شعر
شـعـر، گـوياترين زبان در طرح و انتقال فرهنگ عاشورا و رساترين صدا در معرّفى حماسه ستم ستيز و ايمان ساز كربلا است . هنوز هيچ ، رسانه اى بهتر از شعر رثاى كربلا را بيان نـكـرده اسـت و فـريـادى را كـه از حنجره اى خشك در روزى داغ در غريبانه ترين لحظه جوشيد، منتشر نساخته است .
شـعـر در خـودِ حـمـاسـه كربلا جايگاه و پايگاهى گسترده و ژرف دارد؛ ياران فداكار عاشورا، عـمـده سـخـنـانـشـان را در شـعر و رجز بازمى گفتند و امام عاشورا نيز از همين سلاح بُرّا و كارا بـهـره مـى گـرفـت . امام حسين (ع ) در همان آغاز نهضت كربلا، پس از گفت وگو با محمّد حنفيّه ، بـرادر نـاتـنـى اش ، بـه طـرف مـسـجـد و حـرم پـيـامـبـر حـركـت كـرد و در طول راه اين دو بيت يزيد بن مفرغ را مى خواند:
لا ذَعَرْتُ السَّوامَ فى فَلَقِ الصُّبْحِ يَومَ اءُعْطى مَخافَةَ الْمَوْتِ كَفّا
مُغيرا وَ لا دُعيتُ يَزيدا وَ الْمَنايا يَرْصُدْنَنى اءَنْ اءَحيدا (147)
مـن از چـوپـانان به هنگام صبح و با شبيخون زدن خويش ترسى ندارم ، و نبايد مرا يزيد[ بن مفرغ ] بخوانند؛ آن گاه كه از ترس مرگ ، دست ذلّت بدهم و خود را از خطراتى كه مرا هدف قرار داده اند، كنار بكشم .
ايـن سـروده حـماسى ، آمادگى براى نبرد و جانفشانى را فريادمى زند و زير بار ننگ و مذلّت رفتن و خوارى همراهى و سكوت در مقابل بيداد را نكوهش مى كند.
امـام در طـول راه از مـكـّه تـا كربلا، بارها، براى تبيين هدف ، فرجام راه ، ترسيم چهره دشمن و تـبـاهـى و سـياهى و روزگار خويش ، به سروده هايى تكيه مى كند. برخى از اين سروده ها از خـود امـام نيستند و امام به سراينده آن ها نيز اشارت دارد، امّا برخى سروده ها از خود اباعبداللّه اسـت .
ابـيـات مـشهور زير كه رنگى از اندوه دارد و تلويحا نيز به شهادت اشاره دارد، از خود امام است كه در شب عاشورا در خيمه زمزمه مى كند:
يا دَهرُ اءُفٍّلَكَ مِنْ خَليل مِن صاحبٍ اءو طالبٍ قَتيلٍ وَ اِنَّما الاَمرُ اِلىَ الجَليل
كَم لَكَ بِالاِشراقِ وَ الاَصيل وَالدَّهرُ لا يَقْنَعُ بِالبَديل وَ كُلُّ حَي سالكُ سَبيل (148)
اى دنـيـا! اُفّ بـر دوسـتـى تو كه بسيار از دوستان و خواستارانت را سپيده دمان و شامگاهان به كشتن مى دهى و هرگز به بديل آنان قناعت نمى ورزى . همانا كارها به خداى بزرگ واگذارده و هر زنده اى رهرو اين راه است .
در مـيـدان شـهـادت نـيـز سـروده اى حـمـاسـى و شـكـوهـمـنـد از آن حـضـرت نقل شده است كه مطلع آن ، بسيار مشهور است :
المَوْتُ اءَوْلى مِن رُكُوبِ الْعار
وَ العارُ اءَولى مِن دُخُولِ النّار (149) مـرگ بـهـتـر از پـذيـرفـتـن نـنـگ اسـت و پـذيـرفـتـن نـنـگ بـهـتـر از قبول آتش .
سـروده هـاى شورانگيز و سوگمندانه شاعران شيعى و غيرشيعى پس از عاشورا نيز قلب ها را بـه كـربـلا گـره مـى زد و شـور و شـعـور بـه جـان هـا و انديشه ها مى بخشيد. در سروده هاى فـارسـى از حـدود قـرن پنجم و ششم ، اشارات و نشانه هايى از حادثه كربلا يافت مى شود. ايـن سـروده هـا بـيـش از هر چيز بر ((سوگ )) كربلا تكيه دارند و به ندرت به پيام هاى اين نهضت عظيم و بى بديل تاريخ پرداخته اند.
براى شناخت بهتر و عميق تر سروده هاى عاشورايى و روشن ساختن اين نكته كه عاشورا با همه ابـعـادش در هـيـئت يـك فـرهـنـگ در روزگار ما مطرح شده است ، از طرح يك مقدمّه ناگزيريم . در نـهـضـت عـاشـورا چـهـار عـنـصر حماسه ، پيام ، سوگ و عرفان در پرشكوه ترين و زيباترين شـكـل در هـم تـنـيـده شـده اسـت . ايـن عـنـاصـر، در هـيـچ يـك از حـوادث تـاريـخ اسـلام ، در اوج و گـسـتـردگـى كـربـلا ديده نمى شوند. اشاره به هريك از اين عناصر و جست وجوى آن در شعر عـاشـورايـى ادب فـارسـى ، مـا را بـا چـنـد و چون و اضلاع شعر عاشورايى امروز آشناتر مى سازد.
1 ـ 1 ـ حمـاسـه
تـنـها كسانى مى توانند شگفت ترين و بزرگ ترين عظمت ها را رقم بزنند كه والاترين آرمان هـا را فـراچـشـم و روشـن ترين ايمان و معرفت را در قلب و جان خويش اندوخته باشند. آنان كه سـقـف پـروازشـان كـوتـاه و به تعبير لطيف قرآن ((از زندگى دنيا، ظاهرى را مى شناسند و از آخـرت غافلند)) (150)، هرگز حماسه را در زندگى تجربه نخواهند كرد و كاروان عشق را تـا مـنـزل مـحـبـوب هـمراه نخواهند شد.قرآن به كسانى اشاره دارد كه در عرصه جنگ از وحشت چـشـمـانـشـان گـرد مـى شـد؛ آن سـان كـه گـويـى مـرگ بـر قـلب هـاشـان بال و پر گشوده است . (151) اينان با آن كه پيامبر را در كنار خويش داشتند و ترنّم وحى را از زبان او شنيده بودند و سپاه دشـمـن بـه نـدرت بـه چـنـدبـرابر آن ها مى رسيد، اين چنين دچار هراس مى شدند، امّا 72 تن در كربلا در مقابل چندين هزار نيروى غرق در سلاح و امكانات ، صف آراسته اند و در عطش و آفتاب و روياروى جنگلى از نيزه و شمشير، هيچ نشانى از تذبذب و ترديد ندارند ؛زيرا جريان موّاج ايـمـان ، عـطـش و التـهـاب را پـس مـى زنـد و سـكـيـنـه و طـمـاءنـيـنـه مـى بـخـشـد و حـمـاسـه ، محصول اين آرامش و شكفتگى درونى است .
امـام در شـب عـاشـورا، در مـيـان يـاران و بـنى هاشم و پس از حمد الهى و ستايش خاندان پيامبر و اصحابش فرمود:
جـدّم رسـول خـدا خبر داده بود كه من به عراق فراخوانده مى شوم ودر محلّى به نام ((عمورا)) يا ((كـربـلا)) فـرود مـى آيم و در همان جا به شهادت مى رسم و اينك وقت اين شهادت رسيده است . به اعتقاد من همين فردا، دشمن جنگ خود را با ما آغاز خواهد كرد و اينك شما آزاد هستيد و من بيعت خود را از شـمـا بـرداشـتـم و بـه همه شما اجازه مى دهم كه از اين سياهى شب استفاده كرده و هريك از شما، دست يكى از افراد خانواده مرا بگيرد و به سوى آبادى و شهر خويش حركت كند و جان خود را از مـرگ نـجـات بـخـشـد؛ زيرا اين مردم ، تنها در تعقيب من هستند و اگر بر من دست يابند، با ديگران كارى نخواهند داشت .
يـاران پـاكباز و امام شناس ، پس از اين سخنان گرم و آتشين اعلام وفادارى كردند. قامت رساى سـردار كـربـلا، ابـوالفضل العبّاس ، نخستين قامتى بود كه در نگاه امام شكفت و اعلام وفادارى كرد:
لا اءَرانَا اللّهُ ذلِكَ اءَبَدا خدا هرگز چنين روزى را نياورد كه ما تو را بگذاريم و برگرديم !
مسلم بن عوسجه گفت :
بـه خـدا سـوگـند! من از تو جدا نمى گردم تا با نيزه خود سينه دشمنان تو را بشكافم و تا شـمـشـيـر در دسـت مـن اسـت ، بـا آنـان بـجـنگم و اگر هيچ سلاحى نداشتم ، با سنگ و كلوخ به جنگشان مى روم تا جان به جان آفرين تسليم كنم .
و سعد بن عبداللّه گفت :
اگـر بـدانـم هـفتاد مرتبه كشته مى شوم و بدنم را آتش زده و خاكسترم را زنده مى كنند، باز هم هرگز دست از يارى تو برنمى دارم . زهـيـر بـن قـيـن نـيـز چـون سـعـد بـن عـبـداللّه از هـزار بـار مرگ و زنده شدن و ايثار سخن گفت. (152) ايـن سـخـنـان از سـر تـعارف و ادعاهاى دروغين نيست ؛ زيرا فرداى همان شب ـ روز عاشورا ـ جلوه گاه اين گفته ها و صحنه عينى اين ادعاها بود. امام شهيد پس از اين آزمون شبانگاه و مشاهده ايمان و اخلاص ياران ، در وصف آنان فرمود:
وَاللّهِ لَقَدْ بَلَوْتُهُمْ فَم ا وَجَدْتُ فيهِم اِلاّ الاَْشْوَسَ الاَْقْعَسَ يَسْتَاءنِسُونَ بِالمَنيّة دُونى إِسْتي ن اسَ الطِّفْلِ إِلى مَح البِ اءُمِّهِ (153) آرى به خدا سوگند آن ها را آزمودم و نيافتم مگر دلاور و غرّنده (شيروار) و باصلابت و استوار (كوه وار)؛ آنان به كشته شدن در ركاب من آن چنان مشتاقند، كه كودك شيرخوار به سينه مادر.
شايد زيباترين و رساترين وصف پس از اين سخن امام (ع )، اين بيت شيخ كاظم ازدى باشد كه مى گويد:
قَدْ غَيَّرَ الطَعْنُ مِنْهُمْ كُلَّ جارِحَةٍ
إِلاّ المَكارِمَ فى اءَمْنٍ مِنَ الغِيَر (154)
ضربه هاى شمشير و نيزه بر همه جاى بدن آنان (شهيدان كربلا) زخم و جراحت نهاد، امّا مكارم و بزرگ منشى و عظمت روحى آنان در نقطه امنى بود كه هرگز زخم و آفت نپذيرفت .
در آسـمـان تـمـام نـبـردهـاى تاريخ و حتّى تاريخ اسلام ، هيچ نبردى به درخشش حماسه كربلا نـيـسـت .
كـدام نـبـرد و غـزوه پـيـامـبـر(ص ) را مـى شـنـاسـيـم كه عناصر نامطلوب ، وابستگان و زنـجـيـريـان خـاك و دل هاى مذبذب و چشم هاى از هراس گردشده در آن نباشد. به ديگر سخن ، كدام حادثه را جز كربلا مى توان يافت كه ناخالصى ها و ناخالص ها از شكوه آن نكاهند. تنها يـك حـادثـه اسـت كـه هـمه عناصر آن از گذرگاه پالايش و صافى گذشته اند تا ((حادثه اى بـى نـقـص )) و بـه مـعناى دقيق تر ((حادثه اى اسوه )) را رقم بزنند و براى همين امام عاشورا فرمود:
وَ لَكُمْ فىَّ اءُسْوَةٌ (155) و من براى شما الگويم .
كـربـلا بـه هـمين دليل افت و آفت ندارد؛ همه پاكباخته و عاشقند وامام كربلا براى ارائه اسوه بـه فرداى انسان ، آنان را از آزمون هاى دشوار گذراند تا سست پايان بروند و بازماندگان ، راه را تا پايان بروند؛ پايانى حماسه رنگ ، درخشان و راهگشا.
در تـاريـخ ادب عـاشـورايـى بـه ويـژه شـعر، بُعد حماسى كربلا به ندرت تجلّى و انعكاس يـافـتـه اسـت . مـقاومت ياران اندك در مقابل سپاه عظيم دشمن ، نبرد در عطش ، شجاعت و پاكبازى ، بـراى ديـگران از خود گذشتن و در غربت و تنهايى بدون ، هراس و تشويش ماندن و تا آخرين نـفس جنگيدن ، ابعاد حماسى كربلايند كه در سروده هاى گذشته ادبيات فارسى تقريبا ديده نـشـده انـد. در تـركـيـب بند مشهور محتشم كاشانى ـ با همه عظمت و زيبايى و ارجمندى ـ اين بُعد كربلا را نمى توان يافت .
در سـال هـاى دهـه پـنـجـاه بـرخـى شـاعـران مـذهبى كه گاه رويكردى سياسى داشتند، به بُعد حـمـاسـى كربلا توجّه نموده ، سروده هايى عاشورايى كه در آن ها تپش و شور حماسى احساس مـى شـود، عـرضـه كـرده انـد. از نـمـونـه هـاى مـشـهـور آن ، ايـن سـروده هـاى خوشدل تهرانى است كه بر مزار برخى شهداى دفاع مقدّس نيز ديده مى شود:
پايان زندگانى هركس به مرگ اوست آغاز شد حيات حسينى به مرگ او سربازى حسين و سرافرازى حسين
جز مرد حق كه مرگ وى آغاز دفتر است اين قصّه رمز آب حيات است و كوثر است امروز زينت سر هر تاج و افسر است
و اين دو بيت مشهور: دشمنت كشت ولى نور تو خاموش نگشت زنده را زنده نخوانند كه مرگ از پى اوست
آرى آن جلوه كه فانى نشود نور خداست بلكه زنده است شهيدى كه حياتش ز قفاست
بـا پـيـروزى انقلاب اسلامى ، به ويژه در سال هاى آغازين دفاع مقدّس ، سروده هايى پرشور براى تحريض و برانگيختن جامعه و رزمندگان براى پايدارى ، ايثار و فداكارى عرضه شد؛ در اين سروده ها، بُعد حماسى كربلا چيره مى نمايد. از شاخص ترين ، ماندگارترين و نمونه هـاى كـم نـظـيـر سـروده هـاى عـاشـورايـى ، سـروده مـشـهـور ((خـطّ خـون)) از سـيّد على موسوى گـرمـارودى اسـت . در ايـن شعر بلند كه در سال 58 سروده شده و در قالب سپيد است ، پيام و فرهنگ عاشورا تموّج دارد:
درختان را دوست مى دارم كه به احترام تو قيام كرده اند و آب را كه مَهر مادر توست ، خون تو شرف را سرخگون كرده است شفق ، آينه دار نجابتت ، و فلق محرابى ، كه تو در آن نماز صبح شهادت گزارده اى در فكر آن گودالم كه خون تو را مكيده است هيچ گودالى چنين رفيع نديده بودم در حضيض هم مى توان عزيز بود از گودال بپرس !
شمشيرى كه بر گلوى تو آمد هرچيز و همه چيز را در كائنات به دو پاره كرد:
هرچه در سوى تو، حسينى شد و ديگر سو يزيدى .
اينك ماييم و سنگ ها ماييم و آب ها درختان ، كوهساران ، جويباران ، بيشه زاران كه برخى يزيدى وگرنه حسينى اند خونى كه از گلوى تو تراويد همه چيز و هرچيز را در كائنات به دو پاره كرد در رنگ !
اينك هرچيز: يا سرخ است يا حسينى نيست !
آه ، اى مرگ تو معيار!
مرگت چنان زندگى را به سُخره گرفت و آن را بى قدر كرد كه مردنى چنان ، غبطه بزرگ زندگانى شد! (156) هـمـان گـونـه كـه پيش تر اشاره شد، تلفيقِ ميان فرهنگ عاشورا وجبهه هاى جنگ در سروده هاى دفـاع مـقـدّس ، گـواه هـمسانى و همسويى اين دو فرهنگ و اين دو نبرد است . در اين سروده ها، به ويـژه در سـال هـاى آغـاز دهـه شـصـت ، چـه در اشـاره بـه كـربـلا و جـبـهه ها و چه طرح عناصر عاشورايى ، لحن حماسى ديده مى شود:
باز سرها به نيزه مى خواهند خوليان در پناه جوشن ها هان مبادا حسين ديگربار در مصاف يزيديان تنها (157) و در سـروده اى ديـگـر، مـحمّد حسين جعفريان با همان لحن و نگاه و زبان ، ميان عاشورا و جبهه ها پل مى بندد:
ما بر قلّه هاى اشتياق مى نشستيم و در مسير ادراك آن ضريح مطهّر به دشت هاى خون رنگ مرگ مى نگريستيم (158) درون مـايـه ايـن سـروده ، هـمـان مـضـمـونـى اسـت كه از ديرباز درفرهنگ ما موجود است و چاووش خوانان از گذشته زمزمه مى كرده اند كه :
هركه دارد هوس كرب و بلا بسم اللّه
هركه دارد سر همراهى ما بسم اللّه
شـاعـران انـقـلاب مـلهـم از فـضـاى حـمـاسـى جـبـهـه هـا و بـه دليـل آشـنايى با فرهنگ عاشورا، سروده هايى را رقم زدند كه بُعد حماسى را در خويش متجلّى سـاخـتـه انـد. پـيوند ميان عناصر حماسه هاى ملّى با حماسه عاشورا و پيوند اين دو با جبهه و عـنـاصـر حـمـاسـى جـبـهـه هـا در سـروده شـاعـران بـه ويـژه در سال هاى آغازين دفاع مقدّس ، تمهيدى ارجمند براى برانگيختن شور انقلابى و حضور نيروها در جـبـهه بود؛ نمونه هاى اين نوع سرودن را در اشعار نصراللّه مردانى ، سيد حسن حسينى ، حسين اسرافيلى و بسيارى از شاعران سال هاى 60 تا 70 مى توانيم بيابيم .
2 ـ 1 ـ پـيـام
در مـتـن حـادثـه ها و لحظه هاى كربلا، درس ها و پيام هاى فراوان نهفته است . كربلا حادثه اى كامل و اسوه است و در آن ، هرچيز، هر حركت ، هر نگاه و هر سخنى ، لبريز رمز و رازها و آيت ها و هـدايـت ها است .
هيچ درسى در اين ((نباء عظيم )) ناگفته نمانده است . اخلاق ، جوانمردى ، صبر، عـبـادت ، هـمـدلى ، گـذشـت ، مـحـبـّت ، عـفـاف و... در آن ، در عـالى تـريـن جـلوه و جـمـال ايـسـتاده است . هر چهره در كربلا، رسول پيامى است . كربلا حجّت را بر همه تمام كرده است ؛ كودك ، جوان ، پير، مرد، زن ، خانواده در كربلا شركت دارند؛ نه هشتادسالگى بهانه و تـوجـيـه گـريز از مسؤ وليّت است و نه حتّى شش ماهگى ! كه در هنگام دفاع از حق ، شش ماهه و شصت ساله دوشادوش هم ، در عطشى برابر، رودرروىِ سياه ترين و بى عاطفه ترين انسان ها مـى ايـسـتـنـد. در كـربـلا هـمه حتّى قاسم و عبداللّه رضيع (على اصغر) تكليف دارند؛ و مگر امام عـاشـورا در پـاسـخ به پرسش قاسم (ع ) كه پرسيد ((عمو ما هم كشته مى شويم )) نفرمود:(( حتّى عبداللّه رضيع هم كشته ميشود))؟ (159) در كـربلا خانواده شركت دارد. جنادة بن حارث انصارى از صحابه پيامبر به شهادت مى رسد؛ فـرزنـد نـوجـوان او، عمرو بن جناده ، با رجز و نبردى حماسه گون در خون مى غلتد و دشمن ، سر او را بريده و به سمت مادرش كه در حاشيه ميدان به تماشاى نبرد جگرگوشه اش ايستاده ، پـرتـاب مـى كند. مادر سر را به سمت ميدان پرتاب مى كند و مى گويد: ((ما چيزى را كه در راه خدا داديم ، پس نمى گيريم .)) (160) كـربـلا، فـشـرده تـرين كلاس تاريخ با درس هايى عميق است . براى كدام درس در اين مدرسه بـى بـديـل ، مـصـداقـى نـمـى توان يافت ؟ در اين حادثه ، هم مهربانى و عطوفت و هم جنايت و شقاوت در اوج است ؛ اين سو، اشك و استغاثه و زمزمه شبانه و آن سو، رذالت و پستى و قهقهه هـاى مستانه است ؛ اين سو، مردانى ايستاده اند كه تمام دريغشان اين است كه يك بار مى ميرند و آن سو، سايه هاى هراس زده اى كه امام عاشورا درباره شان فرمود:
مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرامِ فَطَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِكُمْ (161) شكم هاتان از حرام انباشته و خداوند بر قلب هاتان مُهر زده است .
در كـربـلا، همه انسان در زيباترين و زشت ترين چهره ممكن ايستاده است ؛ انسان هايى كه در حق سرسختند و انسان هايى كه در باطل سنگواره اند؛ مردانى منعطف كه همين كه به حق مى رسند، از جهنّم نفس به بهشت آزادگى مى رسند و حُرّ مى شوند و جوانمردانه در ركاب حق جان مى بازند و مردانى كه در ترديدها و تزلزل ها و تعلّق ها مى مانند و چون عبيداللّه بن حُرّ جعفى ، تنها اسب خـويش را به امام عرضه مى كنند. در كربلا، همه چهره ها و حالات انسانى تماشايى است ! پس كربلا، آيينه همه انسان است و به همين دليل است كه هركس مى تواند خود را در كربلا ببيند.
در كـربـلا، انـسـان در نـمـايـشـى شـگـفـت با همه چهره و وجود خويش ايستاده است ؛ زن همپاى مرد (عـبـداللّه بـن عـمـيـر و هـمـسـرش )، كودك در كنار پير، فرزند جوان در كنار مادر، پدر در كنار فـرزنـد، بـرادر هـمـدوش بـرادر و چـه درس بـزرگـى اسـت كـه زن ، راهِ نـيـمـه تـمـام مـرد را كمال مى بخشد، و پيامبر خون شهيد و رسول مظلوميّت برادر مى شود.
همه اسلام را در كربلا مى توان يافت . كربلا آينه آيه هاى قرآنى است و كدام مفهوم و پيام در كـربـلا نمود و ظهور نيافته است ؟ اگر قرآن اعجاز در نقشه است ، كربلا اعجاز در اجرا است ؛ اعجاز اجراى همه قرآن در يك روز، در ساحل تشنگى ، در همسايگى آب !
طرح پيام هاى كربلا در شعر گذشته فارسى كم رنگ است و ابعاد اخلاقى ، عظمت هاى روحى و درس هـاى شـريـف و بـزرگ كـربـلا راكـم تر مى توان در سروده ها سراغ گرفت . در چند دهه پيش از انقلاب رويكردى در سروده هاى مذهبى به سمت اين موضوع ديده مى شود، امّا تلاش عمده شاعران مذهبى ، طرح پيام هاى سياسى و مبارزاتى كربلا يا عناصرى از فضيلت ها و ارزش ها مانند مبارزه ، ايثار و فداكارى است .
در شـعـر انـقـلاب ، به ويژه سروده هاى دفاع مقدّس ، افزون بر بُعد حماسى و سوگ كربلا، پيام هاى كربلا نيز مطرح مى شود. هرچند اين پيام ها صريح و مستقيم كم تر عرضه شده اند، امـّا در لابه لاى شبكه ذهنى شاعر، آن گاه كه گذشت و فداكارى ، صفاى روح ، عبادت ، همدلى و وحـدت و رزمـنـدگـان مطرح مى شود و با كربلا گره مى خورد، اين ويژگى چهره مى نمايد. شـاعـر در سـروده زيـر بـا مـقايسه دفاع مقدس با كربلا، دشمنان را در هيئت سپاه يزيد و جبهه نـشـيـنـان را هـمـچـون يـاران حـسـين (ع ) ديده است ، ويژگى هاى ياران اباعبداللّه و درس هاى آن سـرزمـيـن قـدسـى را در سـيـمـاى رزمـنـدگـان يـافـتـه اسـت و هـشـت سال دفاع مقدّس را آيينه اى روشن كه كربلا در آن متجلّى شده است ، معرّفى مى كند:
هشت نوبت روى صحرا رنگ عاشورا گرفت هشت نوبت خيمه ها بى وقفه آتش نوش شد هشت نوبت رودها محبوس در خنجر شدند پيش رو يك قوم ياغى ، پيش رو يك قوم پست
هشت نوبت ، آتش ظُهرِ عطش بالا گرفت هشت نوبت آبروى آب ها خاموش شد باغ ها در التهاب خويش خاكستر شدند اين طرف مردان جنگى ؛ مردم قرآن به دست.. ..
پيش رو يك قوم سركش از تبار خويش پست
شمريان بى حيا از نسل قومى سگ پرستپيش رو تلّى از آتش ، سيم هاى خاردار پيش رو سوداگران مرگ خنجر مى كشند اين طرف مردانى از خون خدا استاده اند اين طرف فرياد ياران بوى قرآن مى دهد اين طرف تكرار عاشوراست : خون و تشنگى اين طرف ايمان تلاوت مى كند لب هاى تيغ غيرت عبّاس دارد آن كه بر دريا زده است
پيش رو انبوه نفرت ، كينه هاى ريشه دار سرخوشند و تيغ بر عبّاس و اكبر مى كشند! مثل اسماعيل در اوج مِنا استاده اند بوى مسجد، بوى سجده ، بوى ايمان مى دهد التهاب است ، آفتاب است و جنون و تشنگى شور ميدان دارد اين سو، سروهاى بى دريغ آسمان را پاس دارد آن كه بر دريا زده است
گو فرو ريزند تيغ و تيرها، آماده ام ! تن كجا و من كه با راءى خطا بيعت كنم
برنمى گردم ، كه مى دانم حسينى زاده ام عافيت خواهى نمايم ، روى بر ذلّت كنم (162)
در ايـن سـروده درس هاى كربلا چون شوريدگى ، عبادت ، غيرت ،پاسدارى از حريم ارزش ها، عـافـيـت پـرهـيـزى و ذلّت سـتـيـزى ، بـى پـروايـى در مـقـابـل خـطر و امر به معروف و نهى از منكر، وجوه مشترك عاشوراى حسينى و جبهه هاى نبرد هشت سـال دفـاع مـقـدّس مـعـرّفـى شـده اسـت . شـاعر، اين ويژگى هاى مشترك را ترجمان يگانگى و همسويى اين دو جريان بزرگ دانسته است .
3 ـ 1 ـ ســوگ
كربلا، قصّه مظلوميّت و غربت حق است . نبرد نابرابر 72 تن روياروى هزاران نفر، كشته شدن خـوب تـريـن و عزيزترين انسان ها در تشنگى روزى داغ ، اسب تاختن بر پيكر شريف شهيدان تا آن جا كه استخوان ها در سُم كوب اسبان چون خمير نرم و كوبيده شد، بستن سر شهيدان بر تـرك اسـب هـابـه تـفـاخـر، آتش زدن خيمه ها، سيلى خوردن كودكان تشنه كه در سوگ پدر مى گـريـسـتند، دريدن گوش ها، تازيانه زدن زنان و كودكان و دواندن آن ها در خارزارها، نشاندن اسيران بر شترانى لنگ ، نشاندن سر پدر و برادر رودرروى چشم اشكبار دختركانى بى پناه و خـرابـه نـشـيـن كـردن فرزندان پيامبر، گوشه اى از فاجعه ها و ستم هاى شكننده دشمنان در كربلا، كوفه و شام است .
كدام دل با شنيدن اين همه مصيبت نمى لرزد و كدام اشك و شانه در اين همه درد و داغ ، بى قرار و لرزان نمى شود؟ شيعه بر اين غربت و مظلوميّت مى گريد و اين اشك ، افزون بر پيوند او با خوبى ، عظمت و حقيقت ، شعله نفرت نسبت به بيداد و بيدادگر را در جانش زنده نگه مى دارد. شـيـعـه ، حـيـات خـويـش را در اين آب ، اشك ، يافته است . اشك ، درون را شفّاف ، روح را همرنگ آيـيـنـه و جـان را مـسـتـعـدّ پـذيـرش حـق مـى سـازد و بـه هـمـيـن دليل ، اشك و شيعه دو همسايه جدايى ناپذيرند.
هـمـيـن سـوگ طـاقت سوز است كه چشم شيعه را هميشه تر نگه داشته است . اگر در روايات بر اشـك ريـزانحـسـيـنـى صـلوات فـرستاده شده است (163) و حتّى تباكى (خود را اندوهناك نـشـان دادن و حـالت گـريـه بـه خـويـش گـرفـتـن ) ارزشـمـنـد و قابل ثواب معرّفى شده ، به همين دليل است. سـفـيـنـه شـيـعـه بـر بـسـتـر هـمـيـن اشك ها به ساحل امروز رسيده است . راستى اين همه اصرار پيشوايان معصوم و بزرگان بر اشك و گريه بر مصائب كربلا چرا؟ امام صادق (ع ) فرموده است :آه كـشـيـدن غـمـگـيـن بـراى سـتـمى كه به ما رسيده است ، تسبيح است واندوه او براى ما عبادت و پوشيدن راز ما جهاد در راه خدا است . (164) و آورده انـد كه در هيچ روزى نام حسين بن على (ع ) نزد امام صادق (ع) برده نشد كه حضرت آن روز تا شب خندان ديده شود. آن حضرت مى فرمود:
الحُسَيْنُ عَبْرَةُ كُلِّ مُؤ مِن (165) حسين (ع ) [سبب ريزش ] اشك هر مؤ منى است .
شيعه در روزگار نتوانستن و توانستن ، از اشك مدد جسته است ؛ درعصر نتوانستن ، آتش عشق به حـسـيـن و آزادى و سـتـم سـتـيـزى را زيـر خـاكـستر قلب خويش روشن نگه مى داشت و در روزگار تـوانـسـتـن ، از اين عنصر عاطفه انگيز، براى عشق ورزيدن و گرم نگه داشتن شعله محبّت بهره مـى گـرفت . اشك گواه حضور كسى است كه بر او اشك مى ريزيم ؛ حضور او در قلمرو روح و جـان . در تـاريـخـى كـه هـمـاره كـوشـيـده انـد تـا ياد و نام اين اُسوه هاى متعالى نماند، يكى از بهترين راه هاى حفظ ياد و نامشان ، همين اشك و سوگوارى است .
مـرثـيـه هـا، سـوگ سـروده هـا، نـوحـه هـا و نـوشـتـه هـاى غـمـبـار در بـاره كـربـلا، از ابـزار انـتـقـال فـرهـنـگ كـربـلا بـوده است . اشك ريختن بر خوبان ، تبليغ خوبى و سرزنش بدى و زشـتـى اسـت .
در تـاريـخ ادب فارسى ، بيش ترين سروده هاى عاشورايى تكيه بر همين بُعد كـربـلا دارد. سـروده سـيـف فـرغـانـى ، سـروده هـاى شاعران عصر صفوى و از همه مشهورتر و مـانـدگـارتـر تـركـيـب بـنـد مـشهور محتشم كاشانى ، توصيف و ترسيم غمى است كه از مصائب خانواده پيامبر در كربلا و شام سرچشمه مى گيرد. در اين سروده ها، تموّج سوز و اشك و ناله است و از پيام ، حماسه و ابعاد عارفانه كربلا، كم تر مى توان نشان گرفت . در تركيب بند محتشم كاشانى با مطلع :
باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است
باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
كـه امـروز زيـنت پرده ها و مجالس سوگوارى است ، با همه زيبايى ، عظمت ، استحكام ، بلاغت و تـاءثيرگذارى ، از وصف فتوّت ، پاكى ، پارسايى ، ستيم ستيزى ، عشقبازى ، زمان شناسى ، وحـدت و هـمـدلى و جلوه هاى شكوهمند پاكبازان كربلا تقريبا كم بهره است . به سخن ديگر، ايـن سـروده ، گـزارش حـمـاسـه و اخـلاق و مـعـرفت و محبّت كربلا نيست ، بلكه غمنامه اى زيبا، سوزناك و مؤ ثّر است .
در سروده هاى پس از اين تركيب بند، هزاران سروده سوزناك و مؤ ثّر ديگر مى توان يافت كه تنها همين بُعد كربلا را ترسيم كرده اند و با همه ارزش و گيرايى ، كربلا با تمام ابعاد در آن هـا چـهره ننموده است .
در اين ميان ، نمونه هايى چون سروده حجة الاسلام نيّر تبريزى نادر و كـمـيـاب اسـت . (166) در سـروده هـاى عـصـر انـقـلاب و دفـاع مقدّس ، با بهره گرفتن از الگوهاى كربلا، افزون بر بيان عظمت ها و مكرمت ها و بزرگوارى هاى عاشقان سالك راه حسين ، اندوه و غمى تنيده در تار و پود شعر احساس مى شود.
سـوگ ، هـرچـنـد در سـروده هـاى آغازين انقلاب اندكى كم رنگ شد، امّا در شعر دفاع مقدّس همپاى حـمـاسـه و پـيـام چهره نمود. به همين دليل ، برخى سروده ها نه تنها به عنوان شعر مطرح مى شـدند كه در هيئت نوحه و مرثيه نيز مورد استفاده مداحان و ذاكران قرار مى گرفتند كه در جاى خود به آن ها پرداخته خواهد شد.
4 ـ 1 ـ عـرفـان و شيفتگى عارفانه
يـكـى از ابـعاد كربلا، حضور عرفان و شيفتگى در ياران پاكباز وعاشق اباعبداللّه است . آنان كـه از هـمـه چـيـز گسستند و با عبور از صافى و پالايش مداوم اباعبداللّه به كربلا رسيدند، مـعـنـاى مـجـسـّم عـرفـان بـودنـد. نـيـايـش هـا و زمـزمـه هاى شب عاشورا كه به زمزمه هاى كندوى عسل تشبيهشده است ، صفاى باطن اصحاب ، شوق شهادت و ديدار محبوب ، شيفتگى به نماز و عـبـادت ، سـخنان عاشقانه و عارفانه اباعبداللّه (ع ) و ياران ، همه ، نشانه آن است كه كربلا پايگاه عرفان و محبّت الهى است .
امـام عـاشـورا در لحـظـه ورود بـه كـربـلا براى يارانش سخن گفت و پس از شِكوه از اوضاع و احوال زمان و شيوع زشتى و گناه و غربت فضيلت و ايمان ، تلويحا آنان را كه همراهى نكردند، ((عبيد دنيا)) ناميد و يارانش را كسانى معرّفى كرد كه از گذرگاه ((تمحيص)) گذشته و آزمون الهى را پيروزمندانه پشت سر نهاده اند. (167) سـخـنان حضرت اباعبداللّه بر بالين يارانش در لحظه شهادت ، وصف سيماى عارفانه ياران است . سخن امام بر بالين حبيب بن مظاهر، نشانگر اخلاص و معرفت ياران است :
عِنْدَاللّهِ اءَحْتَسِبُ نَفْسى وَ حُماةَ اءَصْحابى (168) بذل جان خود و كشته شدن يارانم در پيشگاه الهى و به حساب فرمان و امر اوست .
در قـلمـرو شـعـر فـارسـى بـه بـُعـد اخـلاص و عـرفـان كـربـلا اشـارات قابل اعتنايى شده است . شعر مشهور مولوى :
كجاييد اى شهيدان خدايى
بلاجويان دشت كربلايى
اشارتى به همين ويژگى است .
مـشـهـورتـريـن اثرى كه به كربلا از منظر عرفانى نگريسته است ، كتاب ارزشمند ((گنجينة الاسـرار)) عـُمـّان سامانى است . سراينده كوشيده است تا همه حوادث كربلا را از منظر عارفانه بـنـگـرد و از هـمـان زاويه ، تحليل و بررسى كند. يكى از صحنه هاى عاشورا كه در اين كتاب بـه زيـبـايـى تـمـام تـرسـيـم شـده اسـت ، لحـظـه وداع ابـاعـبـداللّه بـا اهـل حـرم ، بـه ويـژه زيـنـب كـبـرى (س ) است .چنانچه در سروده هاى دفاع مقدّس بررسى مى كنيم .(169)
همانند: در كولـه بار غـربتم يك دل از روزهـاى واپسيـن مانده است عبّاس هاى تشنه لب رفتند، مشك صداقت بر زمين مانده است. (170) شـاعـر، اندوهِ رفتن عبّاس هاى تشنه لب ، سرداران رشيد جبهه هاى جنگ ، را دارد، امّا اندوه ماندن خويش و بر زمين ماندن مشك صداقت كه دستى را براى برداشتن آن و پاسخ به تشنه كامى مى طلبد، شعر را از حدّ يك مرثيه فراتر برده است و پيام و فرهنگ عاشورا را بازمى گويد.
سر بريده به ميدان عشق مى گويد به چوب نيزه اگر سر برفت باكى نيست خيمه ها او را به ياد آب و التهاب مى اندازد، مى روم مادر كه اينك كربلا مى خوانَدَم ذوالجناح رزم را گاه سفر زين مى كنم
حديث خون شهيدان نينوا با ما (171) كه سعى عشق چنين سرخ مى دواندمان (172) و بلاتكليفى رقيّه را تداعى مى كند. (173) از ديار دور يار آشنا مى خوانَدَم مى روم آن جا كه ناى نينوا مى خوانَدَم (174) اين جا كه من ايستاده ام بامى از روشنايى است و روبه روى من ، خيابانى كه به كاروان هاى ((به كربلا مى رويم ))، ادامه مى يابد. (175) ايـن اشـاره هـا بـه كـربلا و نشان دادن لحظه هاى سوگ و داغ و درد وگره زدن آن به كربلاى جـبـهـه هـا، از مـشـخـّصـه سـروده هـاى دفـاع مـقـدّس اسـت . نـكـتـه قـابـل طرح و تاءمّل اين است كه شاعران ، ملهم از جامعه اى كه هستى خود را در آيينه كربلا مى يابند و عاشقانه با نام و ياد و فرهنگ عاشورا زندگى مى كنند، به نوعى يگانگى در تجسّم جبهه و كربلا مى رسند و براى هر حادثه ، الگويى از كربلا مى جويند. در اين سروده ها، هم ، رنـگـى از انـدوه و سـوگ ، هـم ، نـشانى از حماسه و هم ، پيام ها و عرفان كربلا را مى توان يافت .
جـز ايـن هـمـه ، در شـعـر دفـاع مـقـدّس ، نـام و ياد چهره هاى كربلا واصحاب اباعبداللّه با نام رزمندگان هشت سال دفاع مقدّس پيوند مى يابد:
خيابان هاشمى
خيابان صف هاى بلند عاشورا گمونم باز اين جا كربلا شد مى خروشد در من آواى حسين چون حسينم كشته اى جانان پرست
خيابان قاسم ها، عبّاس ها، على اكبرها (176) هنو قاسم نيومد اكبرم رفت (177) جان من مشحون صهباى حسين از دو عالم جرعه اى وصلم بس است (178)
نه تنها نام ياران اباعبداللّه كه گاه نام دشمنان و چهره هاى جنايت ـ پيشه كربلا و گاه انتقام گيرندگان خون امام حسين ، به ويژه مختار ثقفى ، در سروده هاى دفاع مقدّس ديده مى شود:
باز سرها به نيزه مى خواهند هان مبادا حسين ديگربار
خوليان در پناه جوشن ها در مصاف يزيديان تنها (179)
شمشيـرها سرخـورده اند اين جا، مختارمردان مرده اند اين جا در ما حسين عشق را كشتند، كس نيست برخيزد به خونخواهى (180) گـاه نـيـز بـرخـى مـفـاهـيـم عاشورايى ، سخنان اباعبداللّه و نيز سخنان مشهور و اشعار عربى درباره عاشورا، در سروده ها به كار گرفته شده است :
گويم فَيا سُيُوفُ خُذينى سپس تن را سپر به نيزه و خنجر كنم (181) و خون عاشقان تو در كدام عاشورا در آرزوى كدامين وصال اين چنين بر سجده نشست كه بر صلاى ((هَلْ مِنْ...)) مولا، حرير پاسخ توعاشقانه پيچيده است. (182) شعر دفاع مقدّس ، از مضامين و مفاهيم و واژگان عاشورايى مشحون است كه مطالعه در اين زمينه و پژوهش مستقل در اين باب ، ما را با ابعاد بيش ترى از پيوند ميان فرهنگ عاشورا و دفاع مقدّس آشنا خواهد كرد. (183) شـعـر دفـاع مـقـدّس در سـيـر تـحـوّل و دگـرگـونـى و كـمال خويش ، عناصر فراوانى از فرهنگ عاشورا را با همان نمود و جلوه اى كه پيش تر گفته شـد، در خـويـش پـرورده است . به جراءت مى توان گفت در تاريخ شعر عاشورايى ، جز شعر عـصـر انـقـلاب ، بـه نـدرت مـى تـوان نـمـونه هايى يافت كه ابعاد چهارگانه سوگ ، پيام ، حـمـاسـه و عـرفـان را در خـويـش نـمـايـانـده بـاشـنـد. شـعـر دفـاع مـقـدّس در سال هاى 60 تا 64 از جلوه هاى فرهنگ عاشورايى سرشار است كه گاه به شيوه مستقيم مطرح مـى شـونـد، امـا در سـال هـاى پس از 64 تاكنون كه پختگى هاى بيش ترى در شعر انقلاب مى يـابـيـم، اشـاره بـه فـرهـنـگ عـاشـورا و بـهـره گـيـرى از آن، غـيـرمـسـتـقـيـم اسـت كـه تحليل و تبيين ابعاد آن ، مستلزم پژوهشى مستقل و گسترده تر است .
نوحه ها و مراثى
صـحـنـه كـربـلا و حوادث عاشورا، تلخ و جانگداز و غم آورند. اين مصيبت عظيم ، آن قدر دردناك است كه در زيارت عاشورا مى خوانيم :
يا اءَباعَبْدِاللّه ! لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزيّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ المُصي بَةُ بِكَ عَلَيْنا وَ عَلى جَمي عِ اءَهْلِ الاِْسْلامِ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصي بَتُكَ فِى السَّمواتِ عَلى جَميعِ اءَهْلِ السَّم وات يـا ابـاعـبـداللّه ! بـى تـرديد تحمّل واقعه جانسوز كربلاى تو بر همگان و بر همه ساكنان آسمان بسيار سخت و ناگوار و گران است !
شـيعه ، چهارده قرن بر اين مصيبت مى گريد، سوگوارانه مجلس عزا برپا مى كند، مظلوميّت و غـربـت آن حـوادث شـكـنـنـده را بـازمـى گـويـد و بر رقم زنندگان آن حادثه ، لعن و نفرين مى فـرسـتـد. ايـن سوگوارى ، زمينه ساز اُنس و الفت و يگانگى با محتواى حادثه ، و نفرت نسبت بـه قـسـاوت پـيـشـگـان و بـيـدادگـران اسـت و كـدام ((روش )) را در انـتـقـال فرهنگ كربلا، بهتر و مؤ ثّرتر از اين روش مى توان يافت . اين جا است كه رمز و راز سـتـايـش اشـك و تـبـاكـى و نوحه سرايى و مرثيه خوانى را در لسان ائمه (ع) و بزرگان و فرهنگ شيعى درمى يابيم.
وقتى هستى سوگوار است ، وقتى آسمان ها و زمين گريان است ، وقتى تنها، پايگاه هاى بيداد و شـقـاوت شادمان و خندانند، اگر همراه با هستىِ سوگوار نگرييم ، چه خواهيم بود؟ آيا برگى جداافتاده از شاخه هستى نخواهيم بود. امام صادق (ع ) مى فرمايد:
اِنّ اءَبـاعـَبـْدِاللّه لَمـّا قـُتِلَ بَكَتْ عَلَيْهِ السَّمواتُ السَّبْعُ وَ الاَرَضُونَ السَّبْعُ وَ ما فيهِنَّ وَ ما بَيْنَهُنَّ وَ مَنْ يَتَقَلَّبُ فِى الْجَنَّةِ وَالنّار وَ ما يُرى وَ ما لايُرى اِلاّ ثَلاثَةُ اءَشْياءَ... البَصْرَةُ وَ دِمَشْقُ وَ آلُ الْحَكَمِ بنِ اءَبِى الْعاصِ (184) هـنـگامى كه امام حسين (ع ) به شهادت رسيد، آسمان ها و زمين هاى هفت گانه و هر آنچه در آن ها و مـيـان آن هـا بـود، بـر آن بـزرگـوار گـريـسـتـنـد.در آن روز، اهل بهشت و جهنّم ، آنچه ديده شود و ديده نشود نيز جز سه گروه بر او گريه كردند؛ بصره ، دمشق و خاندان حَكَم و مروانيان .
امـام صـادق (ع ) در روايـتى ديگر، از بيتابى درياها و فرشتگان وكوه ها سخن مى گويد و مى فرمايد:
چشمى محبوب تر از چشم گريان بر حسين (ع ) نيست . هيچ قطره اشكى دوست داشتنى تر از اشك بر حسين (ع ) نيست .
هيچ گرينده اى نيست كه در سوگ حسين بگريد و فاطمه و پيامبر را خشنود و شـادمـان نـسـازد و حقّ خاندان ما را به جاى نياورد. همگان در روز قيامت ، گريان وارد محشر مى شـونـد، مـگر كسانى كه بر حسين گريسته اند؛ آنان با قلبى آرام و چهره هايى خندان وارد مى شوند، در حالى كه ديگران پريشان و نگرانند. (185) دليـل ايـن هـمـه تـوصـيـه در اشـك ريـخـتن و سوگوارى بر اباعبداللّه چيست ؟ اشك و سوگ چهدسـتـاوردى و تـاءثـيـرى بـر سـلامت رفتار فردى و اجتماعى خواهد داشت ؟ اگر اشك ، ترجمان انـقـلاب در عـواطـف اسـت و اين اشك ريختن ، تاءثر از دست دادن عزيزترين و والاترين انسان ها است ، مى توان تاءثيراتى چند براى اين سوز و سوگ برشمرد:
يـك ـ اشـك ريـختن ، زمينه ساز تلطيف عواطف و سلامت درون است ؛ زيرا در لحظه اشك ريختن ، به آن ((خوب )) و انسان والا مى انديشيم ؛ دو ـ اشـك ريـخـتـن بـر خـوبـان ، اشـك ريـختن بر خوبى است ؛ آن كه بر اين مصيبت مى گريد، خوبى و پاكى و معصوميّت خود را با خوبى پيوند زده است ؛ سه ـ اشك ريختن ، مفهوم نفرت از ستم و ستمگران را در خويش دارد؛ آن كه بر غربت و مظلوميّت حق اشك مى ريزد، به نوعى نفرت خود را از ستم و ستمگر نيز بيان داشته است ؛ چـهـار ـ مـرور شـخـصـّيـت و فـضـايـل امـام حـسـيـن (ع ) و اصـحاب و خاندانش در مرثيه و نوحه و سوگوارى ، باعث اتّصال سوگوار با اين فضيلت ها مى شود. در نتيجه ، سوگوارى ، خود، كلاس اخلاق و تهذيب و سازندگى است ؛ پـنـج ـ در طول تاريخ كه فرهنگ شيعه مظلوم و غريب افتاده است ، اشك ، سلاحى بُرّا و كارا در انتقال اين فرهنگ ، به ويژه فرهنگ عاشورا بوده است ؛ شـش ـ قـلب پـس از اشك ريختن ، منقلب و مستعدّ پذيرش بيش تر و بهتر است . بنابراين ، اشك ريـخـتـن بـر ابـاعـبـداللّه ، فـرد را مـسـتـعـدّ دريـافـت حـقـايـق و فضايل مى سازد؛ هفت ـ با اشك بر حسين ، فاصله خود را حتّى از نظرگاه تاريخى با خاندان پيامبر كم مى كنيم . آن كه بر عاشورا مى گريد، به تجسّم صحنه هاى غمبار و تلخ كربلا مى پردازد و خود را در آن لحظه ها مى يابد. اين كم كردن و برداشتن فاصله ها، خود، در يگانگى و همراهى و همسويى بـا امـام شـهـيـدان و اهـل بـيـت بـسـيار مؤ ثّر است . همين باور و فرهنگ باعث شده است كه شيعه ، عاشقانه و سوگوارانه محافل و مجالس عزاى اباعبداللّه را برپا كند و هر فرصتى را براى اشك و سوگ مغتنم بشمارد.
انقلاب مقدّس اسلامى به دليل پيوند با فرهنگ عاشورا، با شور و گستردگى و ژرفاى بيش تـرى بـه ايـن مـوضـوع پـرداخـت . انـقـلابـى كـه خـود، مـحـصـول كـربلا است و ريشه در خون زلال كربلا دارد، بايد چنين باشد؛ انقلابى كه از محرّم سـال 42 آغـاز شـد و بـا مـحـرّم بالندگى و شكوفايى يافت ، بايد عاشورا و كربلا را ارج بگذارد و همه مظاهر و شعائر اين فرهنگ را ترويج كند.
رزمندگان در دوران هشت سال دفاع مقدّس ، در هر موقعيّت و مناسبتى ، حتّى در سرورها و پيروزى هـا، نـام و يـاد ابـاعـبـداللّه را فراموش نمى كردند. شب هاى عمليّات ، ذكر اباعبداللّه توان مى بـخـشـيـد. مـرثـيـه و سـوگـوارى و سـينه زنى پس از نماز، خواندن هر روزه زيارت عاشورا، برپايى مجالس روضه و عزادارى و حتّى رجزها و سروده هايى كه به هنگام اعزام نيروها نام و ياد اباعبداللّه محور و مدار اصلى آن ها بود، پشتوانه جبهه ها و عمليّات ها به شمار مى آمد.
پس از گذشت سال ها از آن روزها و لحظه ها، هنوز همان نوحه ها و سروده ها و مرثيه ها در ياد و خاطر رزمندگان و مردم ما باقى است . چه كسى از آن روزها اين بيت معروف را در خاطر ندارد كه :
هركه دارد هوس كرب و بلا بسم اللّه هركه دارد سر همراهى ما بسم اللّه يا طنين اين سروده با صداى گرم برادر ((حاج صادق آهنگران )) را فراموش مى كند كه :
با نواى كاروان ، بار بنديد همرهان اين قافله عزم كرب و بلا دارد انـدك صـدايـى كـافـى بـود تـا در جـبـهـه ذاكـر و مـدّاح اهـل بـيـت بـاشـى . حـتـّى گـاه در سـنـگـرهـايـى كـه ظـرفـيـّت چـنـدنـفـر بـيـش تـر نـداشـت ، مجال و فرصت هاى فراغت ، به نوحه و مرثيه خوانى مى گذشت .
ايـن نـوحـه هـا گـاه مـحـصـول ذوق و ذهـن خـود رزمـنـدگـان و گـاه محصول كوشش دسته جمعى بود، به سخن ديگر، جمع ، در سُرايش آن مؤ ثّر بودند. نـوحـه هـا در دوران دفـاع مـقـدّس وجـهـى مـتفاوت با نوحه هاى گذشته پيدا كردند. قديم ترين نـوحـه هـا مـعـمـولا مـحتوايى سوزناك و محزون داشته اند و شايد تاريخ نوحه هاى فارسى در زمـيـنـه عـاشـورا، به بيش از پنج قرن برسد؛ هرچند از نظرگاه كمّى و كيفى ، اوج نوحه هاى عاشورايى را بايد در عصر صفويّه دانست .
نـوحـه هاى دوران دفاع مقدّس افزون بر اندوه و حزن ، لحن حماسى و هيجانى دارند. به عبارت ديـگر، نوحه ها جز طرح مصائب كربلا، نقش برانگيزانندگى و بسيج براى حضور در جبهه ها يا شركت در عمليّات ها را ايفا مى كنند.
شـعـر نـوحـه هـا و مراثى گاه از شاعران مطرحِ پس از انقلاب و گاه از شاعران گذشته است . حـتـّى غـزل هـاى حـافـظ و مـولانـا مـحـمـل و مـقدّمه اى براى ورود به مرثيه و نوحه اند كه مطلع غزل اول ديوان حافظ، يعنى :
اءلا يا اءَيُّهَا السّاقى اءَدِرْ كَاءْسا وَ ناوِلْها
كه عشق آسان نمود اوّل ولى افتاد مشكل ها
از آن جمله است .
يكى از نوحه هاى مشهور، غزلى از سيد حسن حسينى است با مطلع :
مى روم مادر كه اينك كربلا مى خواندم
از ديار دوست يار آشنا مى خواندم
شـيـوه تـكخوانى و همخوانى در تكايا، سنگرها و حسينيه هاى جبهه رواج داشت . نوحه ها گاه در هـيـئت رجـز نـيـز خـوانـده مـى شـدنـد و در بـرنـامـه هـاى صـبـحـگـاه يـا قـبـل از عـمـليّات ، حالتى لبريز از نشاط و سرور عاشقانه را ايجاد مى كردند. برخى از اين نوحه ها عبارتند از:
ما بسيجيان در ره قرآن حسين جان ، حسين جان ، حسين جان قيامت سرفرازى و آبروى ماست جان نثاران راه حق هستيم حسين جان ، حسين جان ، حسين جان مى دهيم جان خود به راه تو
هستى خود را مى دهيم آسان شهادت در ره خدا آرزوى ماست حسين جان ، حسين جان ، حسين جان عهد و پيمان خون و جان بستيم اى حسين جان ما فداى تو حسين جان ، حسين جان ، حسين جان
و ايـن نـوحـه كـه از شـهـرت و فـراگـيـرى فـراوانـى در سال هاى دفاع مقدّس برخوردار بود:
نداى هل من ناصر حسينى پيش به سوى حرم حسينى
لبّيك يا خمينى لبّيك يا خمينى
و اين عنوان نوحه كه زمزمه رزمندگان به ويژه در لحظه اعزام نيرو و شب عمليّات بود:
عزم سفر دارند انصار حسينى
دست دعا بردار مولاجان خمينى
و نـوحـه حـمـاسـى حـاج صـادق آهـنـگـران كـه از نـوحـه هـاى اوائل جنگ بود:
سوى ديار عاشقان ، سوى ديار عاشقان
رو به خدا مى رويم ، رو به خدا مى رويم
مـعـمـولا در نـوحـه هـا افـزون بـرنـام و يـاران نـزديـك ابـاعـبـداللّه چـون ابـاالفـضـل العـبـّاس ، عـلى اكـبـر، قـاسـم ، حـبـيـب ، حـُرّ و...، از ويـژگـى هـا و فـضـايل كربلا نيز سخن به ميان مى آمد. رشادت ، عبادت ، شهادت ، پاكبازى ، اخلاص ، اطاعت از رهـبـرى ، تـحمّل مصائب ، عطش ، پيام رسانى زينب كبرى ، اسارت و... نكاتى بودند كه در نوحه ها و مراثى مطرح مى شدند.
نوحه ها و مراثى در دوران دفاع مقدّس نه تنها در جبهه ، كه در هنگام اعزام نيرو، تشييع جنازه و مـراسـم شـهـيـدان شـور و حـركـت و عـشـق مـى آفـريـدنـد. نـوحـه سـرايـان و مـدّاحـان در طـول سال هاى دفاع مقدّس ، از نقش آفرينان مهم حركت ها و پيروزى هاى جبهه بوده اند. مطالعه در نـوحـه هـا و مراثى ، نيازمند تحقيق و تحليلى مستقل با جمع آورى همه آن ها است . شعر نوحه هـا، در سـال هـاى پـس از دفـاع مـقـدّس تـاكـنـون رو بـه كـمال و غناى بيش تر نهاده است و شعر شاعرانى شاخص چون عليرضا قزوه ، قادر طهماسبى (فريد)، محمّدرضا آغاسى ، محمّدحسين جعفريان ، على معلّم ، عبدالجبّار كاكايى ، حسين اسرافيلى ، پرويز بيگى و... مورد استفاده نوحه سرايان قرار گرفته است .
رجزها و شعارها
رجز، شيوه معرّفى رزم آوران در ميدان جنگ و نوعى عمليات روانى بود كه رزم آوران عليه سپاه مـقـابـل مـى آفـريـدنـد. شعار نيز نوعى اعلام مواضع و فريادى براى نشان دادن جهت گيرى و آرمان ها و باورها است .
رجـزهـا و شـعارهاى به جاى مانده از عصر پيامبر و غزوات و سراياى آن بزرگوار و به ويژه شعارها و رجزهاى عاشورا، بيانگر انديشه ، آرمان و راهى است كه رزمندگان ، برگزيده و در راه آن جـانـفـشـانـى مـى كـردنـد. بـه كـار بـردن شـعـار ((اللّه اءعـلى و اءجـلّ)) در مـقـابـل شـعار ((اءُعلُ هبل )) در جنگ احد، رويارويى دو انديشه توحيدگرايانه و بت پرستانه را نشان مى دهد.
شـعـارهاى مشهور ((اِنّى لا اءَرى اَلموْتَ إِلاّ سَعادَةً وَ الْحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ اِلاّ بَرَما)) از اباعبداللّه و ((المـوتُ اءَحـلى مـِنَ العـَسـَل )) كه قاسم بن الحسن در پاسخ به اباعبداللّه مطرح كرد، گواه مكتب و فرهنگى است كه در كربلا جريان دارد.
رجـزهـا و شـعـارهـاى فـراوانى از هشت سال دفاع مقدّس به جاى مانده است كه عمده آن ها، منظوم ، آهنگين ، كوبنده و حماسى است . در اين شعارها و رجزها ويژگى هايى چند مى توان يافت :
يك ـ كوتاه ، حماسى و همراه با ضرب آهنگى هيجانى هستند؛ دو ـ تـقـريـبـا هـمـه آن هـا بـر سـاخـتـه ذهـن و ذوق خـود رزمندگان است . به ندرت نيز شعرها و شعارهايى از گذشته است كه متناسب با فرهنگ و فضاى جبهه ها تغيير يافته است ؛ سـه ـ اين شعارها و رجزها در برنامه هاى صبحگاه ، كوهنوردى ، شب عمليّات ، هنگام اعزام نيرو، حـتـّى در تـشـييع جنازه شهيدان خوانده مى شدند. به بيان ديگر، كاربرد شعارها، همه گاهى و همه زمانى بود؛ چـهـار ـ شـوخ طـبـعـى و بذله گويى رزمندگان همواره چاشنى اين رجزها و شعارها مى شد؛ به ويـژه در بـرنـامـه دو صبحگاهى كه براى رفع خستگى و تفنّن ، تغييراتى در شعارها داده مى شد؛ پنج ـ برخى از اين شعارها نقش مزار شهيدان شده است ؛ شـش ـ برخى شعارها، شعارهاى پرشور قيام ها و تظاهرات مردمى در دوران انقلاب اسلامى است كه اين دوران ، خود، از پرشعارترين دوران هاى تاريخ ايران به شمار مى آيد؛ هفت ـ فرهنگ عاشورا، بارزترين فرهنگ در مجموعه رجزها و شعارها است ؛ هـشـت ـ در لشـكرها، گردان ها و گروهان ها، شعارهاى محلّى زيادى با گويش خاصّ منطقه شنيده مى شد.
كـوتـاه تـريـن شعارها، نام مبارك و زيباى ((حسين )) و يا گفتن ((يا حسين )) بود. در پاسخ به ((از جلو نظام )) در هنگام آرايش صفوف ، همه مى گفتند: ((يا حسين )). نشستن و برخاستن نيز با همين شعار همراه مى شد.
پـاسخ برخى از شعارها و رجزهاى بلند در هنگام راهپيمايى يا دو صبحگاهى نيز ذكر ((حسين )) يا ((يا حسين )) بود. گاه نيز پاسخ شعار تكخوان ، ((جانم حسين )) بود:
من عاشق دل خسته ام
جانم حسين ، جانم حسين
در سنگرم بنشسته ام پشت عدو بشكسته ام
جانم حسين ، جانم حسين جانم حسين ، جانم حسين
مطلع نوحه ها، گاه در شعارهاى صبحگاهى و راهپيمايى ها به كار گرفته مى شد، مانند:
اى جان نثاران خدا يارتان اى لشكر صاحب زمان تمام لاله هاى پرپر ما
باشد خداوند نگهدارتان آماده شـو، آماده شـو فداى مكتـب پيغمبـر ما
گـاه سـروده هـاى انـقـلابـى كـه در سـال هـاى پس از انقلاب ساخته شده بود، دست مايه ساختن شعارها و رجزها مى شد. براى مثال ، وزن و آهنگ سرود ((من آب هاى سرخ ايران را نهنگم ، من مرد جنگم )) كه از صدا و سيماى جمهورى اسلامى پخش شد، دست مايه ساختن اين شعار شده بود:
من قهرمان كربلاى اين زمانم
ذكر خدا و نام مهدى بر زبانم
بـه نـدرت مـى تـوان در شعارهاى جبهه ، نام ها و نشان هاى عاشورا و كربلا را نيافت . برخى شـعـارهـاى كـربـلا مانند ((هيهات منّا الذلّه ))، خود، عنوان شعارهاى جبهه است و تعدادى از رجزها بـرگـردان عـبـاراتـى مـانـنـد ((يـا ثـاراللّه ، انـّى سـلمٌ لمن سالمكم ـ انّى حربٌ لمن حاربكم )) (زيـارت عـاشـورا)، ((يـا لثارات الحسين )) (شعار ياران امام زمان )، ((يا اءباعبداللّه ، كلّ يوم عاشورا، كلّ اءرض كربلا))، ((مهلا مهلا، يا ابن الزّهرا)) (سخن منتسب به حضرت زينب در هنگام رفتن اباعبداللّه به ميدان )و ((الموت اءولى من ركوب العار)) (رجز حضرت اباعبداللّه در ميدان كربلا) كه با فرهنگ عاشورا پيوند دارند، مى باشند.
شـعـارهـاى جبهه يا كوتاه و يا بلندند. در تمام سروده هاى بلند كه معمولا در صبحگاه و هنگام اعـزام نـيـرو خـوانـده مـى شـد، بـه كـربـلا و فـرهـنـگ عـاشورا اشارتى شده است . اين اشارات روشـنـگـر، ارتـبـاطـى اسـت كه ميان جبهه ها و رزمندگان با فرهنگ عاشورا و كربلا وجود دارد؛ فرهنگى كه خود، بنياد و آبشخور فرهنگ جبهه است . (186)
پی نوشت:
147- كامل ابن اثير، ج 4، ص 17.
148- مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 327؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 58.
149- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 33.
150- ر.ك :روم (30)، آيه 7.
151- ((يـَنْظُرُونَ اِلَيْكَ تَدُورُ اءَعْيُنُهُمْ كَالَّذى يُغْشى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ.)) احزاب (33)، آيه 19.
152- سخنان حسين بن على از مدينه تا شهادت ، ص 167.
153- همان ، ص 168 ـ 169.
154- مقتل مقرم ، ص 262.
155- سخنان حسين بن على از مدينه تا شهادت ، ص 258.
156- گزينه اشعار گرمارودى ، ص 141 ـ 143.
157- شـعـر امـروز، مـحـمـدرضـا مـحـمـدى نـيـكـو، سـاعـد باقرى ، ص 272. (شعر از حسين اسرافيلى ) 158- پنجره اى رو به دريا، محمد حسين جعفريان ، ص 128.
159- سخنان حسين بن على از مدينه تا شهادت ، ص 166 ـ 169.
160- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 22.
161- تحف العقول ، حسن بن شعبه حرّانى ، ص 171.
162- هفتمين فصل غزل (مجموعه اشعار هفتمين كنگره سراسرى شعر دفاع مقدّس )، ص 115 ـ 117.
163- ((اءَلا وَ صـَلَّى اللّهُ عـَلَى البـاكـيـنَ عَلَى الْحُسَيْن (ع ).)) توضيحات مبسوط در اين زمينه را بايد در كتاب ارزشمند ((خصائص الحسينّيه )) از شيخ جعفر شوشترى خواند.
164- نفس المهموم ، حاج شيخ عبّاس قمى ، ترجمه ابوالحسن شعرانى ، ص 17.
165- همان .
166-((گفت اى گروه هركه ندارد هواى مابرگردد و برون رود از كربلاى ما تا دست و رو نشست به خون مى نيافت كس راه طواف بر حرم كبرياى ما اين عرصه نيست جلوه گه روبه و گرازشيرافكن است باديه ابتلاى ما)) ر.ك : شـورش در خـلق عـالم ، حـسـيـن درگـاهـى ، مـحـمـد جـواد انـوارى ، عـبـدالحسين طالعى ، ص 135ـ147.
167- ر.ك : تحف العقول ، ص 174.
168- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 336.
169- گـنـجـيـنـة الاسرار، عمّان سامانى ، ص 51 ـ 52. (اين مجموعه ، بهترين و شايد بى همتاترين منظومه اى باشد كه كربلا را با نگاه عارفانه مرور كرده است ) 170- شبلى و آتش ، عليرضا قزوه ، ص 9.
171- خامه خونين عشق ، ص 389. (شعر از نصراللّه مردانى ) 172- گل ، غزل ، گلوله ، پرويز بيگى حبيب آبادى ، ص 38. (شعر از حسين اسرافيلى ) 173- از آسمان سبز، سلمان هراتى ، ص 102.
174- همصدا با حلق اسماعيل ، سيد حسن حسينى ، ص 90.
175- از آسمان سبز، ص 32.
176- ريشه در ابر، محمدرضا عبدالملكيان ، ص 51.
177- شبلى و آتش ، ص 50.
178- نماز باران ، صديقه وسمقى ، ص 31.
179- شعر امروز، ص 272. (شعر از حسين اسرافيلى )
180- از نخلستان تا خيابان ، عليرضا قزوه ، ص 42.
181- خامه خونين عشق ، ص 363. (شعر از حسين محمودى )
182- فـرهـنـگ شاعران جنگ و مقاومت ، محمدباقر نجف زاده بارفروش ، ص 7. (شعر از حسين اسرافيلى )
183- در ايـن زمـيـنـه از مـقـاله ارزشمند ((تلميحات عاشورايى در شعر جنگ )) نوشته بهادر بـاقـرى كـه بـه وسـيـله بنياد حفظ آثار و ارزش هاى دفاع مقدّس در هفتمين كنگره شعر به چاپ رسيد، بهره ها گرفته ام .
184- بحارالانوار، ج 45، ص 202.
185- بحارالانوار، ج 45 ، ص 206.
186- خوشبختانه در زمينه فرهنگ شعارها و رجزهاى جبهه ، كار ارزنده و محققانه آقاى سيد مـهـدى فـهـيـمـى بـه چـاپ رسـيده است . البته اين باب بايد همچنان باز باشد؛ هنوز بسيارى شـعـارهـا و رجـزهـاى جـبـهـه را مـى تـوان مـطـرح كـرد كـه در اين اثر ارزنده مطرح نشده و مورد بررسى قرار نگرفته است .
|