|
|
روایت خواندنی شهید دستواره از صحنههای معجزهآسای عملیات بیتالمقدس |
|
موقعی که خواستیم رمز را به نیروها اعلام کنیم، شاهد اتفاق عجیبی شدیم؛ من تا همین امروز هم این معما برایم حل نشده که آخر چه کسی جلوتر از ما قرار داشت که آنطور شدید صدای فریادهای انبوه الله اکبر یا زهرا (س) و یا علی بن ابیطالب(ع) و یا حسین(ع)، جلوتر از ما شنیده میشد! |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
حلالیت طلبی شهید دستواره |
|
شهید سید محمدرضا دستوارهوقتی برادر کوچکش، سید حسین به شهادت رسید، او مدام از او صحبت می کرد و می گفت: سن حسین کمتر از من بود کمتر از من هم در جبهه بود، ولی چون خالص بود خدا او را طلبید. واقعاً می سوخت و من تا آن زمان او را آنطور ندیده بودم |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
رجز خوانی شهید دستواره |
|
گلوله از همه طرف مى بارید. مجال تكان خوردن نداشتیم . سه نفرى داخل سنگرى كه از كیسه هاى گونى تهیه شده بود ، پناه گرفته بودیم . بقیه بچه ها ، هر كدام در سنگرى قرار داشتند ...
|
|
|
|
|
|
|
|