مرزهاي آبي ناپيدا (الهام امين قوژدي)



آشفته از تزاحم يك تكرار، تكرار لحظه‌هاي پريشاني
با زخم‌هاي كهنه‌ي خون‌آلود، با داغ‌هاي مانده به پيشاني
مرداب‌هاي مرده‌ي ديروزي، پوسيدگان مانده‌ي امروزي
دريادلان طايفه كوچيدند، ما مانده‌ايم و سر به گريباني
وقتي پريده‌اند كبوترها، تامرزهاي آبي ناپيدا
دنبال ردپاي چه مي‌گرديم، در كوچه‌هاي سنگي و سيماني
اي عشق اي تصور باران‌خيز ! ليلاي لحظه‌هاي جنون‌انگيز
اي ناگهانِ ناب غزل برخيز ! ما را رها كن از غم حيراني
اي كاش تازيانه شود يك روز، اين شعله‌هاي خفته به خاكستر
تا در هجوم آتش و خون ما را، با يك اشاره، سرخ برقصاني !

فهرست