این کتاب مشتمل بر هجده پرتوی عاشقانه و جانسوز از نور آفتاب صبر و استقامت، زینب کبری است. هجده پرتو از روایت زندگانی پرخاطره و مهربانی های زینب، دختر علی علیه السلام.
بلافاصله جبریل آمد، در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، اسم زینب را برای تو از آسمان آورد، ای زینت پدر، ای درخت زیبای معطر»
آفتاب در حجاب، احساس را با اندوهی همراه می کند که در سینه عرش نشسته و به اشاره ای بغض می شکند و از محنتی عظیم روایت می کند، محنت زینب، این سرسلسله پیام آوران صبر و استقامت و این اسطوره همیشه جاوید عشق و محبت.
نویسنده، عاشقانه از کودکی های دختر علی می گوید و با گریزهای سرشار از ذوق، باز از کربلا و تنهایی های همة دل زینب؛ حسین سخن می راند. این نوشتار برگی از سترگ غم نامه زینب است. هم چنان که پابه پای پرتوهای حزین این نوشتار، خواننده خود را همراه و راوی این بی شمار محنت های آن بانوی بزرگ می کند و اشک واره می سراید.
زینب! این هم حسین. دستش را بگیر و از اسب پیاده اش کن، چه لذتی دارد گرفتن دست حسین، فشردن دست حسین و بوسیدن دست حسین و چه عالمی دارد تکیه کردن دست حسین بر دست تو.»
... در خاتمه این روایت جانسوز، آفتاب در کنار قبر پیامبر پهلو می گیرد و عاشقانه از اندوه خویش لب می گشاید که:
تعبیر شد خواب کودکی های من پیامبر! و من اکنون با یک دنیا مصیبت و غربت تنها مانده ام...»
|