fehrest

روزهاى آغازين جنگ در گفت وگو با سردار حسين همدانى

حضور مردم سرنوشت جنگ را تغيير داد
سردار حسين همدانى فرمانده سابق لشكر مكانيزه ۲۷ محمد رسول الله نيروى زمينى سپاه پاسداران از جمله رزمندگان و فرماندهانى است كه از روزهاى آغازين و حتى پيش از آغاز جنگ در مناطق مرزى و عملياتى غرب و جنوب حضور داشته و اطلاعات نابى از وضعيت نيروهاى خودى و دشمن، امكانات و تجهيزات، تحركات دشمن پيش از تجاوز، چگونگى تجاوز، نقش مردم و... در اختيار دارد.

حسين همدانى همچنين افتخار همرزمى و همسنگرى با سردار شهيد بروجردى، حاج احمد متوسليان، حاج همت و محمود شهبازى و... را به همراه دارد. وى در زمان فرماندهى لشكر ۲۷ محمدرسول الله در گفت وگوى مفصلى با «جوان» پيرامون برخى از وقايع هشت سال دفاع مقدس سخن گفت كه بخشى از اين گفت وگو كه درباره روزهاى آغازين جنگ و نقش دولت بنى صدر در جنگ است از نظر گرامى تان مى گذرد.
*
شما از ابتداى روزهاى آغاز جنگ در جبهه هاى نبرد حضور داشتيد كمى از آن روزها و چگونگى حمله دشمن بگوييد.
**
با گراميداشت ايام هفته دفاع مقدس و بزرگداشت ياد و خاطره شهيدان دفاع مقدس در پاسخ به سوال شما بايد بگويم كه من به همراه تعدادى از نيروهاى سپاه و نيروهاى مردمى پنج ماه به آغاز جنگ به منطقه سرپل ذهاب رفتيم و در پاسگاه تيله كوه مستقر شديم. چند روز پيش از آغاز تجاوز دشمن سردار حاج حميد نوروزى، فرمانده سپاه همدان جهت بازديد به اين منطقه آمدند. چون مدت زيادى از حضور ما در اين منطقه مى گذشت با اصرار آن ها براى مرخصى به همدان برگشتيم و فرمانده سپاه همدان و نيروهاى تحت امرش در پاسگاه تيله كوه مستقر شدند. در اين زمان بود كه دشمن بعثى به كشورمان حمله كرد و چون پاسگاه در عمق مرز بود، ۱۵۰ تانك عراقى منطقه دشت ذهاب را دور زدند و در نتيجه همه پاسگاه ها در محاصره قرار گرفتند. در اين عمليات دشمن، تمامى نيروهاى مستقر در پاسگاه از جمله فرمانده و شوراى سپاه همدان همان روزهاى اول جنگ به اسارت درآمدند.
*
شما در آن موقع چه كرديد؟ مردم مرزنشين و نيروهاى ما چه واكنشى به حمله دشمن نشان دادند؟
**
من بلافاصله بعد از آغاز جنگ خود را به سرپل ذهاب رساندم و در گيلان غرب شاهد بودم كه مردم اعم از زن و مرد با سلاح ها و تجهيزات ابتدايى و دم دستى به مقابله با دشمن برخاسته بودند. يا در خرمشهر و اكثر مناطق مرزى مردم خودشان به دفاع از آب و خاك و كيان كشور پرداختند. البته مانع اصلى دفاع و سازماندهى امكانات و تجهيزات و نيروها بنى صدر و دولت وقت بود كه نمى خواستند باور كنند دشمن حمله كرده و سيل آسا به كشور تجاوز كرده است و ما بايد مردم را در جنگ مشاركت بدهيم. دولت وقت اعتقادى به حضور مردم نداشت. در مناطق مختلف عملياتى خرمشهر، سرپل ذهاب، ايلام، مهران، گيلان غرب و... در حالى كه نيروهاى مدافع ما در محاصره بودند دولت مانع حضور نيروهاى مردمى مى شد. لذا در يك سال اول جنگ مشاركت مردمى سازمان يافته نداشتيم اگر هم بود خودجوش، مخفيانه و محدود بود. خود من در سرپل ذهاب با تحريم امكانات و تردد مواجه بودم. بنابراين در يك سال اول جنگ اوضاع مأيوس كننده بود و اوضاع مى رفت تا به سمت پذيرش شكست و مذاكره منتهى شود و مهمترين دليل اش هم مشاركت نكردن نيروهاى مردمى در جنگ بود.
*
عوامل ناتوانى نظامى ما در اين ايام چه بود؟
**
علت عمده اش بنى صدر و طرز فكر و انديشه هاى حاكم بر دولت وقت آن روز بود. نه تنها بنى صدر بلكه كسانى كه اين چنين فكر مى كردند مجموعه اى بودند كه به دنبال اهداف و منافع خودشان بودند.
لذا در دو سه عملياتى كه بنى صدر با شركت دو لشكر زرهى ترتيب داد شخصاً در پايگاه «وحدتى» مستقر شد. اگر به آرشيو روزنامه انقلاب اسلامى مراجعه كنيد خواهيد ديد كه وى دايماً طى مصاحبه هايى وعده بيرون راندن دشمن و پيروزى را طى چند ماه آينده داده است در حالى كه اين ادعاها صرفاً بازگويى گفته هاى مشاورين اش بود. بنى صدر در عمليات دوم هم با شكست مواجه شد و از اين مقطع بود كه كم كم زمزمه مذاكره و طرح پيشنهادى خود را به ميان آورد.
*
درباره وقايع پيش از تجاوز، نقش بنى صدر و دولت وقت و مقطع بعد از عزل بنى صدر و اتفاق هاى مهم اين دوره بيشتر توضيح بدهيد.
**
حدفاصل بين آغاز جنگ تا عزل بنى صدر جبهه هاى نبرد به رغم وجود نيرو و امكانات به دليل عملكرد منفى دولت وقت اغلب راكد بود و دشمن در واقع برترى داشت، اما بلافاصله بعد از عزل بنى صدر اين روند تغيير كرد و اقتدار نظامى ايران روبه قوت نهاد. انجام عمليات هاى پى درپى اين اقتدار را تعالى بخشيد و اوج اين عمليات ها را در عمليات بيت المقدس شاهديم.
اين مقطع البته به سه مرحله قابل تقسيم است؛ مرحله اول زمانى است كه ما مى توانستيم با اقدامات خود باور و جرات حمله را از دشمن سلب كنيم تا دشمن به خودش اجازه حمله به ما را ندهد. در مرحله دوم يا مقطع بعدى دوره يكساله حاكميت افكار غلط بر مديريت جنگ است كه باعث شد در طول اين يك سال با وجود آمادگى مردم جهت حضور در جبهه ها و آسان بودن شرايط حمله و عدم وجود موانع ايذايى و پدافندى و استحكامات، پيشرفت چندانى نكنيم، لذا ما از ۳۱ شهريورماه ۵۹ تا عزل بنى صدر يك سال به دشمن فرصت داديم تا به تقويت و تحكيم مواضع اش بپردازد.مقطع بعدى در واقع بعد از عزل بنى صدر است كه با تغيير مديريت ناكارآمد و حقير بنى صدر و حاكم شدن نيروهاى حزب اللهى در نيروهاى مسلح و مشاركت گسترده مردم، نيروهاى سلحشور ما عمليات هاى بزرگى را مثل ثامن الائمه، فتح المبين و بيت المقدس انجام دادند كه پيروزى هاى بزرگى را نصيب ملت ايران كرد و در واقع سرنوشت جنگ را تغيير داد.
*
در ابتداى گفت وگو به نام چند تن از سرداران و همرزمان اشاره كرديد. درباره خصوصيات بارز ديگر فرماندهان و سردارانى كه با شما همرزم بودند و در مناطق عملياتى داراى ابتكارهاى خاصى بودند هم توضيح بدهيد.

**
يكى از برادران همرزم «حميد شاه حسينى» بود كه درس هاى زيادى از او آموختيم. او با همه وجودش به اسلام، انقلاب و امام معتقد بود. در همان روزهاى آغازين چون سردار شهيد محمد بروجردى فرمانده سپاه منطقه غرب كشور بود و از قبل هم من با ايشان علاوه بر دوستى، مدتى از نيروهاى تحت امر ايشان بودم او در همان روزهاى اول جنگ اولين كسى بود كه به سرپل ذهاب آمد، جبهه نبرد را سازماندهى كرد و تقريباً با مديريت و فرماندهى ايشان، روز سوم جنگ يك عملياتى عليه نيروهاى عراقى كه تا انتهاى شهر سرپل ذهاب پيشروى كرده بودند انجام داديم. در اين عمليات ما توانستيم مجدداً نيروهاى عراقى را به سمت انتهاى شهر و تنگه «قلاويز» عقب برانيم.
يكى ديگر از همرزمان، شهيد بهمنى بود. او از معلمين آموزش و پرورش بود كه وارد سپاه شده بود، چون روزهاى اول جنگ امكانات بسيار محدود بود ما هفته ها مى شد كه با كمبود غذا مواجه بوديم و با ميوه و سبزى گرسنگى مان را رفع مى كرديم، حتى از ميوه هايى كه بايد پخته مى شد به صورت خام استفاده مى كرديم. علاوه بر اين پشتيبانى آتش هوايى و توپخانه نداشتيم و حتى بعضى مواقع از ادامه جنگ مأيوس مى شديم و ناممكن مى ديديم، اما شهيد بهمنى به بچه ها روحيه مى داد و زمانى كه پيكرهاى شهدا را كه بعضاً گروهى به شهادت مى رسيدند به عقب مى آوردند مى گفت: به ياد روزهاى كربلا باشيد. ما براى اسلام مى جنگيم و كارى به نتيجه نداريم. ما بايد از اسلام با خون و تمام هستى مان دفاع كنيم. شهيد حاج بابايى يكى ديگر از همرزمان فرهنگى بود كه وارد سپاه شده بود. او از فرماندهان مقاوم منطقه سرپل ذهاب بود كه در عمليات رمضان به شهادت رسيد. شهيد حبيب مظاهرى نيز در همان روزهاى اول جنگ به شهادت رسيد. شهيد پيچك و شهيد حاج بابا نيز كمى آن سوتر جبهه «بازى دراز» را سروسامان دادند. حتى شهيد وزوايى كه از جمله فرماندهان شهيد لشگر ۲۷ حضرت رسول(ص) هستند در جبهه گيلان غرب حضور داشتند و آنجا را سروسامان دادند.
   
*
گفت وگو: على شيرين
ویژه نامه سروقامتان روزنامه جوان