32 انصارالحسين و 14 امام حسين ؛
دو ـ تـيـپ هـاى مـسـتـقـل و غـيـر مـسـتـقـل : 44 قـمـر بـنـى هـاشـم ، 57 ابـوالفـضـل ، 61 مـحـرم ، 10 مـحـرم ، 115 تـكـاوران نـيـنـوا، 27 حـضـرت عـبـاس ، 9 ابـوالفـضـل ، يكم ثاراللّه ، 2 عاشورا، 3 كربلا، 79 اباعبدالله ، 8 محرم ، نينوا،(ناو تيپ ) فرات ، 2 كربلا و 3 عاشورا؛ (187) سه ـ گردان ها: على اكبر از لشكر 10 سيدالشهدا، زهير از لشكر 10 سيدالشهدا، على اكبر از لشـكر 31 عاشورا و لشكر 10 سيدالشهدا، قمر بنى هاشم از لشكر 10 سيدالشهدا، حبيب بن مـظـاهـر از لشـكـر 27 حـضـرت رسـول ، مـسـلم از لشـكـر 27 حـضـرت رسـول ، عـاشـورا از لشـكـر 6 ويژه پاسداران ، امام حسين از لشكر 8 نجف ، زينب از لشكر 10 سـيـدالشـهـدا، ابـوالفـضـل از تـيپ اميرالمؤ منين بوشهر، امام حسين از لشكر 110 خاتم الانبيا، بـُرَيـر از لشـكـر 10 سـيـدالشهدا، امام حسين از لشكر 28 روح اللّه ، امام حسين از تيپ حرّ، 61 علقمه از لشكر 27 حضرت رسول ، ذوالجناح و راكبان كربلا.
مناطق آزادشده و محورهاى عمليّاتى در طول سال هاى دفاع مقدّس نيز عمدتا نام هايى كه با فرهنگ عاشورا پيوند داشت ، مى يافتند؛ مانند مـحـور كـربـلا، مـحـور عـاشـورا، مـحـور امـام حـسـيـن ، مـحـور زيـن العابدين (نزديك هويزه ) و... . (188) گاه نام رزمندگان ، در لشكرها و گردان ها و گروهان ها و حتّى دسته ها، پيوندى خاص با نام مـجـمـوعـه مى يافت ؛ از آن جمله نام شهيد حسين خرّازى ، فرمانده شجاع لشكر امام حسين ، با نام لشكرش ، الهام بخش شعارها و سخن ها قبل و پس از شهادتش شده بود.
گـاه رزمـنـدگـان در انـتـخـاب واحـد رزمـى ، تـنـاسب نام خود با واحد را لحاظ مى كردند؛ براى مثال ، اكبر يا على اكبر در گردان على اكبر يا حبيب در گردان حبيب . دقائق و ظرائف ديگرى نيز در اين ميان هست كه ميزان عشق و ايمان رزمندگان را به كربلا و فرهنگ عاشورا نشان مى دهد.
نـام لشـكـرهـا، تـيپ ها، گردان ها و گروهان ها بر روحيّات ، بافت مجموعه ، شعارها و حتّى نام افـراد اثـر داشـت . بـراى مـثـال ، حـبيبِ گردان حبيب ، پيرترين چهره بود. در اين گردان براى گـرفـتن صلوات مى گفتند: بر ((حبيب )) خدا، محمد مصطفى ، صلوات (با تاءكيد بر حبيب ). در لشـكـر سـيـّدالشـّهـدا، امـام حـسـين (ع ) بيش تر با عنوان سيّدالشّهدا مطرح مى شد و در گردان ابوالفضل ، تيپ ابوالفضل يا گردان قمر بنى هاشم ، شعار صبحگاهى و نيز سوگندها به نـام ابـوالفـضـل بـود. بـيـشـتـريـن روضـه هـا نـيـز بـه نـام قـمـر بـنـى هـاشـم و ابوالفضل خاتمه مى يافت .
در جـبـهـه ، سـنـگـرهـاى جمعى و حتّى سنگرهاى انفرادى عمدتا به نام اباعبداللّه متبرّك مى شد.
تـقـدّس و حـُرمـت اين نام بيش از هر چيز پاس داشته مى شد. نمازخانه ها و ((حسينيّه ))ها نه تنها محفل و مجلس ياد اباعبداللّه و مصائب عاشورا بود، كه نام و عنوان هاى كربلايى را همراه داشت ؛ مـانند حسينيه عاشقان كربلا و حسينيه ابوالفضل . نام شهيدان نيز بر پيشانى مساجد و حسينيه هـا مـى نـشـست .
مسجدها و حسينيه هاى هر گردان و گروهان و دسته اى ، به نام شهيدان خود، به ويژه فرماندهان شهيد، نامگذارى مى شد.
در ايّام محرّم ، جز مسجد و حسينيه ، تكيه نيز برپا مى شد. تكايا هماره عنوان شهيدان كربلا را داشتند؛ مانند تكيه على اكبر، تكيه ابوالفضل ، تكيه قاسم و... . پادگان ها و قرارگاه ها كه برخى مانند پادگان دوكوه و قرارگاه كربلا هنوز ميعادگاه و كعبه عشّاق و زيارتگاه مسافران بـه جـبهه ها است نيز از نمادها و نمودها و نام هاى عاشورايى و جلوه گاه فرهنگ حسينى سرشار بود.
2 ـ 1 ـ نام اعزام هاى سراسرى
اعـزام هاى سراسرى رزمندگان اسلام و اعزام هاى محلّى ومنطقه اى چه به لحاظ شيوه اعزام و چه بـه لحـاظ نـامـى كـه بـر پيشانى هر اعزام مى درخشيد، راوى عاشورا انديشى و شوريدگى و شـيـفـتـگـى بـهكـربـلا بـود. كـاروان هـا، با بدرقه پرشكوه مردم ، در طنين صلوات ، زيارت عـاشورا و شعارهاى حماسى راهى جبهه مى شدند و در پيشاپيش آن ها پرچم هايى در اهتزاز بود كه عنوان هايى چون راهيان كربلا، انصارالحسين و وارثان عاشورا بر آن ها نقش بسته بود.
نـخـستين اعزام بزرگ ، كاروان ((راهيان كربلا)) بود كه در تاريخ 23/8/64 به جبهه ها اعزام شد و عمليّات پيروزمندانه و افتخارآميز والفجر 8، ره آورد آن بود. اين اعزام تا فروردين 65 يـعـنى حدود 5 ماه ، به منظور پاسدارى از افتخارات و دستاوردهاى اين عمليّات استمرار يافت . كـاروان ((قـاريـان كـربـلا))، حـركـت نـمـاديـنـى بـود كـه در دى ماه 64 با 150 تن از قاريان بـرگـزيـده قـرآن كـريـم بـه جـبـهـه هـا اعـزام شـد. ايـن كـاروان در جـبـهـه هـا بـا تشكيل كلاس آموزش قرآن ، رزمندگان را با قرائت و تفسير و مفاهيم و مضامين قرآنى آشناتر مى كرد. برگزارى شب هاى قرآن و تداعى شب عاشورا و تلاوت قرآنِ اصحاب ، از ديگر برنامه هـاى ايـن كـاروان بـود. درسـت در هـمـان سـال و هـمـان مـاه ، كاروان ((انصارالحسين )) از شهرهاى گوناگون كشور با نام هاى انصارالحسين ، وارثان عاشورا و طلايه داران نينوايى با بدرقه گـرم و شورانگيز مردم به جبهه ها اعزام شدند. امتداد اين اعزام در روزهاى ديگر نيز قوّت قلب رزمندگان و مايه ياءس دشمن و اميدبخش مردم مؤ من و پاكبازى بود كه چشم به جبهه ها، عمليّات و پيروزى هاى رزمندگان دوخته بودند.
اعـزام كـاروان ((وارثان عاشورا)) در 26 مهرماه ، ((طلايه داران عاشورا)) در 4 آبان و ((كاروان نـيـنـوايـى )) در 17 آبـان 65، تـصـوير ديگرى از شور و حضور و قدرت امّت اسلام و لبّيك گويى به نداى امام براى گرمى و سرزندگى جبهه ها بود. (189)
3 ـ 1 ـ نام و رمز عمليّات ها
بـا شـروع تـهـاجم دشمن در 31 شهريور 59 و آغاز جنگ ، عمليّات چريكى ، ايذايى ، كلاسيك و غيركلاسيك محدود و سپس عمليّات گسترده غيركلاسيك آغاز شد.
اوّليـن عمليّاتى كه با نام و عنوان انجام شد، عمليّات ((امام مهدى )) در 26 اسفندماه 59 در غرب سـوسـنـگـرد بـود. از اين عمليّات تا عمليّات ((ثامن الائمه )) كه در تاريخ 5/7/60 انجام شد، حـدود ده عـمليّات محدود در جبهه هاى گوناگون رخ داد كه عمليّات هاى ((فرمانده كلّ قوا، خمينى روح خـدا))،((رمضان )) و ((شهيد مدنى )) از آن جمله اند. عمليّات ((ثامن الائمه )) اوّلين عمليّاتى اسـت كـه رمـز داشت . اين عمليّات در شمال آبادان و با رمز ((نصر من اللّه و فتح قريب )) انجام شد و در آن ، حدود 150 كيلومتر مربّع از خاك خوزستان از لوث وجود دشمن پاك گرديد. اوّلين عـمـليـّاتـى كـه رمـز آن بـا فـرهـنگ عاشورا پيوند دارد، عمليّات ((طريق القدس )) است كه به آزادسازى شهر بُستان انجاميد. رمز اين عمليّات ، ((يا حسين )) بود.
نـام هـا و عـنـوان هـاى ديـگر در طول هشت سال دفاع مقدّس كه بر پيشانى عمليّات ها وجود دارد و پيوند با فرهنگ عاشورا دارد، عبارتند از:
عمليّات ((ام الحسنين )) در منطقه كرخه نور در تاريخ 24/12/60؛ عمليّات ((حسين بن على )) با رمز يا جوادالائمه در منطقه ميمك در تاريخ 26/6/61؛ عمليّات ((مسلم بن عقيل )) با رمز ((يا اباالفضل العبّاس )) در غرب سومار در تاريخ 9/7/61؛ عمليّات ((محرّم )) با رمز ((يا زينب )) در منطقه عمليّاتى شرهانى ، زبيدات و بيات در تاريخ 10/8/61؛ عمليّات ميمك با رمز ((يا اباعبداللّه الحسين )) در ارتفاعات مرزى ميمك در تاريخ 25/7/63؛ عـمـليـّات ((عـاشـوراى 1)) در مـنـطـقـه عـمـليـّاتـى تـكـاب و صـائيـن دژ در شمال كردستان در تاريخ 23/5/64؛ عمليّات ((عاشوراى 2)) با رمز يا مهدى ادركنى در جنوب مهران در تاريخ 24/5/64؛ عـمـليـّات ((عـاشـوراى 3)) بـا رمـز ((يـا سـيـّدالشـّهـدا)) در شمال فكّه در تاريخ 25/5/64؛ عمليّات ((عاشوراى 4)) در غرب درياچه امّالنعاج در هورالهويزه در تاريخ 30/7/64؛ عـمـليـّات ((كـربـلاى 1)) بـا رمـز ((يـا اباالفضل العبّاس ادركنى )) در منطقه مهران در تاريخ 10/4/65؛ عـمـليّات ((كربلاى 2)) با رمز ((يا اباعبداللّه الحسين )) در منطقه عمومى حاج عمران در تاريخ 10/6/65؛عـمـليـّات ((كـربـلاى 3)) بـا رمـز حـسـبـنـا اللّه و نـعـم الوكيل در تاريخ 11/6/65؛ عمليّات نامنظّم فتح 1 با رمز ((يا زينب )) در تاريخ 19/7/65؛ عمليّات ((كربلاى 4)) با رمز محمد رسول اللّه در غرب اروندرود در تاريخ 3/10/65؛ عمليّات ((كربلاى 5)) با رمز يا زهرا در منطقه شلمچه و شرق بصره در تاريخ 19/10/65؛ عـمـليـّات ((كـربـلاى 6)) بـا رمـز يـا فـاطـمـة الزّهـرا در شمال سومار در تاريخ 23/10/65؛ عمليّات ((كربلاى 7)) در حاج عمران در تاريخ 12/12/65؛ عمليّات ((كربلاى 8)) با رمز يا صاحب الزّمان در شرق بصره در تاريخ 18/1/66؛ عمليّات ((كربلاى 9)) با رمز يا مهدى ادركنى در منطقه قصرشيرين در تاريخ 20/1/66؛ عـمـليـّات ((كـربـلاى 10)) بـا رمـز يـا صـاحـب الزّمـان ادركنى در منطقه ماووت عراق در تاريخ 30/1/66؛ عمليّات نصر 2 با رمز ((يا حسين مظلوم )) در ميمك در تاريخ 13/3/66؛ عمليّات نصر 6 با رمز ((يا اباعبداللّه الحسين )) در ميمك در تاريخ 10/5/66؛ عـمـليـّات فـتـح 10 بـا رمـز ((يـا ابـاعـبـداللّه الحـسـيـن )) در شمال اربيل عراق در تاريخ 13/6/66؛ عـمـليـّات نـامـنـظـّم ظـفـر 2 بـا رمز ((لبّيك يا حسين )) در شهر كفرى از استان كركوك عراق در تاريخ 12/7/66؛ عمليّات بيت المقدّس 4 با رمز ((يا اباعبداللّه )) در منطقه سليمانيه ، عراق در تاريخ 6/1/67؛ عـمـليـّات بـيـت المـقـدّس 5 با رمز ((يا اباعبداللّه الحسين )) در منطقه عمومى پنجوين در تاريخ 22/1/67؛ عـمـليـّات بـيـت المـقـدّس 7 بـا رمـز ((يا اباعبداللّه الحسين )) در منطقه عمومى شلمچه در تاريخ 23/3/67.
از مجموع 95 عمليّات كوچك و بزرگ دفاع مقدس (از عمليات امام مهدى در تاريخ 26/12/59 تا عـمـليـات مـرصـاد در تـاريـخ 5/5/67)، 27 عـمـليات ، نام يا رمز و يا نام و رمز عاشورايى و كربلايى دارند. از اين تعداد، نام 19 عمليات و رمز 14 عمليات عاشورايى است .
ايـن نامگذارى ها، از ارادت ، ايمان و معرفت عاشورايى سرچشمه مى گيرند و گواه آنند كه نام حـسـيـن و عـاشـورا و كـربـلايـش ، الهـام بـخـش ، راهـنـمـا و پـشـتـوانـه روحـى و فـكـرى هـشـت سال دفاع مقدّس بوده است. (190)
نوشته ها
1 ـ 2 ـ پيشانى بندها و لباس نوشته ها
از نـمـودهـاى زيـبـا و بـديـع جـبـهـه هـاى هـشـت سـال دفـاع مـقـدّس كـه هـنوزنيز همچون فرهنگى سيّال و زنده در جامعه جريان دارد، فرهنگ پيشانى بندها است .
پـيـشـانـى ، بـارزتـريـن و اوّليـن نـقـطـه آشـكـار انـسـان اسـت و بـه هـمـيـن دليـل ، تـظـاهـر آغـازين وجود و نمود رسوايى را به پيشانى نسبت داده اند. برخى مجاهدان ، آن گـونـه كـه در تاريخ اسلام نگاشته شده است ، از پيشانى بند بهره مى گرفته اند. گويا نـخـستين كسى كه در جنگ هاى صدر اسلام از پيشانى بند سرخ استفاده كرد، ابودجانه انصارى در جنگ بدر بوده است . در مغازى آمده است كه در جنگ بدر، زبير دستار زرد داشت و ابودجانه با دستار سرخ مشخص بود. (191) دسـتـارهـاى زرد و سرخ در نخستين جنگ مهم و تعيين كننده پيامبر، ابزار تشخيص و تفكيك و فاقد نـوشـتـه بـودنـد. در دوران دفـاع مـقدّس ، نوشته هاى كوتاهى كه نشانه ايمان ، باور و آرمان رزمندگان است ، زينت بخش اين پيشانى بندها مى شود. عمده اين نوشته ها به كربلا، عاشورا و ابـاعـبداللّه (ع ) اشاره دارد. برخى از اين نوشته ها عبارتند از:يا ((اباعبداللّه ))، ((يا حسين ))، ((زائر كـربـلا))، ((يا حسين شهيد))، ((مسافر كربلا))، ((يا لثارات الحسين ))، ((لبّيك يا ابـاعـبـداللّه ))، ((لبـّيـك يـا حـسـيـن ))، ((كـلّ ارض كـربـلا))، ((كـلّ يـوم عـاشـورا))، ((عـاشقان اباعبداللّه ))، ((يا زيارت يا شهادت ))، ((يا زينب ))، ((تا كربلا راهى نيست ))، ((السّلام عليك يـا ابـاعـبـداللّه ))، ((فـداى لب تـشـنـه حـسـيـن )) و ((يـا اباالفضل )).
ايـن نـوشـتـه هـا بـعـدهـا، خـود، در حـوزه سروده ها، نوحه ها، نوشته ها، خاطره ها، فيلم ها و همه قـلمـروهـاى هـنرى و ادبى راه يافت و به عنوان شاخصه دفاع مقدّس در كنار پرچم ها و پلاك ها كه نمود و نماد جبهه بودند، قرار گرفت .
اين نوشته ها افزون بر پيشانى بندها، نقش پرچم ها هم بود؛ پرچم هايى كه لحظه عمليات ، اعزام و پس از پيروزى ها، رنگارنگ و پرشكوه ، به اهتزاز درمى آمدند و يا در دست رزمندگان ، سماعى شكوهمند و زيبا داشتند.
خانواده هاى شهيد، پيشانى بند فرزندانشان را با همان خونى كه بر آن ها نشسته و نقش بسته بـود، بـه عـنـوان يـادگـارى ارجـمـنـد و هـمـچـون جـان ، عـزيـز نـگـه داشـتـه ، بـه آن تـوسـّل مـى جـسـتـنـد و هـنـوز هم مى جويند. گاه پيشانى بندها ارتباطى نزديك با نام لشكر و گـردان و گـروهان داشت . براى مثال ، در لشكرهايى كه نام كربلا يا امام حسين داشتند، عمدتا بـا عـنـوان ((مـسـافـران كـربـلا))، ((يـا امـام حسين ))، ((يا حسين )) و ((يا اباعبداللّه )) زينت مى يافتند.
ايـن نـوشـتـه هـا افـزون بـر پيشانى بندها، بر لباس رزمندگان نيز ديده مى شد. ((كربلا، كـربـلا! مـا داريـم مى آييم ))، ((زائر كربلا))، ((عاشقان اباعبداللّه ))، ((جان فداى لب تشنه ابـاعـبـداللّه ))، ((لبـّيـك يـا ابـاعـبـداللّه ))، ((يـا حـسـيـن )) و ((يـا اباالفضل )) از آن جمله اند.
گاه نقش حرم اباعبداللّه و گنبد و بارگاه او زينت لباس رزمندگان بود. گاه نيز عكس اين حرم در جـيـب و كـوله پـشـتـى رزمـنـدگان همراه با زيارت عاشورا يا زيارت وارث ، توانبخش ، همدم لحظه ها و گواه شيفتگى و دلباختگى آنان به اباعبداللّه بود.
گـفـتـنـى است اين جمله ها و نوشته ها، خود، معرّف رزمندگان و در صورت شهادتشان ، نشانه و عـلامـت شـناسايى آنان بود. هنوز هم برخى از اين جمله ها و نوشته ها از نشانه هاى شناخت اجساد مطهّر مفقودالاثرها است .
پيشانى بندها به رنگ هاى سبز، قرمز، آبى ، سفيد، زرد، سياه ، نارنجى و... بود. در اين ميان ، سـبـز و سـرخ ، بيش از ديگر رنگ ها به كار گرفته مى شد. گاه نيز رزمندگان شخصا با استفاده از ماژيك و ابزار ديگر، نوشته هاى مورد علاقه خود را بر پارچه ها يا بر لباس هاى خـود مى نوشتند. بايد گفت پيشانى بند در اين هيئت ، يكى از جلوه هاى انحصارى و بى سابقه در تـاريـخ نـبـردهـاى جهان و حتّى اسلام است كه تاءثير آن را در جهاد فلسطين و روزگارى در بوسنى و هرزگوين شاهد بوده و هستيم .
2 ـ 2 ـ تابلونوشته ها
تـابلو نوشته ها در طول جاده هايى كه به جبهه ختم مى شد، كنار سنگرها، در پادگان ها و در جـغـرافـيـايـى به وسعت جبهه ها و حتّى همه ايران ، پيام رسان فرهنگ ، ايمان ، آرمان و انديشه هـاى جبهه بودند. تابلونوشته ها، فرهنگنامه نسلى بودند و هستند كه براى خدا جنگيد، براى خـدا شـهـيـد داد و جـان مـايـه حـركـت خـويـش را از كـربـلا و عـاشـوراى حـسينى وام گرفته بود. تابلونوشته ها داراى ويژگى هايى چند بودند:
يـك ـ از يـك كـلمـه تـا يـك عـبـارت و گـاه يـك مـتـن ، مـحـتـواى تـابـلونـوشـتـه هـا را تـشكيل مى داد. گاه تنها يك كلمه مانند صبر، ذكر، نماز، غفلت ، صلوات ، دعا، عاشورا و حسين ، نقش تابلو بود؛
دو ـ آيـات قـرآنـى ، احـاديـث و روايـات ، جـمـلات حـضـرت امـام (ره ) بـيـش تـرين كاربرد را در تابلونوشته ها داشتند؛
سـه ـ فـرهـنگ عاشورا و واژگان تداعى كننده كربلا مانند عاشورا، كربلا، يا اباعبداللّه ، يا حـسـيـن ، هـيـهـات مـنـّا الذلّه ، يـا ثـاراللّه ، مـحـرّم ، يـا زيـنـب ، يـا اباالفضل و... متن بسيارى ازتابلونوشته ها بود؛
چـهـار ـ ابـيـات مـشـهـور، بـه ويـژه عـنـوان نوحه هاى شورانگيز و سروده هاى شاعران انقلاب ، جايگاهى قابل اعتنا در تابلونوشته ها داشت ؛
پـنـج ـ فـرهـنـگ ((صـلوات )) مـانـنـد كافه صلواتى ، تلگراف صلواتى ، خياطى صلواتى ، سـلمـانـى صـلواتى و نيز نشان دادن اين نكته كه ((كربلا)) غايت و نهايت آرمان ها است ، همه جا چهره مى نمود.
تابلوهايى كه فاصله تا كربلا را مشخص مى كرد نيز زينت جادّه ها بود؛ شش ـ تعدادى از تابلونوشته ها عين سخنان رزمندگان بود و گاه ، واژگان گويش هاى كشور نيز در آن ها ديده مى شد؛ مانند ((ياشاسين حزب الله (زنده باد حزب الله ))). گاه چاشنى طنز در ايـن نـوشـتـه هـا بارز بود؛ مانند: ((كربلا! كى بريده ؟)) و ((تا كربلا راهى نيست ، اگر بجنبيد!))؛ هـفـت ـ بـسيارى از تابلونوشته ها، نقش لباس ها، عنوان نامه ها و حتّى وصيّت نامه ها نيز هست . اين يگانگى شعارها، وحدت حالات و باورها و ((توحيد كلمه )) رزمندگان را نشان مى دهد.
در جـمـع بـنـدى كلّى ، هيچ موضوعى به اندازه كربلا و عاشورا محور و موضوع تابلونوشته هـاى جبهه نبود. اين پيوند درونى و روحى رزمندگان با اباعبداللّه و فرهنگ عاشورا، جان مايه جبهه ها، برانگيزاننده ، حركت بخش و عامل بسيارى از پيروزى هاى جبهه نشينان محسوب مى شد. اگـر هـمـه مظاهر و نمادهاى ديگر جبهه را بر اين ويژگى بيفزاييم ، روشن خواهد شد كه جبهه بـا عـاشـورا نـفـس مى كشيد، مى باليد، مى شكفت ، به بار مى نشست و زندگى مى كرد. براى روشـن شـدن مـيـزان پـيـونـد جـبـهـه بـا فـرهـنـگ عـاشـورا، تـابلونوشته ها را از چشم اندازهاى گوناگون بررسى مى كنيم :
1 ـ 2 ـ 2 ـ احاديث و روايات حسينى
عـبـارات مـشـهـورى چـون ((هل من ناصرٍ ينصرنى ))، ((انّ الحسين مصباح الهدى و سفينة النّجاة ))، ((انـّى لا اءرى المـوت الاّ سـعـادة ))، ((انـّى اءحـامـى اءبـدا عـن ديـنـى )) (بخشى از رجز حضرت ابوالفضل العبّاس )، ((حبّ حسين جنّتى و اءميرى حسينٌ و نعم الامير)) (رجز عمرو بن جناده انصارى نوجوان رشيد كربلا)، ((الموت اءولى من ركوب العار)) (بخشى از رجز حضرت اباعبداللّه ) و جـمـله مـشـهـور ((انـّى سـلمٌ لمـن سـالمـكـم و حـربٌ لمـن حـاربكم )) (بخشى از زيارت عاشورا) از مشهورترين عباراتى بودند كه نقش تابلوها قرار مى گرفتند.
2 ـ 2 ـ 2 ـ ترجمه عبارات عاشورايى
هـمـچـنـين ترجمه برخى عبارات يا روايات يا متونى كه مربوط به كربلا يا منتسب به كربلا هـسـتـنـد، نـقـش تـابـلوهـا بـود؛ مـانـنـد((اگـر ديـن نـداريـد لااقـل آزاده بـاشـيـد))، ((من مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمگران را جز ذلّت و خوارى نمى دانم ))، ((هر روز عاشورا و هر زمينى كربلاست )) و ((آيا كسى هست مرا يارى كند؟)).
3 ـ 2 ـ 2 ـ عبارات متضمّن فرهنگ عاشورا
گـاه عـبـارات مـتـضمّن فرهنگ عاشورا در تابلو نوشته ها ديده مى شد؛ مانند ((اى تركش ها، اى فـشـنگ ها مرا دريابيد))، ((اى حسين تو در كربلا سر يكايك ياران را مى گرفتى و بوسه مى زدى ، آيا مى شود به هنگام شهادتم سر مرا بگيرى و بوسه بزنى ؟)) و ((كربلا يعنى عشق ، فداكارى و صبورى )).
4 ـ 2 ـ 2 ـ نشان دادن فاصله تا كربلا
جملاتى كه در اين زمينه در تابلونوشته ها بود، تنها گوياى فاصله جغرافيايى نبود؛ زيرا كربلا، آرمان ، روح و درون مايه حركت رزمندگان محسوب مى شد. جبهه ها مزيّن به تابلوهايى بـودند كه گوياى اين دلبستگى و ايمان به كربلا بود: ((رزمندگان تا كربلا راهى نمانده ، 1000 قـدم ))، ((رزمـندگان تا كربلا راهى نيست ، فقط 675 كيلومتر))، ((رزمندگان بتازيد تـا كـربـلا راهـى نـيـست ، التماس دعا))، ((رزمندگان تا كربلا فقط يك صلوات ))، ((ايستگاه بـعـدى كـربـلا))، ((كـربـلا رفـتـن خـون مـى خـواهـد و مـكـّه رفـتـن پول !)) و ((اى لشكر حسينى تا كربلا رسيدن يك يا حسين ديگر)).
5 ـ 2 ـ 2 ـ عشق ورزى به كربلا و اباعبداللّه
نوشته هاى فراوانى گوياى اين شوق و شور وصف ناشدنى است :
((گـوشـه چشمى يا حسين ))، ((كربلا كعبه عشق است و منم در احرام ))، ((كربلا، كربلا، سويت شـتـابـان آمـدم ـ بـهـر قـربـان آمـدم ))، ((كـربـلا آمـاده بـاش كـه خـيـل رزمـنـدگـان بـا بـيرق هاى لبّيك يا ثاراللّه به سويت سينه دشت جبهه را مى شكافند))، ((فـدايـى حـسـيـن ))، ((عـشـق حـسين و فرزندش خمينى عزيز ما را به اين وادى كشانده ))، ((عالم فـداى حـسـيـن ))، ((عـاشقان حسينى ـ سربازان خمينى ))، ((سوى نيازم كجاست ـ روى حسين است و بـس ))، ((ذره ذره وجودم فدايت ياحسين ))، ((ديدن وجه خدا هست مرا آرزو ـوجه خدا اى عزيز بوى حـسـيـن اسـت و بس ))، ((ديوانه يك حسينيم ))، ((دوستت دارم حسين جان ))، ((در راه تو بس كه جان فـشـانـديـم حـسين ـ تا بصره گل سرخ فشانديم حسين ))، ((عبّاس بگو تا نكشد خجلت آب ـ كز خـصم فرات را ستانديم حسين ))، ((دانشگاه عشق (يا كربلا)، دانشجو مى پذيرد))، ((حسين جان ، جان شيرين را نخواهم ـ مگر روزى شود جانم فدايت ))، ((حسين جان عاشقانت را درياب ))، ((حسين حـسـيـن شـعار ماست ـ شهادت افتخار ماست )) و ((حسينيان ! وعده گاهمان در بهشت كنار حسين يا در كربلا كنار قبرش )). (192) اگـر مـجـمـوعـه شـعـارهاى عاشورايى را با همه شعارهاى ديگر و نوشته هاى ديگر كه آيات ، روايـات و سخنان حضرت امام خمينى (ره ) و بزرگان و گاه شوخ طبعى هاى جبهه را در بر مى گـيرد، جمع كنيم ، بيش از تابلونوشته هاى عاشورايى نخواهد شد. بر اين نكته بايد افزود كـه عنوان هاى خادم حسين (خادم الحسين )، يا نامگذارى سنگرها به خيمه هاى اباعبداللّه ، در جبهه رايج بود كه نتيجه اين موضوع ، انتشار و تكرار مداوم نام حسين (ع ) در جبهه بود.
تـابـلوى برخى سنگرها و نيز برنامه نصب شده در سنگرها، ((خادم الحسين )) هر روز را تعيين مـى كـرد.
پـايـان بخش اين قسمت ، خاطره اى از يكى از رزمندگان جبهه است كه به فرهنگ خادم الحسينى اشاره دارد:
پـس از اداى نـمـاز جـمـاعت صبح ، مسجد مقرّ لشكر على بن ابى طالب را به قصد خطّ مقدّم ترك گفتم .
فاصله مقرّ تاكتيكى اين لشكر تا خطّ مقدّم چند كيلومترى بيش نبود كه اين فاصله را در زمانى كوتاه طى نموده ، نزديكى طلوع خورشيد به خط رسيدم ... ضمن آن كه از كنار خاكريز عـبـور مـى كـردم ، سـيماى نورانى رزمندگان را مى نگريستم كه بر اثر عبادت و جهاد در جبهه چـون سـتارگان آسمان مى درخشيدند.
تصميم گرفتم لحظه اى توقّف كرده و از نزديك نظاره گـر آنـان بـاشـم و بـنـگـرم كـه ايـن جـمع كوچك در اين وقت صبحگاهى چه مى كنند و آن برادر پاسدار چه مى گويد... سخنان آن برادر رو به اتمام بود كه قصد حركت كردم ، امّا با شنيدن مـطـلب مـهـمـّى از آن بـرادر از حـركت منصرف شده و در جاى خود همچنان ايستادم و مطلب اين بود: ((امـروز، خـادم الحـسـيـن ، برادران حاج بخشى و تاج احمدى هستند)). سپس از برادران خواست با فـرستادن صلواتى براى سلامتى حضرت امام مرخص شوند. با خود گفتم : خدايا! خادم الحسين ديگر چيست كه اين برادر عنوان نمود؟... [به او] گفتم : سؤ الى داشتم .
به آرامى گفت : در خدمتم .
گـفـتـم : ... مـى خـواسـتـم بـدانم خادم الحسين چيست تا اين واژه را در فرهنگ نامه جبهه و جنگ ثبت نمايم .
گـفـت : خادم الحسين واژه اى آشنا است . در مكتب و مذهب ما، خادم الحسين مقام و منصبى است كه امامان و فرشتگان و ملائك چون فُطْرُس مَلَك و بزرگان دينى ما به آن افتخار مى كرده و مى كنند؛ خادم بـودن و خـدمـت كـردن بـه حـسـيـن (ع ) و راه حـسـيـن از افتخارات است . بر همين اساس بود كه ما تـصميم گرفتيم هنگام خدمتگزارى ، اين نام افتخارآميز را لقب خود قرار دهيم ؛ زيراكه ما همگى زوّار حسين (ع ) هستيم و خدمت نمودن به زوّار حسين از امتيازات است و چه بهتر كه در اين مقام ، لقب خادم الحسين را برگزينيم .
... گـفـتم : امّا در خطوط و مقرهاى ديگر به اين گونه برادران شهردار مى گويند، چگونه شد كـه در ايـن جـا ايـن نـام را عـوض كـرديـد؟ گـفـت : چـنـدى قـبـل كـه مـطـالعـه مـى كـردم ... [در كـتـابى ] نوشته بود چگونه ملائكه و فرشتگان آسمان و اصـحـاب و انـصـار ابـى عـبـداللّه در ركـاب آن حـضرت در سرزمين كربلا خدمت و جانفشانى مى نـمـودنـد و پـيـوسـتـه آن را از افـتـخـارات خـود مـى دانـسـتـنـد. پـس از آن بـا خـود فـكـر كـردم حـال كـه مـا سـربـاز و زوّار حـسـيـن (ع ) هـسـتـيـم و آمـده ايـم بـه جـبـهـه كـه نـداى هـل مـن نـاصـرش را لبـّيـك گـويـيـم ، چـه بـهـتـر كه هنگام انجام وظيفه و خدمتگزارى به ديگر رزمندگان و زوّار امام حسين (ع ) ، اين نام زيبا و منصب و مقام عالى را برگزينيم و تحوّلى تازه بـه فـرهـنـگ جـبـهـه خـود بدهيم . لذا، از آن روز تاكنون اين مقام والا از شهردار به خادم الحسين تغيير يافته است. (193) تـلاش و كـوشـش رزمـنـدگـان در جـايـگـزيـنـى عناوين و يافتن عنوان هايى كه ريشه در فرهنگ عاشورا داشته باشد، جلوه اى از عشق ورزى و پيوستگى ذهن و روح رزمندگان با كربلا است .
آيـا مـرور هـمـاره يـك نـام ، گواه دلبستگى و عشق به آن نام نيست ؟ آيا نشان عشق ، اين نيست كهعـاشـق در هـمـه جـا مـحـبـوب مـى بـيـنـد و مـحـبـوب مـى جـويـد و جـز وصـال او نـمى طلبد؟ اگر مجنون بر شن ها و ماسه هاى بيابان ، مشق نام ((ليلى )) مى كرد و در پاسخ كسى كه او را بر اين كار سرزنش كرده بود، گفت :
چون ميسّر نيست ما را كام او
عشقبازى مى كنم با نام او
چـرا در عاشقان اباعبداللّه الحسين اين ويژگى را نيابيم ؟؛ عاشقانى كه شوق زيارت كربلا، بـيتابشان ساخته بود و زمزمه روز و شبشان نام حسين بود. آرى ، جبهه ها، نمايشگاه عشق ورزى و كـانـون عـاشـورابـاورى و عـاشـورايـاورى بود و جبهه نشينان ، عاشقانى بودند كه تنها در اصحاب امام عاشورا مى توان نظير و همانندشان را يافت .
3 ـ 2 ـ مزارنوشته ها
سـنـگ مـزارهـا، نـقـش هـا و نوشته هاى آن ها، تصويرى از فرهنگ ، باورها و نگرش هاى جامعه را فراچشم مى گذارد. در هر دوره تاريخى ، نقش ها و نوشته ها، آيينه اعتقاد و باورداشت هاى مردم و تـرجـمان ذوق و هنر آنان نيز هست . در مناطق مختلف هر كشورى در گذر تاريخ ، ردپاى فرهنگ بومى را نيز در همين نقش ها و نگاشته ها مى توان يافت .
قـرن هـا اسـت كـه در كـشـور ما افزون بر تاريخ فوت ، آيات قرآنى و احيانا بيت يا ابياتى چـنـد، نـگـاره هـا و نـقـش هـاى اسـليـمـى يـا مـظـاهـر و پـديـده هـاى طـبـيـعـى مـانـنـد گل ، خورشيد، ماه و درخت ، بر سنگ مزارها حك مى شود. در گذشته هاى دورتر و هنوز در برخى نـقـاط دورافـتـاده ، نـقـش يا نشانى كه گواه شغل و پايگاه اجتماعى متوفّا باشد نيز بر قبور ديـده مـى شود. براى نمونه ، در مناطقى چون چهارمحال و بختيارى و لرستان ، مجسّمه شير بر مزار، نماد جنگاورى و دلاورى و نقش گاوآهن ، نشانه كشاورز بودن متوفّا است . (194) مـزارنـوشـتـه هـا در سـال هـاى پـيش از انقلاب ، عمدتا نام ، تاريخ ولادت و مرگ ، نحوه مرگ ، انـتساب متوفّا(اگر نسبتى با شخصيّت يا چهره اى آشنا داشت ) بود. سروده هايى كه بر سنگ مزار حك مى شد، دعوت به عبرت گرفتن ، درخواست فاتحه ، يادكردن و گاه دربرگيرنده نام و نـحـوه مرگ متوفّا بود. اگر متوفّا جوان بود، مزارنوشته ، اندوه ناكامى ، داغدارى خانواده و سـوگ بـازماندگان و يا طرح مفاهيم و مضامينى چون مرگ ، سرنوشت و تقدير، جوانى ، دنيا و مـقوله هايى از اين دست بود. اين مسائل به دليل همخوانى با مضمون و درون مايه رباعيّات خيّام يـا بـرخـى ابـيـات حـافـظ، مـعـمـولا بـا ايـن سـروده هـا هـمـراه مـى شـد. مـسـائل عـاطـفـى محورى ترين محتوا در مزارنوشته هاى جوانان ، كودكان ، مادران و گاه پدران ، پـيـش از انقلاب اسلامى است . اين ويژگى پس از انقلاب نيز در برخى مزارنوشته ها ديده مى شود.
در دوران انـقـلاب و بـه ويژه سال هاى دفاع مقدّس و پس از آن ، سروده ها و نوشته هاى مزارها، رنـگ و نـشـان ديـگـرى گـرفـت . دگـرگـونـى در نـگـرش و بـاور مـردم و تحوّل عظيم روحى و معنوى آنان كه ره آورد حركت شگرف انقلاب اسلامى بود، نه تنها بر مزار شـهيدان كه بر مزارهاى عادى نيز تاءثير ژرف خويش را بر جاى نهاد؛ همان گونه كه فرهنگ وصـيـّت نـامـه نـويـسـى كـه پـيـش از انـقـلاب اسـلامـى كـم رنـگ يـا عـمدتا در حصار تنگ طرح مـسـائل مـادى و مـالى خـلاصه مى شد نيز رواج و تقريبا عموميّت يافت و محتواى وصيّت نامه ها مُلهم از وصيّت نامه شهيدان ، سرشار از مضامين اعتقادى ، معنوى و انقلابى شد.
در عـصـر انـقـلاب اسـلامـى ، به بركت سيلان و جريان فرهنگ عاشورا، روحى تازه در رگ هاى جـامـعه دميده شد و شهادت و ايثار، اخلاص و صفا، از خودگذشتگى و تعلّق گريزى ، با الهام از امام عاشورا و ياران پاكباز و فداكارش ، پشتوانه تمام حركت ها، مقاومت ها و پيروزى ها شد؛ مـعـيـار، كربلا شد و همه مصداق ها از متن اين الگوى بزرگ برگزيده مى شد. انطباق شهيدان بـا الگـوهـاى كـربـلا، نـشـان ايـن ادراك و بـاور بـود كـه جـامعه ما،انقلاب و جبهه هاى نبرد را عـاشـورا مـى دانـنـد و مـيـان امـروز مـبـارزه و ديـروز كـربـلا پـُل مـى زنـنـد و ايـن دو را ((يـگـانـه )) مى شناسند. اگر در دوران انقلاب و مبارزه ، سربازان فـرارى كـه بـه فـرمـان امـام خمينى (ره ) پادگان ها را رها كرده بودند، ((حُرّزمان )) و زن ها، ((زينب )) و پيران شهيد، ((حبيب )) و كودكان ، ((على اصغر)) و نوجوانان و جوانان ، ((قاسم )) و ((اكـبر))ناميده مى شدند، در دوران دفاع مقدّس و پس از آن ، اين نام ها در گستره اى وسيع تر و عـميق تر در جبهه هاى نبرد و در گفته ها و نوشته ها و از همه بارزتر و چشم نوازتر بر سنگ مزار شهيدان نقش بست .
شـهـيدى كه سرش از بدن جدا شده يا به دليل زخم عميق چهره و بدن امكان شناسايى او دشوار بـود، بـا ((امـام حـسـين (ع ) ))، اگر ساقى يا سردار جبهه ها بود يا دستانش جدا شده بود، با ((ابـوالفـضـل العـبـّاس ))، اگـر كودك و در حملات هوايى و موشكى جان باخته بود، با ((على اصـغر))، اگر تازه داماد بود، با ((قاسم )) و ((على اكبر))، و اگر پير و سالخورده بود، با ((حبيب بن مظاهر)) مقايسه و تطبيق داده شده است .
پـيـونـد مـزارنـوشـتـه هـا بـا فـرهـنـگ عـاشـورا، سـنـد مـعـتـبـر و گـويـايـى بـراى نـسـل هـاى آينده است تا بدانند اين نسل به پشتوانه كدام آرمان و ايمان جنگيد، از كجا ملهم شد و پيروزى و سربلندى او ره آورد چه مكتب و فرهنگى بوده است .
مـزارنوشته هايى كه با فرهنگ عاشورا پيوند دارند، در يك نگاه و نظام كلّى داراى موضوعات زير هستند:
1 ـ 3 ـ 2 ـ طرح جهت گيرى عاشورايى
اعلام وفادارى به آرمان هاى عاشورا، عشق به اباعبداللّه وشهادت در اين راه ، از فراگيرترين موضوعاتى اند كه بر مزارسروده هاو مزارنوشته ها به چشم مى خورند:
وفا كردم به عهدم روز اوّل به محشر هركسى دارد صدايى
در اين ميدان وفاى من حسين است در اين صحرا صداى من حسين است
تهران : چيذر، امامزاده على اكبر، سنگ مزار شهيد مهدى چگينى اگـر شـهـيـدان بـه امـام خـمـيـنـى (ره ) عـشـق مـى ورزنـد، بـه دليـل عشق ورزى به حسين است ؛ زيرا انقلاب امام ، از قيام اباعبداللّه الحسين (ع ) الهام گرفته است :
گلى از گلستان دين ز ما پرپر شد در ازل مى خواست چون گردد شهيد
احمد از عشق حسين ياور رهبر شد در كنار باهنر، همچون بهشتى دفن شد
تهران : بهشت زهرا، سنگ مزار شهيد احمد زرافشان دوسـتـى خـالصـانـه و اميد به شفاعت اباعبداللّه الحسين و داشتن تفكّر حسينى در اين مزارسروده ديده مى شود:
خوشا بر من كه دلدارم حسين است سروكارى ندارم در دو عالم به بالينم نمى خواهم طبيبى ندارم غير عشقت فكر ديگر
به محشر ياور و يارم حسين است كه در عالم مددكارم حسين است كه را خواهم ؟ كه غمخوارم حسين است كه هم فكر و هم افكارم حسين است
اراك : گلزار شهدا، سنگ مزار شهيد خسرو رفيعى
2 ـ 3 ـ 2 ـ تطبيق شهيدان با شهيدان كربلا
پـيـش تر اشاره شد كه چهره ها، صحنه ها و حالات رزمندگان در همه جا و همه گاه با كربلا و عـاشـورا مـقـايـسه مى شد كه اين پيوستگى و همسانى ، نفوذ و رسوخ فرهنگ عاشورا در تار و پـود جامعه را نشان مى دهد. گاه شهيدان در وصيّت شفاهى و مكتوب خويش به نوشتن همين عنوان ها بر سنگ مزار توصيه مى كردند.
نمونه هايى چند، گوياى اين ويژگى در نوشته هاى مزار شهداست :
اى پير غلام آل عصمت چون همچو حبيب جبهه بودى
حق داده تو را عظيم نعمت جنّت به تو حق نمود قسمت
تهران : چيذر، امامزاده على اكبر، سنگ مزار شهيد اويس امامى و بر سنگ مزارى ديگر، شهيد به امام شهيدان ، حضرت اباعبداللّه الحسين ، تشبيه شده است :
شهيد هاتف غيب از ديار جانان است شهيد در ره دين مبتلاى كرب و بلاست
شهيد مرغ خوش الحان باغ رضوان است شهيد مظهر حق ، همچو سيّدالشهداست
تهران : بهشت زهرا، سنگ مزار شهيد محمدرضا احمدى آقباش
شهيدان لاله زار آفتابند كتاب عشق را كاتب حسين است
شهيدان شاهدان انقلابند شهيدان برگ هاى اين كتابند
نور: گلزار شهدا، سنگ مزار شهيد على اكبر كوزه گر كالجى در دوبـيـتـى مـذكـور، شـهـيـدان جـبهه هاى نبرد، برگ هاى كتاب عاشورا معرّفى شده اند و همان گـونـه كـه كربلا كتاب عشق است ، جبهه نيز ((كتاب عشق ))است كه با الهام از كربلا نگاشته شده است .
در مزارنوشته زير، جوان شهيد، با على اكبر مقايسه شده است :
در ره جانان با لب خندان در دل سنگر چون على اكبر
چشم خود از زندگى پوشيدم اى مادر بر رخ ماه حسين خنديدم اى مادر
تهران : چيذر، امامزاده على اكبر، سنگ مزار شهيد محمد فرح آبادى و بر مزار شهيدى از زبان مادرش مى خوانيم :
اى گل زيباى عمرم زود پرپر گشته اى همنشين و همره شهزاده اكبر گشته اى
شاد و خندان رفته و گلگون كفن برگشته اى افتخار خاندان و باب و مادر گشته اى
نوشهر: گلزار شهدا، سنگ مزار شهيد منصور مشايخ تـشـبـيـه شـهـيـدان بـه عـلى اكـبـر(ع ) بيش از ديگر شهيدان كربلا است و اين شباهت عمدتا به دليل جوان بودن شهيدان جبهه است . بر سنگ ـ مزار شهيدى ديگر مى خوانيم :
كنار سنگـرم و لحظـه هاى آخـر مـن
سلام مـن به تـو اى سـربلند مادر من
مگو كه حجله كجا و نوعروس كه بود مگو كه نقل شادى كه ريخت بر پسرم مگوى تازه جوانم كه ساقدوش نداشت كند اشـاره ز دور مادرم بـر بدنم
عروس اسلحه ام بود و حجله سنگر من كه ريخت شعله رگبار نقـل بر سـر من دو ساقدوش به خون خفته اند در بر من كه من زينبم و اين است اكبر من
چالوس : گلزار شهدا، سنگ مزار شهيد احمد شمشاديان و در مزارنوشته زير، شهيد، به ابوالفضل العبّاس تشبيه شده است :
باز از جبهه حق نقش شهيد آوردند چاوشان حرم از علقمه كردستان
آن كه جان داد[ه ] و بر كام رسيد آوردند جسم بى دست ابوالفضل رشيد آوردند
چالوس : گلزار شهدا، سنگ مزار شهيد غلامرضا صادقى نـام قـاسـم در فـرهـنـگ مـراثـى عـاشورايى ، تداعى كننده دامادى است . هرچند برخى محقّقان در صـحّت اين كه قاسم بن الحسن در كربلا داماد باشد، تشكيك كرده اند، امّا چنين باورى باعث مى شد كه نودامادهاى شهيد دفاع مقدّس را به قاسم تشبيه كنند. بر مزار يكى از شهيدان نگاشته شده است :
چون قاسم دامادم بهرم حنا سازيد
قدرى حنا آريد بر قبر من ماليد
زنجان : مزار پايين شهر، سنگ مزار شهيد بهلول سامان بخش آرزوى شـهـادت هـمـچـون شـهـادت اكـبـر و اصـغر، آرمان و خواسته اى است كه شهيدان در پى آن بودند:
اگر باشد قرار آخر بميرم خدايا كن شهادت را نصيبم
نمى خواهم كه در بستر بميرم كه همچون اصغر و اكبر بميرم
تهران : چيذر، امامزاده على اكبر، سنگ مزار شهيد حميد اكبرى
3 ـ 3 ـ 2 ـ فرهنگ عاشورا در مزارسروده ها
پـيـونـد روحـى و عـاطـفـى و فـراتـر از آن عـاشـورا انـديـشـى و اتـّصـال بـا فـرهـنـگ عـاشـورا، در سـنگ مزار شهيدان بارز و مشهود است . برخى ويژگى هاى شخصيّتى يا نحوه شهادت شهيد، در انتخاب و گزينش اين عناصر فرهنگى براى مزارنوشته هـا مـحـور اصـلى و اسـاسـى اسـت . مـتـنـاسـب با روحيّات يا خواسته هاى شهيد، خانواده وى ، به انتخاب نوشته پرداخته اند. برخى از عناصر فرهنگى نگاشته شده بر مزار شهيدان ، شهادت طـلبـى، آزادى و آزادگـى ، لبـان تشنه ، وفادارى بر سر عهد و پيمان ، نشر فرهنگ قرآن و تـلفـيـق دعـا و جـهـاد اسـت كـه نـمـونـه هـايـى از آن بـه تـرتـيـب در ذيل مى آيد:
در راه دين جان دادن افتخار است
شهادت از بهر حسين نه عار است
اراك : باغ جنّت ، سنگ مزار شهيد على اكبر توكّلى
دنيا بداند كربلاى عشق اين جاست
زيباترين گل هاى عالم لاله ماست
آيا بهاى صبح آزادى چنين است ؟ آمل ، امامزاده ابراهيم ، سنگ مزار شهيد مجيد اصغرنژاد
به عاشق با رخ خونين عبادت لذّتى دارد به گفتن با لبان تشنه يا اللّه يا اللّه
حسين بن على را اين شهادت لذّتى دارد طلب كردن ز خالق استعانت لذّتى دارد
زنجان : مزار پايين شهر، سنگ مزار شهيد قامت بيات شهريار: امامزاده اسماعيل ، سنگ مزار شهيد قربانعلى نصيرپور كلخورانى
ما در ره عشق نقض پيمان نكنيم دنيا اگر از يزيد لبريز شود
گر جان طلبد دريغ از جان نكنيم ما پشت به سالار شهيدان نكنيم (195)
مشهد مقدّس : حرم مطهّر، صحن آزادى ، سنگ مزار شهيد محمود حشمتى شهريار: بُردآباد، بهشت رضا، سنگ مزار شهيد رستمعلى جانعلى
در راه دوست از سر و از جان گذشته ايم سرباز راه حق خداييم چون حسين
با مهر دوست رشته ايمان سرشته ايم با خون خويش آيت قرآن نوشته ايم
اراك : گلزار شهدا، سنگ مزار شهيدان احمد منصورى ، احمد گردوئى
ما عزّت و آبرو ز قرآن داريم دستى به سلاح و دست ديگر به دعا
با خون حسين عهد و پيمان داريم اين درس ز سالار شهيدان داريم
تهران : بهشت زهرا، سنگ مزار شهيدان لطف اللّه ميرزا آقابيگ ؛ سيد مصطفى هاشمى مطلق كرج : امامزاده محمّد، سنگ مزار شهيدان رضا مؤ منى ، ابوالقاسم كاظم دهبائى
4 ـ 3 ـ 2 ـ پيوند ميان عاشورا و نهضت امام خمينى
ايـن ويـژگـى از چشمگيرترين مسائلى است كه بر سنگ مزارها ديده مى شود. يگانه ديدن جبهه هـاى دفـاع مـقـدّس بـا كربلا، يگانه دانستن عشق به اباعبداللّه (ع ) و امام خمينى (ره ) ، يگانه ديـدن راه ابـاعـبـداللّه بـا نـهضت امام ، گواه بينش روشن شهيدان و خانواده و دوستان آن ها است . بـازتـاب چـنـيـن تـفـكـّر و فـرهنگى بر مزار شهيدان ، براى آنان كه در آينده به بازشناسى فـرهـنـگ انـقـلاب اسلامى مى پردازند، آيت مبينى است . اين آيات بيّنات ، سنگ مزارها، باورمندى نـسـلى ايـثارگر و فداكار را به اسلام و عاشورا و ولايت و نيز شيوه فوز و فلاح و صلاح را نشان مى دهد.
در كنار اين موضوع ، نصب تصوير امام (ره ) در كنار تصوير شهيد و گاه بارگاه اباعبداللّه و پرچم سرخ رنگ افراشته برفراز بارگاه ،نشان مى دهد كه شهيد از كدام منظر به جبهه ها نگريسته و با كدام انگيزه چنين راهى را برگزيده است . سنگ مزارهايى كه بر آن ها از پيوند ميان جبهه و عاشورا و اباعبداللّه (ع ) و امام خمينى (ره ) سخن رفته است ، بسيارند كه تنها به چند نمونه اشاره مى شود:
با گفته رهبر كه مرا نور دو عين است
رفتم به طريقى كه جلودار، حسين است
قم : گلزار شهدا، سنگ مزار شهيد شكراللّه اكبرى
راه ما راه زينب است و حسين
جان فداى پيام پير خمين
قم : گلزار شهدا، سنگ مزار شهيد احمد على ابرجسيان
راضيم در راه دين از تن جدا گردد سرم
من بميرم باك نيست امّا بماند رهبرم
بندرعبّاس : گلزار شهدا، سنگ مزار شهيد فرخ باوقار
شهيدم من كه سالارم حسين است
امام و رهبرم پير خمين است
قم : گلزار شهدا، سنگ مزار شهيد ابوالقاسم احمدلو
اى رهروان كوى حسين اى دلاوران تا كربلا اگرچه بود راه پرخطر
سنگر كجاست تا كه به عهدم وفا كنم با كافران مقابله تا كربلا كنم
تهران : چيذر، امامزاده على اكبر، سنگ مزار شهيد على عبداللّهى
مى روم مادر كه اينك كربلا مى خواندم مى روم آن جا كه مشتاقان با حلقوم خون
در طريق عاشقى روح خدا مى خواندم جاودان تاريخ ساز كربلا مى خواندم
كز نجف آنك على مرتضى مى خواندم آمل : گلزار شهدا، سنگ مزار شهيد على اشرفى طارى
گرچه شد گلگون ز خون قد رسايت اى شهيد از حسين بن على آموختى درس جهاد آرزويت كربلايت بود گفتى يا حسين
گرچه شد افسرده دل ها از برايت اى شهيد جان فدا كردى براى پيشوايت اى شهيد كربلاى كشورت شد كربلايت اى شهيد
آمل : امامزاده ابراهيم ، سنگ مزار شهيد عبّاس (سقّا) بردون
شهيد، اى رهرو راه حسينى شهيد، اى خون پاكت مايه دين
شهيد، اى ياور و يار خمينى شهيد اى گشته راهت جاودانى
همدان : باغ بهشت ، سنگ مزار شهيد عبّاس الجى افـزون بـر ايـن سـروده هـا كـه مـطـالعـه گسترده تر و فراگير مى طلبد، بر مزار شهيدان ، نـوشـتـه هاى كوتاه ، نشانه ها و اشارات فراوان درباره فرهنگ عاشورا ديده مى شود. ((عنوان شـهـيـد كـربـلايـى ))، ((شـهـيـد عـاشـورايـى ))، ((يـا ابـاعبداللّه الحسين ))، ((السّلام عليك يا ابـاعـبـداللّه ))، نقش بسيارى از مزارها است . برخى شعارهاى عاشورايى مانند ((الموت اولى من ركوب العار))، ((كلّ ارضٍ كربلا و كلّ يومٍ عاشورا)) و ((هيهات منّا الذّله )) نيز بر مزار شهيدان نقش بسته است .
اشاره به عشق ورزى به اباعبداللّه ، جانفشانى و فداكارى در راه اباعبداللّه ، شباهت به ياران پـاكـباز كربلا و حتّى ذاكر اباعبداللّه بودن ، اشاره اى است كه بر مزارها نگاشته شده است . بـر مـزار شـهـيـد مـحـمـّد كـَل اكـبـر در قـطـعـه شـهـيـدان شـهـيـدآبـاد دزفول مى خوانيم :((محمد كَل اكبر، ذاكر اباعبداللّه الحسين (ع) )).
در بـاب مـزارنـوشـتـه هـاو مـزارسـروده هـا چـنـد نـكـتـه قـابـل طـرح و تاءمّل است :
يك ـ همه سروده ها از نظرگاه ارزش شعرى و هنرى در يك اندازه نيستند؛ دو ـ لغـزش هـاى وزنـى در آن هـا ديـده مـى شـود. ايـن لغـزش هـا گـاه بـه دليل تحريف و تغيير برخى كلمات شعر و يا محصول ذوق خانواده و دوستان شهيد است كه در آن ها ناپختگى و شتاب زدگى مشهود است ؛ سـه ـ برخى سروده ها به توصيه خود شهيد بر مزار نوشته شده است و گاه نيز مزارسروده از قريحه خود شهيد است ؛ چـهـار ـ آنچه در اين جا مهم و تكيه گاه اصلى تحليل بود، درون مايه و محتوا، آن هم جهت گيرى عـاشـورايـى مـزارنـوشـتـه هـا و مـزارسـروده هـا اسـت و ارزش ادبـى آن هـا چـنـدان مـلاك تحليل و بررسى نبود؛ پـنج ـ چون عمده مزارنوشته ها انتخاب خانواده شهيد است ، اين انتخاب ، نشان همسويى و همراهى آنـان بـا آرمـان و راه ابـاعـبـداللّه و نـيـز عشق ورزى به راه شهيد و باورهاى او است . هرچند اين نـوشـتـه ها و سروده ها چنان كه اشاره شد، از لغزش هاى شعرى و ادبى بَرى نيستند، امّا اسناد آشـكـار و منتشر و غير قابل انكارى اند كه نسل عاشق و شيفته مكتب عاشورا بر جاى نهاده است تا آيـنـدگـان بـدانـنـد ايـن مـلّت چـرا بـرخـاسـت ، با كدام انگيزه ايستاد و با كدام عشق و ايمان به استقبال جهاد و شهادت رفت .
كتاب ((آواز پر ملائك )) تنها به شعر سنگ مزار شهيدان پرداخته است . اميد است در باب نثر و نـوشـتـه هـاى مـزار شـهـيـدان نـيز پژوهشى شايسته و درخور انجام پذيرد و نوعى مقايسه ميان نـوشـتـه هـاى مـزارهـا از گـذشته تاكنون نيز به عمل آيد. در اين زمينه ، كتاب ((بررسى سنگ نبشته مزار شهدا)) (سازمان ميراث فرهنگى كشور، تهران ، 1370) و كتاب ((آواز پر ملائك ))، الگو و راهنماى مناسبى به شمار مى آيند. (196) امام خمينى و پيوند دفاع مقدّس با عاشورا نـه تـنـهـا جـبـهه ، كه مجموعه انقلاب اسلامى در نگاه امام خمينى (ره )، جز جلوه و بارقه اى از كـربـلا نـبود. او كه خود، محصول فرهنگ عاشورا و منادى و تداوم بخش آن نهضت عظيم بود، با نـفـس مـسـيـحـايـى خـويـش نـزديـك تـريـن نـسـل را بـا نـسـلى كـه در عـاشـوراى سال 61 هجرى عاشقانه و غريبانه در ساحل فُرات روياروى سى هزارنفر ايستادند و با ايثار و پاكبازى حماسه شگفت و بى همانند كربلا را رقم زدند، پروراند.
امـام خـمـيـنـى عـاشـوراآشـنـا و كـربـلاشـنـاس بـود؛ مـى دانـسـت كـه پـيـكـره بـى رمـق ايـن نسل ، به خون نيازمند است و تنها با الهام از عاشورا مى توان حركتى بزرگ را رقم زد. براى هـمـيـن ، اشاره به كربلا همواره در كلام او ديده مى شد و شرط پيروزى را اقتدا به اباعبداللّه مـعـرّفـى مـى كـرد. دفـاع از عـناصر عاشورايى مانند فداكارى ، نهراسيدن از خطرات ، روحيه عـبـادت ، گـذشـتـن از هـمـه چـيز، تسليم محض حق بودن ، و طرح شعائر و مظاهر فرهنگ عاشورا همچون اشك ريختن ، روضه خوانى ، برپايى مجالس سوگوارى ، سينه زنى و عشق ورزى به ابـاعـبـداللّه ، از بـارزتـريـن و شـاخص ترين مسائلى اند كه امام خمينى (ره ) بر آن ها تكيه و تـاءكـيـد داشـت . او نه تنها مبلّغ و مفسّر اين فرهنگ بود، كه خود، با اين فرهنگ زيسته و ارزش هـاى عـاشـورايـى را در زنـدگـى خـود مـتـجلّى ساخته بود؛ شهامت و شجاعت ، گذشتن از همه چيز بـراى رضـاى پروردگار، عبادت ، صفاى باطن و سوگوارى براى اباعبداللّه ، منش ، روش و محتواى زندگى آن بزرگوار بود.
امـام (ره )، شـهـادت هـا، پـيـروزى هـا و فـداكـارى هـاى مـردم را مـحـصـول كـربـلا مـى دانـسـت و پـس از هـر پـيـروزى مـى كـوشـيـد تـا حـلقـه اتـّصـال بـه كـربـلا را قـوى تـر و ارتـبـاط روح و روان رزمندگان را با عاشورا استوارتر سازد. در عمليات ظفرمند فتح المبين (10/1/61) در پاسخ به پيام فرماندهان نظامى فرمود:
اكـنـون مـلّت مـا دريـافـتـه اسـت كـه ((كـلّ يـومٍ عـاشـورا و كـلّ اءرضـٍكـربـلا))، مـجـالس حـال و دعـاى ايـنـان (رزمـنـدگـان اسـلام ) شـب عـاشـوراهـاى اصـحـاب سـيـّدالشـّهـدا را در دل زنده مى كند. (197) عاشورا و نهضتِ نهضت ساز كربلا در نگاه امام خمينى (ره )، تنهاحادثه اى از سنخ ديگر حوادث تـاريـخ اسـلام نـيـسـت ، بـلكه عامل احياى اسلام ، آگاهى جامعه ، اسوه آزادگان و بزرگ ترين عـامـل پـيروزى و موفّقيت انقلاب اسلامى در قرن حاضر است . پيام ها، سخنان و نوشته هاى امام (ره )، پيوند ميان مكتب عاشورا و انقلاب اسلامى به ويژه پيروزى رزمندگان اسلام در جبهه هاى هـشـت سـال دفـاع مـقـدّس را از چـنـد مـنـظـر و چـشـم انـداز تـبـيـيـن و تحليل مى كند كه مطالعه آن ها رساتر و كامل تر از هر بيان و زبان ديگر، پيوستگى هاى اين دو فرهنگ را مى نماياند:
پی نوشت:
187- در مجموع حدود نيمى از نام لشكرها و تيپ ها، ملهم از فرهنگ عاشورا است .
188- البته از نام ديگر معصومان (ع ) نيز در اعزام هاى سراسرى استفاده مى شد. در آذرماه 65،اعـزام بـزرگ ((سـپـاه مـحـمـّد)) بـراى عـمـليـّات كـربـلاى 5، نـمـايش ديگرى از وفادارى ، پـايـفـشـارى بـر ايـمـان و پـيـمـان و عـشـق بـه ابـاعـبـداللّه و جـبـهـه و جـهـاد بـود. در دى مـاه سـال 66 ((سـپـاه حـضـرت امـيـر))، در بـهـمـن مـاه ((سـپـاه حـضـرت زهـرا)) و در اسـفـنـدمـاه هـمـان سـال ((سـپـاه امـام حـسـن مـجتبى )) نيروهاى لازم براى عمليّات گسترده والفجر 10 در جبهه هاى غرب را تدارك ديدند كه تصويرى ديگر از شوق و شور و شكفتگى امّت ما را ترسيم مى كرد.
189- همان.
190- ايـن بـخـش بـا بـهـره گـيـرى از كـتـاب ((كـارنـامـه عـمـليـّات سـپاهيان اسلام در هشت سال دفاع مقدّس ))، نگاشته شده است .
191- مغازى ، محمد بن عمر واقدى ، ترجمه محمود مهدوى دامغانى ، ج 1، ص 57.
192- در اين بخش از كتاب فرهنگ جبهه ،تابلو نوشته ها، ج 1، نگاشته سيد مهدى فهيمى استفاده شده است .
193- مجله پيام انقلاب ، ش 185، فروردين 66، ص 28ـ 29.
194- در ايـن بخش ، از كتاب ارزشمند ((آواز پر ملائك )) نگاشته محمد كاظم بهره فراوان گرفته ام .
195- اين سروده از سيد حسن حسينى است و بر مزار تعداد زيادى از شهيدان ديده مى شود.
196- ر.ك : مـقـاله ((راز مـزار))، عـليـرضـا كـمـرى ، فـصـلنـامـه نـامـه پـژوهـش ، سال سوم ، ش 9، تابستان 77، ص 87.
|