fehrest

نگاهی به برخی ارزشها و ثمرات جنگ تحمیلی

نگاهی به برخی ارزشها و ثمرات جنگ تحمیلی پس از گذشت 18 سال از پایان جنگ تحمیلی و ظهور مجدد دنیاگرایی و مادی گرایی و به قول رهبر معظم انقلاب همه چیز را در مادّیات جستجو کردن مروری بر جنگ و ارزشها آن این امکان را برای کسانی که می خواهند بر عهد خود با خداوند وفادار بمانند و بر انقلابی ماندن اصرار ورزند فراهم می کند تا عملکرد خود را با ارزشهای مطلقی که معیار حسین وار زیستن و حداقل مسلمان ماندن است محک بزنند؛ و گوهر مجاهدتهای خود را به ثمن قلیل دنیا و زخارف چشم پرکن آن نفروشند. می دانیم که انقلاب اسلامی در عصری بوقوع پیوست که کمترین زمینه مثبتی برای ظهور آن فراهم نبود زیرا کفر پنهان و آشکار دنیا را فرا گرفته بود و در چنین محیطی اکثر انسانها همّ و غمّشان تامین نیازهای خاکی و دنیوی بود(1) و حتی در جوامع مسلمان و کشور ایران آنهای که به دین تمسک داشتند بجز تعداد کمی که در صف اول مبارزه بوده و دینداری را با تلاش برای برپایی حاکمیت اسلام مساوی می دانستند- فارغ از روح دینی به زندگی خود مشغول بودند و برخی دیگر با نفی مبارزه و واگذاشتن اصلاح امور به قیام قائم و قائل به جدائی دین از سیاست دین را در خدمت دنیای مادی خود قرار داده بودند. و به تعبیر حضرت امام(ره)، «همشان علفشان بود».(2) پیروزی انقلاب اسلامی موجب شد افق جدیدی فراسوی آنهائی که مستعد دینداری بودند گشوده شود. این حادثة عظیم که انقلاب به مفهوم حقیقی را به دنبال داشت، تحولی عظیم در جامعه ایران و جهان به وجود آورد و جهان سوم منطقه خاورمیانه و در پی آن نظام بین المللی را بشدت متاثر ساخت. و با ارائه الگوئی جدید، نوعی نظام سیاسی را پی ریزی کرد که غایت آن نه ارضاء تمایلات جسمانی مردم بلکه تعالی آنها و تشکیل جامعه ای بر مبنای عدالت و قسط بود؛ یعنی همان هدف انبیاء. این الگوی حکومتی بدلیل تعارض ماهوی با ایدوئولوژی امانیستی و انسان مدار سیاسی غرب مورد تعرض همه جانبه آنان واقع شد و در نهایت جنگ به عنوان آخرین راه حل برای سرنگونی نظام نوپای جمهوری اسلامی در دستور کار قرار گرفت. جنگ تحمیلی عرصه ای بود که در آن، «دین» تمام هنر خود را به نمایش گذاشت و هدف انقلاب اسلامی تحقق یافت. زیرا از انسانهای چسبیده به خاک آدمهایی ساخته شد که فقط با رسیدن به لقاء خدا آرام می گرفتند و برای این منظور دست و پا و سر و… خود را نه با اختیار که با گریه و التماس هدیه می کردند. و بعضی دیگر که تحمل تدریجی فدا شدن را نداشتند در صف مین می ایستادند تا به یکباره همة وجود خود را فدا کنند. این پدیدة نوظهور در جامعه ای اتفاق افتاد که طی چند سال حکومت سرسپردة پهلوی فرهنگ آمریکایی و غربی تا اعماق فرهنگ جامعه نفوذ کرده و آنرا آلوده ساخته بود. حضرت امام در این زمینه می فرمایند: « ما عقب ماندگان و حیرت زدگان و آن سالکان و چله نشینان و آن عاقلان و نکته سنجان و آن متفکران و اسلام شناسان و آن روشنفکران و اسلام شناسان و آن روشنفکران قلم داران و آن فیلسوفان و جهان بینان و آن جامعه شناسان و انسان یابان و آن همه و همه با چه معیاری این معما را حل و این مسأله را تحلیل می کنند که از جامعه مسمومی که در هر گوشة آن عفونت رژیم ستم شاهی فضا را مسموم نموده بود… یک همچو جوانان سرشار از معرفت الله و سرو پا عاشق لقاءالله و با تمام وجود داوطلب برای شهادت و جان نثار برای اسلام که پیران هشتاد ساله و سالکان کهنسال به جلوه ای از آن نرسیده اند، بسازند؟ »(3) اکنون این سئوال مطرح می شود که آیا انقلاب اسلامی باید به نتیجه ای جز این منتهی می شد؟ مگر هدف دین بجز ساختن چنین انسانهایی چیز دیگری بوده است؟ بنابراین انقلاب اسلامی با ایجاد یک الگوی موفق از انسانهای نمونه کار خود را به پایان رسانده است و از این پس برای عقب ماندگان نیز راهی جز راه آنان باقی نمانده است. در این نوشتار برخی ارزشهای برخاسته از جنگ که می تواند موجب استحکام جامعه و حکومت و نیز استمرار نظام جمهوری اسلامی بر اساس اسلام ناب محمدی(ص) شوند مورد بررسی قرار می گیرند. تبلور انقلاب اسلامی در سالهای دور قدرتهای مستکبر و عوامل آنان در سرزمینهای اسلامی توانستند چهره حقیقی اسلام را تحریف کرده آنرا به عنوان یک مذهب غیر مبارز و بی توجه به حکومت و جامعه معرفی نمایند. از نظر اینان اسلام شامل احکام رساله ای اخلاق مسائل حقوقی فردی و برخی مسائل نظری و کلامی بود. برجسته ترین مکتب فکری به این سبک اشخاص و جریانی بودند که با تمسک به امام زمان(عج) نه تنها بعد حکومتی اسلام را انکار می کردند بلکه با این استدلال که ازدیاد ظلم و فحشاء توسط آنان موجب تسریع در ظهور آن حضرت می گردد تن دادن به حکومتهای ظالم و ستمگر را مجاز می شمردند. چنین برداشتی به نام اسلام و نیز عوامل دیگری از این قبیل زمینه رشد مارکسیسم را که در دهه های 60 و70 و تا حدودی دهة 80 میلادی به عنوان یک ایدوئولوژی مبارز و ضد امپریالیسم مطرح شده بود در کشورهای جهان سوم و تا حدودی سرزمینهای اسلامی هموار کرد. پس از ظهور انقلاب اسلامی و پیروزی آن بر حکومت آمریکایی شاه به رهبری حضرت امام خمینی(س) اسلام جمود و سکون جای خود را به اسلام انقلابی داد. ویژگی تجدید حیات اسلامی در دورة جدید و جود «رهبری» بود که بدلیل عمق، صلابت، اخلاص و زلال بودن اندیشه حرف اول و آخر دین را بیان می کرد و توده های تشنه اسلام ناب با استفاده از اندیشه جدید ذهن و جان خود را شستشو داده و به اسلام ناب امام گرویدند. از این پس اسلام انقلابی در عرصه فردی خانوادگی و مسائل اجتماعی حاکم شد و طوایف مختلف مسلمین و ملّتهای بی خبر از اسلام حقیقی را متوجه خود نمود. با تولّد دوبارة اسلام ناب غروب مارکسیسم فرا رسید و بازار آن به کسادی گرائید. در واقع اسلام امام خمینی(ره) در دهة 80 میلادی بر چسب دروغین ضدیت اسلام با مسایل حکومتی و اجتماعی را به عنوان عامل بازدارندة توسعة قلمرو و اندیشة اسلامی از میان برداشت و جوانان ایران و سرزمینهای اسلامی را به صف مبارزه در برابر قدرتهای مسلط داخلی و بین المللی فرا خواند. با وقوع جنگ تحمیلی اسلام انقلابی از سطح به عمق ارتقا یافت و شور انقلابی به شعور انقلابی تبدیل شد. در این عرصه جدید جوهرة کفر ستیزی و مقاومت که از روح اسلام نشأت می گیرد احیاء شد و باب متروک جهاد خصوصاً جهاد دفاعی که حافظ اصول است و قعود از آن ذلت و اسارت و برباد رفتن ارزشهای اسلامی و انسانی را بدنبال دارد.(4) فراسوی خیل پیروان اسلام انقلابی گشوده شد. در جنگ تحمیلی رزمندگان اسلام با تأسی به سیرة رسول اکرم(ص) و ائمه اطهار و با تأسی به کربلا و عاشورا و امام حسین(ع) چهرة حقیقی اسلام را نمایان ساخته با الهام از پیام عاشورا که «هیهات من الذله» است در همة اعصار چراغ راه آزادگان و حسینیان به شمار می رود «آینة ابهت دو ابر قدرت» را شکستند و ضمن صدور انقلاب ریشه های انقلاب اسلامی را محکم کردند.(5) امام خمینی در پیام به روحانیت به تاریخ 5/12/67 ضمن برشمردن آثار و برکات جنگ اظهار می دارند: و از همة اینها مهمتر استمرار روح اسلام انقلابی در پرتو جنگ تحقق یافت.(6) روحیة بسیجی برجسته ترین مهمترین و کاربردی ترین ارزش و پیامد جنگ برای جامعه که می تواند قوام آن و استمرار و پویایی انقلاب را حفظ نمایند، ضرورت وجود روحیه بسیجی است. یکی از دلایل اصلی بنیادی پیروزی انقلاب اسلامی بر دنیای استکبار و ساقط کردن حکومت شاهنشاهی روحیه از خودگذشتگی خیل مردم مسلمان وبی اعتنایی آنان به نمودهای دنیوی بود که باعث و بانی ایجاد چنین روحیه ای و محرک اصلی آن حضرت امام خمینی(ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی بود. آن حضرت با تحمل سختی ها و ریاضت ها و عدم تعلق مطلق به مظاهر دنیا توانست در مقابل صاحب دنیا یعنی آمریکا و اذناب آن بایست و سرانجام بر آنان غلبه نمایند و با همین روحیه و با ارائه معارف توحیدی ناب تا لحظه مرگ شور و شوق در صحنة انقلاب ماندن را در مردم زنده نگه داشت و به همین خاطر هیچ گاه افق دید مردم متوجه مسایل سطحی و پیش پا افتادة روزمره نبود، لذا با اقتدار کامل از دین و انقلاب صیانت می کردند. در جنگ تحمیلی این روحیه عمق بیشتری یافت و جایگاه و نام اصلی خود را پیدا کرد. در این عرصه نیز تنها همین روحیه موجب شکست توطئه دشمنان برای سرنگونی نظام مقدس جمهوری گردید. در غیر این صورت یک نظام نوپا و کم تجربه در ابعاد سیاسی، نظامی و … قادر نبود در مقابل امپریالیسم آمریکا، شوروی و ارتجاع منطقه دوام بیاورد. زیرا توازن قوا در جنگ تحمیلی میان ایران و عراق به میزان بسیار زیادی به نفع عراق بود. ارتش عراق تا بن دندان تسلیح و تجهیز و بطور همه جانبه از سوی قدرتهای بزرگ حمایت می شد. لذا ضرورت ایجاب می کرد از شیوه های غیر کلاسیک و متکی به نیروی انسانی در عملیاتها استفاده شود. طبیعی بود که این شیوه جنگ در شب برای مصون ماندن از تکنولوژی تسلیحاتی دشمن و همچنین استفاده از روحیات انقلابی و شهادت طلبی رمز موفقیت و عامل اصلی پیشبرد جنگ به شمار می رفت. در چنین شرایطی عناصر اصلی میدان نبرد شجاعت فداکاری، قناعت، خودفراموشی، خداخواهی و… بود که خیل بسیجیان عاشق امام با روحیه بسیجی توانستند حامل اصلی این ارزشها باشند و مقاصد دشمنان اسلام را از آغاز جنگ با شکست مواجه نمایند. روحیه بسیجی چیست؟ هسته مرکزی این روحیه همانا نگرش به پدیده های مادی از دریچه نیاز به عنوان وسیله و نه اصالت دادن به آنها است و از سوی دیگر تمامی امور در راستای دین و انقلاب و حفظ آرمان آن مفهوم می یابند. از این رو از خودگذشتگی و فداشدن برای دیندار ماندن توده ها یکی از وجوه برجسته روحیه بسیجیان بود. آنان به پیروی از تعلیمات قران کریم آموخته آنگاه حاصل شود، مردم گروه گروه به دین می گروند. (اذا جاء نصرالله و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا).(7) بنابراین در پی حفظ دین و دینداری مردم بودند و به خود نمی اندیشند. آنها وظیفه خود را در شکستن خط های پیاپی می دانستند تا راه برای ضعیفان و عقب نگه داشته ها شده ها باز گردد. آنها می سوختند و فدا می شدند تا دیگران نیز با خدایشان رابطه برقرار کنند. در یک کلام آنها با در دست گرفتن جانشان نیز و حمل طناب های دار بر گردن خود، نوک پیکان حوادث انقلاب و سپر امام و اسلام بودند. بسیجی ها در جبهه در تقسیم کارها و پیشبرد امور خیلی راحت با یکدیگر کنار می آمدند و به فکر مقام و عنوان بالاتر نبودند، حتی آنا که مقام بالاتری داشتند یعنی فرماندهای بالاتر به هنگام نبرد پیش گامتر از نیزوهای خود بودند و نیروها نیز گوی سبقت را از یکدیگر می ربودند. آنا حتی الامکان از زیر بار عنوان شانه حالی می کردند و بیشتر مایل بودند بدون شهرت و فقط برای خدا خدمت کنند که حاصل کارشان تا ابد باقی بماند. آنها هر چه داشتند هم تقسیم می کردند و هر یک سعی داشت با تحمل رنج و کار بیشتر دیگری در آسایش باشد. خیلی به ندرت مشاهده می شد که کسی در فکر آسایش خود باشد چه رسد به آنکه بارش را به دوش دیگری بیاندازد که در این صورت او هنوز روحیه بسیجی را درک نکرده بود. از خصوصیات دیگر روحیه بسیجی پرکار بودن و کم خرج بودن است. آنها شب و روز نمی شناختند و فقط هنگامی که کاری نبود و یا از فرط خستگی بدون اختیار خوابشان می برد از کار باز می ایستادند. آنها با این همه تلاش و نقش آفرینی در جنگ و حفظ نظام بسیار کم هزینه و بی توقع بودند زیرا خودشان را دائماً بدهکار می دانستند و همیشه در پی آن بودند که برای انقلاب اسلامی کاری کنند. دیگر آنکه سنگرهای آنها که به منزله خانه هایشان بود خیلی ساده و بی آلایش و توأم با صفا و معنویت ساخته شده بود. به همین خاطر بسیار سبکبال بودند و در هر لحظه ای که فرمان حرکت یا حمله صادر می شد خیلی راحت جابجا می شدند و با جمع کردن اثاثیه شان در یک کوله پشتی عازم میدان نبرد شده و به انتظار شهادت می جنگیدند. برای خواب زیرانداز و و روانداز و بالششان پتو بود و خیلی اوقات که وسایل به اندازه کافی نبود با دو سه پتو چهار نفر به استراحت می پرداختند. در غذا خوردن نیز چنین بودند. خلاصه آنکه خاکی ساده زیست و کوخ نشین بودند و فقط وسایل ضروری طندگی را داشتند و با راهنمایی خط الیه راجعون فقط اندیشه مقصد نهایی را در سر داشتند و با زیرکی و درایت تمام به چیز دیگری خود را مشغول نمی کردند. به همین خاطر اکثر »آنها شهید شدند و تعداد کمی که باقیمانده اند مفتخر به پیمودن چنین راهی هستند. به هنگام نبرد و اوج درگیری و آتش نیز همین روحیات و رابطة عمیق و صمیمی بین فرمانده و بسیجی وجود داشت. و فرماندة لشکر اسلام نه یک آمر و دستور دهنده بلکه هادی و رهبر و مقتدا بود و خود بارها و بارها اعتقاد به از خودگذشتگی و ایثار جان را به نیروهای تحت امرش نشان داده بود و به همین خاطر نیروهای تحت امر او بدون هیچ شائبه ترس و … و به فرمان او گردن می نهادند. نمونه ها و مصادیق بسیاری در جنگ وجود دارد که اثبات کننده چنین پدیده ای است. فرماندهی انقلابی در جنگ تحمیلی نوع جدید از فرماندهی نظامی پدیدار شد که به فرماندهی مصطلح در ارتش های کلاسیک تقاوت ماهوی داشت. در عرف و آئین نظامی رابطه فرمانده و زیر دست یک رابطة مکانیکی و دستوری خشک است که عامل دیوانسالاری در آن نقش اساسی دارد و فاقد پویایی فکری- اعتقادی و ارزش گرایی است. در این نوع آئین عناصر پایین دست مانند مهره ای جابجا می شوند و به همین خاطر در ارتش های جهان سوم در بسیاری از موارد کارایی لازم وجود ندارد. بطور خلاصه در این گونة فرماندهی فقط عامل سازماندهی پیوند دهنده پایین دست و بالا دست است طبیعی است که تات مرز مشخصی قادر به پیشبرد وظایف محوله است و از آن پس تنها عناصر معنوی و اعتقادی می تواند راهگشا باشد؛ همان چیزی که روح اصلی جبهه های جنگ به شمار می رفت. فرماندهان سپاه در جنگ از بالاترین رده یعنی فرماندهی کل فرماندهان قرارگاهها تا فرماندهان لشگر، تیپ، گردان، گروهان، دسته و … هیچ تفاوتی با نیروی بسیجی نداشته همة آنها برای یک مقصد در جبهه حضور پیدا کرده بودند و هم ّ تمام آنها دفاع از انقلاب اسلامی و تبعیت از فرمان امام خمینی(س) بود. دین درد اصلی همةشان بود و با معارف جدیدی که امام مطرح کرده بود عطششان به شهادت بود. خلاصه آنکه «اعتقاد دینی، علاقه به رهبری انقلاب، اخلاص، ایثار، عشق به لقاءالله و … شهادت، عزم استوار، شوق شرکت در جبهه جهاد فی سبیل ا… (8) و وجه اشتراک آنها به شمار می رفت. بنابراین بالا و پائین بودن آنها فقط برای پیشبرد جهاد بود نه چیز دیگر. نه فرمانده از این عنوان احساس غرور داشت و نه برای بسیجی اطاعت از برادر بزرگترش سخت بود؛ بلکه با عشق و علاقه تا پای جان به فرامین فرمانده عمل می کرد. این رابطه فقط به جبهه منحصر نمی شد زیرا خیلی از آنها با یکدیگر بچه محل بودند و فرماندهان اندکی پیش از آغاز عملیات بوسیله پیک با حفظ اسرار عملیات از آنها می خواستند که به جبهه بیایند. اشتراک دیگر آنها این بود که همة آنها از محله های جنوب شهر و فقیرنشین تهران و شهرستانها برخاسته بودند.(پاورقی9) و خیلی راحت با یکدیگر جوش می خوردند. دیگر آنکه بدلیل جوان بودند روحیه محافظ کاری و خوداندیشی و خانواده اندیشی در بین آنها راه نداشت و این مهمترین عامل پویایی یک عنصر نظامی است. شهید مهدی باکری فرماندة لشگر 31 عاشورا روزی از اهواز عازم خط بود، نزدیک غروب قبل از حرکت به تعمیرگاه لشگر مراجعه کرد تا خرابی چراغهای ماشین خود را برطرف کند. به تعمیرگاه بسیجی مراجعه کرد و از او خواست که به تعمیر ماشین وی بپردازد. اما تعمیرکار بدون آنکه فرماندة لشگر را بشناسد در پاسخ گفت، ساعت کار پایان یافته است و من اکنون در حال شستن لباسهایم هستم و چون امکان انجام کارهای شخصی در صبح و ساعت کار برایم وجود ندارد، انشاءا… فردا صبح کار شما را انجام خواهم داد. شهید باکری که عجله داشت و باید سریعتر به خط می رفت و از طرفی فرا رسیدن غروب و تاریکی هوا مانع بود تا با وضعیت فعلی ماشین حرکت کند به وی گفت من حاضرم لباسهای شما را بشویم و شما ماشین مرا تعمیر کنید. تعمیرکار پذیرفت و بدنبال آن مشغول درست کردن چراغهای ماشین شد و شهید باکری نیز به شستن رخت ها همت گماشت. پس از دقایقی یکی از افراد تعمیرگاه که فرماندة لشگر را می شناخت از دیدن رخت شویی وی آنهم در تعمیرگاه تعجب کرد. لذا بلافاصله به سراغ تعمیرکار رفت و گفت آقا مهدی چرا اینجا رخت می شوید؟ سپس شخص سوم با تعجب از تعمیرکار پرسید می دانی این کیست؟ آقا مهدی فرماندة لشگر است. تعمیرکار با ناراحتی و خجالت به سمت فرمانده دوید و از او عذر خواهی کرد. اما شهید باکری با لهجة آذربایجانی و با آن همه روح بلند در پاسخ اظهار داشت: یعنی چه! من و تو با هم شرط کردیم هر کدام نیاز دیگری را برطرف کنیم. این عذرخواهی ندارد. هر چه تعمیرکار اصرار کرد وی نپذیرفت و سرانجام ماشین او را تعمیر کرد و مهدی شهید نیز لباس های بسیجی اش را شست! به هنگام نبرد و اوج درگیری و آتش نیز همین روحیات و رابطة عمیق و صمیمی بین فرمانده و بسیجی وجود داشت. و فرماندة لشگر اسلام نه یک آمر و دستور دهنده بلکه هادی و رهبر و مقتدا بود و خود بارها و بارها اعتقاد به از خودگذشتگی و ایثار جان را به نیروهای تحت امرش نشان داده بود و به همین خاطر نیروهای تحت امر او بدون هیچ شائبه ترس و … و به فرمان او گردن می نهادند. نمونه ها و مصادیق بسیاری در جنگ وجود دارد که اثبات کننده چنین پدیده ای است. در عملیات بدر هنگامی که نیروهای عراقی توانستند از جناح شمالی عملیات قرارگاه نجف نیروهای اسلام را عقب بزنند عرصه برقرارگاه کربلا و یگانهای آنها بسیار تنگ شد و حوالی بعد از ظهر روز 28/12/63 یگانهای عراقی توانستند در سمت راست خط همایون و در شرق دجله به سمت مواضع قرارگاه کربلا تعرض خود را آغاز کنند. در همین روز لشگر 31 عاشورا که از شب قبل به شرق دجله رفته بود تدریجاً در محاصرة یگانهای عراقی قرار گرفت و این در حالی بود که فرماندة لشگر شهید باکری نیز در بین نیروهای خود حضور داشت. جنگ و گریز بین لشگر عاشورا و یگانهای عراقی بشدت ادامه یافت و فرماندهی قرارگاه کربلا و فرماندهی سپاه درصدد بودند هر طور شده فرماندة لشگر عاشورا را به غرب رودخانه بیاورند اما او با رمز گفت: باید ایستاد و تا آخرین لحظه جنگید حتی فرماندهان و کادر لشگر عاشورا که نزدیک وی در صحنة نبرد بودند به وی گفتند: آقا مهدی خیلی راحت است که آدم شهید شود ولی ماندن و با مشکلات دست و پنجه نرم کردن خیلی سخت است. آنها با این بهانه درصدد بودند که فرماندة خود را از وضع حادی که ایجاد شده است و هر آن سخت تر می شد خارج سازند اما شهید باکری نپذیرفت و بخصوص هنگامی که بسیجی ها در محاصره قرار گرفتند به هیچ وجه خارج شدن از کنار آنها را قبول نکرد و سرانجام با تیری که به پیشانیش خورد در آستانة شهادت قرار گرفت او را به کنار رودخانه دجله رساندند و در قایق گذاشتند تا به اورژانس منتقل شود اما نیروهای عراقی که بر اوضاع کاملاً مسلط شده بودند قایق حامل وی را با آرپی جی به خاکستر تبدیل کردند و جسد باکری نیز سوخت و خاکستر آن را آب برد! سال 62 در عملیات خیبر در جزیرة مجنون برادرش حمید باکری نیز که معاون اول لشکر بود همراه یاغچیان معاون لشکر کنار پل شحیطاط واقع در جزیرة شمالی به جزیره جنوبی تا آخرین نفر کنار بسیجی های لشگر عاشورا ماندند و شهید شدند و جسدشان نیز همانجا ماند. حاج همّت فرماندة دوست داشتنی لشکر محمد رسول ا…(ص) نیز به همین صورت در عملیات خیبر در جزیرة مجنون شهید شدند. او پس از فشارهای مضاعف ارتش عراق برای بازپس گیری جزایر مجنون و عدم وجود نیروی بسیجی در خط با موتور عازم محور لشگر 41 ثارا…شد تا یک گروهان از نیروهای آنی لشگر را در خط لشگر 27 مستقر نماید. لیکن در بین راه اثر اصابت ترکش توپ به شهادت رسید. قبل از این جانشین وی برادر اکبر زجاجی نیز شهید شده بود. در همین عملیات برادر بهروز غلامی فرمانده تیپ امام حسن(ع) نیز شهید شد و انگشت وسط برادر احمد کاظمی فرماندة لشگر 8 نجف قطع شد اما یک لحظه از جزیره خارج نشد و همانجا در اورژانس دست خود را پانسمان کرد و در کنار نیروهایش ماند. در جناح چپ عملیات در محور طلائیه برادر حسین خرازی فرماندة لشگر 14 امام حسین(ع) دست راست خود را از دست داد و با بدن پر از ترکش به بیمارستان منتقل گردید. همة این ها در ردة فرماندة ارشد بودند و فرماندهان گردان و گروهان همه در کنار نیروهایشان با تحمل جراحات و شهادتها مواضعشان را حفظ می کردند. بنابراین فرماندهان سپاه در جنگ بدون آنکه به فکر حفظ جان خود باشند نسبت به نیروهای تحت امرشان هیچ تقدمی برای خود قائل نمی شدند. این مسأله بگونه ای بود که حتی اعتراض بسیجی ها را بدنبال داشت. یکی از رزمندگان جبهه غرب می گوید: «تعدادی از رزمندگان به برادر شهید ناصر کاظمی گفتند از قول ما به برادر شهید محمد بروجردی بگویید اینقدر جلوی بچه ها حرکت نکند ممکن است آسیب ببیند.شهید بروجردی در این میان رزمندگان و مردم غرب کشور از محبوبیت زیادی برخوردار بود تا جائی که او را مسیح کردستان می نامیدند. این روند و حالت از ابتدای جنگ تحمیلی تا پایان آن به چشم می خورد و تعداد بسیاری از فرماندهان در کنار و حتی جلوتر از نیروهایشان به شهادت رسیدند. دکتر چمران در دهلاویه و در اوائل جنگ شهید شد. او در جریان حوادث پاوه با آنکه وزیر دفاع بود و در حالیکه شهادت او یارانش قطعی می نمود پیشاپیش نیروها سلاح بدست وارد عمل شد. به دنبال پیام امام و بسیج مردم ضمن پایان یافتن غائله پاوه آنها نیز برای انقلاب سالم ماندند تا در میدانی دیگر به شهادت برسند شهیدان حسن باقری و مجید بقایی از فرماندهان ارشد سپاه قبل از عملیات والفجر مقدماتی در جریان یک شناسایی از روی دکل به شهادت رسیدند؛ و در جریان عملایت مذکور برادر حبیب الهی از س1اه سوم شهید شد و جسدش در کانال ماند. در والفجر 1 برادر چراغی فرماندة لشکر حضرت رسول(ص) به شهادت رسید. در عملیات والفجر4 برادر رضاییان فرمانده یکی از قرارگاههای تابعه به شهادت رسید. در عملیات بدر برادر عباس کریمی فرماندة لشگر حضرت رسول(ص) و برادر ستوده جانشین تیپ المهدی شهید شدند و برادر اسدی فرمانده تیپ المهدی به شدت مجروح شد در عملیات والفجر 8 برادر کلهر جانشین تیپ 10 سیدالشهدا و برادر ذاکر قائم مقام سپاه کرج که در کمک فرماندهی تیپ سیدالشهدا بود و برادر شاهمراد جانشین تیپ قمر بنی هاشم و برادر علی قوچانی فرمانده تیپ لشگر امام حسین(ع) به درجه رفیع شهادت نائل شدند. برادر فضلی شدیداً مجروح شد و برادر غلامپور فرمانده قرارگاه کربلا با آنکه شدیداً شیمیایی شده بود اما همچنان در منطقه ماند. در عملیات کربلای چهار و پنج برادر عزیز جعفری فرمانده قرارگاه قدس به شدت مجروح شد برادران طوسی و نوبخت از فرماندهان تیپ لشگر 25 کربلا شهید و مفقود شدند، و بسیاری دیگر از فرماندهان گردان و گروهان، و… شهید و مجروح شدند. در عملیات کربلای 10 برادر ستار وفایی و برادر پیش بهار از فرماندهان مهندسی و اطلاعات و عملیات مجروح شدند و برادر حاج نصیر فرماندة تیپ لشکر 25 کربلا شهید شد. در عملیات بیت المقدس 2 و والفجر 10 و حملات مجدد عراق تعداد دیگری از فرماندهان سپاه مانند شهید غلامرضا صالحی به شهادت رسیدند و برخی دیگر مانند برادر مصطفی ایزدی و امثالهم مجروح و شهید شدند. همة این موارد اسمهایی هستند که در ذهن نگارنده وجود دارد و فرماندهان بیشتری نیز بودند که در طول جنگ شهید و یا مجروح شدند. این پدیده که در جنگ تحمیلی رخ نمود واقعیتی است که فرمانده قبل از آنکه یک فرد نظامی باشد یک انقلابی یک راهبر و فردی است که به عنوان یک برادر در کنار نیروهاست. این پدیده بار دیگر ولو در اندازه های کوچکتر اما مطابق آن الگوها صحنه هایی از جنگهای بدر و حنین و خندق و کربلاو… را به نمایش گذاشت. انقلاب اسلامی با دشمنان بیشمار و با محدودیت ها و محاصره های تسلیحاتی اقتصادی و سیاسی بدون برخورداری از چنین نیروها و فرماندهانی و بدون وجود چنین روحیاتی نمی توانست جنگ تحمیلی را به سر منزل مقصود برساند و از حاکمیت نظام جمهوری اسلامی و مرزهای میهن اسلامی دفاع کند. حتی به اذعان برخی اساتید دانشگاه های که تعلق چندانی نیز به این استادگی در مقابل امپریالیسم امریکا و غرب ندارند، در تاریخ ایران سابقه نداشته است که جنگی رخ دهد و بخشی از سرزمین ایران از آن جدا نشود، و این مهم تنها در سایه چنین ویژگیهایی میسر گردید. گر چه تعداد زیادی از فرماندهان شهید شدند، لیکن با شیوه بدیع و خاص خود در فرماندهی نظامی علاوه بر آنکه سازماندهی پرورش نیروهای جایگزین خود را آسان ساختند، زمینة پیشبرد امور و گشودن تنگناهای نظام را نیز فراهم کردند. بنابراین به همین طریق در آینده نیز می توان فرماندهانی کارآمد داشت. همانگونه که مردم گرایی و صمیمی بودند فرماندهان بسیجی ها عنصر تعیین کننده ای در جنگ بود شهادت طلبی و پرهیز از دنیاطلبی پویایی هر دوی آنان را تضمین می کرد تا آنجا که توانست برای دین و جامعه موثر باشند؛ در آینده نیز با چنین روحیاتی می توانند همچنان «پرچمدار عزت مسلمین و سپر حوادث کشور باشند». و این افتخار را برای خود حفظ کنند و سرانجام پرچم رهبری نظامی و مجاهدت را به دیگران بسپارند. رشد و بالندگی سپاه قبل از آغاز جنگ با آنکه سپاه پاسداران نوپا بود و به عنوان اصلی ترین عامل در حفظ نظم و امنیت داخلی به شمار می رفت لیکن قادر نبود وظیفه نهادی و کلیدی خود یعنی پاسداری از انقلاب اسلامی را در تمام عرصه ها انجام دهد. در واقع قبل از آغاز جنگ سپاه در مسائل امنیتی فرهنگی اعتقادی و سیاسی دارای نقش بود؛ و حتی نقش آن در غائله های کردستان خلق عرب در خوزستان حرکت چریکهای فدایی خلق! در گنبد که در رنگ نظامی داشت به جنگهای شهری ضد شورش و جنگ چریکی محدود می شد. در نتیجه زمینة لازم برای بروز استعداد و توانایی های سپاه آنگونه که برای صیانت از انقلاب لازم بود فراهم نشد. با آغاز جنگ سپاه در قالب بسیج وارد جنگ شد اما وجود بنی صدر به عنوان فرماندة کل قوا و نیز بکارگیری ارتش در چارچوب استراتژی جنگ کلاسیک مانع از آن بود که از توانایی های قابل ملاحظه سپاه و ابتکار عمل و خلاقیت نیروهای انقلابی در جنگ بهره برداری شود. پس از عزل بنی صدر از مصدر امور نظامی-سیاسی کشور سپاه بتدریج نقش و جایگاه واقعی خود را در جنگ یافت و در روندی رو به رشد توانست به نیروهایی قابل اتکاء و محور نظامی کشور تبدیل شود. زیرا سپاه علاوه بر آشنایی و توانایی برای مداخله در جنگ های شهری و چریکی در جنگ های کلاسیک و نیمه کلاسیک (مردمی-کلاسیک) نیز صاحبنظر و دارای نقش تعیین کننده شده بود و این توانایی پس از فرمان حضرت امام در خصوص تشکیل نیروهای زمین دریایی و هوایی در سال 1364 شکل همه جانبه تری به خود گرفت. سپاه در تحقق فرمان امام نیروهای سه گانه را ایجاد کرد و علیرغم موانع موجود به راه اندازی فرماندهی پدافند موشکی، فرماندهی موشکهای زمین به زمین و یگان هلی کوپتری مبادرت ورزید و سازمان توپخانه را که با غنائم عملیات فتح المبین و بیت المقدس راه اندازی کرده بود توسعه داد و با جدیت تمام درصدد تهیه هواپیماهای جنگی و فعال کردن نیروی دریایی خود در خلیج فارس برآمد تا ضعف عمده نظامی کشور در دریا را نیز برطرف نماید. در روند مزبور سپاه که توانسته بود معتقدترین و آرمانخواه ترین نیروهای انقلاب را به خود جذب کند، چنان سازمان نظامی را پی ریزی نمود که بر خلاف ارتش های جهان که غالباً تک بعدی هستند و صرفاً به حرفه و شغل خود می پردازند علاوه برداشتن توانایی نظامی، از بینش سیاسی اعتقادی و اخلاقی نیز بهره مند بود. در واقع حال سپاهیان اسلام مصداق این فرمایش حضرت امیر(ع) بود که «حملوا بصائرهم، علی اسیافهم» بینش هایشان را بر نوک شمشیرهایشان حمل می کردند. وجود چنین سازمان نظامی که ترس و وحشت دشمنان جهانی و ارتجاع منطقه را فراهم آورده بود، اعجاب کشورهای دوست را نیز بدنبال داشت. وحشت دشمنان خصوصاً امریکا و غرب از سپاه بگونه ای است که اخیراً نیز امریکا یکی از شروط برقراری روابط با ایران را انحلال سپاه اعلام کرد! در دوران پس از جنگ نیز رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای و دست اندرکاران و مسوولان سپاه با تمام توان بر آن هستند که آن ویژگی هایی که سپاه را به عنوان یک نیروی استثنایی در خدمت انقلاب قرار داد و بقای انقلاب اسلامی و کشور را موجب شد، همچنان در پیکرة سپاه جاری و ساری باشد و عامل نآمیگری بهانه و زمینه ای نشور تا روح مکتبی سپاه زایل گردد؛ و سپاه بتواند با حفظ ارزشهای خود و با قدرت کافی به عنوان بازوی ولایت فقیه نظام و انقلاب باقی بماند. تثبیت نظام جمهوری اسلامی هرنظام نوپای انقلابی بطور طبیعی مورد قهر و کینه قدرتهای مخالف خود واقع می شود. جمهوری اسلامی بدلیل ماهیت اسلامی و نفی سلطه شرق و غرب با دشمنان بیشتری مواجه بوده که از روش ها و ابزارهای پیچیده و ناجوانمردانه تری استفاده کرده و می کنند. جنگ تحمیلی عرصه بسیار وسیع و پرمخاطره ای بود که بر خلاف تهدیدات دیگر- مانند غائله کردستان، گنبد ودر صورتی که توان قابل ملاحظه ای از نیروها و امکانات کشور و انقلاب در آن وارد نمی شد بطور یقین سقوط نظام را در پی داشت. ورود به جنگ برای هر واحد سیاسی حتی قدرتهای بزرگ در دراز مدت بسیار مشکل زاست و در بسیاری از موارد غیر ممکن است. زیرا کنترل افکار عمومی و حفظ آنها در راستای اهداف نظام سیاسی و ادارة اقتصاد و … کشور امری بسیار دشوار می باشد. بدین خاطر در جنگ تحمیلی علیرغم عدم بکارگیری تمام امکانات از آنجا که مسأله اصلی و اول کشور جنگ بود امام و حزب ا…. با تمام توان وارد صحنه شدند و همین مسأله باعث شد که دشمن با حریفان بسیار جان سخت و مقاومی روبرو شود بطوریکه نه تنها از ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی صرف نظر نماید، بلکه فکر براندازی ار راه نظامی را برای همیشه ذهن خود بیرون کند. بنابراین جنگ تحمیلی علاوه بر تثبیت جمهوری اسلامی نوعی از بازدارندگی را در روابط با قدرتهای برتر بوجود آورد. از این رو آنها به روشهای غیرمستقیم و پیچیده تری روی آورده اند که بتوانند نظام را از داخل استحاله کرده و آنرا بی پشتوانه سازند. در این برهه فرهنگ و اقتصاد جامعه مورد حمله قرار گرفته اند، بدین جهت ضرورت دارد با روحیه و معیارهای دهة اول انقلاب باب جدیدی از مقابله با آمریکا و غرب را بگشاییم. شکستن ابهت ابرقدرتها و ارائه راه جدید جنگ تحمیلی نشان داد که علیه تمامی قدرتها و ابرقدرتها سالیان سال می توان مبارزه کرد هر نظامی بدون اتکاء به قدرتهای بزرگ و با اتکا به خدا و اعتقاد به قدرت مردم در سخت ترین شرایط قادر است استقلال کشور را حفظ کرده و با برنامه ریزی مناسب و مبتنی بر آرمانها و منافع خود امور کشور را رتق و فتق نماید، در طول 8 سال دفاع مقدس نظام جمهوری اسلامی نشان داد که در صورت انسجام و هماهنگی داخلی و اقتدار انقلابی می توان خارج از نفوذ قدرتها عمل کرد. چنین عملکردی ابهت ابرقدرتهای شرق و غرب را شکست. و در جنگی که هر دو قدرت و وابستگان منطقه ای آنها نسبت به سرکوب انقلاب اسلامی اشتراک نظر داشتند امام با حمایت مردم، حضور آنها در میادین نبرد در راستای خط پیروزی انقلاب اسلامی توانست راه جدیدی را فرا روی کشورهای اسلامی و جهان سوم بگشاید و به آنان در عمل تفهیم نماید که تنها راه زندگی با عزت و خارج شدن از ذلت و اسارت «نه» گفتن به قدرتها و اتکاء به توانایی های خود است. بازماندگان جنگ به عنوان الگوهای دینداری پس از جنگ اسوه مجسم دوران نبرد و نشانة فدا شدن برای اسلام و قرآن فقط جانبازان و خانواده های شهدا هستند و آن دسته از رزمندگانی که به عهد خود با خدا استوار مانده اند و به انتظار وعده روز شماری می کنند. « من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه فمنهم من قضی نجبه و منهم من ینظر و ما بدّلوا تبدیلا» از مؤمنان برخی صادقانه به عهد خود با خدا وفا کردند (و شهید شدند) و برخی دیگر به انتظار نشسته اند (که چه وقت نوبت آنان فرا رسد) تا به عهد خود وفا کنند. .جود اینان برای جامعه و اشخاصی که می خواهند برای خدا زندگی کنند بالاترین نعمت و آشکارترین نشانه است. آن گونه که امام می فرماید: مجروحین و معلولین چراغ هدایتی شده اند که در گوشه گوشة این مرز و بوم به دین باوران راه رسیدن به سعادت آخرت را نشان می دهند راه رسیدن به خدای کعبه را. خانواده های شهدا این مشعل داران راه اولیاء تا همیشه تاریخ افتخار روشنایی طریق الی الله را بعهده گرفته اند. نتیجه گیری جنگ تحمیلی در دورة حاکمیت خدا و مردم-به جای سلطه خارجی-بر سرزمین ایران موجب دگرگونیهای عظیمی در صور مادی و معنوی حکومت و جامعه گردید. این تحول چنانچه در برنامه ریزی و سیاستگزاریهای کوتاه مدت میان مدت و بلند مدت نظام لحاظ شود موجب استحکام و تکامل روز افزون جامعه و حرکت به سمت تعالی و قسط خواهد بود و ریشه ها و رشته های وابستگی به دشمنان را قطع خواهد کرد. تنها در آن صورت است که می توان الگوی برخاسته از جنگ تحمیلی را که در جامعه اسلامی پیاده شده باشد به عنوان یک ارزش نوین و پویا در اختیار کشورهای اسلامی قرار داد بدیهی است که مهمترین نیاز کشورهای اسلامی پس از ساقط کردن قدرت مسلط داشتن یک الگوی نظامی موفق است که برآمده از مردم و متکی به اعتقادات آنها باشد و بتواند حکومت جدید و تمامیت ارضی یک کشور انقلابی را حفظ نماید. در این کشور میان سازمان نظامی سپاه پاسداران یک نشانه آشکار و موفق است که با اتکا بر عامه مردم و نیز ابتکار و از خودگذشتگی توانست صورت جدیدی از جنگ انقلابی را در برابر قدرتهای برتر به نمایش بگذارد و با مساعدت ارتش جمهوری اسلامی علاوه بر حفظ نظامی سیاسی تمامیت ارضی کشور را نیز حفظ نماید. این امر در تاریخ ایران کمتر سابقه داشته است. حکومتها و ارتشهای گذشته هیچگاه نتوانستند به آن جامه عمل بپوشانند، و این کارایی تنها در کوران جنگ تحقق یافت، زیرا خطر و تهدید خارجی تلاش راسخی را می طلبید تا بقاء دین و حکومت تضمین گردد و سپاه به عنوان یک سازمان انقلابی توانست این هدف را تحقق بخشد. بنابراین تجربة هشت سال دفاع مقدس و توجه با ارزشهای آن بایستی راهنمای عمل تمامی تصمیم گیرندگان و دست اندرکاران جامعه قرار گیرد. پیام حضرت امام خمینی(س) خطاب به روحانیون که حدوداً سه ماه و نیم قبل از رحلت آن حضرت به رشته تحریر درآمده به عنوان حسن ختام ارائه می شود. « هر روز ما در جنگ برکتی داشته ایم که در همه صحنه ها از آن بهره جسته ایم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نمودیم. ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده ایم. ما در جنگ پرده از چهره تزویر جهانخواران کنار زدیم. ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را شناخته ایم. ما در جنگ به این نتیجه رسیدیم که باید روی پای خودمان بایستیم. ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستیم. ما در جنگ ریشه های انقلاب پربار اسلامیمان را محکم کردیم. ما در جنگ حس برادری و وطن دوستی را در نهای یکایک مردمان بارور کردیم. ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه نشان دادیم که علیه تمامی قدرتها و ابرقدرتها سالیان سال می توان مبارزه کرد. جنگ ما کمک به فتح افغانستان را به دنبال داشت. جنگ ما فتح فلسطین را بدنبال خواهد داشت. جنگ ما موجب شد که تمامی سردمداران نظامهای فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت کنند. جنگ ما بیداری پاکستان و هندوستان را بدنبال داشت. تنها در سایة جنگ بود که صنایع نظامی ما از رشد آنچنانی برخوردار شد و از همه اینها مهمتر استمرار روح اسلام انقلابی در پرتو جنگ تحقق یافت. همه اینها از تلاش مادران و پدران و مردم ایران در ده سال مبارزه با آمریکا و غرب و شوروی و شرق نشأت گرفت. جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدنی نیست. جنگ ما جنگ فقر و غنا بود. جنگ ما جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا ختم زندگی وجود دارد. چه کوته نظرند آنهایی که خیال می کنند چون ما در جبهه به آرمان نهایی نرسیده ایم پس شهادت و رشادت و ایثار و از خودگذشتگی و صلابت بی فایده است! در حالی که صدای اسلام خواهی آفریقا از جنگ هشت ساله ماست. علاقه به اسلام شناسی مردم آمریکا و اروپا و آسیا و آفریقا یعنی در کل جهان از جنگ هشت ساله ماست. از خداوند می خواهم مرا در کنار شهداء جنگ تحمیلی بپذیرد. ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان نیستیم. راستی مگر فراموش کرده ایم که ما برای ادای تکلیف جنگیده ایم و نتیجه فرع آن بوده است.؟! »

منابع :

1- صحیفه امام خمینی (ره)

2-صحیفه امام خمینی (ره)

3-صحیفه امام خمینی (ره)

4-صحیفه امام خمینی (ره)

5-صحیفه امام خمینی (ره)

6-صحیفه امام خمینی (ره)

7-قرآن کریم سوره عصر

نويسنده:مهدي گيوكي