تـوجـّه بـه چـهـره هـاى عـاشورايى ، آرزوى پيوستن به آن ها و درك شهادتى همچون شهادت آن بزرگواران ، در بسيارى از وصيّت نامه ها ديده مى شود. بيش از هر نامى ، نام دو چهره اصلى كـربلا ـ حضرت اباعبداللّه الحسين (ع ) و حضرت زينب (س ) ـ در وصيّت نامه ها ديده مى شود. آرزوى شـهـادت مانند اباعبداللّه و دعوت به صبورى خانواده در مصائب مانند زينب (س )، آرزوى ديـدار امـام حـسـيـن ، چـون امـام حـسين بى سر به وصال محبوب رسيدن و سر بر دامان حسين جان باختن ، پاسخ به غربت حسين (ع ) و نداى هَل مِن ناصِر او، يكسان ديدن كربلا و اباعبداللّه با جبهه ها و رهبرى امام خمينى (ره )، از محورهاى مهمّ وصيّت نامه شهيدان است . شهيد بهرام بهزادى ، در وصيّت نامه اش مى نويسد:
حمد و سپاس خداوند را، خون هاى شهيدان و مستضعفان را كه باب جهاد را به روى من گشود، و من ليـاقـت شـركـت در ايـن جـهـاد و پـاسـخ گـويـى بـه نـداى هَل مِن ناصِرٍ يَنصُرُنى حسين (ع ) را كه از دهان مطهّر فرزندش ـ امام امّت ، خمينى كبير ـ بيرون مى آيد، پيدا كردم . (122) شهيد قديرعلى سنائى در وصيّت نامه اش همين مضمون را با بيانى عاشقانه اشاره دارد:
آن هـايـى كـه با مكتب حسين (ع ) آشنايند و سال ها در عاشوراى او سينه زده اند و آرزو داشته اند كـه جزو ياران حسين (ع )باشند و نداى هَل مِن ناصِرٍ يَنصُرُنى او را لبّيك بگويند، اينك تمام وجـودشـان ايـن ندا را با رساترين فرياد به گوش بت شكن زمان ، خمينى عزيز مى رساند و لبّيك مى گويد. (123) آرزوى شـهـادت چـون حسين (ع ) و افتخار به اين شهادت ، هماره در وصيّت نامه شهيدان موج مى زند. شهيد فريبرز قدمى كوهجردى در وصيّت نامه اش مى نويسد:
سپاس مى گويم خداوند را كه به من نعمت درك و فهم صراط مستقيم را داده تا خود را دريابم و جـان مـى دهـم تا حكومت اللّه بر جهان استوار گردد. مى روم و به دشمن اللّه مى گويم : همچون حـسـيـن كـه اگـر ديـن خـدا بـا ريـخـتـه شـدن خـون مـن پـابـرجـاسـت ، اى گـلوله هـا! مـرا فراگيريد. (124) يـاد 72 تـن يـاران حماسه ساز و فداكار كربلا كه الگوى رزمندگان جبهه ها بوده اند، زينت بخش وصاياى شهيدان است . شهيد على رضا ناهيدى مى نويسد:
سـلام بـر 72 شـهـيـد كـربـلا و سـلام بر كربلا، سرزمينى كه شهيد است و سلام بر عاشورا روزى كـه شـهـيـد اسـت و آن هـا در پـيشگاه خداوند شهادت خواهند داد؛ چه ، آنان ناظر بر حماسه حسين (ع )بودند و سلام بر 72 تن شهيد ايران و سلام بر تمامى شهداى راه قرآن و سلام بر مهدى (عج )، شهيد منتظر، و سلام بر روح اللّه ، شهيد زنده و بنده مقرّب خدا. (125) شـهـيـدان ، شـاگـردان مـكـتـب عـاشـورا بـودند و خونى كه از رگ هاشان بر زمين جارى شد، وام گرفته از كربلاى حسينى بود. جبهه ها، فرصتى بود كه شهيدان درس هاى آموخته از كربلا را در هيئتى عينى و عملى نشان دهند.يكى از شهيدان مى نويسد:
مـن ايـن راه را از سـيـّدالشـهـدا يـاد گـرفـتـم ، ايـن راهـى بـود كـه سـيـّدالشـهـدا تـمـام اهل بيت خود را به اين راه آورد. اين راه ، ((شهادت )) در راه خداست ، و اين شهادت در راه خدا، راهى بـزرگ است كه انسان هاى پر از گناه را از منجلاب گناه به اوج آسمان ها مى كشاند و آن ها را بـه سـعـادت ابـدى مـى رسـانـد. ((شـهـادت )) چيزى است كه خدا مى گويد: هركس در راه من به شـهـادت بـرسـد، بـا اوّليـن قـطـره خونى كه از او به زمين مى ريزد، تمام گناهانى را كه در طول عمرش كرده است ، پاك مى كنم ، و شهادت چيزى است كه امام حسين (ع ) رفت و تمام يارانش با جان و دل اين راه بزرگ را رفتند، و با رفتن خود به تمام دنيا ياد دادند كه چگونه در دنيا زنـدگـى كـنـنـد و تن به ذلّت ندهند و شهادت راهى است كه واقعا انسان هارا به اولياءاللّه و امـامـان مـى رساند و من در اين راه بزرگ افتادم تا بلكه با ريختن خون ناقابلم ، هم كمكى به انقلاب كرده باشم و هم به نداى رهبر خودم ، خمينى بزرگ ، لبّيك گفته باشم . (126) شهيد محسن بهمن نژاد مى نويسد:
خداوندا! لحظه مرگ را لحظه شهادتى بامعرفت و لحظه سرنهادن به دامان اباعبداللّه الحسين (ع ) قرار بده . (127) و شهيدى ديگر مى نويسد:
خـدايـا! از تو مى خواهم جسم ناقابل و جان بى ارزشم را با شهادت درراه خودت از من بگيرى . مـن شـهـادت را چـون سرور شهيدان دوست دارم و دلم مى خواهد مانند حسين (ع) با سر بريده به سوى خدا بروم . (128) شـخـصـيـّت حـضـرت زيـنب (س ) كه مظهر و اسوه صبورى ، مقاومت و ادامه دهنده راه شهيدان است ، هماره مورد تاءكيد شهيدان است . شهيد حسين لدنى در وصيّت نامه اش مى نويسد:
خانواده ام ! شما هم رسالتى زينب وار داريد كه همان رساندن پيام شهيدان است . فرزندان خود را مسلّح به ايمان و تقوا و ادامه دهنده راه شهيدان و خطّ امام تربيت كنيد. (129) شهيد بختيار نوروزى در وصيّت نامه اش خطاب به خواهر خودمى نويسد:
و امّا از شما خواهر مهربانم مى خواهم مثل زينب (س )رفتار كنى كه پاسدار خون حسين (ع ) بود؛ پـاسـدار خـون مـن و ديـگر شهدا باشيد. برادران ! حسين وار در جهت حفظ خون شهدا پيش رويد و سازش نپذيريد. (130) دعـوت بـه حـفـظ حـجـاب و عـفاف و تاءسّى به زينب (ع ) نيز دروصيّت نامه ها خطاب به مادر، خواهر، همسر و ديگران ديده مى شود. شهيد ناصر حنيفه اى خطاب به خواهر خود مى نويسد:
اگـر مـى خواهى نزد زينب سربلند و سرفراز باشى ، حجابت را رعايت كن . حجاب تو از خون شـهـدا بُرنده تر است . به خدا سوگند اگر حجاب را پيشه خود نكنى ، روز قيامت ، زينب (س ) تـو را سـرزنـش مـى كـنـد و مـى گـويـد: آيـا وصـيـّت نـامـه هـاى شـهـدا شامل حال شما نمى شد؟ (131) تربيت صحيح فرزندان ، توصيه شهيدان است . شهيدى خطاب به همسرش مى نويسد:
امّا تو اى همسرم ! بيش از هركس ديگر آگاه هستى كه چقدر به اين راه عشق مى ورزيدم و خوب مى دانـى كـه مـُنتهاى آرزوى من همين بود، و اگر امروز من توانسته ام در اين موقعيت قرار بگيرم با درك و آگـاهـى تو نسبت به اين مساءله بوده است ، و خوب مى دانم كه بعد از من ، رسالت زينب گـونـه خـود را بـه خـوبى ادا خواهى كرد و فرزند ما را با تربيت صحيح در اين راه پرورش خواهى داد و به او خواهى گفت كه آرمان پدر چه بود. هميشه بودن با تو، باعث افتخار من بوده اسـت . تـو، خـود نـيز معلّمى بودى براى من تا دريابم سعادت در اين راه است . لذا، مى دانم كه بـعـد از مـن صـبـور و شـكـيـبـا خـواهـى بـود و بـه ديـگـران ، تـو آرامـش خواهى داد؛ ان شاءاللّه . (132) دشوارى به دوش كشيدن وظيفه زينبى را شهيدى ديگر چنين نگاشته است :
همسرم بداند كه وظيفه سنگين زينب گونه اى بر دوش اوست كه اراده اى همچون كوه مى خواهد و عـزمـى پـولاديـن تـا ادامـه راه نـاتـمـام ولى روشـن مرا بدهد؛ با دليلى همچون امام و همراهى از شهيدان زنده انقلاب. (133) جـز حـضـرت ابـاعـبـداللّه (ع) و حـضـرت زيـنـب (س )، چـهـره هـاى ديـگـر كـربـلا مانند حضرت ابـوالفـضل العبّاس ، على اكبر، مسلم ، على اصغر، قاسم ، رقيّه و امام سجّاد(ع ) ، و از اصحاب غـيـر بـنـى هـاشـم چـهـره هايى چون حبيب ، حُرّ، خاندان وهب نيز در وصيّت نامه ها مطرح شده اند. شهيد حسين اجاقى در وصيّت نامه اش با مقايسه صحنه هاى كربلا و جبهه مى نويسد:
اگـر زيـنب را نديديم كه در فراق اهل بيت گريه كند و چنان سخن گويد كه كاخ يزيد را به لرزه درآورد،ليـكـن زينبيان را مى بينيم كه همچون او استوار در مرگ عزيزانشان كلام حق را مى دانند. اى امّت حزب اللّه ! اگر ما نبوديم و كربلا را نديديم ، زمين هاى سرخ شده از خون غرب و جـنـوب را ديـديـم . اگر عبّاس (ع ) را نديدم ، هزاران عبّاس بى دست را مى بينيم كه دست هاى خودشان را به درگاه الهى هديه كرده اند. (134) شهيدى ديگر در وصيّت نامه اش مى نويسد:
مـادرم ! مـن درس شـهادت را از آقايم حسين آموختم ؛ او كه راضى شد تمام ياران را در راه معبودش فدا كند؛ حتّى فرزندانش ، همچون على اكبر و على اصغر را در راه خدايش قربانى كرد. مادرم ! همچون زينب مقاوم باش و ظالم كوب ! (135) شـهـيـدى ديـگـر بـراى كـاهـش تـاءلّم پـدر و مـادر مـى كـوشـد تـا صـحـنـه كـربـلارا در مقابل نگاهشان مجسّم كند و صبورى پدران و مادران را الگويى براى آن ها معرّفى كند:
اى مادر و مادرانى كه براى فرزندان خود، در بى پدرى ، هم پدر و هم مادرى دلسوز بوديد و خون دل خورديد تا اين كه به اندازه اى رسيده اند كه بتوانند درك كنند و در راه خدا جهاد كنند و آخـر هـم بـه شـهـادت فـى سـبـيـل اللّه بـرسـنـد! نـكـنـد يـك وقـت نـاراحـتـى در دل راه دهيد! آن ها كه از قاسم و على اكبر بالاتر نبودند كه در آن عاشوراى سوزان ، تشنه لب ، شهيد شدند و حتّى كوچك ترين ناراحتى از پدر و يا مادرشان ديده نشد، جز اين كه به درگاه خـداونـد مـتعال شكرگزارى كردند كه چنين فرزندى داشتند تا توانستند در راه خدا هديه كنند و به شهادت نايل شوند. مادر! تو نيز مرا ببخش و [به شهادتم ] افتخار كن . (136) شهيد على اصغر قريشى با مقايسه كربلا و روزگار ما و دعوت پدرو مادر خود به صبورى و مقاومت مى نويسد:
پـدرم ! مـگر شما نمى گوييد كاش من به جاى حسين بن على (ع ) داغِ از دست دادن فرزندان خود را تـحـمـّل مى كردم . اى مادر! مگر شما نمى گوييد كاش من به جاى زينب بودم و عزيزانم به شـهـادت مـى رسـيـدنـد و مـن بـه جـاى او سـوار بـر شـتـر عـريـان بـه اسـارت مـى رفـتـم . حـال مـگـر خـمـيـنـى فـرزند حسين نيست و مگر جبهه هاى ما كربلا نيست ؛ مگر ابرقدرت ها همچون يـزيـد دسـتور قتل عام مسلمانان را نمى دهند؛ مگر اينان همچون مزدوران يزيد خيمه ها و خانه هاى مـسـلمـيـن را بـه آتـش نـمـى كـشـند؛ مگر فرزندان خردسال ما از رقيّه حسين عزيزتر هستند و مگر جوانان ما از جوانان حسين عزيزتر هستند؟ آرى ، دوباره كربلا فرارسيده است . (137) شهيدى ديگر خطاب به فرزندش مى نويسد:
اى پـسـرم ! مـبـادا اسـلحـه مـرا بـر زمـيـن بـگـذارى ؛ هـمـچـنـان دلاورانـه مـانـنـد ابـوالفـضـل العـبـّاس (ع) در سـتـيـز بـاش و حـتـّى اگـر مـال و جـانـت را در راه اسـلام خـواسـتـنـد، فـداكـن ، و نـمـاز و روزه ات را در يـك لحـظـه از يـاد مبر. (138) حـضرت مسلم بن عقيل (ع )، پيشاهنگ شهيدان انقلاب كربلااست . او در كوفه در غربت و مظلوميت ، پـس از بـى وفـايى و پيمان شكنى مردم به شهادت رسيد. يكى از شهيدان در وصيّت نامه اش مى نويسد:
مـا، مـثـل مـردم كـوفـه نـيـسـتـيـم كـه در كـوفه حضرت مسلم را و در كربلا امام حسين (ع ) را تنها گذاشتند. (139) امام سجّاد(ع )، پيشاهنگ كاروان اسيران ، ناشر و مفسّر فرهنگ شهادت و زبان بليغ رسواگرى اسـت كه در شام ، پايه هاى حكومت يزيد را لرزاند و قاه قاه ستمگران را بر لب ها خشكاند. آن بزرگوار پس از دوران اسارت نيز همه چيز را بهانه طرح كربلا مى ساخت و مظلوميّت عاشورا و قـسـاوت دشـمـن را به تصوير مى كشيد؛ اشك او در مناجات ها و سوز دعاهاى صحيفه سجّاديه اش نيز امتداد اشك هاى كربلا و گونه ديگرى از مبارزه عليه بيدادگران است . يكى از شهيدان بـا اشـاره بـه ايـن ويـژگـى و اشـاره بـه عـبـور كـاروان اسـيـران از كـنـار گودال قتلگاه و نيز ياد صحنه هاى غمبار كربلا مى نويسد:
خدايا! هر موقع كه واقعه كربلا را به ياد مى آورم ، چشمانم پر از اشك مى شود و به ياد رگ هـاى پـاره پـاره حسين مى افتادم كه زين العابدين (ع ) بر آن بوسه مى زند؛ به ياد رقيّه مى افتادم كه وقتى سر پدرش را مى بيند، جان مى دهد؛ به ياد بدن حسين مى افتادم كه چيزى از او شناخته نمى شود و به ياد على اكبرحسين مى افتادم . خدايا! ما چنين رهبرانى داشتيم ؛ چطور مى شـود كـه راه ايـشـان را فراموش كنيم و چطور مى شود عاشق نباشيم ؟ خدايا! من عاشق كربلاى حسينى ام ؛ مى خواهم در راه كربلا به شهادت برسم ؛ كمكم كن ! خدايا، تو را طلب كردم ، تو را يـافتم و شناختم . خدايا! دوستت مى دارم و به تو عشق مى ورزم .
پس به عهدت وفا كن و مرا به سوى خود بخوان. (140) از جمله ياران اباعبداللّه كه مورد اشاره شهيدان در وصيّت نامه هااست ، عبداللّه بن عمير كلبى بـا كـنيه ابووهب است كه همراه همسر و مادرش از كوفه براى يارى امام آمده بود. او در حمله به سـپـاه دشـمن ، استقامت شگفتى از خويش نشان داد و در حلقه محاصره دشمن ، دست راست و يكى از پـاهـايـش قـطع شد و سرانجام ، با نيزه و شمشير قطعه قطعه شد. همسرش كه در ميان خيمه ها بود، به قتلگاه آمد و در كنار شوهر نشست و خون از سر و صورت وى پاك كرد و به وى گفت :
هَنيئا لَكَ الجَنَّةُ اءَساءَلُ اللّهَ الَّذى رَزَقَكَ الْجَنَّةَ اءَنْ يَصْحَبَنى مَعَك بهشت بر تو گوارا باد! درخواستم از خدايى كه بهشت را بر تو ارزانى داشته ، اين است كه مرا نيز در آن جا مصاحب تو گرداند.
در اين حال غلام شمر به نام ((رستم )) به دستور وى با چماقى به همسر عبداللّه حمله نمود و سر وى را شكست .
او با اين ضربه در همان جا كشته شد و جسد بى جانش در كنار پيكر همسرش بـه روى خـاك افـتـاد و ايـن تـنـهـا بـانـويـى اسـت كه در حادثه كربلا به شهادت رسيده است . (141) يكى از شهيدان با اشاره به اين قول مشهور كه سر عبداللّه بن عمير را از بدن جدا و به سمت مـادرش پـرتـاب كـردنـد و او سـر را به ميدان پرتاب كرد و گفت : ((ما چيزى را كه در راه خدا داديم ، پس نمى گيريم ))، در وصيّت نامه اش مى نويسد:
اى مـادران ! مـبـادا از رفـتـن فـرزندانتان به جبهه جلوگيرى كنيد كه فرداى قيامت در محضر خدا نـمـى تـوانـيـد جـواب حـضـرت زيـنـب (س ) را بـدهـيـد. حـضـرت زيـنـب (س )، تـحمّل 72 شهيد را نمود. مادران !
شماها مانند خاندان وهب باشيد كه جوانانشان را در راه خدا مى دهند و حتّى جسدش را هم تحويل نمى گيرند.
حـسـيـن جـان ! ببين كه چگونه تنها فرزندان خانواده هاى مسكين ، از همه چيز خود براى راه تو و رسيدن به آن راه كه راه اللّه است ، مى گذرند! (142) حُرّ بن يزيد رياحى از شهيدان شاخص كربلا است كه پس از بستن راه بر اباعبداللّه و همراهى امام تا كربلا، با تحوّل روحى شگرفى كه در او ايجاد شد، به سپاه اباعبداللّه پيوست و امام پس از شهادتش ، درباره او فرمود:
اءَنتَ الحُرُّ كَما سَمَّتْكَ بِهِ اءُمُّكَ وَ اءَنتَ الحُرُّ فِى الدُّنيا وَ الا خِرَة تو حُرّ و آزادى ، همان گونه كه مادرت تو را حُرّ ناميده است . تو آزادمرد دنيا و آخرتى .
ابياتى درباره حر سروده شده است كه مطلع آن ها اين بيت است :
لَنِعْمَ الحُرُّ حُرُّ بن رياحٍ صَبُورٌ عِندَ مُشْتَبَكِ الرِّماحِ (143) چه نيك آزاد مردى است ، حرّ رياحى ؛ شكيبا و صبور به هنگام [نبرد و] فراوانى نيزه ها.
شهيد سيّد اصغر خبّازى در وصيّت نامه اش مى نويسد:
خـدايـا! مـا كـه حـسـيـنـى زندگى نكرديم كه حسين گونه به شهادت برسيم . پس خدايا! ما را حُرّگونه بپذير. (144) كـربـلاى جـبـهـه ها، همه گاه و همه جا در تطبيق مصداق ها و حادثه هابه ندرت مصداق هايى جز كـربـلا مـى يـافـت . نـه تـنـها وصايا، كه همه اشارات و عبارات رزمندگان به كربلا بازمى گـشـت ، امـّا اسنادِ درخشان و خونين شهيدان ، بهترين ، مستندترين و والاترين مرجع و منبع شناخت ايـن پـيـوسـتـگـى اسـت . از جـان هـاى بـى غـبـار، روح هـاى شـسـتـه در زلال مـنـاجـات و دعـا، قـلب هـاى رسـته از رشته هاى اسارت و وابستگى دنيا، جز اين نمى توان انـتـظـارى داشـت . بـه هـمـين دليل است كه اين افق و فراخنايى كه در وصيّت شهيدان است ، به سادگى دست يافتنى نيست ؛زيرا امام شهيدان ، خمينى روح خدا(ره )، فرمود: ما خاكيان محجوب يا افلاكيان چه دانيم كه اين ارتزاق عند ربّ الشّهدا چيست . (145) خـوانـدن وصيّت نامه ها، فاصله چهارده قرنه ما با عاشورا را كم مى كند و فرصت تنفّسى در آن فـضـاى بـى بـديـل فـراهـم مـى آورد.زيـنـت ـ بـخـش ايـن فصل ، سخن رهبر فرزانه انقلاب اسلامى ، حضرت آية الله خامنه اى است كه فرمود:
از خـداونـد مـتـعال درخواست مى كنيم كه سرنوشت ما را سرنوشت شهيدان قرار بدهد و مرگ ما را جـز بـه شـهـادت قـرار نـدهد و رفتار ما را مرضىّ وجود مقدّس حضرت ولىّ عصر ارواحنا فداه ، قرار بدهد. (146)
پی نوشت:
122- سخن آشنا ، قاسم فروغى ، ص 28.
123- همان ، ص 31.
124- سيرت شهيدان ، غلامعلى رجائى ، ص 276.
125- حديث ماندگار، ج 2، ص 138.
126- سفيران نور، ج 1، ص 432.
127- حديث ماندگار، ج 2، ص 226.
128- سفيران نور، ج 2، ص 1025.
129- حديث ماندگار، ج 1، ص 173.
130- سفيران نور، ج 1، ص 535.
131- سخن آشنا، ص 58.
132- سفيران نور، ج 2، ص 950.
133- سفيران نور، ج 2، ص 939.
134- حديث ماندگار، ج 2، ص 302.
135- سفيران نور، ج 2، ص 857.
136- سفيران نور، ج 2، ص 818.
137- حديث ماندگار، ج 1، ص 52.
138- سفيران نور، ج 2، ص 952.
139- همان ، ج 1، ص 534.
140- سفيران نور، ج 2، ص 986.
141- سخنان حسين بن على از مدينه تا شهادت ، ص 223 ـ 224.
142- سفيران نور، ج 1، ص 535.
143- برخى ،اين ابيات را از امام سجّاد(ع ) و برخى ، از يكى از ياران اباعبداللّه دانسته اند. ر.ك :
بحارالانوار، ج 45، ص 14 و مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 11.
144- حديث ماندگار، ج 2، ص 214.
145- سخن آشنا، ص 7.
146- همان ، ص 126.
|