وداع آفتاب
ای دل! اینک برق غیرت، منجلی است
رقص شمشیر حسین بن علی است
رفت و با اهل حرم گفت: «الوداع»
جان زینب را بر آشفت، «الوداع»
«الوداع»، ای دختران من، همه!
امّکلثوم و سکینه! فاطمه!
«الوداع»، آیینهی اجداد من!
محمل نور خدا! سجّاد من!
# # #
این منم من، زینبِ تو، یا حسین!
وای! مهلاً، یا اخی! مهلا، حسین!
تو دل و جان منی، بی من مرو
نور چشمان منی، بی من مرو
زینب من! در غمم، شیون مکن
بعد من رَخت عزا بر تن مکن
کودکان خسته را غمخوار باش
عشق را خود قافلهسالار باش
بعد از این، خون من و یاران من
میکند بنیاد ظلمت، ریشهکن
از شریعت، پاسداری میکند
باغ دین را آبیاری میکند
میرزایی، محمّدسعید
# # #
زین تهی
چون ز پشت ذوالجناح افتاد شاه
تیره شد خورشید و مه گم کرد راه
گشت جوشان و خروشان، ذوالجناح
گه دریدی قلب لشكر، گه جناح
بس نشسته تیر اندر پیکرش
راست گفتی، رُسته شد بال و پرش
کرد رنگین یال خود با خون شاه
اینچنین آمد به سوی خیمهگاه
از خروش مرکب شه، بانوان
جمله جوشان و خروشان و نوان
از درون خیمه، بیرون تاختند
پای را از سر همی نشناختند
ندبه سر کردند، گِرد اسب شاه
غلغله بر شد ز ماهی تا به ماه
ذوالجناحا! کو خدیو مستطاب؟
آسمانا! بازگو از آفتاب
ذوالجناحا! بازگو، چون شد حسین؟
قطب امکان، پادشاه عالمین
ذوالجناحا! گشته زینت واژگون
فاش میگوید که حال شاه، چون
ذوالجناحا! بر تو آن زین تهی
میدهد پیغام آن سرو سهی
ای دریغا! سرو بستان ولا
سرنگون شد در زمین کربلا
"سروش اصفهانی"
# # #
خروش اسب
از خروش اسب شاهنشاه عشق
زلزله افتاد در خرگاه عشق
بانوان از خیمه، بیرون ریختند
در زمان، شور نشور انگیختند
ریختند، اختر به روی آفتاب
یا که افشاندند بر گلها، گلاب
دیدهها از اشک خونین، پُر همه
گنج دامن، پُر ز لعل و دُر همه
# # #
گلرُخان بر برگ گل، شبنم زدند
گِرد اسبش، حلقهی ماتم زدند
آل عصمت حلقه و او چون نگین
دیده بوسید این یکی، آن یک جبین
دختران یک سوی و دیگر سو، زنان
بر سر و بر پیکرش، بوسهزنان
# # #
دخت حیدر، زآن میان کردش خطاب
کآسمانا! گو کجا شد آفتاب؟
ای بُراق احمد معراج عشق!
در کجا افکندی از سر، تاج عشق؟
راست بر گو، کو خداوند حرم؟
گو کجا شد آن امام محترم؟
ماتم شه، آتشی افروخته
کز فروغش، خرمن مه سوخته
سید محمّدعلی صفیر
|