مدفن قربانیان
شه فرود آمد به دشت كربلا
گفت پس با آن زمین پُربلا:
ای زمین! ای تربت عنبرسرشت!
ای به رتبت، برتر از خاك بهشت!
بعد از این، خاك تو باشد مدفنم
تا قیامت در تو باشد مسكنم
خرّمی كن، ای زمین! شاهت رسید
فخر كن بر آسمان، ماهت رسید
سوی تو از مكّه، تازان آمدم
خود نه تنها با جوانان آمدم
آمدم تا در تو جان، فانی كنم
در تو هفتاد و دو قربانی كنم
این من و این اكبر و این اصغرم
قاسم و عبّاس و عون و جعفرم
حالیا برگو مرا مدفن كجاست
مدفن قربانیان من كجاست
راست برگو، ای زمین! اندر كجا
دست عبّاسم شود از تن، جدا
در كجا بر جان من، آذر زنند
تیر بر حلق علیاصغر زنند
بس كن، ای «ذاكر»! مگو دیگر سخن
كه زدی آتش به جان مرد و زن
ذاکر، سیّد عبّاس حسینی جوهری
# # #
عاقبت عشق
گر بر سرِ دارم، خبر از یار بیارید
بر كشتهی من، جانِ دگر بار بیارید
آرید اگر مژده از آن نرگس بیمار
بهر دل بیمار، پرستار بیارید
با آن كه گل باغ وفا، بوی نكردید
بر من خبر از آن گل بیخار بیارید
زآن فوج سپاهی كه مرا بود به همراه
یك یار، به غیر از در و دیوار بیارید
بیهوده مرا سنگ زنید از در و از بام
من عاشق جانباختهام، دار بیارید
خواهید اگر عاقبت عشق ببینید
فردا چو شود، روی به بازار بیارید
علی انسانی
# # #
كوچه به كوچه
روی تو را به چشم دل، از سرِ دار دیدهام
جانب مكّه پر زند، جان به لب رسیدهام
حُرمت جان شكستهام، در دل خون نشستهام
تا كه به دست بستهام، بار غمت كشیدهام
دیده به شعله دوختم، لحظهبهلحظه سوختم
هستی خود فروختم، عشق تو را خریدهام
تن به قضا سپردهام، منّت تیغ بُردهام
بلكه تو خندهای كنی، پای سر بریدهام
تا بزنم ز زخم تن، بوسه به خاك مقدمت
كوچهبهكوچه میرود، جسم به خون تپیدهام
از سر بام بر زمین، چون تن خود نیفكنم؟
من كه ز خاك كوچهها، بوی تو را شنیدهام
هست امیدم از درت، بعد تو نزد خواهرت
شود كنیز دخترت، دختر داغدیدهام
از تو جدا نزیستم، پیش رویت گریستم
من سرِ دار نیستم، نزد تو رمیدهام
میثم، غلامرضا سازگار
# # #
نایب خاص
نایب خاص امام بیعدیل
مسلم، ن پور برومند عقیل
مسلم، ن بر شاه دین، نایبمناب
چون علی بهر رسول مستطاب
از رخش، انوار ایمان، منجلی
كز عقیلش عقل و غیرت از علی
آن سفیر بینظیر شاه عشق
اوّلینقربانی درگاه عشق
ز امر سلطان حجازی زی عراق
تاخت همچون همّت خود، فرد و طاق
او نبُد تنها كه من گفتم خطا
بود با وی عشق و ایمان و وفا
بود با او اندر این ره زادِ راه
زاد راهش بُد توكّل بر اله
زین توكّل بُد كه بر بام بلند
از سر زین، دشمنان را درفكند
در تزلزل، جسم و جان خاكیان
در تحیّر، دیدهی افلاكیان
چون درید از دشمنان دین، صفوف
خوانْد او را خصم، «سیفٌ مِن سیوف»
همچو شیری روبهان را بست راه
تا ز حیلت در رهش كندند چاه
هم رسن بر دست ن سرور زدند
هم بسی سنگش ز بام و در زدند
تا مگر ناگفته مانَد مطلبش
ظالمی شمشیر كین زد بر لبش
آه! ازآ ن ساعت كه بر بام بلند
بود زیر تیغ كین ن ارجمند
رو به سوی مكّه از بالای بام
بر امام خویشتن گفتا سلام
كای حسین! ای نور چشم مصطفی!
حال من بنْگر، سوی كوفه میا
بود با محبوب خود در گفتوگو
كه جدا كردند سر از جسم او
بر زمین، ن نخل بستان مراد
از سر «دارالاماره» اوفتاد
خوشدل تهرانی
# # #
اوّلین قربانی
ای سلامالله بر جان و تنت!
اشك و خونم، هر دو وقف دامنت
سر به زیر تیغ و چشمم سوی تو
نقد جانم رونمای روی تو
خوش بُوَد با اشك دامندامنم
عكس لبخند تو در زخم تنم
كیستم من؟ اوّلین قربانیات
جان دو قربانیام، ارزانیات
دور كعبه یاد ما كن، یا حسین!
مسلمت را هم دعا كن، یا حسین!
اوّلین سرباز میدانت منم
ذبحِ پیش از عید قربانت منم
حجّ من در كوی تو، قربان شدن
حجّ تو در موج خون، عریان شدن
حجّ من، داغ دو طفل بی سر است
حجّ تو، داغ علیّ اكبر است
با وجود ن كه مدیون تواَند
كوفیان لبتشنهی خون تواَند
ای عزیز جان پیغمبر! میا
گر مییی با علیاكبر میا
تو چو خورشیدیّ و اصغر، ماه توست
چشم تیراندازها در راه توست
مست صهبای وصالم كن، حسین!
یوسف زهرا! حلالم كن، حسین!
میثم، غلامرضا سازگار
# # #
قبله ی شهادت
مولای سرفرازان، خورشید اهل بینش
ای قبلهی شهادت، مقصود آفرینش
از نام سرخت ای شه، دریای نور جاریست
عشق و حماسه و شور، تا نفخ صور جاریست
ای سرخ روی هستی، مولای سرخ رویان
جاریترین شهادت، شاهنشه شهیدان
امضا نمودی ای شه، پیمان لاتخف را
در كربلا سرودی، خون نامهی شرف را
قربانی خدایی، سردار نینوایی
وی نور چشم حیدر، تو شاه اولیایی
شش ماهه اصغرت شد، در خون خود شناور
شهزاده اكبرت شد، در كوی دوست پرپر
ای سرخ روی هستی، آموزگار انسان
جاریست تا هماره، نامت عزیز دوران
قربان لطف و جود و مهر و صفات مولا
چشم و چراغ هستی، هستی فدات مولا
محمدرضا كوزه گر کالجی
# # #
نوبت محرم
خیز و جامه نیلی کن، روزگار ماتم شد
دور عاشقان آمد نوبت محرم شد
نبض جاده بیدار از بوی خون خورشیدست
کوفه رفتن مسلم گوئیا مسلم شد
ماه خون گواه آمد جوش اشک و آه آمد
رایت سیاه آمد کربلا مجسم شد
پای خون دل واکن دست موج پیدا کن
رو به سوی دریا کن ساحلی فراهم شد
گریه کن! گلاب افشان! گل به خاک میافتد
باد مهرگان آمد، قامت علی خم شد
قاسم و تپیدنها، لاله و دمیدنها
مجتبی و چیدنها، گل دوباره خرّم شد
تشنه اضطراب آورد، آب میشود عباس
گو فرات، خیبر شو! مرتضی مصمم شد
خادم برادر بود از ره پرستاری
در قدم مؤخر بود، از وفا مقدم شد
نوبت حسین آمد کآورد به میدان رو
نُه فلک به جوش آمد، منقلب دو عالم شد
چرخ در خروش آمد، خاک شعلهپوش آمد
آسمان به جوش آمد، کشته اسم اعظم شد
بر سر از غم زهرا خاک میکند مریم
با مصیبت خاتم تازه داغ آدم شد
گرچه عقدهی دل بود آبروی بیدل بود
کز هجوم فرصتها این فغان فراهم شد
«یوسفعلی میرشکاک»
|