وصـيـّت نامه ، به ويژه وصيّت نامه هايى كه در جبهه ها نگاشته شده است ، عصاره و خلاصه باور، درك ، خواسته ، آرمان و ايمان نويسنده است .
وقـتـى انـسـان در خـالصـانـه ترين و صادقانه ترين لحظه هاى زندگى مى نويسد، زبان و بـيانى ديگر مى يابد. وصيّت نامه عادى با وصيّتى كه لحظات يا ساعاتى پيش از عمليّات نـگـاشـتـه شـود، بـسـيـار مـتـفـاوت اسـت . وصـيـّت نـامـه هـاى رزمـنـدگـان مـعـمـولا قـبـل از اعـزام ، در پـادگـان يـا مـنـطقه و لحظاتى پيش از عمليات يا شب عمليات نوشته و به خـانواده ، دوستان ، مسجد محل ، تعاون تيپ و لشگر سپرده مى شد .گاه نيز وصيّت نامه ، همراه شهيد در كوله پشتى ، جيب و لباس نگهدارى مى شد.
محتوا و ساختار وصيّت نامه ها از چند جهت با فرهنگ عاشورا پيوند مى يابد:
ساختار و نظام مطالب
وصـيـّت نامه امام حسين (ع ) كه به برادرش ، محمّد حنفيّه ، سپرده شد، ابتدا با شهادتين و طرح اصـول اعـتـقـادى چـون تـوحـيـد و نـبـوّت و مـعـاد آغـاز مـى شـود و سـپـس بـا بـيـان دلائل قـيـام و نـهـضـت و پـس از آن ، آمـادگـى بـراى شهادت در راه آرمان هاى مقدّس الهى ادامه مى يابد. برخى رزمندگان نيز وصيّت نامه هاى خود را با چنين ساختارى تنظيم مى كردند. بخشى از وصيّت نامه يكى از شهيدان ، گوياى اين ويژگى است :
اءَشـْهـَدُ اءَنْ لا اِلهَ اِلا اللّه وَ اءَشـْهـَدُ اءَنَّ مـُحـَمَّدا رَسـُولُاللّه ، بـدانـيد كه من آگاهانه و با شناخت كـامـل ايـن راه را انـتـخاب كردم و جان ناقابلم را به پيشگاه امام زمان (عج ) هديه نمودم ، و نداى ((هـَلْ مـِنْ نـاصـِرٍ يـَنـْصـُرُنـى )) امـام حـسـيـن (ع ) را كـه هـزار و چـنـدصـد سـال پيش در كربلاى حسينى طنين انداخت ، لبّيك گفتم و بدانيد من براى ((شهادت )) به جبهه هـاى جـنـگ نـرفـتـم ، بلكه فقط و فقط براى رضاى خداوند يكتا و پيروزى اسلام به جبهه ها رفـتـم ، ولى در عين حال ، آرزوى ((شهادت )) دارم و از خدا مى خواهم كه مرگ مرا ((شهادت )) در راه خودش قرار بدهد و در روز قيامت مرا با شهداى كربلا محشور گرداند. (84) شـهـادت بـه وحـدانـيـّت پـروردگـار، رسـالت و نـبـوّت رسـول اكـرم (ص ) وامـامـت و وصـايت اميرالمؤ منين على (ع ) و يازده فرزندش ، غيبت آخرين حجّت الهـى ـ خـاتـم الائمـّه ـ ، ولايت و رهبرى حضرت امام خمينى (ره )، توصيه به حفظ كيان جمهورى اسلامى ، ادامه جهاد، دعوت به عبادات و اعمال صالح ، صبورى در شدائد و مصائب و حفظ حريم ارزش هـا، سـاخـتـار بـسـيـارى از وصـيـت نـامـه هـاى شـهـيـدان را تشكيل مى دهد.
اين شيوه تدوين و اين ساختار موجود در وصيّت نامه ها و نيز محتوا و درون مايه وصيّت نامه ها، گواه آشنايى رزمندگان با وصيّت نامه اباعبداللّه الحسين (ع ) است . اگر تحقيق و مطالعه اى مـسـتـقـل و دقـيـق در ايـن زمينه صورت پذيرد، همسانى و شباهت ساختارى و ميزان آشنايى شهيدان عزيز با وصيّت نامه اباعبداللّه الحسين بيش تر آشكار و روشن خواهد شد.
محتوا و درون مايه
در وصـيـّت نامه امام حسين (ع )، پس از شهادت به وحدانيت پروردگار و نبوّت پيامبر و حقانيّت بهشت و جهنّم و معاد، چندين نكته آمده است :
يك ـ راهى را كه در پيش گرفته ، از سر خودخواهى ، خوشگذرانى و فساد و ستم گسترى نيست ؛ دو ـ امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر و اصـلاح مـفاسد و تباه كارى ها، از محورها و انگيزه هاى اساسى حركت است ؛ سـه ـ بازگرداندن جامعه به مجراى صحيح و سازنده يعنى سيره و روش پيامبر اكرم (ص ) و اميرالمؤ منين على (ع ) محور مهم و انگيزه بزرگ قيام و حركت است ؛ چهار ـ پذيرش و همراهى با راه او، پذيرش راه خدا است ؛ پـنـج ـ اگـر هـيـچ كـس او را هـمـراهى و يارى نكند، صبر و استقامت خواهد كرد تا خدا در ميان او و ديگران داورى كند؛ شش ـ طلب توفيق از خدا و توكّل به او.
در وصـيـّت نـامـه شـهـيدان ، بسيارى از اين ويژگى ها ديده مى شود. برخى از اين ويژگى ها عبارتند از:
1 ـ 2 ـ امر به معروف و نهى از منكر
امام عاشورا، يكى از اهداف قيام خود را امر به معروف و نهى از منكر و اصلاح امّت معرّفى كرده است :
وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ فى اءُمَّةِ جَدِّى (ص ) اءُريدُ اءَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اءَنْهى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اءَسيرَ بِسيرَةِ جَدِّى وَ اءَبى عَلِىِّ بْنِ اءَبى طالِب. (85).
در زيارت حسين بن على (ع ) نيز مى گوييم :
اءَشْهَدُ اءَنَّكَ قَدْ اءَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكاةَ وَ اءَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَعَنِ الْمُنْكَر.
ايـسـتـادن در مقابل تباهى ها، زدودن زنگارهاى گناه و فساد، گسترش نيكى و پاكى و درستى و اصـلاح و سـازنـدگـى ، مـسـئووليـتـى هـمـگـانـى اسـت . مـگـر مـى تـوان بـاورمـند حق بود و در مـقـابـل كـج روى هـا و انـحـرافـات سـاكـت و خـامـوش نـشـسـت ؟امـام در منزل بيضه ، يكى از منازل مسير حركت به كربلا، خطاب به سپاه حُرّ فرمود:
اءَيُّهـَا النـّاسُ اِنَّ رَسُولَاللّه (ص ) قالَ: مَنْ رَاى سُلْطانا جائِرا مُسْتَحِلاًّ لِحَرامِ اللّهِ ناكِثا عَهْدَهُ مُخالِفا لِسُنَّةِ رَسُولِاللّه يَعْمَلُ فى عِبادِ اللّهِ بِالاِثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَلَمْ يُغَيِّرْ عَلَيْهِ بِفِعْلٍ وَ لا قَوْلٍ كانَ حَقّا عَلَى اللّهِ اءَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ (86) مـردم ! پـيـامـبـر خـدا(ص ) فـرمـود: هر مسلمانى با سلطان ستمگر روبرو گردد كه حرام خدا را حلالنموده و پيمان و حريم الهى را درهم مى شكند و با شيوه و قانون پيامبر مخالفت مى ورزد و در مـيـان بـنـدگـان خـدا بـه گـنـاه و تـجـاوز عـمـل مـى كـنـد، اگـر در مقابل او با عمل و سخن نايستد و مخالفت نكند، بر خداوند است كه او را با همان ظالم و طغيانگر در آتش دوزخ وارد كند.
طـرح ارزش هـا و نـفى و طرد ضدارزش ها از مصاديق امر به معروف و نهى از منكر است . شهيدان در وصـيـّت نـامـه هـاشـان ، خـوبـى ها، زيبايى ها و عظمت هاى روحى را گوشزد و از رذالت ها، پليدى ها و سياهى ها نهى مى كردند. دعوت به تربيت و اخلاق اسلامى از اين مقوله است :
امـروز اسـلام عـزيـز غـريـب مـانـده ، و مـا بـايـد تـمام امكانات جانى ، مالى و خدماتى را صرف سـربـلنـد كـردن ايـن ديـن الهـى و انـسـان سـاز بـنـمـايـيـم . رفـتـنـم بـه جـبـهـه بـه ايـن دليـل اسـت كـه بـه يـارى خـداونـد بـر دشمنان بشريّت پيروز شده و زمين را به دست وارثان حـقـيـقـى آن ـ كـه مـسـتـضـعـفـيـن هـسـتـنـد ـ بـسـپـاريـم ؛ بـه ايـن دليـل بـود كـه دور از هـمـه زرق و بـرق دنـيـا، دور از هـرگـونـه مسائل خودنمايى ، فخرفروشى ، رياست طلبى و يا وارد شدن به محيطى و نهايت سوءاستفاده كـردن هـا، بـه ايـن ديـن واقـعـا انسان ساز ـ كه بشريت را از تمام منجلاب ها نجات مى دهد ـ كمك كـرده و آن را احـيـا كـنـيـم . به جبهه مى روم كه اسلام را يارى كنم كه ان شاءاللّه مردم محروم و مـسـتـضـعـف عـراق ، لبـنـان ، فـلسـطـيـن ، افغانستان و... از بند چپاولگران شرق و غرب ، اين مكندگان خون ضعفا، رهايى بخشيم . از اسلام دفاع مى كنم كه فردا و فرداها اسلام ـ به يارى خـداونـد و آن چـيـزى كـه وعده اوست ـ دست به دست گشته و به دست صاحب اصليش آقا امام زمان (عـج ) بـرسـد. بـه جـبـهـه مـى روم كه در آينده فرزندم و تمامى فرزندان در محيطى كه احكام اسلام حاكم باشد، تربيت بشوند. (87)
2 ـ 2 ـ اصلاح بر اساس معيارها
در وصـيـّت نامه اباعبداللّه (ع )، حركت بر مبناى سنّت و سيره پيامبر(ص ) و على (ع )، همچون هـدفـى اسـاسـى مـطرح شده است . شهيد آوينى در وصف رزمندگان و شهيدان ، به اين ويژگى اشاره دارد و مى گويد:
كـربـلا تـمـاشاگه عشق است نه سراب عقل ؛ كربلا تماشاگه راز است ؛ راز خون ، راز ((إِنّى اءَعـْلَمُ مـا لا تـَعـْلَمـُونَ)) آن جـا سـفـّاكـان خـون در برابر ((باذلان خون )) صف كشيده اند؛ أَلَّذينَ بـَذَلُوا مـُهـَجـَهـُمْ دُونَ الحـُسـَيـْن (ع ). آنـان چـه بـسـيـارنـد و ايـنـان چـه قـليـل .
آنـان بـه قـصـد ((فـسـاد در ارض )) آمـده انـد و ايـنان ((قيام به اصلاح )) كرده اند كه فرمود: اِنِّى لَمْ اءَخْرُجْ اءَشِرا وَ لا بَطَرا وَ لا ظالِما؛ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ فى اءُمَّةِ جَدِّى ... چه رازى در خون نهفته است ؟ (88) حـضـور در جـبـهـه و انـتـخـاب شهادت در نگاه رزمندگان ، زدودن لايه هاى كفر و فساد از جهان ، نـمـايـانـدن چـهـره درخـشـان اسلام و قرآن و انقلاب اسلامى و اصلاح و سازندگى جهان و زمينه سـازى بـراى تحقّق فرداى موعود و آينده اى رها از ظلم و بيداد بود. يكى از شهيدان در وصيّت نامه خود مى نويسد:
اكنون كه درخت اسلام در اوج انقلاب ها و درگيرى ها و گيرودار گوناگون عمر، خون مى خواهد تـا بـا شـهـادت فرزندانش شاهد حيات اصيل همه جانبه گردد، ما جان بركف اين نداى پرشكوه اسـلام را صميمانه پاسخ مى گوييم ، تا با جانمان و خون رگ هايمان در رگ هاى پيكر تازه جـان مـكتب و آيين مان ـ كه در تنگناهاى تاريخ و در مذبح جلاّدان و جبّاران قرون بى رمق گشته ـ جـريـان يـابـد و نـسل هاى مسلمان ، شاهد اسلامى آراسته و پويا و آزاده و متحرّك و برخوردار از تـمـام اصـول و مـبـانـى اصـليـش گردند و در سراسر جهان حكومتى اسلامى برپا شود و وعده راسـتـيـن الهـى ((وَ نـُريـدُ اءَنْ نـَمـُنَّ عـَلَى الَّذيـنَ اسـْتـُضـْعِفُوا فِى الاَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اءَئـِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ)) تجسّم يابد. (89) مخلصان و پاكبازان جبهه نشين ، به تاءثير خون و شهادت خويش ايمان داشتند و مى دانستند كه امـروزِ آن هـا، تـضـمـيـن سـلامـت فردا است ؛ ايثار و فداكارى آن ها، بازتاب و پژواكى گسترده خـواهـد يـافـت و بـه اصـلاح جـهـان و انـسـان امـروز و فردا مى انجامد. يكى ديگر از شهيدان در وصيّت نامه خود مىنويسد:
پدرجان ! خوشحالم از اين كه توانستم به نداى سالار شهيدان حسين بن على (ع ) لبيك گويم و در راه يـارى اش قـدم بـگـذارم ، و هـمـان طـور كـه سـرورم امـام حـسـيـن (ع ) در مـقـابـل كفر ايستادگى كرد، به پيروى از او ايستادگى خواهم كرد و اين جان ناقابلم را براى برقرارى اسلام و قرآن هديه مى كنم و ما با خون خود اقيانوسى خواهيم ساخت كه تمامى كشتى هاى كفر و الحاد و شرك در آن غرق شوند. (90) به راستى با شهادت هر شهيد، خونى تازه در رگ ها دميده مى شد،نگاه ها به زيارت بصيرت و بـيـنـايـى مـى رفـت و جـان هـا ميهمان تحوّل و تنبّه مى شد. در خانواده ها اثر محسوس و ملموس شـهـادت فـرزنـد، پدر و... را مى توانستيم دريابيم و در جامعه ، از مدرسه و كوچه تا شهر و روستا، خون شهيدان ، عامل اصلاح ، حركت ، روشنى ذهن و روان و بيدارى و آگاهى اجتماعى بود.
3 ـ 2 ـ رضاى الهى
هـر راهـى كـه بـه خـدا ختم نشود، به نفس پايان مى پذيرد. وقتى انسان سير رحمانى نداشته باشد، مشى شيطانى خواهد داشت . امام حسين (ع ) در وصيّت نامه خويش فرمود:
فـَمـَنْ قـَبـِلَنـى بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللّهُ اءَوْلى بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَىَّ هذا اءَصْبِرُ حَتّى يَقْضِىَ اللّهُ بَيْنى وَ بَيْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمينَ (91) هـركس حقيقت را از من بپذيرد (از من پيروى كند)، راه خدا را پذيرفته است و هر آن كس نپذيرد، من راه صبورى پيش خواهم گرفت تا خداوند كه بهترين حاكم است ، ميان من و اين افراد داورى كند.
تسليم محض در مقابل اراده الهى و واگذار كردن امور به او و از اوتوفيق طلبيدن ، نه تنها در وصيّت نامه كه در آخرين لحظه ها، زمزمه لبان امام عاشورا است . اين ويژگى در وصيّت نامه نـسـلى كـه بـا اقـتـدا به عاشورا و كربلا، مشهدى از غرب تا جنوب در جبهه ها گشودند، كاملا مشهود است . اين تسليم و توكّل و باور پشتوانه الهى ، خود، اميدبخش ، اطمينان آور و پيروزى آفرين بود. يكى از شهيدان در وصيّت نامه خود مى نويسد:
خـدايـا! بـه مـن بـيـامـوز كـه چـگـونـه تمام افكارم براى جلب رضاى تو باشد. خدايا! به من بـيـامـوز كـه چگونه زندگى كنم كه رضاى تو در آن باشد. خدايا! به من بياموز كه چگونه كـلامـى گـويـم كـه كـلام تـو در آن بـاشـد. خـدايـا! بـه مـن بياموز كه چگونه اين جان را ـ كه عـزيـزتـريـن و تـنها دارايى من است ـ براى رجعت كردن به سوى تو بدهم . پس خدايا! زيستن چون حسين (ع ) را به من بياموز و مردنى همچون او را. (92) و شهيدى ديگر در وصيّت نامه اش در راز و نياز با محبوب خويش مى نويسد:
بـارخـدايـا! مـا آگـاهـانـه دعوت اماممان و مرادمان و مرجعمان و تجلّى روح تو را در عصر حاضر لبّيك مى گوييم و به سوى تو مى آييم ؛ با كفّار و منافقين مى ستيزيم و فرمان تو را پاس مى داريم و تو شاهدى كه در اين امر، جز رضاى تو پاداشى نمى خواهيم . پروردگارا! ما دنيا را بـه دنـيـاپـرسـتـان و ديـگـران وا مـى گـذاريـم تا مانند كرم ها در مرداب متعفّن بلولند و در لجنزارها به زندگى پست مادى خود خاتمه دهند. (93) وصـيـّت نـامـه هـا گـواه گـسـسـتـگـى از دنـيـا و پـيـوسـتـگـى بـا مـحـبـوب ،تـرجـمـان اتـّكـال و اتـّصـال بـه پـروردگـار و تـسـليـم هـمـاره در بـرابـر خـداى مـتـعـال اسـت . ايـن وارسـتـگـى از دنـيـا و دلبـسـتـگـى بـه مـحـبـوب ، بـزرگ تـريـن عـامـل پـيـروزى آفـريـن در جـبـهه ها بود. شهيد حسين جوزدانى در بخشى از وصيّت نامه اش مى نويسد: خدايا! من از دنيا وارسته ام ، از همه چيز خود دست شسته ام ... دليلى ندارد كه تسليم ظلم و كفر شـوم و خـدا را بـه طاغوت بفروشم . من مى سوزم تا راه حق را روشن كنم و همه قيود و بندها را بريده ام كه آزادانه در معركه حيات جولان دهم . (94) تـرديد، تذبذب و تزلزل با قلبى آشنا است كه دنياخواهى وخودخواهى مدار زندگى او است . آن كه از اين تعلّقات رها است ، مى تواند از خاكريزها و ميدان هاى خطر بگذرد و آنچه را ناممكن و باورناشدنى است ، ممكن و ميسّر سازد. وقتى صحنه هاى شگفت و اعجاب آميز جبهه را مى بينيم ، بـايـد وراى آن هـا، حـضـور ايـمـان ، تـوكـّل و وارسـتـگـى را بـبـيـنـيـم كـه تنها، عشق و ايمان آفريدگار حماسه است .
طرح شعائر عاشورايى در وصيّت نامه شهيدان ، از جمله ها و شعارهاى حضرت اباعبداللّه الحسين (ع ) و ياران فداكارش به چند شيوه بهره گرفته شده است :
يك ـ روش مستقيم كه عين عبارت يا بخشى از آن ذكر شده است ؛ دو ـ روش ترجمه كه عين ترجمه عبارت يا بخشى از آن ذكر شده است ؛ سه ـ روش غيرمستقيم كه مضمون و درون مايه شعارها و سخنان مطرح گرديده است .
از مـشـهورترين عبارات و جملات ، سخن مشهور((هَلْ مِنْ ناصرٍ يَنْصُرُنى وَ هَلْ مِنْ مُعينٍ يُعينُنى )) است كه اباعبداللّه الحسين در آخرين لحظات روز عاشورا خطاب به دشمن فرمود.
شـهـيـدان در وصـيـّت نـامه هاى خويش ، لبّيك گوى فرياد غريبانه امام عاشورا بودند. شهيد مستعلى محمّدى مى نويسد:
انـگـيزه من از آمدن به جبهه ، لبّيك گفتن به فرمان حضرت امام خمينى است و حتّى الامكان سعى نـمـوده ام كـه چـيزى جز اطاعت از ولايت فقيه و انجام تكليف شرعى نباشد، ان شاءاللّه ؛ چرا كه پـيـروى از ولايـت فقيه و حضرت امام خمينى ، همانا پيروى از پيغمبر اكرم (ص ) و لبّيك گفتن به اين نداى هَلْ مِنْ ناصرٍ يَنْصُرُنى ونداى هَلْ مِنْ مُعين [يُعينُنى ] امام حسين (ع ) است .
شهيدى ديگر در وصيّت نامه اش ، در بيانى عارفانه و نيايش گونه مى نويسد:
خـدايـا! از تـو مى خواهم كه قدم هاى مرا استوار سازى . دلم را از شوق ديدار فرزند زهرا(س ) پـر كـنـى و ايمانم را خالص سازى . خدايا! دلم مى خواهد حسين (ع ) را در حالى زيارت كنم كه هـر تـكـّه بـدنـم نـداى هَلْ مِنْ ناصرٍ يَنْصُرُنى را فريادزنان لبّيك گويد. خدايا! در برابر جـوانـانـى كـه در راه تـو شـهـيـد شـده انـد، در برابر جوانانى كه به نداى حسين زمان لبّيك گـفـتـنـد، مـن خـود را ضـعيف و خوار مى دانم . خدايا! دلم را به رحمت تو بسته ام : إِغْفِرْ ذُنُوبى كـُلَّهـا. بـارالهـا! هـمـسـر و فـرزنـدانـم را بـه تـو مى سپارم كه تو بهترينِ روزى دهندگانى. (95) گاه نيز مضمون سخن يا عبارت در وصيّت نامه مى آيد. شهيدمحمد رستگارى مقدم مى نويسد:
ايـنك ما مى گوييم حسين جان ، اگر در آن فضاى داغ و خونين كسى به فريادت نرسيد و نداى تـو را لبـّيـك نگفت ، ما پيروانت در فضاى گرم و خونين ايران زمين ، دست مردانگى مشت كرده و به نداى غريبى و تنهاييت لبّيك مى گوييم . (96) گـاه ، هـربـار رفـتـن به جبهه ، لبّيك گفتن به نداى ((هَلْ مِنْ ناصرٍ يَنْصُرُنى ))تلقّى شده است .
شهيد لطف اللّه زينعلى در وصيّت نامه اش مى نويسد:
بارالها! اين سومين بار است كه به نداى هَلْ مِنْ ناصرٍ يَنْصُرُنى حسين (ع ) لبّيك مى گويم ، ولى در دفعات قبل صادقانه نبود، چون تو ،خود، وعده داده اى كه هركس واقعا خالصانه لبّيك گويد و هركس عاشقت شود، عاشقش شوى و هركس كه عاشقش شوى ، شهيدش كنى . (97) از ديـگـر جـمـله هـاى مـشـهـور و مـنـتسب به اباعبداللّه الحسين (ع ) كه در وصيّت نامه ها به كار گرفته شده است ، جمله مشهور ((اِنْ كانَ دينُ مُحَمَّدٍ لَمْ يَسْتَقِمْ اِلاّ بِقَتْلى يا سُيُوفُ خُذينى )) است . در وصيّت نامه ها گاه ، از اين جمله متناسب با سلاح ها و ابزار جنگى جديد بهره گرفته شده است . يكى از شهيدان در وصيّت نامه اش مى نويسد:
من چون سربازان امام حسين (ع )، آن 72 تن ، مى گويم : اى حسين ! به خدا اگر مرا هزاران بار قطعه قطعه كنند،دست از دين خدا و حمايت از روح خدا برنمى دارم ، و اگر با تكّه تكّه شدن من اسـلام عـزيـز باقى مى ماند، اى گلوله ها، اى خمپاره ها، اى توپ ها، اى راكت ها و اى آتش ها مرا دريابيد و خاكسترم كنيد. اين جوانانى كه به جبهه مى روند، تمامى عاشقند؛ اگر عاشق نباشند، به اين سادگى به جبهه ها و مرگ كشيده نمى شوند. (98) زهـيـر بـن قـيـن ، يـكـى از يـاران وفادار اباعبداللّه ، پس از سخنرانى امام در غروب تاسوعا و دعوت ياران به رفتن ، گفت :
يا بن رسول اللّه ! به خدا سوگند دوست داشتم كه در راه حمايت تو هزاربار كشته ، باز زنده و دوباره كشته شوم . (99) اين جمله ، البته با تفاوت تعداد عدد آمادگى براى شهادت ، از((ده ها)) تا ((صدها)) و ((هزاران )) بار، در وصيّت نامه ها مطرح شده است .
شهيد شدن در راه خدا، آرزوى هر حزب اللهى است و لذّتى بى پايان دارد، دوست دارم كه صدها جـان داشـتـم و صـدهـا بـار در راه خـدا جـان مـى دادم ؛ زيـرا شـهـادت كمال انسان است . (100) به آن ها (دشمنان ) بگوييد كه ما آگاهانه و بيدار بدون هيچ جبر و زورى در اين راه قدم نهاديم و خـون خـود ريـختيم كه ناچيز بود كه اگر هزار جان هم مى داشتيم ، در راه خدا و الله اكبر و لا اله الاّ الله ... و اماممان نثار مى كرديم . (101) بـخـش هـايى از زيارت عاشورا نيز زينت بخش وصيّت نامه هاست .يكى از شهيدان در بخشى از وصيّت نامه اش مى نويسد:
تربيت شدگان در دامن مسجد شعارشان اين است :(( يا اباعبداللّه اِنّى سِلمٌ لِمَن سالمكُم وَ حَربٌ لِمَن حاربَكُم اِلى يَومِ القِيامِة ))، ولى چه كنم اين وابسته به تعلّقات دنيايى ، بى خبر از حبّ الهى و مقام روحانى ، بلكه فرورفته در پرده معاصى ، كى تواند به مقام حسين (ع ) و تحقّق اين شعار برآيد. (102) جـمله مشهور ((كلّ يومٍ عاشورا و كلّ اءرضٍ كربلاء)) نيز دروصيّت نامه ها كاربرد فراوان دارد. يكى از شهيدان مى نويسد:
يـا ابـاعـبـداللّه الحسين ! ما هم مظلومى هستيم كه ظالمان با مابه خاطر اسلام محمّد(ص ) و شماها درافـتـاده انـد، و ما يارى مى خواهيم اى پروردگار عالم ؛ ما بايد دوباره ((كلّ يومٍ عاشورا و كلّ اءرضٍ كـربـلا)) را بـه خـاطـر اسـلام و حـق و عـدالت زنـده كـنـيـم تـا رهـروان حـسـيـن بـه پـا خيزند. (103) اگر روح و مضمون سخنان اباعبداللّه در كربلا را در متن وصيّت نامه ها جست وجو كنيم ، آنان ، چـون خـونـى در رگ نـوشـتـه هـا جـارى و سـارى اسـت . هـمـه ايـن شـبـاهـت هـا را مـحـصـول مـطـالعـه رزمـنـدگـان نمى توان دانست ، بلكه همسويى و يگانگى دو جريان و شباهت ياران امام خمينى به ياران اباعبداللّه را بايد عامل اين اشتراك و همسانى برشمرد.
عشق ورزى به مكتب و نام اباعبداللّه (ع ) جبهه ، نمايشگاه عشق ، جلوه گاه شوق و شيفتگى و كانون محبّت حسينى بود. نام حسين ، شعله در دل ها مى افكند و زيارت كربلا، غايت آرزوى رزمندگان بود؛ كربلايى كه گستره وجود و قلب آن ها، رنگ و نشان از آن داشت . با نام حسين شانه ها مى لرزيد، اشك پشت پلك ها تبسّم مى زد و لب هـا در اشـتياقى شگفت ، اين واژه زيبا را زمزمه مى كرد. به ندرت مى توان وصيّت نامه اى را يـافـت كه از اين عشق ، بى نشان باشد و به تعبيرى دقيق ، اين عشق با شير مادر در كامشان چكيده بود و تا آخرين نفس ، ترنّم لب هاشان بود. شهيدى در وصيّت نامه اش نوشته است :
شـهـيـد از لحظه تولّد تا لحظه شهادت هميشه حماسه حسين (ع ) را در خاطره خود دارد و دشمنان اسـلام بـايد بدانند كه مادران ما وقتى به ما شير مى دادند، كه در روضه هاى اباعبداللّه (ع ) در حـال اشـك ريـخـتـن بـه مـظلوم شهيد، حسين (ع ) بوده اند، و ما شير مادر را همراه با اشكى كه براى حسين مى ريخته ، مى خورديم و حماسه حسين (ع ) در خون ما جوشش دارد. (104) امـام در مـشـهـد عـاشـورا، در لحـظـه هـاى شهادت شهيدان حاضرمى شد، سر آنان را بر زانو مى گـرفـت و بـه ايـن پـرسـش آنـان كـه ((يـَابـْنَ رَسـُولِاللّه اءَوَفـَيـْتُ))؛ اى فـرزنـد رسـول خـدا آيـا وظـيـفـه ام را انـجـام دادم ؟ پـاسـخ مـى داد: ((نـَعـَمْ اءَنـْتَ اءَمـامـى فـِى الْجـَنَّة )) (105)؛ بـله تـو پـيش از من به بهشت مى رسى . شهيد حسين آقايى در وصيّت نامه اش مى نويسد:
حـسـيـن جـان ! همچنان كه در روز عاشورا يكايك ياران و عزيزانت را در آغوش مى گرفتى از تو مـى خـواهـم در هـنـگام شهادتم ، سرم را بر روى زانويت قرار دهى و مرا از عشق به خود و خدايت سيراب كنى . (106) و شـهـيـدى ديـگـر، عـشـقـى را كـه در وجـودش نـسـبـت بـه خـدا و پـيـامـبـر وابـاعـبـداللّه دارد، عامل پيروزى مى داند و مى نويسد:
قـلبـم آكـنـده از عشق پيوستن به اللّه و رسول اللّه (ص ) و حسين بن على (ع ) مى باشد. آن جا كـه خـداى تـعـالى خـودش وعده فرموده ، من اين راه پرافتخار را ـ كه ائمه اطهار و عاشقان اللّه پـيـمـوده انـد ـ بـا شناخت ، انتخاب و پذيرفتم و داوطلبانه و با تلاش بسيار موفّق شدم به جبهه اعزام شوم كه يا بكشم و يا به گفته رهبرم ، سينه ام را آماج گلوله هاى دشمن قرار دهم و كشته شوم ؛ در هردو صورت پيروزى با ما است . (107) شـاهـدان شهيد، عشق را در صحنه عاشورا و امام حسين (ع ) راعاشق بزرگ و مظهر عشق مى يافتند. ايـن عـشـق يـابـى در كـربـلا، تـرجـمـان مـعـرفـت رزمـنـدگـان و درك عميق آن ها از عاشورا و مكتب اباعبداللّه است . شهيد سيف اللّه روستازاده در وصيّت نامه اش مى نويسد:
بـايـد كـلمـه عـشـق را در صـحنه عاشورا يافت ؛ چگونگى پيوستن و برگشتن عاشق به حضور مـعـشوق . عشقى كه دل را روانه [محضر] بارى تعالى كرده و فكر دنيوى را سلب مى كند. حسين (ع ) اين عاشق بزرگ و مظهر عشق ، چگونگى اين امر را به ما رهروان حق آموخت . (108) و ايـن شـور و عـاشـقـى تـا آن جـا اسـت كـه هـر رنـجـى را آسـان و هـر بـارى را قابل تحمّل مى سازد.
شهيد مجتبى طيرانى مى نويسد:
يـا حـسـيـن ، يـا حـسين ، يا حسين ! آن قدر فرياد ((هَلْ مِن ناصِرٍ يَنْصُرُنى ))ات نافذ بود و آن چـنـان تنهايى ات در آن تفتيده دشت برهوت دلمان را به آتش كشيد كه اكنون در لبّيك به تو اى وارث رسولان ، همه سختى ها را با لذّت ايثار بر دوش خواهيم كشيد. (109) و جـمـله هـاى ذيـل از وصـيـّت نـامه شهيدى عاشق است كه زمزمه عاشقانه او با مولايش حسين (ع )، تارهاى قلب را مى لرزاند و شكوه عشق شورانگيز جبهه نشينان را به روشنى نشان مى دهد:
خداى من ! مولاى من ! عشق تو و عشق حسين تو ما را به اين جا كشانده . يا اباعبداللّه ! يا حسين بن عـلى !
اى سـرور شـهـيـدان ! مـولاجـان ! عـشـق تـو را شـيـعـه هـزاران سـال در سـيـنه نگاه داشته ، هزاران سال شيعه آب را حتّى با ياد تو نوشيده ، هر صبح و شام تو را ياد كرده ، در كودكى شير مادر را همراه با اشك مادر ـ كه در سوگ تو مى ريخته ـ خورده ايم . مولاجان ، در قيامت اين عاشق و سرباز خسته دلت را فراموش نكن كه سخت به تو محتاجم . مـولاجـان ! آرزو دارم در هـنـگـام شـهـادت ، خـاك پـايـت را بـه هـمـراه خون بدنم ، سرمه چشم كنم. (110) شـعـله ايـن عـشق ، دامنگير همه ابعاد وجودى رزمندگان بود كه جلوه هاى آن را نه تنها در وصيّت نـامـه هـا، بلكه در شعارها، سنگ مزارها، نامه ها، پيشانى بندها، خاطره ها، مراثى و نوحه ها مى توان يافت .
شايد اين بيت آشنا، آيينه اين شوريدگى باشد:
اين حسين كيست كه عالم همه ديوانه اوست
اين چه شمعى است كه جان ها همه پروانه اوست
نمادها و نمودها و ارزش هاى عاشورايى وصيّت نامه هاى شهيدان در جاى جاى خويش ، نشانه ها و نمادهاى عاشورايى را در خويش دارند؛ عطش ، شهادت ، خون ، علقمه ، فرات ، نى ، سر بريده ، مظلوميّت ، علمدار، علم ، مناجات شبانه و ديگر مفاهيم و مضامين در كم تر وصيّت نامه اى جلوه و حضور نداشته است . انطباق اين عناصر فـرهـنـگ عـاشـورا در مـتن وصيّت نامه ها و آرزوى همسانى يا تحقق اين نمودها در لحظه شهادت ، نـشـان پـيـوسـتـگـى و يگانگى دو فرهنگ وشباهت دو تاريخ و دو جغرافيا به رغم فاصله هاى مـكـانـى و زمـانـى اسـت ؛ شـبـاهـت عـاشـورا با هشت سال دفاع مقدّس و جبهه ها با كربلا. يكى از شهيدان در وصيّت نامه اش مى نويسد:
خـداونـدا! تـو را شـكر مى كنم كه نگهدار و مربّى بندگان خود و اين بنده حقير بودى ، تو را شكر مى كنم كه در پستى و بلندى ها پشتيبانم بودى و اين افتخار را نصيبم كردى تا در جبهه حـاضـر [شـوم ] و بـا ديـگر رزمندگان از دين تو حفاظت كنم . خدايا! دوست دارم تكّه تكّه شوم و سـر بـر بـدن نـداشـته باشم تا در قيامت مادر و خواهرانم در جلوى فاطمه و زينب (ع ) روسفيد بـاشـنـد و بگويند: اگر فرزند شما سر بر بدن نداشت و تكّه تكّه بود، آرى ، فرزند ما هم چنين بود. (111) از ديـگـر نـمـودهـا و جـلوه هـاى عـاشـورايى كه در وصيّت نامه ها بدان اشاره شده است ، مناجات آخـريـن شـب يـاران ابـاعـبـداللّه اسـت ؛ شـبـى كـه زمـزمـه هـا چـون نـجـواى نـرم و لطـيـف بـال زنـبورها و همهمه كندوها در فضا مى پيچيد.اين زمزمه در شب عمليّات در گستره جبهه ها مى پـيـچـيـد و نـسـيـم مناجات ياران ، همه جا را معطّر مى كرد. يكى از شهيدان در وصف شب عمليّات و مقايسه آن با شب عاشوراى حسينى و مناجات اصحاب مى نويسد:
اى خـداى مـن ، اى مـعـبـود! تـو را چـگونه شكر كنم كه در آخر عمر، ما را در بين ياران حسين زمان قـرار دادى ؛ يـارانى كه در اين شب آخر، شب آخر اباعبداللّه و يارانش را در ذهن تداعى مى كنند؛ يـارانـى كـه بـا عـطـر مـنـاجـات هـاى عـاشـقـانـه شـان يـاران رسـول اللّه (ص ) را بـه يـادمـان مـى آورنـد.
خـدايـا! شـكـرت كـه عـشـق حسينت را در دلمان زنده گـردانـدى تـا دگـربـار حـمـاسـه هاى عاشورا در ابعادى ديگر از تاريخ زنده گردد. اى خدا! شـكـرت كـه ولايـت مـولايـم عـلى را در قـلب هـايـمـان جـارى كـردى و فـرزنـد پـاك و اطـهـر رسـول اللّه ، يـعنى امام امّت را بر ما قرار دادى تا دگربار قلب هاى خشكيده و منجمدمان را به عشق تو زنده گردانيد. (112) ((سـرخ ))، رنـگ عـاشـورا اسـت و در فـرهـنـگ رنـگ هـا، نـشـانه و نماد شهادت ،پاكبازى و ازجان گـذشـتـگـى اسـت . ايـن واژه هـمـراه بـا واژگان ديگر،تركيب هايى چون قامت سرخ ، راه سرخ ، سيماى سرخ و مرگ سرخ را در وصيّت نامه ها آفريده است . شهيد عليرضا زارع بجستانى مى نويسد:
مـن رفـتم به آن راهى كه براى رسيدن به آن مشقّات زيادى را كشيدم . من رفتم به آن راهى كه آرزويـش را داشـتـم . مـن مـى روم كـه دنـبـاله رو خـطّ سـرخ ابـاعـبـداللّه الحـسـيـن (ع ) بـاشـم . (113) گـريـه بـر ابـاعـبداللّه ، مرور مظلوميّت و حقّانيّت و همسويى درونى باراه و فرهنگ و آرمان او اسـت . اشك ، طى كردن فاصله ها و گره زدن قلب و عواطف با كسى است كه بر او مى گرييم . اگـر تـوصـيـه و تـاءكـيـد فـراوان ائمـه اطهار(ع ) و اوليا را در گريستن و گرياندن و حتّى حالت گريه (تباكى ) مى بينيم ، گواه آن است كه شيعه عنصر مظلوميّت و ياد غربت حق را كه در هـيـچ مـكـان و زمـانـى چـون كـربـلا و عـاشـورا چهره ننموده است ، فراموش نمى كند و به مدد گـريـه ، نـوعـى ((آمـادگـى )) و ((پـيوستگى )) فراهم مى كند تا هماره شعله نفرت به ظلم و قـسـاوت را در جـانـش روشـن و عـشـق ورزى و شيفتگى به خوبى و پاكى و زيبايى را در قلبش گرم و تپنده نگه دارد.
شهيدان نيز در وصيّت نامه هاشان خطاب به خانواده و دوستان مى گفتند نه بر من كه بر حسين و اهل بيت و ياران وفادارش اشك بريزيد. شهيد مسعود رستگار در وصيّت نامه اش مى نويسد:
هـر زمـان خـواسـتى گريه كنى ، بر امام حسين (ع ) و فرزندان و اصحابش گريه كن ، كه اين عـزيـزانِ خـدا كـه بـهـتـر و بـاوفاتر از آنان خلق نشده ، چگونه غريبانه ، تحت عنوان خارجى كشته شدند و بدن هاى پاكشان سه روز و دو شب روى زمين گرم كربلا ماند. (114) امـتـحـان ، انـتـخاب و ابتلا، واژگان آشناى كربلايند. كربلا، آزمونگاه ايمان و عشق و جلوه گاه انـتـخـاب سـتـرگ مـردان بـزرگ اسـت . صـحـنـه هـاى هـشـت سـال دفـاع مـقدّس نيز پايگاه انسان هايى بود كه رها و آزاد از وابستگى ها و دلبستگى ها، در انتخابى بزرگ ، جان خويش را به ميدان مى آوردند.
شهيد زين العابدين عابدنيا در تصويرى كه از كربلا فراروى مخاطبان وصيّت نامه اش قرار مى دهد، حضور در جبهه را ((لحظه انتخاب )) مى نامد؛ انتخابى همچون انتخاب ياران اباعبداللّه :
عـاشـورا، روزى كـه ظـهـرش نه همچون ظهرهاى ديگر بود و آفتاب تابانش نه همچون روزهاى ديـگـر. خـورشـيـد، اشـعـه سـوزانـش را همچون شعله هاى آتش بر زمين مى تابانيد. در صحراى نـيـنـوا، در كـنـار شـطّ فـرات ، خـيـمـه گـاه حـسـيـن (ع ) در مـقـابـل خـرگاه يزيد، و ياران حسين (ع ) در مقابل لشكريان يزيد صف آرايى كرده اند و لحظه انتخاب فرارسيده است . (115) انـتخابگران شهادت ، با تضرع و استغاثه ، چشم به راه انتخاب پروردگار خويش و رسيدن به فوز عظيم شهادتند. شهيد محمود ذاكرى در وصيّت نامه اش مى نويسد:
خـدايـا! چگونه افرادى را انتخاب مى كنى و معيار چيست ؟ اگر من داراى آن معيارها نيستم و لياقت ايـن فوز عظيم را ندارم ، تو كه قدرت اين را دارى كه بالياقتم كنى ! بالياقتم كن ، تا به نداى ((هَل مِن ناصرٍ يَنصُرُنى )) سالار شهيدان حسين (ع ) و نداى رهبرم ، اين حسين زمان ، لبّيك گفته و در نهايت به سوى تو بشتابم . (116) پـرهـيـز از بـى وفايى و پيمان شكنى كه نماد آن ((كوفه )) است نيز در وصيّت نامه شهيدان ديـده مـى شـود.
تـوصيه به اين كه راه را نيمه تمام مگذاريد و در كشاكش حادثه ها و تنگناها، هـمـچون اهل كوفه ، رهبر را تنها رها نكنيد، در بسيارى از وصيّت نامه ها مطرح شده است . شهيد عبدالصّمد محموديان در وصيّت نامه اش مى نويسد:
عـزيـزانم ! تا مى توانيد و تا زنده هستيد دست از اين انقلاب ورهبرى چون امام عزيزمان و ولايت فـقـيه برنداريد؛ زيرا بدون اين ها اسلام زنده نمى ماند و اصلا اساس هر حكومتى ، رهبرى مى بـاشد كه بر جامعه حاكم است و خلاصه ، خداى ناكرده مانند كوفيان نباشيد و حسين زمانتان را تـنـهـا نـگـذاريـد. يـارى امـام ، يـارى خـداسـت و يـارى رسول خدا و ائمه معصومين هم مى باشد. (117) عـزّت پـذيـرى و ذلّت پـرهـيزى از ارزش هاى عاشورا است . اباعبداللّه الحسين پس از ورود به كربلا در بخشى از سخنرانى خود فرمود:
اءَلا تـَرَوْنَ اءَنَّ الحـَقَّ لا يـُعـْمـَلُ بِهِ وَ اَنَّ الْباطِلَ لايُتَناهى عَنْهُ لِيَرْغَبَالْمُؤ مِنُ فى لِقاءِ اللّهِ فَاِنِّى لا اءَرَى الْمَوْتَ اِلاّ سَعادَةً وَ الْحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ اِلاّ بَرَما (118) آيـا نـمـى بـيـنـيـد كه به حق عمل نمى شود و از باطل بازنمى دارند؟ در چنين شرايطى است كه انسان به ديدار خداى خويش رغبت و اشتياق مى يابد. من مرگ (شهادت ) را جز سعادت و زندگى با ستمگران را جز ذلّت و نكبت نمى دانم .
و در برخورد با دعوت به بيعت با يزيد مى فرمايد:
وَاللّهِ لا اءُعْطيهِمْ بِيَدى اِعْطاءَ الذَّليلِ وَ لا اءَفِرُّ فَرارَ الْعَبيد. (119) بـه خـدا سـوگـنـد !مـانـنـد ذليـل ، بـه آنـان دسـت خـوارى نـمـى دهـم و بـسـان بـنـدگـان ، [از مقابل آنان ] نمى گريزم .
ايـن فـرهـنـگ ـ فـرهـنگ عزّت و آزادگى ـ فرهنگ جبهه هاى دفاع مقدّس بود. آنچه در وصيّت نامه شهيد ناصر انجيرانى آمده است ، سخن همه شهيدان است :
مـن امـروز احـسـاس مى كنم كه دوباره جريان كربلا تكرار شده و حسين زمان ، خمينى روح اللّه ، نـداى هـَلْ مـِنْ نـاصـِرٍ يـَنـْصُرُنى را فرياد مى زند. آيا مى شود جواب فرزند پيامبر را نداد؟ واللّه نـه ؛ مـن مـردن را بـهـتـر از زنـدگـى با ذلّت مى دانم و در جواب حسين زمانم مى گويم : لبّيك ، لبّيك . (120) عـاشـقـانـه جـان بـاخـتـن و جـبـهـه را حـجله گاه ديدن و همچون قاسم بن الحسن (ع ) شهادت را از عـسـل و شـهـد شـيـريـن تـر ديـدن ، ويـژگـى رزمـنـدگـان جـبـهـه هـا بـود. ايـن نگاه به جبهه ، مـحـصـول ايـمان و باور عميق و صفاى باطن پاكبازان عرصه جهاد بود. شهيد عبّاس خوارزمى از چنين منظرى به جبهه مى نگرد و همه زيبايى ها را در جبهه مى بيند:
عـروسـى مـن در جـبـهـه و عـروس مـن شـهـادت است . صداى غرّش گلوله توپ و خمپاره عقد مرا مى خـوانـنـد و بـا پـوشـشـى از خـون گـرم و سـرخ ، خـود را بـراى مـعـشـوقـم آرايـش خـواهـم كرد. (121) نمادها و ارزش هاى پيوسته با عاشورا، آن چنان با وصيّت نامه شهيدان درآميخته است كه بايد آن ها راجلوه گاه ارزش ها و نمادهاى كربلا دانست . اگر پرداختن به آن ارزش ها را بدون اشاره مستقيم به كربلا محاسبه كنيم ، وصيّت نامه ها، بى هيچ استثنا، چيزى جز اين ارزش ها ندارند. دعـوت بـه مـجـاهـدت ، امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر، دعـوت بـه نـمـاز و عـبـادات ، ايـثار، ازخـودگـذشـتـگـى ، دفاع از حريم دين ، دفاع از اخلاق و پاكى ، اطاعت از رهبرى ، صبورى در شدائد و مصائب ، دعوت به ادامه راه ، دعوت به زيستن عالمانه و عارفانه و رفتن مخلصانه و عـاشـقـانـه ، هـمه و همه ، در وصيّت نامه ها فراوان يافت مى شوند كه همه اين ها، خود، فرهنگ ارزشىِ عاشورا و كربلاى حسينى اند.
پی نوشت:
84- سفيران نور، ج 1، ص 460.
85- مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 188.
86- كامل ابن اثير، ج 4، ص 48؛ مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 234.
87- سفيران نور، ج 1، ص 440.
88- مـقـاله (( راز خـون ، كـتـاب مـقـاومـت ))، شـهـيـد مـرتـضـى آويـنـى ، ماهنامه هنرى سوره ، سال اول ، ش 2، ص 13ـ14.
89- سفيران نور، ج 1، ص 440.
90- سفيران نور، ج 1، ص 431.
91- مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 188.
92- سفيران نور، ج 2، ص 1032.
93- همان ، ص 996.
94- ماهنامه پاسدار اسلام ، ش 58،مهر 65، ص 39.
95- سفيران نور، ج 2، ص 996.
96- حديث ماندگار، ج 2، ص 25.
97- همان ، ص 199.
98- سفيران نور، ج 1، ص 365.
99- سخنان حسين بن على از مدينه تا شهادت ، ص 169.
100- حديث ماندگار، ج 2، ص 134.
101- همان ، ج 1، ص 136.
102- سفيران نور، ج 1، ص 367.
103- همان ، ص 533.
104- سفيران نور، ج 1، ص 532.
105- عـوالم العـلوم ، شـيـخ عبداللّه بحرانى ، ج 17، ص 265. (اين جمله خطاب به عمرو بـن قـرظـه كـلبـى از يـاران وفـادار، هنگام شهادت گفته شد، امّا شبيه به همين جمله در شهادت برخى ديگر از ياران نيز گفته شده است ) 106- حديث ماندگار، ج 2، ص 26.
107- سفيران نور، ج 1، ص 432.
108- حديث ماندگار، ج 2، ص 24.
109- همان ، ص 23.
110- سفيران نور، ج 1، ص 371.
111- سفيران نور، ج 2، ص 1005.
112- سفيران نور، ج 2، ص 1005.
113- حديث ماندگار، ج 2، ص 23.
114- حديث ماندگار، ج 2، ص 29.
115- حديث ماندگار، ج 2، ص 24.
116- همان ، ص 222.
117- حديث ماندگار، ج 1، ص 45.
118- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 5؛ تاريخ طبرى ، ج 4، ص 305.
119- ادب الحسين و حماسته ، احمد صابرى همدانى ، ص 166.
120- حديث ماندگار، ج 1، ص 45.
121- همان ، ج 2، ص 138.
|