شهيد حاج محمد ابراهيم همت

 

دوران كودكي:

به روز 12 فروردين سال 1334 هـ.ش در شهرضا در خانواده مستضعف و متدين بدنيا آمد. او در رحم مادر بود كه پدر و مادرش عازم كربلاي معلي و زيارت قبر سالار شهيدان و ديگر شهداي آن ديار شدند و مادر با تنفس شميم روحبخش كربلا، عطر عاشورايي را به اين امانت الهي دميد. محمد ابراهيم در سايه محبت هاي پدر و مادر پاكدامن، وارسته و مهربانش دوران كودكي را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصيلش از هوش استعداد فوق العاده اي برخوردار بود و با موفقيت تمام دوران دبستان و دبيرستان را پشت سر گذاشت. هنگام فراغت از تحصيل به ويژه در تعطيلات تابستاني با كار و تلاش فراوان مخارج شخصي خود را براي تحصيل بدست مي آورد و از اين راه به خانواده زحمتكش خود كمك قابل توجهي مي كرد. او با شور و نشاط و مهر و محبت و صميميتي كه داشت به محيط گرم خانواده صفا و صميميت ديگري مي بخشيد. پدرش از دوران كودكي او چنين مي گويد: "هنگامي كه خسته از كار روزانه به خانه برمي گشتم، مي ديدم فرزندم تمامي خستگي ها و مرارت ها را از وجودم پاك مي كرد و اگر شبي او را نمي ديديم برايم بسيار تلخ و ناگوار بود."اشتياق محمد ابراهيم به قرآن و فراگيري آن باعث مي شد از مادرش با اصرار بخواهد كه به او قرآن ياد بدهد و او را در حفظ سوره ها كمك كند. اين علاقه تا حدي بود كه از آغاز رفتن به دبيرستان توانست قرائت كتاب آسماني قرآن را كاملا فرا گيرد و برخي از سوره هاي كوچك را نيز حفظ كند.

دوران سربازي:

در سال 1352 مقطع دبيرستان را با موفقيت پشت سر گذاشت و پس از اخذ ديپلم با نمرات عالي در دانشسراي اصفهان به ادامه تحصيل پرداخت. پس از دريافت مدرك تحصيلي به سربازي رفت- به گفته خودش تلخترين دوران عمرش همان دو سال سربازي بود - در لشكر توپخانه اصفهان مسئوليت آشپزخانه را به عهده او گذاشته بودند. ماه مبارك رمضان فرا رسيد، ابراهيم در ميان برخي از سربازان همفكر خود به ديگر سربازان پيام فرستاد كه آنها هم اگر سعي كنند تمام روزهاي رمضان را روزه بگيرند، مي توانند به هنگام سحري به آشپزخانه بيايند. "ناجي" معدوم فرمانده لشكر، وقتي كه از اين توصيه ابراهيم و روزه گرفتن عده اي از سربازان مطلع شد، دستور داد همه سربازان به خط شوند و همگي بدون استثناء آب بنوشند و روزه خود را باطل كنند. پس از اين جريان ابراهيم گفته بود: "اگر آن روز با چند تير مغزم را متلاشي مي كردند برايم گواراتر از اين بود كه با چشمان خود ببينم كه چگونه اين از خدا بيخبران فرمان مي دهند تا حرمت مقدسترين فريضه دينمان را بشكنيم و تكليف الهي را زير پا بگذاريم."اما اين دوسال براي شخصي چون ابراهيم چندان خالي از لطف هم نبود؛ زيرا در همين مدت توانست با برخي از جوانان روشنفكر و انقلابي مخالف رژيم ستمشاهي آشنا شود و به تعدادي از كتب ممنوعه (از نظر ساواك) دست يابد. مطالعه آن كتاب ها كه مخفيانه و توسط برخي از دوستان، برايش فراهم مي شد تاثير عميق و سازنده اي در روح و جان محمد ابراهيم گذاشت و به روشنايي انديشه و انتخاب راهش كمك شاياني كرد. مطالعه همان كتاب ها و برخورد و آشنايي با بعضي از دوستان، باعث شد كه ابراهيم فعاليت هاي خود را عليه رژيم ستمشاهي آغاز كند وبه روشنگري مردم و افشاي چهره طاغوت بپردازد.


 

دوران معلمي:

پس از پايان دوران سربازي و بازگشت به زادگاهش شغل معلمي را برگزيد و در روستاها مشغول تدريس شد و به تعليم فرزندان اين مرز و بوم همت گماشت. ابراهيم در اين دوران نيز با تعدادي از روحانيون متعهد و انقلابي ارتباط پيدا كرد و در اثر مجالست با آنها با شخصيت حضرت امام (ره) بيشتر آشنا شد. به دنبال اين آشنايي و شناخت، سعي مي كرد تا در محيط مدرسه و كلاس درس، دانش آموزان را با معارف اسلامي و انديشه هاي انقلابي حضرت امام(ره) و يارانش آشنا كند. او در تشويق و ترغيب دانش آموزان به مطالعه و كسب بينش و آگاهي سعي و افري داشت و همين امور سبب شد كه چندين نوبت از طرف ساواك به او اخطار شود. ليكن روح بزرگ و بي باك او به همه آن اخطارها بي اعتنا بود و هدف و راهش را بدون اندك تزلزلي پي مي گرفت و از تربيت شاگردان خود لحظه اي غفلت نمي ورزيد. با گسترش تدريجي انقلاب اسلامي، ابراهيم پرچمداري جوانان مبارز شهرضا را برعهده گرفت. پس از انتقال وي به شهرضا براي تدريس در مدارس شهر، ارتباطش با حوزه علميه قم برقرار شد و به طور مستمر براي گرفتن رهنمود، ملاقات با روحانيون و دريافت اعلاميه و نوار به قم رفت و آمد مي كرد. سخنراني هاي پر شور و آتشين او عليه رژيم كه بدون مصلحت انديشي انجام مي شد، مأمورين رژيم را به تعقيب وي واداشته بود، به گونه اي كه او شهر به شهر مي گشت تا از دستگيري در امان باشد. نخست به شهر فيروز آباد رفت و مدتي در آنجا دست به تبليغ و ارشاد مردم زد. پس از چندي به ياسوج رفت. موقعي كه در صدد دستگيري وي برآمدند به دوگنبدان عزيمت كرد و سپس به اهواز رفت و در آنجا سكني گزيد. در اين دوران اقشار مختلف در اعتراض به رژيم ستمشاهي و اعمال وحشيانه اش عكس العمل نشان مي دادند و ابراهيم احساس كرد كه براي سازماندهي تظاهرات بايد به شهرضا برگردد.بعد از بازگشت به شهر خود در كشاندن مردم به خيابان ها و انجام تظاهرات عليه رژيم، فعاليت و كوشش خود را افزايش داد تا اينكه در يكي از راهپيمايي هاي پرشور مردمي، قطعنامه مهمي كه يكي از بندهاي آن انحلال ساواك بود، توسط شهيد همت قرائت شد. به دنبال آن فرمان ترور و اعدام ايشان توسط فرماندار نظامي اصفهان، سرلشكر معدوم "ناجي"، صادر گرديد.ماموران رژيم در هر فرصتي در پي آن بودند كه اين فرزند شجاع و رشيد اسلام را از پاي درآورند، ولي او با تغيير لباس وقيافه، مبارزات ضد دولتي خود را دنبال مي كرد تا اين كه انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام خميني (ره)، به پيروزي رسيد.


 

فعاليت هاي پس از پيروزي انقلاب :

شهيد هميت پس از پيروزي انقلاب در جهت ايجاد نظم و دفاع از شهر و راه اندازي كميته انقلاب اسلامي شهرضا نقش اساسي داشت. او از جمله كساني بود كه سپاه شهرضا را با كمك دوتن از برادران خود و سه تن از دوستانش تشكيل داد. آنها با تدبير و درايت و نفوذ خانوادگي كه در شهر داشتند مكاني را بعنوان مقر سپاه در اختيار گرفته و مقادير قابل توجهي سلاح از شهرباني شهر به آنجا منتقل كردند و از طريق مردم، ساير مايحتاج و نيازمنديها را رفع كردند. به تدريج عناصر حزب اللهي به عضويت سپاه در آمدند و هنگامي كه مجموعه سپاه سازمان پيدا كرد، او مسئوليت روابط عمومي سپاه را به عهده داشت. به همت شهيد بزرگوار و فعاليت هاي شبانه روزي برادران پاسدار در سال 58، ياغيان و اشرار اطراف شهرضا كه به آزار و اذيت مردم مي پرداختند، دستگير و به دادگاه انقلاب اسلامي، تحويل داده شدند و شهر از لوث وجود افراد شرور و قاچاقچي پاكسازي گرديد. از كارهاي اساسي ايشان در اين مقطع، سامان بخشيدن به فعاليتهاي فرهنگي، تبليغي منطقه بود كه درآگاه ساختن جوانان وايجاد شور انقلابي تاثير بسزايي داشت. اواخر سال 58 برحسب ضرورت و به دليل تجربيات گرانبهاي او در زمينه امور فرهنگي به خرمشهر و سپس به بندر چابهار و كنارك (در استان سيستان و بلوچستان) عزيمت كرد و به فعاليت هاي گسترده فرهنگي پرداخت.


 

نقش شهيد در كردستان و مقابله با ضد انقلاب:

شهيد همت در خرداد سال 1359 به منطقه كردستان كه بخش هايي از آن در چنگال گروهكهاي مزدور گرفتار شده بود، اعزام گرديد. ايشان با توكل به خدا و عزمي راسخ مبازره بي امان و همه جانبه اي را عليه عوامل استكبار جهاني و گروهكهاي خود فروخته در كردستان شروع كرد و هر روز عرصه را بر آنها تنگتر مي نمود. از طرفي در جهت جذب مردم محروم كُرد و رفع مشكلات آنان به سهم خود تلاش داشت و براي مقابله با فقر فرهنگي منطقه اهتمام چشمگيري از خود نشان مي داد تا جايي كه هنگام ترك آنجا، مردم منطقه گريه مي كردند و حتي تحصن نموده و نمي خواستند از اين بزرگوار جدا شوند. رشادت هاي او در برخورد با گروهك هاي ياغي قابل تحسين و ستايش است. براساس آماري كه از يادداشت هاي آن شهيد به دست آمده است، سپاه پاسداران پاوه از مهر 59 تا ديماه 60 (بافرماندهي مدبرانه او) عمليات موفق در خصوص پاكسازي روستاها از وجود اشرار، آزاد سازي ارتفاعات و درگيري با نيروهاي ارتش بعث داشته است.

 

شهيد همت و دفاع مقدس:

پس از شروع جنگ تحميلي از سوي رژيم متجاوز عراق، شهيد هميت به صحنه كارزار وارد شد و در طي ساليان حضور در جبهه هاي نبرد، خدمات شايان توجهي برجاي گذاشت و افتخارها آفريد.او و سردار رشيد اسلام، حاج احمد متوسليان، به دستور فرماندهي محترم كل سپاه ماموريت يافتند ضمن اعزام به جبهه جنوب، تيپ محمد رسول الله (ص) را تشكيل دهند.در عمليات سراسري فتح المبين، مسئوليت قسمتي از كل عمليات به عهده اين سردار دلاور بود. موفقيت عمليات در منطقه كوهستاني "شاوريه" مرهون ايثار و تلاش اين سردار بزرگ و همرزمان اوست.شهيد همت در عمليات پيروزمند بيت المقدس در سمت معاونت تيپ محمد رسول الله (ص) فعاليت و تلاش تحصين برانگيزي را در شكستن محاصره جاده شلمچه - خرمشهر انجام داد و به حق مي توان گفت كه او و يگان تحت امرش سهم بسزايي در فتح خرمشهر داشته اند و با اينكه منطقه عملياتي دشت بود، شهيد حاج همت با استفاده از بهترين تدبير نظامي به نحو مطلوبي فرماندهي كرد. در سال 1361 با توجه به شعله ور شدن آتش فتنه و جنگ در جنوب لبنان به منظور ياري رساندن به مردم مسلمان و مظلوم لبنان كه مورد هجوم ناجوانمردانه رژيم صهيونيستي قرار گرفته بود راهي آن ديار شد و پس از دو ماه حضور در اين خطه به ميهن اسلامي بازگشت و در محور جنگ و جهاد قرار گرفت.با شروع عمليات رمضان در تاريخ 23/4/1361 در منطقه "شرق بصره" فرماندهي تيپ 27 حضرت رسول اكرم (ص) را بر عهده گرفت و بعدها با ارتقاي اين يگان به لشكر، تا زمان شهادتش در سمت فرماندهي انجام وظيفه نمود. پس از آن در عمليات مسلم بن عقيل و محرم - كه او فرمانده قرارگاه ظفر بود - سلحشورانه با دشمن زبون جنگيد. در عمليات والفجر مقدماتي بود كه شهيد حاج همت، مسئوليت سپاه يازدهم قدر را كه شامل لشكر 27 حضرت محمد رسول الله (ص)، لشكر 31 عاشورا، لشكر 5 نصر و تيپ 10 سيد الشهدا(ع) بود، بر عهده گرفت. سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشكر 27 تحت فرماندهي ايشان در عمليات والفجر 4 و تصرف ارتفاعات كاني مانگاه در آن مقاطع از خاطره ها محو نمي شود. صلابت، اقتدار و استقامت فراموش نشدني اين شهيد و الامقام و رزمندگان لشكر محمد رسول الله (ص) در جريان عمليات خيبر در منطقه طلائيه و تصرف جزاير مجنون و حفظ آن با وجود پاتك هاي شديد دشمن، از افتخارات تاريخ جنگ محسوب مي گردد. مقاومت و پايداري آنان در اين جزاير به قدري تحسين بر انگيز بود كه حتي فرمانده سپاه سوم عراق در يكي از اظهاراتش گفته بود:"... ما آنقدر آتش بر جزاير مجنون فرو ريختيم و آنچنان آنجا را بمباران شديد نموديم كه از جزاير مجنون جز تلي از خاكستر چيز ديگري باقي نيست!"اما شهيد همت بدون هراس و ترس از دشمن و با وجود بي خوابي هاي مكرر همچنان به اداي تكليف و اجراي فرمان حضرت امام خميني (ره) مبني بر حفظ جزاير مي انديشيد و خطاب به برادران بسيجي مي گفت: "برادران، امروز مساله ما، مساله اسلام و حفظ و حراست از حريم قرآن است. بدون ترديد يا همه بايد پرچم سرخ عاشورايي حسين (ع) را به دوش كشيم و قداست مكتبمان، مملكت و ناموسمان را پاسداري و حراست كنيم و با گوشت و خون به حفظ جزيره، همت نماييم، يا اينكه پرچم ذلت و تسليم را در مقابل دشمنان خدا بالا ببريم و اين ننگ و بدبختي را به دامن مطهر اعتقادمان روا داريم ،كه اطمينان دارم شما طالبان حريت و شرف هستيد، نه ننگ و بدنامي."

ويژگي هاي برجسته شهيد:

او عارفي وارسته، ايثارگري سلحشور و اسوه اي براي ديگران بودكه جز خدا به چيز ديگري نمي انديشيد و به عشق رسيدن به هدف متعالي و كسب رضاي خدا و حضرت احديت، شب و روز تلاش مي كرد و سخت ترين و مشكل ترين مسئوليت هاي نظامي را با كمال خوشرويي و اشتياق و آرامش خاطر مي پذيرفت. سردار سرلشكر رحيم صفوي فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درباره وي چنين مي گويد:

"او انساني بود كه براي خدا كار مي كرد و اخلاص در عمل از ويژگي هاي بارز او بود، ايشان يكي از افراد درجه اولي بود كه هميشه ماموريت هاي سنگين بر عهده اش قرار داشت. حاج همت مثل مالك اشتر بود كه با خضوع و خشوعي كه در مقابل خدا و در برابر دلاورمردان بسيجي داشت، در مقابله با دشمن همچون شيري غرّان از مصاديق "اشداء علي الكفار، رحماء بينهم" بود. همت كسي بودكه براي اين انقلاب همه چيز خودش را فدا كرد و از زندگيش گذشت. او واقعاً به امر ولايت اعتقاد كامل داشت و حاضر بود در اين راه جان بدهد، كه عاقبت هم چنين كرد. هميشه سفارش مي كرد كه دستورات را بايد موبه مو اجرا كرد. وقتي دستوري هر چند خلاف نظرش به وي ابلاغ مي شد، از آن دفاع مي كرد. ابراهيم از زمان طفوليت، روحي لطيف ،عبادي و نيايشگر داشت."
پدر بزرگوارش مي گويد:"محمد ابراهيم از سن 10 سالگي تا لحظه شهادت در تمام فراز و نشيب هاي سياسي و نظامي، هرگز نمازش ترك نشد. روزي از يك سفر طولاني و خسته كننده به منزل بازگشت. پس از استراحت مختصر، شب فرا رسيد. ابراهيم آن شب را به همه خستگي هايش تا پگاه، به نماز و نيايش ايستاد ووقتي مادرش او را به استراحت سفارش نمود، گفت: مادر! حال عجيبي داشتم. اي كاش به سراغم نمي آمدي و آن حالت زيباي روحاني را از من نمي گرفتي." اين انسان پارسا تا آخرين لحظات حيات خود، دست از دعا و نيايش بر نداشت. نماز اول وقت را بر همه چيز مقدم مي شمرد و قرآن و توسل برنامه روزانه او بود. او به راستي همه چيز را فداي انقلاب كرده بود. آن چيزي كه براي او مطرح نبود خواب و خوراك و استراحت بود. هر زمان كه براي ديدار خانواده اش به شهرضا مي رفت، در آنجا لحظه اي از گره گشايي مشكلات و گرفتاري هاي مردم باز نمي ايستاد و دائماً در انديشه انجام خدمتي به خلق الله بود. شهيد همت آنچنان با جبهه و جنگ عجين شده بود كه در طول حيات نظامي خود فرزند بزرگش را فقط شش بار و فرزند كوچكتر خود را تنها يكبار در آغوش گرفته بود. او بسان شمع مي سوخت و چونان چشمه ساران در حال جوشش بود و يك آن از تحرك باز نمي ايستاد. روحيه ايثار و استقامت او شگفت انگيز بود. حتي جيره و سهميه لباس خود را به ديگران مي بخشيد و با همان كم، قانع بود و در پاسخ كساني كه مي پرسيدند چرا لباس خود را كه به آن نيازمند بودي، بخشيدي؟ مي گفت: "من پنج سال است كه يك اوركت دارم و هنوز قابل استفاده است!"او فرماندهي مدير و مدبر بود. قدرت عجيبي در مديريت داشت. آن هم يك مديريت سالم در اداره كارها و نيروها. با وجود آنكه به مسائل عاطفي و نيز اصول مديريت احترام مي گذاشت و عمل مي كرد، در عين حال هنگام فرماندهي قاطع بود. او نيروهاي تحت امر خود را خوب توجيه مي كرد و نظارت و پيگيري خوبي نيزداشت . كسي را كه در انجام دستورات كوتاهي مي نمود بازخواست مي كرد و كسي را كه خوب عمل مي كرد تشويق مي نمود.بينش سياسي بُعد ديگري از شخصيت والاي او به شمار مي رفت. به مسائل لبنان و فلسطين و ساير كشورهاي اسلامي بسيار مي انديشيد و آنچنان از اوضاع آنجا مطلع بود كه گويي ساليان درازي در آن سامان با دشمنان خدا و رسول(ص) در ستيز بوده است. او با وجود مشغله فراوان از مطالعه غافل نبود و نسبت به مسائل سياسي روز شناخت وسيعي داشت.

از ويژگي هاي اخلاقي شهيد همت برخورد دوستانه او با بسيجيان جان بركف بود. به بسيجيان عشق مي ورزيد و همواره در سخنانش از اين مجاهدان مخلص تمجيد و قدرشناسي مي كرد. "من خاك پاي بسيجيان هم نمي شوم.اي كاش من يك بسيجي بودم و در سنگر نبرد از آنان جدا نمي شدم."وقتي در سنگر هاي نبرد، غذاي گرم براي شهيد همت مي آوردند سوال مي كرد: آيا نيروهاي خط مقدم و ديگر اعضاي همرزممان در سنگرها همين غذا را مي خورند يا خير؟ و تا مطمئن نمي شد دست به غذا نمي زد.شهيد همت همواره براي رعايت حقوق بسيجيان به مسئولان امر تاكيد و توصيه داشت. او كه از روحيه ايثار و استقامت كم نظيري برخوردار بود، با برخوردها و صفات اخلاقي اش در واقع معلمي نمونه و سرمشقي خوب براي پاسداران و بسيجيان بود و خود به آنچه مي گفت، عمل مي كرد. عشق و علاقه نيروها به او نيز از همين راز سرچشمه مي گرفت. براي شهيد همت مطرح نبود كه چكاره است، فرمانده است يا نه. همت يك رزمنده بود، همت هم مرد جنگ بود و هم معلمي وارسته.

نحوه شهادت:

شهيد همت در جريان عمليات خيبر به برادران گفته بود: "بايد مقاومت كرده و مانع از بازپسگيري مناطق تصرف شده، توسط دشمن شد. يا همه اينجا شهيد مي شويم و يا جزيره مجنون را نگه مي داريم."رزمندگان لشكر نيز با تمام توان در برابر دشمن مردانه ايستادگي كردند. حاجي جلو رفته بود تا وضع جبهه توحيد را از نزديك بررسي كند، كه گلوله توپ در نزديكي اش اصابت مي كند و اين سردار دلاور به همراه معاونش، شهيد اكبر زجاجي، دعوت حق را لبيك گفتند و سرانجام در 24 اسفند سال 62 در عمليات خيبر به لقاء خداوند شتافتند