الشام... الشام... الشام... غربت شمار شهیدان
اندوه... اندوه... اندوه... ای شام تار شهیدان
میخواهم ای شام خیلی، آنقدر آتش بگیرم
تا عاقبت گُم شوم گُم، گُم در غبار شهیدان
میخواهم آنسان بگریم، تا در تف خون بپیچد
پژواک فریادهای دنبالهدار شهیدان
هیهات، هیهات، هیهات، بانگ انالحق عشق است
هیهات گو میروم من، تا پای دار شهیدان
ای عشق آلوده دامن، شاید شفیع تو باشم
گر روز محشر برآرم، سر از تبار شهیدان
جان بر لب آمد کجایی؟ ای خونبهای من و عشق
الغوث، الغوث، الغوث! ای انتظار شهیدان (1)
*******
باز میخواند کسی در شیهة اسبان مرا
باز میخواند کسی در شیهة اسبان مرا
منتظر استاده در خون، چشم این میدان مرا
رنگ آرامش ندارد این دل دریاییام
میبرد سیلابها تا شورش توفان مرا
خون خورشید است یا زخم جبین عاشقان
مینشاند اینچنین در آتش سوزان مرا
بسته بودم در ازل عهدی و اینک شوقِ دار
میکشد تا آخرین منزلگه پیمان مرا
غرقِ خون، بسیار دیدی عاشقان را صف به صف
هان ببین اینک به خون خویشتن رقصان مرا
شورهزاران را دویدم پابرهنه، تشنهلب
سعیِ زمزم میکشاند تا صفای جان مرا
قصد دریا دارد این مُرداب، ای دریادلان!
گر کرامت را پسندد غیرت باران، مرا (2)
*******
گرامیداشت یاد و خاطرة شهیدان کربلا
همیشه مهدی موعود در کنار من است
دعا کنید که من ناپدیدتر بشوم
که در حضور خدا روسپیدتر بشوم
بُریدههای من آنسوی عشق گُم شدهاند
خدا کند که از این هم شهیدتر بشوم
که ذرههای مرا باد با خودش ببرد
که بینهایت باشم، مدیدتر بشوم
به جستوجوی من و پارههای من نروید
برای گُمشدة تن، پی کفن نروید
به مادرم بنویسید جای من خوب است
که بینشانه شدن، در همین وطن خوب است
در این حدود، من پارهپاره خوشبختم
در آستان خدا، بیکفن شدن خوب است
همیشه مهدی موعود در کنار من است
و دستهای اباالفضل سایهسار من است
خدا قبول کند اینکه تشنه جان دادم
و کربلای جدیدی نشانتان دادم
به جستوجوی من و پارههای من نروید
برای گمشدة تن، پی کفن نروید
میان غُربت تابوتها نخواهیدم
به زیر سنگ مزار ـ ای خدا! ـ نخواهیدم
منم و خار بیابان که سنگ قبر من است
دعای حضرت زهرا، مزید صبر من است
خدا که خواست ز دنیا بعیدتر بشوم
که زیر بارش سُرب و اسید، تر بشوم
خودش به فکر من و تکههای روح من است
دعا کنید از این هم، شهیدتر بشوم (3)
اشعار حضرت علی اکبر علیه السلام
اقتدار بیمثال نیل
چشم هایت اقتدار بی مثال نیل بود
یا که اقیانوسی از بال و پر جبریل بود
زیر باران نگاهت قلب لیلا می تپد
بی حضورت کار و بار عاشقی تعطیل بود
از صدای نبض خیمه خوب فهمیدم دلت
تکیه گاه استوار و محکم این ایل بود
لحظه ای در کوچه ی دلتنگی من صبر کن
گر چه سر تا پای تو در سایه ی تعجیل بود
جزء جزء مصحف صد پاره ات را خوانده ام
شیوه ی روخوانی من شیوه ی ترتیل بود
می گذارد چهره بر رخسار اکبر ساعتی
این غروب جان گداز ذبح اسماعیل بود
علیرضا لک
***
ضریح تو
در قد و قامت تو قد یار ریخته در غالب تو احمد مختار ریخته
به عمه های دست به دامن نگاه کن دور و برت چقدر گرفتار ریخته
گفتی علی و نیزه دهان تو را گرفت از بس که در اذان تو اسرار ریخته
معلوم نیست پیکرت اصلاً چگونه است بهتر نگاه می کنم انگار ریخته
دارد زره ضریح تو را حفظ می کند بازش اگر کنند بالاجبار ریخته
یک روز جمع کردن تو وقت می برد امروز بر سرم چقدر کار ریخته
زیر عبا اگر بروم پا نمی شوم از بس به روی شانه من بار ریخته
گیسوی تو همین که سرت نیمه باز شد از دو طرف به شانه ات ای یار ریخته
آن کس که تشنگی مرا پاسخی نداد حالا نشسته بر جگرم خار ریخته
علی اکبر لطیفیان
***
پُر از علی
نگاه مختصری کن به چشم های ترم
که جان سالم از این مَهلَکه به در ببرم
لبی تکان بده پلکی به هم بزن بابا
نفس بکش علی اکبر نفس بکش پسرم
نفس بکش پسرم تا که من فزع نکنم
و پیش خنده یِ این قوم نشکند کمرم
دل من از پس این داغ بر نمی آید
حریف این همه آتش نمی شود جگرم
خودت بگو بدنت را چگونه جمع کنم
پُر از علی شده خاکِ تمام دور و برم
کنار جسم تو باید به داد من برسند
تو این همه شده ای! من هنوز یک نفرم
مصطفی متولی
***
ماه کامل
ای مرتضی خصایل و احمد شمایلموی پیش دیده چیده شده، میوه ی دلم
بگشای دیده و به دلم، راه غم ببند برق نگاه نیست ولی سوخت حاصلم
دیگر پس از تو، خیر نباشد به زندگی ای عمر من، به مرگم از این داغ، مایلم
یا خیز و پیش من به نمازی دگر بایست یا لب گشای، بهر اذان در مقابلم
تا آب دیده غرق نسازد مرا، ببین گشته، کنارخشکی لب هات ساحلم
بر پیکرت که تیر نشانده؟ کمان منم کردی هلالی ام ز غم ای ماه کاملم
دیگر نمی توانم، برخیزم از زمین با من چه کرده داغ، خدا داند و دلم
یک جرعه آب، بهر تو ای گُل نداشتم اکنون ز آب دیده ببین پای در گِلم
علی انسانی
***
مرغِ پریده
رسم است هر که داغ جوان دید، دوستان
رأفت برند حالت آن داغ دیده را
یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا
و آن یک ز چهره پاک کند اشک دیده را
القصه هر کسی به طریقی ز روی مهر
تسکین دهد مصیبتِ بر وی رسیده را
آیا که داد تسلیتِ خاطرِ حسین
چون دید نعشِ اکبرِ در خون طپیده را؟
آیا که غمگساری و انده بری نمود
لیلای داغ دیده و زحمت کشیده را؟
بعد از پسر دل پدر آماج تیر شد
آتش زدند لانه مرغِ پریده را
ایرج میرزا
# # #
همه مجنون رخ ليلايند
محو آن سلسله ي زيبايند
دسته دسته سوي دلبر آيند
تا که سر بر کف پايش سايند
ساقي از جام وفا مي ريخت
از خم عشق پياپي مي ريخت
موسم عيش و طرب باز آمد
جلوه اي ز آن مه طنّاز آمد
عشق را قبله گه راز آمد
مولد ساقي جانباز آمد
شور و حالي همه در سر داريم
عرض تبريک به حيدر داريم
موسم مستي ديگر شده است
فصل غم هاي دلم سر شده است
بزم جانانه ي دلبر شده است
جشن سقّاي دلاور شده است
ساقيا مي بده از ساغر هو
مست مستم ز رخ و دست و سبو
مژده آن ساقي ميخانه رسيد
صاحب بزم کرمخانه رسيد
زآسمان نعره ي مستانه رسيد
بوي ياس از سوي گلخانه رسيد
عاشقان روح کرامات آمد
برهمه قبله ي حاجات آمد
يک جهان عاشق و دلداده ي اوست
آسمان واله و افتاده اوست
ميکده مستِ مي باده ي اوست
عشق و ايثار و وفا زاده ي اوست
زنده اوصاف و سجايا ز دَمَش
موج زن بحر کرم از کرمش
دفتر عشق بود ديوانش
عرش و فرش است همه حيرانش
محفل نور سروده خوانش
حوريان محور رخ جانانش
مرتضي(ع) مست جمال مستش
مي زند بوسه به چشم و دستش
باز عالم همه مستانه شده
دل ما واله و ديوانه شده
معتکف گوشه ي ميخانه شده
محو خال رخ جانانه شده
تا که ساقي مي نابي بدهد
از خم عشق شرابي بدهد
اين که بر ام بنين(س) پاره تن است
وارث حيدري بوالحسن(ع) است
برق چشمش صف دشمن شکن است
بر دل لشکر دون لرزه زن است
در گلستان ولا او ياس است
قبله ي اهل يقين عباس(ع) است
شاعر: احمدطاوسيان
|